شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۱ دی ۱۳۹۱ - ۰۶:۱۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز 2 شنبه 10/11

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «كم لطفي به گزينش»،«مديريت و برنامه ريزي، ضرورت امروز»،«تبعات طرح جديد قيمت گذاري طلا و سکه»،«تجربه گزينش»،«نقش پررنگ القاعده در آينده سوريه»،«آوردگاه تقابل ايران و آمريکا»،«آيا دولت آينده، دولت فرصت‌هاست؟»،«خیلی کم و خیلی دیر»،«نمونه يك برخورد علمي»و... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۱۳۸۰۱

كيهان:كم لطفي به گزينش

«كم لطفي به گزينش»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛ديروز آقاي دكتر احمدي نژاد، رئيس جمهور محترم كشورمان در همايش «سي امين سالروز تنقيح گزينش به فرمان امام(ره)» كه با حضور هيئت هاي مركزي گزينش سراسر كشور تشكيل شده بود، درباره جايگاه گزينش و چگونگي انجام آن سخن گفت و ضمن انتقاد شديد از روال جاري گزينش ها، براي آنچه كه از نگاه ايشان، اصلاح روش هاي گزينش تلقي مي شود، پيشنهاداتي ارائه كرد. اظهارات ديروز آقاي رئيس جمهور درباره گزينش و جايگاه و چگونگي آن اگرچه با طرح معروف «حذف گزينش» كه از سوي مدعيان اصلاحات در مجلس ششم ارائه شده بود، بي شباهت نيست كه اين شباهت ها مي تواند تصادفي و ناشي از كم توجهي به اصل ماجرا باشد ولي صرفنظر از اين همخواني، نگاه آقاي رئيس جمهور در اين باره -با عرض پوزش و برخلاف آنچه از ايشان انتظار مي رود- خالي از خدشه نيست و ابهاماتي را در پي دارد كه به مواردي از آن اشاره خواهيم كرد؛

1- آقاي احمدي نژاد نه فقط اصل گزينش را نفي نكرده اند بلكه بر ضرورت آن نيز تاكيد و اصرار ورزيده اند و برخي از روش هاي گزينشي را هم كه در آن، شخصيت افراد متقاضي خدشه دار مي شود، ناشايسته ارزيابي كرده اند كه قابل تقدير است و صدالبته بايد از اين نمونه ها اجتناب شود ولي راه كارهايي كه براي گزينش ارائه مي دهند، مبهم، تعريف ناپذير و در مواردي مي تواند كمرنگ شدن گزينش را تا مرز نفي و حذف آن در پي داشته باشد. به عنوان مثال مي گويد «براي آدم ها دو حقيقت وجود دارد، يكي درون آنها و اعتقادها و باورهاي عميقشان و دوم ظاهري كه گاهي اين دو با هم ارتباط ندارد. به طور مثال در طب سنتي داريم كه گاهي در سر افراد بلغم زياد مي شود، خواب آلوده مي شوند و پرت و پلا مي گويند در حالي كه آن فرد خوب و مومني است.اما پرت و پلا مي گويد و گاهي اگر مواد ديگري در بدن زياد شود، فرد خيلي زود عصباني مي شود. پس بايد رفتار ظاهري را از حقيقت وجودي افراد تفكيك كنيم و البته كم هستند كساني كه اصل و باورشان خراب باشد و از درون پوسيده باشند».

همانگونه كه ملاحظه مي شود از اين مثال- و برخي نمونه هاي مشابه ديگر در اظهارات ديروز ايشان- راه كار و فرمول تعريف شده اي براي گزينش و اطمينان از صلاحيت افراد به دست نمي آيد. يعني مشخص نمي شود كه «پرت و پلاگويي» فلان متقاضي يك پست و يا مسئوليت در نظام را بايد به حساب
«غلبه بلغم» در «سر» او تلقي كرده و به گفته آقاي احمدي نژاد مطمئن بود كه «اگر غذايش عوض شود، اخلاقش خوب مي شود» و يا بايستي پرت وپلاگويي وي را ناشي از شخصيت غيرقابل اعتماد وي دانست؟! مثلاً؛ توضيح نمي دهند كه اگر كسي در عصر بيداري اسلامي، «دوران اسلامگرايي را تمام شده»! معرفي كرد و اصرار داشت كه «مكتب ايراني» بايد جايگزين «مكتب اسلام» شود، بايد اين پرت و پلاگويي را ناشي از «غلبه بلغم» در سر او تلقي كرده و ايشان را با اين اميد كه «اگر غذايش عوض شود» ديگر پرت و پلا نمي گويد، در پست هاي حساس نظام به كار گرفت و يا به خاطر حفظ حرمت نظام و پاسداري از امانت مردم، عطاي احتمالي او را به لقاي خسارت آفرينش بخشيد و...؟!

2- آقاي رئيس جمهور به چند نمونه از پرسش هايي كه در جريان گزينش افراد مطرح شده اشاره مي كند كه بر فرض صحت- و چنانچه مانند برخي موارد ديگر اطلاعات غلط به ايشان نداده باشند- نمونه هايي عجيب و دور از انتظار است. مثلاً مي فرمايند «از يك دختر 16 ساله در رابطه با مراحل ماترياليسم تاريخي سؤال مي كردند و آن دختر جوابي براي پاسخ دادن نداشت و در نهايت در پرونده او نوشته مي شد؛ سؤال كردم، مي دانست و كتمان كرد و صلاحيت او رد مي‌شد ... و شايد برخي موارد پيدا مي شدند كه مطالعه مي كردند و مي آمدند و در پرونده آنها نوشته مي شد؛ سؤال كردم، توضيح داد و مسلط بود، پس معلوم است كه صلاحيت ندارد»! و به چند نمونه مشابه ديگر از همين دست نيز اشاره مي كنند كه بايد از ايشان پرسيد؛ اين چه تصوير سياهي است كه از گزينش ها ارائه مي دهيد؟! و بر فرض كه چنين افراد «ديوانه» و يا منافق و نفوذي در فلان دفتر گزينش حضور داشته و پرسش هاي ياد شده را از مراجعه كنندگان پرسيده باشند؟! آيا روال و نحوه گزينش در جمهوري اسلامي ايران اينگونه بوده است كه جنابعالي ترسيم مي كنيد؟ يعني حتي يك نمونه از گزينش دقيق و منطقي نيز در تاريخ گزينش ها وجود نداشته است كه حضرتعالي به آن هم اشاره بفرمائيد؟! كاش جناب احمدي نژاد براي نمونه هاي مورد اشاره خود، شاهد و سندي ارائه مي فرمودند و يا توضيح مي دادند كه بعد از مشاهده ديوانگي آن مسئول گزينش، براي اعزام وي به تيمارستان چه اقدامي كرده اند؟!

آيا همين مراكز گزينش نبودند كه مانع نفوذ بسياري از دشمنان مردم و بدكاران و مفسدان اخلاقي و مالي به مراكز حساس نظام شدند؟! و آيا نبايد از آنهمه تلاش خالصانه آنان قدرداني شود؟! و در مقابل زبان اعتراض به سوي كساني دراز شود كه فلان شخص اخراجي فلان وزارتخانه را در پست هاي حساس به كار مي گيرند و فلان متهم- هر چند عفو شده ولي مجرم- را بدون توجه به عدم صلاحيت وي در مسئوليت هاي كليدي جاي مي دهند؟! بديهي است كه اگر به نظر و گزارش هاي مستند مراكز گزينشي اهميت داده شود، كانون هاي حساس نظام از وجود اينگونه افراد بي صلاحيت پالايش خواهد شد، حتي اگر برخي از مسئولان بلندپايه بدون توجه به امانت مردم و منافع نظام، مدافع و پشتيبان آنها باشند! گفتني است آقاي احمدي نژاد مي فرمايند «حكومت نبايد به گونه اي رفتار كند كه مردم در برابر آن مجبور به رفتار دوگانه شوند» كه اين سخن قابل قبولي است ولي بايد پرسيد؛ اولاً؛ چه رفتار دوگانه اي در توده هاي مردم ديده شده است! و ثانياً ؛ درباره رفتار دوگانه برخي از مسئولان چه نظري داريد؟ مثلاً، آيا سردادن شعار شايسته سالاري از سوي برخي مسئولان و در همان حال به كارگيري افرادي كه عدم صلاحيت و ناشايستگي آنها بر همگان آشكار است و سپردن پست هاي كليدي به آنان را، از جمله رفتار دوگانه اي كه به آن اشاره فرموده ايد نمي دانيد؟!

3- و اين سؤال نيز -با عرض پوزش- از جناب رئيس جمهور محترم پرسيدني است كه چرا حضرتعالي علي رغم آنهمه تأكيد و سفارش به مدارا و تحمل نظرات مخالف، كمترين اختلاف سليقه را در كنار خود تحمل نمي فرمائيد؟! كه نزديكترين نمونه آن بركناري دو وزير كابينه در فاصله اي كوتاه است. آنهم در حالي كه به عملكرد يكي از آنها نمره 20 داده ايد و براي بركناري آن ديگري توضيح روشني نداده ايد؟! و...

