به گزارش ایران اکونومیست؛ برای بررسی عواقب اختلافات کانون مربیان فوتبال و کارلوس کیروش برای فوتبال ایران گفتو گویی با ذوالاکتاف از اساتید دانشگاه تربیت بدنی و کارشناسان ورزشی انجام شد که در ادامه میخوانید:
سوال: اختلافات گاه و بیگاه کیروش با مدیران، بازیکنان، و یا مربیان ایرانی مسبوق به سابقه است، اما این بار گویی او به طور همزمان با همه منتقدان خود درگیر شده است؟ چرا این بار همه آنها و اکثریت رسانههای ورزشی یک باره علیه کیروش شدهاند؟
پاسخ: درست است، در شرایط کنونی فضا خیلی علیه کیروش شده، اما این فضا این طور نخواهد ماند. کیروش هم طرفدارانی دارد که با گذشت این موج، به تدریج به صدا در خواهند آمد.
سوال: سرمربی پرتغالی تیم ملی بیشتر از فضای مجازی برای ارتباط با مردم و مخاطبان خاصش استفاده میکند، به نظر میآید شما طرفدار این سبک پیام رسانی کیروش هستید به نظر شما پیام فیسبوکی کیروش در رابطه با اسدی دبیرکل پیشین فدراسیون فوتبال چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ: قبل از هر چیز، باید بگویم من نه طرفدار کیروش هستم و نه مخالف ایشان. در اختلاف بین ایشان و یک هم وطن هم اگر کفه ترازو مساوی باشد، احتمالاً من هم لغزش داشته و حق را به هم وطن ایرانی میدهم. اما صحبتهای من در طرفداری از فوتبال ملی ما است و نه آقای کیروش. بنابراین، وقتی پای منافع ملی در میان باشد، از هیچ کس از جمله آقای کیروش نمیتوانم طرفداری کنم. بلکه سخن و نظری را تأیید میکنم که به گمانم در راستای منافع ملی است.
مخالفان کی روش میگویند این بار آش آن قدر شور است که حتی صدای کانون مربیان فوتبال کشور هم - که معمولاً در اختلافات بین مربیان و مدیران جانب مربیان را میگیرد- در آمده است. آنها معتقدند که کی روش در صعود تیم ملی به جام جهانی خود را به ناحق محور و ستون خیمه پیروزی میداند و سهم دیگر عناصر (مثل زحمت مربیان پایه تا لیگ برتر) را به هیچ انگاشته و آنان را فاقد صلاحیت میداند.
این بیانیه تعجب برانگیز است، البته همه از جمله کیروش میدانند که سرمربی مثل یک آشپز است. یک آشپز برای پختن غذا قبل از هر چیز به مواد غذایی سالم، مقوی، و مکفی نیاز دارد. عواملی مثل استعداد ایرانی، زحمت مربیان پایه تا لیگ برتر و وجود لیگهای منظم عناصر پایه هستند. بدون آنها هیچ مربی نمیتواند یک تیم ملی خوب بسازد. ولی بحث بر سر اهمیت عناصر پایه نیست! سوال این است که کدام آشپز از مواد غذایی یکسان قادر است غذای بهتری بپزد. عناصر این تیم ملی انتخابهای کیروش هستند، نظم و هماهنگی این تیم هم توسط کیروش ایجاد شده است. اگر تیم سرمربی دیگری میداشت، هم عناصر انتخابی متفاوت میشد و هم تاکتیکها و استراتژیها. احتمالاً نتیجه هم عوض میشد. استدلال فوق مبنای مستحکمی ندارد.
سوال: تفسیر شما از نتایج به دست آمده کی روش چیست؟
پاسخ: عالی و بینظیر. نگاهی گذرا به جداول ردهبندی آسیا و جایگاه ۲۳ ایران در رده بندی فیفا زبان تحسین هر ناظر منصفی را باز میکند. ما ۸ بازی بدون گل خورده داشتهایم. دراین دوره از بازیهای مقدماتی جام جهانی، هیچ تیم دیگری در جهان چنین رکوردی ندارد. ما ۲۰ امتیاز به دست آوردهایم و تفاضل گل ما ۸+ است و دومین تیم راه یافته به جام جهانی هستیم. در حالی که ژاپن سر گروه دسته ب آسیا است، ۱۷ امتیازی است و تا روز پایانی مسابقات ممکن است حذف شود. ما هرگز به این راحتی صعود نکردهایم.
