به گزارش ایران اکونومیست، «حوالی پاییز» سه روزی است که پایان راه رسید اما آنچیزی که میگفتند و نوشتند و تبلیغ میکردند نشد. یعنی یک کار جدید با محتوا و فرم و تعلیق مناسب... به اینجا نرسید اما شاید حُسن عمده آن اولین نگاه سریالی به حادثه منا بود. به همین خاطر در وهله اول سریال به لحاظ انتخاب سوژه و موضوع که دستمایه سریال شده یک گام رو به جلو محسوب میشود نسبت به سریالهایی که در سالهای گذشته در سیما شاهد بودیم. زیرا «حوالی پاییز» اولین نگاه سریالی به حادثه منا بود که شهیدان این عرصه حقیقتاً مظلوم واقع شدند.
این موضوع به نسبت مخاطبین ایرانی که دارد افزون بر ظرفیت داخلی حائز ظرفیتهای بینالمللی هم هست. یعنی هم مخاطب ایرانی میتواند با آن همزادپنداری کند و هم خانوادههای داغداری که عزیزانشان را در حادثه منا از دست دادند. افزون بر این مخاطب بینالمللی و برونمرزی ما را هم با خودش همراه میکند. به خاطر اینکه منا، حادثهای بود که بازتاب جهانی پیدا کرد. بنابراین این ظرفیت یعنی ظرفیت جذب مخاطب درونمرزی و برونمرزی بر این سریال وجود دارد.
کارکرد مثبت دیگری که میتوانست این سریال داشته باشد ایفاگر نقش مثبت و موثری در راستای دیپلماسی فرهنگی و سیاسی بود. زیرا در جهان امروز، رسانهها به ویژه صنعت سینما و سریالسازی نقش بسیار مهمی را در پیشبرد منویات دیپلماسی سیاسی و فرهنگی کشورها ایفا میکنند. مصداق بارز آن آمریکاست که وقتی قصد حمله به جایی و ایجاد هجمه و حربهای را دارد قبل از آن این موضوع را در قالب یک سریال میسازد و افکار عمومی را آماده میکند. بنابراین این دست آثار میتوانند کارکرد اقنا کننده برای همراه ساختن افکار عمومی در راستای دیپلماسی کشورها داشته باشند.
یکی از رسالتهایی که رسانه ملی ما برعهده دارد در وهله اول در سطح منطقه و در وهله دوم در سطح دنیا با آثاری که تولید میکند بتواند مخاطبین را با روایت خودش همراه کند. بتواند آن کارکرد دربرگیری مخاطبان را به همراه بیاورد با توجه به آثاری که تولید میکند. چنین موضوعات و سوژههایی ظرفیت آن را دارد که بتواند به این کارکرد جامه عمل بپوشاند اما اینکه «حوالی پاییز» چقدر توانست به این کارکرد برسد این همان نکتهای است که دچار ضعف بوده است. زیرا با این تحلیل بایستی منطقه و دنیا را درگیر خودش میکرد که در درگیر کردن مخاطب داخلی هم توفیقی نداشت چه برسد به توسعه نگاه فرامرزی!
از این موضوع بگذریم بحث هویت ایرانی اسلامی ما که انتظار میرود در چنین سریالهایی با دقت، ظرافت و کثرت بیشتری مورد توجه قرار بگیرد. به نظر میرسد در این سریال مقدار زیادی مغفول مانده شده است. لازمه ساخت چنین سریالهایی در وهله اول این است که تحقیق و پژوهش مناسبی در ارتباط با سوژه و محتوایی که آن المانها و روحی که در سریال بایستی حاکم شود درست و کارآمد در دستور کار قرار بگیرد. به نظر میرسد برای ساخت این اثر کار پژوهشی مناسب صورت نگرفته بود که در بسیاری از بخشهای سریال این ضعف دیده میشود.
«حوالی پاییز» سعی میکرد خودش را یک سریال مذهبی قلمداد کند که در آن مادر خانواده{رویا تیموریان} بعد از فوت همسرش عهدهدار سرپرستی خانواده شده و در واقع با توجه به آن مناسباتی که در خانواده میبینیم؛ همان جریان اعتقادات و باورهایی که در درون خانواده وجود دارد انتظارمان این است که یک خانواده مذهبی و سنتی ایرانی- اسلامی در این سریال بازنمایی شود. منتها در این موضوع به بازنمایی ظاهر یک خانواده بسنده شد. نماز که اصلیترین رکن دین ماست مثلا دو رکعت نماز خوانده شود و وقتی به روابط مادر و دختر جوان خانواده نگاه میکنیم میبینیم مناسبات میان اینها مناسباتی نیست که در چارچوب ارزشها و چارچوب هنجارهای دینی ما قرار بگیرد.
فرضاً دختر به مادر میگوید "تو" و همواره با هم در تنش هستند و مخاطب با یک رابطه تیره و تار مواجه میشود. دختر گاهی اوقات حرمت مادر را میشکند و توصیهای که در آیین و دین ما درباره احترام به والدین شده به نظر میرسد خیلی به آن توجه نمیشود. فضاسازی که در سریال هست یا المانهای یک خانه قدیمی با صفا که میتواند در واقع هویت و روح به آن خانواده مذهبی بدهد فقط در فضاسازی آن خانه به ظواهر دقت شده که یک خانه قدیمی آجری با چند گلدان و حوض وجود دارد اما خبری از توجه به بطن و محتوا نیست. به نظرمیرسد سریال در این فضاسازی نیازمند یک بازنمایی عمیقتری از مناسبات دینی و مذهبی ما بوده که متأسفانه در این حوزه سریال دچار به ورطه ظاهر و سطحینگری افتاد. به نظرمن جای کار بیشتری داشت تا عمق بیشتری پیدا کند. اگر تیم پژوهشی منسجم را در پیش تولید داشتند حتماًً به این ظرافتها توجه میشد.