4- در خبرها آمده بود كه هيئت وزيران طي مصوبه اي به آقاي بقايي معاون اجرايي رئيس جمهور اجازه داده است كه 1500 نفر را خارج از ضوابط قانوني استخدام كند و از آنجا كه يكي از اين ضوابط قانوني، تاييد صلاحيت و شايستگي داوطلبان استخدام از سوي مراكز گزينشي است، ممكن است خداي نخواسته اين توهم پديد آيد كه كم لطفي آقاي احمدي نژاد به گزينش ها با اين مصوبه رابطه اي داشته باشد؟

خراسان:تبعات طرح جديد قيمت گذاري طلا و سکه

«تبعات طرح جديد قيمت گذاري طلا و سکه»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم
عطاءا... ناصري است كه در آن مي‌خوانيد؛اعلام محاسبه قيمت طلا و سکه بر مبناي نرخ مبادلاتي ارز (دلار 2500 توماني) به رغم ظاهر زيبايش، آثاري جبران ناپذير براي اقتصاد کشور به همراه خواهد داشت. شايد مهمترين اثر آن افزايش نرخ ارز و قيمت دلار باشد و در خوشبينانه ترين حالت نيز، نتيجه اين عمل چيزي جز قاچاق طلا و سکه به خارج از کشور نخواهد بود.بگذاريد از حالت خوشبينانه شروع کنيم؛ به واقع اگر دولت بخواهد در شرايط کنوني قيمت هر گرم طلاي 18 عيار را به زير 100هزار تومان برساند و نرخ سکه را زير يک ميليون تومان اعلام کند، بايد آنقدر سکه و طلا با همين نرخ به بازار عرضه کند تا بازار اشباع شده و در همين قيمت به ثبات نسبي برسد. در اين حالت، با فرض ثابت ماندن قيمت دلار، فقط ارزش طلاي موجود در يک عدد سکه بهار آزادي در خارج از مرزهاي ايران در حدود يک ميليون و 250هزار تومان خواهد بود(با فرض دلار آزاد 3200 تومان) و يک گرم طلاي 18عيار بيش از 128هزار تومان ارزش خواهد داشت. اين اختلاف قيمت و حمل آسان اين کالاي ارزشمند، حاشيه سود بالايي را براي قاچاقچيان خرد و کلان به همراه دارد و در شرايطي که به هزار مشقت، پول حاصل از فروش نفت و گاز کشورمان با تهاتر طلا به وسيله کشور وارد کننده پرداخت مي شود، سيل قاچاق طلا و سکه به خارج از مرزها، سرمايه هاي کشور را به باد خواهد داد.

اين فرضيه که دولت به عرضه طلا و سکه با نرخ مبادله در بازار اقدام کند دور از انتظار است. بنابراين شايد در کوتاه مدت شاهد تاثير بازار ارز از بازار طلا و سکه باشيم و تحت تاثير کاهش قيمت طلا و سکه قيمت ارز کاهش يابد، اما در ميان مدت اين امر موجب رشد فزاينده قيمت ارز خواهد شد.

در اقتصاد هر کشور پديده اي وجود دارد با نام پديده «بازارهاي موازي»، اين بازارها به نوعي رقيب يکديگر بوده و بر هم اثر مي گذارند. در اقتصاد ايران بازارهاي موازي شامل بازار پول، بازار سرمايه، بازار مسکن و بازار طلا و ارز است. نقدينگي در اين بازار ها در گردش بوده و با توجه به بازدهي و قوت و ضعف اين بازارها، از يکي به ديگري در جريان است. شاهد اين مدعا رکود بازار مسکن و منفي شدن شاخص بازار سرمايه و خروج منابع پولي از بانک ها در هنگام جهش قيمت ارز و طلا است.

به رغم همسويي بازار «ارز» و «طلا و سکه» به جهت وابستگي قيمت طلا به دلار و اونس جهاني، اما باز هم در موقع جهش قيمت ارز، بخش قابل توجهي از نقدينگي هاي جاري به سمت بازار طلا و سکه مي رود و اين امر از جهش مضاعف نرخ ارز جلوگيري مي کند.

در سال گذشته، پس از اولين جهش قيمت ارز، با پيش فروش سکه توسط بانک مرکزي(که اين عمل در جاي خود قابل نقد است) حجم بازار طلا و سکه افزايش يافت و بخشي از نقدينگي جذب اين بازار شد. پس از آن دولت با فيلترينگ سايت هاي اعلام نرخ لحظه اي ارز از شفافيت بازار ارز کاست و با پرريسک ساختن معاملات و دلالي هاي ارزي به وسيله افزايش بگير وببندها در اين حوزه، ريسک معاملات سفته بازانه را افزايش داد و در مقابل با شفاف نگاه داشتن بازار طلا و سکه، آرام آرام براي مدتي قيمت ارز را کاهش داد.

اما هم اکنون دولت با فيلترينگ سايت هاي اعلام قيمت لحظه اي طلا و سکه و غيرشفاف ساختن اين بازار و همچنين اعلام اينکه ازاين پس قيمت طلا و سکه بر مبناي نرخ مبادلاتي خواهد بود، موجبات خروج نقدينگي از اين بازار را فراهم کرده است. با توجه به چالش هاي بين المللي پيش رو، اين نقدينگي به بازار ارز سرازير شده و شرايط جهش قيمتي مضاعفي را در اين بازار ايجاد خواهد کرد.

جمهوري اسلامي:مديريت و برنامه ريزي، ضرورت امروز

«مديريت و برنامه ريزي، ضرورت امروز»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛طي چند سال اخير با فرا رسيدن فصل تقديم بودجه توسط دولت به مجلس شوراي اسلامي، موضوع انحلال سازمان مديريت و برنامه ريزي در كانون توجه كارشناسان و رسانه‌ها قرار مي‌گيرد. تأخيرهاي پردامنه دولت در ارائه لوايح بودجه طي سال‌هاي اخير و اخبار متعددي كه از كسري بودجه پنهان منتشر مي‌شود هم البته درزنده ماندن بحث انحلال سازمان مديريت و برنامه ريزي يا همان سازمان برنامه و بودجه سابق بي‌تأثير نيست.

امسال اما اظهارات وزير صنعت، معدن و تجارت درباره ضرورت احياء شوراي عالي اقتصاد آن هم دقيقاً در فصل تب و تاب بودجه اي، رنگ و بوي ديگري به مباحث پيرامون انحلال سازمان مديريت و برنامه ريزي داده است. درست است كه مهدي غضنفري در سخنان خود اشاره‌اي به نام سازمان برنامه و بودجه يا سازمان مديريت و برنامه ريزي نكرده و بر ضرورت تشكيل مجدد شوراي عالي اقتصاد انگشت گذاشته است اما به دو جهت "شوراي عالي اقتصاد" از سوي بسياري رسانه‌ها مترادف سازمان برنامه و بودجه تلقي شد به گونه‌اي كه چه بسا وزير صنعت دولت دهم براي پرهيز از گرفتار شدن به خشم رئيس‌جمهور از اسم رمز شوراي اقتصاد براي اشاره به سازمان برنامه و بودجه استفاده كرده باشد.

وجه نخستي كه رسانه‌ها را بر آن داشت تا چنين برداشتي از سخنان وزير صنعت داشته باشند، بهانه و محفلي بود كه غضنفري در آن به سخنراني پرداخته و از ضرورت احياء شوراي اقتصاد سخن گفته بود يعني همايش بودجه ريزي عملياتي.

از آنجا كه بودجه و تدوين آن اساساً و قانوناً جزو وظائف سازمان برنامه و بودجه بوده و اكنون معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري عهده‌دار آن شده است. كاملاً طبيعي است كه سخن گفتن از ضرورت تشكيل مجدد شوراي عالي اقتصاد در همايشي تحت عنوان بودجه ريزي عملياتي، كنايه از ضرورت تشكيل سازمان برنامه و بودجه تلقي شود، پس رسانه‌ها چندان به بيراه نرفته اند!

وجه دوم البته بسيار مهم‌تر است چرا كه وزير صنعت، معدن و تجارت در تبيين و تشريح دلايل خود براي اثبات ضرورت تشكيل مجدد شوراي عالي اقتصادي، دقيقاً به مشكلاتي اشاره مي‌كند كه از ناحيه انحلال سازمان برنامه و بودجه يا همان سازمان مديريت و برنامه ريزي در اقتصاد كشور بوجود آمده است؛ عدم هماهنگي ميان دستگاه‌هاي تصميم گير در حوزه اقتصاد، تضاد در تصميمات نهادهاي مختلف و آثار زيان بار اين تصميمات بر اعتماد و اطمينان فعالان اقتصادي و از همه مهمتر گسترش دامنه مشكلات پولي به حوزه مالي كشور و برعكس، همه و همه چالش‌هايي هستند كه معلول و محصول مستقيم نبود نهادي تمركزآفرين و هماهنگ كننده ميان دستگاه‌هاي اقتصادي دولت هستند و طي سال‌هايي كه از انحلال سازمان مديريت و برنامه ريزي مي‌گذرد، شواهد و آثار اين خلأ و كمبود به وضوح خودنمايي كرده است.

وزير صنعت، گرچه بروز مشكلات ارزي ناشي از تحريم‌ها را به عنوان عاملي كه تشكيل دوباره شوراي عالي اقتصاد را ضروري ساخته است، مطرح مي‌كند اما واقعيت اين است كه گمشده اصلي و چاره كار اقتصاد بهم ريخته ايران، هماهنگي و برنامه ريزي منسجم براي برقراري تعادل ميان بخش‌هاي مختلف و همراستا ساختن حركت دستگاه‌هاي متعدد دولتي است و اين همان نقشي است كه سال‌هاي سال نهادي با نام سازمان برنامه و بودجه ايفا مي‌كرد و آثار و بركات آن نيز به روشني قابل ملاحظه بود چنانكه در شرايطي به عنايت دشوارتر از امروز نيز شاهد اداره بهتر و هماهنگ‌تر مسائل و چالش‌هاي اقتصادي كشور و دولت بوديم.

