جام جم:دشمنان غدار و دوستان بيخيال
«دشمنان غدار و دوستان بيخيال»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛اگر اندكي به اطرافمان نگاه كنيم چهرههاي عبوس و چشمهاي خونگرفته دشمن را ميتوانيم ببينيم و صداي دندانهايي را كه از روي غيظ نسبت به انقلاب اسلامي به هم ساييده ميشود بشنويم.
دشمنان روز به روز متحدتر و هماهنگتر از قبل تلاش ميكنند كانون الهامبخش استقلالطلبي، عزتمندي و اسلامخواهي را بيشتر تحت فشار قرار دهند و كمربند تحريمها را محكمتر كنند تا به گمان باطل خويش ملت مظلوم اما عزيز و مقتدر ايران را به زانو درآورند.
براي اينكه به تلاشهاي دشمن عليه خودمان قدري بيشتر وقوف پيدا كنيم به نمونهاي از اظهارات علني وزير امور خارجه آمريكا كه اوايل امسال در موسسه «وودرو ويلسون» ايراد شد توجه كنيد: «در ژانويه آينده، كه من احتمالا تا آن زمان بيش از يك ميليون مايل ديگر سفر خواهم كرد، من به اين محدوده زماني به عنوان دوراني كه خدمت در آن براي من امتياز و افتخاري ويژه بوده است، خواهم نگريست...
ما در ديپلماسي عمومي (عليه ايران) از تمامي راهكارها، از ماهوارهها و تلويزيون و توئيتر گرفته تا پست به روش سنتي استفاده كرديم. ما مشاركت خود با متحدان اروپاييمان را تقويت كرديم. ما بار ديگر با موسسههايي مانند آژانس بينالمللي انرژي اتمي ارتباط برقرار كرديم. ما تمامي اعضاي شوراي امنيت... را متقاعد كرديم تا سختگيرانهترين تحريمهايي را كه تاكنون اعمال شده است عليه ايران تصويب كنند و فشار عليه ايران را افزايش دهند و سپس ما اين فشارها را با تحريمهاي يكجانبه خود و تحريمهاي اتحاديه اروپا افزايش داديم... .
اين شمايي كوچك از تلاش انبوه دشمنان عليه ماست كه كلينتون شصتوشش ساله از آن پرده برداشته است.
در چنين شرايطي مهمترين وظيفه ما و خصوصاً مسئولان كشور چيست؟ از مسئوليت عموم مردم ميگذرم ـ كه مشكل ما آنجا نيست ـ و به مسئوليت مسئولان اشاره ميكنم.
قطعاً همدلي، تمركز بر دشمن اصلي، تلاش براي خنثيكردن برنامههاي دشمن و تدبير براي كاهش فشار اقتصادي بر مردم و خصوصا تامين معيشت طبقات محروم مهمترين وظيفه است و هر آنچه اين الزامات را ناديده بگيرد يا تضعيف كند هرچند مهم باشد، كمك به دشمن و بازي كردن در زمين اوست.
در چنين شرايط حساس و خطيري كه دشمنان بيروني آنگونه كمر بستهاند و همپيمانان داخليشان و دوستان غافل، بااو همسو شدهاند اگرچه مسئولان در حال تلاش و تدبير هستند اما آشكارا، بيپرده و بدون ملاحظه شرايط، اقداماتي را انجام ميدهند كه احساس ميشود بيخيال دشمن هستند و انگيزهشان براي پرداختن به خود و موضوعات بياهميت يا حداكثر مهم، از آنچه اهم است بيشتر ميباشد.
يكي وزير بهداشت با نمره ۲۰ را بركنار ميكند، ديگري بهدنبال انفصال از خدمت رئيس بانك مركزي است، دوباره اين يكي براي عزل رئيس سازمان تأمين اجتماعي ميكوشد و باز آن ديگري با ترفندي رئيس معزول را به عنوان سرپرست ميگمارد و اين كشمكش ادامه دارد و مردم حيران نگاه ميكنند كه كجاي ماجرايند!
دوستان! مسئولان! فاين تذهبون؟
دوران دفاع مقدس را به ياد آوريد كه امام (ره) فرمود: «جنگ در رأس امور است» و همه متحد شديم تا دست دشمن را از ميهن اسلاميمان كوتاه كنيم و كرديم.
امروز نيز دفع مكر دشمن و توجه به معيشت مردم مهمترين وظيفه مسئولان است و هر آنچه دشمن را اميدوار و مردم را دلسرد كند گناهی نابخشودني.
كيهان:چالشي به نام ايران
«چالشي به نام ايران»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛تحليف اوباما در 20 ژانويه و آغاز رسمي دومين دوره رياست جمهوري او با شرايط وخامت باري براي آمريكا قرين شده است. شرايطي كه كارشناسان و ناظران از آن به عنوان چالش هاي استراتژيك براي دولت اوباما نام مي برند.
هرچند اوباما چه در مراسم تحليف در كاخ سفيد- 20 ژانويه- و چه در مراسم تكرار تحليف در روز بعد از آن و در آييني عمومي تلاش كرد تا شرايط را عادي جلوه دهد اما محافل و مراكز رسانه اي آمريكا اين واقعيت را به بيرون درز دادند كه چالش هاي زيادي طي چهار سال آينده در انتظار اوباما است.
در همين باره، گزارش شبكه تلويزيوني يورونيوز قابل اعتناست كه چالش هاي پيش روي اوباما را فهرست كرده و از جمله به مواردي چون؛ كسري بودجه، قوانين مالياتي، سيستم مهاجرت، وابستگي به نفت خارج و... اشاره مي كند.
البته «قانون حمل سلاح» و تبعات آن كه يك تروريزم اجتماعي را در جامعه آمريكا رقم زده از ديگر چالش هاي راهبردي است كه اوباما بايد با آن دست و پنجه نرم كند.
طرفه آنكه 20 ژانويه اوباما در شرايطي مراسم تحليف خود را براي دور دوم رياست جمهوري انجام داد كه طبق گزارش هاي منتشره در بازه زماني 35 روز تا 20 ژانويه بيش از هزار نفر در آمريكا در اثر شليك گلوله كشته شده اند.
موضوع اين يادداشت، واكاوي چالش هاي آمريكا و دولت اوباما نيست چرا كه اين موضوع به پرداخت جداگانه اي نياز دارد. در اين يادداشت به موقعيت بغرنج و بحراني آمريكا كه به قول رسانه هاي آمريكايي اين ابرقدرت را به «ببر كاغذي» تبديل كرده اشاره اي گذرا داريم.
نكته اي كه اين نوشته تلاش مي كند پيرامون آن تحليلي را عرضه كند اين است كه آمريكا در عرصه سياسي چالشي به نام جمهوري اسلامي دارد و اين چالش در دوره اوباما به يك چالش استراتژيك تبديل شده كه در بستر تحولات منطقه خاورميانه و بروز و ظهور «بيداري اسلامي» نمودي ويژه يافته است.
عقبه اين چالش آن است كه پروژه ها و طرح هاي آمريكايي در منطقه با مانعي به نام جمهوري اسلامي مواجه شده و يكي پس از ديگري ناكام مانده است.
گفتني است؛ پروژه «ايران هراسي»، «طرح خاورميانه بزرگ»، «طرح خاورميانه جديد» و... از جمله مهمترين اين پروژه ها و طرح هاي آمريكايي است. اين نكته هنگامي بهتر روشن مي شود كه تحليلگران برجسته آمريكايي نسبت به شكست هاي پي درپي آمريكا در منطقه هشدار مي دهند و از جمله اظهارات چندي پيش برژينسكي- مشاور سابق امنيت ملي آمريكا- در مصاحبه با بلومبرگ خواندني است كه صراحتا تاكيد مي كند؛ «خاورميانه كاملا ضد آمريكايي شده است». براي همين است كه اخيرا روزنامه فايننشال تايمز در گزارشي چالش اوباما در دور دوم رياست جمهوري را «ايران» ذكر مي كند و رئيس جمهور آمريكا را در مواجهه با ايران اسلامي به تدوين چشم اندازي براي رويكرد ديپلماتيك دعوت مي نمايد.
البته هر چه دامنه واكاوي رسانه هاي آمريكايي و نقطه نظرات كارشناسان و تحليلگران درباره نوع مواجهه آمريكا با جمهوري اسلامي رصد مي شود، دغدغه و نگراني آنها بيشتر به چشم مي آيد و نمونه ها در اين باره پرشمار است و از جمله مي توان به تحليل دو روز پيش شبكه سي ان ان اشاره كرد كه به اوباما توصيه هشدارآميزي مي دهد؛ «مراقب باش گرفتار ايران نشوي».
اكنون به سؤال كليدي و محور اصلي اين يادداشت مي رسيم و آن اينكه چرا رسانه ها و تحليلگران و استراتژيست هاي آمريكايي، ايران را از بزرگترين چالش هاي پيش روي دولت اوباما طي 4 سال آينده مي دانند؟ علت اين نگراني و هراس چيست؟
در اين باره گفتني هايي هست كه به روشن شدن پاسخ كمك مي كند؛
1- در كوتاه ترين و صريح ترين عبارت بايد گفت؛ ايران الگويي بوده است كه مواضع ضد آمريكايي را افزايش داده. اين عبارت امروز با بروز و ظهور تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي يك «ادعا» نيست، گواه و شاهدي است كه قابل انكار نمي باشد.
نه تنها به اذعان بسياري از مراكز مطالعاتي و رسانه اي غربي و صهيونيستي سرمنشأ تحولات منطقه ناشي از الهام گيري از جمهوري اسلامي بوده است بلكه كماكان اتفاقات و جزئيات بيداري اسلامي طي دو سال گذشته حاكي از آن است كه اين الگوگيري به لايه هاي ديگري سرايت كرده است.
در آغاز پيدايش تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي از نشريه تايم تا جروزالم پست و هاآرتص و... اذعان كردند كه صداي انقلاب اسلامي ديگري به گوش مي رسد و اكنون پيامدهاي اين اتفاق بزرگ در حال نمايان و عيان شدن است. به عنوان نمونه اوباما حدود 500 روز پيش رجز خواند كه بشار اسد بايد از قدرت برود و سقوط دولت سوريه را نتيجه گرفت اما امروز آنچه كه به وضوح قابل مشاهده است ايستادگي سوريه و شكست پروژه اي است كه نقشه كشيده بود دمشق را از محور مقاومت جدا كند. در همين باره گزارش الشرق الاوسط قابل تأمل است كه علت اين ايستادگي را تشكيل ارتش دفاع ملي در سوريه ارزيابي مي كند و بلافاصله نويسنده الشرق الاوسط مي نويسد؛ «تشكيل ارتش دفاع ملي در سوريه الگوبرداري از نيروي مقاومت بسيج در ايران است».
