واقعیت آن است که سازمانهای مدیریت بحران در کشور مبتلا به عارضهای فلجکننده هستند که غیر از این هم نمیتوان از آنها انتظاری داشت.
این عارضه این است که این سازمانها به نقش و علت ایجاد خود واقف نیستند و از مدیریت بحران فقط به هماهنگی اکتفا کردهاند و این کار را نیز با بدترین کیفیت یعنی با تشکیل جلسات فوری و تصمیم گیریهای ضربتی و تابع شرایط حاکم در لحظه برای مقابله با شرایط ایجاد شده در اثر وقوع حادثه و سعی در توجیه نواقص کار خود با مواردی از قبیل ناگهانی بودن حادثه و غافلگیر شدن شان، کمبود امکانات و بودجه و... انجام میدهند.
در حالی که بقیه موارد حیاتی مربوط به مدیریت بحران را فراموش کردهاند و حتی به آنها فکر نیز نکردهاند. مواردی نظیر ریشهیابی حوادث، تحلیل حوادث، تهیه سناریوهای مختلف از حادثه و پیشبینی و برآورد خسارات، برنامهریزی و تدوین برنامههای مختلف پیشگیری، آمادگی و مقابله با حوادث مختلف و انجام اقدامات پیشگیری و آمادگی، اطلاعرسانی و آموزشهای عمومی و تخصصی و از همه مهمتر بازرسی و نظارت بر عملکرد سازمانهای مؤثر در ایجاد یا مقابله با حوادث به کلی در این سازمانها مغفول مانده یا بهصورت صوری با آنها برخورد میشود.
علت اصلی همه این ضعفها البته ضعف در انتخاب مدیران آگاه، توانمند و هوشمند برای این سازمانها بوده است که در اثر بیاطلاعی و بیانگیزگی، اوقات سال، وقت و امکانات ارزشمند سازمانهای متبوع خود را با انجام کارهای نامربوط با وظایف خود یا اصلاً بدون انجام هرگونه کار مفیدی تلف میکنند و در هنگام وقوع حادثه مانند عموم افراد، خود نیز غافلگیر شده و با تشکیل شتاب زده و بیبرنامه جلسات هماهنگی، سعی میکنند مشکلات را کتمان کرده یا با دادن وعده، به امید آن هستند که حادثه خود به خود فروکش کرده و توجه جامعه به مسائلی دیگر معطوف شود.
سعید منتظرالقائم استاد دانشگاه