سوال: کانون مربیان معتقد است حتی چنین نتیجهگیریهایی به کیروش حق نمیدهد تا پس از هر پیروزی یکی از زنجیرههای تشکیلات تیم و فدراسیون فوتبال (مثل سرپرستان تیم ملی، مربیان ایرانی تیم ملی، کادر پزشکی و دبیرکل فدراسیون) را نشانه رفته و حذف کند. حق با کیست؟
پاسخ: بستگی دارد تا حق را با چه استانداردی بسنجیم. استانداردهای مدیریت ایرانی یا مدیریت اروپایی؟ کیروش با استانداردهای اروپایی حق را میسنجد. برخی از مربیان ما با این استانداردها بیگانه هستند و با عرف رایج ایرانی به قضاوت نشسته و طبیعتاً کیروش را محکوم میکنند. ولی اجازه دهید نگاهی هم به استانداردهای اروپایی مدیریت ورزشی داشته باشیم. اروپاییها بین مدیریت ورزشی با سایر مدیریتها وجوه تمایزی یافتهاند که نیاز به توضیح دارند. در خود مدیریت ورزشی هم بین شرح وظایف مدیران و مربیان تمایزاتی قائلاند که آنها را نیز باید شناخت. آنها وظیفه سرمربیگری را پر استرسترین و پر مخاطرهترین وظیفه دانسته و برای کنترل این استرسها و مخاطرات بیشترین امتیازات و استقلال را به سرمربی میدهند.
سوال: تفاوت مدیریت ورزشی با مدیریتهای دیگر (مثل صنعت، کشاورزی، یا اقتصاد) در چیست؟
پاسخ: هواداران تیمهای ورزشی معمولاً برآورد صحیحی از جایگاه تیم خود در مسابقات داشته و همواره انتظار حفظ و یا ارتقای این جایگاه را دارند. کادر مدیریتی تا زمانی حمایت هوادران را دارد که بتواند این انتظار را پاسخگو باشد. همچنین، مسابقات ورزشی در جلوی چشم هواداران انجام میشود و آنها بهطور زنده نتیجه را میبینند. بنابراین، در ورزش نمیتوان سر هواداران را کلاه گذاشت. برای همین گفته میشود ورزش پشت و رویش یکی است. ولی در سایر مدیریتها میتوان ظاهرسازی کرد و مشتریان را با آمار و تبلیغات فریب داد. برای مثال، یک کارخانه اتومبیلسازی را میتوان به دروغ برترین ماشینساز آسیا معرفی کرد، ولی تیم فوتبال آن کارخانه را نمیتوان به دروغ برترین تیم فوتبال آسیا معرفی کرد. بچهها هم به این دروغ خواهند خندید. در ادامه خوهیم دید با آن که مدیریت ورزشی سختیهای خاص خود را دارد، سرمربیگری ورزشی به مراتب از آن سختتر است و بنابراین اصول خاص خودش را دارد.
سوال: چرا در کشورهای با فوتبال مدرن گمان میکنند که در هرم مدیریتی یک تیم، سرمربی بیشترین استرس و مخاطره را دارد؟
پاسخ: مدیران غیرورزشی ممکن است بتوانند چندین سال بر شکستهای خود سرپوش بگذارند. وقتی شکستها هم علنی شد، ممکن است بتوانند آسمان و ریسمان را به هم بافنه و گناه شکست را گردن اموری مثل بودجه کم، حوادث طبیعی، مواد خام بدون کیفیت، و نیروی انسانی زیر دست بیندازند. ولی بر موقعیت سرمربی یک تیم ورزشی بزرگ قانون صفر یا صد حاکم است. یعنی او یا یک سرمربی با تمام اختیارات ضروری و استقلال کامل است و یا اساساً سرمربی نیست. سرمربی با دو و حداکثر سه شکست غیرقابل انتظار کارش تمام است. راه وسطی برای سرمربی ورزشی وجود ندارد. در تیمهای بزرگ، سرمربی ورزشی اگر نتواند در سه بازی پیاپی انتظارات تماشاگران را برآورده کند، حتماً تعویض میشود، مهم هم نیست که خدمات قبلی او در چه حد و اندازهای بوده است. یک مثال اخیر، آقای "کلودیو رانیری" است که در ۲۰۱۵ تیم لسترسیتی را به بزرگترین افتخار تاریخ ۱۳۳ سالهاش در انگلیس رساند و سال بعد که نتیجه نگرفت برکنار شد. در مقام مقایسه، اگر کادر مدیریتی تیم ورزشی یک سرمربی موجه انتخاب کرد و یک پارچه هم حامی او بود، در صورت شکست، سرمربی هنوز فرصت دارد که دست به انتخاب سرمربی جایگزین بزند. برای تیم ورزشی شاید بهتر باشد ما به جای اصطلاح هرم مدیریتی از اصطلاح شبکه مدیریتی استفاده کنیم.