نکته بعد بازیگر لبنانی سریال است که حواشی درباره این بازیگر در فضای مجازی و رسانههای جمعی ایجاد شد که فی ذات نفسه برای ساخت یک اثر دو سویه یعنی درگیر کردن مخاطب داخلی و فرا مرزی یکی از ابزارها استفاده از بازیگران غیربومی است. بازیگرانی که در واقع اولویت میتوانند در کشورهای منطقه ما داشته باشند؛ کشورهایی مثل لبنان، عراق و سوریه. کشورهایی که به لحاظ آن سپهر سیاسی و سپهر معرفتی به ما نزدیکترند. این خودش میتواند آن عنصر مجاورت و قرابت مخاطب فرا مرزی را به سمت تماشای این سریال بکشد.
منتها یک حواشی این اتفاق خوب فرهنگی را کمرنگ کرد و آن برمیگردد به فیلمها و تصاویری که از این خانم لبنانی در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شد. این اتفاق بهتر میتوانست مدیریت شود. به هنگام انتخاب بازیگران در سریال نسبت به این خانم تحقیق بیشتری انجام دهند و اگر آنجا مدیریت ضعیف بوده در مدیریت پخش سریال نسبت به حواشی این خانم دقت بیشتری میکردند. نسبت به رفتار، ظهور و بروز در فضای مجازی دقت بیشتری شود و به آن ماری سلامه میگفتند که ایران به چه مختصات فرهنگی و مذهبی هم تأکید دارد. در این راستا سهل انگاری صورت گرفته و آن طور که باید و شاید نسبت به مختصات اعتقادی و فرهنگی و مذهبی ما توجیه نشدند و این حواشی بوجود آمد.
راجع به فیلمنامه به نظرمیرسد ریتم فیلم کند بوده در حالی که گرههای خوبی به ایجاد تعلیق و هیجان در تدوین میتوانست مخاطب را درگیر کند اما آنقدر نقطه گذاریها در «حوالی پاییز» درست و اصولی انجام نشد که اگر مخاطب قسمتی از سریال را نمیدید در قسمت بعدی چیزی را از دست نمیداد یا منتظر قسمت بعدی نمیماند. واقعاً ضرب آهنگ متعادل و مناسب یکی از مهمترین عناصر و المانهای جذب مخاطب است که نه تنها در این سریال که الان چندی است تلویزیون با این معضل دست به گریبان است. زیرا میدانید که مخاطب اگر حس کند نکته و محتوایی از سریال عایدش نمیشود و هیجانی ندارد به سراغ شبکه دیگر یا فضای مجازی و حتی شبکههای ماهوارهای میرود. سریال بلند در حالتی که بتواند همواره به مخاطب محتوا، المان و دیتا بدهد میتواند حالت پیشرونده بودن خودش را حفظ کند مگرنه با ریزش مخاطب مواجه خواهد شد؛ متأسفانه این موضوع در «حوالی پاییز» به اوج خودش رسید.
واقعاً چرا سازندگان آثار اصرار دارند حتماً طولانی مدت بسازند که در چند قسمت حرف برای گفتن داشته باشند و بقیه لحظات فقط باشند و به نوعی به حضور کنداکتوری خودشان تداوم ببخشند؟ قرار است کی و در کدام سریال، شاهد یک ضرب آهنگ چابک و غیرکسالتآور برای مخاطبین باشیم؟ اما سوژه، سوژه خوبی بود و فیلمساز یک جسارتی به خرج داد. چون صداوسیما در لایه محافظهکاری خود به سمت ساخت سریالهای با دستمایههای تکراری و روتین عشقهای دختر و پسر می رود که این روزها در سینما، نمایش خانگی و حتی تلویزیون به یک مُد در سریالسازی تبدیل شده و شاید ساخت چنین آثاری یکطور سنتشکنی به حساب بیایند.
اما اشتباه «حوالی پاییز» هم شاید تأکید بر عشق و عاشقی بوده که باز خودش را از اصل ماجرا و سوژهای که میتوانست در اولین برخورد سریالیاش به یک توفیق بزرگ برسد اما نشد... چون سازندگان آن باز هم فقط به سمت بازنمایی محتوا رفتند و به فرم و ساختار بصری اصلاً توجهی نکردند. چرا که فرم و محتوا توأمان با هم ضامن تأثیرگذاری مضاعف بر مخاطب است. به اندازه هم سنجیده و دقیق مورد توجه سازندگان آثار قرار بگیرد میتواند مخاطب را با آن روایت و اثر همراه کند. اما چرا کماکان تلویزیون و سازندگان سریالهای تلویزیونی علاقه به عاشقانههای تکراری و بدون حسّ دلچسبی برای مخاطب دارند پرسشی است که باید هرچه زودتر با ساخت سریالهای جدید و جذاب بدهند که واقعاً این روزها هرچه بیشتر منتظر این اتفاق هستیم.