اين گزارش اذعان مي كند كه ارتش دفاع ملي- بسيجي هاي سوريه- نقش مهم و تأثيرگذاري در دفع و مبارزه با حملات تروريستي داشته است.
الشرق الاوسط كه همواره مواضعي ضد ايراني و ضد شيعي دارد نمي تواند اين واقعيت را انكار كند كه نيروي بسيج ابتكار جمهوري اسلامي بوده و تصريح مي كند نيروي بسيج را براي اولين بار امام خميني(ره) در نوامبر 1979 پايه ريزي كرده است. خب، مسئله پيچيده نيست؛ در معادله اي به نام سوريه، آمريكا هر چه مي كند به ثمر نمي نشيند و يكي از علت هاي اصلي، الگوبرداري از ايستادگي و مقاومت ايران است.
2- الگوبرداري از ايران يك معناي روشن دارد و تصويري بدون پارازيت است براي اراده هايي كه شعارشان و تابلويشان «لاشرقيه، لاغربيه؛ اسلاميه اسلاميه» است كه بارها و به كرات در دو سال گذشته، انقلابيون بر آن پافشاري كردند.
اين الگوبرداري يك چالش استراتژيك براي آمريكا است زيرا توطئه ها، ترفندها و پروژه هاي فريبكارانه كاخ سفيد با اين شرايط به فرجام نمي رسد.
ترجمان اين واقعيت را مي توان در تحليل و گزارش انديشكده صهيونيستي «اورشليم براي امور عمومي» ديد كه به صراحت چند روز پيش مي نويسد؛ «خاورميانه در حال الگوبرداري از مدل انقلاب اسلامي ايران است.»
بنابراين چالشي كه رسانه ها و تحليلگران غربي از آن با عنوان اصلي ترين چالش آمريكا نام مي برند، حضور موثر الگوي انقلاب اسلامي در عرصه تحولات منطقه و جهان است كه قابليت الگو بودن خود را هر روز و در بزنگاه هاي حساس و خطير بيشتر ثابت مي كند. اين چالش به قدري براي آمريكايي ها ناگوار است كه انديشكده آمريكايي بروكينگز اخيرا به اين موضوع اعتراف مي كند كه؛ «آمريكا ديگر نمي تواند شگفتي ديگري مانند انقلاب اسلامي ايران را تحمل كند.»
3- و بالاخره بايد گفت در حالي جمهوري اسلامي به چالش اصلي سياست خارجي آمريكا تبديل شده و پروژه هاي آمريكايي در منطقه را به واژگوني كشانده است كه واشنگتن نتوانسته در مواجهه با ايران، گزينه مناسبي را اختيار كند و به تعبير فارين پاليسي «ما نمي توانيم ايران را تحليل كنيم» و اين سردرگمي و استيصال باعث شده تا مراكز مطالعاتي و رسانه اي آمريكا به اوباما پيشنهاد دهند كه در رويكردهايش نسبت به ايران تجديدنظر كند. كافي است نقطه نظرات و اظهارات و تحليل هاي چهره هاي برجسته و رسانه هاي مشهور آمريكايي طي ماه هاي اخير مورد دقت و توجه قرار بگيرد تا به وضوح معلوم شود چالشي به نام ايران چه بر سر دولتمردان آمريكايي آورده است.
از قضا اين روزها خود آمريكايي ها به اوباما كه در دولت اول خود چند باري تكرار كرد؛ «همه گزينه ها روي ميز است»! پاسخ كوبنده اي دادند، چامسكي و برژينسكي دو استراتژيست برجسته آمريكايي خط بطلاني بر ادعاي اوباما كشيدند.
چامسكي چند روز پيش در ارزيابي گزينه احتمالي نظامي عليه ايران مي گويد؛ «گزينه نظامي عليه ايران امكان پذير نيست» و اين در حالي است كه چندي پيش، برژينسكي تندتر و بي محاباتر گفته بود؛ «آمريكا خر احمقي است اگر در موضوع حمله به ايران بخواهد اسرائيل را همراهي كند.»
گزينه «تحريم ها» هم كه اوباما در دولت خود خيلي روي آن مانور داد و انواع و اقسام تحريم هاي ضد ايراني را در قالب تحريم هاي هوشمند، فراگير، فلج كننده و... وارد صحنه كرد به نتيجه مطلوب نرسيد و آخر داستان را واشنگتن پست چند روز پيش حكايت كرد كه دود اين تحريم هاي ضدايراني به چشم تحريم كنندگان رفته است و «نشنال اينترست» به اوباما توصيه مي كند كه تحريم ها عليه ايران را لغو كند و...
خب، با اين وضعيت كه توطئه ها و پروژه هاي آمريكايي در منطقه بر اثر مدل و الگوي انقلاب اسلامي به نتيجه نمي رسد، تهديد و تحريم و فشارها هم عليه ايران كارگر نمي افتد آيا اوباما مي تواند اين چالش را در دولت دوم خود رفع و رجوع كند؟ پاسخ منفي است چون پيامدهاي مدلي به نام انقلاب اسلامي در مخيله كابوها نمي گنجد.
خراسان:عربستان، دموکراسي جفرسوني و سوريه
«عربستان، دموکراسي جفرسوني و سوريه»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضارضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛شکنندگي و بي ثباتي نظام هاي سياسي مستبد و غير دموکراتيک در منطقه خاورميانه به ويژه امير نشين هاي خليج فارس، سالها پيش از آغاز خيزش ملت هاي عرب در سال 2011 مورد توجه تحليل گران و انديشمندان آمريکايي بوده است. بي جهت نبود که با رفتن حسني مبارک، هنري کسينجر تحليل گر برجسته آمريکايي تصريح کرد:" مبارک بايد ده سال پيش از اين مي رفت، اما ما جايگزيني براي وي نداشتيم؛ امروز آمريکا دهها جايگزين براي مبارک در مصر دارد." فريد ذکريا ستون نويس و سردبير هفته نامه نيوزويک نيز در مقالات خود در سالهاي آغازين هزاره سوم ميلادي به اين موضوع پرداخته و " ايمن سازي دموکراسي براي جهان (خاورميانه)" را مطرح مي کند. ذکريا در سال 2003 در کتاب" آينده آزادي" ،کتابي که هانتينگتون آن را حاوي درس هاي حياتي براي همه کساني که به آينده آزادي در جهان مي انديشند مي داند، با وجود تاکيد بر اين واقعيت که "حکومت هاي پادشاهي ديگر عتيقه به حساب مي آيند" تصريح مي کند: "حمايت آمريکا از ديکتاتورهاي خودکامه به منظور بستر سازي براي جايگزيني آنها با نظام هاي باثبات تري است که منافع آمريکا را در طولاني مدت تامين کنند" .
واقعيت اين است که توسعه فن آوري هاي نوين ارتباطي در دهه اول هزاره سوم ميلادي با رشد روز افزون آگاهي توده هاي مردم همراه شده است. امري که حيات نظام هاي سنتي و قبيله اي را مانند حکومت خاندان هاي حاضر در کشورهاي حاشيه خليج فارس با تهديد جدي مواجه ساخته است. اين در حالي است که خليج فارس به عنوان شاهرگ حياتي انرژي جهان همچنان از اهميت فوق العاده اي بر اي کشورهاي غربي برخوردار است. بهم ريختگي و ناامني در اين منطقه منجر به افزايش قيمت نفت و به تبع آن افزايش هزينه توليد براي کارخانه هاي اروپايي و آمريکايي مي شود.
از همين رو است که طرح تغيير گام به گام نظام هاي کهن منطقه به يک نظام مطلوب غربي همواره مورد دغدغه اتاق هاي فکر سياست خارجه آمريکا بوده است. اين روزها نا آرامي ها در عربستان، بحرين، کويت، امارات و عمان باعث شده تا پروژه تغيير نظام ها در خاورميانه جدي تر از هميشه مطرح شود. اين در حالي است که همپيمانان آمريکا در منطقه در مقابل اين تغييرات مقاومت سرسختانه اي از خود نشان داده و آشکارا تحليل هاي کارشناسان آمريکايي را نسبت به آينده منطقه به چالش کشيده و اين تحليل ها را ناشي از عدم شناخت سياستمداران آمريکايي از ژئوکالچر خاورميانه مي دانند.
بندر بن سلطان رئيس سازمان اطلاعاتي عربستان سعودي و سفير سابق اين کشور در واشنگتن که رابطه بسيار دوستانه اي با مقامات آمريکايي دارد اغلب اين موضوع را به دوستان آمريکايي خود گوشزد کرده است که" اگر آنها بيش از حد به حکومت آل سعود فشار بياورند، جانشين احتمالي دموکراسي جفرسوني نخواهند بود بلکه تئوکراسي طالباني خواهد بود." امري که اين روزها سياستمداران سعودي تلاش مي کنند آن را به صورت عملي به آمريکاييان بفهمانند.
از همين رو است که آل سعود به عنوان بزرگ ترين حافظ وضع موجود در خاورميانه علي رغم سياست هايش در کويت، بحرين و اردن تلاش دارد تا با حمايت مالي و تسليحاتي گسترده از نيروهاي تکفيري و اعضاي القاعده در سوريه، هم رقيب منطقه اي خود يعني جريان مقاومت را تضعيف کند و هم تفسيرش در توفيق حکومت طالباني به ليبرال دموکراسي آمريکايي، در صورت تغيير وضع موجود در نظم خاورميانه را به رخ بکشد.
لذا بر خلاف ترکيه و قطر که به د نبال براندازي نظام سوريه و جايگزيني آن با يک نظام دست نشانده مي باشند رياض تلاش مي کند تا سياست سرزمين سوخته را در شام دنبال کند. تقويت جبهه النصره يا همان شاخه القاعده در سوريه و تاکيد بر خشونت کور و حداکثري و کشتار فجيع، که نمونه آن را در بمب گذاري دانشگاه حلب شاهد بوديم، مخاطب ديگري نيز غير از سياستمداران آمريکايي دارد . سعودي ها به زبان کنايه مي خواهند به توده هاي عرب بفهمانند که تداوم دومينوي انقلاب هاي عربي لزوما مانند مصر و تونس آرام و بي خشونت نخواهد بود.
با اين حال ظاهرا تلاش هاي سعودي حداقل بر مردم منطقه بي تاثير بوده است، از همين رو است که اين روزها بسياري از احتمال آغاز زنجيره جديد انقلاب هاي عربي در کشورهاي حاشيه خليج فارس سخن مي گويند.
