«انتخابات و آوازه ايرانيان»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دكتر علي دارابي است كه در آن ميخوانيد؛ايران اسلامي در پرتو انقلاب اسلامي و رهبري پيامبرگونه امام خميني(ره) و خلف صالح ايشان رهبر معظم انقلاب و با ملتي نستوه و انقلابي در دنيا امروز شهره است.
اين اشتهار جهاني ايرانيان ريشه در چه اموري دارد؛ جنگ تحميلي 8 ساله رژيم بعثي عراق با حمايت استكبار و مقاومت، ايثارگري و در نهايت پيروزي ايران، تسخير لانهجاسوسي آمريكا و شكستن هيمنه و ابهت پوشالي آن، فتوا و حكم تاريخي حضرت امام خميني(ره) درباره سلمان رشدي مرتد كه هزينه اسلامستيزي را تا حد حيات ستيزهجويان بالا برد و اسلام را براي قرنها بيمه كرد، تحريمها و تهديدهاي نظام سلطه عليه ملت ايران و دورزدن و ناكام گذاشتن اين ترفندهاي نخنماي استكبار و رونق توليد و آباداني در كشور، موفقيتها و پيروزيهاي چشمگير فرزندان ايران اسلامي در رقابتهاي علمي، ورزشي جهاني و توفيقات حيرتبرانگيز هستهاي، حمايت از جنبشهاي آزاديبخش در سراسر جهان و برهم زدن نظام دوقطبي حاكم در دنيا، بيداري اسلامي در جهان اسلام، حمايت از انتفاضه، قدس و حزبالله لبنان را ميتوان از مهمترين دلايل اشتهار ايرانيان در عرصه جهاني برشمرد.
بيترديد بر اين فهرست ميتوان دهها مورد ديگر را اضافه كرد، اما آنچه همواره موجب آوازه و اشتهار ايرانيان در جهان شده است، حضور مستمر و پرصلابت مردم انقلابي ايران در عرصههاي مختلف بخصوص در راهپيماييهاي 22 بهمن و روز جهاني قدس و به طور اخص انتخابات در ايران بوده است.
انتخابات نماد و نشانه بزرگ تكثر، آزادي و حق راي نزد جهانيان فارغ از هر ايدئولوژي است. صندوق راي راهي قانوني، مسالمتآميز، اصلاحگرانه و آگاهانه براي استيفاي حقوق شهروندي و تعيين سرنوشت است. ايران اسلامي افتخار دارد كه در خط مقدم مردمسالاري ديني از ابتداي انقلاب تاكنون براي انتخاب مسوولان خود بهصورت مستقيم و غيرمستقيم از طريق راي از اين حق مسلم به نحو بايسته و شايستهاي استفاده كرده است. انتخابات در ايران همواره از اهميت و حساسيت خاصي برخودار بوده است.
عمل به تكليف و فريضه ديني و استيفاي حقوق شهروندي موجب حضور مردم به صورت گسترده در انتخابات بوده است، اما آنچه بايد مورد تاكيد قرار گيرد پاسخ قاطع و نااميد كننده به دشمنان بوده است، زيرا بدخواهان ملت ايران هميشه خواستار تحريم انتخابات و حضور نيافتن مردم در پاي صندوقهاي راي بودهاند. 12 اسفند 90 روز حضور حماسي ملت ايران براي انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي است. بيگمان مجلس شوراي اسلامي برابر قانون اساسي و آموزههاي امام خميني(ره) در راس امور است.
بيش از 90 اصل قانون اساسي به حوزه اختيارات، صلاحيتها و ماموريتهاي مجلس و نمايندگان آن اختصاص دارد كه هيچيك از قوا از اين ميزان گستردگي و بسط يد در قانون اساسي برخوردار نيست. ديگر آن كه مجلس شوراي اسلامي تنها نهادي در نظام جمهوري اسلامي است كه هيچ قدرت و نهادي حق انحلال آن را ندارد و اصولا كشور در هيچ شرايطي بدون مجلس نميتواند باشد، اما اهميت ويژه نهمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي در چه امري نهفته است كه بايد مردم گستردهتر از ادوار گذشته مجلس، در روز جمعه 12 اسفند پاي صندوقهاي راي حاضر شوند؟ خطر نفوذ جريانهاي انحرافي از يكسو و عناصر حامي و طرفدار وابسته به فتنه، دو خطر نگرانكننده در انتخابات پيشروست كه اگر اين دو جريان در سايه غفلت يا عدم حضور گسترده مردم بتواند وارد خانه ملت شود، بايد نگران مجلس آينده بود. ديگر آن كه بايد گفتمان انقلاب اسلامي كه برگرفته از آموزههاي امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب است برتري خود را به رخ بكشد تا بتوانيم به اجراي عملي سند چشمانداز و عدالت و پيشرفت اميدوار باشيم.
با اين همه اهميت و حساسيت بس ويژه و خطير انتخابات در پيش رو بايد بدانيم جريان بيداري اسلامي در جهان اسلام و ملتهاي نجاتيافته از رژيمهاي وابسته و استبدادي، چشم به الگوي رفتاري ايرانيان دوختهاند كه راي قاطع همه ما در روز جمعه لبيك عملي به آنان است. هرچند برابر نظرسنجيهاي معتبر مشاركت و حضور مردم در انتخابات مجلس نهم بين 57 تا 60 درصد برآورد شده است كه نسبت به انتخابات ادوار اخير مجلس نشانگر حضور گستردهتري است، اما ملتي بزرگ كه خواهان صيانت از انقلاب و دستاوردهاي آن، پاسداري از امنيت و منافع ملي خود و الگو شدن براي مسلمانان در جريان بيداري اسلامي است، بايد حضور گستردهتري را در 12 اسفند رقم زند و از امت اسلامي ايران جز اين انتظار نميرود و روز جمعه 12 اسفند 90 بار ديگر آوازه مردم ايران در سراسر گيتي طنين افكن خواهد شد و حماسه ديگري خلق ميشود.
كيهان:تيري كه كمانه كرد
«تيري كه كمانه كرد»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛«آيا مردم در انتخابات مجلس شركت خواهند كرد؟» اين سؤال، سؤالي است كه طي چند ماه گذشته به عنوان بزرگ ترين مسئله و مهم ترين دغدغه و هراس، ذهن دشمنان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي را اشغال كرده است.
البته از ماه ها پيش برخي از به اصطلاح بنيادها، انديشكده ها و مراكز اتاق فكر غربي ها و صهيونيست ها تا حدودي اين پرسش و بحث و جدل ها پيرامون آن را در گستره اي محدود و خاص در محيط رسانه به بيرون درز دادند.
از نظر آنان پاسخ روشن و بدون ابهام است و حتي مراكز اصلي قدرت و نهادهاي اطلاعاتي و تصميم گير آنها مي دانستند و ترديدي نداشتند ايراني ها در انتخابات مجلس حضور حداكثري خواهند داشت.
ناگفته پيداست اين پاسخ، پايان كار نبود و طبيعي است كه دشمنان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي به انتخابات 12اسفند به ويژه پس از ناكامي بزرگ در انتخابات قبلي و فتنه 88 به عنوان بزنگاهي براي توطئه ها و آرزوهاي شيطاني شان؛ نگاه ويژه داشته و دندان طمع تيز كرده باشند.
بنابراين دشمن براي تعيين راهبرد (هدف كلي) و تاكتيك (راه هاي رسيدن به آن هدف كلي) خود از مدت ها قبل با برنامه ريزي ها و طرح هاي خرد و كلان به كارزار انتخابات مجلس ايران ورود جدي داشته است.
به عنوان نمونه براي اينكه دورخيز دشمن براي انتخابات اسفند 90 مشخص شود مي توان به سخنان معنادار جرج سوروس در اسفند 89 اشاره كرد كه در مصاحبه با سي ان ان گفت: «حاضرم شرط ببندم ايران تا يك سال آينده سقوط خواهد كرد»!
هرچند اين ادعاي آقاي سوروس كه نظراتش در پهنه فتنه انگيزي هاي سال 88 به ميدان آمده بود تنها در قالب همان آرزوي تغيير رژيم در ايران قابل ارزيابي است ولي از يكسو تلاش و تحركات برنامه ريزي شده دشمن پس از انتخابات رياست جمهوري دهم و استفاده از انتخابات مجلس نهم عليه ايران اسلامي را نشان مي دهد. از دشمن انتظاري جز دشمني نيست بخصوص اينكه دشمنان نشان دار جمهوري اسلامي درصدد انتقام گيري در پي ناكامي فتنه 88 هستند.
بنابراين راهبرد دشمن و شكست خوردگان فتنه 88، به چالش كشيدن «مشاركت» در انتخابات مجلس نهم بود. دقيقا اينجاست كه وقتي دشمن بيروني، راهبرد كاهش مشاركت در انتخابات مجلس را سرلوحه خود قرار مي دهد جرياني در داخل پروژه «تحريم انتخابات»! را به منظور كمرنگ كردن حضور مردم پيش مي كشد.
اكنون بدون مقدمه و حاشيه پردازي بايد ديد دشمن چه تاكتيك هايي را براي راهبرد مورد اشاره طي ماه هاي اخير اجرايي كرده و به چه نتايجي رسيده است؟به تعبير ساده تر دشمن چه كار كرده است تا مردم در انتخابات مجلس شركت نكنند و آيا در شرايطي كه تنها 3 روز به انتخابات باقي مانده از اقداماتش طرفي بسته يا پاسخ منفي است.
اقدامات آشكار به وضوح حاكي از آن است كه از 6 ماه مانده به انتخابات مجلس، دشمن تاكتيك هاي خود را براي تحقق آن راهبرد تعيين شده بكار گرفته و از تمام ظرفيت خود بهره جسته تا حضور مردم در پاي صندوق هاي راي را كمرنگ نمايد.
براي اينكه اشاره به اقدامات و تحركات پردامنه دشمن طي پروسه 6 ماهه ياد شده به درازا نكشد و بيرون از حوصله اين ستون نباشد اجازه بدهيد تنها به فهرستي از مهم ترين ها در فاصله زماني سپتامبر 2011 تا فوريه 2012 بسنده كنيم:
1- تحريم دهها تن از مقامات بلندپايه ايران، 2- تصويب سه قطعنامه بر ضد ايران اسلامي در موضوعات هسته اي، تروريسم و حقوق بشر، 3- انتشار گزارش هاي پياپي به بهانه حقوق بشر عليه جمهوري اسلامي توسط بان كي مون، احمد شهيد و كميته سوم مجمع عمومي، 4- تهديدات سياسي و نظامي عليه كشورمان با اين ترجيع بند صهيونيستي- آمريكايي كه؛ «همه گزينه ها روي ميز است»!، 5- دست يازيدن به ترور دانشمندان هسته اي كشورمان و به شهادت رساندن مصطفي احمدي روشن، 6- تحريم بانك مركزي، 7-تحريم نفت و...
جاي كمترين ترديدي نيست كه همه اين تلاش ها و تقلاهاي دشمن براي به سقف رساندن فشارها عليه نظام جمهوري اسلامي و انتقال اين فشارها به زندگي مردم بوده است تا در نهايت به علت غلبه فضاي يأس و نااميدي، راهبرد كاهش مشاركت مردمي در انتخابات را عملي نمايند اما صحنه عمل با ميدان تاكتيك ها و اعمال فشارها براي تحقق آن راهبرد خاص متفاوت است، چرا؟
مي توان به چند نكته كليدي و راه گشا اشاره داشت؛ الف: اقدامات و تدابير متقابل ايران اسلامي در راستاي دكترين «تهديد در برابر تهديد» بسياري از نقشه هاي دشمنان را نقش بر آب كرد. به عنوان مثال طرح بستن تنگه هرمز كه ايران اسلامي چندي پيش در رزمايش ولايت 90، بستن اين آبراه استراتژيك را تمرين كرد پيام مقتدرانه و در عين حال بازدارنده اي بود به دشمناني كه پيش تر رجز مي خواندند و بعد در هنگامه عمل ترمز كردند.
ب: علي رغم افزايش فشارها بر ايران تا جمهوري اسلامي را به زعم خودشان منفعل كرده و به گوشه رينگ ببرند در بحبوحه همين فضا، ايران در كمينگاه الكترونيكي خود پهپاد جاسوسي آمريكا را شكار كرد.
اين اقدام نه تنها اقتدار جمهوري اسلامي را آشكارا به دنيا مخابره كرد بلكه نشان داد اتهام نقض قواعد و مقررات بين المللي و حقوقي از سوي آمريكا به ايران دروغ است و اتفاقا اين واشنگتن است كه برخلاف پروپاگاندا، يد طولايي در نقض حقوق كشورها دارد.
