به گزارش ایران اکونومیست،اشرف یک قمار باز حرفهای در حد اعلا بود و «برت لنکستر» هم از قماربازها و حقه بازهای درجه اول روزگار بود که قبل از ورود به عالم هنرپیشگی، در کازینوهای لاس وگاس با مشتریان کازینو پوکر بازی میکرد و با تردستی از آستینش ورق درمی آورد و بازی را به نفع صاحب کازینو میبرد.
«برت لنکستر» در مدت اقامتش در تهران با همکاری اشرف هر شب بازی راه میانداخت و به پول آن زمان، شبی دو سه میلیون تومان به جیب میزد که البته قسمت اعظم این پول به اشرف میرسید.
اشرف هر شب یک عده از سرمایه دارهای کلان تهران و همسران آنها را برای بازی به هتل دربند میکشاند و محفل خصوصی قمار راه میانداخت.
متمولین تهران هم که میشنیدند همبازی آنها یک هنرپیشه معروف آمریکایی با شهرت جهانی است، با شوق و ذوق خودشان را به هتل میرساندند.
هیچ کس هم اطلاعی نداشت که این هنرپیشه معروف بین المللی کار خود را از قمار بازی حرفهای در کازینوی لاس و گاس شروع کرده و از حقههای روزگار است و چه بسا با این امید به هتل دربند می آمدند که جیب برت لنکستر را هم خالی کنند! اشرف هر شب سرمایه داران کلان مثل نیکپور، ابتهاج، رشیدیان، لاجوردی و امثالهم را شخصا به بازی دعوت میکرد و خودش هم بالای سر آنها میایستاد و دستشان را میخواند یا دخترانی را بالای سر آنها میگمارد و با تقلب و رد کردن ورق از زیر میز یا کارتهایی که برت لنکستر از آستین بیرون میکشید، شبی چهار پنج میلیون تومان آن زمان به جیب میزد.
در این بازیها اشرف کارش تحریک کردن مدعوین بود و توپ دو سه میلیون تومان میزد و در نتیجه یک شب لاجوردی پنج میلیون تومان باخت! اشرف به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت و در این راه تا آن جا پیش رفت که عضو سازمان جنایتکار مافیای بین المللی شد.
شبها بعد از پایان بازی، موقعی که مال باختهها (!) چکها را در میآوردند و مبلغ باخت را نوشته و امضا میکردند، چکها را جمع میکرد، دست «برت لنکستر» را میگرفت و به اتفاق عازم کاخ اختصاصی میشدند! دوران اقامت «برت لنکستر» در تهران هم زیاد طول نکشید و بعد از حدود یک ماه و نیم از ایران رفت، اما در همین مدت کوتاه، از بابت شتیلی قمار که از اشرف گرفته بود، بیش از دستمزد بازی در یک فیلم سینمایی گیرش آمد.
او قمار بازهای حرفهای را جمع و وارد محفل خصوصی محمدرضا میکرد. از جمله، فردی به نام اسکندری را پیدا کرده بود که خویشاوند نزدیک ایرج اسکندری رهبر حزب توده بود. اسکندری توانسته بود با دوز و کلک اراضی فرودگاه مهرآباد را که دولتی بود به نام خود ثبت کند و سپس مجدد با قیمت کلان به دولت بفروشد و میلیاردر شود.
به هر حال اشرف، محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت و سپس او را تشویق و تحریک میکرد که در پوکر از پس اسکندری برنمی آید. محمدرضا هم از روی غرور لج میکرد که من او را داغان میکنم و فلان میکنم و به بازی میپرداخت.