سوال: تفاوت شبکه و هرم مدیریتی چیست؟
پاسخ: فرق این دو از زمین تا آسمان است. "هرم مدیریتی" مخصوص تشکلهای نظامی سنتی بوده که بعدا به صنعت، کشاورزی و خدمات هم سرایت پیدا کرد. هرم را به مانند مسیر نور ناشی از یک چراغ قوه در دل تاریکی در نظر بگیرید که از راس تا قاعده را روشن کرده و برای هیچ یک از اجزای آن نمی توان هویتی مستقل از منبع نور (چراغ قوه) در نظر گرفت. به عبارت دیگر، هرم مدیریتی دارای یک رابطه بسیار قوی طولی ستادی و صفی است که بدون رعایت آن، هرم مدیریتی شالوده خود را از دست داده و فرو میریزد. در هرمی مدیریتی، مافوق بر مادون، فرمان میراند. سیستم هرمی وقتی بیشترین کارآمدی را دارد که بخشهای فوقانی هرم بتوانند در بخشهای تحتانی تنیدگی ایجاد کنند، یعنی هویت بخشهای مادون را در خود حل کنند. بنابراین، بخشهای مادون هرم کاملا وابسته و دارای حداقل آزادی عمل و خلاقیت هستند.
اما در شبکه مدیریتی، به جای سبک رهبری فرماندهی، سبک رهبری مشاورهیی مرسوم است. شبکه را به مانند منظومه شمسی در نظر بگیرید که خورشید ستاد مرکزی و هر سیاره آن (مثل زمین و مریخ و مشتری) دارای هویتی مستقل، اما در هارمونی و هماهنگی کامل با مرکز است. شبکه سه فرق اساسی با هرم دارد. الف: اجزای شبکه مثل سیارههای خودمختار یک منظومه هستند که حق تصمیمگیری بخشی در آن به خودشان واگذار میشود. یعنی استقلال بخشی یا حوزهیی شبکه کاملا به رسمیت شناخته شده و مراعات میشود. ب: حتی برای ایجاد هارمونی و هماهنگی در شبکه هم، بخشهای شبکه به هم فرمان نمیدهند، بلکه با هم تعامل داشته و از طریق اقناع با یکدیگر هماهنگ میشوند. ج: در درون هر بخش از شبکه هم همچنان سبک مشاوره و تعامل و نه سبک فرماندهی حاکم است. یعنی تمام اجزای بخش حق اظهار نظر دارند، اما تصمیم نهایی در راس بخش انجام میشود. این به معنای بیشترین استقلال و آزادی عمل بخشی، در عین بیشترین هماهنگی در کل نظام مدیریتی است. چنین نظام مدیریتی به اجزای خود اجازه بیشترین نبوغ و خلاقیت را هم میدهد.
اساس مشکلاتی که مربیان اروپایی در کشور ما دارند از همین جا ریشه میگیرد. آنها در شبکههای مدیریتی رشد کردهاند و اساساً وقتی یک مدیرعامل باشگاه و یا مدیر فدراسیون استقلال حوزه آنها را نادیده میگیرد، آنها کلافه میشوند و نمیتوانند این وضعیت را تحمل کنند. پس یا مثل همین کیروش و برانکوی پرسپولیس مدیریت را با خود هماهنگ میکنند و پیروزی خلق میکنند و یا مثل ایویچ ۱۹۹۸ و برانکوی ۲۰۰۶ از سرمربیگری تیم ملی استعفا میدهند. راه سوم هم این است که بمانند تا پس از چند شکست، ما یک طرفه اخراجشان کنیم و آنها پولشان را بگیرند و بروند.
