پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۸ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۵:۴۶

گزیده برخی روزنامه‌های صبح سه‌شنبه 12/8

ايران اكونوميست :روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «كلید معما : بیت لحم پنسیلوانیا»،«توطئه علیه مسجد الاقصی و خواب سنگین شیوخ عرب»،«آرگو چرا اسكار گرفت؟»،«اولین اصل مذاكرات»،«مصون‌سازی جامعه در برابر بداخلاقی سیاسی»،«دروغی كه اسكار گرفت»،«موضع ایران كاملا معلوم است»،«آلماتی؛ تكرار مكررات یا رویكردی نو؟!»،«آب زاینده‌رود بر می‌گردد؟»،«آرگو؛ دور از بیطرفی»،«تورم از كجا آب می‌خورد؟»،«برندگان و بازندگان حداقل دستمزد»و... كه برخی لاز آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۱۶۲۵۹

كیهان:كلید معما : بیت لحم پنسیلوانیا

«كلید معما : بیت لحم پنسیلوانیا»عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم محمد ایمانی است كه در آن می‌خوانید؛ایران و غرب پس از 8 ماه وقفه، بعدازظهر امروز در قزاقستان پای میز مذاكره می روند. قطار مذاكرات هسته ای 10 سال پیش با بیانیه تهران به حركت درآمد و تلقی این بود كه ظرف چندماه- نهایتا یكی دو سال- به مقصد می رسد و سوءتفاهم برطرف می شود. اما این قطار 10 سال است ایستگاه های بروكسل، پاریس، ژنو، اسلامبول، بغداد و مسكو را پشت سر گذاشته و اكنون به «آلماتی» رسیده است. چرا مذاكرات تا این حد طولانی شد؟ صورت مسئله اصلی كدام است؟ آیا غرب ناتوان از توافق است؟ آنها كدام بسته پیشنهادی را روی میز می گذارند و چه توقعی دارند؟ سرنوشت مذاكرات امروز و فردا احتمالا به كجا ختم می شود؟ و این پرونده كی بسته می شود؟

1- براساس گزارش منابع خبری، آمریكا و 3متحد اروپایی آن در مذاكرات امروز حرف تازه ای برای گفتن ندارند. گزارش ها حاكی از آن است كه غرب فقط بسته تاریخ گذشته چند سال پیش را نو نوار كرده و در واقع این بسته پر از خالی است. آن زمان ایران برای تولید رادیو دارو در راكتور تهران نیازمند سوخت 20 درصد بود و طرف غربی ابتدا برای معاوضه 1200 كیلوگرم اورانیوم 5/3 درصد با 120 كیلوگرم سوخت 20 درصد تعهد كرد و سپس همین نیاز ایران را گروگان گرفت و طبق معمول 8-7 سال پیشتر، زیر حرفش زد. امروز فناوران جمهوری اسلامی این سوخت را تولید كرده و آب سرد بر سر پر حرارت دیپلمات های آمریكایی و اروپایی ریخته اند. آنها از سوی دیگر می گویند ایران فعالیت تأسیسات فردو را متوقف كند تا ما متقابلا بخشی از تحریم های مربوط به تجارت طلا را لغو كنیم! آنها این بار هم خواب مانده و 8-7 ماه دیر رسیده اند. وقتی كشوری در برابر اصل تحریم های خباثت آلود خم به ابرو نیاورد، دلیلی ندارد كه در قبال فرع آن دچار محاسبه خطا شود. دیپلمات های غرب بهتر از هركس می دانند كه تحریم ها هر چند آزاردهنده، نمی توانند هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا را از چرخه اقتصاد جهانی-دستخوش بحران و ركود كم سابقه- حذف كنند. غرب به ویژه بلوك اروپایی آن به خوبی می دانند كه با ورود در گردونه گیج تحریم، خود را محروم كرده و فرصت های بزرگ اقتصادی را به رقبای شرقی خود سپرده اند. آنها هر چند برای تست زدن ایران به آلماتی آمده اند، اما پیشاپیش، پاسخ را می دانند.

2- مذاكره و تخاصم ذاتا دو مسیر جدا از یكدیگرند. آمریكا و متحدانش مسیر تخاصم را برگزیده اند اما به دیپلماسی و مذاكره برای یافتن راه حل تظاهر می كنند. مذاكرات طولانی شده چون صورت مسئله غرب با ایران، نگرانی از انحراف برنامه صلح آمیز هسته ای ایران نیست. طرف های مذاكره ایران، دارندگان بمب اتمی به انضمام كشور آغاز كننده جنگ دوم جهانی هستند. بنابراین آنها مطلقا صلاحیت اظهارنگرانی درباره تولید سلاح اتمی را ندارند و اگر جمهوری اسلامی ایران تسلیحات اتمی را مغایر ارزشهای بنیادین خود نمی دید، منتظر اجازه مرتكبان جنایت بزرگ هیروشیما و ناكازاكی نمی ماند. ما قدرت را در سلاح اتمی نمی دانیم. اگر قدرتی در این تسلیحات نهفته بود، شوروی سابق را از شكست در افغانستان و فروپاشی، و آمریكا و رژیم صهیونیستی را از هزیمت در 5جنگ حد فاصل سالهای 2001 تا 2012 نجات می داد. آمریكا اگر كمترین اعتقادی به منع اشاعه تسلیحات اتمی داشت، 3 ماه پیش (دسامبر 2012) به جانبداری از اسرائیل مانع از برگزاری كنفرانس خلع سلاح خاورمیانه در هلسینكی نمی شد. ملت و حاكمیت ایران در موضوع سلاح های كشتار جمعی مدعی اول آمریكا و انگلیس و آلمان و فرانسه است و طبعا در مذاكرات امروز نیز از موضع مواخذه و مطالبه و محاكمه غرب شركت می كند.

ما در این تجربه 10 ساله نسبت به اعتمادسازی یك سویه كاملا بی اعتماد شده ایم. توپ اكنون در زمین غرب است. این حقیقت را كه 10 روز پیش در كلام ولی امر مسلمین جاری شد، رسانه های متعدد در اروپا شهادت دادند كه حق با آیت الله خامنه ای است. بافته دعاوی غرب در این 10 سال آن قدر با تناقض وصله پینه شده كه جای بخیه جدید ندارد. رژیم هایی كه به كرات در جنگ های جهانی و منطقه ای مرتكب جنایات جنگی و كشتار جمعی شده اند یا نقض سیستماتیك حقوق بشر، سنت جاری در سیاست آنهاست، باید راستی آزمایی شوند. در غیر این صورت نه غنی سازی 5/3 یا 20 درصد بلكه حتی غنی سازی 90 درصد حق قانونی و مشروع ایران است. اعتمادسازی، مسیر دو جانبه و داد و ستدی است نه كیسه سوراخی كه هرگز پر نمی شود. حكایت غرب در این مذاكرات حكایت كسی است كه خود را به خواب زده و نمی شنود. نفس آزاررسانی به ملت ایران به واسطه وضع تحریم ها نشانه عدم صداقت و فقدان حسن نیت در آنهاست.

این منطق كه « ما زور می گوییم، شما هم زیر بار حرف زور بروید»، اگر منطق كابویی است اما منطق مذاكره نیست. آنها در مذاكرات امروز می فهمند كه مشت بر در پولادین كوفته اند. البته راه در رو برای حفظ اعتبار و آبروی غرب وجود دارد، اگر كه مسئله واقعی شان نگرانی هسته ای باشد. اما قرائن نشان می دهد آنها مقصد و مقصود دیگری دارند.

3- صورت مسئله مهم این است كه آمریكا از یك طرف در چهار ضلع خاورمیانه بزرگ گرفتار شده و از طرف دیگر در بحران بزرگ اقتصادی (ورشكستگی و بدهكاری رو به تزاید 16هزار و 400 میلیارد دلاری) دست و پا می زند. 48 میلیون فقیر مطلق كه به یك وعده غذا محتاجند در كنار ریزش تدریجی طبقه متوسط در كفه طبقات فقیر، ایالات متحده را با یك تهدید چند لایه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روبرو كرده است. در این شرایط توماس فریدمن تحلیلگر نیویورك تایمز تصریح می كند؛ «ما حتی به اندازه یك بند انگشت، قدرت اقدام نظامی جدید در خاورمیانه را نداریم. برای آمریكا مهم تر از بیت لحم خاورمیانه، بیت لحم پنسیلوانیا و ساماندهی اقتصاد است. ما در عراق ضامن نارنجك را كشیدیم و خود را روی آن انداختیم». انگلیس با بحران اقتصادی مشابهی دست و پنجه نرم می كند و وزیر دارایی این رژیم هشدار می دهد كه « ما سر به زیر برف فرو برده ایم و بحران را نمی بینیم». چهار دولت اروپایی در طول یك سال گذشته به خاطر اوضاع اقتصادی از جمله در فرانسه ساقط شدند. با این اوصاف، خاورمیانه بزرگ یك «چالش-فرصت» بزرگ برای غرب است كه البته كفه تهدید آن به مراتب سنگینی می كند. در همین دوره یك ساله، رژیم صهیونیستی چندین بار دچار آشفتگی اجتماعی-اقتصادی شد. ظرف 6 ماه بالغ بر 14 نفر در خیابان های تل آویو خودسوزی كردند و برای مهاجران صهیونیست كه خیال می كردند به بهشت موعود آمده اند، جهنم را نشان دادند. حمله دوباره به غزه برای انحراف افكارعمومی، نقض غرض نتانیاهو بود و موجب شد او در انتخابات پارلمانی 11 كرسی را از دست بدهد و نتواند كابینه ای ولو ائتلافی سرو پا كند؛ درگیری با ایران و حماس و حزب الله و سوریه پیش كش!

4- گره بزرگ آمریكا، انگلیس و اسرائیل (صهیونیسم مسیحی) از جمله در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی- و نیز بیداری اسلامی در بحرین و عربستان و یمن و مصر- چگونه گشوده می شود؟ تا چالش بیداری و مقاومت اسلامی برطرف نشود، راه تنفس صهیونیسم مسیحی باز نخواهد شد. ایران همان گیر و گره اصلی است. این انرژی توفنده اسلامی كه دیگر در قاب تنگ «بهار عربی» نمی گنجد، از ایران فوران می كند. باید برای ایران اتفاقی بیفتد. ایران باید درگیر و مشغول باشد یا بی ثبات شود.

امتیاز دادن به كشوری با این مختصات برجسته در مذاكرات هسته ای، سیلندر افزودن و بنزین ریختن در موتور «بیداری- مقاومت اسلامی» است؛ اصلا كاری از جنس انفجار اتم است. غرب اگر با ایران بر سر رفع نگرانی هسته ای توافق كند كه متضمن تأیید حقوق مشروع این كشور مطابق اصول صریح ان پی تی است، می بازد. جبهه آمریكا عاجز از توافق قانونی و حقوقی با ایران است. این دورنمای مذاكره مستقیم هم هست. ملت ما مذاكره ندیده نیست، 10سال است پای میز مذاكره ای می نشیند كه طرف اصلی آن آمریكاست و آلمان و فرانسه و انگلیس صرفا زینت مجلسند. مذاكره سالهاست از نوبرانگی درآمده و ایران با هنرمندی بی آن كه قبح مذاكره با آمریكا را بشكند، شیطان بزرگ را مجبور كرده مشت بسته اما تهی فریب خود را بگشاید.

5- مثلث صهیونیسم مسیحی معتقد است ایران باید چنان درگیر و مشغول باشد كه نتواند به اثرگذاری منطقه ای از آن جنس كه در سوریه و لبنان و عراق اعمال كرد، تداوم بخشد. این هدف به انضمام هدف بی ثبات سازی هنگامی عملی می شود كه به مقاومت و پایداری ایران در چالش هسته ای امتیاز و پاداش ندهند. این راز طولانی شدن مسیر كوتاه مذاكرات است. مدل «فشار- مذاكره» برای هدف گرفتن نقطه ثقل اقتدار ایران در حوزه وحدت و انسجام ملی حول رهبری طراحی شد و می بایست به اختلاف و منازعه منجر شود؛ همین طور زبان جریان سازشكار داخلی را علیه گفتمان استقامت و پایداری دراز كند. امضای حقوق ایران یعنی زدن تیر خلاص به راهبرد اصلی غرب كه با طیف سازش هماهنگ شده است.

اصلا پذیرش حقوق ملت ایران در مذاكره یعنی امضای گواهی مرگ جریان فتنه و سازش كه زمانی سرمایه بزرگ آمریكا و اسرائیل خوانده می شد. این جریان- به ویژه دو تن از سران آن- قرار بوده به عنوان «منجی» در داخل و «میانجی» با خارج معرفی شوند. بنابراین فرستادگان همین طیف به خارج در لابی های پنهان خود طی 5 سال گذشته (و از جمله در آخرین بار با برخی اعضای شورای اروپا در بروكسل) مدام به طرف آمریكایی و اروپایی پیغام داده اند كه 6 ماه دیگر حوصله كنید؛ شاید در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری بعدی ورق برگشت! در واقع به یك معنا آنها آدرس اشتباه داده و غرب را فریب داده و زمان را از جبهه صهیونیسم مسیحی گرفته اند. آنها البته احترامی در غرب به عنوان میانجی برنمی انگیزند كه اگر چنین بود برای یكی از سران همین جریان، پرونده اتهام تروریستی در دادگاه خود نمی گشودند و در دوره صدارت دیگری ایران را محور شرارت معرفی نمی كردند. میانجی این قدر بی اعتبار؟!

با این همه جبهه صهیونیسم مسیحی به این جریان نیمه جان در زمینه مشغول سازی و احیانا بی ثبات سازی نیازمند است.

