به گزارش ایران، خواهرزادههاي اين پيرزن وقتي مراسم چهلم تمام شد ادعا كردند مداركي دارند كه نشان ميدهد تنها دختر و نوههاي وي نميتوانند ارثي از ثروت ببرند.
در راهروي دادگاه سرش را از خجالت پائين انداخته بود و بغض سنگيني گلويش را ميفشرد، مرد جوان كه خودش را هومن معرفي كرد، گفت: چند ماهي است كه پس از تمام شدن تحصيلاتم در رشته روانشناسي از دانشگاه هندوستان براي كار به كشورم برگشتم. مادربزرگم جز من و خواهر معلولم نوه ديگري نداشت و مادرم تنها بچه وي بود. به همين خاطر براي اينكه مادربزرگم احساس تنهايي نكند از همان دوران كودكي پيش وي ميماندم و از مادربزرگ پيرم مراقبت ميكردم تا اينكه اوضاع جسمي مادربزرگم به خاطر بيماري لاعلاج خيلي به هم ريخت و پس از اينكه درمانهاي پزشكي بينتيجه ماند تصميم گرفت خانه و حساب بانكياش را با يك وكالتنامهاي به من ببخشد.
وي افزود: خيلي از اين ماجرا نگذشته بود كه مادربزرگم از دنيا رفت. اگرچه وي پول زيادي در حساب بانكياش نداشت ولي همان چند ميليون پولي كه حاصل سالها پساندازش بود را هزينه مراسم عزاداري و خاكسپارياش كرديم.
چند هفته پس از مراسم خاكسپاري مادربزرگم با وكالتنامهاي كه در دست داشتيم و نشان ميداد مادربزرگم خانه و املاكش را به من واگذار كرده است براي فروش خانه آگهي داديم. چند روز بعد از آگهي مردي با من تماس گرفت و گفت كه قصد خريد خانه را دارد. به خاطر اينكه همه مسئوليتهاي فروش و نقل وانتقال ملك و حساب بانكي به من واگذار شده بود و تصور ميكردم وكالتنامه پس از مرگ مادربزرگم همچنان معتبر است به همين منظور پس از انجام كارهاي انحصار وراثت خانه را با تنظيم مبايعهنامه به صورت عادي به مرد خريدار فروختيم، اما از آنجايي كه به خاطر عمل جراحي خودم درگير بودم و فرصت زيادي نداشتم وكالتنامه را به نام مادرم منتقل كرديم تا مادرم به همراه خريدار براي تنظيم سند رسمي به دفترخانه بروند.
اين مرد جوان گفت: در مراسم چهلم مادربزرگم، خواهرزادهاش كه ميدانست ارث زيادي از خالهاش به جا مانده به بيان حقيقتي پرداخت كه راز 40 سالهاي را براي مادرم روشن كرد. اين مرد كه ادعاي فاميل بودنش گل كرده بود مدعي شد مادرم فرزندخوانده خالهاش بود و به لحاظ قانوني فرزندخوانده از مورث خود ارثي نميبرد. با شنيدن حرفهاي بستگان مادرم حيرتزده شديم اما آنها مدارك مربوط به شيرخوارگاهي كه مادرم را از كودكي به فرزندخواندگي قبول كرده بودند را به ما نشان دادند و در دادگاه ثابت كردند مادرم 40سال پيش به فرزندخواندگي پذيرفته شده و هيچ ارثي از مادرش به وي تعلق نميگيرد. بنابر اين خواهرزاده مادربزرگم شكايتي با عنوان «نفي نسب» در دادگاه مطرح كرد تا ارث مادربزرگم را تصاحب كند.
هومن در ادامه حرفهايش گفت كه در حال حاضر به بهانه كلاهبرداري و فروش مال غير به زندان محكوم شدهام در صورتي كه از باطل شدن وكالتنامه مادربزرگم بعد از مرگ وي اطلاعي نداشتم و خانه مادربزرگم را با استناد به وكالتنامه فروختهام.
هومن همچنين افزود: خانه هنوز در تصرف مرد خريدار است و خواهرزاده مادربزرگم ادعاي پول و ارث ميكند و خريدار خانه نيز از مادرم خواسته تا از شاكيان بخواهد كه سند ملك را آزاد كنند اما خواهرزاده مادربزرگم چندي پيش از مادرم نيز به خاطر همين موضوع شكايت كرده است و مادرم در سن 60 سالگي پس از ارجاع پرونده به اجراي احكام به جرم رد مال به زندان محكوم شد.در حال حاضر با توجه به چند شاخهاي بودن ماجراي اين ارث، پرونده با نوعي پيچيدگي قضايي روبهرو شده و تقاضاي ادغام اين دو پرونده و همچنين تقاضاي عدم تحمل كيفر به مادر هومن با توجه به كهولت سن و وضعيت جسمانياش داده شده است.