سوال: استقلال سرمربی در فرهنگ مدیریت اروپایی به چه معناست؟
پاسخ: توفیق کادرمدیریتی ورزشی وابسته به دو توانایی است: توانایی انتخاب گزینه صحیح برای سرمربیگری و توفیق در حمایت مادی و معنوی همه جانبه از سرمربی. برای مدیران ورزشی نه تنها نیازی نیست که مدیران ورزشی اصولاً نباید در امور فنی سرمربی (مثل انتخاب همکاران، بازیکنان و راهبردها) دخالت کنند. این را حتی مدیری مثل فرانس بکن بائر که خودش بزرگترین جامها را در مقام بازیکن و سرمربی بالای سر برده بود هم رعایت میکرد. یک مدیر باشگاه به اندازه کافی برای حمایت مادی و معنوی از تیم کار دارد که اگر درگیر آنها شود، اساساً فرصت درگیر شدن در کار سرمربی را نمییابد.
سوال: اروپاییها برای مهار استرس شغلی چه امتیازاتی را برای سرمربی در نظر میگیرند؟
پاسخ: آنها بیشترین حق و امتیاز را به سرمربی میدهند که همان استقلال در حوزه کاری است. سرمربی ورزشی حق دارد تمام اعضای تیم و همکارانش را انتخاب کند و در عین حال، تمام حمایت معنوی و مادی کادر مدیریتی را هم طلب میکند. در حالی که در مدیریتهای هرمی (مثلاً در خدمات، صنعت، و یا کشاورزی) این حقوق و مطالبات با این شدت وجود ندارد. شما ممکن است یک مزرعه را با وجود اختلاف مدیران و یا کارگران بچرخانید، ولی امکان ندارد یک تیم ورزشی را با وجود اختلاف کادر مربیگری با مدیران و یا بازیکنان به نتیجه مطلوب برسانید. چرا؟ چون برای بادمجان و چغندر و یا کارگر مزرعه لازم نیست تا به صلاحیتهای رهبری مدیر مزرعه اعتقاد داشته باشید، ولی برای اعضای یک تیم ورزشی، داشتن کوچکترین شک و شبهه در مورد صلاحیتها و اقتدار سرمربی و یا میزان حمایتی که از کادر مدیریتی میگیرد ممکن است زمینه ساز شکست شود. اگر فقط یکی از اعضای کادر مدیریت فوقانی باشگاه و یا یکی از مربیان، سر مربی را قبول نداشته و آن را علنی بیان کند، همین برای شکست تیم کفایت میکند. از این سادهتر، در یک تیم فوتبال، فقط کافی است یک بازیکن، سازی مخالف راهبردهای سرمربی کوک کند تا روزگار تیم را سیاه کند. پس سرمربی حق دارد تا کوچکترین ناهماهنگی را در هیچ سطحی نپذیرد.
مثالهای وطنی نیز همین فلسفه اروپایی را تأیید میکند. مثلاً، حمایت همه جانبه سعید آذری از یحیی گل محمدی موجب مدعی قهرمانی شدن یک تیم در حال سقوط (ذوب آهن فصل ۹۵-۹۴) شد. برعکس، اختلاف این دو بزرگوار موجب از هم گسیختگی یک تیم مدعی قهرمانی (ذوبآهن فصل ۹۶-۹۵) شد. در بعد اختلاف بازیکن با سرمربی هم مثالها الی ماشاءالله است. درگیری بازیکنان بزرگی مثل جباری، رحمتی و یا نکونام با مربی تراز اولی مثل قلعهنوعی، استقلال مدعی قهرمانی را به زیر کشید (استقلال فصل ۹۴-۹۳). به همین سادگی. به همین دلیل، کیروش و یا برانکو مثل آب خوردن قید بازیکنان بزرگی که با آنها هماهنگ نیستند را میزنند. مثلاً برانکو به رامین رضاییان، که محبوب کیروش در تیم ملی است، هیچ فضایی برای ابراز وجود در پرسپولیس نمیدهد و حسین ماهینی را بر او ترجیج میدهد. از قضا ماهینی هم در پرسپولیس ستاره میشود. چرا؟ چون وجود اعتماد و اعتقاد دو طرفه بین بازیکن و مربی در یک تیم ورزشی یک سرمایه اساسی است که مربیان بزرگ اروپایی به خوبی از آن آگاهی دارند. در مقابل، بیاعتمادی بین سرمربی و بازیکن نیز پاشنه آشیل تیم است. به همین دلیل، در باشگاه پرسپولیس از کوچک و بزرگ (حتی علی پروین هم) برای رامین رضاییان پا دریانی کردند، اما فایدهای نداشت و برانکو کوتاه نیامد.