پ: متوسل شدن به اقداماتي كور و بي نتيجه مانند ترور شهيد احمدي روشن نيز كاملا به ضرر دشمنان جمهوري اسلامي تمام شد و جاي تامل است كه ماه پيش در 80 شهر آمريكا و كانادا، مردم در حمايت از ايران اسلامي و در حالي كه عكس شهيد احمدي روشن را بر دست داشتند اقدامات تروريستي و احتمال حمله نظامي به ايران را محكوم كردند.
ت: مهم ترين شليك و آخرين تير دشمن عليه ايران در هفته ها و ماه هاي اخير انجام شد و تحريم توأمان بانك مركزي و نفت ايران اين مطلب را نشان مي داد. اما واقعيت باز هم ناكامي آنها را تصوير مي كند.
ايران بدون هياهو و بيرون از بلوف، صدور نفت به فرانسه و انگليس را قطع كرد و كافي است بازتاب هاي اين اقدام قاطعانه و تدبير هوشمندانه جمهوري اسلامي پي گيري شود تا مشخص شود كه دشمن در اجرايي كردن تاكتيك هايش بر ضد ايران شكست خورده است.
وضعيت و شرايط غرب به اندازه اي وخيم شد كه رسانه هاي غربي و صهيونيستي نتوانستند افزايش بي رويه و بي سابقه بهاي نفت در اروپا و آمريكا را سانسور كنند ضمن آنكه اذعان كردند اين رخداد متاثر از تحريم نفت ايران است.
حتي اوباما نيز كه خود را براي مبارزات انتخاباتي نفسگير آماده مي كند جمعه گذشته به حرف آمد و گفت افزايش بهاي سوخت در آمريكا متاثر از اقدامات ايران است و اعتراف كرد هزينه تحريم ايران را مردم آمريكا مي پردازند.
اجازه بدهيد يكبار ديگر به صدر اين نوشته برگرديم؛ دشمن مي خواست در آستانه انتخابات ايران، چالش هاي جدي براي جمهوري اسلامي ايجاد كند و آن را به كف زندگي مردم منتقل كند اما تعجب نكنيد وقتي گزارش شبكه «اي بي سي» را مي خوانيد كه 2 روز پيش اعلام كرد: «به علت افزايش قيمت بنزين، بنزين دزدي در آمريكا شدت يافته و سرقت بنزين از پمپ بنزين ها فراگير شده است».
اينجاست كه تيموتي گايتنر وزير دارايي آمريكا 4 روز پيش عجز آلود اعلام كرد آمريكا براي مقابله با ايران بهره برداري از ذخاير استراتژيك نفت خود را بررسي مي كند.
اين در حالي است كه بنابر گزارش هاي منتشره و رويه موجود، آمريكا به ندرت از ذخاير استراتژيك خود برداشت مي كند و اين همان بحران و چالشي است كه اوباما در جمع دانشجويان دانشگاه ميامي اخيرا مي گويد: «هيچ راه حل جادويي براي پايين آوردن بهاي بنزين وجود ندارد.»
و نكته گفتني در اين ميان آن كه اين بحران و چالش كاملا فضاي انتخابات در آمريكا را به خطر انداخته است.
اين وضعيت بحراني آنچنان از پرده بيرون افتاده است كه حتي بي بي سي طي گزارشي در پنجم اسفند انتخابات در پيش روي آمريكا را تحت تاثير افزايش خيره كننده قيمت بنزين و نفت ارزيابي مي كند.
ث: و بالاخره بايد گفت؛ همچنانكه به اعتراف «هافينگتون پست» تهاجم و لشكركشي آمريكا به منطقه به ضرر اين كشور و به سود جمهوري اسلامي بود و به اعتراف «جروز الم پست» بهار عربي- بخوانيد بيداري اسلامي- در تحولات منطقه به ضرر آمريكا تمام شده است؛ راهبرد و تاكتيك هاي آمريكا و چند كشور همسو با آن در به چالش كشيدن مشاركت مردم در انتخابات مجلس نهم به ضرر آمريكا و اروپا تمام شد و از سوي ديگر؛ عزم ملت ايران را براي حضور در پاي صندوق هاي راي و پاسخ كوبنده به پروژه «تهديد، تحريم و ترور» دو چندان كرده است كه شواهد اين واقعيت در 22 بهمن امسال نمود غيرقابل انكاري داشت.
خراسان:رأي هايي به نفع اقتصاد
«رأي هايي به نفع اقتصاد»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛انتخابات مجلس نهم در شرايطي برگزار مي شود که باز هم مسئله ضرورت حضور حداکثري و بررسي رابطه آن با اقتدار سياسي و امنيتي کشور به ويژه در عرصه بين المللي موضوعي است که طي روزهاي اخير درباره آن بحث شده و ضرورت آن به روشني مشهود است. اما آن چه به نظر مي رسد در برهه کنوني تأکيد بر آن ضرورت داشته باشد و سوال اصلي حداقل بخشي از مردم براي حضور در انتخابات باشد، رابطه حضور گسترده مردم در انتخابات مجلس و اثر آن بهبود وضعيت اقتصادي کشور باشد. به صراحت بايد گفت ريشه بخشي از نارضايتي هايي که منجر به شرکت نکردن برخي در انتخابات مي شود انتقاد به وضعيت موجود اقتصادي کشور است. وضعيتي که اگر چه از منظر کلان و علمي نه سياه است و نه سپيد، ولي از منظر دغدغه هاي عامه مردم درباره وضعيت معيشتي چندان قابل قبول نيست. چرا که افزايش نرخ تورم به بيش از ۲۰ درصد به ويژه با توجه به افزايش قيمت مواد غذايي و مايحتاج عمومي مردم در بازار شب عيد که همه مردم خريدارند و تقاضاي خود را به آينده موکول نمي کنند کاملا فشار قيمت بر دوش مصرف کننده را سنگين کرده است و اگر چه اکثر حاضران در انتخابات در همه دوره هاي پس از انقلاب اقشار ضعيف جامعه بوده اند و در شرايط اقتصادي نامناسب تر نيز اعتقاد و ايمان خود به مسير انقلاب و لبيک به نداي رهبر خود را بر همه مشکلات ترجيح داده و شرکت کرده اند اما روي سخن با آن عده اي است که ناراضي از مشکلات معيشتي و معضلات اجتماعي قصد شرکت در انتخابات ندارند يا براي شرکت در انتخابات ترديد دارند.براي پاسخ به اين گروه از افراد جامعه پس از مروري به وضعيت اقتصادي کشور در شرايط فعلي، رويکرد مجلس هشتم در قبال عملکرد اقتصادي دولت بررسي مي شود، پس از آن به جايگاه مجلس در تدبير امور اقتصادي کشور نگاهي مي اندازيم و در نهايت ضرورت تقويت اقتدار مجلس براي حل مشکلات اقتصادي را يادآور مي شويم.
بيم و اميدهاي اقتصاد ايران در شرايط فعلي
در حال حاضر اقتصاد ايران در شرايطي حساس قرار دارد که بايد جايگاه خود را در روند رو به پيشرفت و احيانا پسرفت نظام ايفا کند. اقتصاد ايران با هدف گذاري رتبه نخست در منطقه حاوي ظرفيت هاي مهمي از جمله رشد سطح علمي و ارتقاي سطح دانش به عنوان زير بناي اصلي توسعه اقتصادي است. در شرايطي که ايران بر اساس آمارهاي مراکز رسمي بين المللي رتبه ۱۷ توليد علم در جهان را کسب کرده است و برنامه جدي تجاري سازي اختراعات در دستور کار نهادهاي مسئول قرار دارد که بر اين اساس مي توان به تبديل اين علم به ارزش افزوده اقتصادي و رونق بخشيدن به اقتصاد ايران از طريق ورود فناوري ها و دانش نوين کاملا اميدوار بود. اصلاحات اقتصادي از جمله رهايي اقتصاد کشور از انرژي ارزان و غير بهره ور در جريان اجراي هدفمندي يارانه ها، تلاش براي اصلاح نظام مالياتي و گمرکي و برنامه هاي پيش بيني شده براي اصلاح نظام بانکي و توزيع (در صورت اجراي کارشناسانه برنامه هاي اصلاحي) از جمله نکات اميد بخش اقتصاد ايران است. در کنار اين عوامل قدرت ژئوپلتيک و تأثيرگذاري ايران بر بازار استراتژيک انرژي در جهان که بخشي از اين تأثيرگذاري در ماجراي مقابله با تحريم نفتي اتحاديه اروپا نشان داده شد ديگر نشانه هاي اميدبخش اقتصاد ايران است.اما در کنار اين موارد ثبت چالش هاي جدي در مسير حرکت اقتصادي ايران وجود دارد. مهمترين مشکل در حال حاضر چالش بخش هاي توليدي کشور يا اجراي ناقص قانون هدفمندي يارانه ها، ضعف مفرط نظام بانکي در تغذيه اقتصاد مولد، بي انضباطي اقتصادي بودجه اي و اقتصادي که منجر به افزايش نقدينگي و کنش هاي تورمي گاه و بي گاه مي شود در کنار تحريم ها به ويژه (محدود شدن مراودات مالي و بانکي با ساير کشورها) تهديدهاي پيش روست که ضعف در برابر اين مجموعه تهديدها در شرايط رقابتي اقتصاد جهان و تلاش فزاينده قدرت هاي اقتصاد نوظهور مي تواند ايران را از اثرگذاري بيشتر در مناسبات جهاني باز دارد.
رويکرد مجلس هشتم در قبال دولت نهم
در اين ميان مروري بر رويکرد مجلس هشتم در قبال دولت نهم نيز دلگرمي ها و هشدارهايي را به ما نشان مي دهد. همراهي مجلس با دولت در تصويب قانون هدفمندي يارانه ها و برخي قوانين اقتصادي کلان، حساسيت مجلس بر موضوعات اقتصادي از طريق تشکيل کميسيون هاي ويژه اصل ۴۴، تحول اقتصادي و جهاد اقتصادي، گزارش هاي نظارتي از نقاط قوت و ضعف عملکرد اقتصادي دولت پيرايش نسبي لوايح بودجه از اعداد و ارقام مضر به حال اقتصاد و تصويب طرح هايي در جهت کنترل واردات، بهبود فضاي کسب و کار و بيمه بيکاري در مجموع فارغ از انتقاد به برخي جزئيات اين طرح ها رويکرد مثبتي را از برنامه هاي اقتصادي مجلس هشتم نشان داد. با اين حال در مقام نظارت بر اجراي قانون، جنجال هاي غير اثر بخش بيش از نظارت موثر و الزام آور در کارنامه عملکرد مجلس هشتم ديده شد. به عبارت ديگر مجلس هشتم با وجود انتقاد جدي به برخي عملکرد هاي دولت در حوزه اقتصاد و ارائه گزارش هاي انتقادي از نحوه اجراي اصل ۴۴ و هدفمندي يارانه ها و با وجود بحث هاي بعضا تند و داغ در عمل نتوانست قدرت نظارتي خود را به درستي اعمال کند. بارزترين اين ضعف نيز در موضوع فساد بانکي بود که با گزارش قاطع کميسيون اصل ۹۰ درباره تخلف مسئولان اقتصادي دولت، دو روز بعد همان مجلس با استيضاح وزير اقتصاد مخالفت کرد و در عمل خواسته هاي حداقلي مجلس براي برکناري معاونان متخلف ۲ نهاد مهم اقتصادي نيز برآورده نشد. در حقيقت مجلس از يک سو هم چوب ضديت با دولت را از سوي برخي منتقدان دريافت کرد و هم در عمل نتوانست اقدام موثري در جلوگيري از تخلفات دولت در اجراي قوانين اقتصادي انجام دهد.
جايگاه مجلس در تدبير امور اقتصادي
بدون ترديد در شرايط سرنوشت سازي که اقتصاد کشور با آن مواجه است جايگاه يک نهاد تخصصي و در عين حال مردمي براي رصد شاخص هاي اقتصادي مطلوب ضروري است. واقعيت اين است که در شرايط فعلي دولت ها به تبع ساختار سياسي و توقعات فزاينده بخش هاي مختلف جامعه به ويژه بخش هاي محروم براي برخورداري از امکانات بيشتر به اين سمت گرايش پيدا مي کنند که با توزيع پول و کلنگ زني گسترده پروژه هاي عمراني رضايت اين بخش از جامعه را کسب کنند. غافل از اين که توزيع گسترده پول تورم مي آفريند، کلنگ زني هاي بي حساب و کتاب باعث معطل ماندن سرمايه هاي ملي و افزايش حجم پروژه هاي ناتمام مي شود و اين ۲ مورد افزايش توقعات را در پي دارد. بماند که گاه برخي نمايندگان هم مانند دولت براي پاسخگويي به مطالبات منطقه اي خود به اين توقعات دامن مي زنند. در اين شرايط تشکيل مجلس با نگاه کلان و دغدغه هاي ملي و توجه به ضرورت جهاد اقتصادي از طريق ايجاد انضباط بر عملکرد اقتصادي دولت ضروري است. به عبارت ديگر نخستين پناهگاه دلسوزان کشور براي تصحيح رفتارهاي غلط و غيرکارشناسي در اقتصاد ايران مجلس است.