6- درست است كه ایران و غرب 10 سال است در پایتخت های مختلف مشغول مذاكره اند اما این روند به طور تساوی میان ما و غرب طی نشده است. 10 سال پیش، صهیونیسم مسیحی بر عراق و افغانستان پنجه انداخته بود. آن روز دولت و مجلس ایران دست ها را بالا برده و از سركشیدن جام زهر تسلیم سخن می گفتند. اما امروز كفه اقتدار طرفین چالش- كه ماجرای هسته ای تنها نوك كوه یخ آن است- كاملا معكوس شده است. به تعبیر چند سال پیش نتانیاهو «قطار هسته ای ایران با سرعت به پیش می رود ولی ما مانند یك خودروی قراضه، می خواهیم به آن قطار برسیم و مهار كنیم». آن زمان كه نتانیاهو این حرف ها را می گفت نه از بیداری اسلامی خبری بود و نه مقاومت اسلامی در موضع اقتدار امروز بود.

7- با وجود تبلیغات فراوان، آخرین تحلیل ها در محافل اطلاعاتی- سیاسی غرب حاكی از آن است كه حلقه تحریم در حال گسیخته شدن است و ظرف چند ماه آینده در تحریم ها رخنه های جدی خواهد افتاد.

این یعنی كشیدن فرش از زیر پای غرب. آنها اگر خردمندانه بیاندیشند، پیشاپیش حفظ آبرو می كنند و راهی را كه هزینه و درد كمتری برایشان دارد- مسیر توافق و پیشدستی در لغو تحریم- را انتخاب می كنند. آنان در مذاكرات اسلامبول محاسبه غلطی كردند كه توافق را به هم زدند و ایران را به سمت جهش علمی جدید (غنی سازی 20 درصد) هل دادند. برخی سیاستمداران غرب اتفاقا سوخت 90 درصد موتور بیداری و مقاومت اسلامی را با كج فهمی و لج بازی های خود تامین می كنند.

خراسان:آرگو چرا اسكار گرفت؟

«آرگو چرا اسكار گرفت؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم وحید تفریحی است كه در آن می‌خوانید؛همان طور كه انتظار می رفت، اسكار هم مزد «بن افلك» را با اعطای جایزه بهترین فیلم به او داد و باز هم این روزها این سوال را در ذهن مخاطبان و دوستداران سینما پررنگ كرد كه آیا «آرگو»ی بن افلك در مقابل شاهكارهای سینمایی امسال همچون «زندگی پی»، «لینكلن»، «عشق» و... شایسته چنین مقامی بود؟ یا این كه مناسبات دیگری در انتخاب آرگو به عنوان بهترین فیلم اسكار نقش داشته است؟ و این سوال كه آیا به واقع اسكار تحت تأثیر سیاست است بار دیگر تكرار می شود. برای یافتن پاسخ و درك بیشتر این موضوع نگاهی می اندازیم به تجربه های پیشین و جوایز دوره های گذشته آكادمی اسكار.

۱ - همواره سیاسی بودن یا نبودن اسكار جزو مناقشات اساسی در دنیای سینما بوده است. به هر حال همه می دانیم كه نظام سرمایه داری سال هاست برای القا و ترویج ایدئولوژی و سبك زندگی غربی برنامه ریزی های ویژه ای انجام داده و ابزارهای فراوانی در اختیار دارد، یكی از مهمترین، موثرترین و كاربردی ترین این ابزارها عرصه فرهنگی و البته سینما و هنر بصری است. از همین رو این اشتباه است كه تصور شود (در نظام سرمایه داری) عرصه فرهنگ و هنر جدای از دیدگاه های سیاسی است چرا كه یكی از ابزارهایی كه موجب پیشبرد اهداف این نظام و القای تفكرات و ایدئولوژی آن می شود دستگاه تبلیغاتی و به خصوص هنر و رسانه است. بنابراین با این تحلیل نباید از رسوخ دیدگاه های سیاسی و اقتصادی به طور جزئی یا كلی در اسكار تعجب كرد.

۲ - بررسی دوره های گذشته مراسم اسكار و تطبیق آن با شرایط سیاسی روز جهان ما را با كدهایی مواجه می كند كه نشان می دهد اسكار همیشه نگاهی به عرصه سیاست داشته و از آن غافل نبوده است. به طور مثال مراسم اسكار سال ۲۰۱۰ میلادی تحت تأثیر شرایط ملتهب سیاسی عراق در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ كه با مسائلی هم چون چگونگی خروج نیروهای آمریكایی از عراق، بی ثباتی امنیتی و انفجار بمب های متعدد در شهرهای این كشور و برگزاری انتخابات پارلمانی دست و پنجه نرم می كرد، بیشتر جوایز خود را به فیلم «مهلكه» ساخته كاترین بیگلو می دهد تا نشان دهد كه مسئله عراق در آن سال ها جزو مهمترین چالش های سیاسی آمریكا و غرب در جهان بوده است؛ فیلم «مهلكه» كه در آن سال ۶ اسكار از جمله بهترین فیلم و بهترین كارگردانی را از آن خود كرد درباره چند سرباز آمریكایی است كه در خاك عراق مأمور خنثی كردن بمب های جاده ای هستند؛ بمب هایی كه صدای انفجار و قربانیان آن در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ بارها از عراق به گوش رسید و این فیلم به نوعی سعی می كرد نشان دهد كه حضور نیروهای آمریكایی در عراق در جهت امنیت است نه خلاف آن. انتخاب فیلم «مهلكه» در سال ۲۰۱۰ در مقابل فیلم هایی كه جنبه های هنری آن غالب بود هم چون «آواتار» جیمز كامرون كه پرفروش ترین فیلم تاریخ جهان شد یا پویانمایی «بالا» كه ارزش بالای هنری آن موجب شد تا در بخش بهترین فیلم اسكار نامزد شود باز هم تأكیدی بر غلبه سیاست بر هنر در اسكار بود یا اگر گریزی هم به سال های بعد از جنگ ویتنام بزنیم ردپای این جنگ را در فیلم های اسكاری خواهیم دید؛ به طور مثال ۲ فیلم «جوخه» و «متولد چهارم ژوئیه» ساخته الیور استون كه درباره جنگ ویتنام ساخته شده بود در اسكار به خوبی دیده شد و هر كدام در سال های ۱۹۸۷ و ۱۹۹۰ میلادی توانست اسكار بهترین كارگردانی را برای الیور استون به ارمغان بیاورد. این ۲ فیلم هر چند فیلم های خوش ساختی بودند اما اسكاری شدن آن از اولویت جنبه های «سیاسی» بر جنبه های «هنری» حكایت داشت. البته در این میان عده ای معتقدند كه دریافت جایزه اسكار برای فیلم های سیاسی كه بخشی از گونه های سینمایی است هیچ اشكالی ندارد اما سوال این جاست كه چرا تنها به فیلم های جهت داری كه موازی با سیاست حاكمیت آمریكا و متحدانش است توجه می شود و فیلمی چون «مونیخ» كه به انتقاد صریح از رویكرد خشونت آمیز رژیم صهیونیستی در برابر فلسطینیان می پردازد مورد توجه اسكار و جشنواره های مشابه قرار نمی گیرد؟

۳ - سینمای هالیوود در سال ۲۰۱۲ و اعطای اسكار به «آرگو» نیز مثال جالبی است. فیلم آرگو كه روایتی هالیوودی و به عقیده بسیاری از كارشناسان داخلی و خارجی (همچون سفیر وقت كانادا در ایران) داستانی تحریف شده از واقعیت های تسخیر لانه جاسوسی آمریكا دارد در كنار فیلم های دیگری مثل «سی دقیقه بامداد» كه القاعده را محور داستانش قرار داده و همچون آرگو سعی در نشان دادن سازمان جاسوسی آمریكا به عنوان یك قهرمان دارد، عنوان بهترین فیلم را كسب می كند، این یعنی این كه این روزها ایران در محور سیاست خارجی غرب قرار دارد و اسكار هم به عنوان ابزاری برای القای سیاست ها و تفكرات غرب سعی در تأكید بر این موضوع دارد. چرا كه فیلم «آرگو» به دور از این تحلیل در مقابل آثار هنری و قابل ستایشی چون «زندگی پی» آنگ لی یا «لینكلن» (كه اتفاقاً آن هم سوژه ای سیاسی دارد) حرفی برای گفتن ندارد. این را در صحبت های بن افلك بعد از دریافت اسكار بهترین فیلم نیز می توان یافت. او كه خود از شایستگی سایر نامزدهای بهترین فیلم اسكار و به خصوص «لینكلن» خبر داشت، از استیون اسپیلبرگ تشكر كرد و گفت: «از هشت فیلم خوب دیگری كه در این بخش بودند و شایستگی داشتند تشكر می كنم».

البته در این بین نباید از اعطای اسكار بهترین فیلم نامه اقتباسی كه باید بیشترین وفاداری به اصل داستان را داشته باشد، به آرگو هم غافل شد، اقدامی كه به نوعی القای این بود كه «آرگو بر اساس واقعیت است» هر چند كه این گونه نیست و بسیاری از شاهدان و افرادی كه در زمان تسخیر لانه جاسوسی آمریكا عهده دار مسئولیت بودند (همچون كارتر و سفیر وقت كانادا در ایران كه نقشی پررنگ در فرار ۶ دیپلمات آمریكایی داشت) وجود تحریف در واقعیت های تاریخی این فیلم را گوشزد كرده بودند.

به هر حال آن چه در اسكار امسال به وقوع پیوست مهر تأییدی بود بر ادعای سیاسی بودن اسكار و صنعت فیلم سازی هالیوود. چرا كه به نظر می رسد كمیت های سینمایی در انتخاب آرگو به عنوان بهترین فیلم در برابر فیلم هایی به مراتب خوش ساخت تر هم چون «زندگی پی»، «جانگوی رها شده»، «لینكلن» و «عشق» نقشی نداشته است. قرار دادن قطعه های پازل این ماجرا همچون آرزوی وزیر امور خارجه آمریكا برای موفقیت «آرگو» در اسكار، اظهارات سیاست مداران آمریكایی در تجلیل از این فیلم و اعلام نام «آرگو» به عنوان بهترین فیلم اسكار ۲۰۱۳ توسط «میشل اوباما» از كاخ سفید بر خلاف رسم مراسم اسكار، این حقیقت را یادآوری كرد كه اسكار تافته جدا بافته ای از سیاست نظام سرمایه داری نیست.

جمهوری اسلامی:توطئه علیه مسجد الاقصی و خواب سنگین شیوخ عرب

«توطئه علیه مسجد الاقصی و خواب سنگین شیوخ عرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است كه در آن می‌خوانید؛تهدیدات و تكرار حملات تندروهای صهیونیست علیه مسجدالاقصی كه با حمایت و در بسیاری از موارد با همراهی ارتش رژیم صهیونیستی صورت می‌گیرد، این روزها نگرانی مسلمانان جهان علی‌الخصوص مسلمانان فلسطینی را افزایش داده است. موسسه اوقاف و میراث فرهنگی الاقصی با افشای توطئه جدیدی در این زمینه اعلام كرد كه سازمان‌های صهیونیستی و شماری از شهرك نشینان تندرو در حال آماده شدن برای حمله به مسجد مبارك الاقصی و هتك حرمت این مسجد در چند روز آینده هستند.
این تصمیم به طور همزمان در برخی رسانه‌های عبری زبان چاپ فلسطین اشغالی به صورت یك فراخوان عمومی نیز اعلام شد و نگرانی‌ها در زمینه گستاخی صهیونیست‌ها علیه مسجدالاقصی را بیش از پیش افزایش داد.

جسارت صهیونیست‌ها علیه مسجدالاقصی مربوط به امروز نیست و سابقه‌ای طولانی دارد، سابقه‌ای كه ریشه آن را می‌توان در توطئه قدیمی تجاوز به قلمرو جغرافیایی و اعتقادی مسلمانان یافت كه هدف یهودی‌سازی قدس شریف را دنبال می‌كند. این توطئه قدیمی كه در سایه بی‌تفاوتی و سكوت مرگ‌آور شیوخ عرب به صورت گام به گام در حال اجراست، طی ماهها و روزهای اخیر شتاب مضاعفی گرفته است. آمارهای ارائه شده از سوی پلیس رژیم صهیونیستی در قدس اشغالی حاكی از آن است كه این رژیم غاصب تعداد بازدیدكنندگان از منطقه البراق را از 8 میلیون بازدید‌كننده ادعایی در سال 1389 به 10 میلیون نفر در سال 1391 افزایش داده است. این آمارها از آن جهت ساخته و منتشر می‌شوند كه رژیم اشغالگر قدس طرح‌های یهودی‌سازی فراگیر در منطقه براق قدس را موفق جلوه دهد. دیوار براق و منطقه متصل به غرب مسجدالاقصی از جمله 'حی‌المغاربه' كه در سال 1346 توسط اشغالگران تخریب شد، از موقوفات اسلامی و بخش جدایی‌ناپذیر از مسجدالاقصی و اوقاف وابسته به آن محسوب می‌شود.

در كنار انتشار آمارهای موهوم، رژیم صهیونیستی از یورش‌ها و حملات پی در پی كه هدفی جز عادی جلوه دادن هتك حرمت مسجدالاقصی را دنبال نمی‌كند بهره می‌برد. در تازه‌ترین این حملات هفته قبل 61 سرباز و افسر رژیم صهیونیستی با لباس نظامی از باب 'المغاربه' وارد مسجدالاقصی شده و در صحن‌های مسجد و مصلای قبلی، مروانی و صحن‌های قبة‌الصخره به گشت‌زنی پرداختند و به صورت تحریك‌آمیزی عكس‌های جمعی و یادگاری گرفتند.

رژیم صهیونیستی البته به اینگونه اقدامات نیز بسنده نكرده و از مدت‌های قبل با حفاری‌هایی كه در زیر مسجدالاقصی به بهانه یافتن بقایای معبد سلیمان صورت داده به شكلی عملی مقدمات تخریب اولین قبله مسلمانان را فراهم نموده است. وزارت امورخارجه رژیم صهیونیستی اخیرا با ساخت فیلمی در زمینه تخریب مسجدالاقصی نشان داد كه هدف اصلی دشمن صهیونیستی از حفاری‌ها در زیر مسجدالاقصی ویرانی پایه‌ها و ستون‌های مسجد است، نه پیدا كردن بقایای معبد ادعایی در حالی كه گزارش‌‌های محافل بین‌المللی و حتی باستان‌شناسان صهیونیست حكایت از آن دارد كه این حفاری‌ها هرگز به كشف اثری از این معبد ادعایی نخواهد انجامید و اقدامی بی‌نتیجه است.

