شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۴ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۴:۵۳

التماس مجری تلویزیون به مردم

مشرق نیوز: بعد از ظهر یک روز زمستانی از روی بیکاری کنترل تلویزیون را برداشتم و شروع کردم به بالا و پایین کردن شبکه های ملی. از کانال یک شروع کردم و یکی یکی جلو رفتم تا نوبت به شبکه تهران رسید. برنامه به خانه بر می گردیم پخش می شد.
کد خبر: ۱۶۵۵۷


به یاد دوران کودکی تصمیم گرفتم چند دقیقه ای همین برنامه را تماشا کنم. مجری برنامه در حال گفتگو با یک آقای چاق بود که اول فکر کردم طبق معمول یا روانشناس است یا پزشک و دارد در مورد همان مسائل کلیشه ای همیشگی صحبت می کند.

چند ثانیه بعد متوجه شدم که نه خیر! صحبت در مورد یک تالار غذا خوری است. تالاری که در زمان صحبت آن آقای چاق، چند باری نامش برده شد. ماجرا به نظرم جالب آمد این بود که تصمیم گرفتم برنامه را دنبال کنم. چند دیالوگ باور نکردنی میان مجری و مهمان برنامه رد و بدل شد که یک لحظه شک کردم این یک برنامه زنده تلویزیونی است یا پیام بازرگانی!

مجری چند باری نام تالار پذیرایی را می آورد و از مهمان برنامه که مدیر آن تالار است، می خواهد که در مورد تالار غذا خوری صحبت کند: تالار ما در [.....] قرار دارد. ما در تمام ایام و مناسبت ها در خدمت مردم عزیز هستیم. ما به هیچ وجه از غذاهای مانده استفاده نمی کنیم. تالار ما تنها تالاری است که چند مدل غذا در یک وعده سرو می کند. تلفن شخصی بنده هم این است [........]0912.

فکر می کنم حدود 20 دقیقه آنتن زنده شبکه تهران در اختیار این آقای مدیر تالار بود و من حاج و واج فقط نگاه می کردم.

چند روز پیش دوباره تلویزیون ملی را روشن کردم. این بار گفتم بد نیست سری به شبکه های تازه تاسیس بزنم به این امید که چون اول راهند، شاید ایده و ذوقی داشته باشند. شبکه شما را انتخاب کردم. برنامه ای روی آنتن بود به نام هفت ترانه و جریان هم از این قرار بود که چند آهنگ محلی از استان های مختلف ایران انتخاب شده و به نوبت پخش می شد. در این میان از مردم خواسته می شد که از طریق پیامک به یکی از آهنگ های پخش شده رای بدهند.

تا اینجای کار عادی بود و قابل قبول. ما به حضور یک مجری دسته چندمی که در جای جای اجرایش مدام تپق بزند و سوتی بدهد عادت کرده بودیم. اما پس از چند دقیقه، لحن مجری به حالت عجز و التماس در آمد. خانم جوانی که روبروی دوربین در حال صحبت بود کاملا محسوس و بی پرده التماس می کرد که مردم حتما رای بدهند. التماس کردنی که انگار تمامی هم نداشت. خانم مجری مدام از مردم می خواست که حتما به یکی از ترانه ها رای بدهند و دیگر فقط مانده بود به قسم و آیه متوسل شود. من باز هم حاج و واج فقط نگاه می کردم.

شاید آقای ضرغامی حق دارد. بنده خدا. همین دیروز بود که می گفت: علی رغم همه صرفه جویی‌هایی که می‌شود چشم‌مان به دست آگهی‌های بازرگانی است و یک یا دو میلیاردی که از این طریق به دستمان می‌رسد را داغ داغ به دست تهیه کنندگان می‌رسانیم.

شاید واقعا نبود بودجه، صدا و سیما را به جایی رسانده که در برنامه زنده اش تبلیغ تالار غذاخوری و تبلیغ موسسه آموزش عالی می کند. یا یک مجری بی استعداد را می گذارند جلوی دوربین که از مردم پیامک گدایی کند!

البته این سوال هم برای همیشه در ذهنمان می ماند که اگر بودجه ندارید دلیل تاسیس این همه شبکه چیست؟ چه لزومی دارد که با وجود محدویت هایی که دارید، هر چند وقت یکبار یک کانال جدید با برنامه های آبکی و بی محتوا روانه آنتن می کنید؟ برنامه هایی که فقط مجری های بزک کرده دارند و دکور های خوش رنگ و لعاب!

ای کاش متوجه باشید که چشم میلیون ها نفر ایرانی به همین قاب شیشه ای است و می خواهند از آن چیزهای خوب یاد بگیرند. می خواهند کودکانشان را برای ساعتی با خیال راحت به دست تلویزیون بسپارند و شب ها کنار یکدیگر به دور از دغدغه و استرس، سریال و فیلم نگاه کنند.

حقشان نیست که چون شما پول ندارید، فقط نماهنگ ببینند و تبلیغات گل درشت. سر آخر هم برای هر چیزی آنها را مجبور کنید پیام کوتاه بدهند که معلوم هم نیست پول این هزاران هزار پیامک در جیب چه کسی می رود.
آخرین اخبار