مجلس مقتدر اقتصاد پويا
و اما در نهايت آن چه گفته شد اين گونه تکميل مي شود که مجلس به خودي خود نمي تواند آن چه را که در سطرهاي قبل گفتيم جامه عمل بپوشاند. چرا که مجلس مانند هر نهاد ديگري مي تواند قدرتمند يا ضعيف باشد. آن چه باعث اقتدار مجلس و در نتيجه عمل به وظايف اين نهاد در قبال بي انضباطي و قانون شکني ها مي شود تشکيل مجلس با دو ويژگي است: ۱- حضور نخبگان دلسوز به عنوان نماينده مجلس ۲- پشتوانه قوي مجلس از رأي قاطع مردم قطعا مجلسي که با رأي ۷۰ درصد واجدان شرايط روي کار آيد بهتر از مجلسي که ۵۰ درصد از آراء مردم را دارد مي تواند در سرنوشت اقتصادي کشور نقش مثبت ايفا کند. ارتباط قوا آينده اي از همکاري و نظارت است. آن چه وجه نظارت مجلس را مي تواند تقويت کند رأي قاطعي است که پشتوانه مقبوليت و در نهايت کارآمدي مجلس نهم خواهد بود.
رسالت:رمز گشايي از سخنان رهبري انقلاب اسلامي
«رمز گشايي از سخنان رهبري انقلاب اسلامي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم امير وحبيان است كه در آن ميخوانيد؛نبوغ يک شطرنج بازماهر آن نيست که مهره ها را خوب حرکت دهد بلکه آنست که بتواند چون رقيب انديشيده و با درک مدل ذهني او واکنش هاي محتمل او را پيشاپيش حدس زند. در عرصه بازي هاي استراتژيک سياسي آن هم در عرصه جهاني ، مهمترين شرط براي مواجهه سخت يا نرم و يا حتي مصالحه با طرف مقابل آنست که بتوان درک عميق ودقيقي از نگرش رقيب نسبت به جهان،جايگاه خودش و نيز برداشتي که از طرف مقابل دارد بدست آورد.ترسيم غلط واقعيت آن گونه که دوست داريم نه آن گونه که واقعا هست؛ منجر به سوء فهم،برنامه ريزي غلط و پرداخت هزينه هاي کلان مادي و معنوي در طراحي راهبردها خواهد شد.
نبوغ يک شطرنج بازماهر آن نيست که مهره ها را خوب حرکت دهد بلکه آنست که بتواند چون رقيب انديشيده و با درک مدل ذهني او واکنش هاي محتمل او را پيشاپيش حدس زند.
در عرصه بازي هاي استراتژيک سياسي آن هم در عرصه جهاني ، مهمترين شرط براي مواجهه سخت يا نرم و يا حتي مصالحه با طرف مقابل آنست که بتوان درک عميق ودقيقي از نگرش رقيب نسبت به جهان،جايگاه خودش و نيز برداشتي که از طرف مقابل دارد بدست آورد.ترسيم غلط واقعيت آن گونه که دوست داريم نه آن گونه که واقعا هست؛ منجر به سوء فهم،برنامه ريزي غلط و پرداخت هزينه هاي کلان مادي و معنوي در طراحي راهبردها خواهد شد.
داستان طولاني رابطه ايران و آمريکا که فراز و نشيب هاي بسياري را شاهد بوده است ؛يکي از مصاديق ناتواني در درک ذهنيت طرف مقابل است. ايالات متحده ظرف سي و اندي سال نشان داده است که در درک مدل فکري و کشف واکنش هاي ايرانيان موفق نبوده است.اخيرا نيز علي رغم شعارهاي شخص آقاي اوباما مبني بر تغيير در نگرش آمريکا در ارتباط با ايران متاسفانه رفتارهايي چونان نومحافظه کاران از دولت اوباما مشاهده مي شود که فقط نشانگر ادامه اشتباهات آن کشور در فهم رويکردهاي ملت و نظام انقلابي حاکم بر ايران است.تکرار بازي ناکارآمد تحريم ها ، شعارها و تهديدهاي مبني بر احتمال حمله اسرائيل يا آمريکا و... نشانه هاي ظهور يک استراتژي جديد نيست بلکه حاکي از فقدان استراتژي پويا در سياست خارجي آمريکا از يک سو و شعارهاي جالب براي حاميان صهيونيست انتخاباتي کانديداها در آمريکا از سوي ديگر است.
رهبرمعظم انقلاب در خطبه هاي نماز جمعه اخير خود نکاتي مهم و راهبردي را بيان کردند که باز هم ممکن است با فيلتر ذهني تحليلگران آمريکايي برخورد کرده و درست ادراک نشود؛ لذا نگارنده در جهت رمز گشايي از اين سخنان که هر چند براي ايرانيان روشن و واضح است ولي براي طرف هاي غربي رمزآلود باشد ؛ نکاتي را متذکر مي گردد.
1. رهبري با اتکاء به شواهد عيني و روشن تاکيد کرده اند که :« امروز نظام جمهوري اسلامي، يك كشور اثرگذار است؛ «آري» و «نه» او در مسائل منطقه، حتّي در مسائل جهاني اثر مي گذارد؛ اين براي كشور خيلي مهم است.»
معناي اين حرف آنست که جهان نبايد و نمي تواند موقعيت جديد ايران را ناديده انگارد و در سازوکارهاي طراحي شده براي مديريت منطقه اي و جهاني از قدرت و ديدگاه موثر ايران غفلت کند.کساني که هنوز در ذهن خويش ايران کنوني را به مثابه رژيم پهلوي وتابعي از تصميمات غرب تلقي مي کنند؛ در نظام تحليلي خود سي و اندي سال دچار عقب ماندگي تاريخي هستند.
رفتار درست با ايران مستلزم درک درست جايگاه جديد ايران اسلامي است.ايران درجهان اسلام بويژه درعراق ،افغانستان ، کشورهاي منطقه و حتي در همسايگي ايالات متحده داراي موقعيت تاثير گذار شده است.اين موقعيت لزوما مخاطره انگيز نيست ولي داراي پتانسيل هايي است که رفتار درست با ايران مي تواند جهت آن را تعيين نمايد.جهتي که اگر درست تشخيص داده شود بازي برد – بردي را پديد آورده و در جهت صلح جهاني خواهد بود.
2. رهبري انقلاب اسلامي در فرازي ديگر فرموده اند:« فريب لبخند دشمن و وعدههاي دروغ جبهه دشمن را نخوريم. در اين سي سال، تجربه هم پيدا كردهايم. گاهي به روي ما لبخند زدند. اوائل گاهي بعضي از ما باور مي كرديم. يواش يواش فهميديم پشت صحنه چيست. فريب لبخند دشمن را، فريب وعدههاي دروغ دشمن را نخوريم. جبهه قدرت مادياي كه امروز بر دنيا مسلط است، راحت عهد مي شكند.
دون هيچ دغدغهاي عهدشكني مي كنند، زير قولشان مي زنند، زير حرفشان مي زنند، نه از خدا خجالت مي كشند، نه از خلق خجالت مي كشند، نه از طرف مذاكره خجالت مي كشند؛ راحت دروغ مي گويند! من نمونههاي زنده دارم - كه حالا در اينجا جاي بحثش نيست؛ شايد آن وقتي كه لازم باشد، عرض بكنم - همين اظهاراتي كه آمريكاييها كردند، رئيس جمهور آمريكا كرد؛ نامهاي كه به ما نوشت، جوابي كه ما داديم؛ بعد عكسالعمل و اقدامي كه آنها با مضمون آن نامهها كردند. اينها يك روزي در اختيار افكار عمومي دنيا - آن وقتي كه لازم باشد - قرار خواهد گرفت؛ خواهند ديد كه اينها چه جورياند، حرفشان چقدر اهميت و ارزش دارد، وعدهشان چقدر ارزش دارد.»
نکته روشن اين پيام آنست که ايالات متحده تاکنون نتوانسته است در ذهن طرف مقابل اعتمادي نسبت به پيام هاي خود بيافريند و عملا در ايجاد اعتبار براي وعده هاي ديپلماتيک خود شديدا ناموفق بوده است.اين ناتواني بويژه در قبال کشوري که تجربه رفتار نادرست آمريکا عليه ملت در حمايت از ديکتاتوري پهلوي ، حمايت از عناصر ضد انقلاب و تلاش براي سرنگوني نظام به هر طريقي منجمله حمايت از رژيم سفاک صدام و نيز گروههاي تروريست را داشته و هر ازچند گاه يکباربا تحريم هاي خود ملت ايران را بدليل آزاديخواهي تنبيه مي کند؛ کاملا آشکار است. با ظهور اوباما در صحنه سياست ايالات متحده و شعارتغيير او و نيز پاره اي از تحولات صوري ايران صراحتا خواهان اثبات تز تغيير در عمل براي رفع ابهامات شد.اين فضا مي توانست زمينه مساعدي را براي اصلاح روابط بوجود آورد ولي ايالات متحده نه تنها نتوانست اعتماد آفريني نمايد بلکه بدليل مواضع ناصواب، حتي مسير مکاتبه گشوده شده در سطح سران را که مي توانست تاحدودي منجر به حذف کانال هاي غير مستقيم شود؛مخدوش کرده است.هر چند هنوز فرصتي براي اصلاح تصوير پديد آمده وجود دارد ولي تکرار اشتباهات که منجر به تقويت تصويرچهره «بي اعتنا به وعده ها» يا «فريبکاري» شود؛آثار و تبعات سنگيني خواهد داشت که بر سياستمداران با تجربه پوشيده نخواهد بود.
3. رهبري معظم انقلاب در فرازي ديگر اظهار داشتند:«اين تهديد به جنگ، به ضرر آمريكاست؛ خود جنگ، ده برابر به ضرر آمريكاست. چرا اين تهديدها به ضرر آمريكاست؟ به خاطر اينكه خود اين تهديدها نشاندهنده عجز آمريكا از مقابله منطقي و مقابله گفتماني است؛ يك گفتماني در مقابل گفتمان جمهوري اسلامي ندارند؛ نمي توانند در ميدان مقابله فكري و منطقي، براي خودشان غلبهاي ايجاد كنند؛ مجبور مي شوند توسل به زور و تشبث به زور بكنند. اين معنايش اين است كه آمريكا جز زور، هيچ منطقي ندارد؛ جز خونريزي، هيچ راهي براي پيشبرد خود ندارد... لذا هرچه تهديد كنند، به ضررشان است. البته آنها و ديگران بدانند - مي دانند هم - كه ما هم در برابر تهديد به جنگ و تهديد به تحريم نفتي، تهديدهايي داريم كه در وقت خودش، آن وقتي كه لازم باشد، انشاءاللَّه اعمال خواهد شد. « عملا رهبر ايران اسلامي سه فاز در رويارويي ميان ايران و آمريکا را به مثابه سه رويکرد درطول هم قرار داده است.
الف.تقابل گفتماني
ب. تقابل مبتني بر تهديد (جنگ لفظي)
ج.تقابل سخت افزاري (تحريم ها ونهايتا جنگ تمام عيار)
روشن است که هر رويکرد زبان و ابزار خاص خود را داراست.در تقابل گفتماني انديشمندان با طرح ديدگاههاي خاص مي کوشند ميدان منطق را ازآن خود کنند.از سخنان رهبري آشکار است که در وجود تقابل ميان ايران و آمريکا ترديدي ندارند ولي ترجيح مي دهد اين نبرد در حوزه انديشه صورت گيرد که بدليل اتکاء ايران به منبع غني دين اسلام و نيز ظرفيت بالاي پذيرش اين گفتمان در جهان اسلام طبعا نقطه برتري محسوب مي شود. اين مسئله که رهبري ايران نقطه برتري را رويکردهاي نرم افزارانه مي داند دقيقا برخلاف تصوري است که غربيان بويژه ايالات متحده از ايران تصوير کرده اند.آنان بر اين تصورند که ايران در پي بدست آوردن نقطه برتري در حوزه سخت افزاري بويژه سلاح هسته اي است. اين نگاه دقيقا حاکي از عدم شناخت مدل ذهني رهبر ايران است. مدل ذهني رهبري ايران که از اين عبارات استخراج مي شود؛ بر دو اصل استوار است:
الف. موضع رهبري ايران تهاجمي و فعال است و نه انفعالي و پدافندي، ولي رويکرد آن نرم افزاري است .در حالي که دستيابي به سلاح هسته اي مبتني بر نگاه پدافندي و سخت افزاري است.