اين يك واقعيت تلخ است كه خلاء نهادي هماهنگ كننده و مغز متفكري فرابخشي كه بتواند در ارتفاعي بالاتر از نهادها و دستگاه‌هاي اجرايي بايستد و تعاملات و روابط ميان آنها و ساير نهادهاي تصميم گير را به خوبي مديريت كند، زمينه ساز بروز مشكلات و چالش‌هاي فراواني در اقتصاد كشور شده كه بسياري از آگاهان و دلسوزان را به استفاده از تعابيري مانند خود تحريمي واداشته است. اكنون هم دير نيست و به استناد ضرب المثل معروف و نغز كه ماهي را هر زمان از آب بگيري تازه است، دولت بايد هرچه سريع‌تر نسبت به احياء نهادي كه بتواند مسئوليت هماهنگي و برنامه ريزي را برعهده بگيرد، اقدام كند.

اينكه نام اين نهاد چه باشد مهم نيست؛ سازمان مديريت و برنامه ريزي، سازمان برنامه ريزي و مديريت، شوراي اقتصاد يا... مهم نفس تشكيل اين نهاد است كه در سال‌هاي اخير فقدان آن كاملاً محسوس است و خسران‌هاي ناشي از آن را مي‌توان لمس كرد و البته عوارض منفي ناشي از مركزي كه برنامه ريزي و مديريت را عهده‌دار باشد به اموري از قبيل بودجه و مسائل اقتصادي محدود نمي‌شود بلكه شامل كليه بخش‌هاي مديريتي كشور مي‌گردد. اين، مقوله ايست گسترده كه بحث‌هاي عميقي را مي‌طلبد. به همين دليل، احياء سازماني كه عهده‌دار مديريت و برنامه ريزي باشد ضرورت امروز است.

رسالت:سخني با برادرم رسايي

«سخني با برادرم رسايي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حبيب الله عسكراولادي است كه در آن مي‌خوانيد؛

برادر عزيز و ارجمند حجت الاسلام والمسلمين رسايي
با سلام و ادب ويژه چند نكته را كه شما بهتر از بنده مي‌دانيد متذكر مي‌شوم. خداوند در قرآن كريم فرموده است: و ذكر فان الذكري تنفع المومنين( ذاريات 55).
اميدوارم تذكر برادرانه و صميمانه سودمند باشد. ان‌شاء الله
1- جنگ نرم دشمن عليه ملت ايران كه پس از پايان جنگ 8 ساله دشمنان اسلام و ايران عليه موجوديت انقلاب آغاز شد، مختصات و ويژگي‌ها وعلائم خاص خود را دارد كه اگر نتوانيم آنها را درست شناسايي كنيم ممكن است بي‌آنكه بخواهيم در زمين دشمن بازي كنيم و آنها ما را بازي دهند.

2- وقايع تلخ 18 تير 78 نشان داد استعدادهايي در درون جمهوري اسلامي وجود دارد كه دشمن طمع كرده تا آنها را به سربازي بگيرد.

دشمن با هوشمندي اين استعداد را ضميمه كينه‌توزي‌هاي منافقين، سلطنت طلب‌ها ، بهائيان و كمونيست‌هاي از خدا بي‌خبر كرد و براي نظام يك تهديد امنيتي ساخت. اما مردم عزيز ما اين تهديد را به فرصت تبديل كردند و تست دشمن را با قيام تاريخي و حماسي 23 تير سال 78 با موفقيت پشت سر گذاشتند و نشان دادند كه جلوتر از برخي نخبگان بي‌توجه به فريب دشمن حركت مي‌كنند و كوتاهي‌ها و احيانا خواب آلودگي‌هاي آنها را با بصيرت خود و با حضور در صحنه جبران مي‌كنند.

3- دشمن با اين شكست تاريخي به پستوهايي خزيد و 10 سال روي يك فتنه ديگر سرمايه‌گذاري كرد و براي انتقام از شكست خود در 23 تير 78 به بهانه رقابت‌هاي سياسي انتخابات رياست جمهوري سال 88 به ميدان آمد. آنها از قبل شروع كردند به سربازگيري و متاسفانه برخي بي‌توجه به نيرنگ‌هاي دشمن از خيمه ولايت و انقلاب عملا خارج شدند و از روي غفلت به سربازي در پادگان حريف گرفتار شدند.

4- اينكه ما با ساده انديشي فكر كنيم دراردوگاه ما كسي مفتون فتنه‌گري‌هاي دشمن نشد و همگي پاك و صالح ماندند، درست نديدن كل معادله فتنه است. نقشه دشمن اين بود كه به شكاف رقابت‌هاي سياسي وارد شود، آنها را فعال نگه دارد و هر دو را به سمت افراطي‌گري ببرد. آنها بستر منازعات را براي نشستن شتر فتنه مهيا ديدند. از غفلت ، جهل منجر به لجاجت، عصبانيت وخشم و كينه‌توزي برخي بهره‌ها بردند و شد آنچه نبايد مي‌شد.

ترديدي نيست كه مي‌بايست با اين شرارت در دو بعد حقوقي و سياسي بر خورد مي شد وفتنه‌گران سرجاي خود مي‌نشستند . در بعد حقوقي دادگاه‌ها برگزار شد و كساني كه اهل فتنه بودند به زندان و مجازات‌هاي مشخص محكوم شدند. دربعد سياسي مردم شرارت منافقين،سلطنت طلب‌ها و ضد انقلاب وغفلت زدگان را نيز رصد كردند و در قيام تاريخي 9 دي در برابر آنها ايستادند و كار را يكسره كردند.

دراين معركه عمارهاي تاريخ معاصر به ميدان آمدند و به نداي تاريخي "اَين عمار"هاي رهبري معظم انقلاب پاسخ دادند و نگذاشتند توطئه دشمن درغلبه نبرد نرم عليه ملت عملي شود.
برادر عزيز آقاي رسايي، نطق شما در مجلس در واكنش به فرايند رسيدگي به جرايم مهدي هاشمي را در دو نوبت خواندم . اينجانب نمي‌خواهم وارد نقد حقوقي ماهيت نطق شما بشوم.اما چند نكته را از باب مختصات جنگ نرم ياد آوري مي‌كنم.

الف- موضوع اصلي جنگ نرم سربازگيري از دشمن است و ما نبايد در اين جنگ دشمن را در اين سربازگيري ياري رسانيم. براي پرهيز از اين غفلت بايد بدانيم در آن سوي نبرد آمريكاي جنايتكار و رژيم صهيونيستي روسياه و انگليس مكار قرار دارند و در اين سوي نبرد، رهبر مظلوم انقلاب هدايت، رهبري ومديريت نبرد نرم را به عهده دارند. ما بايد گوش به فرمان ايشان باشيم واگر تندتر از ايشان حركت كنيم همرديف مارقين مي‌شويم كه دراين صورت احتمال خروج از دين وجود دارد و كندتر از ايشان هم حركت بكنيم ، اين فاصله ما را به دره نابودي مي‌كشاند و بي‌ترديد اگر كسي همراه ايشان باشد به حق خواهد رسيد.

المتقدم لهم مارق، و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق . اگر در جنگ جمل ونهروان پيروان علي (ع) به اين قاعده عمل مي‌كردند شايد در صفين در دو قدمي فتح خيمه معاويه ترديدها باعث نمي‌شد كه جنگ "سخت" بُرده را به يك جنگ "نرم" فريبكارانه ببازند.

لحن شما در اين دو نطق حكايت از اين دارد كه قدرت خارق العاده رهبري در مهار نبرد نرم دشمن را دقيق و روشن در محاسبه نداريد.

ب- نقد شما به مهدي هاشمي يك مسئله است و تسري آن به آيت الله هاشمي رفسنجاني و خانواده‌اش كه اكنون با حكم رهبري در درون خيمه نظام و در مسند رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام نشسته است مسئله‌اي ديگر. اين لحن نشان مي‌دهد شما از اين حضور( درخيمه نظام و رهبري) خشنود نيستيد. اين درست جايي است كه ممكن است در اثر يك غفلت انسان در راهبرد دشمن در جنگ نرم عمل كند.

ج- ما اكنون در پيچ تند وحساس وخطير تاريخ قرار داريم. در نقد فتنه و انحراف بايد دقت كنيم اولي را مظلوم نكنيم و دومي را تا مرز سياه نمايي عملكرد دولت وحتي نقد رئيس جمهور جلو نبريم. ما بايد درخط روشنگري حركت كنيم . خط روشنگري و بصيرت افزايي، رهبري را در اقتدار و مسلط به اوضاع و نقشه‌هاي دشمن مي‌نشاند.

د- البته تمام شخصيت‌هاي نظام در معرض نقد مردم و نخبگان هستند و خود را بايد براي پاسخگويي آماده كنند. اما ما هم بايد جانب انصاف و عدالت را رعايت كنيم ودر نقد آيت الله هاشمي رفسنجاني حريم گفته‌هاي امام(ره) و رهبري را در مورد ايشان نگاه داريم. بويژه اين وصيت امام(ره) كه: " ميزان حال فعلي افراد است" . و- مراقبت شما در سخن گفتن و نطق در مجلس به‌عنوان روحاني، نماينده مجلس وعضو كميسيون اصل 90 بايد مبتوني بر رعايت دقيق موازين شرعي و قانوني باشد.

قبل از محكوميت و راي نهايي دستگاه قضائي در مورد فرد متهم سخن گفتن مبناي قانوني ، انساني و اخلاقي ندارد و فضاي كشور را در آستانه انتخابات ملتهب و متشنج كردن با اصول راهبردي مقام معظم رهبري سازگار نيست.

هـ - همچنين لحن شما در نقد نهادهاي قانوني نظام در پيگيري فرايند حقوقي جرايم مهدي هاشمي نبايد به‌گونه‌اي باشد كه دشمنان نظام را شاد كند و همان رفتاري را كه اشرار اهل فتنه در نقد دستگاه قضائي يا ديگر نهادهاي نظام داشتند در ذهن‌ها تداعي كند. ما و شما به نظام و رهبري وفا داريم و اين وفاداري بايد در موضع‌گيري‌ها و رفتار سياسي ما و حتي لحن نقدهايمان تجلي داشته باشد.

