خداوند از آنها پیمان گرفته که در برابر ستمگرها برای ستمدیدهها، آرام ننشینند. آنجا که یاورانی و مددکارانی داشته باشند، یاورانی که بتوانند این بار سنگین را به دوش بگیرند و این امانت بزرگ را عهدهدار شوند و در آن هنگام که یاری ندارند و بستهی تنهایی خویشند باید یاورانی بسازند و روحهایی تربیت کنند.
آن رسول(ص) بود که سیزده سال کوشید و آن علی(ع) بود که بیست و پنج سال تلاش کرد. آنهم امام حسن(ع) بود که پس از صلح آرام ننشست و حتی سفرهای حجش و اطعامش و حلم و نرمش و سعیَش، همه و همه سازندگی بود و آن هم حسین(ع) بود که در میدان معاویه، یار میگرفت. آنها که در نینوا عید خون گرفتند، در یک روز متولد نشده بودند. اینها فرزندان همان روز بودند.
اینها برای آن هدف بزرگ باید پاهای بزرگی بسازند. توحید با پای شرک به مقصد نمیرسد. باطل همپای حق نمیشود.
با آن هدف رهبری، در زمینه آزادی و شکوفا کردن استعدادها و تشکیل جامعه انسانی، نیازهای بزرگتری خواهند داشت و مادام که نیازها را تأمین نکرده باشند گام بر نخواهند داشت.
حسین(ع) چه در زمان معاویه و چه در دوره یزید برای تأمین کردن این نیازها گام برداشت. به شهرها نامه مینوشت و با مهرهها تماس میگرفت و از رویدادها پرده بر میداشت و از خویش سخن میگفت و از همراهانی سراغ میگرفت و از آنها استمداد میکرد و آنها را به خویش میخواند.
این کار حسین(ع) بود برای رسیدن به آن هدفهای بزرگ، با زد و بند و با ائتلاف با سرکشها، سردارها و قدرت کاری از پیش نمیرفت، باید خود کاری میکرد و حسین(ع) سخت مشغول بود. کوشش برای خلافت وظیفه حسین(ع) بود و حسین(ع) در این راه، آرام نبود. سه اصل ایمان و توحید و امامت، او را آرام نمیگذاشت اما یزید، این طاغوت سرکش و این طاعون گرسنه، که موقعیت خود را در خطر میبیند و از این همه به خوبی آگاه است. پیش دستی میکند تا پیش از بدست آمدن سنبلها و جمع شدن خرمنها، آب را از سرچشمه ببندد. دستور میدهد تا از حسین (ع) بیعت بگیرند و با او پیمان ببندند.
حسین(ع) میداند که بیعت، سایه ای ندارد و جایی برای سازندگی او باقی نمیگذارد و آخر سر به خفهکشی میانجامد. (خطبه جواب امام به قیس ابن اشعث در روز عاشورا تاریخ سیدالشهدا جلد 2 صفحه 62)
او میگوید: اینها آرام نمیگیرند تا خون دلم را بریزند. (ارشاد صفحه 254 و بحار جلد 44 صفحه 375) و همین هم بود خاندان اموی کینههای سابق و حسادتهای پیش از اسلام را همراه داشتند و در انتظار انتقام بودند اکنون که خود را مسلط میبینند و گردها را به خاک سپردهاند و سردارها را با هم درگیر کردهاند از این کینهها جلوگیری نخواهند کرد و خودداری نخواهند داشت.
حسین(ع) در حالی که آن هدف حکومتی را پیش رو دارد و این سازندگی را همراه، در این موقعیت که یزید شروع کرده و در این هنگام که بیعت سایهای ندارد، وضعش دگرگون می شود او تا به حال برای هدف خویش میکوشید. اما امروز در میان ضرورتها و راههای موجود باید انتخاب کند.
در واقع حسین(ع) می تواند یکی از دو کار انجام بدهد و به زد و بند رو بیاورد و یا باید در کنار ضرورتها و پیشآمدها بهترین را انتخاب کند و به سازندگی خود ادامه بدهد و یار تهیه نماید.