ب. در مدل ذهني رهبري ايران از آنجايي که براي ديدگاه و باور نظام و اسلام قدرت منطق و حقانيت قايل است هيچگونه جايي براي عقب نشيني وجود ندارد.لذا تقابل که واقعيتي غير قابل انکار است ترجيحا در حوزه انديشه و با رويکرد نرم افزاري بايد رخ دهد ولي اين آمريکاست که با قياس غلط مدل ذهني رهبري ايران با ژنرال هاي نظامي خود يا سياستمداران باورمند به روش هاي ماکياوليستي گام به گام ميدان کم هزينه ولي پرعمق تقابل فکري را با ميدان پرهزينه ولي کم عمق جنگ تعويض مي کند. از اينرو،وقتي آمريکا درک درستي از مدل ذهني رهبري ايران نداشته باشد ؛امور را نا بخردانه در مسيري هدايت مي کند که لحظه به لحظه بر هزينه هاي خود بيافزايد و هيچگاه نيز نتيجه مطلوب را نيابد.
واقعيت آنست که عليرغم گذشت بيش از سي سال از انقلاب اسلامي ايالات متحده نتوانسته است مدل کارآمدي از مدل ذهني مردم و سران ايران ارائه دهد.اين ناتواني نه تنها به ضرر آمريکابوده بلکه همه از آن متضرر گرديده اند.
در تشخيص مدل ذهني رهبري انقلاب اسلامي ايران بايد دانست که اساسا در يک تقسيم بندي از رهبران سياسي و ديني در جهان چهارگونه مدل رفتاري قابل تشخيص است.
الف. مدل سياسي / سياسي که در اين مدل هيچ دغدغه ديني مبتني بر اصولي وجود نداشته و رويکردهاي ماکياولي راهنماي عمل آن سياستمداران است.
ب. مدل ديني / ديني که بعضي از رهبران ديني دنبال مي کنند و هيچ نگاه اجتماعي – سياسي در آن وجود ندارد.
ج. مدل سياسي/ديني که در آن سياستمدار با دغدغه اصلي منافع سياسي از عواطف ديني مردم براي اهداف سياسي خود بهره مي گيرد. نومحافظه کاران آمريکا در مقاطعي از اين مدل بهره گرفتند.
د. مدل ديني/سياسي که دغدغه اصلي اصول و آموزه هاي ديني است و براي گسترش آن آموزه ها که معتقدند سعادت بشر را به دنبال خواهد داشت؛در پي بسط سياسي آن ديدگاهها هستند.
رهبري ايران مدل چهارم را پيگيري مي کنند و سياست هدف غايي براي ايشان نيست بلکه سياست را در مسير دين مي جويد.به همين دليل نه مي تواند و نه مايل است که از روش هاي متداول سياستمداران ماکياوليست غربي بهره گيرد.اما همين نکته روشن بدليل آن که در مدل هاي سياستمداران غربي ادراک نشده است؛ آنها قادر نيستند تهديدها را به فرصت تبديل نمايند و بالعکس فرصت ها را به تهديد مبدل مي سازند.
اگر رهبري ايران در نقد رفتار آمريکاييان در نامه نگاري ها بر کليد واژه هاي «وعده دروغ» و« فريبکاري» و «عهد شکني» تاکيد مي کند دقيقا از مدل ذهني يک رهبر ديني/سياسي است ؛ زيرا در غير اين صورت اين کليد واژه ها براي سياستمداران عرفي امري طبيعي و پذيرفته شده است ولي يک رهبر ديني / سياسي نمي تواند پذيراي آن باشد.
جمعبندي:
از سخنان رهبر انقلاب اسلامي عليرغم پيام محکم آن هيچگونه جنگ طلبي دريافت نمي شود بلکه روشن است که رهبري ايران با هوشمندي در حال مديريت توقعات و انتظارات رقباي جهاني است.
- رهبري پيام دادند که هر چند ايران اسلامي جنگ طلب نيست ولي در برابر اقدامات نابخردانه دشمنان و نيز تهديدات بي مبنا نيز در دفاع از باورها و دستاوردهاي ملي من جمله استقلال و آزادي ملت، جنگ گريز هم نيست.
- ايران تقابل باورهاي اسلامي با آمريکا و نظام سرمايه پرستي و ناعادلانه جهان را يک واقعيت مي داند ولي تلاش دارد با توجه به نقاط برتري خود اين تقابل را در حوزه گفتماني دنبال کند.
- ايران باب ديپلماسي نامه را مسدود نمي داند ولي ادامه مسير با اتکا به روش هاي عهد شکنانه و فريبکارانه را معقول نمي داند و بايد آمريکا در روش خود تجديد نظر اساسي نمايد.
- موضع ايران در برابر رژيم صهيونيستي واضح و روشن است و اين رژيم را اساسا از لحاظ حقوقي نامشروع دانسته و تضاد خود با آن را آشتي ناپذير مي داند. بنا براين چنانچه ايالات متحده سرنوشت مذاکرات خود با ايران را با مسئله تعارض ايران با اين رژيم گره زند؛اين به معناي لاينحل شدن روابط ايران و آمريکاست.درست آنست که آمريکا تنظيم رابطه خود با ايران را مطلقا از مسئله رژيم صهيونيستي منفک کند.
تعليق منافع مردم آمريکا در رابطه با ايران به تنظيم رابطه ايران با رژيم صهيونيستي فقط نشان مي دهد که سران آمريکا شهروندان آمريکايي را در قياس با اسرائيلي ها شهروندان
درجه 2 مي دانند و ضرر آمريکايي ها را به شرط نفع صهيونيست ها قابل قبول مي دانند.
- ايران دقيقا از جايگاه ويژه خود در نظام بين المللي آگاه است و پذيرش اين جايگاه و تنظيم رابطه با ايران تنها راه اصلاح روابط است و تغافل از اين موقعيت کمکي به حل اختلافات نخواهد کرد.
- بيان اين که« ما هم در برابر تهديد به جنگ و تهديد به تحريم نفتي، تهديدهايي داريم كه در وقت خودش، آن وقتي كه لازم باشد، انشاءاللَّه اعمال خواهد شد.» از موضع بلوف نيست بلکه اقدامي بازدارنده براي ارسال اين پيام است که غرب قبل از هر اقدام عجولانه و مبتني بر اطلاعات ناقص تامل بيشتري کند زيرا برخلاف انتظار غرب اطلاعات آنان از توانايي هاي ايران بسيار کمتر از آن چيزي است که تصور مي کنند.توانايي هايي که ايران ترجيح مي دهد در خدمت منافع بشريت و سعادت آن قرار گيرد.
سياست روز:نامهاي براي اصغر فرهادي
«نامهاي براي اصغر فرهادي»عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم مهدي رجبي است كه در آن ميخوانيد؛سلام اصغر آقاي عزيز. مباركت باشد. امروز (ديروز) صبح، وقتي هنوز خواب به طور كامل از چشمانم نرفته بود، روي صفحه موبايلم، پيامكهايي بود كه
سلام اصغر آقاي عزيز. مباركت باشد. امروز (ديروز) صبح، وقتي هنوز خواب به طور كامل از چشمانم نرفته بود، روي صفحه موبايلم، پيامكهايي بود كه خبر از برنده شدن تو و گرفتن آن مجسمه طلايي مي داد. كلي ذوق كردم. ذوقي كه برايم قابل پيش بيني بود. اين روز را از خيلي وقت پيش پيشبيني مي كردم. اينكه يك ايراني كه تا همين چند وقت پيش و از فجر بيست و نهم همه جايزه هاي ريز و درشت را درو كرده بود، اسكار را هم در دست بگيرد.
كلي خوشحال شدم. هم براي تو و هم براي سينماي ايران. حرفهاي برخي ها را هم چندان جدي نميگيرم. همان وصله هاي ناچسبي كه به زور به فيلمت چسباندند. فيلم تو برخلاف فيلم برخي ها كه آنطرف آبي ها برايش سر و دست مي شكنند و خودمانيها هيچ علاقه اي به تماشايش ندارند، در همه جا ديده شد و دوست داشته شد. توي جشنواره فجر خودمان هم بيشترين توجهات را جلب كرد. راستي اگر فيلم تو ضد ايراني باشد (كه به نظر من نيست) اين از ضعف مديران فرهنگي ماست كه به اين فيلم جايزه مي دهند و تقديرش مي كنند. اين از ضعف آقاياني است كه هيچ استراتژي درخوري براي سينماي ما ندارند.
اما اصغرآقا، ببخشيد وسط اين همه افتخار و خوشحالي تو و همه ايرانيها، مي خواهم گله گذاري كنم. گله من به متني است كه آنجا پشت ميكروفون خواندي.
تو راست گفتي كه: "ايرانيان بسيارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى اين لحظه هستند و گمان دارم خوشحال هستند. نه فقط به خاطر يك جايزهى مهم يا يك فيلم يا يك فيلمساز." راست گفتي چون همه ايران از درخشش يك ايراني در ينگه دنيا خوشحال بوده و هستند.
تو راست گفتي كه: "آنها خوشحالند چون در روزهايى كه سخن از جنگ، تهديد، و خشونت در تبادل است نام كشورشان ايران از دريچهى باشكوه فرهنگ به زبان مىآيد. فرهنگى غنى و كهن كه زير گرد و غبار سياست پنهان مانده است." چون ملت ما همواره اثبات كرده كه فرهنگي غني و كهن را به همراه دارد. به قول شريفينيا توي يكي از سريالهاي چند سال پيش تلويزيون، وقتي غربيها آب نداشتند تا خودشان را بشويند، ما فرهنگ داشته ايم. اما اصغرآقا، كاش مي گفتي اين گرد و غبار را چه كسي به راه انداخته است.
كاش تو آن بالا روي سن از ملتي مي گفتي كه هيچگاه جنگ طلب نبوده است، اما به واسطه انقلابشان و فقط به همين دليل، ۸ سال دفاع را به جان خريدند و در برابر عراق و همه مدافعان و متحدانش ايستادند و يك وجب از اين خاك را به بيگانه ندادند. كاش آن بالا از مردمان سردشت مي گفتي. از همانها كه هنوز نسلهاي بعديشان قرباني بمبهاي شيميايي هستند. تو با رضا ايرانمنش توي "داستان يك شهر"ت كار كردي. احتمالا سرفه هاي او را شنيده اي.
كاش از همانها مي گفتي. كاش از ملت و دولتي ميگفتي كه توي اين سي و اندي سال از هم جدا نشده اند. از مردمي كه تحريمها را صبورانه تحمل كرده اند.
كاش در عوض از سياستمداراني مي گفتي كه در كمال وقاحت سلاح شيميايي و هسته اي مي سازند و خريد و فروش ميكنند، اما با ژست حقوق بشر و صلح طلبي، جلوي پيشرفت همين ملت عزيز ما را مي گيرند.
تو بهترين كار ممكن را كردي كه گفتي: "با افتخار اين جايزه را به مردم سرزمينم تقديم ميكنم. مردمى كه به همهى فرهنگها و تمدنها احترام ميگذارند و از دشمنيكردن و كينه ورزيدن بيزارند." اما كاش مي گفتي كه بعضيها چشم ديدن آرامش و پيشرفت و قدرت اين ملت و مملكت را ندارند. كاش از آنهايي مي گفتي كه به راحتي جوانان و نخبگان اين كشور را ترور مي كنند و به اين حركت شنيعشان مي بالند.
تو كارگردان محبوب من و امثال من هستي. تو كسي هستي كه هم سينما و ابزارش را به خوبي مي فهمي و مي شناسي و هم اتفاقات دور و اطرافت را به خوبي درك ميكني.
اصغر فرهادي عزيز دوستت دارم و اين چند خط را از سر دوستي برايت نوشتم. دوست دارم كارگردان محبوب و مشهور ايرانِ من، حواسش به اطرافش باشد. حواسش باشد كه آنهايي كه برايش كف مي زنند، هميشه دوستانش نيستند و لبخندهايي كه مي زنند، از سر مهرباني نباشد. تبريك صميمانه ما يعني ملت صلح طلب ايران را بپذير.
حمايت:انتخابات مجلس و گامهای نهایی
«انتخابات مجلس و گامهای نهایی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛برابر جدول زمان بندی اجرای انتخابات مجلس شورای اسلامی، مراحل تشکیل هیئتهای اجرایی و نظارتی، ثبت نام نامزدها، بررسی صلاحیت ها در هیئتهای اجرایی و نظارتی و شورای نگهبان، پایان پذیرفت و چند روزی است که افراد احراز صلاحیت شده به عنوان کاندیداهای مجلس در عرصه تبلیغات و معرفی خود به مردم در سراسر کشور، فعالیت رسمی تبلیغی انجام میدهند. در این روند، تشکلهای مختلف با نامهای متنوع که حاکی از سلایق و دیدگاههای شکلدهندگان هر جمع است نیز ایجاد شده و بر همین اساس، مردم خصوصاً در کلان شهرها از جمله تهران با لیستهای متنوع که هر یک نام و شعاری خاص را برای خود برگزیدهاند و بعضاً افرادی در چند لیست حضور دارند، روبرو شدهاند.