سياست روز:تجربه گزينش

«تجربه گزينش»عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم سياوش كاوياني است كه در آن مي‌خوانيدهمه ما شايد به گونه‌اي با گزينش سروکار داشته‌ايم. گزينشي که ما را براي ورود به جايي، اداره‌اي و سازماني مي‌پذيرد يا نمي‌پذيرد. خاطرات جالبي را مي‌توان از اين اتفاق که ممکن است در ميان بسياري از مردم افتاده باشد، جمع‌آوري کرد.

حتي هنگامي که جواني قصد داشت به جبهه برود، گزينش راهي بود براي ورود او به دفاع مقدس. هر چند آن را بايد لازم و واجب بدانيم اما همواره نوع پرسش‌ها و محتواي آنها از مسائل مهمي بوده است که بسياري را شايد رنجانده باشد.

آنهايي که در فضاي گزينش قرار گرفته و با حال و هواي آن آشنا هستند مي‌دانند چه مي‌گويم.
بنده هم هنگامي که عزم رفتن به جبهه کردم با چنين مصاحبه و گزينشي روبه‌رو شدم. پرسشي که از آن سال تاکنون در ذهن من مانده اين است. «حلبي کيست؟» نوجوان ۱۵، ۱۴ ساله‌اي بيش نبودم که بايد به اين پرسش پاسخ مي‌دادم و آن را چند سال بعد يافتم.

پرسش‌هاي بسيار ديگري هم شد. نماز جمعه مي‌روي؟ روزه مي‌گيري؟ حلال و حرام، مبطلات و ... الي آخر.

نکته‌اي را که آقاي رئيس‌جمهور در سخنان خود مطرح کرده است، نکته به جا و خوبي است. «نبايد در گزينش روي دينداري افراد تمرکز کرد.»اما همين نکته باعث مي‌شود که از اين جمله برداشت‌هاي گوناگوني صورت گيرد.

جمهوري اسلامي ايران، يک نظام ديني براساس قوانين اسلام و تشيع است.به همين خاطر هسته گزينشي در اکثر سازمان‌ها، وزارتخانه‌ها و ارگان‌ها شکل گرفت تا از ميان افراد جامعه، تعهد و تخصص درهم‌آميزد و گزينشي صورت گيرد تا بتواند براي پيشبرد امور کشور راهگشا باشد.

صداقت حرف اول را در گزينش مي‌زند. رفتار شخص گزينش کننده نبايد به گونه‌اي باشد که باعث گردد، طرف مقابل به رياکاري روي آورد و دروغ تحويل گزينش کننده دهد. اين موضوع معضل اساسي است که استخدام و گزينش دچار آن است.

همانگونه که رئيس‌جمهور گفته است، بايد به گونه‌اي رفتار شود که دوگانگي در جامعه ايجاد نشود. چه بسا آن فردي که صداقت داشته و بگويد مثلا در نماز جمعه شرکت نمي‌کند از آن فردي که به دروغ گفته است که هر هفته به نماز جمعه مي‌رود، قابل اعتماد‌تر باشد.

اما با همه اينها بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که گرچه همه افراد جامعه حق دريافت شغل مناسب براساس داشته‌هاي خود را دارند، اما باز هم براي جذب افراد در مناصب حساس تعهد حرف نخست را مي‌زند و سپس تخصص است که مي‌تواند در کنار تعهد، به عنوان مکمل، فرد مورد نظر را گزينش کند. اما پس از گزينش مديريت و نگهداري نيروي انساني و استفاده مناسب از آن فرد در آن سازمان و اداره است. بخش مهمي که در بيشتر مواقع مغفول واقع شده و باعث گرديده که امور بر روي زمين بماند.

مشکل و معضل ديگر اين دوگانگي و رياکاري ظاهرسازي و ظاهرفريبي است که شايد خود آقاي رئيس‌جمهور هم در دستگاه خود با آن مواجه باشد، بودند افرادي که به عنوان مديرکل يکي از وزارتخانه‌ها اقداماتي را انجام دادند که در شأن ماهيت آن وزارتخانه نبود. گرچه پس از چند ماه آن شخص کنار گذاشته شد، اما تبعات اقدامات وي را نمي‌توان به سادگي از بين برد.

در گزينش نبايد ساده‌انگارانه با فرد رفتار کرد و سهل و آسان گرفت. ورود يک فرد با توجه به اين که مي‌توان ويژگي‌هاي آن را دريافت و اگر اين ويژگي‌ها در راستاي توطئه عليه نظام اسلامي استوار باشد، آنگاه جبران خساراتي که آن فرد بر پيکر نظام وارد خواهد کرد بسيار گران تمام خواهد شد.

شهيد بهشتي و ۷۲ تن از شهداي همراه ايشان و شهيدان باهنر و رجايي را چه افرادي به شهادت رساندند؟

گزينش مناسب، کارآمد و کاربردي که بتواند سره را از ناسره تميز دهد، مي‌تواند از بسياري اتفاقات ناگوار جلوگيري کند. اما آقاي رئيس‌جمهور، پس از گذشت بيش از ۷ سال از دوران رياست جمهوري، چرا اکنون؟! مي‌توانستيد اين ديدگاه‌ها را خيلي زودتر مطرح کنيد و به اصلاح اين امور بپردازيد.

تهران امروز:ساختارشکنی چرا؟

«ساختارشکنی چرا؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمت‌الله فلاحت‌پیشه ست كه در آن مي‌خوانيد؛مباحث رئيس‌جمهور در چند ماه اخير اين شائبه را ايجاد خواهد كرد كه چگونه چنين گفتارهايي در گذشته دررفتارهاي ايشان و اطرافيان‌شان ديده نمي‌شده ولي اكنون اين مباحث عنوان مي‌شود. مهم‌ترين ملاك براي ارزيابي شعار‌هاي امروز حلقه انتخاباتي دولت، نحوه قدرت گيري آنها و مديريت جامعه طي هشت سال گذشته است.

از نظر كارشناسان مطالعات علوم سياسي در دنيا،طرح يكسري از مباحث كه با اخلاقيات جامعه همخوان نباشد وارائه يكسري از وعده‌ها كه با منابع و توان و مولفه‌هاي اقتصادي جامعه هماهنگ نباشد، خيانت در حوزه مديريتي است. يعني ايجاد يكسري خواسته‌هاي‌كاذب در جامعه، خواسته‌هايي كه قابل تامين نيست و صرفا منجر به شكل‌گيري يك فضاي احساسي و پوپوليستي مي‌شود كه بارهاي مختلفي را بر دوش مملكت ايجاد خواهد كرد. دولت وارد فضاي ساختار شكنانه‌اي از اين نوع شده و در مسيري گام بر مي‌دارد كه مسير انحرافي است. خيلي از نخبگان منصف در كشور سعي كردند مانع حركت دولت در اين مسير شوند.

در بحث مسائل فرهنگي، نوعي ساختارشكني در حال صورت گرفتن است كه قبلا تحت عنوان اصول، از طرف آقاي رئيس‌جمهور و اطرافيان‌شان مطرح مي‌شده است و الان به عنوان نخستين جنبه ساختار شكنانه در گفتارشان متبلور است به عبارتي اين ساختارشكني را در حوزه‌هاي فرهنگي و عقيدتي در جامعه شروع كرده‌اند. ساختارهايي كه خودشان از آن برآمده بودند و از امكانات آن استفاده كرده و در شرايط مختلف يا در زمان‌هاي انتخابات از آن بهره گرفته‌اند.

دومين حوزه‌اي كه به گونه‌اي خطرناك ورود پيدا كردند حوزه اقتصادي است. طرح يكسري مباحث كه با منابع اقتصادي كشور و اهداف چشم‌انداز بيست ساله مغاير است. آسيب‌هاي جدي به اقتصاد مملكت وارد مي‌كند چرا كه به چالش كشيدن نهادهايي است كه زماني براي به قدرت رسيدن افرادي در اين دولت نقش داشته‌اند. اين موضوع يك دوگانگي را نزد سياستمداران ايجاد مي‌كند.

بيش از 400هزار ميليارد تومان نقدينگي سرگردان در كشور، يعني آسيبي جدي كه فقط از مسير سياست‌هاي پوپوليستي اقتصاد دولت بر كشور وارد شده است. آسيبي كه با وعده‌هاي تازه جدي‌تر خواهد شد.اكنون دولت به سختي مي‌تواند 10درصد اعتبارات عمراني را تخصيص دهد.پيش‌بيني مي‌شود عملكرد كلي دولت در حوزه عمران در سال جديد به سختي به 10 هزار ميليارد تومان برسد. در چنين شرايطي طرح اين ادعا كه دولت مي‌تواند در سال بيش از 200هزار ميليارد تومان يارانه نقدي بدهد صرفا ادعايي غيركارشناسي است كه فراتر از شعار انتخاباتي،عاملي آشوب‌ساز در حوزه اقتصادي است.

بزرگ‌ترين ضربه‌ها از اين تصميمات را در حوزهاي توليد وصنعت و اشتغال شاهدش بوده‌ايم.

به‌خاطر اينكه دولت در اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها تكاليف خود را در حوزه اشتغال و سرمايه‌گذاري به‌جا نياورد، اكنون 85درصد صنعت در ايران با مشكل روبه‌رو است. دردولت كنوني در قالب شعارهاي مختلف بخش عمده‌اي از 600 ميليارد دلار منابع نفتي كشور به هدر رفته است.در طول اين مدت برخي از رقباي ايران در موضوع چشم‌انداز بيست ساله بيشترين سرمايه‌گذاري را در حوزه اقتصاد كردند به‌طوري كه كشور عربستان در بودجه امسال خود بالاترين بودجه تاريخ كشورش را بست.