این همه در حالی اتفاق می‌افتد كه سران جهان عرب هیچ واكنشی از خود علیه موج اقدامات تخریبی رژیم صهیونیستی نشان نمی‌دهند. بی‌تفاوتی و بی‌حالی سردمداران حكومتی‌های عربی تا آنجا پیش رفته كه حتی صدای سازمان‌های عربی مدافع حقوق بشر را نیز در آورده، به طوری كه یكی از این سازمان‌ها در بیانیه‌ای اعلام كرد: 'واكنش‌های كشورهای عربی و اسلامی و بین‌المللی به تداوم شهرك‌سازی در شهر قدس اشغالی و تحریك یهودیان افراطی به تخریب مسجد مبارك‌الاقصی و ساخت معبد كذایی بر روی آن، با نتایج فاجعه‌آمیز ناشی از این تجاوزات از جمله تغییر بافت جغرافیایی و جمعیتی بیت‌المقدس و از بین رفتن نشانه‌های اسلامی هیچ تناسبی ندارد.'

واقعیت اینست كه مردم مسلمان از سران كشورهای اسلامی و عربی در هرگونه اقدام جدی برای حل مشكلات فلسطین و مقابله با توطئه‌های رژیم صهیونیستی قطع امید كرده‌اند و به خوبی دریافته‌اند نشست‌های پی در پی و كسالت‌آوری كه توسط مقامات عربی تحت عنوان سازمان همكاری و دیگر نشست‌های سران عرب در شهرهای مختلف جهان برگزار می‌شود، جز برای فریب مردم نیست، زیرا بسیاری از رژیم‌های عرب با صهیونیست‌ها و آمریكایی‌ها برای تخریب مسجد‌الاقصی و اشغال كامل فلسطین هم دست هستند. دراین زمینه اشاره به یك نمونه كافی است. در كنفرانس دارالبیضاء سران عرب تصمیم گرفتند 500 میلیون دلار برای فلسطینی‌ها و ساكنان قدس به خاطر پایداری آنها در برابر صهیونیست‌ها اختصاص دهند، اما پس از گذشت سال‌ها نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلكه در مقابل تنها یك صهیونیست مبلغ یك میلیارد و پانصد میلیون دلار برای یهودی‌سازی قدس و ساخت شهرك‌های بیشتر صهیونیست‌نشین به تل‌آویو كمك كرد.

صهیونیست‌ها مدتی با طرح تقسیم مسجدالاقصی كه در مجلس این رژیم (كنست) مطرح گردید، كلید خطرناك‌ترین طرح خود علیه موجودیت و هویت مسجدالاقصی را زدند. همان زمان اعلام شد كه این توطئه راه چنگ‌اندازی عملی به مسجدالاقصی را باز می‌كند و اعلان جنگ صهیونیست‌ها به جهان اسلام است. متاسفانه غفلتی كه در این باره صورت گرفت، صهیونیست‌ها را مرحله به مرحله جری‌تر كرد تا به امروز كه علنا تهدید به حمله و تخریب مسجد‌الاقصی و ساخت معبد سلیمان به جای آن كنند.

صهیونیست‌ها در انتخاب مقطع زمانی اجرای این توطئه خطرناك نیز با برنامه عمل كرده‌اند. متأسفانه دولت‌های منطقه به جای آنكه تمام توان خود را صرف مقابله با توطئه‌های خطرناك و پیچیده رژیم صهیونیستی كه دشمن اصلی آنها محسوب می‌شود بنمایند، به مشاركت در توطئه دیگری كه طراح آن نیز صهیونیست‌ها و غربی‌‌های حامی رژیم صهیونیستی هستند گرفتار شده‌اند. تشكیل جبهه مشترك عربی ـ غربی علیه دولت سوریه كه هدفی جز مشغول كردن اعراب به همدیگر و گرفتن توان مالی، انسانی و تسلیحاتی كشورهای مسلمان ندارد با همین پیش زمینه طراحی و به اجرا گذاشته شده است تا فضا را برای گستاخی‌های بیشتر رژیم صهیونیستی در جهت رسیدن به اهداف اشغالگرانه‌اش نماید.
ملت‌های مسلمان همانگونه كه پیش از این نیز نشان داده‌اند در این مواقع جلوتر از دولت‌های عربی و در جهتی خلاف خواسته آنان حركت می‌كنند، با احساس مسئولیت در برابر توطئه‌های صهیونیستی به مقابله و مقاومت خواهند پرداخت و اجازه نخواهند داد استعمارگران با حمایت از خیانتكاران صهیونیست بیش از این قدس شریف و قبله اول مسلمانان را مورد هتاكی و گستاخی قرار دهند.

البته این مقاومت نباید شیوخ عرب را از این نكته غافل نماید كه تحمل مردم مسلمان منطقه در برابر بی‌حالی و سرسپردگی آنان به استعمارگران غرب و هم‌پیمانان صهیونیست آنها همیشگی است. قطعا این تحمل روزی به سر خواهد آمد و در آن روز كه البته دیر هم نیست، پشیمانی فایده‌ای برای آنان نخواهد داشت.

رسالت:مصون‌سازی جامعه در برابر بداخلاقی سیاسی

«مصون‌سازی جامعه در برابر بداخلاقی سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است كه در آن می‌خوانید؛مردم تهران روز شنبه پیكر حضرت آیت‌الله خوشوقت را باشكوه‌ هرچه تمام‌تر تشییع كردند و چندی پیش نیز مراسم با عظمتی در سوگ حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی بر پا ساختند. همه كسانی كه توفیق حضور در این مجالس وداع غم‌انگیز را داشتند یا تصویر آن را دیدند و یا ماجرای آن را شنیدند، در حقیقت در فقدان دو معلم 'اخلاق' اندوهگین شدند و گریستند وگرنه بودند افراد و شخصیت‌های دیگری با سمت‌ها و عناوین برجسته‌تر و اشتهار بیشتر كه فقدان آنان تا این اندازه جامعه را متاثر نساخت.

در حقیقت این حضور صمیمانه و نیز تجلیلی كه از شخصیت مرحوم دكتر حسن حبیبی به عمل آمد، نشانه آشكاری از جایگاه والای 'اخلاق' در قلوب ملت ایران است و البته دور از انتظار هم نیست كه
تربیت یافتگان مكتب حضرت محمد (ص) تا این اندازه از هدف بعثت آن بزرگوار (1) عاشقانه پاسداری كنند و حتی پس از قرن‌ها، نظام حكومت استبدادی را سرنگون سازند تا با هدف حاكمیت 'اخلاق' بر جامعه و تربیت انسان‌های 'اخلاق‌مدار' نظام مردم‌سالاری دینی را بنیان نهند در عین حال تقارن این فقدان با بروز برخی بد اخلاقی‌های سیاسی، موجب تشدید اندوه و تاسف می‌شود زیرا هرچند مردم همه كشورهای جهان از مسئولان كشورشان انتظار صداقت و رعایت اخلاق را دارند اما این انتظار در مردم ایران بیشتر و شاخص مهرورزی به شخصیت‌ها و دولتمردان است.

مقام معظم رهبری در سخنان هشداردهنده و دردمندانه خویش پس از ماجرای تلخ روز یك‌شنبه مجلس شورای اسلامی علاوه بر تذكراتی كه به مسئولان درباره ضرورت رعایت اخلاق دادند حتی با آمریكا كه دشمن جنایتكار بشریت است نیز براساس منطق 'اخلاق' محاجه كردند و علت عدم مذاكره ایران با دولت آمریكا را عدم حسن نیت دولتمردان آمریكا و تضاد رفتار و گفتار آنان عنوان فرمودند و فرهنگ حاكم بر دیپلماسی جهان را كه سیاست را بر پایه دروغ و فریب و توطئه و تهمت تعریف می‌كند به محاكمه فرا خواندند و تاكید كردند كه:

'من دیپلمات نیستم. انقلابی‌ام. به همین علت صریح، صادقانه و قاطعانه حرف می‌زنم.'
آری برای رهبران الهی قدرت وسیله‌ای است تا جامعه را به سوی 'اخلاق' هدایت كنند اما در كمال تعجب گاهی مشاهده می‌شود كسانی كه با انگیزه تبعیت از رهبران الهی و ترویج اخلاق بر مسند قدرت تكیه زده‌اند. به تدریج دچار غفلت می‌شوند و در سال‌های اخیر هم متاسفانه خیانت جریان فتنه در انتخابات سال 88 فرصت نداد تا برخی بداخلاقی‌های سیاسی دیگران نیز مورد نقد و تقبیح قرار گیرد و این تسامح موجب تجری عاملان آن بداخلاقی‌های سیاسی شد و از خیانت رقیب، حاشیه‌ای امن برای خود ساختند و كوشیدند هر معترض به بداخلاقی‌های سیاسی خویش را به عنوان حامی جریان فتنه و حتی با شعار منافق، از صحنه خارج سازند.

بدین ترتیب بیماری بداخلاقی‌ سیاسی در بعضی مسئولان به یك رفتار و شیوه رقابت تبدیل و نهادینه ومزمن شد تا آنكه در ماجرای تلخ یك‌شنبه مجلس این بیماری به طور حاد آشكار شد و زشتی خود را نشان داد و مردم عزیز را ناراحت كرد و شاید كمتر ماجرایی نظیر ماجرای آن یك‌شنبه قلب رهبر محبوب ملت را جریحه‌دار ساخته است.

اما واقعیت آن است كه 'ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود' بلكه باید بداخلاقی‌ سیاسی را به عنوان یك آسیب خطرناك اجتماعی، تلقی و با آن مبارزه كرد. بخصوص با توجه به آنكه انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و فصل رقابت‌های سیاسی آغاز شده است بیم آن می‌رود كه تمسك به حربه بداخلاقی‌ سیاسی توسط عده‌ای، رقبا را نیز به مقابله به مثل بكشاند و بر پیكر جامعه جراحت وارد آورد.
از كسانی كه از بداخلاقی سیاسی برای رسیدن به هدف خود بهره می‌گیرند باید پرسید آیا هدف اسلام و نظام اسلامی جز حاكمیت اخلاق بر جامعه می‌باشد؟ اگر چنین است چگونه می‌توان با شیوه‌های غیر اخلاقی به مكارم اخلاق دست یافت؟

در عین حال تجربه نشان داده است كه گاهی چرب و شیرین قدرت آن‌قدر فریبنده می‌شود كه حفظ یا تصرف آن، خود به جای هدف می‌نشیند و شیفتگان قدرت آنچنان مفتون می‌شوند كه نمی‌توان انتظار داشت با توصیه اخلاقی به خود آیند بلكه هوای نفس، امر را بر آنان مشتبه می‌سازد چندان كه چه بسا بداخلاقی‌های سیاسی خویش را تكلیف شرعی برای دفاع از عدالت و حقوق مردم و مقابله با ظلم و امثال آن می‌انگارند.

سئوال اینجاست كه بر فرض پیدایش چنین شرایطی، تكلیف نیروهای ولایتمدار چیست و آیا آنان نیز مجاز هستند با رفتاری مشابه و با بداخلاقی‌ سیاسی، پاسخ منحرفان را بدهند؟! یقینا هر حركتی كه موجب تكدر خاطر جامعه شود و اختلاف سران كشور را به نمایش بگذارد و فضای تهمت و دروغ و سوءظن را حاكم سازد،‌موجب تضعیف نظام مردمسالاری دینی و فاصله گرفتن مردم اخلاق‌مدار از نظام است،‌لذا به هر نسبت كه فرد یا جریان منحرفی بخواهد از شیوه‌های تجسس و افشاگری و بدبین ساختن مردم به اركان حكومت و تیره و تاره كردن افكار عمومی، برای كنار زدن رقبا در انتخابات بهره بگیرد، مسئولان و دولتمردان ولایتمدار باید متقابلا با متانت و خویشتنداری و رعایت اخلاق اسلامی مانع بروز تشنج در جامعه شوند تا مردم اخلاق‌مدار ما بتوانند سره را از ناسره تفكیك نمایند و روشن است كه این خویشتنداری مسئولیت نهادها و دستگاه‌های قانونی را در اعمال وظیفه خویش و رسیدگی به بداخلاقی‌های سیاسی بیشتر می‌كند.

در حقیقت مسئولان ولایتمدار در چنین شرایطی باید رفتار شهید بهشتی را در برابر پرونده‌سازی‌ها و افشاگری‌های منافقین،‌الگوی خویش قرار دهند كه با مظلومیت، حقانیت خود را به اثبات رسانید و مردم را به جریان حق رهنمون شد. امروز امر ولایی مقام معظم رهبری بر ضرورت حفظ وحدت، باید نصب‌العین و سر لوحه رفتار سیاسی تمام مسئولان ولایتمدار قرار گیرد به حكم آنكه 'چه باك از بیم موج آن را كه باشد نوح كشتیبان' و آ‌رامش خاطر خویش را در برابر امواج تخریبی و بد اخلاقی‌های سیاسی حفظ كنند زیرا تجربه این سی و چهار سال نشان داده است نظام مردمسالار دینی با رهبری ولایت فقیه، درخت تناور و استواری است كه بادهای موسمی تنها می‌توانند چند شاخه آن را تكان دهند.
پی نوشت:
1- 'انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق'

سیاست روز:اولین اصل مذاكرات

«اولین اصل مذاكرات»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است كه در آن می‌خوانید؛مذاكرات میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ امروز در قزاقستان آغاز می‌شود. غربی‌ها پس از ماه‌ها فرار از مذاكره در حالی به میز مذاكره بازگشته‌اند كه یك تفاوت عمده میان دیدگاه‌ها و جایگاه ایران با سایر حاضران در این مذاكرات مشاهده می‌شود.

اصل اساسی كه می‌تواند اصلی ترین محور مذاكرات باشد نوع حضور طرفین و جایگاه دیدگاه آنها در سطح ملی و جهانی هر كدام از این كشورها است.