به هرحال این چند روز باقیمانده تبلیغات انتخابات نیز سپری میشود و در نهایت این مردم هستند که روز جمعه آتی به پای صندوقهای رأی میآیند و ترکیب مجلس آینده را مشخص میکنند. نظر به اینکه در ستون به سوی عدالت، طی هفتههای اخیر چند نوبت به مباحث پیرامون انتخابات از منظر دغدغههای حقوقی پرداخته شده است، در یادداشت امروز نیز نکاتی در تکمیل بحثهای قبلی به فراخور زمان حاضر تقدیم میشود با این امید که مفید واقع شود.
نکته اول اینکه انتخابات مجلس آتی در شرایطی در ایران برگزار میشود که تحولات پیرامونی ایران از جهات مختلف حائز توجه است. در مورد سوریه فشارهای بینالمللی بر علیه مسئولین سوریه با برگزاری اجلاس اخیر در تونس به شدت ادامه دارد در حالی که رفراندوم اصلاح قانون اساسی در سوریه برگزار شد و عملاً گامهای حقوقی برای تحول در این کشور در حال انجام است.
در بحرین سرکوب مردم همچنان ادامه دارد و حاکمان بحرین، حاضر به پذیرش مطالبات مردم نیستند. در عربستان حاکمان این کشور تهدید کردهاند که با هر اعتراضی با مشت آهنین برخورد میکنند، در یمن یک نفر را از طریق لابیهای مربوط به تحولات مدیریت شده در این کشور کاندیدای ریاست جمهوری کردند و سپس اعلام شد که وی انتخاب شد و مراسم تحلیف به جا آورد. در چنین شرایطی رسانههای جهانیِ در اختیار نظام سلطه و برخی از مجامع حقوقی بینالمللی نمیپرسند که چطور بعد از این همه خونریزی و مطالبات مردم یمن، یک نفر کاندیدا میشود و هم او برگزیده مردم معرفی میشود.مگر انتخابات یک نفره نیز معنا دارد؟ چطور یک اقلیت به اتکای نوکری آمریکا و غرب، اکثریت ملت بحرین را سرکوب میکنند ولی فشاری بینالمللی برای برقراری دموکراسی در این کشور اعمال نمیشود؟
چطور در عربستان یک خانواده قومی و عشیرهای سالهای سال بر مردم این کشور سیطره دارند و انواع ظلمها را خصوصاً بر علیه اقلیت مذهبی یا مخالفان و منتقدان سیاسی اعمال میکنند ولی قدرتهای جهانی آن را خلاف قاعده نمی بینند؟ ولی کوچکترین تحولات کشورهایی مثل ایران به دقت تحت رصد است و مورد واکنشهای انتقادی مختلف قرار میگیرد. در همین چارچوب، انتخابات مجلس شورای اسلامی در ایران میتواند تفاوت فرایند مردمسالاری در کشور ما را با حکمرانان سرسپرده غرب در منطقه نشان دهد. بنابراین اصل برگزاری انتخابات پرشور در تحولات فعلی منطقه، پیام و معنای خاصی
در برخواهد داشت.
نکته دوم اینکه هر یک از گروههای سیاسی شکل گرفته در فرایند انتخابات یا کاندیداهای مستقل، شعارهای متنوعی را ارائه میکنند. در میان این شعارها البته انتقادات به وضع موجود یا عملکردهای دولت، جلوه بیشتری پیدا میکند و ممکن است افرادی را به سمت خود جلب کند ولی واقعیت این است که از کاندیداها انتظار میرود عمیقتر و دقیقتر خود را برای رأی مردم و اگر برگزیده شدند برای خدمت در مجلس آماده کنند. مجلس، فقط محل ارائه سخنرانیهای احساسی از تریبون عمومیِ در اختیار نیست.
مجلس محلی است که همه معیارهای حرکت کشور را در قالب قانونگذاری تعیین میکند، مجلس محلی است که تمامی فرایندهای اجرایی کشور را تحت نظر دارد و اگر در هر مورد اشکالی دید به نمایندگی از ملت میتواند سوال کند و مسئولان مربوطه را استیضاح و احیاناً برکنار کند. مجلس محلی است که به صراحت اصل نود قانون اساسی میتواند از عملکرد قوای سه گانه از جمله قوه قضاییه و سازمانهای تابعه آنرا مورد بررسی و نظارت قرار دهد و بدون خدشه وارد کردن به فرایندهای رسیدگی قضایی در پروندهها ، به تظلمات مردم از طرز کار سازمانهای قضایی رسیدگی کند.
مجلس محلی است که بودجه هر سازمان و نهاد را از محل بودجه عمومی کشور مشخص میکند و مبتنی بر مصوبه مجلس است که بعداً نظارتهایی توسط دیوان محاسبات یا سایر نهادها صورت میگیرد تا مشخص شود هر سازمانی منابع را درست هزینه کرده یا خیر، فلذا یک چنین جایی به افراد بسیار توانمند و با تجربه نیاز دارد. کسانی که در حیطههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وضع موجود را دقیق شناسایی کرده باشند و برای وضع مطلوب مبتنی بر ظرفیتها و ابزارهای قانونی در اختیار مجلس، برنامه دقیق داشته باشند. اگر کسی کاندیدا شده و این ویژگیها را ندارد، هنوز دیر نشده است، برای خود او و جامعه بهتر است که انصراف دهد و در جایگاه سادهتری خدمت کند. اما اگر این آمادگی را دارد خوب است در این مدت باقیمانده زمان تبلیغات، به درستی آنها را معرفی کند تا مردم به ابعاد تواناییها و آمادگیهای کاندیدای مزبور بهتر واقف شوند.
نکته سوم به مردم و ما شهروندان مربوط میشود. همه ما کم و بیش میدانیم که قانون اساسی جمهوری اسلامی صراحتاً اعلام داشته که کلیه امور کشورمان از طریق آرای عمومی اداره میشود. این آرای عمومی در مواردی مستقیم تعیین کننده است و در مواردی غیرمستقیم منشاء اثر میشود. این ظرفیت حقوقی بالا را خود ما باید عینیت شایسته ببخشیم. ممکن است دلخوریهای مختلف نزد برخی شهروندان وجود داشته باشد؛ یکی اشتغال ندارد، یکی درآمدش مکفی نیست، یکی امکان ازدواج ندارد، یکی درگیر پیدا کردن سرپناهی برای خود و خانوادهاش است، یکی خواهان آزادی بیشتر سیاسی ـ اجتماعی است، یکی از عملکرد مراجع قضایی گلایهمند است، آن دیگری نگران وضع فرهنگی است و ... خلاصه کلام اینکه، این واقعیات را نمیتوان نادیده گرفت اما در کنار این واقعیات باید این را در نظر بگیریم که هر یک از این مشکلات و مسایل بدون حضور ما حل نمیشود. آنان که بیرون از کشورمان داعیهدار بهبود وضع ما هستند دلشان برای کشورمان بیش از ما نمیسوزد، فارغ از اینکه بسیاری از آنها اصلاً خرابی مملکت ما را میخواهند. پس اگر برخی از مسئولین فعلی، شایسته نیستند، اگر مرجع قانونگذاری قویتر باید اقدام کند و اگر میخواهیم چالشهای موجود مدیریت کشور را رفع کنیم باید با دست خود این کار را انجام دهیم. جمعه یکی از این زمانهاست که باید از آن برای این هدف بهرهمند شد.
سخن آخر
انتخابات مجلس شورای اسلامی به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. هر یک از ما شهروندان باید اهمیت آن را مورد توجه قرار دهیم و سعی کنیم که عنصری تأثیرگذار برای آینده کشور خود باشیم. آینده کشورمان با حضور یکایک ما مردم درخشان خواهد بود. ما ایرانیان از دیرباز، ملتی متمدن و تأثیرگذار در عرصه جهانی بودهایم. باید مردمسالاری مبتنی بر ارزشهای دینی را در ابعاد مختلف با حضور و تلاش خودمان کاربردی کنیم. باید دستاوردهای سه دهه گذشته خود را تقویت و اشکالات موجود خود را رفع کنیم و با همبستگی و همدلی نمونهای باشیم برای همه آزادیخواهان و ملتهایی که میخواهند روی پای خود بایستند. با امید حضور معنادار مردم درجمعه 12 اسفندماه وشکل گیری مجلسی قوی تر از ادوار گذشته در خدمت گزاری به کشور.
تهران امروز:اولويت جبهه متحد نيازهاي روز كشور است
«اولويت جبهه متحد نيازهاي روز كشور است»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمود فرشيدي عضو جبهه متحد اصولگرايان است كه در آن ميخوانيد؛مهمترين ويژگي برجسته انتخابات حاضر ورود منسجم جبهه متحد اصولگراست كه مسئله بسيار منحصر به فردي در تاريخ سياسي كشورمان به شمار ميرود. اين مجموعه از يك سال و نيم پيش شروع به تشكلبندي و پي ريزي ساز و كاري واحد در جهت وحدت اصولگرايان كرده و با محوريت آيتالله مهدوي كني وارد عرصه انتخابات شد. اين منحصر به فردي از آن جهت است كه برخلاف ديگر مجموعهها و تشكلها، جبهه متحد يك شبه به وجود نيامده است كه داراي پراكندگي نيرو و ساختار شود.
اين جبهه موفق شده است كه رشد و آگاهي فرهنگ انتخاباتي مردم را نيز بالا ببرد. در انتخابات حاضر شيوه تبليغات بر خلاف تبليغلات مرسوم غربي است. تبليغات انتخاباتي در غرب مكانيسم خاصي را ميطلبد و با تزريق پول، تخريبهاي غير اخلاقي و.. براي جذب آرا اقدام ميكنند.
ولي اين شيوه تبليغاتي با فرهنگ مرسوم كشورمان متفاوت است و رويكرد انتخاباتي مردم نيز متفاوت شده است. بدين نحو كه مردم با مطالعه و آگاهي نسبت به برنامهها و وعدههاي كانديداها و گروههاي سياسي مختلف، نسبت به راي دادن اقدام ميكنند. جبهه متحد اصولگرايان نيز تلاش كرده است كه يك شورآفريني خاص را به جامعه تزريق كند.
همه اينها كمك ميكند كه انتخاباتي با مشاركت گسترده در پيش رو داشته باشيم. اين مجموعه در سراسر كشور كانديدا معرفي كرده و نسبت به جذب اقبال و آرا اقدام ميكند. اولويتهايي كه جبهه متحد ميبايست در صدر نظر خود قرار دهد، نيازهاي روز كشور است. همانگونه كه رهبر معظم انقلاب فرمودند افراد و مجموعهها ميبايست عمل روز و نياز روز را تشخيص دهند. جبهه متحد نيز بر اين اساس ميبايست عمل كرده و به نيازمنديها و ضرورتهاي امروز جامعه توجه ويژهاي داشته باشد. نيازهاي امروز جامعه هم مباحث اقتصادي است.
مسائلي نظير بيكاري، تورم، گراني و... در جامعه امروز ما مسائل حادي هستند و ميطلبد كه برنامهريزيهاي گستردهاي براي حل اين مشكلات اتخاذ شود. اما مسئله ديگري كه اين روزها بسيار جلب توجه ميكند تلاشهايي براي تخريب نيروهاي جبهه متحد اصولگراست. بخشي از اين تخريبها به فرآيند عادي انتخابات بر ميگردد و همانقدر كه به زمان انتخابات نزديكتر شويم تلاشهاي رقبا براي راي آوري بعضا به سمت روشهاي غير اخلاقي نيز سوق پيدا ميكند. اما ميبايست در نظر داشت كه اين گونه بد اخلاقيها تاثيري در راي مردم ندارد و مردم با آگاهي و هوشمندي راي خواهند داد.
بخشي ديگر از اين موج تخريبها نيز ممكن است بر اساس تلاشهاي سازماندهي شده جهت اختلاف افكني بين كليت نيروهاي اصولگرا باشد. امري كه ميتواند از سوي دشمنان و مستكبرين نيز صورت گيرد. در اين ميان گروهها و كانديداها بايد دقت نظر بيشتري داشته و تلاش خود را بر اين متمركز كنند كه اطرافيان خود را بيشتر كنترل كرده و فضا را به سمت صميميت و اخلاق اصولگرايانه سوق دهند.
در نهايت مشي جبهه متحد اصولگرا در برابر اين تخريبها هم بايد حفظ آرامش و خويشتنداري باشد. همانگونه كه آيتالله مهدوي كني در برابر بولتن تخريبي و ساير تخريبهايي كه عليه ايشان به وجود آمد، صبر كرده و از خود خويشتنداري به خرج دادند، نيروهاي وابسته به جبهه متحد نيز بايد اين رويه را در پيش گرفته از كنار تخريبها با بزرگواري عبور كنند. مردم نيز با راي قاطع خود به كانديداهاي جبهه متحد اصولگرا در سراسر كشور جواب محكمي به تخريب كنند گان خواهند داد.
