به گزارش ایسنا، قانون در ادامه این گزارش، چنین نوشته است:
گزارش اول:
آذرماه سال ۱۳۹۱ ساعت۱۵
سعید تقریبا به منزل رسیده که زنگ پیامک گوشی موبایلش به صدا در میآید شماره ناآشناست قبل از آن که از خودرو پیاده شود SMS را باز میکند «درباره نازنین اطلاعاتی دارم که میخواهم برایت بفرستم». سعید بلافاصله شماره فرستنده را میگیرد «تلفن مشترک موردنظر خاموش است». سعید شیطان را لعنت میکند و وارد خانه میشود همسرش منتظر اوست. کانون خانواده آنان گرم است رفتار سعید و نازنین عاشقانه و صمیمی است و فرزندانشان در فضایی آرام و باصفا در حال رشد و نمو هستند سعید اما امروز حال و روز خوشی ندارد.
روز بعد ...
روز بعد در همان ساعت پیامک دیگری برای سعید ارسال میشود این بار با اضطراب زیادی پیامک را میخواند «می دانی همسرت روابط نامشروع دارد» این بار سعید به شدت بر میآشوبد. با سرعت شماره پیام دهنده را میگیرد اما باز هم گوشی تلفن او خاموش است سعید کلافه میشود تصمیم میگیرد امروز به منزل نرود. نیم ساعت بعد سعید با حالتی آشفته وارد خانه مادرش میشود مادر علت آشفته حالی او را جویا میشود و سعید ماجرا را برای مادر تعریف میکند اما از او می خواهد تا روشن شدن موضوع ماجرا را برای کسی بازگو نکند.
نازنین که از تاخیر همسرش دلشوره پیدا کرده به سعید زنگ میزند. سعید به نازنین میگوید که امروز دیرتر میآید.
غروب همان روز ...
غروب که سعید وارد خانه میشود با همیشه فرق دارد جواب سلام نازنین را با تاخیر و با صدای گرفته میدهد. وقتی نازنین برای همسرش چایی میآورد از نوع نگاههای او تعجب می کند میپرسد: چیزی شده؟ سعید میگوید: نه و بعد به اتاق خود میرود و در حالی که روی تخت دراز کشیده به مرور زندگی خود در یک سال گذشته میپردازد و رفت و آمدها و رفتار همسرش را در این مدت مرور میکند «گاهی نازنین به منزل دخترخواهرش میرفت و بعضی وقتها شب هم همان جا میماند!» یک بار هم صبح برای سونوگرافی از خانه بیرون رفته بود و ظهر برگشته بود!
سعید تمام آن چه را به یاد میآورد مرور میکند برایش مهم است که همه چیز را به یاد آورد شب سخت و سنگینی را پشت سر میگذارد و صبح در حالی که هنوز نیم ساعت تا زمان رفتن به سر کار باقی مانده خانه را ترک میکند. این اولین بار در طول ۱۲سال زندگی مشترک است که صبح این گونه از منزل خارج میشود.
ساعت ۱۰صبح ...
همکاران سعید چند روز است که متوجه تغییر رفتار او شدهاند اما سعید هیچ توضیحی درباره رفتارش نداده است صدای بوق پیامک گوشی تلفن همراهش او را از جا میپراند پیامک را میخواند این بار فرستنده پیام مفصلی برای سعید فرستاده است و مشخصات و ویژگیهایی را یادآور شده که جای تردید برای سعید باقی نمیگذارد. بر میآشوبد و با سرعت خود را به خانه میرساند. نازنین در خانه تنهاست و بچهها به مدرسه رفتهاند سعید که از شدت خشم به کوه آتشفشان میماند فریادی میکشد و به نازنین حمله میکند این اولین بار است که نازنین از سعید کتک میخورد. نازنین نمیتواند باور کند و دائم میپرسد چی شده؟ مگه من چه کار کردهام؟ و سعید طوری به نازنین حمله میکند که گویی قصد کشتن او را دارد. نازنین به هر شکل در را باز میکند و خود را به خانه همسایه میرساند و با گرفتن مانتو و چادر با سرعت خود را به منزل خواهرش میرساند در حالی که صورت و سرش غرق در خون شده است.
