آنها عادت کردهاند نگران باشند. این نگرانی هم درست زمانی کلید میخورد که رقیب در راس کار حضور دارد. این جریانها دلواپس ریز و درشت مملکت میشوند.
در این زمان، مردم از دهان نمیافتد. سنگ مردم را چنان به سینه میزنند که گویی تنها حامی مردم اینان هستند. البته فراموش کردهاند که مردم به خاطر عملکرد آنها به رقیبشان به پناهنده شدند.
دولتی که مخالف آنهاست راست میرود اینها نگران میشوند. مجلس چپ میرود اینها دلواپس میشوند. شورای شهر تصمیمی میگیرد اینها فریاد میزنند.
دلواپسی و نگرانی خوب است اما چرا وقتی دوستان در قدرت هستند. دولت و مجلس را در اختیار دارند مهر سکوت بر لبان خود میزنند که گویی میزان رفاه در ایران بالاتر از سوییس است.
غر زدن دیگر ویژگی این افراد است. وقتی کارهای آنها پیش نمیرود شروع میکنند به غر زدن. به داد زدن. رفتار یکی از سینماگرهای کشور در این روزها به خوبی حکایت از این معنا دارد. این بازگیر – کارگردان برای اکران فیلمش چهها که نمیکند. کار به جایی رسیده که همچون بناها دست به گل برده است.
این جریانهای سیاسی استاد فریاد واسلاما و انسانها هستند اما این فریادها زمانی صورت میگیرند که رقیب در قدرت است.
درد مردم برای آنها وقتی درد است که رقبای سیاسیشان تصمیم گیر کشور باشند.
تمام جریانهای سیاسی درکشور در سالهای مختلف به تناوب در قدرت حضور داشتند. اما تا وقتی سوار بر اسب مراد بودند همه چیز عالی بود و ما چقدر خوشبخت بویم اما حالا که پیاده مسیر سیاست را طی میکنند جاده پر از سنگلاخ و چاله است.
این رفتار برای مردم پذیرفتنی نیست. این رفتار هم نقد را به حاشیه میبرد هم اعتماد مردم را.
جریان در قدرت هم باید مواظب باشد. نقد درون گفتمانی و درون قدرت اگر متوقف شود و این جریان شروع به تعریف بی پایان از خود کند دیگر نمیتواند مطمئن باشد که مردم به آنها اعتماد کنند.
بخشی از مردم دیگر نه اصلاح طلبان را باور دارند نه اصولگرایان را چون میدانند هدف آنها از مردم، مردم گفتن رسیدن به قدرت است. وقتی به قدرت میرسند دیگر فراموش میکنند مردمی بود که به آنها هزار وعده داده بودند.
سیاسیون ایرانی قدر اعتماد مردم را بدانند و اجازه ندهند مردم به آنها بیاعتماد شوند. نمیشود انتظار داشت مردم بیاعتمادی ببیند و به پای صندوقهای رای هم بیایند.
عصرایران