به گزارش ایران اکونومیست به نقل از خبرگزاری علم و فناوری از همدان - دانشگاهها و مراكز آموزش عالي هر جامعه، معرّف بالاترين سطح از تفكر و علم آن جامعه محسوب ميشوند و اصول جهانبيني و نظام اعتقادي و ارزشي جامعه را در خود متجلّي مي سازند و با تربيت متفكران و دانشمندان و مديران آينده در جهت بخشيدن به حركت هاي گوناگون فكري، اعتقادي، فرهنگي و سياسي جامعه مؤثر واقع ميشوند. از اينجا ميتوان گفت كه دانشگاههاي مختلف جهان، علاوه بر اشتراكاتي كه به اعتبار دانشگاه بودن، با يكديگر دارند، به اعتبار تعلق به جوامعي با بينشها و ارزشهاي مختلف، واجد خصوصياتي هستند كه آنها را از يكديگر متمايز ميسازد. جامعه ايراني كه در انقلاب اسلامي با رويكرد الهي، جهانبيني اسلامى را مبناي شئون گوناگون زندگي خود قرار داد، خواهان آن است كه آموزش عالىِ متناسب با مباني و ارزشهاي اسلامي داشته باشد تا با تربيت متفكران و مديران بر وفق آن مباني و معيارها، به ترويج و تعميم آنها در جامعه اسلامى مبادرت ورزد به همین دلیل از اول انقلاب، یکی از دغدقه های مسئولین کشورمان «اسلامی کردن دانشگاه» بوده است در این گزارش می خواهیم به بررسی دلایل عدم موفقیت این امر در کشورمان بپردازیم.
مفهوم اسلامی کردن دانشگاه ها در ابتدا می خواهیم به این مطلب بپردازیم که «اسلامی کردن دانشگاهها» یا «انقلاب فرهنگی » چه مفهومی دارد. اگر بناست چنین کاری انجام شود چگونه و به دست چه کسانی انجام خواهد گرفت؟
در تبیین این مطلب چندان مشکل وجود ندارد و در ماهیت «دانشگاه » نیز ابهامی وجود ندارد. دانشگاه دارای ماهیتی اجتماعی است که از عناصر شناخته شده ای از قبیل دانشجو، استاد، برنامه، کتاب، فضای آموزشی، وسایل کمک آموزشی و مانند آن تشکیل شده است. مسائلی هم در جنب اینها وجود دارد که جزو ارکان آن به حساب نمی آید، بلکه جزو لواحق و توابع شرعی و عرفی آن است. در اصل این مفهوم (دانشگاه) ابهامی وجود ندارد.
چنانچه این لفظ بخواهد وصفی داشته باشد ناچار این وصف به همین عناصر باز می گردد; یعنی اگر بخواهیم دانشگاهمان «اسلامی » باشد باید دانشجو، استاد، برنامه، کتاب درسی، فضای آموزشی، وسایل کمک آموزشی و به طور کلی، همه ابعاد تربیتی و فرهنگی اش اسلامی باشد. در این مطلب نیز ابهامی وجود ندارد.
پس مشکل در کجاست که بسیاری هنوز مفهوم آن را درک نمی کنند؟ حقیقت این است که مشکل از اینجا نشأت می گیرد که دامنه اسلام تا کجا گسترش دارد و «اسلامی بودن » چگونه می تواند وصفی هم برای دانشگاه و هم عناصر دانشگاهی محسوب شود؟ این مساله ای قابل توجه و دقت است.
با وجود آنکه همه ما مفهوم «اسلام » را به خوبی می دانیم، اما تعریف دقیقی از آن نداریم که قلمروش را مشخص کند و ابعاد آن را تعیین نماید.
معنای دانشگاه اسلامی در این نظام مقدس، که اساس آن بر اسلام استوار می باشد و تامین کننده نیروهای مورد نیازش دانشگاه است، توقع بر این است که دانشگاه به گونه ای باشد که اگر دانشجویی با دین وارد آن می شود با دین هم خارج شود; زیرا دانشجو عنصر سازنده این نظام است و در آینده، پایه های این نظام بر دوش او قرار خواهد گرفت. اگر دانشجو مسلمان باشد این نظام اسلامی باقی خواهد ماند، وگرنه این نظام از بین خواهد رفت.
