روزنامه آفرینش نوشت:
در
طول تاريخ، در تمام جنگ ها و لشکر کشي ها، زنان، کودکان و مردان ، چه بي
دفاع و چه مسلح، به وحشيانه ترين وجوه ممکن ، کشته ، مثله و آتش زده شده
اند. خانه ، کارخانه ها، کتابخانه و مزارع ، ويران و آتش زده شده اند و در
نهايت ، سرزميني به تصرف درآمده است و به کشور متجاوز الحاق شده يا از دست
کشور متجاوز آزاد شده است. ولي خاک و سرزمين همچنان در جاي خود باقي مانده
است .
اما در صلح و امنيتي که بر سرزمين مان حاکم است و بسياري از
ما ، نمي دانيم که چه بهايي براي بقاي اين صلح و آرامش پرداخته مي شود، اما
تاسف آور و بسيار هم غم انگيز است کار آناني که هم خون و هم وطن ما هستند
اما خاک سرزمين مان را به توبره مي کنند.
در سرزمين هاي لم يزرع آن
طرف خليج ، برج و باروهاي سبز ، جزاير مصنوعي سبز و باغ هاي هلندي ، سر از
خاک بيرون مي کشند و ما ملت هم کرور کرور ، پول خرج مي کنيم ، به آن سرزمين
ها سفرمي کنيم و با دهان باز از تعجب مي پرسيم که :" آخر چه طوري ؟ "
اينان
که خاکِ نظر کرده ي اين سرزمين را مي فروشند، تنها خاک را نمي فروشند،
بلکه آينده و تماميت ارضي ملتي را بر باد مي دهندو اين ، سودايي سراسر ،
زيان است.
خاک مان را مي فروشيم.
ما به اين جا رسيده ايم.
تربت پاکي را که در طول تاريخ ، نسل هاي بسياري براي آباد و آزاد و در امان
ماندن آن ، خون بر آن افشانده اند ، به توبره مي کشيم ( در مصداق واقعي اش
کاميون کاميون خاک جمع مي کنيم ) و مي فروشيم. فروختن خاک مقوله اي بسيار
تلخ و برخاسته از نوعي بي عاطفگي و خيانت و فقر شديد فرهنگي و عدم وابستگي
به خاک به عنوان ميهن و ملت. توهم اينكه هر چيزي را مي توان فروخت و به پول
تبديل کرد، زاييده فقر اقتصادي نمي تواند باشد. چرا که يک فقير ، در
بدترين شرايط ممکن اين است به تکدي روي بياورد يا ناخواسته به سمت فروش
اعضاي بدنش برود. فروش خاک ، در بهترين توجيه ، نوعي سرقت است. سرقت از
اموال عمومي و شبيخون زدن به يک دارايي همگاني .
اگر چه مدت زيادي
است که چنين اتفاقي مي افتد، اما با علني شدن، ديگر نمي توان سکوت کرد.
مسلما دستگاه هايي هستند که به اين امر ، رسيدگي خواهند کرد و پنجه در
گريبان اين خاک فروشان خواهند افکند.
اما اين سوال همچنان باقي
خواهد ماند که چه چيزي يک فرد را به سوي چنين سرقتي ، سوق مي دهد ؟ به سوي
فروختن خاک سرزميني که توتياي چشم ساکنانش است.