اولا كشورهای اروپایی شامل فرانسه ، آلمان و انگلیس در كنار آمریكا در حالی وارد مذاكرات شده‌اند كه خواسته‌های آنها از ایران نه بر اساس خواست جامعه جهانی و نه حتی برابر با خواست ملت‌هایشان است. آنها در جمع رفتاری خود، خواسته‌هایی نظیر تعلیق غنی سازی، انتقال اورانیوم غنی سازی شده از ایران و تعطیلی فوردو را مطرح می سازند. به عبارت دیگر آنها در نهایت یك هدف را مطرح و پیگیری می‌كنند و آن حذف حقوق هسته‌ای ملت ایران می‌باشد. این اقدامات با ادعای خواست جامعه جهانی در حالی صورت می‌گیرد كه نه تنها جامعه جهانی با این خواسته همراهی نكرده است كه نمود آن بیانیه‌های متعدد جنبش عدم تعهد با ۱۱۸ عضو در مخالفت با حذف حقوق هسته‌ای ملت ایران و نیز عدم رویكرد جهانی به اجرای تحریم‌های ضد ایرانی است، بگونه‌ای كه حتی در داخل این كشورها نیز تحریم‌های ضد ایرانی جایگاهی ندارد.

نكته مهم آنكه حتی ملت‌های این كشورها نیز ادعاهای ضد ایرانی دولتمردانشان را قبول ندارند، چنانكه ۷۵ درصد مردم آمریكا خواستار پایان خصومت ورزی با ایران شده‌اند و كمپین‌های مردمی در اروپا و آمریكا بر لزوم پایان تهدیدات و تحریم‌ها علیه ایران تاكید دارند. مجموع این رفتارها اثبات‌گر سست بودن پایه‌های استدلال‌ها و ادعای ضد ایرانی غرب در روند مذاكرات است. ثانیا، در نقطه مقابل، نوع واكنش‌ها و اقدامات صورت گرفته در قبال عملكردهای هیات مذاكره كننده ایرانی در مذاكرات گذشته ایران و گروه ۱+۵ در صحنه داخلی و خارج از ایران نكاتی قابل تامل را آشكار می سازد.

در حوزه بین المللی بسیاری از كشورها و حتی سازمان‌ها و اتحادیه های منطقه‌ای و جهانی بر حقانیت مواضع هیات ایرانی تاكید دارند كه نمود آن تاكیدات مكرر جنبش عدم تعهد و بسیاری از اتحادیه‌های منطقه‌ای نظیر سازمان شانگهای ، اكو، اوپك، گروه دی ۸ و... بر حقانیت لزوم تحقق حقوق هسته‌ای ملت ایران می‌باشد.

نكته مهم و اساسی نوع نگاه و عملكردهای ملی در قبال مواضع مطرح شده از سوی هیات ایرانی در مذاكرات با گروه ۱+۵ است. ایران در روند مذاكرات همواره یك اصل را مورد تاكید قرار داده و می‌دهد و آن لزوم پذیرش حقوق هسته‌ای ملت ایران است. حقوقی كه بر اساس ان پی تی و اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی تعریف و بر اساس آن نیز تكالیف و وظایف ایران مشخص است. جمهوری اسلامی ایران تاكید دارد كه ضمن پایبندی به تمام تعهدات حاضر به پذیرش تعهدی فراتر از وظایف خود نمی‌باشد و در قبال حقوق ملت خویش مصالحه‌ای نخواهد داشت.

تاكید ملت ایران بر حفظ و حراست از حقوق هسته‌ای به عنوان یكی از اركان راهپیمایی ۲۲ بهمن و نیز بیانیه نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان نمایندگان ملت ایران بر لزوم عدم عقب نشینی تیم مذاكره كننده ایران در مذاكرات قزاقستان از حقوق هسته‌ای ملت ایران، خود سندی مهم بر حمایت ملت ایران از حقوق هسته‌ای خویش می باشد.

به عبارتی دیگر می‌توان گفت كه ایستادگی تیم مذاكره كننده در چندین دور مذاكرات برگزار شده میان ایران و گروه۱+۵ در برابر زیاده‌خواهی غرب، برگرفته از خواست ملت بزرگ ایران بوده كه همواره تاكید دارند در قبال حقوق خود از جمله در زمینه حقوق هسته‌ای حاضر به باج‌دهی به هیچ كشوری نمی‌باشند و بر حفظ و حراست از آن پافشاری می‌كنند.

بر این اساس اكنون در مذاكرات قزاقستان نیز غرب باید بداند كه تیم حاضر در مذاكرات نماینده بیش از ۷۰ میلیون ایرانی است كه تماما در كلامی واحد یك خواسته را مطرح می سازند و آن به رسمیت شناخته شدن حقوق هسته‌ای ملت بزرگ ایران است. حقی كه بر اساس قوانین جهانی بر آن تاكید شده است و غرب خواه ناخواه باید آن را پذیرفته و از تكرار زیاده خواهی دست بردارد. مذاكرات قزاقستان در اصل مذاكره ۱+۵ با ملتی بزرگ با جمعیتی بیش از ۷۰ میلیون نفر است كه هرگز در برابر زورگویی‌ها تسلیم نگردیده و در عرصه هسته‌ای نیز بر حقوق خود تاكید دارد. توجه غرب به این اصل اساسی و پایان دادن به توهمات نادیده گرفتن حقوق هسته‌ای ملت ایران، می‌تواند زمینه ساز به نتیجه رسیدن مذاكرات قزاقستان باشد.

وطن امروز:دروغی كه اسكار گرفت

«دروغی كه اسكار گرفت»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است كه در آن می‌خوانید؛این همان بازی بی‌سرانجامی است كه درباره‌اش هشدار داده بودند: «بازی در زمین آمریكا!»

اسكار سال پیش، زلفشان را با پاپیون اصغر فرهای گره زدند و ظاهرا ما را در بازی‌شان بازی دادند و هنوز قند «جدایی» در دل آب می‌كردیم كه یك بار دیگر اما به روشی دیگر بازی‌مان دادند، در همان زمین بازی معروفشان به آدرس: كالیفرنیا، لس‌آنجلس، بلوار هالیوود، كداك تیاتر، در جشن اسكار 2013. جشنی كه سال پیش، مثلا ایرانی‌جماعت را با تحفه اسكارش شرمنده می‌كرد، حالا واقعا برای شرمندگی ایرانی‌جماعت برپا شده بود با 3 اسكار به افتخار یك فیلم ضدایرانی. اما حقیقتا نه «آرگو» تحفه‌ای بود و نه حالا دیگر این اسكار در نظرمان تحفه است. و چه بد بازی خوردند نادرها و سیمین‌هایی كه قسم می‌خوردند به قداست هنر و اینكه اسكار سیاسی نیست. خانمِ آقای اوباما، ویدئویی از واشنگتن قدم رنجه كردند هالیوود، تا سیاسی‌ترین جایزه تاریخ اسكار را تقدیم فیلمی كنند كه به گواهی سناتور آمریكایی، طرحش و خرجش را شوهر پرزیدنتشان داده بود.در یك شب رویایی بزرگان سیاست و سینمای ینگه‌دنیا جمع شدند تا «آروغ زدن» طفل‌نوكارگردانشان «بن‌افلك» را جشن بگیرند و اینگونه بود كه سینمای سیاسی آمریكا یك بار دیگر پس از «300» و «به خاطر دخترم مهتاب»، علیه ایران و ایرانی آپولو هوا كرد. با رجوع به فرهنگ‌های لغات آنلاین انگلیسی، در خوشبینانه‌ترین حالت در می‌یابیم كه «Argo» چیزی جز «فرار» و «بادبان كشیدن» معنا نمی‌دهد، البته اگر ریشه اساطیری یونانی‌اش را لحاظ كنیم، وگرنه با رجوع به همان ماخذ می‌بینیم برای یك یانكی، «آرگو» معادل دهن‌كجی بی‌ادبانه به یك سوال بی‌مورد است با تاكید روی حرف «G» و صدایی كه از این فرآیند حاصل می‌شود تقریبا شبیه همان «آروغی» است كه بن‌افلك و حامیانش آگاهانه و برای اهانت به انقلاب مردم یك كشور ادا كردند. به همین دلیل است كه معتقدم «آرگو» با همه ضدایرانی بودنش پروژه‌ای هوشمندانه‌تر از «300» و «دخترم مهتاب» محسوب می‌شود، چه به لحاظ ساختار فیلم و چه داستان آن كه خود یك پایه هوشمندانه (جاسوسی) دارد. «آرگو» براساس یك سناریوی سینمایی دروغین با هدایت یك مامور سیا به نام «مندز» نوشته شده كه در اصل قصد فراری دادن همتایان آمریكایی‌اش از سفارت كانادا در تهران پس از انقلاب اسلامی 1979 را داشت، و خود روایتی است مالامال از دروغ پردازی. حتی تصویر امام(ره) در این فیلم از سیاه‌نمایی مصون نمانده است ...

... انگار بن‌افلك كه به خاطر كارگردانی و تهیه این فیلم در كنار ویلیام گلانبرگ تدوینگر فیلم، اسكار گرفتند حتی از نشان دادن عادی یك تصویر نقاشی شده معروف از امام خمینی(ره) در خیابان‌های تهران وحشت داشته‌اند و به وضوح در آن دست برده‌اند. همانگونه كه «كریس تریو» فیلمنامه نویس و سومین اسكاری آرگو، از ارائه داستان آنچه در روزهای پس از انقلاب در تهران می‌گذشت واهمه دارد. به قول «كن تیلور» سفیر وقت كانادا در تهران، نقش او در آن عملیات چنان در مقابل نقش مندز آمریكایی كمرنگ جلوه داده شده كه در حد «باز و بسته كردن درهای سفارت كانادا» تقلیل یافته.

تیلور خود یك مامور اطلاعاتی غربی بود كه طبیعتا ضد انقلاب اسلامی 1357 توطئه می‌كرد اما او هم كارگردان و فیلمنامه‌نویس آرگو را به ساختن فیلمی هالیوودی عاری از حقیقت متهم می‌كند و می‌گوید: «فیلم از توضیح اینكه ایران انقلاب و طغیانی طولانی داشته است، طفره می‌رود و مردم (ایران) را طوری شخصیت‌پردازی می‌كند كه انگار هیچ حقی برایشان قائل نیست».

سپس آقای سفیر سابق ناچار می‌شود در دفاع از آنچه «آرگو» سعی در تخریب آن دارد یعنی حقیقت ایران و انقلاب ایران، دست به یك اعتراف بسیار نادر در دنیای سیاست بزند: «فیلم انگار هیچ بختی برای وجهه دیگر جامعه ایرانی و نشان دادن آن قائل نیست. درحالی كه جامعه ایرانی‌ای كه من دیدم، تصویری بسیار عادی‌تر و پذیراتر از این داشت و به دنبال عدالت و امید بود. (انقلاب) فقط اعتراضی خشن برای هیچ نبود». با این وجود سیمای دروغینی كه آرگو از ایران ارائه می‌دهد تا حد زیادی برای مخاطب سینمای هالیوود باورپذیرتر و مستندتر از فیلم‌های ضدایرانی قبلی آمریكایی‌ها از آب درآمده و به همین خاطر هم هست كه در حضور یك اثر تاریخی تحسین شده مثل «لینكلن» كه به نقطه اوج تاریخ ینگه‌دنیا می‌پردازد، لابی‌های سیاسی پشت‌سر آكادمی اوارد، «آرگو» را به اسكار بهترین فیلم مفتخر می‌كنند، فیلمی كه یادآور تحقیر آمریكاییان در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی است. و به همین خاطر «آروغ» بن‌افلك را باید مطلع یك حركت جدی و نه صرفا توهین‌آمیز در راستای سیاست‌های ضدایرانی آمریكا دانست.

آرگو تلاش زیادی برای مستند درآوردن لوكیشن‌های خاص تهران دارد اگرچه الزامی برای مستند نشان دادن آدم‌ها ندارد. مثلا صحنه لانگ‌شات تاثیرگذار مندز (بن‌افلك) در بازار تهران را مقایسه كنید با صحنه‌های ناشیانه‌ای كه كارگردان ایرانی سریال «در چشم باد» در همان مقطع زمانی از همان مكان ارائه داده بود.

آرگو با این ظاهر مستند سعی می‌كند مثلا با به تصویر كشیدن صحنه‌های تصویر نشده تسخیر لانه جاسوسی، كنجكاوی تاریخی ما را تحریك كند تا در پاسخ روایت دروغین خود را به اسم تاریخ به خوردمان بدهد. اما نباید این رویكرد جدید را دست‌كم گرفت. آرگو نشان می‌دهد آمریكایی‌ها و در كل غرب، تلاش دارند وارد محدوده‌هایی از تاریخ و زندگی ما شوند كه پاسخگویی به سوالات معطل مانده‌اند. این رویكرد، «آرگو» را دنباله‌ای برای برنامه پوشش انتخاباتی زنده و شبانه بی‌بی‌سی فارسی یا مطالبه‌سازی كاذب برای انقلاب مخملین قرار می‌دهد. آرگو و آرگوهای بعدی می‌آیند كه دروغ‌های راست و باورپذیر بگویند و ما حق نداریم آنها را دست‌كم بگیریم.

تهران امروز:موضع ایران كاملا معلوم است

«موضع ایران كاملا معلوم است»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمت‌الله فلاحت‌پیشه است كه در آن می‌خوانید؛دور جدید مذاكرات ایران و گروه 5+1 درحالی آغاز می‌شود كه نتیجه این مذاكرات برای هردوطرف بسیار مهم و جدی تلقی می‌شود. زیرا هم ایران و هم طرف غربی، مذاكرات را به مرحله نهایی رسانده‌اند و مرز خطوط قرمز آنها به یكدیگر نزدیك شده است. متاسفانه برای طرف‌های غربی مذاكره‌كننده این تحلیل غالب شده است كه می‌توانند از سیاست مبتنی بر فشار و فشار مبتنی بر تحریم علیه ایران استفاده دیپلماتیك كنند و ایران را وادار به عقب‌نشینی از مواضع اصولی خودكنند و نشان دهند كه اعمال تحریم‌ها علیه ایران موثر بوده است. ایران هم به این نتیجه رسیده است كه طرف غربی، هدفش مذاكره برای مذاكره است و از مذاكره برای رسیدن به توافق بهره نمی‌گیرد.