جمهوري اسلامي:عوارض تورم بيمهار
«عوارض تورم بيمهار»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛نتايج دو نظرسنجي جداگانه كه يكي درجريان يك برنامه تلويزيوني از عموم مردم انجام شد و ديگري از مسئولين و صاحبنظران صورت گرفت، پيامهاي مهمي را از آنچه در متن جامعه در مورد موضوع هدفمندي يارانه ميگذرد براي كارشناسان و مديران داشت.
بنابر نتايج نظرسنجي عمومي، 85درصد از شركتكنندگان به اولويت مهار تورم بر افزايش مبلغ يارانه نقدي رأي مثبت دادند و اين رقم در نظرسنجي دوم به 95 درصد رسيد. به اين ترتيب مشخص شد افزايش تورم طي دو سالي كه از آغاز اجراي قانون هدفمندي يارانهها ميگذرد، بسياري از مردم را به اين نتيجه رسانده است كه انجام اقداماتي براي مهار تورم توسط دولت بر افزايش مبلغ يارانه نقدي اولويت دارد.
نتيجه اين نظرسنجيها با اينكه بر اساس اصول تعريف شده آمارگيري و مشخصاتي كه براي نظرسنجيهاي علمي تعريف ميشود، قابل تعميم به كل جامعه نيست و به قول كارشناسان آمار قابليت تعميم به خارج از جامعه نمونه را ندارد، اما با واقعياتي كه بسياري از ما هر روز در سطح جامعه با آن روبرو هستيم، متفاوت نيست.
به عبارت ديگر نتايج اين نظرسنجيها كاملا با واقعيات اجتماعي و اقتصادي ايران منطبق است و شواهد و قرائن موجود نيز صحت اين نتايج را تأييد ميكند. افزايش عجيب و تأسفآور قيمت كالاها و خدمات طي زماني كه از آغاز اجراي قانون هدفمندي يارانهها ميگذرد به حدي بوده كه محاسبات و پيشبينيهاي بدبينانه را نيز مقرون به صحت كرده است.
نگاهي گذرا به برخي كالاها و خدمات و مقايسه قيمت آنها پيش و پس از اجراي قانون هدفمندي يارانهها به روشني گوياي اين واقعيت است. به عنوان مثال، قيمت پودرهاي شوينده در دو مرحله حدود 20درصد و 17 درصد (جمعا 37 درصد)، قيمت نان فانتزي و صنعتي حدود 15درصد و قيمت انواع خودرو در چند مرحله بالغ بر 30درصد، قيمت روغن مايع در دو مرحله بالغ بر 15 و 20درصد و... افزايش يافته است. افزايش قيمتهايي كه به معدودي از آنها اشاره شد از جمله مواردي است كه سازمان حمايت از مصرفكنندگان و توليدكنندگان رسما مجوز آنها را صادر كرده است حال آنكه عوامل مختلفي خصوصا افزايش شديد قيمت ارز طي يك سال اخير باعث جهشهاي چشمگيري در قيمت بسياري از كالاها و خدمات شده است.
انواع دارو اعم از داروهاي عمومي و خاص، محصولات بهداشتي پرمصرف، برنجهاي وارداتي و... از جمله كالاهايي هستند كه افزايش قيمت آنها براي مردم ملموس بوده است. علاوه بر اينها، قيمت مواد اوليه بسياري از محصولات توليد داخل كه از خارج وارد ميشوند نيز دچار عارضه جهش قيمتي شدهاند و آثار آن را ميتوان به راحتي در اكثر قريب به اتفاق حوزههاي توليد و خدماتي مشاهده كرد.
در چنين شرايطي كاملا طبيعي است كه افكار عمومي جامعه خواستار اتخاذ تدابيري جدي، فوري و كارشناسي شده براي مهار اين روند رو به رشد باشد چرا كه به تجربه براي مردم ثابت شده است كه افزايش مبلغ يارانه نقدي نه تنها كمكي به جبران كاهش قدرتشان نخواهد كرد بلكه زمينه رشد بيشتر قيمتها را فراهم ميآورد.
شايد اغراق نباشد اگر از نتايج اين نظرسنجيها اينگونه برداشت شود كه جامعه ايران به اين درك صحيح دست يافته است كه راه علاج مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم در تزريق بيشتر نقدينگي نيست چرا كه تجربه دو سال اخير نشان داده و ثابت كرده است در شرايطي كه منابع تأمين نقدينگي درست تعريف نشده باشد، اين نقدينگي كه در قالبهاي مختلفي مانند يارانه نقدي، افزايش حقوق، تسهيلات ارزان قيمت بانكي و... به جامعه تزريق ميشود تنها در كوتاه مدت به افزايش قدرت خريد مردم منجر خواهد شد ولي خيلي زود اثر خود را در قالب افزايش تقاضا و تورم پولي نشان خواهد داد. از اين رو شايسته است مسئولان با غنيمت شمردن فرصت تاريخي آگاهي يافتن مردم از عوارض تزريق نقدينگي پرقدرت به جامعه، راهكارهاي علمي و صحيحي براي حل مشكلات ساختاري اقتصاد كشور بيابند و درعين حال با روشهاي ضربتي نيز سعي كنند در كوتاه مدت فشار فراواني را كه از ناحيه تورم فزاينده چندين ماهه اخير به جامعه وارد شده است، بكاهند.
نكته بسيار مهمي كه در حاشيه اين موضوع لازم است مورد توجه مسئولين قرار گيرد اينست كه رشد بيمهار تورم در ماههاي اخير فشار زيادي بر مردم به ويژه اقشار ضعيف وارد آورده است كه تحمل آن از طاقت آنها خارج ميباشد. عوارض اين هشدار از جنبههاي مختلف را نميتوان ناديده گرفت و جامعه را از خطرهاي اين عوارض مصون دانست. در جامعه امروز ما طبقه جديدي پديد آمده كه پيدايش آن از نتايج مستقيم بيثباتي اقتصادي است. اين قشر و قشر مرفه جامعه، ميتوانند در برابر نوسانات قيمتها دوام بياورند ولي اقشار ضعيف، زير دست و پاي ثروتمندان و طبقه جديد مرفه و ثروتمند خرد ميشوند و فريادشان به جائي نميرسد. مسئولان نظام جمهوري اسلامي وظيفه دارند حامي اقشار ضعيف باشند و براي حفاظت از اصل نظام و اعتقادات مردم، براي مهار تورم و جلوگيري از گراني و افزايش بيمهار قيمتها تدبيري بينديشند.
رسالت:خيلي چيزها عوض ميشوند...
«خيلي چيزها عوض ميشوند...»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حامد حاجي حيدري است كه در آن ميخوانيد؛
اصل مطلب
•از يک انتخابات، تا انتخابات بعد، خيلي چيزها عوض ميشوند.
•"خيلي چيزها در اين دنيا هست که عوض ميشوند، هر چند که بعضي چيزها عوض نميشوند".
• خيلي چيزها عوض ميشوند و نتيجه، آن است که "خيليها فکر ميکنن اوليان؛ اما يکي مونده به آخريان!"...
• يحتمل، از اين روست که کفر روشنفکر درميآيد که نميتواند نتايج انتخابات را از پشت ميزش پيشبيني کند و به خاطر پيشبيني درخشان پشت ميز، به پول و آبرويي دست يابد.
• خب؛ اِشکال برميگردد به اينکه روشنفکر، پشت ميز مينشيند و انتظار دارد که پيشبينيهاي درخشان خود را از همان پايگاه به سراسر جهان صادر کند.
تفصيل مطلب
• بله؛ از يک انتخابات تا انتخابات بعد، خيلي چيزها عوض ميشود.
• و به عنوان يک خط راهنما براي غور در کف اين جامعه، در اين روزگار که بيش از هر چيز به "انقلاب ارتباطات" شناخته ميشود، بايد به دگرگوني عظيمي که در عرصه ارتباطات روي داده است، توجه داشت. اموري که طبعاً با محدوديت و بربستگي مطلق يا نسبي اجتماعات حاشيهاي و عدم اطلاع يا کماطلاعي اعضايشان از حوادث و وقايع و پيشرفتهاي جوامع دور و نزديک، همساني و همخواني ندارد.
• اين، خط راهنمايي است که ميتوان با هدايت آن، به بخش مهمي از وقايع تعيين کننده حساس شد؛ مطلع شدن حاشيهها به نابرابري تاريخي و قابل ملاحظه مرکز و حواشي.
• مردم حواشي، دريافتهاند که از انقلاب مشروطه تاکنون، شکاف تهران-غيرتهران، چه موجباتي داشته است. آنها، اين را در راستاي "انقلاب ارتباطات" و "احمدينژاد" که به قول پروفسور سيد حميد مولانا، خود "يک رسانه" است، بهتر فهميدهاند؛ آنها جنبيدهاند. و تا انتخابات، با به جريان افتادن پرونده مهدي هاشمي، حس تحولخواهي و عدالتخواهي، بيشتر خواهد جنبيد. بيشتر خواهد جنبيد. بيشتر خواهد جنبيد.
• پروندههاي مفاسد اقتصادي که مشخصاً از تعقيب غلامحسين کرباسچي و علي هاشمي در حزب کارگزاران (بند الف حکم دادگاه غلامحسين کرباسچي) و سپس پيام هشت مادهاي آيتالله سيد علي حسيني خامنهاي مقام معظم رهبري آغاز شد، به پرونده سه هزار ميلياردي که ريشه در قراردادهاي ال. سي. داشت منتهي گرديد و اکنون به مهدي هاشمي و سيصد "وامگذار" کلان بانکي رسيده است.
• دشمنان يا دوستان، چه بخواهند، چه نخواهند، دور نخست حکمراني اصولگرايان، با "
احمدينژاد"، به يک پديده تبديل شد و تأثيرات عظيمي بر فضاي سياسي ايران گذاشت. اين دوره، تا هماکنون، اثبات کرده است که مردم ميتوانند در مقابل تکنوکراتها و بوروکراتها در چهارچوبي اخلاقي قدرتنمايي کنند و روح دنياي بيروح شوند. در اين دولت، سفرهاي استاني، به تکليفي براي دولت تبديل شد. در اين دولت، فاز اول هدفمندي يارانهها اجرا گرديد، که اساساً توانمندي مناطق حاشيهاي را منظور نظر قرار داده بود که در اين منظور بالنسبه موفق هم بوده است.