شرق:هنر و فرهنگ در چهارراه تمدنها
«هنر و فرهنگ در چهارراه تمدنها»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجدجامعي است كه در آن ميخوانيد؛يكبار در جمع دولت، رييس وقت بانك مركزي دكترشيباني با ذوق و شوق بسيار به سويم آمد. او درباره فيلمي از مجيد مجيدي پرسوجو ميكرد و دنبال اطلاعات بود. طبيعي بود كه بپرسم، رييس بانك مركزي چرا بايد چنين پرسشهايي داشته باشد، اما منتظر نماند و خودش گفت كه در اجلاس روساي بانكهاي مركزي جهان چند نفر از مقامهاي اقتصادي كشورها به او مراجعه كرده و موفقيت سينماي ايران را تبريك گفتهاند. شب قبل فيلم برگزيدهاي از مجيد مجيدي در مهمترين شبكههاي تلويزيوني كشور ميزبان به نمايش درآمده بود.
گروهي در كشورمان موفقيتهاي هنر ايراني را در جهان به نگاه سياسي نسبت ميدهند و معتقدند كه اين آثار به دليل ارايه چهره سياه از ايران جايزه ميگيرند. اين نگرش كم و بيش در همه دورهها هواداراني داشته است، اما به نظر ميرسد كساني كه چنين نگاهي را ترويج ميكنند نسبت چنداني با هنر ندارند و اعتماد و شناختشان از فرهنگ و هنر ايران بسيار اندك است. چند سال پيش به مناسبت 25 سالگي انقلاب اسلامي ميخواستيم از هنرمندان برگزيدهاي كه بيشترين موفقيتها را داشتهاند، تقدير كنيم.
دو نفر بيشترين جوايز را از جشنوارههاي جهاني گرفته بودند: عباس كيارستمي و مجيد مجيدي. مجيدي بيشترين جوايز داخلي را نيز از آن خود كرده بود. جدا از اينكه چنين نسبتهايي را به چنين شخصيتهايي نميتوان داد، اين پرسش را نيز ميتوان مطرح كرد كه چگونه ممكن است كساني كه جوايز مليشان نيز اينقدر بالاست، در جشنوارههاي خارجي به دليل سياهنمايي جايزه گرفته باشند؟ در سالهاي اخير اين نگاه كمابيش اصلاح و از جهاتي منزوي شده است.
واكنش عمومي به موفقيت اخير فيلم اصغر فرهادي نشان داد كساني كه موفقيت هنر ايراني در دنيا را به حساب سياهنمايي ميگذارند، اندكند. البته برخورد هنرمندان ايراني در واكنش به موفقيتشان نيز در اين امر تاثير زيادي دارد. هنرمندان ايراني بهرغم اينكه با محدوديتهاي زيادي روبهرو هستند، وقتي در چنين جايگاهي قرار ميگيرند، خود را در نقش سفيران ملت ميبينند. آن چند جمله كوتاه اصغر فرهادي هنگام گرفتن جايزه اسکار، در زمانهاي كه عدهاي بر طبل جنگ ميكوبند، در اصلاح تصوير ايرانيان به مراتب از بسياري اقدامات سياسي و ديپلماتيك موثرتر و كارسازتر بود.
نكته جالب درباره فيلم «جدايي نادر از سيمين» اين است كه اين فيلم نه تنها در ايران با استقبال مردم و حتي جشنوارههاي دولتي و غيردولتي روبهرو شد كه در جهان نيز با استقبال مردمي مواجه گرديد. اين فيلم پيش از اينكه در جشنوارهها كشف و ديده شود، در سينماهاي كشورهاي مختلف تماشاگران فراواني يافت.
جالب است عدهاي كه در ماجراي «اشغال والاستريت» از صداي مردم حرف ميزنند، اين همه تماشاگري را كه فيلم «جدايي نادر از سيمين» را پسنديدهاند، مردم نميدانند و آن را به سياست نسبت ميدهند. اگر مردم جهان بيش از حكومتهايشان براي ما اهميت داشته باشند، قطعا موفقيتهايي از اين دست نيز برايمان ارزش و اعتبار بيشتري خواهد يافت. پيش از اين در عرصه هنرهاي ديگر نيز موفقيتهايي نصيب ايرانيان شده است. در هنرهاي تجسمي يا تئاتر نيز هنرمندان ايراني به موفقيتهايي دست يافتهاند. اين هنرمندان در واقع بيشتر كوتاهيهاي مسوولان را در اين زمينه جبران كردهاند. بهرغم تفاوت دولتها، حضور در عرصههاي جهاني كمابيش يكي از دغدغههاي مديريتهاي فرهنگي در دورههاي مختلف بوده است.
حضور در اين عرصهها به اشكال مختلفي براي فرهنگ و هنر ايران ممكن است؛ مشاركت در عرصه مديريت سازمانهاي جهاني، مانند يونسكو، آيسسكو و كنفرانس اسلامي و... حضور موثر در جشنوارهها و نمايشگاههاي جهاني و شركت در بازار فرهنگ و هنر كه در سطح جهاني شتابي فزاينده گرفته و ميرود، از بازيگران اول صحنه تجارت جهان شود. بسياري از سياستها و راهكارهاي اين مهم در سند برنامه چهارم توسعه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي گنجانده شده است، هرچند كمتر به اجراي آن انديشيدهاند.
افزون بر همه اينها بايد توان و ظرفيت تعامل، گفتوگو و مبادله داشته باشيم. بخشي از ظرفيت گفتوگو، تعامل و مبادله به توانايي ما در توليد آثار هنري ارزشمند و مورد توجه برميگردد، اما بخشي از آن منوط است به اصلاح نگرش و درك ما نسبت به هنر، شناختمان از هنر تنومند و پرشاخوبرگ ايران زمين و همچنين شناختمان از روابط جهاني، تا بتوانيم با حضور در ايوان و پيشخوان فرهنگ و هنر جهان نقشآفريني داشته باشيم.
ايران به دليل قرار گرفتن در موقعيت ممتاز و ويژهاي كه از آن ميتوانيم به چهار راه تمدنها ياد كنيم در شرايط و احوالي است كه محل تلاقي چند تمدن مهم جهاني است. قرار گرفتن در چنين موقعيتي خودبهخود امكاني را در اختيارمان قرار ميدهد كه شايد در نگاه نخست بر ما آشكار نباشد، اما بسيار تاثيرگذار است.
ماهاتير محمد معمار مالزي جديد در جلسهاي ميگفت: «ايران ميتواند نقش، جايگاه و اهميتي كه در جاده ابريشم تاريخي داشت در جاده ابريشم جديد كه مبتني بر فرهنگ و فناوري اطلاعات است، داشته باشد» تجربهها نشان داده است كه ما هرجا با تكيه بر اين ظرفيتها و سرمايههاي انسانيها به عرصه آمدهايم، موفقيتها كسب كردهايم. براي موفقيت نيازي به هزينههاي هنگفت نيست.
بسياري از آثاري كه موفق شدهاند، اتفاقا آثاري هستند كه در چارچوب سرمايهگذاريهاي معمولي داخل كشور و با تكيه بر همين عوامل، سامانگرفتهاند. به هر حال ما نسبت به بسياري از كشورهاي جهان مزيتهایی داريم كه بهرغم محدوديتها و موانع، ما را در نقشآفريني در فرهنگ جهان ياري ميكند. اين مزيتهاي نسبي آگاهانه يا ناخودآگاه در توليد و آفرينش هنري ما نقش دارد.
«تئو آنجلو پولوس» كارگردان بزرگ يونان كه چندي پيش درگذشت، سالهاي پيش به ايران سفر كرد، ديداري با او داشتم. او در اين ديدار موفقيت سينماي ايران را به پشتوانه تاريخي فرهنگ و هنر شكوهمند اين سرزمين مرتبط ميدانست. با نگاهي به فيلمهاي ايراني، شايد در نگاه اول چندان با حرف او موافق نباشيم، اما اگر دقيقتر فكر كنيم، آيا جايگاه فعلي ما، طرز فكر امروز ما و نگاه ما به انسان، اخلاق و جهان بدون گذشتهاي كه از سر گذراندهايم، ميتوانست شكل بگيرد؟
مردم سالاري:رمز توفيقات بين المللي جدايي نادر از سيمين
«رمز توفيقات بين المللي جدايي نادر از سيمين»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم نيما بهدادي مهر است كه در آن ميخوانيد؛جدايي نادر از سيمين از تجربه هاي عجيب سينماي ايران است. فيلمي که با تائيديه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ساخته شده از جشنواره فيلم فجر جايزه گرفته و توسط معاونت سينمايي دولت اصولگرا به اسکار معرفي شده و به نوعي مورد حمايت ويژه نظام فرهنگي ايران است اما با رويکرد انتقادي بخش ديگري از گروه هاي اصولگرا روبروست. صدا و سيما نسبت به آن بي مهر است و منتقد ثابت برنامه هفت آن را سياه نما مي داند.
سوال اينجاست که چرا با اثري که تمامي روند توليد و نمايش داخلي و بين المللي اش و همچنين کسب جوايز غرورآفرينش در کانالي منطقي شکل گرفته است، اينگونه برخورد مي کنيم؟ مشکل کجاست؟ آيا شخصيت اصغر فرهادي و رفتارهايش را نمي پسنديم يا فيلم اين کارگردان دچار مشکلات مضموني است؟ آيا همانگونه که برخي مي گويند اين اثر همان چيزي را از ايران ارائه مي دهد که مطلوب غرب است؟ براي پاسخ به سوالات بالا بهتر است به چند موضعگيري اشاره کنيم که از دو زاويه مثبت و منفي به اثر اصغر فرهادي پرداخته اند. ساختار هاليوودي رمز موفقيت بين المللي جدايي... است! معلوم است که چرا جشنواره هاي جهاني شيفته فيلم فرهادي شده اند چون سياه نمايي مي کند! جدايي نادر از سيمين يک فيلم ايراني نيست! جدايي نادر از سيمين مبتذل است! و با شنيدن يا خواندن چنين عباراتي که از دو جنبه منفي و مثبت به اثر فرهادي نگريسته اند اين سوال به وجود ميآيد که به راستي دلايل اقبال جهاني جدايي... چيست؟
چرا جشنواره هاي بين المللي آغوش سخاوت خود را به روي جدايي گشوده اند و جستجوي عنوان فيلم در اينترنت، سيل تاييدات بين المللي اين اثر را نشان مي دهد؟ تفاوت نگاه داخلي و خارجي به فيلم فرهادي چيست؟ آيا درونمايه گزنده و در عين حال حقيقي و واقع گرايانه فيلم تا اين حد برخورنده است که بخواهيم جدايي... را دوست کش و دشمن نواز معرفي کنيم؟ به راستي با چه نگاهي بايد به اثر فرهادي نگريست؟ آ يا تحليل سياسي از فيلم اخير فرهادي مي تواند ما را به مقصد تحليلي درستي هدايت کند؟ آيا اساسا نگاه غيرسينمايي و جامعه شناختي به جدايي نادر از سيمين، چارچوب درستي جهت نيل به حقيقت پنهاني است که برخي با نمادگرايي محض ، سعي در الصاق آن به جدايي.... دارند؟ تکليف مخاطب با چنين فيلمي چيست؟ فيلمي که طيف مخالفان و موافقانش نيز داراي چند نظرگاه منفصل و به دور از وحدت رويه هستند و اساسا با نوعي خود نمايي در پي اضافه کردن اسم خود به ليست موافقان و مخالفان هستند؟ اين سوالات و ديگر شبهات مطرح شده پيرامون ساخته فرهادي، پايه اي شد براي بررسي دلايل اقبال جهاني آن و نگارنده تلاش دارد تا با عدالتي کامل، مباني نظري موافقان و مخالفان را در بوته نقد قرار دهد. براي اين منظور بهتر است بحث را به روزهاي آغازين توليد اين فيلم ببريم.
ايامي که خبري از هياهوهاي کنوني نبود و پيش بيني ها در خصوص جدايي نادر از سيمين، صرفا اضافه شدن يک فيلم خوش ساخت ديگر به ليست آثار سينماي ايران بود. اما همواره اتفاقات غافلگيرکننده مسيرهاي سرراست را نيز پر پيچ و خم مي سازد و درياي آرام را دچار طغيان مي کند. کسب جايزه بهترين فيلمنامه از سوي جشنواره آسيا پاسيفيک که به نوعي مي توان آن را اسکار آسيايي دانست، آن هم در شرايطي که جدايي... هنوز مسير توليدي درازي در پيش داشت از جمله اتفاقات ويژه اي بود که نگاه ها را به سمت اين فيلم معطوف کرد.
اما اين اتفاق خوب، با فاصله زماني کمي، تحت الشعاع جريان هاي پيش آمده در اختتاميه جشن چهاردهم خانه سينما قرار گرفت. حمايت صنفي از خانه سينما توسط تمامي افرادي که بر روي سن حاضر مي شدند، آن هم در ايامي که منازعات معاونت سينمايي و خانه سينما ابعاد پيچيده فرهنگي و حقوقي مي يافت با اظهار نظري جالب، احساسي و جنجالي از سوي فرهادي پس از دريافت جايزه کارگرداني براي درباره الي، وارد مسير تازه اي شد.