چيزي حدود 100ميليارد دلار مازاد بودجه اعلام شد كه مي‌تواند در زمينه‌هاي توسعه سرمايه‌گذاري دوباره صورت گيرد. در عرصه سياست‌ خارجي نيز بايد در آينده منتظر ساختارشكني‌هاي فرقه انحرافي در قبال سياست خارجي باشيد.به شكلي كه نان انتخاباتي خود را در تضعيف مولفه‌هاي سياست خارجي وامنيت ملي كشور دنبال مي‌كنند، اين حوزه‌اي است كه معمولا در رفتارهاي سياسي و انتخاباتي يك منطقه‌اي با خط قرمز به حساب آمده است.اما در عين حال حركتي انتحاري است.آنها سعي دارند به اين ناحيه هم ورود پيدا كنند.

مهم‌ترين نوع برخورد در چنين شرايطي اين است كه مردم بدانند مشكل امروز ما ناكارآمدي است و بايد به‌دنبال دولت و عزم جديدي باشند تا امكان شكل‌گيري دولتي مديرو كارآمد به وجود آيد. اين كارآمدي روح خودش را بايد از صداقت بگيرد.مردم بايد به آن دسته از مسئولان و نخبگان و حتي كانديداهاي رياست‌جمهوري كه در گذشته عملكرد صادقي داشته‌اند و كارآمد عمل كرده‌اند و كارنامه آنها اين موضوع را اثبات مي‌كند توجه كنند. يكسري افراد در گذشته در فربه كردن بخشي از سياستمداران تازه به دوران رسيده نقش داشتند. كساني كه دست‌شان با افراد فرقه انحرافي در يك كاسه بود و الان در فضاي انتخاباتي سعي دارند ابراز برائت و دوري كنند ومردم را به سمت انتخاب‌هاي انحرافي ديگر سوق دهند.

ملت ايران نبايد تاوان اشتباهات اين افراد را پس بدهد. آنچه شاقول ومعيار عمل است قانون برنامه‌هاي چهارم و پنجم است.اين برنامه ها داراي يكسري احكام اساسي است.هر ميزان كه اين احكام در دولت عملي شده باشد مي‌توان گفت عملكرد دولت خوب يا بدبوده است. قانون برنامه‌ها در زمينه اشتغال و صنعت و اقتصاد و فن‌آوري و علم وحتي در حوزه فرهنگ نيز آمار مشخصي را ارائه كرده است كه در اين سال‌ها دولت آمار خوبي از خود بر جاي نگذاشته است. هشدار من اين است كه آن عده از سياستمداراني كه در حوزه عمل حرفي براي گفتن نداشته‌اند و اكنون نيز حرفي براي گفتن ندارند فضا را افراطي مي‌كنند. با ساختارشكني،توهين و تخريب وبا استفاده از مسائلي كه در گذشته از آن نتيجه گرفته‌اند.در اين فضاي افراطي هيچ قول عملي به مردم نمي‌دهند ودوباره حاكم بر مردم مي‌شود.

حمايت:سوالات بدون پاسخ

«سوالات بدون پاسخ»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛رجب طيب اردوغان نسخت وزير تركيه ديروز از اردوگاه آوارگان سوري ديدار كرد. وي در اين ديدار بارديگر ادعاهاي گذشته خود درباره سوريه را مطرح و تلاش كرد تا خود را حامي مردم اين كشور معرفي و به اقدامات خود در قبال سوريه و منطقه رنگ بشر دوستي دهد. اين اقدام در حالي صورت گرفت كه در قبال رفتارهاي به اصطلاح بشر دوستانه اردوغان چند سوال همچنان باقي است.

نخست اينكه اگر اردوغان واقعا به دنبال حمايت از مردم و آوارگان سوري است چرا در ماه‌هاي گذشته ديداري از اردوگاه‌ها نداشته و براي رفع مشكلات آوارگان اقدامي صورت نداده است. گزارش‌هاي نهادهاي بين المللي نشان مي‌دهد آوارگان سوري در تركيه در بدترين وضعیت به سر مي برند و حتي زنان و كودكان سوري در اين اردوگاه‌ها از سوي نظاميان تركيه‌اي مورد تجاوز و اذيت و‌آزار قرار گرفته‌اند.

اين سوال مطرح است كه چرا اردوغان تاكنون اقدامي براي حل اين مسائل نكرده و حتي در بازديد از اردوگاه آوارگان اشاره‌اي نيز اين امر نداشته است. دوم آنكه اگر اردوغان واقعا به فكر مردم سوريه است چرا از يك سو از گروه‌هاي تروريستي حمايت مي‌كند كه دستشان به خود مردم آغشته است و از سوي ديگر پذيرنده خواست و نظر مردم سوريه مبني بر پابرجايي نظام حاكم بر كشورشان نمي‌باشد. ؟سوم آنكه اردوغان اگر واقعا به فكر مردم سوريه است چرا در كنار غرب، صهيونيست‌ها و برخي كشورهاي مرتجع عربي عليه سوريه و جبهه مقاومت قرار گرفته و در اين راه از هيچ اقدامي نيز فروگذار نمي‌باشد؟

پاسخ به اين سوالات يك اصل را نشان مي‌دهد و آن اينكه ديدار اردوغان از اردوگاه آوارگان سوري صرفا جنبه تبليغاتي براي كاهش اعتراض‌هاي مردمي به سياست‌هاي غرب‌گرايانه وي و نيز زمينه سازي براي اقدامات تركيه در نشست به اصطلاح حمايت از آوارگان سوري در كويت است كه اواخر ژانويه برگزار مي‌شود.

به عبارتي اردوغان با اين ديدار به دنبال توجيه اقدامات بعدي خود عليه سوريه است در حالي كه به تحركات ضد سوري خود جنبه بشر دوستانه مي‌دهد. اردوغان كه در حوزه داخلي و خارجي با انتقادهاي شديدي مواجه شده با اين ديدارها سعي دارد تا با تبليغات رسانه‌اي چنان وانمود کند كه سياست‌هايش مورد تاييد مردم سوريه است و وي بايد به اين تحركات ادامه دهد. به نوعي اردوغان سعي دارد تا آوارگان سوري را نماينده كل ملت سوريه معرفي كند كه به زعم وي از يك سو مخالف سياست‌هاي دولتمردان سوريه هستند و از سوي ديگر اقدامات تركيه و غرب عليه كشورشان را تاييد مي‌كنند.

آفرينش:نقش پررنگ القاعده در آينده سوريه

«نقش پررنگ القاعده در آينده سوريه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛اخيرا وزير خارجه روسيه با اشاره به حملات نيروهاي تروريستي در سوريه اظهار داشته است ميزان اقدامات تروريستي القاعده در سوريه به شدت افزايش يافته است.

در همين راستا بايد گفت با بروز دگرگونيها در دو سال گذشته در سوريه اندك اندك گروه هاي نظامي و تروريستي افزايش يافته به گونه اي كه اكنون برخي از وجود سي گروه و جريان نظامي در سوريه خبر مي دهند.

در اين حال اگر به جريان شناسي گروههاي نظامي فعال در سوريه بپردازيم بايد گفت بيش از هر زماني نقش القاعده و جريان هاي تروريستي در اين كشور افزايش يافته است.

به گونه اي كه از ميان سه گروه عمده نظامي فعال در سوريه جدا از ارتش آزاد سوريه و نيرو هاي سلفي اخواني اين القاعده و همپيمانان بومي و بين المللي اين جريان هستند كه در سوريه در جستجوي تشكيل دولتي به نوع خود هستندو ايمن الظواهري (كه رهبر فعلي القاعده است) از نيروهاي خود خواسته به حمايت از مردم شام بپردازند.

در اين راستا گروه النصره كه در شمول جريان القاعده است عمدتا در بين دمشق و حلب استقرار دارد و در ساير مناطق اين كشور همچون حمص، حما و ادلب نفوذ يافته است .

اين جريان تروريستي كه با انفجارهاي انتحاري در سوريه و همچنين رويكرد هايي همچون سر بريدن مخالفان و...عملا فضايي از رعب و حشت را در اين كشور ايجاد كرده است .

در همين حين نيز بايد توجه داشت كه القاعده و هم‌پيمانان بين المللي اين جريان اكنون دست به ورود گسترده به سوريه زده اند. چنانچه برخي به حضور جنگجويان نزديک به يکصد مليت و كشور مختلف در سوريه اشاره ميكنند و حتي دولت چين نيز اعلام كرده است مخالفان چيني سينگ كيانگ در سوريه حضور يافته اند.

در همين راستا هر چند از نيروهاي بنيادگرايان القاعده اي حاضر در سوريه موجود نيست اما شواهد نشان ميدهد كه اتباع ليبيايي، سعودي، عراقي، يمني، سوداني، مصري، تونسي، چچني، پاكستاني، افغانستاني و.. از كشورهاي مختلف بويژه از راه تركيه و يا لبنان وارد سوريه شده و اكنون در صف مقابله با دولت سوريه قرار گرفته اند.

آنچه مشخص است اگر به رويكرد هاي القاعده و هم‌پيمانان داخلي اين جريان در سوريه بنگريم بايد گفت نوع نگرش ها و اهداف اين جريان در سوريه به گونه اي افراطي و تندروانه است كه بيم آن مي‌رود حضور اين نيرو ها در سوريه باعث شود تا تنشهاي طايفه اي قومي و مذهبي بيشتر سر باز كند و عملا اين كشور به افغانستان دومي در منطقه بدل كند.

چنانچه در ماه هاي اخير و و طرح آتش بس گروه هاي نظامي وابسته به القاعده عملا آتش بس را نپذيرفتند و اينك نيز با حمايت جريانهاي گوناگون مخالف القاعده در سطح بين المللي در حقيقت حتي اگر چنانچه دولت و مخالفان ميانه رو سوريه به توافقي براي تعيين سرنوشت سوريه برسند عملا اين القاعده است كه با افزايش حضور نيروهاي خود و انتقال آنها از كشورهاي ديگر سرنوشت سوريه را به سوي تاريكي بيشتري رهنمون مي كند.