به همین علت طرفین با تردید به نتیجه مذاكرات می‌نگرند و با این تحلیل در پشت میز مذاكره حاضر می‌شوند كه انجام این مذاكرات به توافق سریع نمی‌انجامد. اما ایران می‌تواند با بهره‌گیری از این موضوع كه براساس اساس‌نامه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، هر كشوری كه عضو این سازمان است، هم باید از قوانین و مقررات آژانس پیروی كند و هم اینكه از تمامی حقوق هسته‌ای نیز برخوردارخواهد بود و درصورت شكست ابتدایی دراین مذاكرات می‌تواند از حقوق مسلم خود دردستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای دفاع كند و اشكالی دراین زمینه بر ایران وارد نیست. پس می‌توان گفت حق ایران در این زمینه قابل مذاكره نیست و آنچه قابل مذاكره است كاهش سطح غنی‌سازی است كه آن هم به عنوان امتیازی است كه ایران به طرف غربی خواهد داد ولی در مقابل باید امتیازی را دریافت كند كه ارزش آن را داشته باشد.

باید گفت آنچه كه در دیپلماسی ایران در قبال طرف غربی منجر به نتیجه می‌شود بحث تحریم‌های اعمال شده علیه ایران است و طرف غربی باید برای اثبات حسن نیت خود این تحریم‌ها را تعدیل كند. غربی‌ها باید در زمینه اعمال تحریم‌ها عقب‌نشینی كنند و بحث لغو تحریم‌های طلا و فلزهای گران‌قیمت در ازای تعطیلی سایت فردو را كه خواسته‌ای خارج از چارچوب قوانین بین‌المللی است كنار بگذارند. چرا كه ایران طبق قوانین بین‌المللی هم حق خرید و فروش طلا و هر نوع فلزات گرانبها را دارد و هم حق دارد فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای داشته باشد. بنابراین نمی‌توان در مذاكره بخشی از حقوق مسلم ایران را با بخشی دیگر از حقوق مسلمش معاوضه كرد و نام آن را بسته پیشنهادی برای ایران گذاشت.

مسلم است با چنین پیشنهاداتی نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد و پنهان شدن غربیها پشت هیاهوی رسانه‌ای در صورتی كه با دست پر به قزاقستان نیامده باشند، دردی را دوا نخواهد كرد. آنها باید تحریم‌های بانكی و نفتی علیه ایران را لغو كنند تا آن را نشانه‌ای مثبت برای همكاری با ایران تلقی كرد. همانطور كه می‌دانیم هدف این تحریم‌ها خارج ساختن پول نفت ملت ایران است كه این موضوع باعث آسیب به توسعه كشور می‌شود.

شایان ذكراست كه طرف غربی با پیشنهاد توقف سایت فردو برنقطه اوج فعالیت‌های هسته‌ای ایران دست گذاشته است و ایران نمی‌تواند از مهم‌ترین توان چانه‌زنی خود عدول كند و اگر طرف غربی با چنین انتظار و خواسته‌ای در پشت میز مذاكرات حاضر شده باشد عملا نمی‌توان انتظار داشت كه این مذاكرات به نتیجه مطلوبی برسد.

حمایت:روز وكیل مدافع و دهها انتظار عدالتخواهانه

«روز وكیل مدافع و دهها انتظار عدالتخواهانه»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن می‌خوانید؛همانگونه كه مخاطبان ارجمند مطلع هستند دیروز هفتم اسفند ماه شصت ویكمین سالگرد استقلال كانون وكلای دادگستری در نظام حقوقی كشور ماست كه بدین مناسب هر ساله از سوی جامعه وكالت به عنوان روز وكیل مدافع گرامی داشته می شود ودر همین راستا روز گذشته نیز وكلای دادگستری در تهران و برخی از استانها برنامه های بزرگداشتی را اجرا كردند و دغدغه‌های خود را بیان داشتند. نظر به اهمیت جایگاه وكیل مدافع در اجرای عدالت وگسترش حق ورزی وعدالتخواهی در هر كشور از جمله كشور عزیزمان، یادداشت امروز به این مهم اختصاص یافته است با تبریك این روز به وكلای عدالتخواه و پاسدار حق وحقیقت وعموم مجریان عدالت در دستگاه قضائی.

امید است چند نكته كوتاه مذكور در این یادداشت برای ارتقای اگاهی های عمومی و بهبود وضعیت مربوط به وكالت در كشور مان مفید واقع شود.نكته اول این كه بار دیگر بدین مناسبت برای همه مخاطبان ارجمند باید یاد آوری كرد كه بر خورداری از وكیل مدافع، مسئله ای تزئینی یا تشریفاتی صرف نیست كه نظام حقوقی بتواند به سادگی از كنار آن گذركند بلكه برای یكایك شهروندان این امر حقی است تثبیت شده كه قانون اساسی در اصل سی وپنجم آن را به رسمیت شناخته است.برابر اصل یاد شده «در همه دادگاه ها ،طرفین دعوی حق دارند برای خود وكیل انتخاب نمایند واگر توانائی انتخاب وكیل را نداشته باشند باید برای آنها امكانات تعیین وكیل فراهم گردد». این حق در موازین بین المللی از جمله ماده 14 میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی كه ایران نیز عضو آن است منعكس شده است ودر شرح آن نیز تفاسیر حقوقی بسیاری در نهادهای تخصصی بین‌المللی انجام پذیرفته است. بنابر این هر اقدامی برای تحكیم این امر كه مردم بتوانند از مشاوره حقوقی در فعالیتهای مختلف خود و وكیل حرفه ای در امور مربوط به دستگاه قضائی واجرای عدالت بهره مند شوند، اقدامی در راستای تحكیم وتثبیت حقوق مردم است وباید در هر برنامه ریزی كلان مربوط به اجرای عدالت مورد عنایت قرار گیرد.

این امر خصوصا از منظر پیشگیری از بروز اختلافات و دعاوی مختلف نیز قابل توجه است چرا كه اگر مردم امور حقوقی خود را با مشورت اهل فن انجام دهند در بسیاری موارد دست به اقداماتی نمی زنند كه نتیجه آن تولید پرونده قضائی وطی فرایندهای پیچیده ذیربط است.نكته دوم پس از یاد آوری اهمیت حق برخورداری از وكیل مدافع، توجه لازم به نهاد وانجمن وكلا ست. امروزه در همه كشورهای توسعه یافته و موازین حقوقی بین المللی این امر جا افتاده است كه نمی توان قائل به حضور موثر وكیل مدافع به عنوان یكی از عناصر موثر در فرایند اجرای عدالت بود ولی به سازوكار و نهاد ذیربط وكلا اهمیت لازم را نداد و زمینه استقلال حرفه ای آنرا فراهم نساخت.

برای ضرورت این امر، استدلالهای حقوقی مختلفی نیز ارائه شده كه در این مجال محدود نیازی به یاد آوری آنها نیست.می توان به ذكر این نكته بسنده كرد كه مبانی استدلالی موجود جهانی برای صیانت از نهاد و انجمن وكلا ، در كشور ما شش دهه قبل یعنی وقتی كه بسیاری از كشورها هنوز به استقلال سیاسی نرسیده بودند و هنوز مباحث بین المللی حقوق بشر در مراحل اولیه طرح خود در سازمان ملل بود، مورد قبول قانونگذار ایران قرار گرفته است آن هم در شرائطی كه این پذیرش به عنوان نمادی در راستای مقابله با استبداد ودفاع از حقوق ملت تلقی گردیده است.

با لحاظ مواردیاد شده ، بسیار مهم است كه در هر قانونگذاری جدید پس از شش دهه از آن زمان و پس از سه دهه از تجربه شكوهمند انقلاب اسلامی وگسترش بسیار چشمگیر تعداد وكلا و كانون های استانی در سراسر كشور، بنحوی عمل كنیم كه بازگشت به عقب نباشد بلكه از تمامی تجربیات مثبت بشری بهره ببریم وهم چنین تمامی دغدغه های مردم در داخل كشور را لحاظ كنیم تا آینده نهاد وكلا مبتنی بر چنین پایه های مستحكم وعالمانه ای استمرار یابد.

نكته سوم قابل توجه این است كه برای تحكیم نهاد وكالت در كشور باید آسیب شناسی درستی نیز در این خصوص انجام داد تا تلاشهای قانونگذاری وعملی ذیربط با لحاظ آسیب های گذشته وحال آن جام پذیرد واقدامات بنحوی باشد كه در آینده شاهد آسیبهای تجربه شده نباشیم و دستاوردها ونكات مثبت توسعه یابد.

برخی از آسیب شناسی ها به درون خود خانواده اعضای كانون های وكلا ومشاوران حقوقی مربوط می شود.برخی از آنها به قوانین ومقررات موجود كشور مربوط می شوند . برای هر یك از این سطوح باید بدرستی تاملات نظری وحتی بررسی های میدانی انجام داد تا در نهایت، با وقوف دقیق بر مشكلات و مسائل موجود راهكارهای بهبود وضعیت اتخاذ شود.

در فرایند این آسیب شناسی ها خود وكلا باید پیشقدم باشند و قبل از هر ناظر بیرونی چالشها وآسیبهای درونی خود را شناسائی و ارزیابی ومداوا كنند تا ضرورتی به ورود نهادهای حاكمیتی نرسد. اگر این مهم بخوبی انجام شود خود بهترین راهكار در جهت تقویت استقلال حرفه ای نهاد وكالت در كشور وحرمت یافتن روز افزون وكلا نزد عموم مردم است.

نكته چهارم اینكه توجه كنیم هر چه وكلای كشور سالم و حق جو ودر خدمت اجرای عدالت و دردهای واقعی مردم باشند،به جز آثار فراوان مثبت در فرایند اجرای عدالت در داخل كشور، نمود بین المللی وضعیت وكلا در كشور ما نیز بهتر خواهد بود. نمود بین المللی وضعیت وكلا در هر كشور خود یك شاخص مهم برای ارزیابی جهانی وضعیت اجرای عدالت وتحكیم ملزومات دادرسی عادلانه در كشور ذیربط محسوب می شود فلذا نباید از بهبود این شاخص غافل ماند و باید روز بروز تلاش كرد تا تصویر بهتری از وضعیت وكالت در كشورمان در سطح جهانی انعكاس پیدا كند.

این مهم البته بدان معنا نیست كه از برخی محافل غیر حقوقی وتبلیغی جهانی كه در خدمت سیاست وقدرت هستند نیز غافل بمانیم وتوجه نكنیم كه آنها درد بهبود خدمت رسانی وكلا به مردم واجرای عدالت در كشورمان را ندارند و بیشتر در پی برجسته سازی صورت مسئله های خاص سیاسی خود هستند وتلاش می كنند كه از هر اهرمی به عنوان ابزار در این مسیر استفاده نمایند فلذا ارزشگذاری های آنان در واقع به درد ملت ایران وعموم مردم آزادیخواه وحق طلب جهانی نمی خورد ودر قبال آنها قبل از هر كس خود وكلا باید هوشیاری نشان دهند.نكته آخر اینكه در حال حاضر دو نهاد در كشورمان امر وكالت و مشاوره حقوقی به مردم را ساماندهی می كنند یكی از آنها برابر قانون خاص خود مستقل است وحدود نظارتی مراجع حاكمیتی بر آن خصوصا قوه قضائیه مشخص شده است ولی دیگری بموجب قانون توسعه پنج ساله شكل گرفته ومدیریت آن بر عهده قوه قضائیه است . باید در تدابیر فعلی وآینده مربوط به ارتقا نهاد وكالت در كشور بنحوی عمل نمود كه اختلافات منتفی شود و همه با رعایت ظرفیت های علمی وحرفه ای خود در اختیار خدمت رسانی به مردم مبتنی بر اصول تخصصی حرفه ای باشند و نظارت عالیه مراجع حاكمیتی نیز اعمال شود.

سخن آخر:
در خصوص وكالت و نهاد صنفی وكلا و راهكارهای بهبود وضعیت وكالت در كشورمان مطالب بسیاری قابل ذكر است. اجمالا با تبریك مجدد روز وكیل مدافع و یاد آوری دستاوردهای بزرگی كه وكلا از حیث حرفه ای وتخصصی طی شش دهه گذشته داشته اند ،به همین چند نكته فوق الذكر بسنده كرده امید است مسئولین محترمی كه هم اینك لایحه جامع وكالت و خروجی مطالعاتی طولانی مدت قوه قضائیه را در كمیسیون فرعی دولت بررسی می كنند به ابعاد مختلف موضوع اهتمام لازم را مبذول دارند و فرایندهای بعدی بررسی این امر در دولت ومجلس نیز بنحوی صورت پذیرد كه خروجی آن چند گام به جلو باشد ومردم عزیزمان از حیث بهره مندی از حق خود كه در قانون اساسی تصریح شده است اظهار رضایت وخشنودی نمایند.

كاملا روشن است كه اگر كشور ما از حیث وكلا برخوردار از وضعیت مطلوب باشد اجرای عدالت با روانی و عمق بیشتری جریان خواهد یافت و در بهبود دادرسی ها و ایفای نقش قضات محترم نیز كاملا دستاوردهای محسوسی خواهیم داشت.قضات و وكلا مكمل یكدیگر در فرایند اجرای عدالت هستند فلذا باید همواره با این نگاه به ارتقا وضعیت این دو قشر و سالم‌سازی عملكردهای آنان اهتمام داد. برای حصول این مهم نیاز به همكاری وهمدلی همه عناصر ذیربط داریم امید است روز وكیل مدافع فرصتی برای توسعه این همدلی ها در جهت خدمت به كشور و مردم باشد .

