زندگی ایده آل: همچنین درباره حضورش در یونیسف مطالبی گفته است. آنچه در زیر میخوانید خلاصهای از این گفتوگو است:
کاری که از دوستم یاد گرفتهام و خیلی سخت است آرام غذا خوردن است. آرام غذا خوردن کمک میکند که همیشه فرم بدن یک طور باقی بماند، برای اینکه همیشه بعد از 20 دقیقه مغز فرمان میدهد که تو سیری. حالا اگر در این 20 دقیقه حجم کمتری غذا خوردن باشی خیلی موفقتری. فرانسویها بیشتر موقع غذا خوردن حرف میزنند و معاشرت میکنند اما ما ایرانیها عادت داریم تند تند غذا بخوریم. خب فرهنگ ما اینطور است که غذای سرد دوست نداریم. البته نوع تغذیه ایرانی سنتی خیلی میتواند به سلامت ما کمک کند. سبزی خوردن، سالاد، ماست اینها غذاهایی هستند که به سلامت ما کمک میکند.
نوشابه به طور کامل از زندگی من حذف شده است. بعضی مواقع دلم میخواهد نوشابه بخورم اما متاسفانه هر چیز خوشمزهای ضرر دارد. نوشابه نمیخرم که در خانه باشد و وسوسهام کند ولی اگر خیلی هوس کنم در حد یک قلپ میخورم که فقط مزه آن را چشیده باشم و خیلی خودم را محدود نکنم که عطش آن باقی بماند. در مورد شیرینی و شکلات هم همینطور، فقط یک ذره میخورم که ولعم نسبت به آن از بین برود. این قضیه هم به تثبیت وزنم کمک میکند.
خوردن فستفود خیلی لذیذ است اما سعی میکنم خوردن این نوع غذاها را محدود کنم. اگر یک شب فستفود بخورم فکر میکنم باید تا چند روز تقاص خوردن آن را پس بدهم. من سر سفره هیچ وقت آب نمیخورم. بهتر است که 30 دقیقه قبل از غذا آب بخورم تا اذیت نشوم. این را به یاد داشته باشید اگر 30 دقیقه قبل از خواب آب خورده شود از سکته قلبی جلوگیری میشود.
بعضی خانمها میآیند هفت قلم آرایش کردهاند. ما آنها را حتی راه هم نمیدهیم که وارد ساختمان شوند. ما میگوییم باید ظاهرتان از ابتدا ظاهر یک دانشجو و دانشآموز باشد که ما بدانیم برای شما چه چیزهایی اهمیت دارد و بعد از آن وارد مرحله آشنایی آنها با هنر و سطح مطالعات و آشنایی آنها با ادبیات و شعر و سینما و تئاتر میشویم. بعضیها از ابتدا هدفشان این است است که با چهره، فیزیک و نوع آرایش و برخوردشان به شما بگویند که من باید انتخاب شوم، در فیلم بازی کنم و تبدیل به یک سوپراستار شوم. اما اصلا چنین اتفاقی قرار نیست پیش بیاید.
من سعی میکنم شبها خیلی زود بخوابم، به تغذیهام میرسم و پرخوری نمیکنم. به دلیل اینکه مادرم متخصص تغذیه است و در خانوادهای بزرگ شدهام که خیلی به نوع خورد و خوراک توجه میشود. صبحها ساعت 7:30-8 بیدار میشوم. حتما 8 ساعت در روز را میخوابم. شبها زود شام میخورم و معتقدم نباید لحظهای که میخواهی بخوابی شام بخوری چون اگر این را انجام دهی کابوس میبینی. صبحها که بیدار میشوم حتما آب میخورم. ولی آب خیلی یخ نمیخورم. آب خوردن جزو جداییناپذیر زندگی من است و آب را با درجه حرارت اتاق یکنواخت مینم زیرا آب یخ میتواند اذیتتان کرده و ایجاد اسپاسم معده کند. صبحانه را حتما کامل میخورم زیرا این موضوع میتواند کمک کند که اندامم ثابت بماند. برنج را محدود میخورم و اگر قرار باشد همراه با غذایم برنج بخورم حتما شام کمتری میخورم.
سادگی خیلی خوب است. خود من هیچ وقت موهایم را رنگ نکردهام. من اهل آن نیستم که بخواهم در چهرهام تغییر و تحول ایجاد کنم در عین حال سعی میکنم همیشه آراسته و مرتب باشم. اگر قرار است لباس بپوشم سعی میکنم طوری بپوشم که همه چیز با هم هماهنگ باشد. قرار نیست نوع پوششم توی ذوق بزند یا ظاهرم مثل فلش برق بزند. در کل نمیخواهم با ظاهرم جلب توجه کنم.
شنیدن لقب «بانوی سینمای ایران» برای من لذتبخش است. اتفاقی که میافتد وظیفه من را دشوارتر میکند. من باید در قدمهای بعدی که برمیدارم کارم را به نحو بهتری انجام دهم؛ چه در مقوله سینما و چه در زمینههای دیگر کارمام. در نهایت فکر میکنم گرفتن این لقب مسیر مرا مشکلتر میکند.
یونیسف سابقه خوبی دارد و این ویژگی را دارد که اگر شما بخواهید کمک مالی کنید میتوانید کاملا دقیق ببینید این کمکها به کجا میرود و چه اتفاقی برای آن میافتد. شما میتوانید به عنوان یک شخص از یونیسف بخواهید پروژههای خود را برای شما تعریف کند تا در آنچه میخواهید همکاری و مشارکت داشته باشید.
انتخاب من برای عنوان سفیر یونیسف به رشته تحصیلی من که «میکروبیولوژی» است و مقوله ایدز. یونیسف در ایران برای 5 سال برنامهریزی برای این بیماری قراردادی را امضا کرد. بیماری ایدز همیشه دغدغه من بوده و فکر میکنم باید دغدغه همه باشد. به نظرم موضوعی است که باید بیشتر به آن پرداخت و معقتدم اگر بخواهیم به سادگی از این مسئله بگذریم و فقط به هفته ایدز یا روز جهانی ایدز بسنده کنیم خیلی متضرر میشویم؛ در واقع آشنایی من با یونیسف برمیگردد به کمپینی که با آنها همکاری کردم. من نمیدانستم چیزی به اسم «سفیر صلح» در ایران وجود دارد، اما خوشبختانه خوششانسی من بود که این آشنایی اتفاق افتاد و دغدغهام دیده شد.
واقعیت این است من برای این کمپین و موارد اینچنینی زمان میگذاشتم؛ یعنی فقط به عنوان یک نماد و دوستدار به این همکاری نگاه نکردم. ما برای کار وقت میگذاریم، خیلی بیشتر از روزهای اول. بعد از آن، کار من جدیتر شد و تبدیل شدم به سفیر حسننیت یونیسف که در شاخههای مختلف کار میکند و HIV (ایدز) یکی از آنهاست.
قطعا در هر فیلمی که کار میکنم یک چیزی یاد میگیرم. هر مسئولیتی که به من واگذار میشود، باعث میشود که یک قدم رشد کنم؛ پس به این نتیجه میرسیم به جایی نرسیدهام که بخواهم ثابت بمانم و باید هنوز به جلو بروم.
زندگی من از راه بازیگری سپری میشود؛ کارهای جانبی مثل طراحی لباس را که داشتم هم کنار گذاشتهام؛ در یونیسف هم که به صورت داوطلبانه کار میکنم، دستمزد من یک دلار در سال است. همیشه میگویم آن یک دلار هنوز هم به من پرداخت نشده (میخندد). به هر حال درآمد من برای زندگی ارتزاق از سینماست.
آن موقع که دوست داشتم بازیگر شوم فیلم هامون خیلی مطرح بود. خانمها بیتا فرهی، افسانه بایگان، نیکی کریمی و معتمدآریا ستارههای سینما بودند. آن روزها دغدغه سینما داشتم. به سینما میرفتم و فیلمها را میدیدم. اما بازیگری برایم یک آرزوی دور بود. فکر میکردم میروم دوره کلاسها را میگذرانم. دوست داشتم یک تجربه به دست بیاورم و دوباره برگردم به زندگی سابقم – فکر میکردم – اما به طور کلی ورق زندگی من برگشت. برای دیدن تئاتر «عشق آباد» آقای میرباقری رفته بودم.
آقای حبیب رضایی را دیدم که از دوستان خانوادگی ما بودند و مدتها از او بیخبر بودم. از او پرسیدم چه کار میکنی؟ گفت به کلاسهای بازیگری میروم، از او خواستم که من را به آن کلاس معرفی کند. آنجا بود که مسیر زندگیام عوض شد.
خوشبختانه همسرم هم با من همراهی کرد و به کلاسها رفتم و بعد از آن برای بازی انتخاب شدم تا امروز.
خانم هدیه تهرانی دوست خوب من میتوانست فقط یک فیلم بازی کند و ماندگار نباشد. این نشاندهنده این بوده که آن جنم را داشته که تبدیل به یک بازیگر موفق و سوپراستار شود، اما یک در چند میلیون این اتفاق ممکن است پیش بیاید.
آن زمان که ما میخواستیم به کلاس بازیگری برویم باید با خانوادههایمان میجنگیدیم تا به ما اجازه رفتن به این دورهها را بدهند. خانواده خود من به هیچ عنوان راضی نبودند من بازیگر شوم. نگاه خانوادهها به سینما طور دیگری بود. الان علاوه بر تغییر نوع نگرش تعداد کلاسهای بازیگری هم زیاد شده و مقوله بازی راحت و در دسترس است. در آن دوره ما باید کلی تست میدادیم و هر کسی را هم قبول نمیکردند که حتی به راحتی تست دهد. الان دوستان عزیزی که میخواهند وارد عرصه بازیگری شوند خیلی قدر آن را نمیدانند یا شاید خیلی برای آن تلاش نمیکنند.
از زمانی که به یاد دارم کار کردهام؛ وقتی دانشجو بودم، تدریس خصوصی میکردم، در آزمایشگاه دانشگاه نیز مشغول به کار بودم. همیشه یاد گرفتم که باید کار کنم. پول توجیبیام را از پدرم میگرفتم ولی همیشه کارم را هم انجام میدادم.
من سالها پیش ازدواج کردم. زندگی خیلی خوبی هم داشتم. در واقع چون در سن پایین ازدواج شکل گرفت موفقیتآمیز نبود. اما هنوز از حال هم باخبر هستیم. اما خب این بزرگ شدن ما در 2 روند متفاوت شکل گرفت و در نهایت مسیر ما از هم جدا شد.
{jathumbnail off}