يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۴

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز 2 شنبه11/17

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «حق با آمريكاست!»، «از اميد تا فجر»، «رسوايي اتحاديه عرب» و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۱۳۴۲

كيهان: «حق با آمريكاست!»

«حق با آمريكاست!» عنوان يادداشت روز كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي خوانيد:

1- «از جنايت عليه ايران دست برداريد»، «دشمن ما ايران نيست، دشمن واقعي ما اقليت يك درصدي حاكم بر آمريكاست»، «جنايات مشترك آمريكايي و اسرائيلي عليه دانشمندان ايراني را متوقف كنيد»، «نه جنگ، نه تحريم، نه دخالت و نه جنايت عليه ايران»، «فاجعه 11 سپتامبر منشأ داخلي داشت»، «مرگ بر ديدگاه شما، چرا جنگ با ايران؟ جنگ واقعي همين جا در آمريكاست، جنگ ما عليه يك درصد حاكم»، «از دخالت در ايران و سوريه دست بكشيد»، «دستهايتان را از ايران كوتاه كنيد»، «همين حالا نظاميان آمريكايي را از افغانستان بيرون بكشيد»، «چرا دانشمندان هسته اي ايران را ترور مي كنيد»؟ و بالاخره به آنچه روي اين پلاكارد نوشته شده توجه كنيد؛ «به ما بپيونديد تا در تغيير تاريخ سهيم باشيد» و...

اين همه كه همه آنچه بود نيست، فقط بخشي از پلاكارد نوشته هايي است كه ديروز در تظاهرات فراگير و همزمان در 80 شهر بزرگ آمريكا و كانادا روي دست تظاهركنندگان آمريكايي و كانادايي به فراز آمده بود. تقريباً در تمامي تظاهرات 80 شهر آمريكا و كانادا، تصاوير بزرگي از شهيد مصطفي احمدي روشن كه در حالتي معصومانه فرزند خردسالش نيز در كنارش بود، حمل مي شد.

زير اين تصوير كه آمريكايي ها و كانادايي ها به صورت يك پوستر بزرگ روي دست گرفته بودند اين جمله نوشته شده بود «جنايت آمريكايي و اسرائيلي عليه دانشمندان ايراني را متوقف كنيد».

تصاويري از اين تظاهرات گسترده و فراگير در صفحه اول كيهان امروز به چاپ رسيده و تيتر يك روزنامه نيز به گزارشي در همين باره اختصاص يافته است.

2- در اين گزاره ها دقت كنيد؛ «برتولت برشت» شاعر و نمايشنامه نويس بلندآوازه آلماني - نيمه اول قرن بيستم- مي گويد «مي توان براي هميشه به يك نفر دروغ گفت و يك نفر نيز مي تواند براي هميشه به همه دروغ بگويد ولي هرگز نمي توان براي هميشه به همه دروغ گفت».

بعد از عقب نشيني نظامي آمريكا از عراق، نشريه آمريكايي فوربز - FORBES- در گزارشي كه بسياري از رسانه هاي آمريكايي و اروپايي آن را با تيترهاي درشت بازنشر دادند، خطاب به دولتمردان آمريكايي و مشخصاً خطاب به بوش و اوباما نوشت؛ «نتيجه اي كه از حمله نظامي به عراق گرفتيم تلخ اما خنده دار است! اكنون كه پس از 9 سال از عراق خارج مي شويم چه دستاوردي داشته ايم؟ هزاران ميليارد دلار هزينه كرده ايم و پنتاگون چند هزار ميليارد دلار آن را وام گرفته كه حالا بايد با بهره پس بدهد.

از نظاميان خود در عراق بيگاري كشيديم، نزديك به 4500 تن از نظاميان خود را از دست داديم. هزاران مجروح به آمريكا منتقل كرديم و در نهايت عراق را با هزينه كردن از سبد ماليات دهندگان آمريكايي به دشمنان آمريكا و دوستان ايران سپرديم و به آمريكا بازگشتيم.»

در همان حال ديگر رسانه هاي آمريكايي، از جمله روزنامه واشنگتن پست نوشت «با خروج از عراق، اين كشور را در سيني طلايي تقديم ايران كرديم» و تركي فيصل رئيس سابق سازمان استخبارات- سرويس اطلاعاتي- آل سعود در مصاحبه اي با عصبانيت گفت؛ «اگر قرار بود عراق را در سيني طلايي به ايران واگذار كنيد، چرا صدام را حذف كرديد»؟!