حسین(ع) این ادامه علی(ع) و چشم رسول(ص)، از هدف ها دست نمیشوید. او مشتاق سلطنت نیست. وسعت روح او با این سرابها دمساز نیست. عظمت او اسیر حقارتها نیست. جز به امر حق او را حرکت نمیدهد و این امر وابسته به ساختن نفراتی است که بتوانند این راه را با سر بروند و خود را فدای حق کنند نه حق را نردبان هوس.
حسین(ع) که جز با پاداش حق، حکومت خدا بر مردم هدفی نمیتواند بگیرد، در این مرحله از زندگی و در این حد از مبارزه، به انتخاب میرسد.
شهادت انتخاب است نه هدف و شفاعت نتیجه است نه مقصد. تمام مطلب در همین نکته نهفته است که انتخاب با هدف تفاوت دارد گاهی انسان کاری را انتخاب می کند و هدفش چیز دیگری است. امیر کبیر هنگامی که در فین کاشان به مرگ مجبور میشود. آن نوع مرگ-رگ زدن- را انتخاب میکند. اینگونه مردن، انتخاب اوست در حالیکه هدفش این نیست، هدفش زندگی است و آرزویش در دارالفنون... .
بدون شک، شهادت و شفاعت همراه حرکت حسین(ع) هست و رسول(ص) و رسولان پیشین به این گواهی داده بودند و از این ها سخن گفته بودند. آری این شهادت انتخاب حسین(ع) است و این شفاعت نتیجه کار عظیم او. ما باید ببینیم در آن لحظهای که فکرها و قلبها از کار میافتند و عقل از سرها میپرد. حسین(ع) چگونه انتخاب کرده است.
الف- حسین(ع) در مدینه در شهر رسول(ص) در شهر علم، شهری که رکابها به سویش در حرکت هستند و روایتها از مسجدش سرازیر، حسین(ع) در این شهر جایگاه دارد.
اکنون یزید او را به بیعت میخواند و حسین راههایی در پیش دارد.
1- بی تفاوتی و گذراندن یک دوره زندگی عادی
2- سازش گری همانند ابوهریره
3- بیعت
4- مبارزه و قیام
5- کناره گیری به خاطره سازندگی
بی تفاوتی و سازشگری، با ایمان و توحید و منصب امامت نمیسازد. او باید خلق را از غیر حق برهاند و حکومت الله را در دلها و در جامعه تحقق بخشد. بیعت، سایهای ندارد. چون خاندان اموی از کینه سرشارند و از تسلط برخوردار.
مبارزه: یاورانی می خواهد که هنوز فراهم نشده اند و پاهایی می طلبد که هنوز راه نیافتاده اند. پس می ماند کناره گیری و سازندگی.
ب- اکنون که باید از مدینه کناره گرفت. به بصره، به کوفه، به ایران و... به مکه؟
مکه برای سازندگی مناسبتر است. مادر شهرهاست و همه در آنجا جمع میشوند و بار سفرهای تبلیغی سبک میشود.
حسین(ع) مکه را انتخاب میکند و در این شهر امن به کار خویش می پردازد. به این شهر از هر گوشه مسافری بار سفر میبندد و برای حج خانه خدا میآید و در نتیجه حسین(ع) میتواند بدون احتیاج به سفرهای زیاد آگاهیهای وسیع را به تمام شهرها منتقل کند و زمینه را فراهم سازد. که ساخت.... تا اینکه یزید نقشه دیگری میریزد و کسانی را مأمور میکند که هنگام حج در میان جمعیت انبوه، ناگهانی حسین(ع) را بکشند و از میان بردارند.
با توجه به علم امام، حسین(ع) میداند یکی از دو مرگ در انتظار اوست.
1- مرگ در حرم
2- شهادت در نینوا
3- و حسین (ع) می کوشد تا بهترین مرگ ها را انتخاب کند.