آفرینش: آلماتی؛ تكرار مكررات یا رویكردی نو؟!

«آلماتی؛ تكرار مكررات یا رویكردی نو؟!»عوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضاعسگری است كه در آن می‌خوانید؛قطار گفتگوهای بی نتیجه ایران و گروه 1+5 پس از هشت ماه تاخیر، درحالی وارد قزاقستان می شود كه جامعه جهانی با افزایش انتظارات از این نشست خواستار به نتیجه رسیدن یك دهه گفتگوی بی حاصل می باشد. طرف های غربی ایران را به انعطاف در مواضع توصیه می كنند و ایران نیز خواستار رویكرد منطقی و غیرآمرانه غرب ضمن تاكید برحقوق هسته ای خود می باشد.

اما اگر در این مذاكرات قرار بر تكرار ادعاهای گذشته باشد نتیجه‌ای از این گفتگوها حاصل نخواهد شد. لذا انتظار می رود حرف های جدید و نشانه‌هایی از تعامل مشاهده شود تا مذاكرات آلماتی به سرنوشت اسلاف خود دچارنشود(البته امیدواریم!). با نگرشی بر تمامی مذاكرات انجام شده تا كنون متوجه می شویم كه تنها یك علت باعث به ثمرنرسیدن گفتگوهای هسته‌ای گردیده و آن چیزی نیست جز ' بی اعتمادی طرفین'. بی اعتمادی مذاكره كنندگان به ادعاها و مواضع طرف مقابل موجب شده تا باتلاق هسته‌ای میان ایران و 1+5 به وجود آید.

ایران معتقد است با وجود عملكرد روشن، شفاف و تحت نظارت بازرسان و دوربین‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در موضوع هسته‌ای، تحریم‌هایی بین‌المللی ظلم علیه ملت این كشوراست و خواستارلغو این تحریم ها درمذاكرات می باشد. اما تفاوت نگاه غرب با ایران برسر این مسئله است كه آنها برای رفع تحریم ها به این مذاكرات وارد نمی شوند و محور بحثشان اصلا درمورد تحریم ها نیست. بلكه این فشارها را به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف اصلی خود یعنی توقف فعالیت های غنی سازی ایران ، تلقی می كنند. لذا نوعی افتراق درخواسته های طرفین به وجود آمده كه سبب بی نتیجه ماندن گفتگوها گردیده است. درحقیقت بین آنچه دو طرف درخواست می كنند و آنچه كه روی میز می گذارند، توازن برقرار نیست. تحریم ها نیز تاثیری متضاد با آنچه كه غرب می خواسته بر جای گذاشته و موضع تهران را سرسختانه تر كرده است.

مشكل اینجاست كه روح سهم خواهی براین مذاكرات مستولی شده است. به عنوان مثال در نشست بغداد تلاش غرب بر این بود كه ایران را قانع كنند كه بپذیرد ذخایر اورانیوم 20 درصد غنی شده خود را به كشوری دیگر منتقل كند یا این كه فورا آنها را به میله های سوخت برای مصرف در نیروگاه هسته ای تحقیقاتی تهران تبدیل كند. در آن نشست مذاكرات تا آن جا پیشرفت كه ایران اصرار كرد كه چون به غرب اعتماد ندارد انتقال اورانیوم به صورت تدریجی در قبال دریافت میله های سوخت انجام شود در حالی كه شش كشور طرف مذاكره اصرار داشتند كه این اورانیوم ها در یك محموله منتقل شود و سوخت مورد نیاز ایران یك سال بعد به تهران تحویل داده شود!. لذا مساله ای كه باعث به بن بست رسیدن مذاكرات بغداد و دیگرنشست ها گردیده همان عدم اعتماد طرفین می‌باشد. لذا درحال حاضر ایران با تحمل بارفشارتحریم ها با موضعی سرسختانه برحقوق هسته ای خود پافشاری كرده و احتمالاً تنها برای شنیدن پیشنهادات جدید پا به مذاكرات آلماتی خواهد گذاشت.

ارائه بسته های مشوقانه و متوازن با درخواست ها از سوی غرب می تواند در قالب طرحی گام به گام این امید را زنده كند كه گفتگوهای هسته ای به نتیجه ملموسی دست یابد. اما قطعاً ادعای برخی مقامات غربی درمورد پیشنهاد لغو تجارت طلا وفلزات گرانبها در قبال تعطیلی سایت فردو درنشست آلماتی، مورد وثوق ایران نخواهد بود و تهران خواستار لغو تحریم هایی همچون نفت و بانك مركزی می باشد. به نظر نمی رسد دراین نشست نیز شاهد تحول تازه‌ای باشیم! چون آمریكا و متحدانش اساساً میلی به حل مسئله هسته‌ای ایران ندارند و از این بهانه به عنوان ابزاری برای فشاربرایران استفاده می كنند. همچنین طرح مسائلی همچون گفتگوهای دوجانبه تنها برای تنویر افكارعمومی و امتیاز گیری از ایران می باشد. این رویه هرچند كه فشارفراوانی را بركشور وارد كرده است، اما هیچ تضمینی وجود ندارد كه درصورت امتیازدهی به غرب و تعلیق غنی سازی فشارها از روی ایران برداشته شود و یا بهانه تازه ای مطرح نگردد.

تنها رویكردی كه می تواند گره گشای این اختلافات باشد طرح گام به گام متوازن و توأم با اعتماد میان طرفین می باشد. اما با توجه به شواهد اینطور به نظر می رسد كه بازهم باید درمورد نتیجه این مذاكرات تنها به اعلام 'زمان و مكان دور بعدی ' مذاكرات امیدوار بود.

قانون:آب زاینده‌رود بر می‌گردد؟

«آب زاینده‌رود بر می‌گردد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم روح‌الله سپندارند است كه در آن می‌خوانید؛میشل بن سایق در كتاب «مقاومت، آفرینش است» نقل می‌كند زمان سفرهای متعدد كنفدراسیون كشاورزان فرانسه در سال ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ در این كشور، حتی‌یك نشست نبود كه حضار با قیافه‌ای حق به‌جانب نپرسند كه این سازمان چه نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری معرفی خواهد كرد. پاسخ این بود كه: «این امر هیچ اهمیتی ندارد. قدرت یك رئیس‌جمهور در كاخ الیزه 10 برابر كمتر از هر فرد دیگری در كوچه و خیابان است.»

روز جمعه خبری مبنی بر شكسته شدن خط لوله انتقال آب زاینده رود به یزد منتشر شد. این اتفاق را عده‌ای از كشاورزان شرق استان اصفهان با وارد كردن خسارت بر خط انتقال آب رقم زدند و در كیلومتر ۲۰۳ و ۲۵۰ از این خط در منطقه غارنه، خط و تجهیزات حوضچه پمپاژ آب را شكستند. معترضان سپس به سمت ایستگاه پمپاژ۴ حركت كردند و سیستم‌های كنترل خط و پمپاژ آب را آتش زدند و تجهیزات را تخریب كردند. به دنبال این اتفاق، آب شرب در یزد جیره‌بندی شد.

گویا از ۴۰ روز پیش كشاورزان شرق اصفهان در اعتراض به شیوه انتقال آب زاینده‌رود به كاشان، یزد، گلپایگان و كرمان و خشك شدن آب منطقه، با تراكتورهای خود در كنار جاده تحصن كرده بودند. این كشاورزان در نامه‌ای به استاندار اصفهان از تغییر خط مرزی اصفهان و چهارمحال تا میانه دریاچه سد زاینده رود و انتقال آب به دیگر مناطق، اعتراض خود را اعلام كردند. در انتهای همین نامه ساز و كار اعتراضی نسبت به خشك شدن زاینده‌رود نیز ذكر شده بود كه ما كشاورزان روز دوشنبه ۷ اسفند از انتقال آب زاینده رود به دیگر مناطق و استان‌ها جلوگیری می‌كنیم و این كار از قطع آب به استان یزد شروع می‌شود. در طول سه سال گذشته كشاورزان شرق استان اصفهان بار‌ها برای دریافت حق‌آبه خود تجمعات اعتراضی برگزار كرده بودند اما اقدام اخیر در تخریب خط انتقال آب به یزد، شیوه جدیدی در اعتراض آن‌ها بود. به دنبال این اقدام، معاون سیاسی استاندار اصفهان از تامین حق‌آبه كشت بهاره كشاورزان و همچنین پیگیری مشكلات آنها خبر داد بود.

اما تمام این اتفاقات چند سوال را در ذهن ایجاد می‌كند. اساسا نمی‌توان منكر شد كه زاینده‌رود بخشی از عناصر هویت‌بخش اصفهان است. خشك شدن زاینده‌رود گویی كه خدشه‌ای به هویت این شهر و بدنه اجتماعی آن وارد كرده است؛ از سوی دیگر اعتراضات اخیر بیش از آنكه ناشی از دغدغه‌های هویتی باشد، برگرفته از دغدغه‌های معیشتی و اقتصادی كشاورزان آن منطقه است. مشكلاتی كه در طول سال‌های اخیر از سوی مسئولان بی‌جواب مانده بود. در غیر این صورت نه مردم اصفهان تنها مالك آب زاینده‌رود هستند و نه تمام آب زاینده‌رود از سرچشمه‌های اصفهان تامین می‌شود.

اگر برخی از جریان‌های اجتماعی در اصفهان مالكیت بر منابع طبیعی را بر پایه تقسیمات جغرافیایی و تاریخی می‌دانند، به راحتی می‌توان انتظار داشت مالكان جغرافیایی كارون نیز در اقدامی مشابه تونل‌های كوهرنگ را منهدم كنند چرا كه بخشی از آب زاینده رود از سرچشمه‌های كارون و از طریق تونل‌های كوهرنگ تامین می‌شود. اما بدون تردید اتفاقات اخیر بیش از مسائل هویتی، ریشه در غم نان دارد و این همه، در اعتراض به كمبود آب، نمود پیدا كرد.

در واقع سودمندی شیء، آن را به ارزش مصرفی تبدیل می‌كند و از سوی دیگر فایده‌گرایی خود را به گونه‌ای گسترده است كه گویی می‌تواند در شرایط بحرانی راه‌حل‌هایی را ارائه دهد و در ‌‌‌نهایت منطق اقتصادی حاكم بر شرایط بحرانی پای برخی دعواهای قومی و منطقه‌ای را به اعتراضات باز می‌كند.

هر چند بعد از انهدام خط انتقال آب به استان یزد، مسئولان اجرایی اصفهان وعده‌هایی را مطرح كردند اما آیا این دست اعتراض‌ها و مقاومت، تحقق‌‌‌ همان نگاهی است كه حتی رئیس‌جمهور نیز نسبت به یك كشاورز هیچ برتری و اهمیت بیشتری ندارد؟ و آیا می‌توان انتظار داشت كه از امروز مردم هر منطقه برای رسیدن به مطالباتشان از ارسال منابع ملی منطقه خود به دیگر نقاط كشور خودداری كنند؟ و این همه، زمانی بیشتر بحث‌برانگیز می‌شود كه اگر منطقه‌ای در كشور خط انتقال سرمایه‌ای برای شكستن نداشته باشد تا محرومیت خود را فریاد بزند، باید با مشكلات كنار بیاید و محرومیت خویش را منفعلانه بپذیرد؟ بنابراین می‌توان این جمله تاریخی را تكرار كرد كه ما چنان رفتار نمی‌كنیم كه می‌اندیشیم، بلكه چنان می‌اندیشیم كه رفتار می‌كنیم؛ و می‌توان گفت موقعیت‌هایی كه در آن قرار گرفته‌ایم این‌گونه رفتار و در ‌‌‌نهایت این‌گونه اندیشیدن را تحمیل می‌كند، از این روی شاید بهتر باشدكه ابتدا این سازوكار‌ها را بشكنیم.

شرق:آرگو؛ دور از بیطرفی

«آرگو؛ دور از بیطرفی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم معصومه ابتكار است كه در آن می‌خوانید؛برخی وقایع تاریخی تاثیر و اهمیت خود را سال‌ها حفظ می‌كنند و به رغم گذشت ده‌ها سال همچنان در مركز توجه افكار عمومی می‌مانند. واقعه 13 آبان 1358 و تاثیرات آن بر روابط ایران و آمریكا از جمله این وقایع است كه كماكان تاثیرگذار تشخیص داده می‌شود؛ یعنی با گذشت بیش از سه دهه هنوز شاهد انتشار آثار مختلفی درباره آن هستیم و اكنون نیز شاهدیم كه فیلم آرگو پرده‌های نقره‌ای را تسخیر كرده است.

آرگو شاید برای جبران روحیه آسیب دیده دولتمردان آمریكایی تلاش كرده از دل یك شكست، به واقعه‌ای پیروزمندانه آمیخته با هیجان و ماجراجویی دست یابد اما با خوشبینانه‌ترین نگاه نقادانه نیز باید گفت رویكرد جانبدارانه و تبلیغاتی آن، غیرقابل انكار است. این یكی از دلایلی است كه بسیاری معتقدند تعلق جایزه اسكار به آرگو به عنوان بهترین فیلم، باعث افت استاندارد این جایزه شده است. البته این رخداد نشان می‌دهد افت كیفیت آثار برتر سینمایی فقط مختص به كشور خودمان نبوده و مساله‌ای فراگیر به حساب می‌آید.

چند روز پیش در پاسخ به سوال خبرنگار آسوشیتدپرس كه می‌پرسید آیا در این فیلم جنبه مثبتی هم قابل مشاهده است، به آغاز انیمیشنی فیلم اشاره كردم كه سعی دارد به علل تاریخی درگیری‌های میان ایران و آمریكا بپردازد. اذعان به مهندسی كودتای 28 مرداد 1332 توسط سازمان جاسوسی آمریكا و بركناری نخست‌وزیر قانونی و مردمی ایران در این بخش، نقطه قوت فیلم به شمار می‌رود.