• همه اينها، يعني سيلان پيام. پيام به سوي مناطق حاشيهاي گسيل ميشود؛ مناطق حاشيهاي خواست تغيير را رمق ميبخشند، و از انتخابات سال 1384، وزن و توش و توان خود را براي تغيير به رخ کشيدهاند و در انتخابات آتي هم جايگاه خود را تثبيت خواهند کرد.
• مديريت جوامع انساني، ناگزير، بايستي دگرگوني در انديشه مردمان و تغيير در سطح دانايي و معرفت ايشان را به حساب گيرد و در جهت موفقيت بيشتر در اداره جامعه و نيز جلب و جذب آنان بيش از پيش نيروهاي ايشان و آگاهيها و معرفتهايشان را به کار آرد. يعني کانديداي انتخابات آتي، نميتواند و نبايد، عدالت و کاهش شکاف ميان مرکز و حواشي را از مرکز برنامههاي خود خارج کند.
تهران امروز:اين چه بوالعجبي است؟!
«اين چه بوالعجبي است؟!»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن ميخوانيد؛حكايت سعيد مرتضوي و سازمان تامين اجتماعي از آن دست روايتهايي است كه از هر سو ببيني و بخواني جز خسران خسروان، خجلت خردورزان و شرمندگي نيك خواهان دستاوردي ندارد. معركه تام و تمام و سمبل و نمونه اي از مديريت دولتي كه چند صباحي است به شدت اپيدمي شده و ميرود تا در غفلت دلسوزان نظام به سنت نامباركي تبديل شود كه غايتي جز به سخره گرفتن قانون به هر شكل، دهن كجي به قانون گذار به هرطريق ولج بازي با مجري قانون به هر شيوه، نمي توان براي آن تصور كرد؛كه اگردر اين وانفسا قلم از نوشتن بازايستد حرجي برآن نخواهد بود ،چه «سخت روزي، بوالعجبكاري، پريشان عالمي است».
اقدام عجيب دولت در چگونگي اجراي حكم ديوان عدالت اداري درباره غير قانوني بودن رياست سعيد مرتضوي بر سازمان تامين اجتماعي از آن دست اقداماتي است كه واكنشي جز حيرت همراه با تاسف براي آن نمي توان به كار بست.
شايد اگر در كل دنيا بگرديم حتي يك نمونه را هم نتوان يافت كه فردي كه رياستش بر سازمان يا نهادي غير قانوني باشد، او را عزل كنند و سپس بهعنوان سرپرست جانشين خودش شود! اما باور بكنيم يا نكنيم اين اتفاق در دولت احمدي نژاد رخ داده و شيوهاي بسيار بديع«!» در اجراي قانون خلق شده است. چنين تمكين كردني به قانون از دهها و بلكه هزاران بار عدم تمكين به قانون بدتر است و نتيجهاي جز نهادينه كردن ستيزه با قانون گرايي ندارد.
اين در حالي است كه همين رئيس دولت كه دولتش را پاكترين،قانون گراترين وبهترين دولت تاريخ مي داند با استناد به اينكه اجراي دقيق و درست قانون از ضروري ترين نيازهاي كشور است چند صباح پيش به احياي هيات نظارت بر اجراي قانون اساسي اقدام كرد. يادمان نرود كه آقاي احمدي نژاد چندي پيش در پاسخ به اين سئوال كه دولت بعضا فراتر از قانون حركت مي كند و مصوباتش خلاف قوانين كشور است گفته بود كه ديوان عدالت اداري ناظر بر اقدامات دولت است و احكامش براي ما مطاع! اما ظاهرا معنايي كه دولت از مطيع بودن در برابر قانون مستفاد كرده است با معناي مرسوم و پذيرفته شده نزد عموم عقلا بسيار متفاوت و حتي متضاد است.
اينكه مقامي دولتي كه رياستش غير قانوني تشخيص داده شود از مقامش عزل و سپس به عنوان جانشين خودش تعيين شود، واقعا چه معنايي جز بي احترامي به قانون دارد؟ اگر اين اتفاق به صورت طنز و در گعده هاي دوستانه مطرح شود، آيا واكنشي جز خنده حضار را از اينكه طنزي بسيار بديع شنيدهاند، بدنبال خواهد داشت؟ اما بايد قبول كنيم اين طنز تلخ در دولت رخ داده و مقامي كه رياستش غيرقانوني بوده پس از عزل به عنوان جانشين خودش تعيين شده است!
شايد اگر تمام دانشكده هاي حقوق جهان را هم بگرديد نتوان توضيح يا تفسيري بر اين حادثه نوشت. اما چه كنيم كه در دولت احمدی نژاد اين واقعه رخ داده و نوع جديدي از تمكين به قانون ابداع شده است كه حتما و قطعا براي هميشه در تاريخ حقوق و قانون گرايي-يا بهتر بگوييم قانون گريزي- باقي خواهد ماند. فقط در اين ميان این پرسش بی جواب مي ماند که اگر تمكين به قانون تا اين حد مي تواند موسع و متضاد تفسير شود پس دليل رئيس جمهور براي احياي هيات نظارت بر اجراي قانون اساسي چه بوده است؟
آفرينش:كنترل خشونت از نيويورك تا تهران
«كنترل خشونت از نيويورك تا تهران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛درتمام دنيا مردم خواستار جامعه اي امن و آرام مي باشند تا با خيالي آسوده زندگي خود را سپري كنند. بسته به نوع فرهنگ ها، ميزان دموكراسي و آزادي هاي مدني در جوامع مختلف، آرامش و امنيت براي مردم به گونه اي خاص تعريف شده است.
در جامعه اي همچون آمريكا آزادي هاي فردي و مدني اين اجازه را به شهروندان داده است كه به راحتي انواع سلاح هاي گرم را خريداري و احتمالاً از آن استفاده كنند. بطوريکه در برابر هر 100 نفر جمعيت ايالات متحده 90 عدد تفنگ و سلاح کمري در اين کشور وجود دارد.
درهمين راستا آمار كشته شدگان در 50 ايالات آمريكا درانواع مختلف تيراندازيها از جمله تيراندازيهاي تصادفي، خودكشي و تيراندازي براي دفاع از خود و همچنين تيراندازي در عملياتهاي جنايي ، نشان ميدهد كه در سال 2012 ازهر يكصدهزار نفر از مردم سراسر آمريكا 102 نفر توسط افراد مسلح كشته شدند كه درحدود سي هزار قرباني در سال را دربرمي گيرد.
در ايران نيزقوانين به گونه اي طرح ريزي شده كه حمل و استفاده از سلاح گرم ممنوع و اخيراً هم مراكز قانون گذار درپي تصويب قوانيني براي محدويت حمل و استفاده از سلاح سرد(چاقو،قمه، شمشير و...) برآمده اند. متأسفانه سالانه يکهزار و صد نفر به وسيله سلاحهاي سرد در کشور ما کشته ميشوند، كه حدود 90 درصد کشتهشدگان در گروه سني جوان بوده، ضمن اينکه 90 درصد اين افراد در نزاعهاي خياباني کشته شدند.
ضمن اينكه روزانه 1800 نفر مراجعه كننده در سراسر كشور به پزشكي قانوني مراجعه ميكنند تا پزشك، جراحتها، كبوديها و شكستگيهاي ناشي از دعوا را بر بدن آنها تشخيص داده و براي ارائه به دادگاه به ثبت برساند. نگاهي به آمار پزشكي قانوني در سه ماهه نخست امسال نشان ميدهد كه در همه استانهاي كشور، به ازاي هر صدهزار نفر، حداقل صد نفر در نزاع دخيل بودهاند و از آغاز امسال تا پايان مرداد همين درگيريها سبب شده تا 48هزار پرونده به پروندههاي ارجاعي پزشكي قانوني فقط در استان تهران افزوده شود. اين آمارها تنها مربوط به مواردي است كه ثبت شده و بسيارند نزاع هايي كه به مراكز قانوني كشيده نمي شوند.
شايد مقايسه دوجامعه درسطح ايران و آمريكا امري درست و منطقي نباشد، چون ميزان جمعيت،فرهنگ،آزادي هاي مدني و...باهم منطبق نيستند. اما برحسب تصور و باتوجه به آمارهاي اعلام شده، ما در عرض سه ماه به آماري همچون درگيري هاي انجام شده درآمريكا رسيده ايم با اين تفاوت كه درگيري هاي آمريكا منجر به فوت شده و درايران اين درگيري ها درغالب نزاع، دسته بندي شده است. حال پيش خود تصور كنيد كه دراين درگيري هاي سه ماه اول سال(به ازاي هرصدهزارنفر، حداقل صدنفر) و 1800 نزاعي كه روزانه در سراسر كشورما رخ مي دهد، اگر طرفين دعوا مسلح به سلاح گرم بودند؟! شايد تصورش هم براي انسان سخت باشد كه چه فجايع خونبار وانساني مي توانست رخ دهد!. لذا اين نوع نگرش منفي نسبت به فرهنگ جوامع ديگر و مارك توحش زدن بر آنها قضاوت عادلانه اي نخواهد بود.
اما بنابر گفته كارشناسان اجتماعي بروز خشونت درجوامع از نقاط مشتركي برخورداراست كه مي توان آنها را عامل شكل گيري رفتارهاي مشترك درجوامع مختلف دانست.
1- مشكلات شخصيتي: اختلالات شخصيتي و رفتاري از عوامل اصلي بروز خشونت در افراد است. افرادي که داراي شخصيت متغير هستند و هميشه در يک وضعيت متعادل قرار ندارند بيشتر از ديگران به خشونت متوسل مي شوند. کارشناسان معتقدند، زمينه هاي بروز خشونت ابتدا در جوامع کوچک تري مانند خانواده، مدرسه و... شكل مي گيرد. فردي كه از كودكي شاهد پرخاش گري والدين درخانواده بوده و همواره عدم آرامش را درمحيط خانه تجربه كرده است، ناخودآگاه دچارخشونت رفتاري مي گردد، چون تجربه برخورد آرام و منطقي با مشكلات را نداشته و تنها راه مواجهه را به كارگيري خشونت تلقي مي كند.
2- اختلالات اجتماعي: هم اکنون در بسياري از خانوارها تمام اعضاي خانواده به دلايل مختلف مجبور به کار در بيرون از منزل هستند. فشارهاي کاري و نبود فضاي شادي در جامعه هم باعث ميشود تا اعضاي اين خانوادهها در هنگام بازگشت به خانه، آستانه تحملشان پايين آمده و اگر هم گفتوگويي ميان اعضاي خانواده آغاز شود بنا به دلايل ياد شده قبل از اينکه باعث نزديکي افراد خانواده شود، به بحث و مشاجره ميانجامد و همين اتفاقهاست که اعضاي خانواده را از هم دور کرده، روابط بين اعضاي خانواده از بين ميرود وهمهچيز براي وقوع يک اتفاق ناخوشايند آماده ميشود. لذا مشغلات و گرفتاري هاي اجتماعي كه فرد درجامعه با آن درگيراست عاملي دربروز خشونت مي باشد.