کشته شدن در حرم یک نوع خفه کشی است. میتوانند به گردن هر کس آویزانش کنند و دستگاه حکومت را از این بی خبر جلوه دهند و حتی عزاداری آن را اعلام بنمایند. (بحار جلد 45، صفحه 86 و 99)
نشستن در حرم مرگ را پذیرفتن است و حسین(ع) فرزند همان مردی است که در جواب مغیره که در هنگام جمل، پیشنهاد ماندن میداد گفت: "من مثل کفتار نیستم که در لانهاش بنشیند... تا صید او را با ذلت بگیرد"
کشته شدن در حرم حرمتها را میشکند و بهرهای نمیآورد. پس بیرون آمدن آن هم به آن گونه و با آن همه غوغا، آن هم در آن فصل و در آن روز، آن هم با کاروان کودکان بهتر است.
و حسین(ع) بیرون آمد، با کاروان اشک بیرون آمد، با زینب و فرزندان و بانوان تا اینها ادامه شهادت او باشند و اسارت آنها آگاهی بیاورد. همانطور که آوردنشان نشاندهنده تنهایی او بود و نمایانگر اینکه سر جنگ ندارد و در فکر آشوب نیست. اکنون به سوی کجا، ایران، روم، یمن، بصره؛ کوفه؟
کوفه شهر علی(ع) است. سرشار از روح حماسه و جهاد او لبریز از فریادهای مرد آفرین او.
کوفه شهر حسین(ع) است. از او دعوتها کرده و برای او پیامها فرستاده. گیرم که باز گردند و رجعت کنند، باز کوفه بهتر است، که هنوز نامههای دعوتش است...
بر فرض مثل سایر شهرها بشود. باز این امتیاز را دارد که قبلاً دعوت کردهاند و این ترس برای دستگاه هست که دوباره برگردند... و این ترس تا ان حد نیرومند بود که ابن زیاد و ابن سعد را از جنگ باز داشت و آنها را به تهیه و تدارک سپاه گرانی وادار کرد. سی هزار نفر برای هفتاد و دو تن.
آن محاصره تا روز عاشورا و این جمعیت گران، همه نمایانگر این است که وحشت از بیداری دوباره کوفه داشتند که مبادا نالههای حسین(ع) و آتش فریادش، آنها را شعله ور سازد و این است که حسین(ع) از کوفه باز نمیگردد حتی هنگامی که مرگ مسلم را میشنود. حسین(ع) در هنگام انتخاب است و کوفه بهتر است. حسین(ع) میآید تا اینکه با حر و یارانش روبرو میشود. در اینجا دو احتمال است: 1- مبارزه 2- مصالحه
حسین(ع) مبارزه نمیکند، چون هنوز با کوفه احتجاجی نشده و این مرگ، باری ندارد. او مبارزه نمیکند، چون یاوری ندارد. حر هزار نفر همراه دارد و محدود است. حسین(ع) کسی ندارد و موتور است. مصالحه میکند و قرار میگذارند که نه بسوی کوفه که بدان سو رو بیاورند و حر از کوفه کسب تکلیف کند.
تکلیف روشن شد که هر کجا پیام مرا دریافتی همانجا حسین(ع) را نگه دار... و این پیام در نینوا بدست رسید.
حسین(ع) با کاروان مرگ و خون به نینوا رسید. سرزمین خون، سرزمین آزادی و سرزمین فداکاری، خون، در راه حق وآزادی از غیر حق و فداکاری برای حکومت حق.
در اینجا، همان احتمالهایی که در مدینه بود و همان طرحهایی هست که در مدینه بود.
باز بیعت هست و خفه کشی
سازشکاری هست با ناز و نعمت
مبارزه و شهادت هست. با آگاهیها و بیداریها و کنارهگیری هست با سازندگیها و تهیه یاورها.
حسین(ع) حتی پس از شهادت تمام خویشان و یارانش همین را میخواهد.
و این لحظهای است که نفس داشتن، ریاضت است و رفتن آرزو.