جريان سازي هاي تند رسانه هاي ارزشي و برخورد احساسي جواد شمقدري با اين جريان، آنهم در دوراني که وي در آمريکا و دور از ايران حضور داشت و به شنيده ها اکتفا کرده بود سبب لغو پروانه ساخت جدايي نادر از سيمين شد. نگارنده خوب به ياد دارد که يکي از سايت هاي ارزشي راديکال با برجسته سازي بخش هايي از صحبت هاي فرهادي درخصوص آرزويي که وي براي فراهم شدن امکان ساخت فيلم و بازگشت هنرمندان مهاجر به وطن داشته، جوي متشنج را پديد آورد و با يک برداشت راديکاليستي، کلام فرهادي را به عنوان مصداقي براي قصد براندازي برشمرد.
حاشيه ها آنچنان دامنه دار بود که فرهادي را به عذرخواهي رسمي واداشت و يک جريان ساده فرهنگي با نوعي تندروي بي قاعده داراي ابعاد سياسي شد. اينکه قصد براندازي را منتسب به اظهارنظر يک کارگردان در خصوص همکاران مهاجرش کنيم اشتباهي راهبردي بود که يک فيلم ملودرام را از ابعاد زيبايي شناسانه اش منفک ساخت و نگاه جهاني را به سوي جدايي.... روانه داشت. پس يکي از علت هاي اقبال جهاني فيلم فرهادي همين حاشيه ها بود که چشم تيز بين جهان غرب را به اين پديده سينمايي معطوف کرد.
با توجه به همين اصل بايد سوال اصلي دلايل اين اقبال جهاني را از کساني پرسيد که ادعا دارند سياه نمايي هاي فيلم رمز موفقيت بين المللي اثر فرهادي است. اعتقاد دارم خطاي بزرگ برخي رسانه ها در موضع گيري بر ضد فرهادي به سبب همان سخنان معروفش کار را از روند طبيعي اش دور ساخت و بر ابعاد بين المللي قضيه افزود. پس اينکه مي گويند برخي از تائيدات بين المللي جدايي.... حاصل نگاه سياسي است و فيلم فرهادي هماني را مي گويد که غربي ها شيفته آن هستند نعل وارونه است. به واقع بايد در جريان هاي فرهنگي و تمامي امور انساني صداقت داشته باشيم و تحت تاثير موج ها به حمايت نپردازيم و در صف مخالفان قرار نگيريم، مساله اي که به نظر مي رسد بسياري از هردو طيف شکل گرفته پيرامون فيلم فرهادي دچار آن هستند.
به همين سبب، مطلب حاضر به هيچ وجه در مقام دفاع از فرهادي و فيلمش نيست و نگارنده به عنوان تحليلگري فرهنگي با گرايشات مذهبي، خود را از جاده احساسات به دور داشته ام تا بتوانم برداشتي درست از آنچه در اين برهه يک و نيم ساله پيرامون جدايي... شکل گرفت ارائه دهم. بحث هاي فرامتني و ساختاري پيرامون اين فيلم بسيار گفته شده و هرکسي از ظن خود به تحليل دلايل موفقيت جدايي پرداخته است اما به نظر مي رسد که کمتر جنبه هاي زيبايي شناسانه اثر مورد توجه قرار گرفته است. نمادگرايي محض، واژه ها و تحليل ها را در اسارت خود درآورده است و به همين علت هر جايزه جدايي... از خرس طلايي برلين تا بهترين فيلم خارجي زبان بريتانيا با گرايشات سياسي ارزيابي شده است.
از وجه ديگر که به جريان مي نگريم با نوعي تحليل حزبي روبرو مي شويم که جدايي... را فيلمي متعلق به جريان چپ برمي شمارد و با رويارو قرار دادنش با اخراجي ها 3 در اکران نوروز تلاش دارد تا وجهي سياسي به اين فيلم ببخشد. تحليل هاي منفي بسياري از اصولگرايان درباره فضاي پر تنش فيلم فرهادي و مکث هوشمندانه کارگردان بر معضل «دروغگويي» در کشور اسلامي، از جمله مصاديقي است که نيروهاي ارزشي را بر آن داشته تا جوايز بين المللي جدايي نادر از سيمين را باري سياسي ببخشند. اما پرسش اصلي پيرامون اين فيلم از سوي مخاطباني مطرح شده است که نمي دانند حق با کدام طرف است؟ از سويي مي بينند که پسوند سياه نمايي به پيشاني اين فيلم خورده و با نگاه سطحي جانب اين تحليل را مي گيرند و از جانب ديگر مي شنوند که جدايي.... افتخار سينماي ايران است و به آن سو متمايل مي شوند.
به طور کلي به نظر مي رسد که با جريان پيچيده اي روبرو شده ايم. جرياني که حرکت بر روي آن مانند راه رفتن بر روي لبه تيغ است و هر اشتباهي در تحليل مي تواند به مرگ انديشه و مولد آن بينجامد. طيف مخالف با نمادگرايي محض و تحليل خاص از مفاهيم فيلم و نوع شخصيت پردازي آن سعي دارد تا اينگونه بنماياند که کارگردان از روي تعمد مساله دروغگويي را در فيلم گنجانده است.
ميميک مذهبي نادر، رفتارشناسي سيمين، رفتارهاي جنون وار حجت که نماد انسان هاي سنتي برشمرده شده و نوع رفتار راضيه، همگي با تحليلي نمادگرايانه از سوي مخالفان جدايي... ارزيابي شده است. انتقاد دارند که چرا شخصيت اصلي بايد ريش داشته باشد، چرا فضايي پراسترس و سراسر دروغ از محيط انساني در اين فيلم ارائه شده است، چرا سيمين قصد مهاجرت دارد و پايان باز فيلم به چه معناست. اين بخش اندکي از نظرات مخالفان فيلم است که تم جدايي... را اساسا در گستره مفاهيم مورد علاقه خود نمي بينند و به دليل همان مسئوليت هاي اجرايي و سياسي و با رويکردي نمادگرايانه، ساخته فرهادي را اثري بر ضدمنافع ملي و در راستاي ارزش هاي جهان غرب ترسيم کرده اند. هرچند طيف مخالفان جدايي... را برخي از نيروهاي راديکال پر کرده اند و گاه حتي برخي از منتقدان سينمايي و سينماگران نيز خود را در اين دسته جاي داده اند، اما موافقان فيلم از همه نوع آدمي تشکيل شده است.
از رسول جعفريان استاد بنام تاريخ اسلام تا بسياري از سينماگران و منتقدان سينمايي سرشناس در اين دسته جاي گرفته اند و روي سخن همگي آنها تاکيد بر مولفه مهمي چون ساختار بصري فيلم و مفاهيم انساني آن است. آنها موفقيت بين المللي اين اثر را نتيجه اي طبيعي از قدرت فني فيلم برشمرده اند. اما آيا جدايي نادر از سيمين لايق اين تائيدات هست؟ نگارنده در نتيجه گيري زير سعي دارد تا پاسخ اين پرسش را بدهد. جدايي نادر از سيمين فيلم مهمي است، جزئيات با مهارتي کامل در آن به کار گرفته شده اند تا مخاطب بتواند با هر سکانس و فصل از فيلم ارتباطي دراماتيک برقرار کند.
توازن درست ريتم اثر، ميزانسن هاي معرکه فرهادي در فصل گفتگوها، تنش ها و دادگاه، بازي هاي شاخص، فيلمبرداري درخشان و فيلمنامه منحصر به فرد تنها بخشي از دلايل اهميت جدايي نادر از سيمين است. گفتم توازن ريتمي اثر، درست و بجاست به اين علت که سرعت اتصال جريان ها و موقعيت ها به يکديگر باعث ارتباط گيري مناسب با سکانس ها مي شود و اين نشان دهنده حضور يک تدوينگر کاربلد در فيلم است. هايده صفي ياري با درک اهميتي که فيلمنامه فرهادي به جزئيات داده، با تدويني حساب شده، ريتمي تند را به اثر بخشيده است.
حذف صحنه تصادف، ارتباط منطقي تصاوير با هم و ربط مفهومي هر سکانس با صحنه هاي پيش و پس از خود چنان اصولي در فيلمنامه و تدوين رعايت شده است که اگر مخاطب بخشي از يک سکانس را از دست دهد در بخشي ديگر سکانسي گنجانده شده که تشريح صحنه قبلي باشد.
به عنوان مثال پس از رويت شناسنامه مرتضي و مژده فيلم چهارشنبه سوري بر روي دستگاه کپي در تيتراژ اوليه، سکانس دادگاه را ملاحظه مي کنيم که از نماي روبرو مشاجرات نادر و سيمين را به تصوير کشيده است، يعني تيتراژ ابتدايي و سپس اين سکانس تشريح دقيقي است از عنوان فيلم و ماجراي اثر در يک برش زماني حدودا ده دقيقه اي براي مخاطب جزئي نگر منعکس مي شود. دوربين در سکانس مشاجره دادگاه از جايگاه قضاوت که به نوعي چشمان حقيقت بين جامعه به شمار مي رود، به ثبت اين گفتگو مي پردازد و سپس نزديکي و دوري آدم ها در هر سکانس ديگري داراي يک منطق دراماتيک مي شود.
به واقع منطق دراماتيک اثر نشان مي دهد که چرا دروغگويي محور درام در اين اثر است؟ يعني ما از طريق موقعيت ها و فضاهايي که از حضور معلم و راضيه در منزل نادر نشات مي گيرد، با ديگر سکانس ها ارتباط ذهني برقرار مي کنيم. سکانسي که نادر پس از بيرون انداختن راضيه از منزل به ديدن سيمين مي رود و متوجه جريان سقط مي شود و سپس در دادگاه و به اتهام قتل همان جنين در شرايط محاکمه است، سوالي مطرح مي شود که درام را به پيش مي برد; آيا مي دانستي اين خانم باردار هستند؟ اين سوال باز هم ذهن مخاطب را به ارزيابي مجدد سکانس هاي قبلي مي برد تا بتواند ارتباط درست تري با شرايط کنوني نادر بگيرد و به دليل همين جزئي نگري ها در ساختار فيلمنامه است که فيلم فرهادي داراي يک قدر سينمايي بالا شده و با هر بار ديدنش مخاطب را مشتاق تر به دنبال خود مي کشاند.
پس علت تشويق هاي پي در پي بين المللي را بايد در ساختار حرفه اي اين فيلم فراي تمامي نگاه هاي سياسي شکل گرفته پيرامون آن ارزيابي کرد. جدايي نادر از سيمين گوهر درخشاني است که سينماي ملي ايران را به عنوان يک برند معتبر در عرصه بين المللي مطرح کرده است و توجه منتقدان مطرح سينماي جهان و تحسين هاي پي در پي بين المللي اين فيلم از سوي جشنواره ها و نشريات معتبر، خود گواهي است بر قدرت ساختاري اثر فرهادي و اشتباه است اگر چشممان را بر روي واقعيتي سينمايي همچون جدايي نادر از سيمين ببنديم.
جدايي نادر از سيمين فيلم کالت جديد ماست و به دليل دستمايه قرار دادن مضموني انساني و تنش ها و گره هايي که در زندگي هر يک از افراد بشر به وجود ميآيد موجوديتي فراملي و بين المللي يافته است. پس نمادگرايي برخي از عزيزان و اطلاق عنوان سياه نما يا مبتذل به چنين فيلمي تنها از سو»نظري کورکورانه برخاسته است که همه چيز را در مقياس سياست مي سنجد. چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
در پايان با کلام دوست منتقدم حامد مقدم همراه مي شوم که زماني به من گفت: آنچه ذهنم را مشغول کرده اين است که اين فيلم با جوانان سينما دوست چه کرده که اين قدر درباره اش صحبت مي شود؟ اين شور غريب که گاه تا سحرگاهان شيفتگان اين فيلم را رها نمي کند از کجا آمده است؟ آيا در تاريخ سينماي ما هيچ فيلمي با ما چنين کرده است؟ آيا اين ها همه نشان از مهم بودن اين فيلم ندارند؟ چه لذتي دارد دانستن اين که سال ها بعد، آن گاه که تاريخ سينماي اين مملکت را دوره مي کنند چنين روايت کنند که: در روزگاري دورکه سرما بر هنر حاکم بود و سوز، "يک جدايي" بود و يک اسکار و يک دنيا شور...
ابتكار:تو فقط 2 سال از سينماي ما بزرگتري!
«تو فقط 2 سال از سينماي ما بزرگتري!»عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد؛«کريستوفر پلامر» 82 ساله ديروز و دقايقي پس از «اصغر فرهادي»، برنده اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل مرد شد. پلامر که مسنترين برنده تاريخ جوايز اسکار لقب گرفتهاست، پس از دريافت جايزه روي خود را به مجسمه اسکار کرد و گفت: «تو فقط 2 سال از من بزرگتري، کجا بودي اين همه سال؟!»