پس توقع این است که دانشگاه نیروهای سازنده و نگهبان این انقلاب را به گونه ای تربیت کند که در شان این نظام باشد. اگر دانشجو در رشته علوم سیاسی درس می خواند، بتواند سیاست اسلامی را تبیین کند; زیرا این دانشگاه می خواهد برای آینده این کشور سیاستمدار تربیت کند. اگر در رشته حقوق درس می خواند، بتواند از حقوق اسلامی دفاع کند، خواه حقوق اساسی باشد یا مدنی یا جزایی. اما اگر دانشگاه ما دانشجو را نسبت به اسلام معترض تربیت کند، یعنی دانشجو پس ازتحصیل در دانشگاه اعتقادش نسبت به اسلام ضعیف شده و در ذهنش شبهه به وجود آمده باشد چنین دانشگاهی اسلامی نیست.
دانشگاه ما باید حقوقدانانی تربیت کند که مدافع اسلام باشند. آیا دانشگاه ما چنین کاری می کند؟ در سایر رشته ها نیز همین سؤال مطرح است. وقتی مقام معظم رهبری می فرمایند: متاسفانه هنوز دانشگاه اسلامی نشده است، یعنی چه؟ یعنی انتظاری که از دانشگاه جمهوری اسلامی داریم این است که فارغ التحصیلانش کسانی باشند که بتوانند اسلام را در ابعاد گوناگون آن در جامعه پیاده کنند; نه تنها نیازهای فرهنگی جامعه ما را تامین کنند، بلکه بتوانند نیازهای تمام دنیا را تامین نمایند; زیرا ما مدعی هستیم که اسلام فرهنگی دارد که می تواند نیاز بشریت را تامین کند. ما مدعی هستیم که مشکلاتی که تا به حال دامنگیر جامعه بشریت شده یا بعدها به وجود خواهد آمد کلید حلش در دست اسلام است.
اگر بخواهیم چنین ادعایی تحقق پیدا کند چه باید کرد؟ تنها کسانی که می توانند تحقق بخش این ادعا باشند دانشجویان اند. اگر دانشجویانی آشنا با مسائل اسلام در همه زمینه های مورد نیاز فارغ التحصیل گردند معلوم می شود که دانشگاه ما اسلامی بوده است، و گرنه نمی توان گفت که دانشگاه و حتی نظام ما اسلامی است; یعنی بعد سیاسی نظام ما اسلامی است، ولی بعد علمی و فرهنگی آن اسلامی نیست.
امروز متاسفانه بسیاری از گویندگان و نویسندگان کشور ما، که از امکانات موجود استفاده می کنند و فریاد نبودن آزادی و دموکراسی را سر می دهند، مسائلی را مطرح می کنند که نتیجه آن همان سکولاریسم وتفکیک دین از سایرمسائل حیات بشری است; یعنی درست درجهت عکس مطلوب و در جهت تامین خواسته های دشمنان اسلام. همین خطر است که رهبر انقلاب را نگران می کند. این مشکل را باید حل کرد. حل آن هم کار ساده ای نیست، با یک سخنرانی، میزگرد و یایک بحث، مساله حل نمی شود. این مساله ای است که قرنها در کشورهای غربی روی آن کار شده هزاران، کتاب درباره آن نوشته شده و هر روز هم نوشته می شود. لذا، به چند مقاله یا سخنرانی، که برد انتشاراتی هم ندارد، نمی توان اکتفا کرد.