ابتكار:آوردگاه تقابل ايران و آمريکا

«آوردگاه تقابل ايران و آمريکا»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛اگر تحولات منطقه خاورميانه و جهان را از زاويه چالش سي و چهار ساله بين جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده آمريکا ارزيابي کنيم،بهتر متوجه تاثير اين تقابل بر آرايش کشورها و همچنين دست آورد‌هاي دو کشور خواهيم شد. در اينجا بناي تکرار حرفهاي شعاري و کليشه اي را نداريم.با تکيه بر روند تحولات، برداشت خود را عرضه مي‌کنيم.

ديروزدر خبرها داشتيم که رئيس جمهور آمريکا قانون ممانعت از نفوذ ايران در حياط خلوت خود يعني آمريکاي لاتين را تصويب وبه وزارت خارجه ابلاغ کرده است براي اين منظور مبلغ يک ميليون دلار نيز تخصيص داده اند پيش از اين نيز آمريکا با همين روش تلاش داشت که جلوي نفوذ ايران در آسياي ميانه، خاورميانه، آفريقا و... رابگيرد ولي حال بايد ديد که چه اتفاقي افتاده است.

در يک نگاه کلي،اين اجماع بين کارشناسان منطقه اي،بين‌المللي و حتي آمريکايي وجود دارد که در منطقه خاورميانه تلاش ايالات متحده براي مهار نفوذ ايران از دو جهت ناکارآمد نشان داده است:

1- از نظر محدود کردن نفوذ معنوي،سياسي وعملي ايران و جلوگيري از تاثير گذاري طبيعي آن بر سير کلي تحولات اين منطقه.

2- اعمال سياست‌هاي مورد نظر دولت ايالات متحده در هر يک از کشورهاي مورد نظر بدون قبول يک رويه تعاملي با جمهوري اسلامي ايران.

واقعيت اين است که ايالات متحده آمريکا به عنوان بزرگترين قدرت جهاني به نمايندگي از اردوگاه فرهنگي،سياسي و ارزشي غرب و جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک قدرت منطقه اي بالنده بعد از سالها تمرين در ميادين کوچکتر همچون لبنان، عراق و افغانستان، اکنون وارد چالش تعيين کننده درميدان‌هاي بسيار بزرگتري شده اند که از خليج فارس تا کل حوزه مديترانه و شمال آفريقا و اکنون آمريکاي لاتين را در بر مي‌گيرد. در اين چالش بزرگ هر يک از دو طرف،از سويي آرمانها و از سويي محدوديت‌ها و کاستي‌هاي خود را دارند. موفقيت و ناکامي هر کدام تابع دوموئلفه، بلند پروازي و محدوديت است.

برگ برنده ايران در تمام مناطق مورد چالش، قدرت نرم آن مي‌باشد.جمهوري اسلامي با برخورداري از مقبوليت مردمي و با تکيه بر نفرت ملت‌ها از نظام سلطه و آمريکا و صهيونيست ها، توانسته است بيشترين بهره از تقابل با آمريکا و اسرائيل را در پيشبرد نفوذ خود داشته باشد.آمريکا در تمام اين مناطق در کنار دولت‌هاي نامقبول و غير مردمي و ديکتاتور قرار گرفته است.در نگاه مردم اين مناطق، آمريکا باعث عقب ماندگي کشورشان و حاکميت نظام‌هاي استبدادي بر سرنوشتشان شده است پس با اين تصوير ذهني، پيروز ميدان تقابل جنگ نرم، ايران و آمريکا پيشاپيش مغلوب خواهد بود.

خصوصيت تقابل نرم اين است که موفقيت کشور پيروز در نتيجه برتري در ديپلماسي رسمي و هزينه‌هاي مادي نيست،بلکه توان برتر ديپلماسي عمومي کشورموجب پيروزيش مي‌شود. تمام نفوذ ايران در مناطق مورد چالش با آمريکا محصول معدل نوع نگاه افکار عمومي مردم کشور‌هاي ديگر است جالب است که در موارد بسيار اين نگاه را کشور رقيب و خود آمريکائيها مي‌سازند چنانچه کارشناسان معتقدند وجود رژيم صهيونيستي در منطقه خاورميانه، موجب بسيج مردم سني مذهب بطرف ايران شيعي شده است.

تبليغات خصمانه آمريکا عليه جمهوري اسلامي و تشديد تقابل، بيشترين عامل در ترغيب مردم جهان به طرف جمهوري اسلامي شده است.شاهدش خيزش‌هاي مردمي که از شمال آفريقا و آمريکاي لاتين و خاورميانه،همه در نقطه مقابل منافع آمريکا و اسرائيل و در مسير خواست جمهوري اسلامي است ايران در آمريکاي لاتين و آفريقا توان چنداني براي چالش سخت با آمريکا ندارد. تنها با تکيه بر قدرت نرم و البته گرايش حکومت‌هاي چپ ضد امپر ياليستي، توانسته معادله را به نفع خود تمام کند.

در منطقه خاورميانه اگر چه ايران کمک لجستيک به حماس و حزب الله در فلسطين و لبنان کرده و مي‌کند ولي موازنه اصلي را با قدرت نرم برقرار کرده است آمريکا هم تلاش کرد شايد با تغيير قرائت حماس و تاکيد بر تفاوت اين قرائت از اسلام و منافع حماس در مقياس با قرائت جمهوري اسلامي، شکاف ايجاد نمايد و قدرت نرم ايران را به چالش بگيرد.موضوع سوريه نيز به عنوان يکي ديگر از اهداف آمريکا در تقابل با قدرت نرم ايران، طراحي و در حال اجرا مي‌باشدبا اينکه اين اقدامات بي تاثير نبوده ولي ديگر ابزارهاي آمريکا براي تقابل با قدرت نرم ايران ناکافي و بلکه نتيجه معکوس داشته است.

آمريکا سالهاست تلاش دارد با محوريت دولت پادشاهي وغيردموکراتيک سعودي و قطر و بزرگ نمايي قرائت اردوغاني، قدرت نرم ايران را مهار نمايدولي اين ابزارها به هيچ وجه متناسب با اين هدفگذاري نيست. پرونده هسته اي ايران يکي ديگر از ابزارها و فرصت‌هاي دولت آمريکا براي تقابل با ايران و تخريب چهره بيروني جمهوري اسلامي است اين هدف براي تحريک افکار عمومي مردمان مغرب زمين، موفق بوده و باعث اسلام هراسي و ايران هراسي نيز شده است ولي در جهان پيرامون وجهان اسلام و منطقه خاورميانه، موجب غرور مردمان اين سرزمين و باعث ارتقاء اعتماد به نفس ملت‌هاي مظلوم شده و زمينه دلبستگي آنها به جمهوري اسلامي را افزايش داده است.

پرونده حقوق بشر، فرصت ديگري است که آمريکائيها عليه جمهوري اسلامي در ميادين چالش خرج مي‌کنند اما دٌم خروس دوستان آمريکا در اين مناطق آنقدر عيان است که اثر اين فرصت را هم خنثي ساخته است. عملکرد آمريکا در مسئله بحرين و بي توجهي ايالات متحده به حقوق مسلم اکثريت مردم مظلوم اين کشور دوگانگي معيارهاي آمريکا را به نمايش گذاشته است.
خلاصه اينکه هر کدام از دو کشور آمريکا و ايران در اين تقابل رو به گسترش، پاشنه آشيل فراوان دارند. پاشنه آشيل بزرگ آمريکا در تقابل با جمهوري اسلامي، حمايت بي قيد شرط آن کشور در طول دهه‌هاي متوالي از حاکميت غير منتخب و استبداد در منطقه است.

آنان نمي‌دانند که واقعيت‌هاي تاريخي سخت و ماندگارند و عمق ذهنيت ملت‌هاي منطقه هرگز نمي‌تواند ايالات متحده را که تحسين ديکتاتورهايي چون حسني مبارک حمايت بي قيد و شرط از اسرائيل،دهه‌هاي متوالي به شاه بيت تکراري سياست خارجي اش تبديل شده بود،اکنون در لباس يک دوست بپذيرد.اما فرصت مهم آمريکا در چالش با جمهوري اسلامي به وضع داخلي کشور بر مي‌گردد.

مطابق آنچه گفته آمد، آمريکا به دليل عملکردش در طول سالها و با توجه به آگاهي‌هاي روز افزون ملت ها،خود بخود مغلوب قدرت نرم جمهوري اسلامي در بيرون از مرزهاي ايران خواهد بود ولي پاشنه آشيل جمهوري اسلامي،مسايل داخلي و شيوه مديريت‌ها و وضعيت مردم مي‌باشد اين مسايل اگر به سرانجام نيکي نرسد و ترميم بنيادي هم در سطوح مديريت و هم در وضعيت مردم صورت نگيرد، آسيب پذيري کشور را جدي خواهد کرد و فرصت‌هاي بيروني و بر آمده از توان نرم کشور را از بين خواهد برد. فرصت مهم جمهوري اسلامي اينستکه توانسته با تکيه بر قدرت نرم خود خاکريز دفاع و تهاجم را به حياط خلوت آمريکا که منطقه آمريکاي لاتين است انتقال دهد.

به طور طبيعي کشوري که توانسته، حياط خلوت آمريکا را به عمق استراتژيک خود تبديل کند از اقتدار فرا منطقه اي برخوردار شده و قادر به برقراري موازنه در صحنه جهاني مي‌باشد ولي بايد پاشنه آشيل که به نقطه ضعف اصلي اش تبديل شده با واقع گرايي و به دور از احساس زدگي حل نمايد اين تهديد با آن همه فرصت يک پيچ تاريخي را ساخته است که اگر متوليان امر نيک بينديشند و دور انديشان تصميم بگيرند، مي‌توانند با سرفرازي کشور را از اين گذرکاه عبور دهند و تاريخ و آيندگان را به تحسين خود رهنمون سازند.

