به گزارش ایران اکونومیست؛ «امضای تفاهمنامه در مورد دریای خزر باز هم بهانهای شد برای راه افتادن موجی خبری در فضای مجازی و حتی محافل خانوادگی و دوستانه؛ موجی که بیشتر به دنبال محکوم کردن است تا یافتن حقیقت. اما این تنها موج به راه افتاده در فضای مجازی نیست. هر از چندگاهی به بهانههای مختلف شاهد راه افتادن انواع کمپینها و اخبار و شایعات در فضای مجازی هستیم؛ به طوری که این مساله و شایعاتی که از این طریق منتشر میشود میرود تا به چالشی جدی برای دولتمردان و مدیران سیاسی کشور بدل شود. به همین بهانه گفتوگویی انجام دادهایم با دکتر محمدعلی الستی، استاد دانشگاه، در مورد ریشهیابی و چرایی بروز چنین پدیدهای و موجی که این روزها در مورد دریای خزر به راه افتاده است.
آقای دکتر، این روزها، همزمان با امضای تفاهمنامه دریای خزر شاهد موج بسیار وسیعی از اخبار ساختگی و شایعات و مطالب عامیانه و غیر کارشناسانه و بدون سند تاریخی هستیم که از سوی افراد غیر متخصص و شهروندان فعال در فضای مجازی مطرح میشوند. به بیانی به نظر میرسد شهروندان بیش از این که بخواهند اخبار را از مبادی رسمی آن دنبال کنند به دنبال پیگیری موضوعات از طرق دیگر میروند. واقعا چرا اینچنین است؟ این نشاندهنده بیاثر شدن نقش رسانههای ماست یا دلیل دیگری دارد؟
این مساله، از آن دست مسائل پیچیدهای است که وجوه مختلفی دارد. یکی از وجوه آن همان است که شما گفتید. یعنی بیاعتمادی مردم به رسانهها. به بیانی فقدان منابع موثق خبری و بیاعتمادی شهروندان به رسانهها در کنار فقدان اعتماد کافی شهروندان به مدیران جامعه باعث شده تا مردم، به سوی شایعات و حرفهای شفاهی و نقل قولها گرایش بیشتری پیدا کنند. اینها موضوعاتی ثابت شده و علمی است، اتفاقا چند وقت پیش در انجمن صنفی سخنرانی مفصلی در مورد «پدیدارشناسی» خبر در روزنامهنگاری حرفهای داشتم. آنجا موضوع سخنرانی من همین بود که وقتی منابع موثقی در اختیار شهروندان نیست که اخبار را به آنها بدهد یا تحلیل درستی از آنها برای مردم ارایه دهد، آنوقت شهروندان به دنبال راههایی میروند که تا با واسطه یا از طریق ابزار و روشهای مختلف به اخبار یا تحلیل آنها دست پیدا کنند.
خب این چه ربطی به پدیدارشناسی دارد؟
بگذارید مساله را جور دیگری بررسی کنیم. هر پدیده و شیئی دارای دو وجه مختلف است. یکی ذات دستنیافتنی آن که به «مومنت» معروف است و دیگری حس و اقتباس و درکی که ما از آن پدیده داریم که به آن «پدیدار» گفته میشود. مثلا شما توپ آبیرنگی را در نظر بگیرید. رنگ آبی آن ذات دست نیافتنیاش و حس و درکی که ما از این توپ و رنگ آن داریم، همان «پدیدار» است. حالا اگر رنگ این توپ عوض شود نمیتوانیم به طور قطع بگوییم ذاتش تغییر کرده یا عوامل حسی آن. این موضوع در مورد تمام موجودات عالم صادق است. اگر اخبار انعکاسی از جهان بیرون یا همان مومنت باشد، این خبرنگاران هستند که با برداشت و حس و درک خود آنها را منتشر میکنند. بنابراین هر دوی اینها قابل شک هستند. از سویی از منظر پدیدارشناسی ما با دو پدیده «سافت» خبرها و «هارد» خبرها مواجه هستیم. هارد خبرها - یا سخت خبرها - خبرهایی هستند که همه به یک شکل آنها را نقل میکنند ولی سافت خبرها، بخشهایی از خبر هستند که بسته به گرایش و طیف سیاسی خبرنگاران تدوین و منتشر میشوند.
می شود بیشتر توضیح دهید؟
بله. مثلا وقتی هواپیمایی سقوط میکند، همه خبر سقوط هواپیما را منتشر میکنند و یک اتفاق نظر واحدی در این زمینه وجود دارد ولی در مورد علت سقوط ، هر رسانه و خبرنگار تفسیری را ارایه میدهد. حالا عدم اعتماد شهروندان به رسانهها و سیستم مدیریتی کشور باعث میشود تا واقعیتها به دلیل حضور واسطهها و فیلترها، تغییرشکل پیدا کند و با ملغمهای از تفسیرهای رنگارنگ مواجه باشیم. مثلا در مورد دریای خزر، مردمی که به سبب شرایط متلاطم اقتصادی دولت را مقصر میدانند و سعی در پیدا کردن مقصر دارند، به صورت ناخودآگاه به این سمت گرایش پیدا میکنند که بخواهند موضوع این تفاهمنامه را نیز به عنوان یک نقطه منفی دیگر به دولت منسوب کنند.
گذشته از اینها ولی فکر نمیکنید، مردم ما به شکلی عجیب و غریب به قضاوتهای عوامانه در مورد اخبار و رخدادها و تفسیر آنها عادت کرده باشند؟
متاسفانه همین طور است. این موضوع هم یک ریشه تاریخی دارد که بحث در مورد آن در این مقال نمیگنجد ولی واقعیتی است انکارناپذیر. این که مردم در مورد هر موضوعی دست به تفسیر میزنند و داوری میکنند. به عبارت دیگر، فقدان اعتماد به رسانهها و منابع موثق در کنار عدم اعتماد به مدیران ارشد در کنار این خصلت تاریخی باعث شده تا مردم بدون این که از اصل قضیه اطلاع داشته باشند دست به تفسیرهای عجیب و غریب و بعضا غیر کارشناسانهای در مورد دریای خزر بزنند. در حقیقت معتقدم اگر به گونهای عمل شود که اعتماد مردم به رسانهها و سیستم مدیریتی کشور بازگردد، بسیاری از شایعاتی که امروز میشنویم نیز خواهناخواه از بین میرود.»