به گزارش ایران اکونومیست، چندی قبل مرد جوانی به شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران رفت و مدعی شد مادرش را از بیمارستان روانی ربودهاند. او به مأموران گفت: وضع مالی ما خوب است، اما مادرم-بلقیس- مشکلات روحی دارد. حدود ۶ ماه قبل او به طور ناگهانی ناپدید شد. برای یافتن او به هر جایی سر زدیم و دست آخر پیش پلیس رفتیم و آنها مادرم را در خانه مرد جوانی به نام «بهروز» پیدا کردند. وقتی سراغ آن مرد رفتیم، او مدعی شد که از بیماری مادرم اطلاعی نداشته و او بهعنوان پرستار با پای خودش به خانه او رفته است. از آنجایی که آسیبی به مادرم نرسیده بود و از طرفی بهروز به ما قراردادشان را نشان داد از شکایتمان صرف نظر کردیم.
او افزود: مدتی گذشت و مادرمان دوباره ناپدید شد. با این احتمال که او دوباره پیش بهروز رفته باشد به خانه او رفتیم و مادرم را به بیمارستان روانی بردیم. فکر میکردیم مادرم تحت درمان قرار دارد که به ما خبر دادند او از بیمارستان فرار کرده است. احتمال میدهیم او این بار هم پیش بهروز باشد، اما وقتی به خانه او رفتیم کسی پاسخگو نبود.
نقشه فرار
با طرح این شکایت، تحقیقات به دستور بازپرس رضوانی آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان با بازبینی دوربین مداربسته بیمارستان روانی دریافتند چند روز قبل بهروز به همراه زنی با چادر و عینک وارد بیمارستان شده و بعد از آن به همراه دو زن دیگر از بیمارستان خارج شده است.
با تحقیقات بیشتر مشخص شد که زن جوانی که به همراه بهروز بوده برای ملاقات وارد اتاق بلقیس شده و با دادن چادر و عینک به زن میانسال، او را از بیمارستان فراری داده است. با این سرنخ مأموران با دستور بازپرس به خانه بهروز رفتند، اما اثری از او نبود. خانه این مرد چند روز تحت کنترل نامحسوس قرار گرفت و سرانجام با بازگشت او به خانه، مرد جوان دستگیر شد.
ادعای عجیب
«بهروز» که آخرین فردی بود که با بلقیس دیده شده بود منکر ربودن زن میانسال بود و برای فرار از این اتهام سناریوی عجیبی را تعریف کرد: ۵ سال پیش مرکز خیریهای در تهران و کرج راه انداختم و رئیس آنجا بودم، اما مشکلات مالی باعث شد که خیریه را تعطیل کنم. اما در این مدت علاوه بر کمک به افراد نیازمند، از حیوانات بیمار و خیابانی نیز نگهداری میکردم. وضع مالی خوبی دارم. علاوه بر بساز و بفروشی، در کار خرید و فروش خودرو نیز هستم. مدتی قبل با همسرم دچار اختلاف شدم و او اوایل تابستان، دختر ۱۰ سالهام را پیش من گذاشت و خانه را ترک کرد. از آنجایی که مادرم سن بالایی دارد و خودم هم بهخاطر کار مدام در شهرستان هستم، مجبور بودم برای دخترم پرستار بگیرم. برای این کار به سایت دیوار مراجعه کردم و آنجا با چند مورد تماس گرفتم که یکی از آنها بلقیس بود. شرایط بلقیس از همه بهتر بود، او زنی مؤقر و جاافتاده بود که میتوانست پرستار خوبی برای دخترم باشد. چون نیاز بود که از شنبه تا پنجشنبه بهصورت شبانه روزی پرستار دخترم باشد، او شرایط را پذیرفت و قرارداد کاری هم بین ما نوشته شد. مدتی از این ماجرا گذشت تا اینکه خانواده بلقیس به سراغم آمدند و با این ادعا که او بیماری دارد او را از خانهام بردند. اما بعد از چند روز بلقیس برگشت و چند روز بعد باز خانوادهاش او را پیدا کرده و با خود بردند.
مرد جوان ادامه داد: چند روزی از رفتن او گذشته بود که با من تماس گرفت و گفت: او را در بیمارستان روانی بستری کردهاند درحالی که هیچ مشکلی ندارد. در مدتی هم که در خانه من بود، من رفتار خاصی از او ندیده بودم. او از من خواست کمکش کنم. دلم برایش میسوخت، به همین دلیل با پریناز، یکی از کارمندان سابقم در مؤسسه خیریه تماس گرفتم و با یک داستان ساختگی و پرداخت ۱۰۰ هزار تومان او را همراه خودم به بیمارستان بردم. طبق نقشه پریناز با چادر و عینک در ساعت ملاقات به اتاق بلقیس رفت و چادر و عینکش را به او داد و درحالی که بلقیس تغییر چهره داده بود، سه نفری از بیمارستان خارج شدیم. بعد از آن به شمال رفتیم و پس از مدتی به تهران آمدیم. من به خواست بلقیس این کار را انجام دادهام.
افشای کلاهبرداری میلیاردی
با اظهارات مرد جوان، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت پریناز و ادامه تحقیقات را صادر کرد. اما در ادامه بررسیها مشخص شد بهروز با سوءاستفاده از بیماری زن ثروتمند از او وکالتنامهای گرفته و اموال میلیاردی بلقیس را به نام خودش کرده است. همچنین مشخص شد قرارداد شرکتی که بلقیس بهعنوان دفتر کار اجاره کرده بود را فسخ کرده و پول اجاره را نیز برداشته و ماشین گرانقیمت زن میانسال را به یکی از شهرهای اطراف تهران برده و قصد فروش آن را دارد. با برملا شدن راز کلاهبرداریهای بهروز و دستگیری پریناز، تحقیقات برای روشن شدن زوایای پنهان این پرونده ادامه دارد.