سعید اما مثل دیوانهها با شکستن لوازم خانه خود را آرام میکند یکی از همکاران سعید که حال او را در محل کار دیده و متوجه رفتار غیرعادی او شده خود را به منزل سعید میرساند. وقتی صدای شکستن ظروف و وسایل خانه را میشنود در میزند و از سعید میخواهد که آرام باشد و در را باز کند وقتی سعید در را باز میکند و همکارش وارد میشود سعید دیگر توانی برای ایستادن ندارد و روی زمین میافتد.
ادامه ماجرا
ساعتی بعد سعید روی صندلی در مقابل همکارش نشسته و ماجرا را سیر تا پیاز تعریف می کند همکار سعید می گوید: چرا سعی نکردی فرستنده پیامکها را پیدا کنی؟ سعید میگوید: هر وقت زنگ می زنم گوشی تلفنش خاموش است. همکار سعید او را به خانه خود میبرد و از او میخواهد همان جا استراحت کند تا او درباره این قضیه تحقیق کند و سعید در حالی که اشک میریزد قبول میکند.
همکار سعید بعد از پرس و جو از سعید میخواهد که برای شکایت اقدام کند و بعد از گرفتن دستور مقام قضایی به مخابرات مراجعه میکند تا صاحب سیم کارتی که آن پیامکها را فرستاده شناسایی کند. همکار سعید وقتی از مخابرات بر میگردد با اولین سوال او مواجه می شود: «پیداش کردی؟» همکار سعید میگوید: بله ولی از تو خواهش می کنم آرام باشی و مثل دفعه قبل زود تصمیم نگیری.
همکار سعید میگوید: فرستنده پیامکها یک زن است! یعنی کسی که ادعای رابطه با همسر تو را داشته یک زن است. سعید میگوید: این زن کیست؟ و همکارش میگوید: دختر خواهرت!
سعید دوباره بر میآشوبد اما همکارش او را آرام میکند و سعید به یاد میآورد که دخترخواهرش همیشه از علاقه شدید او به همسرش انتقاد میکرد حالا سعید که همه چیز را دریافته است به همراه همکارش به منزل مادرش میرود و ماجرا را بازگو میکند آن ها منتظر میمانند تا دخترخواهر سعید به خانه بیاید.
دخترخواهر ابتدا منکر میشود اما بعد در حالی که گریه میکند از سعید عذرخواهی میکند و میگوید که اشتباه کرده است و حالا سعید مانده است و یک دنیا ندامت، از خود میپرسد: چطور با نازنین رو به رو شوم؟
همکارسعید می گوید: شاید مراجعه به دادگاه بهترین کار باشد اما دیگران مخالفت میکنند. اما آیا دخترخواهر سعید میداند که مرتکب چه جرمی شده است؟
جلال عزیزی که قاضی بازنشسته و وکیل دادگستری است در این ارتباط به گزارشگر ما میگوید: این کار به صورت عام مزاحمت تلفنی است در درجه دوم تهمت و افترا است و در درجه سوم «قذف» است که از نظر شرعی حد قذف کننده ۸۰ ضربه تازیانه است در این جا قاضی حق تخفیف ندارد چون حکم خدا است و حق تبدیل هم ندارد.
وی میافزاید: در مورد مزاحمت تلفنی هم در ماده ۶۴۱ قانون مجازات اسلامی آمده است: هرگاه کسی به وسیله تلفن یا دستگاههای مخابراتی دیگر برای اشخاص ایجاد مزاحمت کند علاوه بر اجرای مقررات خاص شرکت مخابرات به حبس از یک تا ۶ ماه محکوم خواهد شد.
گزارش دوم:
مدتی است اوضاع این خانواده به هم ریخته است دار و ندارشان در آستانه نابودی است دار و نداری که با حقوق کارمندی پدر سامان یافته تا خانواده در آرامش زندگی کند اما مدتی است این آرامش جای خود را به نگرانی و اضطراب داده است تنها امیدشان رسیدگی عاجل قوه قضاییه و احقاق حق آن هاست آیا این اتفاق قبل از آن که یک زندگی نابود شود خواهد افتاد؟
نگرانیهای یک مرد ...
