به گزارش ایران اکونومیست، کتاب همان یار قدیمی است که چند سالی است با آن نامهربان شده ایم و کمتر سراغش می رویم و ورق هایش را لمس می کنیم.
این رفیق قدیمی آن قدر برایمان ناآشنا شده است که آن را از سبد خریدمان دور انداخته ایم. این روزها کتاب تنها وسیله ای است که به واسطه مطالعه آن مدارج تحصیلی مان را طی می کنیم. تنها سراغ کتاب هایی می رویم که باید در دانشگاه و مدرسه بخوانیم و کمتر مطالعه آزاد داریم. این را از آمار کتاب هایی که منتشر می شود، می توان به راحتی دریافت. هم اکنون یکی از حوزه هایی که در آن کتاب منتشر می شود کتاب های کمک آموزشی است. بعد از آن کتاب های کودک و نوجوان و حوزه ادبیات منتشر میشود. در این روزگار نامهربانی با کتاب همین اندازه هم توجه به آن غنیمت شمرده می شود.
تنها بحث ما نامهربانی با کتاب یا مطالعه نوع خاصی از کتاب در جامعه نیست؛ الان در گوشه و کنار شهرمان تصاویری را می بینیم که برازنده کتاب نیست. کتاب هایی که مهمان بساط دست فروشان می شود یا غرفه های کوچک کتاب که در اطراف میدان های شهر برپا می شود. غرفههایی که کتاب ها را با تخفیف 50 درصد به فروش می رسانند. وقتی به کتاب های غرفه ها نگاه می کنی، می بینی همه نوع کتابی هست از کتاب های شعر و ادبیات گرفته تا روانشناسی و طب سنتی. شاید نفس های صنعت نشر کشورمان به شماره افتاده است و این صنعت دست و پا می زند تا به حیات خود ادامه دهد.
جالب است مردم ما هم از کنار این غرفه های کتاب به آسانی عبور می کنند و به کتاب ها از سر تفنن هم نگاهی نمی کنند. بعضی هایشان اندک نگاهی به صفحات کتاب می اندازند و می روند.گویا زرق و برق کتاب های روانشناسی هم نمی تواند علاقه به کتابخوانی را در مردم ایجاد کند. چه شده است که تا این حد با این یار قدیمی نامهربان شده ایم. تنها اندکی هستند که هنوز هم دلشان برای کتاب می تپد؛ کتاب می خرند و می خوانند.
زمانی تیراژ کتابهایمان به سه هزار جلد می رسید. الان چه شده است که تیراژ کتاب هایمان از دو هزار نسخه فراتر نمی رود. چه اتفاقی افتاده است که دیگر کتاب نمی خوانیم. گویا یادمان رفته است ما ادبیات را با حافظ، سعدی، فردوسی ، خیام و مولانا در جهان شناخته شده ایم. یادمان رفته است مثنوی مولوی پرفروش ترین کتاب در آمریکا در سال 2000 میلادی بود. یادمان رفته است ما مردمی هستیم که ما را به فرهنگ و تمدنمان می شناسند. میراث مکتوب ما بخشی از فرهنگ و تمدن ماست و ما را با این ها می شناسند.
برخی از کتاب های روانشناسی که با عناوین رازهای موفقیت می خوانیم، برداشت کشورهای دیگر از مثنوی معنوی مولاناست. آن وقت ما در کشور خودمان با کتاب نامهربانی می کنیم؛ مولانا نمی خوانیم؛ حافظ را فقط برای تفال می شناسیم و خیلی اتفاقات دیگر را برای حوزه کتاب رقم می زنیم. بیاییم اندکی با این یار قدیمی مهربانتر باشیم تا دیگر شاهد برپایی غرفه های کتاب با تخفیف های 50 درصدی در گوشه و کنار میدان های شهرمان نباشیم. دیگر کتاب مهمان بساط دستفروش ها در نقاط مختلف شهر نباشد و آنگونه به کتاب احترام بگذاریم که دوست داریم به خودمان احترام بگذارند.