موانع اسلامی شدن دانشگاه ها در کشور به علت وجود سه شاخصه مهم در علوم دانشگاهی، که عمدتاً علوم وارداتی از غرب هستند، رسیدن به دانشگاه اسلامی دشوار می نماید: اول اینکه، در این فضا علم را امری عینی می دانند و تفکرات پوزیتیویستی بر اندیشه ها حاکم است. از این رو، شناخت علمی را از آن جهت که از لحاظ عینی به اثبات رسیده است، قابل اعتماد می دانند. با این تلقی، بسیاری از گزاره هایی که آزمون پذیر نیستند، علمی نخواهند بود و چون غرب، مدعی علوم تجربی است، خود در قله علم قرار می گیرد و کشورهای دیگر ناگزیر خواهند بود برای توسعه علمی خود، به آنان رجوع کنند.
دوم اینکه، علم جدید از هدف اصیل خود، که شناخت آثار صنع خداوندی است، فاصله گرفته است و به دنبال سلطه بر هستی و نه شناخت آن می باشد. ثمره این رویکرد این است که این علم، به جای اینکه آرامش را برای بشر به ارمغان آورد، تا بدانجا پیش رفته که قرن اخیر را عصر اضطراب نامیده اند.
سوم، درهم تنیدگی علم و سیاست در عصر حاضر است. بسیاری از نظریات ظاهراً علمی نه از این جهت که علمی هستند، بلکه از این جهت که حاکمیت جهان به دنبال ترویج است، علمی تلقی می شوند و بر سر دیدگاه های مقابل این نظریات، پتک غیرعلمی بودن کوبیده می شود. این سیاست زدگی علم، بر بدبینی ما نسبت به این تئوری ها می افزاید و ضرورت رویکرد نقادانه را دو چندان می کند.
مشکل اساسی دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که کسانی که نسبت به این مساله علاقه دارند و خواهان گسترش عقیده اسلامی شدن دانشگاهها هستند، علی رغم توانایی خود، در این زمینه عملا کاری نمی کنند. با اینکه واقعا عقیده دارند که اسلام در همه زمینه ها نظر و دستورالعمل دارد، اما خودشان اهل عمل نیستند و برنامه روشنی برای اجرای آن ندارند.
در گوشه و کنار کشور، چه در بین مدیران دانشگاهها و چه در میان دانشجویان، عناصری مذهبی نیز وجود دارند که دلشان برای اسلام می سوزد و علاقه دارند که خواستهای مقام معظم رهبری به گونه ای تحقق پیدا کند، ولی وقتی از آنها سؤال شود که چه باید کرد آنهایی که خوش فکرترند فقط کلی گویی می کنند، بقیه هم که حسابشان مشخص است; تصور درستی از نحوه صحیح و دقیق عمل ندارند.
راه اسلامی کردن دانشگاهها از همان اوایلی که مساله انقلاب فرهنگی مطرح شد، یکی از مسائلی که همه روی آن بحث می کردند مساله تغییرکتابهای درسی دانشگاهها بود، ولی متاسفانه برنامه منظمی برای این کار تدوین نشد که چگونه این کتابها باید تغییر کند؟ به چه مقدار وقت نیاز دارد؟ چقدر نیرو می خواهد؟ چه مقدار بودجه نیاز دارد؟ چه مدت طول می کشد؟ و باید طی چند مرحله این کار انجام شود؟ برای کارهای خیلی کوچکتر برنامه ریزی می شود و کارها طی چند مرحله به صورت دقیق و زمان بندی شده انجام می شود، اما کاری با این عظمت - که تنها چیزی را که می توان با آن مقایسه کرد اصل انقلاب است - عده ای در اتاقی در بسته گرد هم می نشینند و مثلا تصمیم می گیرند که باید بر در دانشگاهها اعلامیه نصب کرد، دختران دانشجو حجابشان را بیشتر رعایت کنند، نمازجماعت برگزار شود، پس از نماز فلان تعقیبات را بخوانند و امثال آن، اما اینکه مثلا بیاییم و در کتاب روان شناسی بنویسیم که امام صادق علیه السلام در آن باره چه نظری دارند و در زمینه اقتصاد ایشان چه می فرمایند چنین کارهایی صورت نگرفته است. این مطلب مهم هم که اسلامی کردن دانشگاه یعنی چه، چگونه این کار باید انجام شود و بودجه آن از کجا تامین شود هیچ مطرح نیست.
اگر وضع به همین منوال باشد چند دهه دیگر هم که بگذرد، سر جای اول خواهیم بود. آن کار اصلی که باید صورت گیرد این است که کتابهای درسی، استادان دانشگاهها، تربیت دانشجویان و برنامه ریزی ها اسلامی شود، اما تاکنون چندان کار مثبتی در این زمینه انجام نشده است. این کار برنامه ای ندارد، مسؤول ندارد و بودجه ای برای آن پیش بینی نشده است.
باید از فرصت استفاده کنیم و اصلاح را از خود شروع نماییم. نباید دیگران را متهم کنیم و خود را تبرئه سازیم. این فرافکنی است که مسؤولان دانشگاهی، مسؤولان نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی را مقصر بدانیم، ولی خود را بی تقصیر جلوه دهیم. ممکن است آنها هم مقصر باشند، ولی ابتدا باید ببینیم که خودمان چه عیب هایی داریم و از خودمان شروع کنیم و ببینیم که چه کارهایی می توانسته ایم برای انقلاب بکنیم و اگر نکرده ایم اکنون انجام دهیم. اگر باید معلوماتی کسب کنیم و در زمینه ای فداکاری نماییم به یکدیگر نگاه نکنیم و منتظر اقدام دیگران نمانیم.
تا چنین طرز تفکری نداشته باشیم نیروهایمان صرف اصطکاک می شود و برایندی نخواهد داشت، چه رسد به اینکه در یک دانشکده با هم رقابت کنیم. در این صورت، چگونه می توانیم انتظار پیشرفت داشته باشیم؟ آیا اسلام این است که افراد یا گروهها بر سر مسائل دنیوی با هم بجنگند؟
اگر همه در مقابل چنین مساله با اهمیتی احساس مسؤولیت می کنیم و خود را در برابر خونهای شهدا مدیون می دانیم باید در درس خواندن یا درس گفتن یا برخورد با دانشجویان و یا در هر زمینه دیگری که می توانیم، به این مهم جامه عمل بپوشانیم. دانشگاهی نباید این کار را وظیفه روحانی بداند یا روحانی این کار را وظیفه دانشگاهی به حساب آورد. باید همه در تحقق بخشیدن به اهداف اسلام شریک باشیم. «وحدت حوزه و دانشگاه » به همین معناست. مقصد یکی است و همه گروه ها باید با تقسیم کار در رسیدن به آن شرکت جوییم همچنین باید وضع موجود را بررسی کنیم و مشکلات و کمبودهای دانشگاهها را در وضع کنونی مشخص نماییم. از مقایسه وضع موجود با وضع مطلوب می توان راهی برای انتقال به وضع مطلوب پیدا کرد. باید عالمانه و محققانه بررسی کرد تا ببینیم برای انتقال از وضع موجود به وضع مطلوب چه راهی را باید طی کنیم. این کار یک شبه انجام نمی گیرد، بلکه با دست کم، ده سال تحقیق میسر خواهد بود، آن هم به شرطی که برنامه صحیحی داشته باشیم و بر طبق آن حرکت کنیم، و گرنه هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت. و پس از تهیه برنامه ای جامع، تعیین اولویتها و مشخص شدن مراحل کار، باید امکانات موجود را بررسی کنیم. البته در این زمینه باید تلاش کرد تا امکانات بیشتری فراهم گردد و دولت نیز بودجه بیشتری به این کار اختصاص دهد. با کلی گویی و برگزاری یک کنگره و صدور یک قطعنامه و طی مدت کوتاه این برنامه عملی نمی شود.
اگر با وجود پشتیبانی مقام معظم رهبری این کار به پیش نمی رود به این دلیل است که برنامه ای نداریم و نمی دانیم چه کنیم. اما وقتی برنامه دقیقی تدوین شد و معلوم گردید که به چه مقدار ابزار، بودجه و نیرو نیاز داریم با عمل بر طبق برنامه، کارهابه تدریج، پیشرفت خواهد کرد.