بسیاری از صاحبنظران نیز از ابعاد علمی و حتی سیاسی بر توسعه اقتصادی بدون نیاز به درآمد نفت صحه گذاشتهاند که صد البته آرزوی صاحب این قلم نیز تحقق این خواسته ملی است؛ ولی در تبدیل اقتصاد کشور به غیرنفتی چند اما و اگر هست که از آن به راحتی نميتوان گذشت. از سادهترینها شروع کنیم.اندک آشنايی با اقتصاد کشور حاکی از نقش مسلطی است که صنعت نفت در ساختار اقتصاد ایران دارد و نفت با تار و پود اقتصاد ملی عجین شده و تولید و درآمد نفت به اصلیترین عامل تغيیر، خواه مثبت یا منفی در اقتصاد ایران تبدیل شده است. گستره آن از سطح مخارج دولتی وقدرت سیاسی دولت آغاز و با اثرگذاری بر تراز پرداختها، تقاضای داخلی، رشد بازارهای مالی و پولی و در نهایت رشد اقتصادی ادامه داشته است. مخلص کلام آنکه طی دهههای گذشته وابستگی اقتصاد کشور به نفت، خواسته یا ناخواسته، موجب شکلگیری رشدی القایی و وابسته به آن شده است که البته اگر صرف درآمدهای نفتی با بیهدفی و بیبرنامگی توام شود آسیبپذیری اقتصاد ملی افزایش خواهد یافت.برای کاستن این اثرات منفی اگر تولید و استخراج و فروش نفت و فرآوردههای آن موجب رشد اقتصادی مورد انتظار، افزایش اشتغال، بهبود سطح رفاه عمومی در همه زمینهها وکاهش فقر شده و بخشی از درآمد در صندوقهای حاکمیتی یا توسعه ملی کنار گذاشته شود به بیراهه نرفتهایم و از این طریق به تدریج خود را از بلای سیاه (بهجایطلای سیاه) نجات دادهایم.
شاید به اعتبار همین نقش مسلط نفت است که هدفهایی در سند چشمانداز پیشبینی شده که ایران باید دومین تولیدکننده نفت اوپک با ظرفیت تولید 7 درصد از تقاضای بازار جهانی، سومین تولیدکننده گاز در جهان با سهم 8 تا 10 درصد از تجارت جهانی گاز و فرآوردههاي گازی و اولین تولیدکننده مواد و کالاهای پتروشیمی در منطقه از لحاظ ارزش باشد. هدفهایی که اکنون به یک آرزو تبدیل شده است. از سویی دیگر در جهت تحقق همین هدفها بود که حذف یارانههای فرآوردههاي نفتی در جهت توسعه و سرمایهگذاری تحت عنوان هدفمندی یارانهها مطرح شد که البته بخشی از اجرایی کردن این سیاست، پرداخت یارانه مستقیم به مردم بود که اکنون وسیله خود به هدفی اصلی تبدیل شده است. اگر در کشور، مردم روی دریایی از ثروت که نفت و گاز است زندگی ميکنند، چرا نباید از این امکان بهره ببرند و با چه استدلالی از این موهبت الهی برای توسعه اقتصادی استفاده نشود و به علت تحریمی که دیر یا زود خاتمه ميیابد، چرا باید به نوعی در چاههاي نفت را ببندیم که ميخواهیم اقتصاد ملی را بدون اتکا به نفت اداره کنیم؟ آیا فضای کسبوکار و شرایط رکود توام با تورم اجازه ميدهد درآمدهای مالیاتی جایگزین درآمد صادرات نفت شود؟ موضوع تحریم نفتی شاید یک سال است که شروع شده و فعلا ادامه دارد، آیا نميتوانستیم خود را مهیای حداقل کم اثر کردن آن بکنیم؟ کدام دیپلماسی نفتی را برای فروش تعقیب کردیم؟ و برای توسعه و استخراج نفت دست به چه سرمایهگذاریهایی قبل از تحریم زدیم؟ چرا همه جور متخصص در صنعت نفت و گاز از اکتشاف گرفته تا استخراج و فرآوری و پالایشگاه و نظایر آن هست؛ ولی تفکر مالی و اقتصادی و سرمایهگذاری در مجموعه بزرگ نفت چندان جایی نداشته و حضوری کمرنگ دارد؟ همگان از ابعاد تحریم و فشار روی صنعت نفت و گاز جهت انتقال تکنولوژی و دانش فنی و فروش فرآوردهها در حد کفایت آگاه هستند؛ ولی این باعث نميشود که نپرسند، صنعتی را که صد سال در آن سابقه داریم، چرا با طرح نظراتی چون اقتصاد غیرنفتی، باید به نوعی زمینگیر کنیم. بهتر نیست اول به حدی قابل قبول از توسعه خود را برسانیم و بعدا اعلام بینیازی به نفت کنیم؟
فراموش نشود که امنیت در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با اتفاقاتی که در دو سال اخیر در آن رخ داده تا اندازه زیادی به نفت پیوند خورده است و عدم استفاده از نفت به عنوان ثروت ملی و مبادله آن با توسعه اقتصادی به خاطر مشکلات در فروش در یک یا دو سال اخیر نبايد به تصمیمی عجولانه و نامشخص برای جایگزینی درآمدهای نفت تبدیل شود. این انتظاری ملی است که با توجه به موقعیت استراتژیک کشور و نیروی انسانی ماهر آن، رشدی دائمی در صنعت نفت داشته باشیم و اگر امروز بذر تفکر کاستن تدریجی از اتکا به درآمد نفتی را ميکاریم، بدانیم محصول آن بلافاصله و فردا به دست نميآید و محتاج به یک دوره گذار هستیم و براي طی این دوره باید آگاهانه حرکت و عمل کرد و تصور نشود با یک بخشنامه اقتصاد کشور یک شبه غیرنفتی ميشود.
اگر وعدهای ميدهیم راههاي تحقق آن را هم کمی سبک و سنگین کنیم.