3- مشكلات اقتصادي: اما مهمترين عامل بروز خشونت مشكلات اقتصادي است. با افزايش گراني و تورم، توان مالي افراد لحظه به لحظه کاهش مي يابد و هرگاه توان اقتصادي کاهش يابد و اختلاف طبقاتي زياد شود در نتيجه انتظار طبقه متوسط و رو به پايين جامعه برآورده نمي شود و اين مسئله به صورت خشونت بروز مي کند. امروزه ذهنيت حاکم در جامعه ما، ذهنيت مادي است و روابط افراد حتي در روابط عاطفي هم براساس ديد مادي شکل مي گيرد. به همين علت عامل اقتصادي نقش عمده اي در بروز خشونت دارد. بيكاري جوانان نيز در افزايش خشونت بيتاثير نبوده است . بيكاري هدف و اميد به آينده و انگيزه را از جوانان ميگيرد واعتماد به نفس آنها را كاهش داده و آستانه تحمل آنها را کم ميکند . دامنه مشكلات اقتصادي و معضلاتي كه درپي دارد به حدي است كه نمي توان تمام آنها را برشمرد، اما درهمين حد بايد اذعان داشت كه فقر ريشه تمامي مشكلات و ناهنجاري هاي اجتماعي است.
4- ضعف هاي فرهنگي: فرهنگ اجتماعي از جمله عواملي است كه هم مي تواند مانع از بروز خشونت ها باشد و هم مي تواند عاملي درجهت گسترش پرخاش گري هاي اجتماعي تلقي گردد. متاسفانه امروز دركشور ما به سبب ضعف الگوسازي در فرهنگ تعاملات اجتماعي، بروز خشونت هاي آني در رفتار روزمره مردم امري عادي تلقي شده و اين فرهنگ پرخاشگري هر روز خود را قوي تر و گسترده تر مي كند. وقوع درگيري برسرپارك ماشين، خريد نان، سوار و پياده شدن از اتوبوس و مترو و حتي درگفتگوهاي عادي شاهد پرخاشگري افراد هستيم. اين رويه در دستگاه هاي حكومتي مانيز مشاهده مي شود و بسيار ديده ايم كه براي برخورد با يك ناهنجاري فرهنگي از روش هاي خشن و سخت استفاده مي شود. اين امر نشان مي دهد كه خشونت ريشه در عمق وجود جامعه و فرهنگ ما دارد كه تنها مختص به مردم جامعه نيست و حتي فضاي سياسي كشور را نيز در بر مي گيرد.
حمايت:چرايي يك خروج
«چرايي يك خروج»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛اتحاديه اروپا در كنار بحران اقتصادي، اين روزها با مبحثي به نام خروج انگليس از اتحاديه مواجه است، چنانكه كامرون، نخست وزير رژيم سلطنتي انگليس بر اجراي رفراندوم براي جدايي از اتحاديه اروپا تاكيد كرده است.اين ادعاها در حالي مطرح شده است كه ناظران سياسي دلايل متعددي براي اين خروج مطرح ميسازند.
انگليسيها اكنون در عرصه داخلي با اضطراب هاي بسياري مواجه هستند، به گونهاي كه ميزان استفاده از سياست هاي كامرون نخست وزير، به شدت افزايش يافته است .به ويژه اينكه وي نتوانسته بحران اقتصادي حاكم بر اين كشور را رفع كند. در عرصه منطقهاي انگليس نیز مناطقي همچون ايرلند شمالي، ولز، اسكاتلند به دنبال جدايي از اين كشور ميباشند.
دولتمردان انگليس براي پنهان سازي اين تنش ها و نيز انحراف افكار عمومي از بحران اقتصادي، به حاشيه سازي روي آورده كه ادعاهاي مطرح شده مبني بر خروج از اتحاديه اروپا، بخشي از اين نمایش است. در عرصه اروپا نيز انگليس جايگاه چندان مطلوبي ندارد.
از يك سو بسياري از كشورها، انگليس را عامل بحران و شكاف در اتحاديه ميدانند و پذيرنده اجراي سياست هاي اين كشور نميباشند. چنانكه انگليس در همسو ساختن اروپا با سياست هاي خود ناتوان بوده است و از سوي ديگر اكثر كشورهاي اروپايي نظير فرانسه، آلمان توانستهاند به عنوان محور تحولات اروپا معرفي شوند، به گونهاي كه نام انگليس چندان مطرح نميباشد.اين روند نشانگر افول جايگاه انگليس در معادلات اتحاديه اروپاست كه هزينههاي داخلي و خارجي بسياري براي اين كشور به همراه دارد. با توجه به اين شرايط، لندن تلاش دارد تا به هر نحوي شده ساختار اتحاديه را تغيير داد و آن را در مسير خواسته هاي خود هدايت کند.
در حالي كه فرانسه و آلمان را نيز پيرو خود ميسازد. لندن از هزينههاي خروجش براي اتحاديه اروپا آگاه است و به نوعي از عدم پذيرش خروجش از سوي اعضای اتحاديه اطمينان دارد.با توجه به اين شرايط، لندن سعي دارد تا با طرح همه پرسي خروج از اتحاديه اروپا، هزينه هاي سنگينی را در برابر اتحاديه اروپا قرار دهد تا در نتيجه آن خواستههايش را به اروپا تحميل کند.
به عبارت ديگر لندن به دنبال باج گيري از اروپا ميباشد و نه خروج از اين اتحاديه. در جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد، ميتوان گفت كه ادعاي خروج انگليس از اتحاديه اروپا، پيش از هر چيز برگرفته از تنش هاي دروني و خارجي بر اين كشور است. در حالي كه با هزينه تراشي براي اتحاديه اروپا به دنبال باج گيري از كل اروپا ميباشد تا در لواي آن بتواند ضمن پنهان سازي اضطراب هاي خود، از اين پيروزي به عنوان ابزاري براي كاهش اعتراض هاي داخلي و حفظ قدرت كامرون نخست وزير حزب محافظه كار را اجرايي سازد.
ملت ما:حذف كنكور قانوني كه به درازا كشيد
«حذف كنكور قانوني كه به درازا كشيد»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم كارن خانلري است كه در آن ميخوانيد؛حدود سه سال گذشته قانوني در راستاي حذف كنكور سراسري در سيستم آموزشي كشور به تصويب رسيد اما همچنان بحثها براي اجرايي شدن آن در مجلس مطرح است. در اجرايي شدن اين قانون معضلي ديده ميشود. اگر رشتهها، شهرها و دانشگاهها را در كنكور سراسري بر اساس رشته- محل مورد بررسي قرار دهيم در بين اين رشته – محلها تعداد كمي ديده ميشوند كه تقاضاي بالايي دارند به اين معنا كه براي ورود به رشته- محلهاي خاصي رقابت در كنكور بايد اجتنابناپذير باشد همچون رشتههاي مهندسي و پزشكي. اما در رابطه با رشتههاي ديگر كه در اولويتهاي ابتدايي قرار ندارند بايد معيار انتخابي دانشجو براساس سابقه تحصيلي او باشد.
آنچه كه در حال حاضر به عنوان قانون حذف كنكور مورد اشاره است همين روند ذكر شده است كه در شرايط فعلي تنها بر مقطع كارشناسي دلالت دارد. در موضوع حذف كنكور كيفيت برنامهريزيهاي درسي آموزش و پرورش از اهميت زيادي برخوردار است و تنها در اين صورت است كه ميتوان بر اثرگذاري صحيح آن اميدوار بود. به عنوان مثال ممكن است يك رشته مشخص همچون پزشكي در يك دانشگاه 10 نفر ظرفيت داشته باشد اما در ميان دانشجويان متقاضي 20 نفر وجود دارد كه همه آنها سطح علمي يكساني دارا بوده و معدل يكساني دارند.
در اين شرايط يك امتحان حوزهاي لازم است كه از اين تعداد ظرفيت لازم را انتخاب كنند. متاسفانه برخلاف ساير كشورها كه كنكور تنها بخشي از مراحل تحصيلي به حساب ميآيد در كشور ما اين موضوع به معضل بزرگي هم براي متقاضيان و هم براي خانوادههاي آنها تبديل شده است. به جاي اينكه دانشآموزان كه خود را براي دانشجو شدن آماده ميكنند در محيطي آرام خود را براي اين آزمون آماده كنند مجبور هستند تا دغدغه كنكورهاي آتي را نيز به دنبال داشته باشند.
وجود تبليغات آموزشگاههاي كنكور و كلاسهاي آمادگي كنكور كه همچون قارچ افزايش پيدا كردهاند خود به عنوان عاملي در افزايش اين استرس و دغدغه شناخته ميشود. تبليغات يك كلاس كنكوردر حال حاضر از تبليغات يك محصول ملي در كشور ما بيشتر است. سيستم كنكور سراسري و نحوه اجراي آن به عنوان يك عامل بازدارنده شده است.
از آنجا كه تغييرات و تحولات در بخش آموزش كشورما نميتواند يك شبه اتفاق بيفتد بنابراين اجراي قوانيني همچون حذف كنكور سراسري نيازمند بررسي در ابعاد مختلف دارد. نميتوان اين انتظار را داشت كه قوانين در بخشهاي حساسي همچون آموزش يا بهداشت كشور بلافاصله به موعد اجرا در بيايند. برخي اين انتقاد را دارند كه چرا اجراي قانون حذف كنكور به درازا كشيده است بايد در جواب آنها گفت كه نميتوان در اين موضوع شتابزده عمل كرد و اينكه در حال حاضر اين مسائل اقتصادي است كه نياز به راهحل ناگهاني دارد نه مسائل آموزشي.
