دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 16 - ۱۳ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۲۳ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۱

شب هولناکی که چهره زیبای دختر را به تاراج برد

ايران اكونوميست :سودابه 22 سال دارد و در تاریخ 18 اسفند ماه سال گذشته خانه‌شان در ملایر به دلیل نشتی گاز که موجب انفجار شد در شعله‌‌های آتش سوخت.
کد خبر: ۱۵۱۷

به گزارش ایران، سودابه هنوز هم با یادآوری آن شب هولناک اشک در چشمانش جمع می‌شود و با به‌خاطر آوردن نام پدر اشك بر پهنای صورتش می‌لغزد، باور ندارد که تنها یک جرقه زندگیشان را اینگونه سیاه کرد و حالا باید با چهره‌ای سوخته در آتش، چشم امید به پزشکان داشته باشد تا شاید بتواند انگشتان دستش را حرکت دهد.

سودابه 22 سال دارد، سال گذشته که 12 روز به عید باقی مانده بود نیمه‌‌های شب با صدای بلند انفجار از خواب پرید و هنوز گیج خواب بود که با شنیدن ضجه‌‌های پدر و مادرش فهمید خانه خراب شده‌اند، در اتاق خواب را باز کرد که به بیرون برود اما بیهوش به زمین افتاد تا اینکه در بیمارستان چشم باز کرد.

در تاریخ 18 اسفند ماه سال گذشته خانه‌شان در ملایر به دلیل نشتی گاز که موجب انفجار شد در شعله‌‌های آتش سوخت، در این حادثه پدرش محمدرضا شیرمحمدی که دچار 30 درصد سوختگی شده بود بعد از 44 روز در بیمارستان جان باخت و مادرش هنوز هم درگیر زخم‌‌های آن آتش‌سوزی است. اما داستان زندگی سودابه دردناک‌تر از همه رقم خورده است. وی نزدیک به 70 درصد سوختگی دارد و به دلیل مشکلات زیادی که گریبانگیر خود و مادرش شده در طول این مدت تنها یک بار توانسته روی دستش یک عمل جراحی انجام دهد و هیچ درمان مناسبی برایش صورت نگرفته است.

صورت سودابه کاملاً سوخته و دستهایش چنان آسیب دیده که حتی توانایی جمع کردن انگشتانش را ندارد، پاهایش هم از این سوختگی بی نصیب نمانده است به طوری که نمی‌تواند راه برود و هر قدمی که برمی‌دارد درد بر تمام وجودش چنگ می‌زند.

انگشتان این دختر ملایری پیش از این حادثه شوم، آفریننده نقش‌‌های هنرمندانه‌ای بوده‌اند و همه برای کار‌های دستی زیبایش سر و دست می‌شکستند، گلسازی، گلیم‌بافی و آرایشگری تنها بخشی از هنر‌های سودابه بود که این روز‌ها با دستان سوخته‌اش هیچ توانی برای انجامشان ندارد، خواهرش با بغض در گلو می‌گوید: برایم یک دسته گل بزرگ درست کرده بود، این روز‌ها وقتی به گل‌‌ها نگاه می‌کنم جگرم کباب می‌شود، حق خواهرم این نبود.

سودابه از ترس نگاه مردم بیم دارد که ماسک را از چهره سوخته‌اش بردارد.

می‌گوید: شب حادثه خواب بودم که این اتفاق افتاد، اگر در اتاقم را باز نمی‌کردم و بیرون نمی‌آمدم این اتفاق برایم نمی‌افتاد اما با شنیدن صدای فریاد پدر و مادرم ترسیدم و خواستم به آنها کمک کنم. از لحظه‌ای که در را باز کردم هیچ چیزی به یاد ندارم، فقط یادم هست که یک بار در بیمارستان تلفنی با پدرم صحبت کردم چرا که خیلی نگرانم بود خانواده‌ام به او گفته بودند که حالم خوب است، من و پدرم خیلی به هم وابسته بودیم و هنوز هم باورم نمی‌شود که به این راحتی او را از دست داده‌ام.

سودابه و مادرش چند ماهی است که در حوالی اسلامشهر خانه‌ای را اجاره کرده‌اند و به دنبال کار‌های درمانی خود در تهران هستند اما چون توانایی مالی ندارند هر روز با در‌های بسته رو‌به‌رو می‌شوند و تلاششان برای دریافت حداقل امکانات به بن‌بست می‌خورد. هزینه انجام عمل‌‌های جراحی روی دست‌ها و صورتش بسیار بالا است و تنها کمیته امداد یک بار 500 هزار تومان بابت هزینه‌‌های بیمارستان سودابه به آنها پرداخته است.

آخرین اخبار