اما همین آغاز انیمیشنی نیز چندان قوی نبوده و دچار اشتباهات تاریخی متعدد است. «بن افلك» كارگردان آرگو، برای فرار از انتقاداتی كه در مورد غیرواقعی بودن بسیاری از صحنه‌های فیلم مطرح شده، گفته كه این فیلمی مستند نیست بلكه براساس یك داستان واقعی ساخته شده است. با این حال تصاویر مختلفی كه از مردم ایران در این فیلم به نمایش درآمده كاملا غیرواقعی و گاه توهین‌آمیز بوده و مردم ایران را هرج‌و‌مرج‌طلب جلوه داده است.

آرگو در حالی كه هیچ نامی از دانشجو بودن تسخیركنندگان سفارت نمی‌آورد، صحنه‌هایی را به نمایش می‌گذارد كه با فیلم‌های مستند موجود كاملا مغایرت دارد. در واقع برای افزایش هیجان تماشاگر به طور غیرمسوولانه‌ای اقدام به نمایش صحنه‌هایی ساختگی می‌كند كه چهره‌ای خشونت‌گرا از مردم ایران را به تصویر می‌كشد.

به نظر می‌رسد آرگو كه خود داستان تهیه یك فیلم ساختگی از طرف سازمان سیا است، فیلمی سفارش شده برای تهییج افكار عمومی جهان علیه مردم ایران در شرایط حاضر باشد؛ در شرایطی كه این مردم نجیب به دلیل تحریم‌های غیرهوشمند و آسیب زننده و نیز به خاطر برخی مشكلات ناشی از ناكارآمدی‌های داخلی در وضعیت خاصی به سر می‌برند. شائبه سفارشی و سیاسی بودن آرگو زمانی تقویت می‌شود كه می‌بینیم در حركتی غیرمتداول، میشل اوباما از طریق ارتباط ویدیویی، آرگو را به عنوان بهترین فیلم اسكار 2013 معرفی می‌كند.

این در حالی است كه اگر هالیوود می‌خواست، می‌توانست تصویری متعادل و واقع بینانه از این واقعه ارایه دهد و به مواردی مانند آزاد‌سازی 14 نفر از زنان و سیاهپوستان حاضر در سفارت كه با نظر امام خمینی در همان روزهای اول آزاد شدند اشاره كند. هالیوود می‌توانست به جای تشدید تنش‌ها میان ملل گامی در جهت مفاهمه بردارد مثلا به موضوع و حواشی حضور 50 میهمان از میان مردم آمریكا كه در همان دوران توسط دانشجویان دعوت شدند و به مدت دو هفته در ایران بودند، بپردازد.

آرگو می‌توانست به طور مبسوط‌تری به علل وقوع این حادثه كه ناشی از دخالت‌های مكرر و پی در پی آمریكا در امور ایران و نیز آسیب‌هایی بود كه از بابت این سلطه به كشور ایران وارد شده، بگوید و به عنوان فیلمی مستقل در هشداری به سیاستمداران خود، نگرانی دانشجویان ایرانی را از تكرار كودتای 28 مرداد به تصویر بكشد.

البته در كنار نقد آرگو، نمی‌توان از نقد عملكرد داخلی غافل بود. چند سال قبل پیشنهاد تهیه اثر سینمایی مستقلی با رویكردی بین‌المللی در این زمینه در داخل كشور مطرح شد ولی با بی‌میلی دست اندركاران و مسوولان مربوطه مواجه شد. این بی‌میلی شاید از این رو بود كه می‌توانست چرایی هجمه و تهمت‌های ناروای این روزها را به دانشجویان انقلابی آن روزها دامن زند؛ كسانی كه سابقه‌ای روشن از ایستادگی در مقابل بیگانگان را در كارنامه خود دارند. شاید صاحب منصبان فعلی سینمای كشور برای اینكه در چنین تناقضی گرفتار نشوند تاكنون حمایت از تولید فیلمی مستقل و غیرجانبدارانه را در برنامه خود قرار نداده‌اند.

آرمان:تورم از كجا آب می‌خورد؟

«تورم از كجا آب می‌خورد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دكتر بهروز هادی زنوز است كه در آن می‌خوانید؛امروز بیش از هر زمان دیگر این نكته آشكار شده است كه در بلندمدت مساله اصلی كه همگرایی با استانداردهای زندگی در كشورهای پیشرفته را تضمین می‌كند، ایجاد نهادهای با كیفیت بالاست. این نهادها، نهادهایی هستند كه رفتارهای مطلوب اجتماعی را به وسیله عامل‌های اقتصادی تشویق می‌كنند.

این نهادها، نهادهای لازم برای ایجاد بازار، نهادهای تنظیم‌كننده بازار، نهادهای تثبیت‌كننده بازار و نهادهای مشروعیت‌بخش به بازار است. از سوی دیگر به رغم سپری شدن بیش از 2 دهه از آغاز واگذاری شركت‌های دولتی به بخش خصوصی، امروزه مالكیت و مدیریت بخش‌های مهم صنعت كشور در دست شركت‌های دولتی یا نهادهای شبه‌دولتی است. دولت در اعطای قراردادهای پیمانكاری و انجام خریدهای دولتی سیاست یكسانی در پیش نمی‌گیرد.

تاخیر در پرداخت بدهی‌های دولت و شركت‌های دولتی به مشاوران و پیمانكاران خصوصی تعداد زیادی از شركت‌های داخلی را به آستانه ورشكستگی رسانده است. بدین ترتیب به‌رغم پیش‌بینی بهبود محیط كسب‌وكار در برنامه‌های چهارم و پنجم اقتصادی، امروزه محیط كسب‌وكار برای فعالان بخش خصوصی همچنان نامساعد است.

در چنین وضعیتی دولت چگونه می‌تواند اعتماد بخش خصوصی را به سیاست‌های صنعتی خود جلب كند؟ سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی هم كه وظیفه سیاستگذاری، برنامه‌ریزی اقتصادی، تهیه بودجه‌های سالانه و نظارت بر امور اجرایی كشور را بر عهده داشت و در نظم‌بخشی به امور مالی و اجرایی دولت نقش نسبتا موثری را ایفا می‌كرد، به دنبال رونق نفتی تضعیف شد و جای خود را به معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری داد.

در این شرایط اشتهای سیری‌ناپذیر دولت برای تزریق بی‌رویه عایدات نفتی به اقتصاد كشور در دوره رونق نفتی و وابستگی بودجه دولت به درآمدهای نفتی و كسری عملیاتی مزمن بودجه جاری دولت، موجب اتخاذ سیاست‌های مالی انبساطی شد. افزون بر این، توزیع اعتبارات عمرانی از طریق تصمیمات هیات دولت در سفرهای استانی بر كیفیت سرمایه‌گذاری‌های بخش عمومی تاثیر گذاشت. عدم استقلال نهادی بانك مركزی از دولت و تلاش برای انحلال شورای پول و اعتبار هم زمام سیاست‌های پولی را از دست این دو نهاد خارج كرد.

در نتیجه آن، سیاست‌های پولی به تبع سیاست‌های مالی شكل انبساطی به خود گرفت. تعقیب سیاست‌های پولی و مالی انبساطی موجب بی‌ثباتی اقتصاد كلان و شكل‌گیری تورم مزمن در اقتصاد كشور شد. اهمیت ثبات اقتصادی برای رشد پایدار اقتصادی و تاثیر نامطلوب تورم‌های بالا و پرنوسان بر تخصیص منابع كمیاب در اقتصاد و تصمیمات سرمایه‌گذاری بر كسی پوشیده نیست.

در دهه 1380 (دوره رونق نفتی)، تزریق بی‌محابای عایدات ارزی حاصل از فروش نفت به اقتصاد منجر به عوارض شناخته شده بیماری هلندی شد و از این رهگذر امروزه اقتصاد كشور دوره‌ای از صنعت‌زدایی و ركود صنعتی را تجربه می‌كند. در این وضعیت تثبیت نرخ واقعی ارز غیرممكن بود و تقویت ریال به رغم تورم در كشور موجب تضعیف توان رقابتی اقتصاد ملی شد. تداوم وضعیت ركود تورمی در اقتصاد كشور از سال 1387 بدین سو از عوارض همین بیماری است.

بهار: كنترل تورم اعتماد می‌خواهد

«كنترل تورم اعتماد می‌خواهد»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم مهدی تقوی است كه در آن می‌خوانید؛در این روزهای پایانی سال، فشارهای تورمی و به‌دنبال آن نقدینگی بر پیكره اقتصاد كشور می‌تازد و این فشار هر روز بیشتر از دیروز بر دوش مردم سنگینی می‌كند، به‌طوری كه رییس كل بانك مركزی، كه در بین مسئولان اقتصادی دولت از بقیه منطقی‌تر و متعادل‌تر است روز گذشته نرخ تورم را تا پایان سال‌ جاری 5/31 درصد تخمین می‌زند. البته این آمارها مانند دیگر آمارها، برآوردها و پیش‌بینی‌های دولت غیرواقعی و ساختگی است و در حال حاضر هیچ‌كس به این آمارها وقعی نمی‌نهد و در واقع مردم به حرف‌های عجیب و غریب، دولت‌مردان اطمینان ندارند و می‌دانند كه نرخ تورم خیلی بالاتر از این آمارها است.

در حال حاضر همه با مشكلات اقتصادی دست‌و‌پنجه نرم می‌كنند و می‌دانند قیمت‌ها چندبرابر شده، ارزش پول ملی چقدر نزول كرده و هردم از این باغ، بر تازه‌ای می‌رسد. در حالی‌كه هر روز با آمار غیرواقعی تازه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌كنیم، همین كه آقای بهمنی افزایش حدود سه‌درصدی نرخ تورم طی دو ماه پایانی سال را تایید كرده و با توجه به این‌كه ایشان معقول‌تر از دیگر اقتصاددان‌ها و سیاستگذاران پولی دولت هستند، قابل تامل است.

البته تجربه نشان داده‌ است كه دولت به سخنان رییس بانك مركزی خودش اهمیتی نمی‌دهد و به هشدارها و توصیه‌های آن‌ها بی‌محلی می‌كند. اما درباره راهكارهای ارائه‌شده توسط رییس كل مركز سیاست‌گذاری پولی كشور كه تك‌نرخی شدن ارز به قیمت مركز مبادلات ارزی، حذف ارز مرجع و پیش‌فروش سكه هستند به نظر می‌رسد تمامی این اقدامات تنها مانند آبی است كه روی آتش ریخته شود. این آب آتش را موقتی مهار می‌كند ولی این آتش دوباره به نیستان اقتصاد كشور بازمی‌گردد و شعله‌های آتش دوباره بالا می‌آید مگر این‌كه بانك مركزی طلا و ارز بسیار زیادی داشته باشد و با ریختن این مقدار زیاد ارز و طلا در بازار، بازار را مهار كند و مثلا بتواند قیمت ارز آزاد را به قیمت ارز مبادله‌ای نزدیك كند.

اما اگر این میزان ارز و طلا در اختیار دولت و بانك مركزی نباشد كه به‌نظر می‌رسد، این چنین است؛ هیچ تغییر مثبت و پایداری را در بازار و اقتصاد مشاهده نخواهیم كرد و گرانی، بیكاری و تورم همچنان روزبه‌روز بالاتر می‌رود و در آن صورت كنترل و مهار آن‌ها از الان بسیار سخت‌تر خواهد شد و لطمات جربان‌ناپذیر بی‌سابقه‌ای بر اقتصاد و وضعیت زندگی مردم وارد می‌‌شود.

ما امیدواریم كه بانك مركزی و دولت به اندازه كافی طلا و ارز در اختیار داشته باشد تا بتواند با راهكارها و برنامه‌هایی كه در‌پیش‌گرفته است، بتواند تورم را كنترل كند و مانع از افزایش افسارگسیخته و پایدار آن شود و اقتصاد كشور را از نابودی نجات دهد.

ابتكار:در جستجوی یك پیشنهاد معتبر

«در جستجوی یك پیشنهاد معتبر»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سید علی محقق است كه در آن می‌خوانید؛تورمذاكرات هسته ای در ایستگاه چهارم به «آستانه» قزاقستان رسیده است. مذاكره كنندگان ایرانی و تیم هفت- هشت نفره نمایندگان كشورهای گروه 1+5 در حالی امروز رو در روی هم قرار می‌گیرند كه بیش از هر زمانی همگان به «پیشنهاد»‌هایی كه قرار است روی میز ریخته شود، چشم دوخته اند.

هواشناسی هوای شهر آستانه و كشور قزاقستان را در روز سه شنبه سرد و برفی پیش بینی كرده است اما هوای امروز سالن اجلاس هتل ریكسوس، برعكس آسمان آستانه، تابعی از گفت و شنودهایی است كه در طول دور تازه مذاكرات میان سعید جلیلی و همراهان ایرانی اش در یك سو و كاترین اشتون و نمایندگان شش كشور مطرح جامعه جهانی در سوی دیگر رد و بدل خواهد شد.

پیشنهاد‌های «تازه»، «معتبر» و قابل قبول، چكیده همه سخنان مقام‌های كشورمان در خصوص انتظار تهران از كشورهای 1+5 تا قبل از روز هشتم اسفند بوده است. این نكته را هم سعید جلیلی و دستیارانش در تیم مذاكرات هسته ای بر زبان آورده اند، هم دیپلمات‌های ارشد وزارت امورخارجه كشورمان بارها بیان كرده اند و هم رئیس و اعضای كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در روزهای اخیر در مورد آن هشدار داده اند.

اما در سوی دیگر این میدان، آنچه كه از بسته پیشنهادی احتمالی طرف‌های غربی به بیرون درز كرده، همچنان همان پیشنهاد آزادسازی تجارت طلا در مقابل توقف غنی سازی 20 درصدی و تعطیلی فردو است كه رویترز به نقل از دیپلمات‌های ناشناس غربی مطرح كرد اما منبع موثق دیگری این موضوع را تایید نكرد. اگر فرض را بر صحت گزارش رویترز بگیریم یا پیشنهاد احتمالی طرف‌های غربی را چیزی شبیه آن بدانیم می‌توان از همین حالا چنین برداشت كرد كه قرار است كشورهای غربی عضو 1+5 مشوقی حداقلی را در ازای درخواستی حداكثری روی میز بگذراند. به طور قطع طرح این پیشنهاد به عنوان مابه ازای توقف غنی سازی 20 درصدی و تعطیلی فردو به مثابه این است كه ایران ده گام بردارد و درمقابل طرف غربی فقط یك گام نصفه و نیمه بردارد و تمام.