مردم سالاري:فرصت طلايي حمايت از توليد ملي رنگ ميبازد؟
«فرصت طلايي حمايت از توليد ملي رنگ ميبازد؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم شهرام صدوقي است كه در آن ميخوانيد؛ «حال توليد خوش نيست».اين جمله کوتاه و ساده شرح حال و روز بخشي از اقتصاد است که اگر با تدبير مناسب از اين وضعيت درآيد و روي ريل سوددهي بيفتد، ميتوان گفت چرخ زنگ زده و کند اقتصاد کشور راه افتاده و حتي ديگر نيازي به درآمدهاي حاصل از خام فروشي نفت نخواهد بود.اگرچه اهتمام مسوولين و تصميمگيران دولتي اين حوزه نيز به نجات توليد ملي در پي نگاه ويژه مقام معظم رهبري به اين مقوله است، اما متاسفانه واقعيات بخش توليد در سال معروف به سال توليد ملي و حمايت از کار و سرمايه ايراني غير از اظهاراتي است که در اين ارتباط زده ميشود. در حالي که دولتمردان از سال حمايت از توليدات ملي به عنوان يک فرصت طلايي ياد ميکنند، دست اندرکاران توليد و کساني که خاک اين بخش را خوردهاند وضعيت حاکم بر صنعت و توليد را در بدترين شرايط طي ساهاي اخير توصيف ميکنند.
البته به دليل بوجود آمدن شرايط ويژه اقتصادي، تمام بخشهاي جامعه تحت تاثير کمبودهاي اقتصادي قرار گرفتهاند؛ اما بخش توليد که علاوه بر مزيتهاي اقتصادي ريشه دربسياري از مسائل اجتماعي و امنيتي جامعه از قبيل اشتغالزايي وارتقاي اميد به زندگي در بين خانوادههاي کارگران و فعالين اين بخش دارد بيش از همه حوزهها از نارساييهاي مالي يکسال اخير کشور آسيب ديدهاند. بخش توليد و صنايع وابسته به آن حوزههاي متنوع و گستردهاي دارد که در اکثر آنها به نوعي مشکلات و نارساييهايي مشاهده ميشود که صنايع مربوط به آن را با اختلالاتي مواجه ميکند. يکي از صنايعي که از گستردگي فراوان در کشور برخوردار است صنعت توليد لوازم خانگي است.توليدات لوازم خانگي در کشورمان از سابقه بيش از 50 سال برخوردار است و در حال حاضر با فعاليت حدود 35 توليدکننده ريز و درشت توان بالقوه اي براي رفع نياز بخش عمده اي از محصولات مربوط به اين صنعت در کشور بوجود امده است.
اگرچه متاسفانه به دلايلي توان مانور برندهاي خارجي در عرضه محصولاتشان در داخل کشور بالا نگه داشته شده اند اما مديران ارشد امر توليد لوازم خانگي در موقعيتهاي گوناگون خبري اعلام داشته اند که تعهدات مناسب براي تامين نياز بازار اينگونه لوازم به مسوولين تنظيم بازار داده ميشود و تنها در مقابل آن اعتماد مسئولين دولتي و متوليان توليد ملي به توليدگران محصولات داخلي را خواستارند.چند نکته حساس و حياتي براي توليد گران ازجمله توليد کنندگان لوازم خانگي در چند ماه اخير بوجود آمده است که در اين مجال به مواردي از آن اشاره ميشود. به طور مثال، محمدرضا دياني رييس هيات مديره انجمن توليدکنندگان لوازم خانگي در بيان اهم اين مشکلات به وجود رکود در بازار به دليل کاهش توان خريد مردم طي ماههاي اخير و همچنين کاهش 50 درصدي ميزان توليد بخاطر بروز مشکلات مالي و هزينهاي واحدهاي توليدي اين صنعت اشاره کرد و هشدار داد که اگر مشکلات بوجود آمده اخير برطرف نشود سال 92 سال بسيار سختي براي توليدگران در اين صنعت خواهد بود. همچنين دياني در آخرين نشست خبري خود به وجه المصالحه قرار گرفتن واحدهاي توليدي در اختلاف بانک مرکزي و بانکهاي خصوصي اشاره کرد.
توليدکنندگان با انتقاد شديد از شبکه بانکي در خصوص بلوکه شدن ميلياردي سرمايههاي واحدهاي توليدي اظهار ميدارند، پس از آنکه بانک مرکزي بنا به دلايلي به طور شبانه چندين ميليارد تومان از سرمايههاي بانک برداشت کرده است، بانکها هم حدود 9 ماه است که سرمايههاي خرد و کلان واحدهاي توليد نزد خودشان را بلوکه کرده و هيچ پاسخي هم به اعتراضات توليدگران نميدهند. بنا به گفته آنان اگرچه از سوي وزارت صنعت،معدن و تجارت هم پيگيري مشکل مذکور انجام ميشود اما تاکنون هيچ گشايشي از آزادشدن سرمايههاي واحدهاي توليدي صورت نگرفته است.
نام مشکل اخير مالي را ميتوان گروکشي بانکها ناميد و هيچ نهاد و سازماني مرجع شکايت از وضعيت بوجود آمده براي بخش توليد تعريف نشده است. بنابراين مشکل پيش آمده،هزينه توليد در اين صنعت 20 درصد بيش از ارزهاي آزاد ارزيابي ميشود و اگر برطرف نشود توليد سال آينده را تحتالشاع خود قرار خواهد داد چون اختلال در سرمايه درگردش واحدهاي توليدي، بي اعتباري نزد مشتريان خارجي بدليل عدم تسويه بانکها با آنان، افزايش هزينه انبارداري و بلاتکليفي در تسويه نهايي بانکها معضلات مهمي را متوجه واحدهاي توليدي ميکند.معضل ديگري که اخيرا متوجه توليدکنندگان داخلي در اين صنعت شده است به بهره گيري رانت خواران از معافيتهاي موجود در بحث واردات مربوط ميشود .رييس انجمن توليدکنندگان لوازم خانگي با هشدار دورزده شدن واردات از سوي واردکنندگان لوازم خانگي و ضرر فعالين اين صنعت در داخل کشور و همچنين کاهش درآمد دولت بابت کاهش تعرفه واردات محصولات خارجي مونتاژ شده در داخل کشور اعلام کرده است که معضل واردات قطعات لوازم خانگي براي اسمبل شدن در داخل کشور بسيار خطرناکتر از واردات مستقيم محصولات کامل و ساخته شده از خارج کشور است.
تهديد جدي ديگري که متوجه توليد داخلي است،به جنگ تبليغاتي محصولات خارجي مشابه در داخل کشور است به طوري که بنا به گفته مسوولان توليد بطور مثال در صنعت لوازم خانگي بيش از 400ميليارد تومان هزينه تبليغات ميداني و تصويري محصولات خارجي شده است.
اين تبليغات گسترده در حالي انجام ميشود که مصوبات شوراي عالي فرهنگي کشور و شوراي عالي شهرداريها مبني بر ممنوعيت تبليغات محصولات خارجي مشابه ساخت داخل کشور وجود دارد اما هيچيک از طرفين آگهي دهنده و آگهي گيرنده در سکوت مسوولان دولتي به آن اعتنايي نميکنند.در پايان، نگارنده مطلب معتقد است که در سال مزين به حمايت از توليد ملي و سرمايه و کار ايراني بر همه تصميمگيران دولتي، متوليان بخش توليد و همچنين نمايندگان مردم در خانه ملت واجب است که براي حل مشکلات فرابخشي توليد در کشور دغدغه جدي داشته باشند و در جهت رفع آنها گام بردارند.
همه اين مسائل را بايد در کنار يک نگراني عمومي توليدکنندگان، يعني بيثباتي در اوضاع اقتصادي دانست. موضوعي که اين روزها شديدا تصميمگيري در عرصه توليد را تحتالشعاع خود قرارداده است. توليدکنندگان معتقدند براي رونق توليد اگر دولت در مديريت امور اقتصادي براي کاهش قيمتها ناتوان است، حداقل تدابيري صورت دهد که دوباره شاهد رشد قيمتها نباشيم. موج جديد افزايش قيمت ارز، سبب شده تا توليد بيشاز ديگر حوزهها نگران شود و اميد است دولت دهم در اين ماههاي پاياني از عمرش به جاي حاشيهسازي، زمينه مساعد براي توليد را فراهم کند.
ابتكار:سرنوشت مردان کليدي در پرده ابهام!
«سرنوشت مردان کليدي در پرده ابهام!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛هر چه به پايان کار دولت احمدي نژاد نزديک ميشويم شيب اتفاقات عجيب وغيره منتظره تندتر ميشود.نحوه رفتار رئيس جمهور بادولتمردان درطول اين سالها سوژه هميشگي رسانهها بود. عزل ناگهاني، انتصابهاي غيره منتظره به گونه اي که در مواردي فرد منصوب هيچ اطلاعي از فرآيند انتخابي خود نداشته است.حالا هم عزل مهرههاي کليدي توسط ديگر نهادهاي نظارتي بر سرنوشت اين دولت و دولتمردانش علامت سؤال بزرگي گذاشته است.
ابتداي هفته تقاضاي بازنشستگي رئيس کل بانک مرکزي تيتر روزنامهها شد، فرداي همان روز خبر حکم انفصال نامبرده توسط ديوان محاسبات به دليل تخلف ارزي منتشر گرديد.همزمان خبر مخالفت رئيس جمهور با بازنشتگي جناب بهمني نگاهها را متوجه اين جايگاه حساس کرد وحالا خبر ابلاغ حکم انفصال آقاي رئيس کل همه را مبهوت و خود آقاي بهمني را بيش از ديگران متحير ساخته است.در اين هفته سرپرستي جناب نيکزاد مهره کليدي دولت از نظر اجرايي بر وزارت ارتباطات با کارت قرمز مجلس روبرو شد.
در همين زمان فشار بر دولت مبني بر، برکناري سعيد مرتضوي از مدير عاملي سازمان تامين اجتماعي شوک بزرگي بر بدنه اين سازمان مهم بود.اينهمه با مقاومت سر سختانه جناب رئيس جمهور روبرو شده است.انگار اين مربي به کارتهاي داوران هيچ توجهي نداردوبابي اعتنايي، تلاش ميکند مهرههاي اصلي را تا پايان 90 دقيقه در زمين نگه دارد.اصولاً همين دست رفتارها از احمدي نژاد شخصيتي متفاوت ساخته است.عزلهاي خودش يک جور تعجبها را برمي انگيزاند،مقاومتش در مقابل حکم عزل ديگردستگاهها جور ديگر موجب حيرت است.
اتفاقات اين هفته و مجموعه رفتارهاي دولت ظرف سالهاي گذشته موجب گمانه زني پيرامون سرنوشت شخص دکتر احمدي نژاد و يارانش شده است.دامنه گمانه زني هاوتحليل پيرامون،عاقبت دولتمردان رو به گسترش است هر کس هم به زعم خود تلاش ميکند آينده را آنچنانکه ميپسندند بر آورد نمايد.حقيقت اينستکه نميتوان سرنوشت واحد براي شخص رئيس جمهور و ديگر يارانش پيش بيني کرد آقاي احمدي نژاد با تعداد محدودي از يارانش تحت عنوان هسته اصلي هم سرنوشت خواهند بود.
تعدادي از همکاران کنوني اش ترجيح داده که خود را همکار اجرايي قلمداد نمايند و گاهي که احساس امنيت کنند نسبت به مواضع رئيس جمهور اظهار تبري مينمايند برخي تلاشمي کنند به صورت چراغ خاموش با رقيبان احمدي نژاد آبگوشت هم بخورند اما تعدادي مهره کليدي وجود دارند که خواسته يا ناخواسته با سرنوشت رئيس جمهور هم عاقبت شده اند،درمواردي هم چوب عملکرد رئيس جمهور را ميخورند.
واکنش جناب بهمني رئيس کل بانک مرکزي به خبر حکم انفصالش خواندني و شنيدني است او اعلام داشته که در موضوع مورد استناد ديوان محاسبات وي تنها مجري دستورات دولت بوده،شايد خواسته بگويد که او نيز موافق عملکرد مجموعه تحت امرش نبوده است.البته طبيعي است که اين نوع استدلال پذيرفتني نيست به هر حال وضع و حالي که مديريت کشور پيدا کرده خو شايند نيست،شرايط کشور بسيار شکننده است.
فشار تحريمها و گراني انتظار عکس العملهاي قاطع و جامع از طرف دولتمردان را ايجاب کرده است اين انتظار با اين شکل نا امني ناسازگار است.اينکه مديران کنوني با اين پاهاي لرزان تا پايان عمر دولت به چه سرنوشتي گرفتار خواهند آمد نياز به حدود پنج ماه زمان است.
قانون:تهدید روابط آمریکا و اسرائیل در سایه تشکیل کابینه راست افراطی
«تهدید روابط آمریکا و اسرائیل در سایه تشکیل کابینه راست افراطی»عنوان يادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسن هانیزاده است كه در آن ميخوانيد؛انتخابات پارلمان (کنست) اسرائیل در حالی برگزار شد که سیاستهای گذشته بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی، در عرصههای داخلی، منطقهای و بینالمللی با چالشهای جدی همراه بود.
در انتخابات سهشنبه اسرائیل، 34 حزب شرکت داشتند اما نظرسنجیها نشان میدهد که احتمال پیروزی ائتلاف لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو و اسرائیل بیتنا به رهبری اویگدور لیبرمن بسیار بالاست. این در حالی است که پیروزی این دو حزب به تنهایی برای تشکیل یک کابینه کافی نیست؛ زیرا طبق آخرین نظرسنجیها پیش از برگزاری انتخابات، لیکود و اسرائیل بیتنا حداکثر 45 کرسی از مجموع 120 کرسی پارلمانی را بهدست خواهند آورد.
بنابراین لیکود و «اسرائیل بیتنا» باید با سایر احزاب افراطی کوچک مانند یهودیت هتورات، میرتس، شاس و حاردیم یک ائتلاف را تشکیل دهند که در آن صورت یک کابینه کاملا افراطی شکل خواهد گرفت. اما سوال اینجاست که تشکیل چنین کابینهای چه پیامدهایی در داخل و خارج برای رژیمصهیونیستی به دنبال خواهد داشت؟ کابینه سابق رژیم اسرائیل و سیاستهای افراطی نتانیاهو و لیبرمن به بروز شکاف میان احزاب مختلف کار، کادیما، لیکود و اسرائیل بیتنا منجر شد و به همین دلیل دو حزب کادیما و کار از ائتلاف با لیکود خارج شدند.
همچنین در طول 3 سال گذشته سیاستهای افراطی نتانیاهو به بروز شکاف میان اسرائیل و آمریکا منجر شد؛ زیرا با وجود تلاش لابی صهیونیستی برای ایجاد همگرايی میان اسرائیل و آمریکا، شخص باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، موافق سیاستهای افراطی نتانیاهو نبود. همچنین موضوع تهدیدات مکرر نتانیاهو علیه تاسیسات هستهای ایران و افزایش فعالیت شهرکسازی در اراضی اشغالی 1967 همواره با مخالفت آمریکا و اتحادیه اروپا همراه بود.
گسترش شهرکهای یهودینشین در قدس شرقی و کرانه غربی با مخالفت گسترده اتحادیه اروپا همراه بود تا جایی که برخی کشورهای عضو اتحادیه اروپا، سفرای خود را از فلسطین اشغالی فرا خواندند. از سوی دیگر نتانیاهو در طول دوران نخستوزیری خود، ضمن بزرگنمایی خطر هستهای ایران تلاش کرد تا از این رهگذر خاخامهای یهودی و احزاب دینی تندرو را با خود همراه سازد . در عین حال شکست ارتش اسرائیل در جنگ هشت روزه غزه نیز به کاهش جایگاه احزاب افراطی اسرائیل در میان جامعه تندروی این رژیم منجر شد.
با این حال نتانیاهو و لیبرمن تلاش کردند از رهگذر فرافکنی، این شکست را به دلیل کمک نظامی ایران به جنبشهای مقاومت اسلامی فلسطین توجیه کنند. اکنون به نظر میرسد نتایج اولیه انتخابات اسرائیل بیانگر آن است که احزاب دینی و افراطی اسرائیل حداقل 85 کرسی انتخاباتی را بهدست خواهند آورد که در این صورت منطقه در آینده شاهد تنشهای جدیدی خواهد بود. با این حال حضور تندروها در کنست و کابینه آینده رژیم اسرائیل به انزوای منطقهای و بینالمللی اسرائیل خواهد افزود. همچنین قطعا در آینده اختلافات میان اسرائیل و آمریکا تشدید خواهد شد زیرا جان کری، وزیر خارجه و چاک هیگل، وزیر دفاع جدید آمریکا با سیاستهای افراطی نتانیاهو مخالف هستند.
این اختلافات در آینده بر روابط کاخ سفید و تل آویو تاثیر مستقیم خواهد گذاشت و در چنین شرایطی رژیم اسرائیل با یک انزوای سیاسی جدی در سطح منطقه و جهان مواجه خواهد شد. دگرگونیهای اخیر منطقه و سرنگونی رژیم حسنی مبارک، حاکم سابق مصر، شرایط ناپایداری برای رژیم اسرائیل بهوجود آورده و بههمین دلیل رهبران سیاسی احزاب چپ اسرائیل در پرتو این تغییرات، آینده تاریکی برای این رژیم پیشبینی کردهاند.
اگر کابینه آینده اسرائیل از میان شخصیتهای افراطی تشکیل شود قطعا این رژیم با چالشهایی جدی در داخل و خارج مواجه خواهد شد .وضعیت شکننده نظامی، امنیتی و اقتصادی، افزایش مهاجرت معکوس، افزایش نرخ بیکاری، تورم و افزایش توان نظامی جنبشهای مبارز فلسطینی، بخشی از چالشهایی است که آینده رژیم اسرائیل را بهشدت تهدید میکند. لذا برون داد و نتیجه تشکیل یک کابینه افراطی در اسرائیل، تشدید خشونتها و افزایش درگیریهای بیشتر میان مردم فلسطین و رژیمصهیونیستی خواهد بود که این امر قطعا در درجه اول تاثیر خود را بر روابط واشنگتن- تل آویو خواهد گذاشت.
آرمان:پنج برابر شدن یارانههای نقدی؛ شعار یا واقعیت؟
«پنج برابر شدن یارانههای نقدی؛ شعار یا واقعیت؟»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم
محمدرضا سیاحی است كه در آن ميخوانيد؛تقریباً دو سال از اجرای مرحله اول قانون هدفمند کردن یارانه گذشته است، در رابطه با این موضوع اظهارنظرها متفاوت بوده است، اغلب کارشناسان و تحلیلگران اقتصادی به شیوه اجرا و نتیجه آن انتقاد و اذعان دارند که دولت در این زمینه موفق عمل نکرده است، برای مثال قرار بود دولت 30 درصد از درآمد حاملهای انرژی را به بخش تولید اختصاص دهد تا زیرساختها و تجهیزات، نوسازی و بازسازی شوند که در عمل اتفاق نیفتاد و این امر سبب شد که برخی کارخانهها تعطیل شوند، انتقاد دیگری که به عملکرد دولت در این زمینه وارد میکنند، مصرف پولهای حاصل از آزاد کردن حاملهای انرژی که در اختیار دولت قرار گرفته، است، که رسما میزان آن اعلام نشده است در نتیجه کارشناسان اعتقاد دارند که دولت در اجرای مرحله اول هدفمندی یارانهها موفق عمل نکرده است.
در مقابل دولت نه فقط اینکه این نظرات را قبول ندارد بلکه ادعا دارد که این حرفها مغرضانه و برای زیر سوال بردن عملکرد دولت است و به قول معروف چوب لای چرخ دولت گذاشتن است و ضمن دفاع از عملکرد خود در اجرای مرحله اول هدفمندی آن را برای دولت موفقیت میداند بنابراین بر اجرای مرحله دوم هدفمند کردن یارانه اصرار دارد. در همین حال کارشناسان اعتقاد دارند که شرایط اقتصادی فعلی کشور تحمل اجرای مرحله دوم را ندارد.
یکی از اتفاقاتی که قرار است با اجرای مرحله دوم هدفمندی بیفتد، پنج برابر شدن یارانههای نقدی است، سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که دولت در پرداخت همین مبلغ مرحله اول دچار مشکل است و به گفته کارشناسان اقتصادی، برای تأمین این مبلغ از صندوق خزانه ملی برداشت میکند و رقمی که الان برای یارانه نقدی پرداخت میشود، حدود 4 هزار میلیارد تومان است و اگر یارانه نقدی پنج برابر شود، دولت به رقمی در حدود 20 هزار میلیارد تومان نیاز دارد، که با توجه به شرایط و تحریمها معلوم نیست برای تأمین این مبلغ چه برنامهای دارد اما با همه این واقعیتها سوال مهم و اساسی که در این زمان مطرح میشود، اصرار عجیب دولت بر اجرای مرحله دوم است.
جواب این سوال را میتوان در ماهیت و حقیقت این گفتهها پیدا کرد. در واقع با نزدیک شدن به انتخابات و اظهاراتی که امسال را سال آخر دولت نمیداند، معلوم میشود که شعار کاندیدای نزدیک دولت برای انتخابات سال 92 همانند سال 84 اقتصادی است و آنها با توجه به تفکری که برای مدیریت دارند، در واقع رأیآوری آنها را در بخش متوسط و ضعیف که اکثریت جامعه هستند، میداند.
درباره پنج برابر شدن یارانه نقدی شاید خود دولت هم باتوجه به وضعیت اقتصادی بعید میداند که مجلس چه از نظر کارشناسی و چه از لحاظ منطقی، این موضوع را تایید کند. پس با این وضع، هدف و غایت چیست؟ دولت میخواهد بگوید همچنان در جهت حل مشکلات اقتصادی و سر و سامان دادن به وضع معیشت مردم مصمم است اما دستهای دیگری مانع اجرای سیاستهای دولت هستند.
در ماههای باقیمانده دولت، برخی میخواهند این گمانه را در بین عامه جامعه جا بیندازند که احمدینژاد میخواست یارانههای نقدی را اضافه کند اما عمر کم دولت فرصت انجام این کار را به او نداد و با این اعتقاد که اگر کاندیدای دولت رأی بیاورد، حتماً یارانههای نقدی را پنج برابر خواهند کرد. در نتیجه رأی آنها کاندیدای موردنظر دولت خواهد بود.
شرق:مشوقهای واشنگتن دوربرگردان پکن
«مشوقهای واشنگتن دوربرگردان پکن»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم اسماعیل بشری است كه در آن ميخوانيد؛آزمایش موشک بالستیک توسط کرهشمالی، حمایت چین، متحد دیرینش را نیز کمرنگ کرد و موجب موافقت «پکن» با پیشنویس قطعنامه شورای امنیت علیه «پیونگیانگ» شد. امری که برخی بر این باورند که نتیجه اعطای مشوقهای ویژه اقتصادی ایالات متحده به چین است.
آمریکا همواره در پروندههای ویژه شورای امنیت نظیر پرونده کرهشمالی و ایران درصدد امتیازدهی به اعضای شورای امنیت و چانهزنی با کشورهای عضو برآمده است تا از این طریق خواسته و رویکرد خود را عملی کند و این کشورها را در بعد سیاسی وادار به تمکین از خود کند. در همین حال چین به عنوان عضو دارای حق وتوی شورای امنیت و همچنین از معدود متحدان دیرین کرهشمالی، برای آمریکا اهمیت ویژهای دارد و حتی رای ممتنع پکن نیز میتواند واشنگتن را در رسیدن به هدفش راضی کند.
مبادلات گسترده اقتصادی چین و آمریکا پتانسیل امتیازدهی واشنگتن به پکن را بالا میبرد. برخی خبرها حاکی از آن است که آمریکا به چین قول داده است که در صورت همراهی با پروژه فشار علیه کرهشمالی، سهامی را به شرکتهای چینی در بورس «والاستریت» اختصاص خواهد داد. علاوه بر این برنگرداندن خط تولید شرکتهای آمریکایی حاضر در چین به آمریکا میتواند به نوعی امتیازدهی واشنگتن به پکن محسوب شود. «اوباما» در شعارهای انتخاباتیاش وعده داد که خطوط تولید شرکتهای آمریکایی را از چین به آمریکا برگرداند، اتفاقی که اگر میافتاد سطح روابط اقتصادی دو کشور را کاهش میداد.
امانه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه در مذاکرات داخلی آمریکا تعدیلهایی به نفع چین صورت گرفت. بنابراین بیراه نیست اگر موافقت چین با قطعنامه تحریم علیه شورای امنیت را به دلیل اعطای مشوق از سوی واشنگتن بدانیم. با این حال نباید این نکته را نیز فراموش کرد که چین از ابتدا با آزمایش موشکی کرهشمالی موافق نبود و این احتمال وجود دارد که چین برای تنبیه و مهار کرهشمالی، به این قطعنامه رای مثبت داده است. کرهشمالیدرصدد است تا با برهم زدن آرامش شبه جزیره کره از کشورهای این منطقه امتیازگیری کند و از کشورهای منطقه کمکهای اقتصادی جذب کند. پیونگیانگ گامهای کوچکی را در مسیر اصلاحات برمیدارد اما از سوی دیگر، اقدامات بزرگ انحرافی را در پیش میگیرد، این روند موجب شد تا در نهایت شورای امنیت در قالب پیشنویس قطعنامهای، تحریمهایی را علیه این کشور بگنجاند.
دنياي اقتصاد:از نفت در سفرهها تا اقتصاد بدون نفت
«از نفت در سفرهها تا اقتصاد بدون نفت»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکترسیداحمد میرمطهری است كه در آن ميخوانيد؛این روزها اقتصاد بدون نفت یا عدم اتکا به درآمدهای نفتی بهعنوان راهکاری جهت مقابله با تحریم نفتی و اداره امور کشور بدون نیاز به درآمد فروش نفت و گاز مطرح است.
بسیاری از صاحبنظران نیز از ابعاد علمی و حتی سیاسی بر توسعه اقتصادی بدون نیاز به درآمد نفت صحه گذاشتهاند که صد البته آرزوی صاحب این قلم نیز تحقق این خواسته ملی است؛ ولی در تبدیل اقتصاد کشور به غیرنفتی چند اما و اگر هست که از آن به راحتی نميتوان گذشت. از سادهترینها شروع کنیم.
اندک آشنايی با اقتصاد کشور حاکی از نقش مسلطی است که صنعت نفت در ساختار اقتصاد ایران دارد و نفت با تار و پود اقتصاد ملی عجین شده و تولید و درآمد نفت به اصلیترین عامل تغيیر، خواه مثبت یا منفی در اقتصاد ایران تبدیل شده است. گستره آن از سطح مخارج دولتی وقدرت سیاسی دولت آغاز و با اثرگذاری بر تراز پرداختها، تقاضای داخلی، رشد بازارهای مالی و پولی و در نهایت رشد اقتصادی ادامه داشته است.
مخلص کلام آنکه طی دهههای گذشته وابستگی اقتصاد کشور به نفت، خواسته یا ناخواسته، موجب شکلگیری رشدی القایی و وابسته به آن شده است که البته اگر صرف درآمدهای نفتی با بیهدفی و بیبرنامگی توام شود آسیبپذیری اقتصاد ملی افزایش خواهد یافت.برای کاستن این اثرات منفی اگر تولید و استخراج و فروش نفت و فرآوردههای آن موجب رشد اقتصادی مورد انتظار، افزایش اشتغال، بهبود سطح رفاه عمومی در همه زمینهها وکاهش فقر شده و بخشی از درآمد در صندوقهای حاکمیتی یا توسعه ملی کنار گذاشته شود به بیراهه نرفتهایم و از این طریق به تدریج خود را از بلای سیاه (بهجایطلای سیاه) نجات دادهایم.
شاید به اعتبار همین نقش مسلط نفت است که هدفهایی در سند چشمانداز پیشبینی شده که ایران باید دومین تولیدکننده نفت اوپک با ظرفیت تولید 7 درصد از تقاضای بازار جهانی، سومین تولیدکننده گاز در جهان با سهم 8 تا 10 درصد از تجارت جهانی گاز و فرآوردههاي گازی و اولین تولیدکننده مواد و کالاهای پتروشیمی در منطقه از لحاظ ارزش باشد. هدفهایی که اکنون به یک آرزو تبدیل شده است.
از سویی دیگر در جهت تحقق همین هدفها بود که حذف یارانههای فرآوردههاي نفتی در جهت توسعه و سرمایهگذاری تحت عنوان هدفمندی یارانهها مطرح شد که البته بخشی از اجرایی کردن این سیاست، پرداخت یارانه مستقیم به مردم بود که اکنون وسیله خود به هدفی اصلی تبدیل شده است. اگر در کشور، مردم روی دریایی از ثروت که نفت و گاز است زندگی ميکنند، چرا نباید از این امکان بهره ببرند و با چه استدلالی از این موهبت الهی برای توسعه اقتصادی استفاده نشود و به علت تحریمی که دیر یا زود خاتمه ميیابد، چرا باید به نوعی در چاههاي نفت را ببندیم که ميخواهیم اقتصاد ملی را بدون اتکا به نفت اداره کنیم؟ آیا فضای کسبوکار و شرایط رکود توام با تورم اجازه ميدهد درآمدهای مالیاتی جایگزین درآمد صادرات نفت شود؟
موضوع تحریم نفتی شاید یک سال است که شروع شده و فعلا ادامه دارد، آیا نميتوانستیم خود را مهیای حداقل کم اثر کردن آن بکنیم؟ کدام دیپلماسی نفتی را برای فروش تعقیب کردیم؟ و برای توسعه و استخراج نفت دست به چه سرمایهگذاریهایی قبل از تحریم زدیم؟ چرا همه جور متخصص در صنعت نفت و گاز از اکتشاف گرفته تا استخراج و فرآوری و پالایشگاه و نظایر آن هست؛ ولی تفکر مالی و اقتصادی و سرمایهگذاری در مجموعه بزرگ نفت چندان جایی نداشته و حضوری کمرنگ دارد؟
همگان از ابعاد تحریم و فشار روی صنعت نفت و گاز جهت انتقال تکنولوژی و دانش فنی و فروش فرآوردهها در حد کفایت آگاه هستند؛ ولی این باعث نميشود که نپرسند، صنعتی را که صد سال در آن سابقه داریم، چرا با طرح نظراتی چون اقتصاد غیرنفتی، باید به نوعی زمینگیر کنیم. بهتر نیست اول به حدی قابل قبول از توسعه خود را برسانیم و بعدا اعلام بینیازی به نفت کنیم؟
فراموش نشود که امنیت در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با اتفاقاتی که در دو سال اخیر در آن رخ داده تا اندازه زیادی به نفت پیوند خورده است و عدم استفاده از نفت به عنوان ثروت ملی و مبادله آن با توسعه اقتصادی به خاطر مشکلات در فروش در یک یا دو سال اخیر نبايد به تصمیمی عجولانه و نامشخص برای جایگزینی درآمدهای نفت تبدیل شود.
این انتظاری ملی است که با توجه به موقعیت استراتژیک کشور و نیروی انسانی ماهر آن، رشدی دائمی در صنعت نفت داشته باشیم و اگر امروز بذر تفکر کاستن تدریجی از اتکا به درآمد نفتی را ميکاریم، بدانیم محصول آن بلافاصله و فردا به دست نميآید و محتاج به یک دوره گذار هستیم و براي طی این دوره باید آگاهانه حرکت و عمل کرد و تصور نشود با یک بخشنامه اقتصاد کشور یک شبه غیرنفتی ميشود.اگر وعدهای ميدهیم راههاي تحقق آن را هم کمی سبک و سنگین کنیم.