
با این حال، در مقاطعی و موضوعاتی مانند قضیه مک فارلین، جنگ افغانستان و عراق این تابو شکسته شد. مذاکرات هستهای منجر به برجام، پایان این خط قرمز سیاست خارجی و تابوی سیاسی بود. به گونهای که مذاکره با امریکا دیگر موضوعی اساساً غیرقابل ورود و بحث نیست؛ بلکه تحت شرایطی که منافع ملی کشور تأمین شود، مذاکره ممکن و مشروع است.
2- با خروج ترامپ از برجام، از یک سو و پیشنهاد مذاکره بی قید و شرط وی از دیگر سو، بار دیگر موضوع مذاکره با امریکا به نقل محافل دیپلماتیک و مجامع عمومی داخلی و خارجی تبدیل شده است. به گونهای که از آن به نوعی شوک سیاسی و دیپلماتیک یاد میکنند.
شوکآفرینی این پیشنهاد از آن جهت است که، اولاً، امریکا مهمترین دستاورد مذاکراتی خود با ایران پس از انقلاب اسلامی، یعنی برجام را نقض و لغو کرده است. ثانیاً، چندی پیش وزیر امور خارجه امریکا شروط 12 گانهای را برای توافق و مذاکره با ایران اعلام کرد که بیشتر یک تسلیمنامه بود. ثالثاً، ترامپ، پس از به اوج رسیدن تهدید متقابل ایران و امریکا پیشنهاد مذاکره را ارائه کرده است.
3- محافل رسمی و غیررسمی ایران برمبنای منطق مطلق انگاری همه یا هیچ دو واکنش کاملاً متضاد به پیشنهاد مذاکره ترامپ به ایران نشان دادند. گروهی از این پیشنهاد استقبال پرشور و بی قید و شرط کردند.
به نظر آنان، ایران نیز باید بدون هیچ پیششرط و شروطی به این پیشنهاد پاسخ مثبت بدهد و بیدرنگ با ترامپ وارد مذاکره شود. گروه دیگر، برعکس، بهطور کلی و اساساً هرگونه مذاکره با ترامپ را رد کردند و آن را محال و ناممکن دانستند.
هر یک از این دو گروه نیز برای دیدگاه ایجابی و سلبی خود منطق و دلایل موجهی ارائه میدهند.
4- اما به دور از هرگونه پیشداوری و به جای نفی یا قبول مطلق مذاکره با امریکا باید بررسی کرد که آیا مذاکره با ترامپ در شرایط فعلی با معیارها و اصول مذاکره دیپلماتیک معنادار و ثمربخش مطابقت دارد یا نه.
مهمترین ویژگیها و اصول مذاکره ثمربخش را که میتوان مذاکره ایران و امریکا براساس آن ارزیابی کرد، اینگونه میتوان خلاصه کرد:
الف) تأمین منافع ملی: درخصوص منافع ملی و مذاکره چند نکته را باید مدنظر قرار داد. اول، منافع حیاتی مانند امنیت ملی قابل مذاکره نیستند. دوم، در مورد منافع غیرحیاتی نیز در صورتی میتوان مذاکره کرد که در مقابل منافعی به همان درجه اهمیت کسب کرد. سوم، در صورت تعارض منافع، منطقاً کسب منفعت مهمتر بر منفعت کماهمیتتر اولویت و تقدم دارد. چهارم، برپایه اصل مصلحت، دفع ضرر و شر ملی بر جلب منفعت تقدم و اولویت دارد.
ب) ماهیت برد - برد مذاکره و امکان منطقی منتفع شدن هر دو طرف: مذاکره ثمربخش منطقاً باید هدفمند باشد و صرف مذاکره برای مذاکره نباشد؛ به گونهای که طرفین برای تأمین اهداف و منافع مورد نظر خود وارد چانهزنی و بده و بستان بشوند. این هدف منطقی در صورتی تأمین میشود که اولاً، مذاکره متضمن باخت مطلق یک طرف و برد مطلق طرف دیگر نباشد؛ ثانیاً، و مهمتر از آن، برنده و بازنده مذاکره از پیش معین، مسلم و قطعی نباشد.
به بیان دیگر، یک طرف مذاکره نباید از پیش بازنده باشد. چون در این صورت دیگر مذاکره بیمعنی بوده و تسلیم سیاسی به شمار میرود. این نوع مذاکره اگرچه در ظاهر بدون پیششرط است ولی عملاً مشروط است و باید از آن پرهیز کرد.
ج) مذاکره ثمربخش باید از موضع قدرت باشد نه ضعف: ورود به مذاکره از موضع ضعف و یأس، عملاً به معنای از پیش بازنده بودن خود و از پیش برنده بودن طرف مقابل است. از این رو، برای تأمین اهداف مذاکره همواره باید با اقتدار وارد آن شد و پشتوانه قدرت برای دیپلماسی داشت. در غیر این صورت، منافع مذاکره نکردن به مراتب بیشتر از مذاکره کردن است. چون در یک چنین مذاکره یکسویهای طرف مقابل درصدد تحمیل خواستههایی برخواهد آمد که با ابزارهای دیگر نتوانسته است تأمین کند.
د) به رسمیت شناختن موجودیت طرف مقابل: عقلاً و منطقاً در صورتی دو طرف میتوانند مذاکره کنند که حق حیات و بقای یکدیگر را به رسمیت بشناسند. اگر هدف یکی از طرفین از مذاکره سلب حیات و نفی موجودیت طرف دیگر باشد یا دست کم تلقی طرف مقابل این باشد، مذاکره از پیش شکست خورده خواهد بود. بدیهی و طبیعی است که ورود به مذاکره از پیش شکست خورده عقلانی نیست. بویژه آنکه نتیجه یک چنین مذاکرهای تشدید و تصاعد منازعه بیش از پیش بین دو طرف خواهد بود.
ﻫ) به رسمیت شناختن منافع ملی بویژه منافع حیاتی، طرف مقابل با وجود اختلافات ایدئولوژیک، هویتی و منافع متعارض: معمولاً کشورها برای تأمین منافع متعارض با دیگری وارد مذاکره میشوند و به چانهزنی و بده و بستان میپردازند. از این رو، مذاکره دو طرف نباید متضمن نفی هویت، ایدئولوژی و منافع ملی و حیاتی طرف مقابل و تحمیل ایدئولوژی، هویت و منافع ملی خود باشد. چون این نوع مذاکره نیز عملاً دربردارنده پیششرطهای ضمنی است که مذاکره را بی ثمر و بیمعنی میکند.
تطبیق وضعیت مذاکره ایران و امریکا با این معیارها و اصول مذاکراتی مستلزم شکل گیری نوعی وفاق ملی و اجماع حاکمیتی حول آنهاست؛ چون چگونگی و تعریف و تعیین میزان انطباق هر یک از این اصول ممکن است مورد اختلاف نظر باشد. از این رو، امروز بیش از هر زمان دیگری انسجام داخلی و وحدت ملی برای مواجهه ایجابی یا سلبی با پیشنهاد مذاکره با امریکا ضروری و حیاتی است.
سید جلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی