خبرگزاری فارس: بیزاری بازار از آزار واسطهها/حاجی فیروز هم خواب این شلوغی را نمیدید
اسفند که میرسد کافی است پنجرهها را باز کنی تا بوی بهار را از همان اول صبحی که کمی هم سوز دارد، حس کنی. هر صبح میتوان تازه شدن را استشمام کرد؛ چه در تکاپوی آب و هوای این روزها و چه در تحرک مردمان این سرزمین در شهرها و خیابانها و هر برزن. این ویژگی بهار است که با پویایی و زندگی به استقبال میآید.
بازار هم با نزدیکی به ایام پایانی سال پررونق میشود. مردم میروند تا همه چیز را تازه کنند. هر چند که برخی معتقدند افزایش تقاضا برای ایام پایانی سال 20 روز زودتر شده و مردم به استقبال خریدهای پایان سال رفتهاند و هر چند به عقیده کارشناسان خرید زودهنگام مردم برای ایام پایانی سال بیارتباط با افزایش یکباره قیمتها متاثر از قیمت ارز و همچنین زمزمههای آغاز فاز دوم هدفمندی یارانهها نبوده است.
این روزها بازار نه از خیابان ۱۵ خرداد که از پلههای زیرین مترو و از همان لحظهای که ترمز لوکوموتیو در ایستگاهی که به «بازار» شهرت دارد کشیده میشود، شروع میگردد. بازار از همان زیرزمین مترو شروع میشود. از همانجا که دستفروشها به تو میفهمانند که باید آماده باشی تا دست در جیبت کنی. حال آنکه این دستفروشها همسو با منطق بازار دیگر کالاهای هزار تومانی نمیفروشند،آنها هم فهمیدهاند که اسفند زمانی است برای شل کردن سر کیسه. کالاهای عرضه شده در ایستگاههای مترو در این روزها بالای 5 هزار تومان است.
بازار بزرگ تهران با هفتههای پیش تفاوت فاحشی دارد؛ از آن جهت که سور و سات خانه تکانی و گل مصنوعی و دستمالهای مخصوص پاک کردن شیشه از همان اوایل گلوبندک مشهود است. دستفروشهای بازار، بازار دیگری برای خود دارند. منطق کاسبی آنها هم متفاوت است. آنها نه اجاره مغازه میدهند و نه پول آب و برق و گاز. کالاهایشان هم گارانتی ندارد. تنها شعبه آنها همان دستمالی است که روی زمین پهن کردهاند و ویترین مغازهشان چشمهای عابران؛ البته اگر نیم نگاهی به بساط آنها بکنند.
تیمچه که بورس ظرف و ظروف است و همواره مشتریهای ویژهای دارد که برای تهیه جهیزیه آنجا میروند، این روزها شلوغتر است؛ چرا که خانمهای خانهدار آمادهاند تا سرویس پذایرایی خود را نو کنند. ظرف و ظروف عید هم به بهانه بهار باید تازه شود.
قدم زدن در دالانهای تنگ و شلوغ این روزهای بازار گاهی دست مایه آن میشود تا با کسبهای که سرشان کمی خلوتتر است گرم بگیری. با یکی از آنها درباره واقعی نبودن برخی قیمتها صحبت کردم و گفتم گویی قیمتها دوبرابر شده است. یکی از آنها سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: همهاش تقصیر خود ماست. دلار ۶۰۰ تومان گرانتر شده و دلال و واسطه و کاسب هم به نوعی هر کدام بر طبل افزایش قیمتها کوبیدهاند تا در ایام پایانی سال که مردم مشتاق و ناگزیر به خرید هستند، بینصیب نمانند.
البته به رغم این بینظمی که در بازار و در نحوه قیمتگذاریها به ویژه کالاهای وارداتی وجود دارد، ظاهرا دولت توانایی تهیه ارز برای واردکنندگان رسمی را ندارد و این ناتوانی نه تنها در تهیه ارز، بلکه در کنترل تعداد محدودی که ارز دولتی دریافت میکنند هم مشهود است. به عبارتی وضعیت قیمتها در بازار شیر تو شیر است، نه به آن نظارت میشود و نه رسیدگی. این مردم هستند که باید تاوان زیادهخواهی گروهی را که برای جیب مردم کیسه دوختهاند، پس دهند. در قدم زدن در میان این همه حجره و شلوغی این روزها میتوانستم فرق جنس قاچاق را از غیرقاچاق تشخیص دهم. کالای قاچاق یعنی واردات با ارز 1800 تا 2000 تومانی حال اگر بتوانی چنینی ارزی را تهیه کنی و بتوانی به آن سوی چین و ماچین انتقال دهی، برای خرید اجناس بنجلی که چشم بادامیهای آن سوی راه ابریشم برای ما خوابش را دیدهاند.
از نکات جالب بازار گردی در ظهر یک پنج شنبه گپ و گفت با چند عمده فروش بازار هم بود که به زحمت میتوانستی از تلنبار اجناسی که در آنها غرق شدهاند، پیدایشان کنی. هر چند بودند افرادی هم که با یک ماژیک به جان بستهها و گونیهایی میافتادند که برای شهرستانهای مختلف ارسال میکردند و آدرس مینوشتند؛ از بابل آدرس نوشته بودند تا ایزه و.... با یکی از عمده فروشها سر صحبت را باز کردم و پرسیدم فلان کالا چند است؟ که در کمال تعجب دیدم که تکفروشی هم میکند. پرسیدم: تک فروشی هم میکنید؟ گفت نکنیم چه کنیم؟ ماندم چه بگویم. شکوهها کرد با من از وضع بد واردات کالا و نبود امنیت در تجارت خارجی. حرفهایم که تمام شد در یکی از دالانها مردی را دیدم که در کیسهای پیراشکی ریخته بود به خیل افراد گرسنهای که دیگر حول و حوش ساعت یک بعدازظهر را تجربه میکردند، چیزی میفروخت تا حداقل یک ته بندی بکنند برای چانه زدن بیشتر.
وارد حیاط مسجد امام که شدم در هر گوشهای بودند افرادی که از دستفروشهای کنار خیابان غذای خانگی بستهبندی شده خریده بودند و مشغول تناول بودند. هر چند دیدن صحنههایی که دو نفر سرشان در یک ظرف بود هم زیبا و هم تامل انگیز بود. بودند افرادی هم که از یک کیسه فریز گوشهای از لقمه نان و پنیر و سبزی خود را بیرون آورده بودند و میل میکردند. راستی بازار که شلوغ باشد غذای خانگی هم خوب فروش میرود؛ قیمه 2000 هزار تومان، قورمه سبزی 2500 تومان، ...
از حیاط مسجد امام بیرون آمدم و به سمت ناصر خسرو و کوچه مروی گز کردم. کوچه مروی هم عالمی دارد. از خریدن ادکلنهای خارجی برای دادن عیدی بگیر تا بساط شکلاتهای خارجی در کنار خیابان که مردم برای سفره عید میخریدند.
سرم را بلند کردم و به آسمان خیره شدم. آسمان صاف بود و البته حبابهایی که مرد دستفروشی آنها را به سمت بالا فوت میکرد هم بود. حس شاد بودن را در مردم میدیدم. مجسمههای حاجی فیروز در اندازههای مختلف روی ویترین مغازهها و صدایی که از دور میآمد و وسایل راهاندازی سه شنبه پایانی سال را میفروخت، نوید آمدن بهاری دیگر را میداد.
: