این دو ماجرا کاملاً واقعی است و تنها مشتی است نمونه خروار از آنچه در سال های تحریم بر سر ملت آمده بود.
ماجرای اول:پدر،
دختر بیمارش را از آبادان به تهران آورده بوده و در یکی از بیمارستان های
مرکز شهر، بستری کرده بود. وقتی پزشک، نسخه را به پدر داد، او راهی
داروخانه بیمارستان در طبقه همکف شد تا داروهای دختر خردسالش را بگیرد.
داروخانه داروها را نداشت. پدر به داروخانه های دیگر شهر رفت. هیچ داروخانه
ای نداشت، حتی به ناصر خسرو هم رفت؛ دکتر گفته بود زنده ماندن دخترت بستگی
به این دارو دارد.
پدر، مضطرب و نگران بود. دخترش به خاطر یک دارو
داشت از دست می رفت؛ به همین راحتی! آخر سر یکی از پزشکان به او توصیه ای
کرد: ترکیه ویزا نمی خواهد، برو به یک آژانس مسافرتی و ببین اولین پرواز
ترکیه برای چه زمانی هست؟ نسخه را بردار و در آنکارا یا استانبول به اولین
داروخانه برو، بگیر و فوری برگرد.
پدر می گفت که اگر بروم و برگردم و
ببینم دخترم مرده است، خودم را آتش خواهم زد. او را در تاکسی دیدم که داشت
به فرودگاه مهرآباد می رفت تا به آبادان برود و پاسپورتش را بردارد و به
تهران برگردد و سپس به ترکیه برود و برای دخترش، دارو بخرد و برگردد.
او
را دیگر هیچگاه ندیدم ولی وقتی در همان روز، خبر این ماجرا را در عصر
ایران منتشر کردم، از یک نهاد امنیتی دولتی فشار آوردند و تهدید کردند که
باید خبر را حذف کنیم. در آن دوران، کسی حق نداشت از آثار تحریم ها بر
زندگی مردم بنویسد؛ فشارها، احضارها و دستورالعمل های محدود کننده ای که به
ویژه بعد از هر قطعنامه شورای امنیت تشدید می شدند حکایت غم انگیزی دارد
که باید در مجال و مقال دیگری بدان پردخت.
ماجرای دوم:دوستی
دارم بسیار محترم و با روابط اجتماعی بسیار بالا. در همان دوران تحریم،
خداوند پسری به او داد. چند ماه بعد او را دیدم که بسیار نگران و مضطرب
بود. می گفت پسرش شیرخشک معمولی که می خورد دل پیچه می گیرد و باید نوع
خاصی شیرخشک بخورد که ضد دل درد و دل پیچه نوزادان است.
می گفت همه شهر
را از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب گشته است. حتی از همسر و برادرش که
آنها نیز پزشک هستند، پیگیر شیرخشک ویژه نوزادان دارای حساسیت گوارشی شده
اند ولی همه می گویند از وقتی که تحریم ها تشدید شده اند، دیگر این شیر خشک
در بازار نیست.
کودک معصومش در خانه مدام گریه می کرد و او در خیابان
ها ، با غم و ناراحتی از این داروخانه به آن داروخانه می رفت و مدام جواب
"نه" می شنید.
از آن ماجرا چند سال معدود گذشت و این بار، خداوند در
خرداد 95 پسری به من داد. پسر من نیز مانند پسر آن دوستم، باید از همان
شیر خشک مخصوص تغذیه می کرد و الّا دل درد و دل پیچه می گرفت.
ناگهان
یاد دوستم و پسر کوچکش افتادم و آن خاطره غم انگیزش اما وقتی به اولین
داروخانه رفتم، آن شیرخشک نایاب دوران قبلی را به راحتی خریدم و نفس راحتی
کشیدم... خدا می داند در آن سال های نه چندان دور، چه زجری کشیده است آن
دوست من و خیلی های دیگر که ناله های شبانه روزی کودکان شان را می شنیدند،
آن هم برای اولیه ترین نیاز یک کودک.
کسی واقعاً نمی داند در دوران
تحریم، چند نفر بر اثر فقدان دارو جان خود را از دست دادند ولی واقعیت این
است که تحریم ها، هر چند بر روی عموم مردم، آثار منفی غیر مستقیم داشت ولی
بسیاری از خانواده ها، که درگیر بیماری و دارو بودند آثار آن را به طور
مستقیم و البته فاجعه باری لمس کردند. ما کامنت های زیادی داشته ایم که
مردم با غم و اندوه نوشته اند در آن سال ها، عزیزی را به خاطر نبود دارو از
دست داده اند.
این که امروز، اگر خدای ناکرده بیماری سختی داشته
باشیم یا نوزادی داشته باشیم که باید شیر خشک ضد حساسیت بخورد و به راحتی
(یا حتی به سختی)، آنچه نیاز داریم را می خریم، آیا اثر لغو تحریم ها نیست؟
قطعاً هنوز هم در حوزه دارو، مشکلاتی هست ولی آن وضعیت فاجعه بار، از بین
رفته است و دیگر، هیچ نوزادی به خاطر شیرخشک ضد حساسیت ضجه نمی زند و به
خود نمی پیچد و هیچ کس صرفاً به خاطر نبودن دارو، نمی میرد و زیر خاک نمی
رود.
آنچه خواندید، بخشی از واقعیت هایی بودند که بر سر ما آمدند و
تغییراتی که بعد از برجام ایجاد شدند ولی عده ای هنوز می پرسند: روحانی و
برجام چه کرده اند؟
روحانی و تیمش، اولین کاری که کردند، ایجاد وضعیت سفید بود.
عصرایران