شما پیش از بازی در «تنگه ابوقریب» هم تجربه دیگری در حوزه دفاع
مقدس داشتید، (فیلم سینمایی «ملکه» ساخته محمدعلی باشه آهنگر). در سینما و
تئاترهم نقشهای متفاوتی را بازی کردید، چطور شد که پیشنهاد بازی در «تنگه
ابوقریب» را پذیرفتید و چه ویژگی از این فیلم شما را جذب کرد؟
بخش اعظمی از موضوعی که شما را راضی به حضور در یک پروژه می کند،اعتمادی
است که بین افراد حاضر در کار وجود دارد. من یک تجربه خوب در فیلم «آسمان
زرد کمعمق» با سعید ملکان و بهرام توکلی داشتم و با طرز فکر و نوع کار
آنها آشنا بودم،اینکه چقدر به کارشان تسلط دارند. نود درصد حضور من در«تنگه
ابو قریب» به این دلیل بود که سعید ملکان از من دعوت به همکاری کرد و
بهرام توکلی به عنوان نویسنده و کارگردان حضور داشت.زمانی که بحث حضور در
فیلم مطرح شد، فیلمنامه کامل نشده بود ،در طول پیشتولید هم چندین
بارفیلمنامه بازنویسی شد وبه نظر م مسیر فیلمنامه کاملا درست و هوشمندانه
طرحی و نوشته شد.
به هدفی که سازندگان داشتند اشاره کردید، شاید یکی از مسائلی که
درباره «تنگه ابوقریب» مطرح میشود با وجود اینکه خیلیها آن را دیدند و
با فیلم ارتباط برقرار کردند و تحت تاثیر آن قرار گرفتند، برخی از نقدها به
فیلمنامه از این جهت است که فیلم قصه ندارد و بیشتر صحنههای جنگ و دفاع
به شکل هنرمندانهای به تصویر کشیده شده است . به عنوان بازیگر این اثر،
چقدر این نقد را می پذیرید؟
من هم این موضوع را از گوشه و کنار شنیدم، از طرفی در طول اکران فیلم
بازخوردهای مثبتی از مخاطبان فیلم گرفتم. فکر می کنم پاسخ به سوال شما را
می توان از جنبه دیگری پاسخ داد. من تجربه کمی در درام نویسی ندارم و می
توانم از این زاویه کمی فیلمنامه را تحلیل کنم.معتقدم بهرام توکلی
هوشمندانهترین مسیر را در فیلمنامه «تنگه ابوقریب» انتخاب کرد، شاید من هم
به عنوان بازیگر در ابتدا متوجه این ویژگی نبودم، اما بعد که در جریان کار
قرار گرفتم متوجه شدم هدف فیلم تنها شخصیتپردازی نیست. رسالت فیلم این
بود که یک موقعیت خطیر را که نه یک فرد، بلکه یک گروه جلو بردند و حماسه
آفریدند را به تصویر بکشد.
من حاضرم با هر شخصی که نگاه دیگری به فیلمنامه این فیلم دارد و احساس
می کند فیلمنامه آنطور که باید پرداخت نشده است و البته درباره درام این
فیلم بحث کنم. آغاز فیلم را در نظر بگیرید، ببینید چقدر دقیق یک عبور را
نشان میدهد، اینکه جنگ رو به اتمام است و یک عده میروند که زندگی را آغاز
کنند. در کوتاهترین مدت، زمانی که آنها میخواهند راهی شوند، وسیلهها و
ساکهایشان را بردارند با یک اتفاق روبهرو میشوند. فیلم میگوید آنها
زندگی دارند، آرزو دارند، یکی از آنها برای دخترش گل سر گرفته، تمام آرزویش
این است که به بچههایش برسد دیگری به فکر مادرش است وباید به او برسد،
شخصیت مجید به تازگی نامزد کرده و...حتی اینجا حرف از حیات است، آب، همه
اینها نشانه است. آب نماد و نشانه حیات و زندگی است.
فیلم به گوشه ای از تاریخ این کشور اشاره می کند. دقیقا واقعیتی که در
آن حادثه مستند اتفاق افتاد، همه آنها احساس میکردند جنگ تمام شد، گفتند
ساکهایمان را ببندیم و برویم به زندگیمان برسیم، اما به ناگاه همه چیز
تغییر می کند و باید برای نبرد آماده شوند، با این حال با اینکه حق برگشت
به خانه شان را دارند، اما انتخاب می کنند که بایستند و بجنگند.
این راهی شدن اما دیگر 4 نفره نیست، یک گروه که تعدادشان هم خیلی زیاد
نیست، راهی میشوند و ذره ذره به ما میگویند آن جلو اتفاقات عجیب و بزرگی
است.
یکی از ویژگیهای «تنگه ابوقریب» این است که حتی مخاطبان
نسلهای جوانتر و آنهایی که دیدگاههایشان نزدیکی چندانی با موضوع فیلم
ندارد هم توانستند با آن ارتباط برقرار کنند و تحت تاثیر آن نیز قرار
گرفتند. فضای فیلم روی خودتان در جریان کار چقدر اثر گذاشت؟
زمانی که فیلمنامه را خواندم شاید چنین احساسی که حالا دارم را نداشتم.
خوددوستی در همه آدمها وجود دارد و همه دوست دارند در جایی قرار بگیرند که
مورد عنایت و توجه باشند، این ویژگی در همه آدمها وجود دارد و دروغ است
اگر آدمی بگوید آن را به صفر رساندم و در من وجود ندارد. امکان ندارد کسی
دیگری را بیشتر از خودش دوست داشته باشد. ما به عنوان بازیگر در این فیلم
دغدغه این را داشتیم که شخصیتهایی که بازی کردیم به کجا میروند. زمانی که
جریان تولید شروع شد و ما در اولین سکانسهای فیلم حضور پیدا کردیم
فهمیدیم که در یک مسیر درست قرار گرفتیم، هر چه جلوتر می رفتیم هیجان مثبت
و عشقمان به حضور در کار صد چندان میشد.
و با وجود همه سختیها همچنان هم همین احساس را داشتید؟
قطعا، حتما همه مردم میدانند که جریان تولید چنین فیلمی با این
پروداکشن چقدر سخت و جانفرسا بوده، آنهم در آن شرایط سخت . ولی ما در این
شرایط قرار گرفتیم و ادامه دادیم. فیلمبردار ما دورهای به دلیل همین شرایط
دچار عفونت ریه شد و شخص دیگری برای مدتی جای او آمد. ریههای خود من آسیب
دید، اما اصلا به این مسائل فکر نمیکردم. فیلم و قصه آن و هدفش انگار ما
را هم با خودش یکی کرده بود، برای همین است که میگویم همه چیز این فیلم
درست بود.
در جریان تولید هم وقتی همه چیز کاملتر شکل گرفت ما دیگر در کار حل
شدیم و احساس میکردیم واقعا همان آدمها هستیم.در «تنگه ابوقریب» همه چیز
عاشقانه اتفاق افتاد، اینکه میگویم عاشقانه ذرهای تعارف در آن
نیست،اتفاقا به چهره ای اعتراضی معروف شدم، آن هم به این دلیل که اگر
قرارداد و قاعده غلطی باشد نمیتوانم به راحتی بپذیرم. «تنگه ابو قریب»
برای من فیلم ویژهای است و به جرات می توانم بگویم حضور سعید ملکان در این
فیلم از همه چیز برایم مهم تر بود.اصطلاحی که می گوییم یک نفر مثل کوه پشت
کسی است، درباره او صدق میکرد، ملکان به معنای واقعی یک تنه عین کوه پشت
بهرام توکلی به عنوان کارگردان و باقی گروه و نه فقط بازیگران بود. او حتی
گروه خدمات را هم دورادور زیرنظر داشت بدون اینکه بخواهد حضورش را به رخ
بکشد. شان همه در این کار رعایت شده بود. وقتی این آرامش به کار تزریق شود
همه حضورشان را تقدیم کار میکنند.به شدت معتقدم اگر حال آدمها در جریان
تولید خوب باشد در جریان پساتولید و اکران هم این حال خوب به مخاطب منتقل
میشود. «تنگه ابوقریب» بیحاشیهترین کاری بود که در آن حضور داشتم.
داستان فیلم «تنگه ابوقریب» قصهای واقعی بوده که در برههای از
تاریخ اتفاق افتاده ولی خیلیها از این واقعه اطلاعی نداشتند و
نمیدانستند چنین اتفاقی درست موقعی که همه فکر میکردند جنگ تمام شده
بیفتد. خودتان در جریان این واقعه بودید؟
من 8 سال جنگ را اندیمشک بودم، برای همین همه جا میگویم فرزند خوزستان
هستم، فرقی هم نمیکند کجای خوزستان. من زاده تهران هستم، یک سالم بود که
به خاطر ضرورت شغل پدرم که تکنسین لوازم برودتی بود به اندیمشک مهاجرت
کردیم و 18 سال در آنجا ماندگار شدیم. شکلگیری شاکله روحی و روانی من در
آنجا اتفاق افتاد و 8 سال را در جنگ سپری کردیم. در دقیقترین و عمیقترین
جایی از زندگی که آدم می تواند همه چیزش درست شکل بگیرد و قوام پیدا کند در
جنگ بودم.