آقای «ع. خ» پدر این خانواده است او ماجرا را این گونه شرح میدهد: من کارمند دولت بودم و اکنون بازنشسته هستم سالها زحمت کشیدم و در حد امکان آن چه برای آرامش و آسایش خانوادهام لازم بود فراهم کردم فرزندانم در محیط گرم و صمیمی خانه بزرگ شدند وقتی پسرم از سربازی برگشت برای آن که بیکار نباشد او را به مغازه یکی از آشنایان که اعتماد زیادی به او داشتم فرستادم او مدتی شاگردی کرد و با فردی به نام «ا. ج» آشنا شد که از دوستان صاحب مغازه بود.
«ا. ج» گفته بود که در کار واردات است و برای نهادها کالا وارد میکند و سود خوبی میبرد و از پسرم خواسته بود که در این کار مشارکت کند اما من سرمایهای نداشتم که در اختیار پسرم قرار دهم فرزندم خیلی ناراحت بود و بالاخره یک روز به او پیشنهاد داده بودند که اگر سند منزل پدرت را بیاوری میتوانیم از بانک تسهیلات بگیریم و تو را شریک کنیم. ابتدا من مقاومت کردم اما با اصرار پسرم تسلیم شدم و سند منزل را به رهن بانک گذاشتیم و آن مرد ۱۷۰ میلیون تومان وام گرفت.
«ا. ج» ادعا کرده بود که برای یک نهاد انقلابی کالا وارد میکند و سود خوبی میبرد و نسخهای از قرارداد خود با آن نهاد را به پسرم داده بود ما هم با خیال راحت این کار را کردیم بعد از سه ماه من به ماجرا مشکوک شدم، با آن نسخه قرارداد به همان نهادی که «ا. ج» ادعا کرده بود مراجعه کردم و با تحقیق و پرس و جو متوجه شدم که قرارداد جعلی است. «ا. ج» کپی یک سند از گمرک را هم به پسرم داده بود که نشان میداد در کار واردات سابقه دارد من که بیشتر به ماجرا مشکوک شده بودم به گمرک هم مراجعه کردم و توسط یکی از دوستانم که در آن جا بود پیگیری کردم اما معلوم شد که آن سند هم جعلی است کمی که بیشتر تحقیق کردم متوجه شدم که افراد دیگری هم مثل من فریب خوردهاند وقتی ۸ نفر از فریبخوردگان را با پیگیری فراوان پیدا کردم معلوم شد که آن ها ۴۰۰ میلیون تومان پول نقد به «ا. ج» دادهاند و دستشان جز به چند برگ چک به چیز دیگری نرسیده است.
پیگیریهای دیگر مشخص کرد که این فرد به روایتی شش میلیارد تومان و به روایتی ۱۴میلیون تومان از مردم کلاهبرداری کرده است بعدها فهمیدم ۱۶۰ نفر درگیر این مشکل هستند حتی شنیدهام برخی از این افراد وقتی فهمیدهاند که سرشان کلاه گذاشته شده، سکته کردهاند الان یک سال و نیم است که «ا. ج» را پیدا نمیکنیم یک بار در پی شکایت مالباختگان دستگیر شده و به قید وثیقه آزاد شده است شاکیان وکیل گرفتهاند و پرونده را پیگیری میکنند اما موضوع این است که بدهی سند منزل من به بانک تاکنون ۲۵۰ میلیون تومان شده است در حالی که تمام دارایی من همین منزل است و اگر رسیدگی به این پرونده طولانی تر شود ممکن است طلب بانک از قیمت منزل من بیشتر شود. من حتی بدون گرفتن یک برگ چک و تنها به دلیل اعتمادی که به صاحبکار پسرم داشتم این کار را کردم و چشم بسته در این مهلکه افتادم البته بسیاری از مردم همین گونه فکر می کنند مردم آگاهی کافی از ترفندهای کلاهبرداران ندارند.
پیرمرد ملتمسانه از قوه قضاییه میخواهد که هرچه سریعتر حق او و دیگران را از «ا. ج» بگیرد.