حسین(ع)، حسینی که روحش در آسمانها بود و در کنار یارانش و پایش در زمین بود و روی نیزهها و شمشیرها... این طرح را پیشنهاد کرد و آنها نپذیرفتند.
و چون حسین(ع) نمیتواند سازشگر باشد، نمیتواند حاشیهنشین دستگاه اموی باشد، نمیتواند شاهد استثمار خلق و رکود استعدادها باشد و چون حسین(ع) نمیتواند بیعت کند... که بیعت سایه ندارد و نتیجهای جز خفهکشی نمیآورد. میگویند تو بیعت کن آنهم بر آنچه ابن زیاد میگوید و ابن زیاد همان را میگوید که به مسلم گفت و همان کاری را میکند که با مسلم کرد.
حسین(ع) حسینی که نمیتواند سازشگر و بیتفاوت باشد و نمیتواند بیعت کند، میماند با شهادت. و اوست که میگوید. آرام و قاطع میگوید. آیا صدایش را میشنوی؟ مرگ بر هر کس نوشته شده و همچون گلوبندی گلوی انسان را در بر گرفته است. اکنون که مرگ حتمی است، بگذار مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد و سازندگیها بیاورد و آگهی را متولد کند و روح هایی را به حرکت در آورد و زندگی را باور کند.
گردآوری: عبدالکریم
پورکیان احمدآبادی
سپاسگذارن از سايت پر از مطالب مفيدتان. نوشته عالي و متفاوتي بود. مفاهيم و انديشه بزرگان و امامان دينمان را بخوبي به زندگي امروزمان بسط داده بودند. و گوشزدي عالي بود. خواهشمندم در سايت، از اين نويسنده ارزشمند و بزرگاني از اين خط تفكر، بيشتر مطلب قرار دهيد. پيروز و پاينده باشيد.
همونطور که در انتهای مطلب آمده، حال که مرگ حتمی است، انشاله بتونیم مرگی رو انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد.
درود بر برادر ارجمند جناب پورکیان که مشکلات کنونی مملکت را با دوران امامان معصوم به خوبی بیان و مقایسه نمودند و بهترین راه مقابله با مشکلات پیروی از امامان معصوم و بکارگیری راه انان در زندگی روزمره میباشد
باتوجه به یادآوری سیره زندگی ائمه اطهار و بویژه حضرت امام حسین(ع) و چگونگی انتخاب بهترین بهترینها در زمان خود ، همچنین بجهت نزدیکی به ایام ماه محرم ، بهترین مجال برای من (ما) مخاطب هست تا این پیام را سرلوحه زندگی قرار داده و ادامه دهنده این راه آسمانی باشیم.
ما غدیری هستیم ، فرزند محرم ، تربیت شده رمضان.
یاحق
عالی بود استفاده کردیم انشاءالله موفق و ثابت قدم باشید
بسیار تشبیه جالب موقعیت های دوران گذشته با زندگی و شرح حال فعل
مثل همیشه پر قدرت و پایدار باشید⚘
"شهادت انتخاب است نه هدف و شفاعت نتیجه است نه مقصد."
چقدر زیبا شهادت را توصیف کرده ایشان.
دقیقا در زمان جنگ با صدام یزید لمس کردیم عین این سخن را.
نظام باید از رهنمودهای این نخبگان بهره ببرد.
آرزوی موفقیت و تندرستی برای جناب پورکیان
از استاد تزكيه نفس وادب شناس ارجمند،جناب دكتر پورکیان احمد آبادی، به خاطر قرائت تامل وتفکر انگیزدر حوادث صدر اسلام وحماسه عاشورا،سپاسگزارم.
هدف امام حسین علیه السلام، قبضه کردن حکومت نبود، چرا که اهداف والاتری داشته اند، و آن اصلاح امور جامعه وبرپائی عدالت وقسط، وروان سازی رشد وتعالی انسانها بوده است.
روحیه عدالت وحق طلبی آقای پور کیان، شکوفاتر ودرخشنده تر باد.
آفرین به نگرش آزاداندیش شما مهربان