چیزی كه در دوره‌های پیشین چانه زنی‌های هسته ای نیز به گونه ای دیگر از سوی طرف غربی تكرار شده بود. آنها زمانی سخاوتمندانه! پیشنهاد داده بودند كه در ازای توقف غنی سازی فروش قطعات هواپیما به ایران را آزاد خواهند كردند؛ پیشنهادی كه آن زمان به درستی از سوی ایران توهین آمیز و غیرقابل بررسی عنوان شد.

حال با چنین تجربه ای اگر بار دیگر طرف غربی با طرح یك یا چند پیشنهاد اقتصادی حداقلی، خواستارعقب نشینی حداكثری طرف مقابل شده و انتظار داشته باشد كه تهران به راحتی از حق منطقی خود برای انجام فعالیت‌های صلح آمیز هسته ای و غنی سازی اورانیوم چشم پوشی كند، می‌توان از همین حالا بار دیگر بن بست در گفت و گوها را پیش بینی نمود. بن بستی كه به طور قطع مذاكرات تازه را از پیش، به بازی دو سر باختی بدل خواهد كرد كه مقصر آن رویكرد «ساده انگارانه و هژمونیك» از طرف سوی غربی میز خواهد بود.

طی ماه‌های اخیر ایران بارها تاكید كرده است كه توقف غنی سازی 20 درصد در ازای گام‌های اعتماد سازی طرف غربی مانند رفع كامل تحریم‌ها قابل بررسی است و تهران می‌تواند بر سر یافتن پروسه ای برای اجرای آن مذاكره كند. اما در كنار این مساله به اعتقاد كارشناسان اتمی اصرار طرف غربی بر تعطیلی و پلمپ یك سایت عظیم غنی سازی فعال نه به لحاظ امنیتی و نه از نگاه اقتصادی و فنی پیشنهادی معقول و مقبول نمی‌تواند باشد.

این تاسیسات یكی دو سال است كه فعالیت‌های آن به صورت مستمر از سوی بازرسان آژانس بازدید و مانیتورینگ می‌شود و مدت هاست سانتریفیوژها در آن در حال فعالیت هستند. در چنین شرایطی تعطیلی كامل چنین تاسیساتی و توقف گردش سانتریفیوژها آن را در مقابل تهدیدهای مستمر خارجی به خصوص اسرائیلی‌ها به شدت آسیب پذیر می‌نماید. این مساله همان چیزی است كه اصرار 1+5 بر قرار دادن گزینه«تعطیلی فردو» در كنار گزینه دوم یعنی«توقف غنی سازی» را مبهم و مشكوك می‌كند.
از همین رو است كه سعید جلیلی یك روز پیش از سفر به قزاقستان اعلام می‌كند كه « بهتر است طرف مقابل دچار اشتباهات محاسباتی قبلی نشود و پیشنهاد‌های معتبر ارائه كند.»

در چنین احوالی می‌توان گفت هنوزهم كلید حل معمای پیچیده اختلافات هسته ای تهران و طرف‌های غربی اعتماد سازی گام به گام و متوازن است. به عبارتی هنوز هم راه حل نهایی برای رفع اختلافات هسته ای چیزی شبیه بازگشت به حال و هوای مذاكرات دوره دوم استانبول است. در مذاكرات استانبول هم ایران و هم اكثریت نمایندگان 1+5 با رویكردی همكاری‌جویانه وارد شده بودند. ایران در آن مذاكرات مطرح كرد كه دو طرف پروسه‌ای‌ با شروع و پایان مشخص را برای حل مساله پیچیده هسته ای تعریف و توافق كنند. این پیشنهاد در نهایت به پیشنهاد همكاری «گام به گام» ختم شد. در آن زمان كشورهای 1+5 در بیانیه پایانی خود برای اولین بارحق برخورداری ایران از تكنولوژی هسته‌یی و غنی‌سازی را به رسمیت شناختند و پیش بینی شده بود كه با مبنا قرار گرفتن طرح گام به گام، روز خوش مذاكرات هسته ای در بغداد رقم بخورد. اما 1+5 درنشست بغداد از حرف خود عقب نشست و خواسته‌های غیرقانونی پیشین‌ از ایران تكرار شد. این رویكرد موجب شد تا ایران نیز در بغداد و پس از ان در مسكو سخت‌گیرانه‌تر به مذاكرات هسته‌یی نگاه كند.

با در نظر داشتن تجربه مذاكرات استانبول، بغداد و مسكو و شناختی كه طرف مذاكره از رویكرد ایران به این مساله دارد می‌توان انتظار داشت دیپلمات‌هایی كه امروز قرار است در «آستانه» سرنوشت این پرونده را مشخص كنند، به جای اصرار بر یك خواسته غیر قابل انعطاف و ازپیش تعیین شده و یا انتظار برای توافقی خلق الساعه و جامع به چانه زنی بر سر گام‌های اعتماد ساز بپردازند. چیزی كه با اعلام احتمال دو روزه بودن مذاكرات می‌توان پیش بینی كرد تا حدودی در دستور كار طرفین قرار دارد. به طور قطع حصول توافقی حداقلی بر سر گام‌های متقابل در روزهای آتی هم از اوج گیری دوباره بحران جلوگیری می‌كند وهم در آستانه شرایط خاص تهران و تغییر قریب الوقوع دولت، نگاه به دورهای بعدی مذاكرات را امیدوارانه تر می‌كند.

دنیای اقتصاد: برندگان و بازندگان حداقل دستمزد

«برندگان و بازندگان حداقل دستمزد»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دكتر حسین عباسی است كه در آن می‌خوانید؛حتی اگر زمینه مطالعاتی‌تان اقتصاد بازار كار یا حتی اقتصاد نباشد، با نگاهی به بحث حداقل دستمزد در ویكی‌پدیا دستگیرتان خواهد شد كه بحث در مورد اثرات حداقل دستمزد بر بیكاری، رفاه و تولید بسیار با پاسخ نهایی فاصله دارد.

حتی در آمریكا كه بحث نظری و تجربی حداقل دستمزد سابقه‌ای بیش از نیم قرن دارد، نمی‌توان به قطعیت در مورد اثرات رفاهی حداقل دستمزد نظر داد، چه رسد به ایران كه هم شرایط بازار كار در آن به كلی متفاوت از كشورهای صنعتی است، هم داده‌های آماری آن از غنای لازم برخوردار نیست و مهم‌تر از آن، مطالعات نظری و تجربی به قدر كافی انجام نشده است. در چنین شرایطی تنها می‌توان به كلیات نظری و آمارهای موجود بسنده كرد.

مهم‌ترین هدف برقراری حداقل دستمزد، افزایش سطح رفاه كارگرانی است كه دارای پایین‌ترین درآمدها هستند. اهداف دیگر شامل سوق دادن افراد به كار كردن به جای استفاده از كمك‌های دولتی و كاهش هزینه‌های دولت، به دلیل عدم وجود برنامه‌های گسترده حمایت اجتماعی در ایران كاربردی ندارد.

اینكه افزایش حداقل دستمزد باعث افزایش رفاه بخش قابل‌توجهی می‌شود از بدیهیات نیست و نیازمند اثبات نظری و تجربی است. طرفداران افزایش حداقل دستمزد باید اثبات كنند كه چنین افزایشی در كل به نفع كارگران است، به این معنی كه یا وضع همگان بهتر می‌شود یا اگر وضع برخی بدتر می‌شود، افزایش رفاه گروه زیادی از كارگران آنقدر هست كه به كاهش رفاه گروهی دیگر بچربد. به همین ترتیب من به عنوان مخالف سعی می‌كنم نشان دهم كه این طرح در بهترین حالت به نفع اقتصاد نیست، بلكه مضر هم هست. معتقدم این سیاست نه تنها از دستیابی به اهدافی كه برایش طراحی می‌شود، ناتوان است بلكه به احتمال زیاد نتیجه معكوس می‌دهد.

استدلال من بر مبنای شرایط بازار كار است. این دلیل مازاد بر دلیل معمول است كه افزایش هزینه‌های تولید در شرایطی كه مهم‌ترین مشكل اقتصاد ركود است، به نفع هیچ كس از جمله كارگران نیست. دو پدیده‌ای كه باعث عدم اثربخشی این سیاست می‌شود، عبارتند از: وجود بازار غیر‌رسمی كار و وجود بیكاری گسترده. سیاست حداقل دستمزد مانند هر سیاست كنترل قیمت دیگر كه سعی در تغییر نقطه تعادل اقتصاد دارد نیازمند كنترل و نظارت است. نظارت هزینه‌بر است. اگر دولت بخواهد این نظارت را به همه بازارهای ایران گسترش دهد این هزینه‌ها افزایش زیادی خواهند یافت.

همچنین اگر دولت، با وجود عدم توجیه اقتصادی، این هزینه‌ها را بپذیرد و بخواهد بر همه بازارها نظارت كند، عكس العمل كارفرماها در قالب استفاده كمتر از نیروی كار، استخدام‌های غیر‌رسمی و سرمایه‌گذاری بر پرهیز از نظارت و غیر‌رسمی ماندن و در نهایت خروج از تولید هزینه نظارت را بیش از پیش افزایش خواهد داد.

به‌علاوه در صورتی كه وظیفه نظارت بر اعمال این حداقل دستمزد بر عهده كارگران گذاشته شود، به دلیل وجود بیكاری گسترده چنین نظارتی غیر‌موثر خواهد بود. كارگرانی كه با رقابت تعداد زیادی از مشتاقان یافتن كار روبه‌رو هستند احتمالا ترجیح خواهند داد كارشان را حفظ كنند تا اینكه بر افزایش دستمزد پافشاری كنند و كارشان را به دیگرانی كه حاضرند با دستمزد پایین‌تر كار كنند، واگذار كنند. به عبارت دیگر، به دلیل دو عامل فوق‌الذكر، عدم اصرار دولت بر اجرای كامل این قانون سبب بی‌اثر شدن قانون می‌شود و اصرار بر اجرای آن منجر به صدمه به تولیدكننده، مصرف‌كننده و دولت.

چه كسانی از این قانون نفع می‌برند و چه كسانی ضرر می‌كنند؟ در یك تقسیم‌بندی كلی می‌توان كارگران ایران را به سه گروه تقسیم كرد: كارگرانی كه به دلیل تخصص و تجربه كاری بیش از حداقل دستمزد می‌گیرند. این گروه مستقل از اینكه با قراردادهای رسمی كار می‌كنند یا نه، به دلیل تخصصی كه دارند قدرت مذاكره دارند. گروه دوم كارگرانی هستند كه دستمزدی در حول و حوش حداقل دستمزد می‌گیرند و كارهایی با قراردادهای قابل‌نظارت دارند.

كارگران كارگاه‌های تولیدی متوسط و بزرگ در میان این گروه هستند. حداقل دستمزد اگر نفعی داشته‌باشد، به نفع این گروه از كارگران خواهد بود، چرا كه در بازار رسمی كار فعالیت می‌كنند، توانایی انجام حركت‌های جمعی دارند و می‌توانند به شرایط كاری اعتراض كنند. اما درصد بزرگی از كارگران این گروه در كارگاه‌های كوچك مشغول به كارند. این كارگاه‌ها به شدت به افزایش هزینه‌ها حساسند.

صاحبان این كارگاه‌ها به محض افزایش هزینه‌ها با كاهش تعداد كارگران به بهای افزایش ساعات كار سایر كارگران، استفاده از كارگران مقطعی، به طور كلی حركت از سمت فعالیت‌های رسمی و قابل‌مشاهده به سمت فعالیت‌های غیر‌رسمی عكس‌العمل نشان می‌دهند. چنین حركتی علاوه‌بر افزایش هزینه‌های تولید و در نتیجه كاهش كارآمدی، به ضرر نیروی كار خواهد بود. گروه سوم كارگرانی هستند كه در بازاری غیر‌رسمی و غیر‌قابل‌نظارت كار می‌كنند.

كارگران ساده به‌خصوص در كارهای ساختمانی، كشاورزی و خدماتی در میان این گروه هستند. طبق آمار سال 1390 فقط كارگران ساده ساختمانی بیش از سی درصد دستمزدبگیران را شامل بوده‌اند. این گروه كمترین دستمزدها را می‌گیرند، بیش از سایر گروه‌ها در معرض بیكاری مقطعی هستند (14 درصد كارگران ساده در زمان آمار‌گیری گفته‌اند كه در حال حاضر شاغل نیستند، در مقایسه با 7/5 درصد برای سایر دستمزدبگیران) و مهم‌تر اینكه بسیار غیر‌متمركز و غیر‌قابل‌ردیابی هستند.

حداقل دستمزد، اگر قرار باشد به نفع گروهی باشد باید به نفع این گروه باشد، در حالی كه به نظر نمی‌رسد دولت بتواند حداقل دستمزد را برای این گروه از كارگران اعمال كند. این داستان كارگران است. داستان بیكارانی كه چنین سیاستی به معنای ادامه بیكاری شان است حتی نیازی به شرح ندارد. حداقل دستمزد به ضرر این گروه بزرگ جویندگان كار است.

وضع حداقل دستمزد در شرایطی كه اقتصاد در حال رشد است، بیكاری در حد چند درصد است و مشاغل كم درآمد بخش كوچك و كمابیش قابل‌شناسایی را شامل می‌شود، می‌تواند منجر به بهبود وضع كم درآمدترین دستمزدبگیران شود. شرایط ایران بسیار با این حالت فاصله دارد و حداقل دستمزد اگر مشكلی بر مشكلات نیفزاید، نمی‌تواند مشكلی را حل كند. اگر به غیر‌از این باور داشتم بدون هیچ تردیدی به طرفداران وضع و اعمال حداقل دستمزد می‌پیوستم.
آخرین اخبار