روز 13 دسامبر 2011- 24 آذرماه 1390- اجلاس «راهبردي آتلانتيك» به روال همه ساله در واشنگتن برپا شد. در اين اجلاس، مقامات برجسته و استراتژيست هاي آمريكايي و اروپايي- دو سوي اقيانوس اطلس- حضور داشتند.

هنري كيسينجر، رابرت اسكوكرافت، جيمز جونز- مشاوران ارشد امنيتي رؤساي جمهور آمريكا- پانه تئا وزير دفاع- بخوانيد وزير جنگ- آمريكا، رئيس سازمان اينتليجنت سرويس انگليس و مسئولان سازمان هاي اطلاعاتي فرانسه و اسرائيل نيز حضور داشتند.

درباره اين اجلاس كه گزارش كوتاهي از آن در سايت خبرگزاري «دويچه وله» آلمان منتشر شده آمده است «كيسينجر از شرايط كنوني غرب ابراز نگراني كرد و در حالي كه عصباني به نظر مي رسيد، پرسيد؛ بايد ديد چه حماقتي كرده ايم كه آمريكاي ابرقدرت 2001 را به شرايط شكننده امروز كشانده ايم»؟! دويچه وله در ادامه گزارش كوتاه خود مي نويسد «در اجلاس راهبردي آتلانتيك به تحولات جاري در كشورهاي اسلامي خاورميانه و شاخ آفريقا و دشواري هايي كه آمريكا و اروپا با آن روبرو هستند- ظاهرا جرأت نمي كنند از جنبش فراگير وال استريت نام ببرند و يا دويچه وله اجازه آن را نداشته است- اشاره شد و آقاي هنري كيسينجر نتيجه گرفت بايد بپذيريم كه مسير تاريخ جهان در حال تغيير است» و صدها و شايد هزارها نمونه ديگر از اين دست كه نه فقط شرح آنها بلكه فهرست آن نيز به درازا مي كشد و بايد گذاشت و گذشت.

3- حضرت آقا در خطبه هاي تاريخي نماز جمعه اخير تهران كه بازتاب گسترده اي داشت و نگارنده با درك قاصر خود و به مصداق «دست ما كوتاه و خرما بر نخيل» در برنامه تلويزيوني شنبه شب «ديروز، امروز، فردا» با عنوان «شليك به پاشنه آشيل آمريكا» از آن ياد كرد، فرمودند «يك جمله هم راجع به اين تهديدهاي آمريكا عرض بكنيم، مرتبا تهديد مي كنند، تهديد به اين زبان: همه گزينه ها روي ميز است! يعني حتي گزينه جنگ. اين، تهديد به جنگ است با اين زبان. خب، اين تهديد به جنگ به ضرر آمريكاست.

خود جنگ، 10 برابر به ضرر آمريكاست». رهبر معظم انقلاب در اين بخش از بيانات خود، دقيقا پاشنه آشيل آمريكا را نشانه رفته اند، و به نظر نگارنده، براي آن كه نشان بدهند اين نشانه روي با دقت كامل صورت گرفته است در جاي ديگري از بيانات خويش تاكيد مي كنند «ما در قضاياي ضديت با اسرائيل دخالت كرديم؛ نتيجه اش هم پيروزي جنگ 33 روزه و پيروزي جنگ 22 روزه بود» به بيان ديگر، حضرت آقا به آمريكا و اسرائيل مي فهمانند كه در حمله نظامي تمام عيار خود با حزب الله و حماس كه فقط بخش اندكي از قدرت بزرگ ايران اسلامي را نمايندگي مي كردند، شكست سخت و شكننده اي را متحمل شديد بنابراين اگر دست به حماقت بزنيد و حمله اي را آغاز كنيد، نتيجه قطعي آن از هم اكنون به وضوح قابل پيش بيني خواهد بود.

همين جا گفتني است كه ديروز، روزنامه اسرائيلي هاآرتص با اشاره به تهديدهاي هر از چندگاه مقامات اسرائيلي درباره احتمال حمله به ايران، اين تهديدها را گمراه كننده ناميد و نوشت «جنگ 33 روزه سال 2006 با حزب الله لبنان مصيبت بارترين جنگ براي اسرائيل بود و جنگ 22 روزه سال 2008 نيز نتيجه اي مشابه داشت».