این روز بخصوص را من دقیقا به یاد دارم، آن روز، روزی بود که صحبت از
پذیرش قطعنامه بود و همه مردم مثل روزهای قبل از عید زندگیشان را
میکردند. آن روز حجم عظیمی سرباز از شهر در حال بازگشت بودند، تعداد زیادی
از آنها حتی اسلحههایشان را هم تحویل داده بودند.دقیقا یادم هست دو طرف
بلوار راه آهن اندیمشک که یک مسیر حدودا یک کیلومتری است، تعداد بسیار
زیادی زن، مرد، کودک و نوجوان ایستاده بودند، ماشینهای نظامی، شخصی، باری
و ... پشت سر هم می آمدند و مجروح و زخمی و شیمیایی میآوردند. بیمارستان
شهید بهشتی اندیمشک دیگر برای مجروحان جا نداشت.
اوضاع آنقدر بحرانی بود که همانجا یک تانکر آب یخ گذاشته بودند و
مجروحان یک سطل آب روی خودشان میریختند. من آن روز را به چشم خودم دیدم
اما میخواهم برگردم به حرفی که شما زدید که حتی مردم خود شهر هم
نمیدانستند آن جلو چه خبر است. من به عنوان یکی از ساکنان آن شهر که 8 سال
جنگ را لمس کرده بودم نمیدانستم که آن جلو چه خبر بود. مجروحان را
میدیدیم اما هیچکس نمیدانست یک تعداد آدم گمنام بدون اینکه اسمشان را
فریاد کنند و چیزی را به رخ بکشند برای دفاع میروند. تا زمانیکه فیلمنامه
«تنگه ابوقریب» پیشنهاد نشده بود خودم هم نمیدانستم که آن زمان که آن روز
را تجربه کردم یک تعداد آدم برای ادامه دفاع رفته بودند.
بعد از جنگ جریان جنگ دست عدهای افتاد که فکر میکردند
تنها خودشان وامداران جنگ و صاحب آن موقعیت هستند و میتوانند راجع به آن
حرف بزنند و آن را برای دیگران تفسیر کنند. بزرگترین لطمهها را هم ما از
این جریان خوردیم، جریان فیلم جنگی، برای اینکه آنها میخواستند با ذائقه و
سلیقه خودشان و آنطور که خودشان دوست داشتند جنگ را تعریف کنند اما با
مخاطبانی که آن موقعیتها را درک نمیکردند مواجه میشدند.
همه مردم اندیمشک آن روز را دیده بودند اما نمیدانستند چه اتفاقی آنطرف
در حال رخ دادن است، ای کاش کسی از میان هنرمندان که دغدغه و داعیهاش را
دارد مستندی از این واقعه را در همان شهر اندیمشک بسازند و مردمی که آن روز
را تجربه کردند را بیاورند و با آنها حرف بزنند تا ببینند این فیلمنامه
چقدر درست جلو رفته است، بیاطلاعی که آن روزها بود دقیقا در جریان
فیلمنامه هم نشان داده میشود.
این قصه و ماجراهایش خیلی در جریان دراماتیک سینما تاثیر دارد، من نه
سیاسی حرف میزنم، نه نظامی. انسانی میگویم، اگر آن روز که یک روز عجیب
بود این تعداد آدم با جانفشانیهایشان نبودند، معلوم نبود چه میشد.
یک نامردی اتفاق افتاد و قرار بر پذیرش قطعنامه بود، اما عراق یکدفعه با
همه توانش هجوم آورد. اگر آن روز دشمن به اندیمشک و خط ارتباطی اندیمشک به
اهواز رسیده بود، خوزستان از ایران جدا شده بود و برای بازپسگیریاش
مطمئنا سالهایی شاید بیشتر از جنگ باید تاوان میدادیم.
فارغ از بحث فیلم و سینما چرا این افراد در تاریخ هم اینقدر گمنام ماندند و حرفی ازشان نیست؟
در جنگ اتفاقات دراماتیک، دردناک، عاشقانه و حماسی هست که روی آن غبار
پاشیده شده، نمیدانم شاید این اتفاقات به مذاق خیلیها خوش نمیآید و دوست
ندارند دربارهاش حرف بزنند.