مردم سالاري:آيا دولت آينده، دولت فرصت‌هاست ؟

«آيا دولت آينده، دولت فرصت‌هاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي قوامي‌پور است كه در آن مي خوانيد؛ عموما دولت‌هايي که پس از تغيير و تحولات بزرگي نظير انقلاب يا جنگ به قدرت مي‌رسند علي‌رغم توانمندي‌هايشان دولت‌هايي ناکام هستند چرا که در شرايط بعد از پيروزي انقلاب، مردمي که انقلاب کرده‌اند براين باورند که همه مشکلات کشور ناشي از نظام پيشين است و حالا که نظام پيشين را ساقط کرده‌اند تمامي مشکلات کشور بايد همچون توده برفي در مقابل آفتاب تابستاني ذوب شوند و همه مشکلات کشور به طرفه‌العيني حل شده و ناپديد گردد. چنين نگاهي موجب مي‌شود تا مطالبات مردم از دولت تازه مستقر به شدت افزايش يابد.

اين در حالي است که گروه‌هاي مختلف سياسي نيز هر يک به نوعي با راديکاليسم و تندروي مي‌خواهند خود را به آرمان‌هاي انقلاب وفادارتر و نزديک‌تر نشان دهند لذا آنان نيز همواره عليه اين دولت‌ها تلاش کرده و موجبات ناکامي آنان را فراهم مي‌کنند. در واقع جنگ قدرت در بين احزاب و گروه‌هاي سياسي در کنار ساختارهاي سياسي به هم ريخته يا تازه تاسيس، مانع ثبات لازم در کشور انقلابي شده و اين عدم ثبات منجر به ناکامي اين دولت‌ها مي‌شود.

نمونه‌هاي انقلاب فرانسه و انقلاب روسيه به خوبي نشان مي‌دهد که دولت‌هايي که پس از پيروزي انقلاب به قدرت مي‌رسند شانس چنداني براي موفقيت ندارند و پس از اين ناکامي گروه‌هاي افراطي با وعده تحقق همه مطالبات در کوتاه ترين زمان به قدرت مي‌رسند و اتفاقا اين گروه‌ها پس از کسب قدرت‌، به شدت فضاي سياسي را محدود کرده و تلاش مي‌کنند تا حتي با اقداماتي خشونت آميز وضعيت کشور را به حالت ثبات برگردانند‌. در شرايط جنگي نيز دولت‌ها تلاش مي‌کنند تا با انواع و اقسام روش‌ها و شيوه‌ها مردم را راضي نگه دارند تا بتوانند جنگ را مديريت کنند.

در چنين شرايطي که فضاي سياسي کشور به شدت هيجان زده و ملتهب است اخبار و اطلاعات به شدت کنترل مي‌شود. اين عمل هر چند به بهانه عدم امکان دسترسي دشمن به آمار و اخبار صورت مي‌گيرد ليکن مردم را نيز در بي‌خبري نگه مي‌دارد اما پس از پايان جنگ دولت‌ها ناگزيرند تا پرده از روي حقايق برگيرند.

در اين شرايط وضعيت اقتصادي کشور که در کوره سوزان و خشمگين جنگ به زانو درآمده فشار خود را به مردم تحميل مي‌کند. ناگهان آن ثبات و قراري که در شرايطي جنگي در کشور حاکم بود جاي خود را به بي‌ثباتي و بي‌قراري مي‌دهد. حالا نگاه‌ها از ميدان جنگ به ميدان سياسي اقتصادي داخل جلب مي‌شود و افزايش ناگهاني تورم و هزاران مشکل اقتصادي ديگر موجب مي‌شود تا دولت‌هاي پس از جنگ طعم تلخ شکست و ناکامي‌را بچشند. در چنين شرايطي نيز اختلافات و درگيري‌هاي سياسي که به سبب جنگ همواره مسکوت يا پنهان مي‌ماند رخ عيان نموده و تلاش براي کسب قدرت موجبات ناکامي اين دولت‌ها را تشديد مي‌کند. در واقع دولت‌هاي پس از انقلاب يا جنگ، فشار زيادي را تحمل مي‌کنند و از جانب مردم نيز عموما همراهي نمي‌شوند هر چند اگر در ابتدا با استقبال بسيار بالايي به قدرت رسيده باشند.

حال سوال اين است آيا دولت بعدي‌، دولت فرصت‌هاست يا دولت ناکامي‌ها ؟ محمود احمدي‌نژاد همواره براين باور است که دولت او دست به اقدامات اساسي و بنيادي در کشور زده است و اتفاقا همه اين اقدامات علي‌رغم برخي اشکالات جزئي، موفق بوده‌اند لذا معتقد است دولت بعدي يا کار چنداني ندارد يا براي انجام کارها با دشواري چنداني رو به رو نخواهد شد لذا علي‌الظاهر دولت بعدي بايد دولتي کامروا باشد. برخي ديگر نيز براين باورند که در دولت‌هاي نهم و دهم همه محدوديت‌ها و موانع شکسته شده و دولت بعدي دولت فرصت‌هاست که بي‌هيچ مانعي مي‌تواند در جهت حل مشکلات کشور اقدام نموده و اگر از ظرفيت‌هاي کارشناسي بهره‌مند باشد به دولتي کامروا تبديل شود.

اما به نظر مي‌رسد با توجه به شرايط کشور که درعرصه خارجي به سبب برخي اقدامات نسنجيده و افراطي دولت محمود احمدي نژاد کشور را با مشکلات بسياري رو به رو کرده و شرايط داخلي که موجب به هم ريختن ريل‌هاي اقتصادي کشور شده و به تورم و بيکاري و ورشکستگي بسياري از بنگاه‌هاي توليدي کشور انجاميده‌، دولت بعدي نه تنها دولت فرصت‌ها و کامروايي‌ها نباشد بلکه با مشکلات جدي و اساسي نيز رو به رو گردد. در چنين شرايطي که وضعيت بسيار شبيه دولت‌هاي پيش گفته است تنها دولتي مي‌تواند بر مشکلات فائق آيد که همراهي و همدلي اکثريت جامعه را به همراه داشته باشد و فضاي سياسي نيز از چنين شرايط بغض آلودي خارج شده و راه تعامل و گفت‌و‌گو جاي دشمني و عداوت موجود در بين جريانات مختلف سياسي را بگيرد.

براي رسيدن به چنين هدفي يقينا گسترش آزادي‌هاي سياسي براي فعالان سياسي و تلطيف فضاي سياسي کنوني کشور که لبريز از بي‌اخلاقي‌هاست مي‌تواند زمينه ساز مناسبي باشد. در ضمن دولت برآمده از اکثريت بالاي جامعه داراي خط‌مشي مناسب و راهکارهاي منطقي براي حل مشکلات کشور باشد. در واقع دولت برآمده از اکثريت بالا شرط لازم برون رفت از وضع موجود است اما شرط کافي نيست. چرا که اگر دولت بعدي همچنان بخواهد به شيوه دولت پيشين يا براساس شيوه‌هاي آزموده شده يک جناح خاص اداره شود اميد چنداني به حل مشکلات کشور نيست. چرا که تفکر اين جناح خاص ناکارآمدي خود را در اداره کشور و جامعه طي سال‌هاي گذشته به خوبي نشان داده است. بنابراين اگر اصلاح‌طلبان بتوانند در يک شرايط مناسب وارد رقابت‌هاي سياسي شوند و به پيروزي دست يابند مي‌توان اميدوار بود که کشور را به سمت ثبات و آرامش هدايت کنند.

قانون:خیلی کم و خیلی دیر

«خیلی کم و خیلی دیر»عنوان سرمقاله روزنامه قانون به قلم صادق زيباكلام است كه در آن مي‌خوانيد؛چقدر خوب می‌شد اگر رویای تغییر احمدی‌نژاد تحقق پیدا می‌کرد. در زبان انگلیسی اصطلاحی است که به زبان فارسی می‌شود «خیلی کم و خیلی دیر». شاید چیزی نزدیک به نوش داروی بعد از مرگ سهراب. با این تفاوت که نوشدارو نه تنها دیرآمده، بلکه مقدار آن آنقدر کم است که به فرض هم که سهراب زنده می‌بود نمی‌توانست چیزی را تغییر دهد. معنی کامل‌تر آن این است که فرصت‌های خیلی خیلی بیشتری در گذشته می‌بود که اگر این اقدام یا حرکت در آن مقاطع صورت می‌گرفت شاید می‌توانست تغییری به وجود بیاورد.

اما دیگر خیلی برای تغییر دیر شده. این فقط زمان انجام تغییرات نیست که دارند زمانی اتفاق می‌افتند که دیگر خیلی دیر شده، بلکه حجم و میزان آن هم به اندازه‌ای نیست که بتواند ثمر بخش و اثر بخش باشد. یعنی حتی اگر زمان و فرصتی هم باقی مانده بود حجم تغییرات آن قدر اندک است که نمی‌توانست تغییر و تحولی ایجاد کند.

این اصطلاح انگلیسی حکایت برخی سخنان و موضع گیری‌های آقای احمدی‌نژاد است. البته ایشان ظرف هفته‌های اخیر از این دست اظهار نظر‌های نوظهور کم نداشته است. از جمله اینکه گفتند می‌خواهند بروند از زندان اوین بازدید کنند یا در همایش قانون اساسی در دانشگاه شهید بهشتی خیلی جسورانه سخن از حقوق ملت و حق ملت در تعیین سرنوشتش به میان آوردند.