هاآرتص در ادامه به نقل از «كنت پولاك» كارشناس و مدير سابق امور خاورميانه در كاخ سفيد و سازمان سيا، مي نويسد نتيجه دو جنگ 33 روزه و 22 روزه اسرائيل با حزب الله لبنان و حماس مي تواند ارزيابي واقع بينانه اي از حمله احتمالي به ايران ارائه دهد.

4- اواخر مهرماه سال جاري رهبر معظم انقلاب در جمع پرشور مردم كرمانشاه، از «پيچ بزرگ تاريخ» خبر دادند و با اشاره به انقلاب هاي اسلامي منطقه و تحولات سرنوشت ساز در آمريكا و اروپا، تاكيد فرمودند كه جهان در آستانه يك پيچ بزرگ تاريخي قرار گرفته و توضيح دادند كه در اين ميان، نگاه جهانيان به الگوي نظام اسلامي ايران دوخته شده است. ايشان در بيانات بعدي خويش نيز به اين پيچ بزرگ تاريخي اشاره هاي معني داري داشتند.

اكنون به بند اول اين نوشته بازمي گرديم و پاسخ اين پرسش را به قضاوت مي گذاريم كه آيا خيزش يكپارچه و همزمان مردم آمريكا و كانادا در 80 شهر بزرگ اين دو كشور، از همان پيچ بزرگ تاريخ كه حضرت آقا نزديك بودن آن را خبر داده و دو ماه بعد دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب در اجلاس راهبردي آتلانتيك بر آن تاكيد ورزيده بودند، حكايت نمي كند؟! كدام نگاه واقع بين مي تواند اين واقعيت بزرگ و آن «واقعه عظيم» كه در راه است را انكار كند؟ بار ديگر به پلاكارد نوشته هايي كه به برخي از آنها اشاره شد، نگاه كنيد! پلاكاردهاي تظاهرات ديروز در 80 شهر بزرگ آمريكا و كانادا «دشمن ما ايران نيست، دشمن ما، اقليت يك درصدي حاكم بر آمريكاست»... «به ما بپيونديد تا در تغيير تاريخ سهيم باشيد» و...

چه كساني تابلوهاي راهنما را براي عبور از اين پيچ بزرگ نصب كرده اند؟! آقا و امام(ره).

آيا به آمريكا حق نمي دهيد كه از يكسو براي حفظ آبروي ريخته و قدرت دود شده و به هوا رفته خود، به گزينه هاي روي ميز اشاره كند و در همان حال از زير ميز براي ايران اسلامي پيام مذاكره بفرستد؟!

جمهوري اسلامي: «انقلاب يمن، كابوس آمريكا و آل سعود»

«انقلاب يمن، كابوس آمريكا و آل سعود» سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

ميليون‌ها نفر از مردم يمن طي روزهاي اخير در شهرهاي مختلف يمن، از جمله در 30 ميدان شهر صنعا در تظاهرات پرشوري كه برپا كردند بر آرمان‌هاي انقلابي خود تأكيد نمودند.

نكته مهم اينست كه شعارهاي اين تظاهرات با آنچه در گذشته از زبان مردم يمن شنيده مي‌شد متفاوت بود. در اين تظاهرات، سمت و سوي شعارهاي مردم يمن عليه دخالت‌ها و توطئه‌هاي عربستان و آمريكا در اين كشور بود.

هر چند در گذشته نيز مخالفان نسبت به سياست‌هاي رياض و واشنگتن اعتراض داشتند ولي حجم و شدت اعتراضات تا به اين نبوده است. اين، يك تحول جديد در صحنه سياسي يمن محسوب مي‌شود كه بر نگراني‌هاي دولت‌هاي آمريكا و عربستان مي‌افزايد.

واقعيت اين است كه آمريكا و عربستان به دلايل مختلف از انقلاب يمن بيش از ساير انقلاب‌ها ناخشنود هستند و اين مسئله به وضوح در رفتارهاي يكسال گذشته اين دو كشور مشهود بوده است.

مخالفت‌هاي آمريكا و عربستان با خيزش مردمي در يمن هر چند انگيزه‌هاي متفاوت دارد ولي نقطه مشترك منافع اين دو كشور، تلاش براي حفظ ساختار رژيم ديكتاتوري به هر نحو ممكن است.

