
از نظر من تمام این تبعات به این دلیل است که بنیانهای تصمیمگیری غلط گذاشته شده است و چندین مسأله از وجوه مختلف اقتصادی، اجتماعی و بخصوص محیطزیستی در هم تنیدهاند. پروانههای ساخت صادر شده از سوی شهرداری جمعیت تهران را بزودی به بیش از 12 میلیون نفر خواهد رساند.
در صورتی که ظرفیت جمعیتی شهر تهران برای اینکه شهری با توسعه پایدار باشد، یعنی بتواند از لحاظ اقتصادی خودکفا شود تا شهرداری از آن درآمد پایدار داشته باشد، بسیار کمتر از این میزان است.
جمعیت باید در یک شهر به اندازهای منطقی باشد که هم از لحاظ محیط زیست به فاجعه کنونی نرسد و هم زندگیپذیر باشد، یعنی چه از لحاظ اقتصادی و چه اجتماعی ازدحام مخل نداشته باشیم. با این حساب، حد نهایی جمعیت تعیین شده برای تهران 9 میلیون نفر بود.
رئیس جمهوری پیشین با بهانه ناشایست که عبارت بود از رونق بخشیدن به بخش مسکن، جمعیت این شهر را به 10.5 میلیون نفر رساند. بعد از آن نیز حالا با انواع و اقسام دستکاریها در طرح تفصیلی پروانههای صادر شده جمعیت به بیش از 12 میلیون نفر میرسد.
تهران نه تنها جمعیت پذیر نیست، بلکه مازاد جمعیت دارد و هیچ نقشهای برای جمعیت پذیر کردن معقول وجود ندارد، تنها باید بهصورت مهاجرت معکوس عمل شود تا بتوان به توسعه پایدار رسید.
** تله فضایی فقر به خاطر رانت مسکن
بخش دوم ماجرا این است که چون پروانههای صادر شده برای سوداگری مسکن و تراکم فروشی بوده، یعنی رانتجویی صورت گرفته است. تراکم فروشی قانون فروشی است. این مسأله باعث شده است که بهای مسکن به 12 برابر درآمد سالانه خانوار در شهر تهران برسد، در حالی که حد قابل قبول 5 برابر است.
پروانههای صادر شده در خدمت کسانی است که یا میخواستند سوداگری کنند یا فرار سرمایه از سایر مناطق کشور صورت گرفته و در پی آن کم درآمدها و طبقات متوسط به پایین را از تهران به بیرون رانده است.
در اینجا سیاست شایسته مسکن این بوده است که بتواند در درجه اول با فراهم آوردن امکانات توسعه در دیگر مناطق کشور و بعد با فراهم آوردن امکانات مسکن و اشتغال مناسب در پیرامون مجموعه شهری تهران-کرج میتوان این فضا را مدیریت کرد. مجموعه شهری گسترده در صورتی قابل قبول است که بتواند با ایجاد اشتغال و خدمات کافی طبقات متوسط را از شهر تهران یا حتی شهر کرج به پیرامون دورتر از خودشان انتقال دهد اما حتی این کار هم صورت نگرفته است.
فاجعه مسکن مهر باعث شد که به جای اینکه محیط مناسبی برای اشتغال و زندگی فراهم شود؛ آجرهایی به اسم مسکن روی هم چیده شود و خودش به مشکلات مهاجرتی دامن بزند.
نوسانات ناشی از وجوه مختلف اقتصادی، اجتماعی و برنامهریزی باعث میشود که پسانداز خانوار و مصرف کالاها و خدمات ارتقابخشنده خانوار کمتر شود. پسانداز که کمتر میشود، نمیتواند وارد فعالیتهای مولد شود.
از طرفی دیگر هم وقتی خانوارها کالاها و خدمات فرهنگی و حتی تفریح سالم نمیتوانند داشته باشند، در تله طبقاتی و فضایی فقر گیر میافتند و خانوارها به سوی خط فقر رانده میشوند. سکونتگاههای غیررسمی و حتی بافتهای فرسوده، تلههای فضایی فقر هستند و تله طبقاتی را تشدید میکنند.
خانوادهای که در مسکن نامناسب زندگی میکند، چون امکان ارتقای اعضای خانواده از بین میرود، آسیبهای متعدی را شاهد خواهد بود. به این ترتیب میشود گفت که کل جامعه ایران، از وجوه اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در تله فضایی ناشی از رانت مسکن گرفتار آمدهاند.
** لکوموتیوی که به سمت توسعه نمیراند
سومین موضوع مرتبط و دخیل در بحث مهاجرت این است که از برنامه چهارم توسعه بنا بود کلان شهرها دانش بنیان شوند تا این دانش بنیانی باعث شود که کلان شهرها با کمترین میزان جمعیتافزایی کارآمد شوند و صنایعی را که مثل خودروسازی در کلان شهرها مستقر است، به مناطق دیگر کشور انتقال دهند تا به این ترتیب تمام مناطق توسعه پیدا کنند و باعث توسعه در کل کشور شوند.
این مسأله در چارچوب برنامه آمایش سرزمین تدوین شده بود اما رانتجویی در بخش مسکن با شعار بسیار غیر مبتذل و غیرعلمی مسکن لکوموتیو اقتصاد ایران است، جایگزین اقتصاد دانش بنیان شد.
به این ترتیب این بخش از برنامه چهارم توسعه عملیاتی نشد و هنوز هم در دستور کار برنامه ششم بهصورت جدی قرار نگرفته است. حالا میبینیم که به همین دلیل هم اقتصاد دچار بحران است و نمیتواند رقابت داشته باشد، با یک تشر سیاسی بهای ارز چندین برابر شد و داراییهای ریالی ما سه برابر کمتر شد و داراییهای ملی ما به یک سوم رسید.
این مجموعهای است که کج کارکردیهای اقتصاد، کج اندامیهای شهرهای ما را باعث شده است. مهاجرتها، مهاجرتهای سرگشته است و ناشی از تلههای فضایی فقر، ناکارآمدیهای اقتصادی و نبود برنامههای جامع آمایشی برای نجات محیط زیست است.
با مثالی ساده میتوان اهمیت دانشبنیان شدن شهرها در وجوه اقتصادی و اجتماعی زندگی شهری را درک کرد. وقتی که اقتصاد دانش بنیان نشود، نمی توانید آبیاری هوشمند را ساماندهی کنید، تا وقتی آبیاری هوشمند نداشته باشید، روستاها به خاطر کم آبی و ابعاد مختلف کشاورزی و دامداری با بیابان زایی خشکسالی را تشدید میکنند.
به این ترتیب مهاجرتهای ناچار و ناشی از سرگشتگی صورت میگیرد، زمانی که در کلانشهرها نیز چنین مشکلاتی وجود داشته باشد، روند مهاجرتها در آنجا و به آنجا نیز با همین سرگشتگی روبهرو خواهد بود.
در آینده نیز اگر با سرعت حداکثری به سمت اقتصاد دانش بنیان نرویم، روستاهایمان نابودند و مهاجرتها تشدید میشود، در این صورت مسائلی که الان با آن روبهرو هستیم در مقابل چیزی که در آینده با آن روبهرو خواهیم شد، ناچیز به نظر خواهد آمد.
متأسفانه کاری میکنند که مسئولان سازمان باز هم بخش مسکن را پیشران ولکوموتیو اقتصاد کشور اعلام میکنند. مسکن اگر هم لکوموتیو باشد، پیشراننده اقتصاد ایران نیست بلکه بهسمت سقوط میراند.
کمال اطهاری کارشناس و پژوهشگر مسکن و شهرسازی