سوال: بسیاری از این صحبتهایی که فرمودید، در فوتبال ما هم کم وبیش وجود دارد. مثلاً ما هم بعد از چند شکست غیرمنتظره معمولاً با اخراج مربی به تیم شوک مثبت وارد میکنیم. برای مثال، اسطوره ملی فوتبال ما علی دایی (در کسوت سرمربی تیم ملی) بلافاصله پس از شکست مقابل عربستان (۲۰۱۰) عزل شد. در حالی که آقای کفاشیان و سایر کادر مدیریتی فدراسیون هیچ مسوولیتی نپذیرفتند. پس به نظر میرسد در ایران و اروپا در این زمینه تفاوت چندانی در مدیریت ورزشی وجود ندارد.
پاسخ: تا حدودی درست است، مربیگری موفق در ایران و اروپا نمیتواند چندان متفاوت باشد. ولی فراموش نکنید سکه مربیگری دو رویه استرس و استقلال دارد. ما یک رویه را چسبیدهایم و بی خیال رویه دیگر شدهایم. رویه مخاطره آمیز سکه "حرفه سرمربیگری" را چسبیدهایم، خیلی محکم هم چسبیدهایم، اما رویه "مراعات استقلال" سرمربی را رها کردهایم.
یعنی مدیران ورزش ما به راحتی به خود اجازه میدهند در کار سرمربی دخالت کنند. مدیران که چه عرض کنم، گاهی بازیکنان هم چنین اجازهای به خود میدهند. شما کافی است با کلید واژه "بازیکن سالاری" در اینترنت یک جستوجو بکنید تا منظور مرا متوجه شوید. اینجا دقیقاً همان جاست که انتظار میرود کانون مربیان رسالت خود را در حمایت از حقوق مربیان به انجام رسانند. مربیان بزرگ فعلی مثل آقایان جلالی و مظلومی و مربیان نسل پیشین مثل آقایان کربکندی و ذوالفقار نصب همگی کم از این ناحیه ضربه نخوردهاند. مطمئن باشید ما اگر همین اقتدار و استقلال کیروش را به آنها هم داده بودیم، کارآیی و ضریب موفقیتشان دو برابر میشد.
سوال: پس منظور شما این است که اگر کیروش اصرار دارد دستیاران خود را انتخاب کند امری طبیعی است؟
پاسخ: جز این نمیتواند باشد. اگر او قرار است مبشر پیروزیها و پاسخگوی شکستها باشد، پس باید دستی باز برای انتخاب همکارانش داشته باشد. من شکی ندارم که هر کس یک دوره تجربه مربیگری در یک تیم بزرگ داشته حتماً این حقیقت ساده را در مییابد. برای همین، مطمئن هستم که تمام اعضای کانون مربیان کشور هم این حق را به رسمیت میشناسند. آنها اعتراضشان احتمالاً این است که چرا این حق به مربیان خارجی داده میشود، ولی مربیان ایرانی از آن محروم هستند.
سوال: در مورد مدیریت فدراسیون چطور؟ آیا حق دارد عذر دبیر فدراسیون را بخواهد؟ برخی به شوخی یا جدی میگویند نفر بعدی خود رییس فدراسیون است.
پاسخ: اگر دبیر فدراسیون صلاحیتهای حرفهیی یک سرمربی را زیر سوال ببرد، قطعاً یا جای آن دبیر در فدراسیون است و یا جای آن سرمربی. شک نکنید. با چنین تضادی هرگز نمیتوان یک تیم ملی موفق داشت. در مورد رییس فدراسیون هم همین طور است. رییس فدراسیون اگر معتقد باشد سرمربی تیم ملی فاقد صلاحیت است، یا خودش باید برود کنار و یا سرمربی را برکنار کند. البته، در این ارتباط فرقی هم نمیکند که مربی ایرانی باشد یا خارجی. من نمیدانم فهم موضوعی به این سادگی چرا برای عدهای سخت است. اگر بین یکی از ارکان مدیریتی فدراسیون و سرمربی تیم ملی تضاد باشد و هیچ کدام کنار نروند معلوم است که در نهایت چه اتفاقی میافتد. در این حالت، قاعدتاً در نهایت این تیم ملی است که فدا میشود. آیا تیم ملی فدا شود بهتر است یا یکی از این دو رکن متضاد حذف شوند؟
منتهی اشتباه هم نشود. یک تفاوت اساسی بین آقای تاج و سایرینی که کنار رفتند وجود دارد و آن این است که تاج به صلاحیتهای سرمربی اعتقاد دارد و کاملاً با او هماهنگ است. منتقدان هم این را میدانند ولی وانمود میکنند که نمیدانند. تاج با هزار زحمت کیروش را آورده و نگه داشته است. او اگر به کیروش اعتقاد نداشت که اساساً دنبالش نمیرفت. بدون حمایت قاطع تاج، کیروش نه میتوانست تمام سدهای پیش روی خود را بردارد و نه میتوانست این افتخارات را برای فوتبال ما بیافریند. منتهی، به گمان من آقای تاج به خاطر ملاحظات اخلاقی و برای پرهیز از حاشیهها و حفظ حرمت برخی شخصیتها این عقیده خود را ممکن است شفاف بیان نکند.
سوال: و اما نکته پایانی...
پاسخ: نظر برخی از مربیان نامدار وطن در محکوم کردن عمل کیروش در جهت هماهنگسازی کادر مدیریتی و مربیگری با سرمربی خلاف قاعده منطق مدیریت فوتبال و منافع صنفی مربیان است. اما چرا برخی از مربیان این راه را برگزیدهاند؟ دلیل احتمالی آن است که کیروش خارجی است و عزیزان مربی گمان میکنند اخراج احتمالی کیروش راه را برای مربیان وطنی باز میکند تا یکی از آنها سکاندار تیم ملی شود. ولی، دلیل هر چه باشد، استدلالها در مورد شایستگی نداشتن کیروش ضعیف است. بنده مطمئن هستم تمامی مربیان ایرانی هم دوست دارند تا در مقام مربیگری اقتدار و استقلال کیروش را داشته باشند و مدیران و بازیکنان حوزه عملکرد آنها را به رسمیت بشناسند. مستندات فوتبال باشگاهی ایران (که عمدتاً توسط مربیان بومی هدایت میشود) نشان میدهد که باشگاههای ما در غرب آسیا جایگاه رفیعی ندارند و با شکست در برابر تیمهای عربی، به مصاف حریفان کرهیی، ژاپنی و استرالیایی نمیرسند. در مقابل، فوتبال ملی ما با کیروش بر بام آسیا ایستاده است. این یعنی بالاتر بودن کلاس کار کیروش نسبت به مربیان وطنی. به یاد داشته باشیم همه عوامل به جز کادر مربیگری در فوتبال ملی و باشگاهی ما یکسان است. برای مثال، تیم ملی و باشگاهها به طور یکسان از استعداد خوب ایرانی و تلاشهای ارزشمند سطوح پایه و لیگ منظم بهره میگیرند. تفاوت عمده در این است که مربیان ایرانی حریف مربیان خارجی شاغل در کشورهای عربی نمیشوند. البته از یاد نبریم که یکی از دلایل این تفاوت سطح، همان به رسمیت شناخته نشدن استقلال و امتیازات بهحق مربی ایرانی است، وگرنه تجربه و دانش فنی برخی از مربیان ایرانی بسیار هم عالی است. امیدوارم، این مباحث فوتبال و ورزش کشور را گامی هر چند کوچک به جلو ببرد، بهخصوص در زمینه به رسمیت شناخته شدن حقوق و امتیازات مورد نیاز مربیانی که در فوتبال کشور عهده دار یکی از پر استرسترین و مخاطرهآمیزترین مشاغل زمانه خود هستند.