اين گفته آقاي پلامر 82 ساله، شباهت جالبي با اين روزهاي سينماي ما دارد. هرچند 111 سال پيش در دوره مظفرالدين شاه، اولين دوربين فيلمبرداري توسط «عکاسباشي» وارد ايران شد اما به طور مشخص، 82 سال از ساخت نخستين فيلم رسمي سينماي ايران ميگذرد. در سال 1308 شمسي؛ يعني درست در همان سالي که مسنترين برنده جايزه اسکار به دنيا آمد، «اوانس اوگانيانس» کارگردان ارمنيتبار ايراني فيلم «آبي و رابي» را ساخت. هم پلامر آمريکايي و هم سينماي ايراني در روز هشتم اسفند ماه سال جاري جايزه اسکار را دشت کردهاند.
حالا ديگر سال 1390 هم مانند سال 1308 روزي به ياد ماندني و ماندگار در تاريخ سينماي ايران است؛ در اين روز، نام كشور ايران از دريچه باشكوه «فرهنگ» و در سطح جهاني بر زبان جاري شد، سينماي ايران بالاخره اولين جايزه اسکار را به دست آورد و مردمان سرزمين اصغر فرهادي دلشاد شدند. اگر روز ساخت « آبي و رابي » را روز تولد سينماي رسمي ايران بدانيم، روز کسب اسکار توسط «يک جدايي» را ميتوان روز جشن اوج گرفتن يا به تعبيري «يک عروسي» براي اين صنعت 82 ساله دانست.
سينماي ما پيش از اين، تقريباً از همه جشنوارههاي مطرح جهان جوايزي را در کلکسيون خود جمع کرده بود و فقط همين يک اسکار را کم داشت. سرزمين ايران و آقاي کريستوفر پلامر، هر دو در يک سال و يک دوره از عمر 84 ساله اسکار، برنده جايزه اين آکادمي شدهاند. با وجود همه شباهتها، بين آن جايزه فردي و اين جايزه ملي يک تفاوت مهم وجود دارد.
بازيگر مسن آمريکايي در جامعهاي فردگرا به پايان راه خود رسيدهاست اما سينماي ايراني به عنوان مولود فرهنگ و هنر اصيل و پوياي يک ملت و يک سرزمين، تازه در نقطه عطف و آغاز راهي جديد براي بالندگي و کسب افتخارات بيشتر قرار گرفتهاست.
تجربه نشان داده که معمولاً کسب جوايز معتبر سينمايي جهان براي يک کارگردان، يک بازيگر و يا ساير دستاندرکاران يک اثر سينمايي، «نقطه اوج و کمال» محسوب ميشود. پس از آن دغدغه و تلاش براي تکرار اين توفيق فروکش ميکند اما براي فرهنگ يک سرزمين با پيشينه غني 2-3 هزارساله، قضيه بهگونهاي ديگر است.
اگرچه آکادمي اسکار با همه اعتبار و وجاهت جهانيش فقط دو سال از سينماي رسمي ايران بزرگتر است اما فرهنگ آمريکايي به عنوان پسزمينه هاليوود و اسکار به طور قطع، قرنها از پيشينه فرهنگي و هنري سرزمين پرگهر «پارس» جوانتر و خامتر است.
به طور معمول در هر جامعهاي، وقتي يکي از حوزههاي فرهنگي براي ملتش در سطح جهاني افتخارآفرين ميشود، چشمداشت و مطالبه ملي و جهاني از آن حوزه و متوليان آن، بيشتر و متفاوتتر از قبل ميگردد. به همان نسبت نيز مسئوليت اجتماعي همه آنهايي که دستي بر آتش آن حوزه دارند، بيش از پيش ميشود. با اين حساب، با کسب نخستين اسکار تاريخ 82 ساله ( و به روايتي 111 ساله) سينماي ايران، نگاههاي داخلي بيشتر از قبل به پرده ها و سردر سينماها خيره ميشود.
اخبار فيلم و سينما براي مخاطب خاص و عام تا مدتي رنگ و بوي ديگري خواهد داشت. يقيناً ذائقه سينمايي اين مردم ديگر هر فيلمي را نخواهد پسنديد و مهمتر آنکه، از اين پس نگاه مشتاقان سينماي ايراني صرفاً نگاهي نوستالژيک و سرگردان در گذشتههاي دور و نزديک نيست بلکه نگاهي پرتوقع و معطوف به آينده خواهد بود.
در خارج از مرزها هم اگر توفيقها و افتخاراتي از اين دست تداوم نيابد، نخستين اسکار سينماي ايران فقط يک جرقه و يک اتفاق تلقي خواهد شد. با اين وصف، ميتوان گفت: جايزه ديروز« جدايي نادر از سيمين» انتظارهاي ملي و بينالمللي از متوليان دولتي و خصوصي سينما ـ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان سينمايي گرفته تا انجمنها و همه فعالان سينماي کشورـ را دهچندان بالاتر خواهد برد. چراکه اسکار فقط دو سال از سينماي ما بزرگتر است و سرزمين ايران و مردمان بافرهنگش حالاحالاها با اين جشنواره و مشتاقان هنر ايراني کار دارد...
آفرينش:از دست رفتن پتانسيل هاي فرهنگ وهنر
«از دست رفتن پتانسيل هاي فرهنگ وهنر»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است ه در آن ميخوانيد؛فرهنگ، تمدن و هنر ايراني پشتوانه اي است که همواره خود را در عرصه هاي مختلف جهاني به عرصه ظهور رسانده و ثابت کرده که ايرانيان مردمي صلح جو و پايبند به ارزش هاي انساني بوده اند. اما با ورود نگرش ها و منافع سياسي افراد و گروه هاي مختلف به عرصه هايي چون فرهنگ و هنر باعث ضربه هاي فراوان در اين حيطه گرديده است. به طوري که بسياري از توانايي ها وقابليت هاي اين عرصه زير سايه سنگين سياست ورزي ها مغفول مانده است.
در طي چند وقت اخير مشاهده کرديم که نسبت به يک اثر سينمايي که دستاوردها و افتخارات گران بهايي را براي جامعه هنري کشورمان کسب کرد چه تفسيرها و نقطه نظراتي بيان شد. برخي ، هنرمندان و سازندگان اين فيلم را وابسته به گروه هاي انحرافي، فتنه و حتي دستگاه هاي جاسوسي غرب دانستند!
درحالي که پيام ها و گفتارهايي که درهنگام دريافت جوايز از سوي دست اندرکاران اين فيلم در به رخ کشيدن فرهنگ غني کشورمان صورت گرفت و پيام صلح مردم ايران را به سراسر جهان اعلام کرد، دستاوردي بزرگ براي کشورمان بود. شايد بسياري از فعاليت هاي سياسي و ديپلماسي ما در طي مدت ها نمي توانست چنين پيامي را به گوش مردم جهان برساند.
آنقدرکه افکار عمومي مي تواند بر معادلات جهاني تاثير بگذارد، سياستمداران نمي توانند، چون اين افکار عمومي است كه به تصميمات سياستمداران مشروعيت مي بخشد. ديروز سراسر جهان از آمريکا و اروپا تا آفريقا و آسيا همه پيام صلح مردم ايران را شنيدند. مطمئنا اين رويکرد فرهنگي در ذهن پرسشگر مخاطبان اين سئوال را تداعي مي کند که چگونه است که اين حرف ها از جانب مردم کشوري مطرح مي شود که سراسر جهان آنها را به خشونت و جنگ طلبي محکوم مي کنند؟ اين سوال آنها را وا مي دارد تا چشم و گوش خود را به سمت ايران بچرخانند و واقعيت ها را از پس پرده تبليغات وسيع جهاني عليه کشورمان متوجه شوند.
حال رويکرد تخريب گرايانه برخي افراد و گروهاي داخلي را نسبت به اين حرکت فرهنگي مشاهده کنيد. آنچنان نکات ضعف و يا قصورهايي را که بعضا در اين مسير به وجود آمده را بزرگ مي کنند که يک فيلم يا يک شخص را به منفور ترين افراد جامعه مبدل مي سازند.
متاسفانه با اين کار فرصت را به دشمنان و رسانه هاي غرض ورز خارجي هم مي دهند که با شانتاژهاي تبليغاتي اين دستاورد را يک حرکت سياسي به نفع خود جلوه دهند. هدف نوشتارحاضر طرفداري از فيلم يا شخص خاصي نيست، حرف ما بکارگيري ابزارهاي فرهنگي و عدم سياست ورزي در حيطه فرهنگ وهنر در راستاي پيشبرد اهداف کشور مي باشد.
اينکه سينماگران ما به موضوعات اجتماعي مي پردازند هرگز نبايد به عنادورزي آنها نسبت به نظام و ارزش هاي کشور تلقي گردد. شايد اين معضلات را نتوان در قالب سمينارها و همايش هاي مختلف ويا در قالب سرمقاله يا انتقاد به مسولان امر منتقل کرد و اين ويژگي و قابليت منحصر به فرد هنر است که مي تواند خواسته ها و نيازهاي جامعه را بدون هيچ اصطکاکي منتقل کند.
دنياي اقتصاد:بورس تهران در نقطه عطف
«بورس تهران در نقطه عطف»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن ميخوانيد؛زمانيكه بورس تهران در فروردين ماه 90، بازدهي خيرهكننده 14 درصدي را براي سرمايهگذاران رقم ميزد،برخي كارشناسان نسبت به رشد حبابگونه قيمت سهام در بورس هشدار ميدادند و مسوولان بورس نيز اين ديدگاه را قويا نفي ميكردند. حال پس از گذشت بيش از 10 ماه از آن تاريخ و عقب نشيني 7 درصدي شاخص بورس (معادل افت 7 درصدي ميانگين بازدهي بازار سهام) به نظر ميرسد صحت ديدگاه كارشناسان در آن زمان در حال تاييد شدن است.
در عين حال، اين ديدگاه زماني تاييد نهايي كسب ميكند كه بازدهي منفي 7 درصدي بورس تهران در 10 ماه گذشته با تورم 20 درصدي سال جاري و ميانگين بازدهي 100 درصدي بازار سكه، بازدهي 70 درصدي ارز در بازار آزاد، بازدهي بخش مسكن، بازدهي 15 درصدي اوراق مشاركت (طي مدت 10 ماه) و حتي بازدهي 20 درصدي نرخ ارز مرجع مقايسه شود. به بيان ديگر منفيتر بودن بازدهي نسبي بورس طي 10 ماه گذشته تا حد زيادي معلول بالا بودن سطح عمومي قيمت سهام در پايان فروردين ماه بوده است.
حال در شرايطي كه بورس تهران پس از كسب عنوان پربازدهترين بازار كشور طي سالهاي 88 و 89، در سال جاري عملا پايينترين بازدهي را نصيب فعالان خود كرده است، به نظر ميرسد اكنون سطح عمومي قيمت سهام شركتها در بورس در محدوده كف قيمتي قرار گرفته است. دليل اين ادعا نيز افت شديد ميانگين واقعي نسبت قيمت به درآمد (P/E) اكثر شركتهاي بورسي و نبود توجيه براي رشد ساير بازارهاي رقيب است. منظور از ميانگين واقعي نسبت(P/E) لحاظ كردن سود واقعي قابل دستيابي شركتها در سال 91 و كسر سودهاي تقسيمي شركتها در مجامع سالانه سال آينده است.
بر اين اساس ميانگين اين نسبت مهم در بورس تهران در حال حاضر در سطحي كمتر از 5/4 مرتبه قرار دارد كه در مقايسه با بازده بدون ريسك (سود اوراق مشاركت و حتي نرخ تورم) در سطح پاييني قرار دارد. در واقع سرمايهگذاران و خريداران فعلي سهام بورسي با فرض كسب سود تقسيمي شركتها در مجامع آتي و تحقق سود سال 91، در عمل قادر به كسب بازدهي بالاتري نسبت به ساير بازارهاي رقيب خواهند بود.
در اين ميان، تحقق بازدهي بورس مرهون يك شرط اساسي؛ يعني همان آرامش است. در حقيقت بورس براي رسيدن به ساحل سود نيازمند وجود آرامش همهجانبه به ويژه ثبات در متغيرهاي كلان اقتصادي و آرامش در ساير حوزههاي تاثيرگذار بر بازار است.
اما در صورت نبود آرامش به ويژه ثبات در متغيرهاي اقتصادي به نظر ميرسد بورس تهران در مسير هفتههاي قبل خود حركت كند؛ مسيري كه در آن سهام شركتهاي پرپتانسيل و حائز ارزندگي بنيادي پس از چند روز رشد، سير نزولي در پيش ميگيرند و در سوي مقابل سهام شركتهاي غير ارزنده بدون توجيه بنيادي در سايه حضور گسترده سفتهبازان روز به روز بر دارايي سرمايهگذاران خود ميافزايند.