بنده در‌‌ همان مقطع هم این پرسش را مطرح کردم که آیا احمدی‌نژاد جدید را باید باور کرد یا نه؟ آیا ایشان واقعا دچار تغییر و تحول شده‌اند یا به واسطه انتخابات آتی است که دارند این گونه سخن می‌گویند؟ نظرم این بود که به قول علما باید «حمل بر صحت» کرد و فرض گرفت که ایشان صادقانه و صمیمانه دارند این موضع گیری‌ها را انجام می‌دهند. و اضافه کرده بودم که باید به ایشان فرصت داد و دید که آیا گام‌های دیگری در راستای دفاع از حقوق شهروندی و حق حاکمیت مردم بر خواهند داشت یا نه؟ به بیان دیکر، وباوجود پیشینه و عملکرد غیر دموکراتیک ایشان ظرف هفت و نیم سال گذشته در حوزه دموکراسی و آزادی خواهی باز هم باید «حمل بر صحت» و به ایشان این فرصت را داد.

اما یکی، دو رویداد در این فاصله اتفاق افتاده است که سبب شده‌اند تا باوجود آنکه من اساسا و ذاتا آدم خوشبینی هستم، واقعا دچار تردید شوم که آیا در احمدی‌نژاد تغییر و تحولی صورت گرفته؟ عزل خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت و درمان به آن صورت که دیدیم مرا با این پرسش بنیادی مجددا رو به رو ساخت که آیا اساسا آزادی خواهی و دموکراسی به روایت «روزا لوکزامبورگ» در قاموس آقای احمدی‌نژاد می‌تواند معنا و مفهومی داشته باشد؟ روزا لوکزامبورگ که به دلیل فعالیت‌های انقلابی‌اش تیرباران شد، جمله معروفی دارد که می‌گوید «آزادی یعنی حق اندیشیدن متفاوت.» که البته مراد، اندیشیدن متفاوت از حاکمیت و حکومت است. آیا براستی احمدی‌نژاد این حق را برای دیگران قائل است که متفاوت از او بیندیشند؟ من شخصا اندیشه و جهان بینی آقای صفار هرندی، وزیر سابق ارشاد آقای احمدی‌نژاد را برای آزادی و دموکراسی مضر می‌دانم. اما معتقدم که او این گونه نباید کنار گذارده می‌شد.

معتقدم ایشان به عنوان یک وزیر، از حق برخورداری با «رئیس» برخوردار می‌بود. و احمدی‌نژاد باید به حق داشتن اندیشیدن متفاوت از خودش برای صفار هرندی ارزش و احترام قا ئل می‌شد. و صرف مخالفت با «رئیس» و صرف داشتن نظری و فکری مغایر، متفاوت، و حتی مخالف با «رئیس» نباید باعث برکناری آقای صفار هرندی می‌شد.

عزل خانم دستجردی نشان داد که این‌‌ همان احمدی‌نژاد است که در سال ۸۴ دکتر فرهاد رهبر را صرفا به واسطه اعتراض به تصویب طرح‌های شتاب زده، نسنجیده و بی‌فکر و برنامه سفرهای استانی از ریاست سازمان برنامه و بودجه عزل کرد و بعد هم دستور داد تا اساسا درب سازمان برنامه وبودجه را گل گرفتند. «بماند که البته در آن سال و سال‌های بعدی منتقدین اصولگرای امروزی آقای احمدی‌نژاد صف بسته بودند که به رئیس جمهور محبوبشان صداقت نثار کنند.»

عزل خانم دستجردی با هیچ روایت و قرائتی از پایبندی به دموکراسی، آزادی خواهی و احترام به حقوق شهروندی نمی‌خواند. هاشمی رفسنجانی و خاتمی هم در دوران ریاست جمهوری شان به دفعات با وزرا، استانداران و مدیران ارشدشان اختلاف نظر پیدا کردند، این امر به خصوص در مورد آقای هاشمی رفسنحانی که نسبت به مسائل مدیریتی و اجرایی کشور هم دخالت بیشتری می‌کردند و هم رای و نظر داشتند، خیلی بیشتر اتفاق می‌افتاد. اما محض نمونه حتی یکبار نشد که ایشان وزیری را عزل کنند به دلیل اینکه با «رئیس» مخالفت می‌کرده. در مورد آقای احمدی‌نژاد جمله‌مان درست عکس آقای هاشمی رفسنجانی می‌شود.

محض نمونه یکبار دیده نشده که وزیری به دلیل مخالفت با «رئیس» عزل و برکنار نشده باشد. با توجه به این نکته ظریف که در کابینه آقای هاشمی رفسنجانی طیف گسترده‌ای از وزرا بودند. از منتها علیه چپ (عبدا... نوری، محمد خاتمی، مصطفی معین، حسین کمالی و ...) تا منتها علیه راست (مصطفی میرسلیم، علی لاریجانی، علی محمد بشارتی، هاشمی گلپایگانی و ...). از عزل خانم دستجردی که بگذریم، مصاحبه طولانی اخیر آقای احمدی‌نژاد مجددا یادآور احمدی‌نژاد گذشته‌ها بود. نه به واسطه آقای دکتر حیدری، همچون گذشته‌ها تنها هنرش آن بود که لبخند بزند و سر به حالت تصدیق نشان دهد، بلکه به واسطه کل مطالبی که ایشان در آن یکی دو ساعت مطرح کردند.‌‌ همان رویکرد همیشگی، که عالم و آدم در خطا هستند و فقط ایشان و عملکردشان است که عاری از هر عیب و نقصی است. هر قدر هم که انسان می‌خواهد نوری و روزنه‌ای در انتهای تونل سیاه مدیریت اصولگرایان و کشور تصور نماید، متاسفانه واقعیت ها نمی‌گذارند.

دنياي اقتصاد: نمونه يك برخورد علمي

«نمونه يك برخورد علمي»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است كه در آن مي‌خوانيد؛انتشار مصاحبه با نوبلیست اقتصاد، پروفسورگری بکر، واکنش‌های جالب توجهی را در پی داشت و یکی از آنان سرمقاله روز 27 آذر ماه به قلم پروفسور‌ هاشم پسران بود.

لب کلام آقای پسران آن بود که دیدگاه‌های شیکاگویی آقای بکر تنها یکی از رویکرد‌های رایج به اقتصاد و رکود اخیر غرب است.

در مقابل ایشان از مکتب کمبریج با محوریت جان مینارد کینز سخن گفتند که با وجود پذیرش کارآیی بازار بر آن است که در شرایطی دولت می‌تواند، یاریگر سیستم بازار باشد؛ به خصوص آنجا که شکست بازار خود نمایی می‌کند و اقتصاد به رکود می‌رود. باید بر این امر صحه گذارد که کمتر اقتصاددانی را مي‌توان یافت که اصولا مخالف هر نوع – بر این هر نوع پافشاری می‌کنم - مداخله دولت در اقتصاد باشد. در واقع این نحله از اقتصاددانان، بیشتر آنارشیست‌هایی هستند که عده آنان بسیار ناچیز است. در عین حال همین مکتب شیکاگو و معروف‌ترین آنان، فریدمن، همواره بر مداخله بانک مرکزی از طریق سیاست‌گذاری‌های پولی برای عبور از بحران‌ها تاکید داشته اند و حتی شکست بازار را نیز در شرایطی پذیرا هستند.

حتی می‌توان لیبرال‌هایی را سراغ آورد که سخن از «یاری» رساندن دولت به بازار نیز می‌زنند، از جمله اقتصاددان لیبرال «دسوتو» که کاملا هم در تئوری و هم در عمل نشان می‌دهد دولت با رسمی کردن سرمایه‌ها چقدر می‌تواند به اقتصاد بازار کمک کند و اصولا نقش محوری برای دولت در حفظ حقوق مالکیت متصور است که اصل اساسی مکانیسم بازار است. بنابراین بحث و اختلاف بین نحله‌های فکری مختلف در علم اقتصاد پیرامون چگونگی و میزان مداخله دولت در بازار است تا مداخله یا عدم مداخله. اما نکته بس مهم‌تر، برخوردی است که پروفسور هاشم‌ پسران با اقتصاددانی از نحله مقابل خود دارد.

برخورد علمی یعنی بیان نظرات خود همراه با احترام به اندیشه طرف مقابل. یعنی بر حذر بودن از افراط و تخطئه نحله دیگری. یعنی آوردن شواهد بیشتر در طرفداری از نظر خود و در عین حال پذیرفتن اشتباهات؛ همچنان که پروفسور بکر در مورد رکود اخیر به آن اقرار کردند. محیط علمی و طرفداری و مخالفت با نحله‌های فکری، مانند طرفداری از فلان و بهمان تیم ورزشی نیست.

نگارنده از آن رو بر فراگیری این منش و طرز برخورد علمی تاکید دارد که بعضا، البته بیشتر از سوی کسانی که پشتوانه علمی کمتری دارند، مشاهده می‌شود که افراد در نقد اندیشه‌های علمی جبهه مخالف آنچنان رو به افراط می‌روند که اصولا بر آنند تا از جایگاه علمی بزرگان آن اندیشه چشم بپوشند.

این دغدغه اخلاقی در فضای آکادمیک باید به طور آگاهانه پیگیری شود و بیش از همه می‌توان از کسانی درس گرفت که خود از بزرگان علم اقتصاد هستند. جایگاه علمی مبتنی بر جهد، تلاش و خلق تئوری‌هایی است که به‌واسطه روش‌های مرسوم در علم اقتصاد ایجاد شده است و این جایگاه فراتر از این است که خود نظریه چه می‌گوید. از این منظر، هر چه فرد آگاه‌تر و دانشمندتر شود، شأن و منزلت اقتصاددانان بزرگ را بیشتر حفظ می‌کند و این یعنی دارا بودن اخلاق علمی.
آخرین اخبار