بعد از جنگ جریان جنگ دست عدهای افتاد که فکر میکردند تنها خودشان
وامداران جنگ و صاحب آن موقعیت هستند و میتوانند راجع به آن حرف بزنند و
آن را برای دیگران تفسیر کنند. بزرگترین لطمهها را هم ما از این جریان
خوردیم، جریان فیلم جنگی، برای اینکه آنها میخواستند با ذائقه و سلیقه
خودشان و آنطور که خودشان دوست داشتند جنگ را تعریف کنند اما با مخاطبانی
که آن موقعیتها را درک نمیکردند مواجه میشدند.
همه مردم ایران 8 سال جنگ را تجربه کردند، چه آنهایی که جریان کوپن و
صف و تقسیمبندی لوازم ضروری و حیاتی زندگی را تجربه کردند، چه آنهایی که
نزدیکتر به خود دل اتفاق بودند.
بنابراین هیچ کس نمیتواند بگوید من وامدار آن جنگ هستم، آدمهای خالصی
هم که رفتند و مثل همین افرادی که درانتهای فیلم «تنگه ابوقریب» نامشان را
می بینید برای این کشور خالصانه جنگیدند و شهید شدند. آنها رفتند که زندگی
پشت سرشان بماند، خودشان و زندگیشان را هدیه کردند تا زندگی برای مردم
باقی بماند، شریفتر از این اصلا وجود ندارد.
درباه لحجهتان هم برایمان میگویید؟ به دلیل همان مدتی که گفتید که در اندیمشک زندگی میکردید به این لحجه تسلط داشتید؟
جنوب چند لحجه دارد، لری ، بختیاری، لکی و عربی. لهجهای هم هست که به
آن میگویند جنوبی. لهجه جنوبی پایهاش لهجهای است که در اندیمشک، آبادان و
شهرهایی که به سمت اهواز میروند وجود دارد.
زمانی که با بهرام توکلی صحبت میکردم به او گفتم من لری هم بلدم حرف
بزنم و آنجا هم لری زیاد است، یک جایی هم در فیلم به لری به راننده لودر
میگویم برادرم چه کار داری میکنی؟
میخواستم این تمایز وجود داشته باشد که این فرد در این بستر هم لری
میتواند صحبت کند و هم جنوبی. شاید همین موضوع هم کمی باعث خطا در تشخیص
لحجه من در فیلم شده است.
«تنگه ابو قریب»به گواه بسیاری از اهالی سینما و مخاطبانش یکی
از تاثیر گذارترین فیلم های حوزه جنگ است با تمام کاستی هایی که ما در
زمینه ساخت فیلم هایی با چنین پروداکشنی داریم که در این فیلم قطعا به لحاظ
فنی شمایل جدیدی از فیلم جنگی دیدیم. در نهایت صحبت پایانی شما درباره
فیلم...
ما یاد گرفتیم وقتی حادثه بصری که برایش زحمت کشیده شده حتی اگر کاملا
هم از آن لذت میبریم را طور دیگری تفسیر کنیم و دنبال نکتهای باشیم که به
عنوان نقطه ضعف آن اثر نشانش دهیم، آنرا بزرگ کنیم و بگوییم این کار کامل
نیست. نه تنها «تنگه ابوقریب» که هیچ فیلمی نمیتواند صد درصد کامل باشد،
چون امکانات ما هرگز به آن کمال نرسیده که ما بتوانیم به تکامل یک اثر در
رویایمان فکر کنیم. من زمانی که نمایشی را روی صحنه می برم ،خیلی از
آرزوهایم را میکشم چون میدانم امکانات اصلا در اندازه آنها نیست، ولی
اینکه ما نگاهمان تبدیل به نگاهی گزنده شده و بخواهیم فقط سیاهی را بیرون
بکشیم بدون اینکه اول به همه یک خسته نباشید بگوییم به نظرم اصلا درست
نیست.
با این حال خیلی خوشحالم که قاطبه مردمی که «تنگه ابوقریب» را در
سینماها دیدند خوشحالند از اینکه این فیلم را دیدند و خیلی خوشحالترم که
هیچکس نمیتواند بگوید نقش اول این کار که بوده است، ان هم به این دلیل که
قصه از اول درست تعریف شده بود، حتی بهرام توکلی با هوشمندی مکثهایش را
هم روی شخصیتها تنظیم کرده تا چنین تصوری به وجود نیاید.