به گزارش ایران اکونومیست؛ پیشتر همه ما استاندارد را با علامتی بر روی کالاها و محصولاتی که می خریدیم میشناختیم. امروزه اما حوزه کاری استاندارد فراتر از کالاها رفته و به فرآیندها و روشهای اجرایی و خدمات انسانی هم رسیده است.
به عنوان مثال، طرحهایی مثل از «مزرعه تا سفره» برای کالاهای خوراکی، تنها روی محصول نهایی توجه ندارد، بلکه بر روی تمام فرآیند تولید کالای خوراکی نظارت میکند و استانداردسازی را در همهی مراحل تولید، زیر نظر دارد.
طرحهای زیست شهری مانند استانداردهای عبور و مرور نابینایان نیز از این دست هستند و استانداردهای ویژهای دارند.
سوال اینجاست که استاندارد از چه منظری می تواند به مقوله فرهنگ و هنر کمک کند؟
فرهنگ و در نگاه دقیقتر هنر در دنیای امروز هم جنبهی فرآیندی دارد و هم جنبه کالایی.
در جنبه فرآیندی در قالب یکی از اشکال هفتگانهی آن، طی فرآیندی به مرحلهی اجرا در میآید. در انتهای این فرآیند، حاصل آن به شکل مرسوم یکی از این اشکال هفتگانهی هنر، به مخاطب یا مصرفکننده ارائه میشود که همان کالا یا محصول فرهنگی است که این روزها زیاد شنیده میشود. آیا میشود برای این محصول یا کالای فرهنگی استانداردی قائل شد؟
در حال حاضر استانداردهایی برای برخی از کالاهای فرهنگی و آثار هنری وجود دارد که حالت قراردادی پیدا کرده است؛ مانند لزوم داشتن حداقل 24 فریم تصویر در ثانیه برای فیلم، قاببندی در سینما، فرکانس 440 هرتز برای نت لا که تحت استاندارد «16 ISO» است و استانداردهای مرتبط با چاپ و کاغذ.
این استانداردها قراردادی و گاهی کف متغیرات هستند، به عنوان مثال 24 فریم در ثانیه کمترین تعداد فریمیست که منجر به متحرک شدن تصویر می شود، در حالی که با فریمهای بیشتر هم میتوان فیلم برداری کرد یا فرکانس مرجع 440 هرتز پیش از این 432 هرتز بود و هنوز هم در برخی ارکسترها این فرکانس مورد استفاده قرار میگیرد. استانداردهای مربوط به لباس و اسباببازی نیز بخشی از استانداردهای کالاهای فرهنگی به شمار می آیند.
اینها بخشی از استانداردهاییست که در هنر مورد استفاده قرار می گیرد. با چنین مقدمهای میتوان به این سوال که : «آیا وقتی اثر هنری و کالای فرهنگی با مخاطبش مواجه می شود، میتوان برای آن استانداردی قائل بود؟» پاسخ شفافتری داد.
به نظر میرسد در مقوله فرهنگ و هنر، نقش استاندارد را مخاطب ایفا می کند، این مخاطب است که با متر و معیار سلیقهاش، در مواجهه با اثر هنری، به ارزیابی آن میپردازد.
به عنوان مثال دو دوست یک فیلم یا تئاتر را می بینند، یک قطعهای موسیقی را میشنوند، یک تابلوی هنری یا اثر تجسمی را نظاره میکنند، یکی از آن خوشش میآید، یکی بدش میآید.
اینجا، کارکرد سلیقه و ادراک مخاطب را به عنوان سنگ محکی مانند استاندارد می توان در نظر گرفت. این مخاطب می تواند مخاطبی عام باشد یا مخاطب خاص و منتقد.
طبیعتا نظر یک مخاطب عام در مواجهه با یک اثر هنری و کالای فرهنگی با نظر یک منتقد حوزهی مربوطه متفاوت است. اثری که مورد پذیرش عامه قرار می گیرد، مانند یک فیلم یا تئاتر گیشهای یا یک موسیقی عامهپسند پاپ، قطعا با فیلمی که مورد تحسین منتقدین قرار می گیرد یا یک قطعه پیچیده موسیقی متقاوت است.
اثر نخست، مانند مفهوم استاندارد است که حداقل معیارهای مورد نیاز در هر حوزهای را بررسی می کند و اثر دوم، مفهومی شبیه به کیفیت را دارد که بالاترین سطح یک کالا را عرضه می دارد.
در این بین، باید تلاشی صورت بگیرد که در یک جامعه، سطح سلیقه و ادراک میانگین جامعه مخاطبان کالاهای فرهنگی، اندک اندک بالا رفته و استانداردهایش ارتقا یابد. در چنین شرایطی مخاطب در مقابل اثر هنری که فاقد استانداردهای کافی باشد کرنش نشان نمیدهد و آن را نمیپذیرد؛ به عنوان مثال فروش فیلمهای گیشهای و سطحی کاهش مییابد، موسیقیهای درجه چندم شنیده نمیشود و مثالهایی از این دست...
تحقق این امر، با نگاه فرآیندی به تولید اثر هنری میتواند محقق شود. یعنی اگر بتوانیم در فرآیند تولید یک اثر فرهنگی هنری، خواه فیلم و تئاتر، خواه کتاب، خواه موسیقی و دیگر هنرها، استانداردهایی را تعریف و رعایت کنیم، نتیجه آن تولید اثری با سطحی بالاتراست که در درازمدت میتواند ماندگاری بیشتری داشته باشد و از اثرگذاری بیشتری در سطح جامعه برخوردار باشد.
کما این که اگر امروز به آثار فرهنگی و هنری ماندگار در هر حوزهای به دقت بنگریم، مشاهده میکنیم که این دسته از آثار از غنای تکنیکی و فرهنگی بسیار بالایی برخوردار بوده و مخاطب خود را به خوبی شناخته و همگام با او پیش رفتهاند.
منظر دیگری که می توان از آن به ارتباط میان استاندارد و فرهنگ و هنر نگریست، جنبهی اطلاعرسانی هنر در باب مساله استاندارد است.
فرهنگ و هنر، در زندگی مردم نفوذ عمیقی دارد و مردم به نوعی با آن در زندگی روزمرهی خود ارتباط مستقیم دارند، پس میتواند حامل خوبی برای پیامهای استاندارد باشد تا ما شاهد ارتقاء سطح کیفی کالاها در زندگی مردم باشیم. یک اثر هنری میتواند حامل پیامهایی برای مخاطب خود باشد و به تغییر در زندگی مخاطب منجر شود پس میتوان از این ظرفیت برای انتقال پیام استاندارد بهره برد.
اکنون سازمان ملی استاندارد در این باره پیشگام شده است و با برگزاری جشنوارههای مختلف هنری مانند عکس استاندارد، شعر استاندارد، پوستر روز جهانی استاندارد و نظایر آن مسیر این حرکت را باز کرده است.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز با داشتن بستر مناسب در ارتباط تنگاتنگش با جریان هنری کشور برای فرهنگسازی هر چه بیشتر سبک زندگی استاندارد می تواند شانه به شانه سازمان ملی استاندارد در این راه قدم بردارد.
بیتردید شاخههای مختلف هنری و محصولات و کالاهای فرهنگی هنری با نفوذ گسترده خود میتوانند پیامهای استاندارد و زندگی استاندارد را به گوش مردم برسانند و قدمی بزرگ در افزایش سطح کیفی زندگی مردم بردارند.