براي آمريكايي‌ها،‌ رژيم علي عبدالله صالح يك امتياز و نعمت بزرگ بود چرا كه، نه تنها سياست‌هاي ديكتاتور يمن با منافع منطقه‌اي آمريكا همسو بود، بلكه رژيم علي عبدالله صالح به نمايندگي از آمريكا جريان‌هاي ضد آمريكا در يمن را سركوب مي‌كرد و در مقابل، علي عبدالله صالح هم از امتياز حمايت‌هاي آمريكا از بقاي رژيمش برخوردار بود.

ورود موج انقلاب به يمن و قيام مردم اين كشور عليه ديكتاتور صنعا، اتحاد استراتژيك آمريكا را بر سر دو راهي بسيار دشواري قرار داد.

آمريكايي‌ها كه از ابتداي شروع قيام‌هاي مردمي منطقه تلاش كردند با سوار شدن بر موج، خود را حامي انقلابيون و معترضين نشان دهند در مورد يمن به سردرگمي و بيچارگي گرفتار شدند.

آنها از يكسو نمي‌توانستند همچون ديگر كشورها از جمله مصر، تونس و ليبي، خود را طرفدار مردم انقلابي يمن نشان دهند و از طرف ديگر نمي‌خواستند با ادامه حمايت‌هاي علني و صريح از علي عبدالله صالح،‌ وجهه ساختگي حمايت از انقلاب‌هاي منطقه را تخريب كنند.

علت اساسي اين مشكل، ترس آمريكا از آينده يمن و احتمال قدرت گرفتن گروههاي ضد آمريكايي در يمن بود.

عربستان، نگراني‌هاي عميق‌تري از انقلاب يمن داشته و دارد. آل سعود از وقوع انقلاب در پشت مرزهاي خود، بحرين در شمال و يمن در جنوب به شدت خوابشان آشفته شده است.

اين وحشت تا به آن حد بوده است كه رياض مستقيماً ارتش خود را براي سركوب اعتراضات مردمي بحرين به آن كشور فرستاد.

نگراني آل سعود از تحولات يمن نيز كمتر از بحرين نيست. سرايت انقلاب به داخل عربستان، قدرت گرفتن شيعيان يمني و بسياري عوامل ديگر باعث شده است تا نگراني‌هاي آل سعود، عميق‌تر و جدي‌تر شود.

آمريكا و عربستان از آنجا كه عليرغم حمايت‌هاي همه جانبه از سركوب انقلاب يمن عاجز ماندند، نقشه موسوم به «طرح شوراي همكاري خليج فارس» را تهيه كردند تا بلكه بتوانند ساختار كلي رژيم يمن را حفظ نمايند. طرح مذكور شامل انتقال قدرت به معاون ديكتاتور يمن و برگزاري انتخابات با شركت احزاب يمني مي‌باشد.

هر چند علي عبدالله صالح تمايلي به پذيرش اين طرح و تحويل قدرت نداشت ولي با فشار عربستان و آمريكا سرانجام آنرا در رياض، در حضور سران عربستان امضا كرد.

ميزباني آل سعود براي امضاي اين طرح نيز تلاش آشكاري بود كه شاه عربستان با هدف حفظ ساختار قدرت در صنعا و در امان نگهداشتن خود از عوارض انقلاب يمن بعمل آورد.

با خروج ديكتاتور يمن از اين كشور و فرار وي به آمريكا، در واقع مرحله نخست اين طرح به اجرا درآمده است و قرار است اواخر همين ماه انتخابات رياست جمهوري نيز برگزار شود.

با اينحال آنچه موجب ادامه نگراني‌هاي آمريكا و عربستان است، اين است كه اعتراضات باهمان شدت و شور همچنان ادامه دارد.

مشكل اين است كه اگرچه طراحان طرح شوراي همكاري خليج فارس توانستند سران گروههاي سياسي مخالف را در پذيرش طرح مذكور كسب كنند ولي نبض اصلي انقلاب يمن دردست مردم عادي و به ويژه جواناني است كه هيچگونه وابستگي به احزاب سياسي ندارند و همچنان بر خواسته‌هاي گذشته خود كه تغيير بنيادين رژيم و محاكمه سران جنايتكار يمن مي‌باشد اصرار دارند.

اين گروه هاي مردمي آنچنان قدرت دارند كه به راحتي مي‌توانند ميليون‌ها نفر از مردم يمن را به خيابان بكشانند و اين همان چيزي است كه تمامي معادلات و محاسبات آمريكا و عربستان را به خطر انداخته است.

مردم يمن با ادامه حضور در صحنه اين پيام را به ديكتاتور يمن و حاميان آن مي‌رسانند كه فريب نقشه‌ها و طرح‌هاي ضد مردمي بيگانگان را نمي‌خوردند و تا تحقق كامل اهداف انقلاب در صحنه خواهند ماند. مردم يمن، ادامه وضع موجود را تداوم رژيم گذشته و ايجاد زمينه براي باز گرداندن شرايط به نفع رژيم علي عبدالله صالح مي‌دانند.

ترديدي نيست كه موج دموكراسي خواهي و عدالت طلبي مبتني بر مذهب كه در منطقه به راه افتاده است، توقف‌ناپذير است و تا بر كندن پايه كاخ‌هاي ديكتاتورهاي منطقه به راه خود ادامه خواهد داد و در اين مسير نه تنها بقاياي رژيم ديكتاتوري علي عبدالله صالح محكوم به فروپاشي است بلكه رژيم آل سعود نيز در معرض اين موج قرار دارد و به زودي به پايان راه خواهد رسيد.

خسران بزرگ‌تر نصيب آمريكا خواهد شد كه طي يكسال اخير، مهره‌هاي خود را يكي پس از ديگري از دست داده و رؤياي شيرين خاورميانه بزرگ سران كاخ سفيد به كابوس تبديل شده است.

رسالت: «سامانه ادبيات رقابت»

«سامانه ادبيات رقابت» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:

33 سال از انقلاب اسلامي مي‌گذرد. 33 سال پيش يك نظام سلطنتي با ريشه تاريخي عميق در ايران سرنگون شد.

ملت ايران رژيم سلطنتي را خلع و نظام جمهوري اسلامي را بر پا كرد. جمهوريت نظام يك ركن اساسي در قانون اساسي است. مفهوم آن اين است كه تمام تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي نظام بايد مستند به راي مردم باشد.

وقتي سخن از آراي مردم و انتخابات مي‌شود سخن از رقابت است. مفهوم رقابت آن است كه ما متفاوت فكر مي‌كنيم و اين تفاوت بايد در كوره عقلانيت معطوف به راي مردم به طور هدفمند ساماندهي شود. هدفمند از اين باب كه ناظر بر مصالح ملي و امنيت ملي باشد.

يكي از پيش‌فرض‌هاي يك نظام مردم‌سالار آن است كه قاعده اكثريت را براي تصميم‌گيري‌ها و تصميم‌سازي‌ها بپذيريم. وقتي مي‌خواهيم رييس‌جمهور تعيين كنيم تا مجري قوانين باشد و وقتي مي‌خواهيم نماينده مجلس تعيين كنيم كه قانون براي ايجاد نظم و نسق سياسي و اجتماعي و فرهنگي تصويب كند، همه بايد مستند به راي مردم بر مبناي قاعده اكثريت باشد.

ضمن آنكه بايد بپذيريم فرد منتخب بر اساس سوگندي كه مي‌خورد رئيس‌جمهور و يا نماينده ملت آن افرادي هم هست كه به او راي نداده‌اند.

اين شيوه حكومت داراي تجربه بشري است و در گذشته در فرهنگ ديني ما در قالب نظام بيعت به آن عمل مي‌شد.

گفتيم چون متفاوت هستيم بايد ادب و آداب رقابت را بپذيريم. طبيعي است،‌بايد براساس اصل تفاوت به آراء و عقايد يكديگر احترام بگذاريم و هنر خود را در اجماع‌سازي به كار بريم و نه روند كاهنده ايستادن هر كس روي مواضع خود! و از همه مهمتر در موقع تضارب آراء وقتي به آراي مردم رجوع مي‌كنيم حريم و حرمت راي مردم را به عنوان عقل جمعي پاس بداريم.

ملت ما در آستانه تشكيل يك مجلس قوي، نيرومند، سالم و صالح است. نخبگان جامعه نبايد فريب دشمنان را بخورند و وقايع تلخ سال 88 را تكرار كنند.

يكي از شگردهاي دشمنان اسلام در هرم جمهوريت نظام اين است كه «تفاوت» را به «تضاد» و تضاد را به تخاصم در رقابت‌هاي سياسي تبديل كنند و ريشه‌هاي وحدت ملي و انسجام اسلامي را بخشكانند.

جنگ نرم دشمن عليه ملت ايران از رهگذر همين فرمول مي‌گذرد. مفهوم سياست ورزي تنها مبارزه با مخالف نيست. وجه ديگري از سياست‌ورزي كار با مخالف است. اگر اين را تمرين نكنيم، سرمايه‌هاي سياسي و اجتماعي را مدام در معرض فرو كاهش قرار مي‌دهيم.

دشمن با بزرگ كردن مسائل كوچك و كوچك كردن مسائل بزرگ و نيز سوزنباني درتوزيع اطلاعات نادرست و تحليل وارونه وقايع روز در ميان نخبگان سياسي، امنيت و وحدت ملي را نشانه گرفته است.

اگر هوشياري و بصيرت نشان دهيم در معرض عمليات پيچيده و رواني دشمن قرار نمي‌گيريم و اسير القائات شيطاني آنان نمي‌شويم.

مداخله بيگانگان در رقابت‌هاي سياسي داخل سم مهلك براي جمهوريت نظام است و بايد از آن پرهيز كرد.

نگارنده در مقالات متعدد متواضعانه از رقباي سياسي در فاصله دوم خرداد 76 تا 22 خرداد 88 خواستم از اين رانت سياسي استفاده نكنند و از آن به عنوان راي حرام ياد كردم اما گوش نكردند و با دست خود يك جريان معقول و مشروع سياسي را كه مي‌توانست در فضاي رقابت‌هاي سياسي كشور نقش‌آفريني كند با داغ ننگ اجنبي پرستي، از دور رقابت‌ها به دور انداختند.

خوشبختانه برخي از آنها متوجه اين بيراهه شدند و از نيمه راه برگشتند و اكنون خوشبختانه در انتخابات آتي به عنوان يك ضلع مطرح نقش‌آفريني مي‌كنند.

مقام معظم رهبري در خطبه‌هاي نوراني جمعه گذشته خود به اين مهم اشاره فرمودند و تاكيد كردند: «شكست‌خوردگان انتخابات مراقب باشند كلاهي كه بر سر شكست‌خوردگان انتخابات 88 رفت بر سر آنان نرود». اين كلاه همان طمع كردن به حمايت‌هاي خارجي است.

به هر حال اميدواريم با يك رقابت جوانمردانه ، سالم و جدي در اين انتخابات روح تازه‌اي به كالبد انقلاب دميده شود و حضور گسترده مردم به عنوان اصلي‌ترين عامل بازدارنده توطئه‌هاي دشمن باشد.

بايد مفهومي از رقابت را در اين انتخابات ترجمه كنيم كه متضمن مصالح و امنيت ملي باشد:

- براي اثبات خود فقط شايستگي‌هاي خود را بگوييم نه اينكه در صدد نفي ديگران بويژه شايستگي ديگران باشيم.

- خصومت ‌ورزي و تهمت‌زني را كنار بگذاريم.

- وعده‌هاي خلاف قانون براي جلب آراي مردم ندهيم.

مي‌توان بر اين اساس پايه يك رقابت سالم را طراحي كرد كه در انتخابات بعدي به عنوان يك سنت حسنه و يك رويه سالم در همه انتخابات‌ها ساري و جاري باشد.

سياست روز:«تنها مي‌توان تاسف خورد!»

«تنها مي‌توان تاسف خورد!» سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي خوانيد:

۳۳ سال از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي مي‌گذرد، اما همچنان در مديريت برگزاري جشن‌هاي دهه فجر با فقر انديشه، ضعف در ايده، خلاقيت‌هاي ضرار و عمد ياسهو و بسياري موارد ديگر برخورد مي‌کنيم.

تقدس و احترام دو مقوله‌اي است که در جامعه اسلامي ايران جايگاهي براي خود دارد که بايد توان خود را براي حفظ آن دو موضوع به کار گيريم.

بسياري از مسائل و موضوعات از تقدسي در ميان مردم ما برخوردارند، جايگاه والا و مقدس حضرت رسول اکرم(ص) که مصادف است با روز ولادت مبارک ايشان، ائمه معصومين(ع) که اين عزيزان و بزرگواران هم در نزد مردم ايران اسلامي به صورت جاري در زندگي از تقدس و جايگاه رفيعي برخوردار هستند. از جمله با اهميت‌ترين آن‌هاست.

اما در اين ميان هستند افراد و شخصيت‌هايي که با تاسي و پيروي از راه و روش اين بزرگواران در ميان مردم ما و در دل آنها جاي گرفته‌اند و آنها هم از پايگاه و جايگاه ويژه‌اي برخوردارند و اکثريت مردم نسبت به آنها علاوه بر حساسيت‌هاي خاص خود اهميت و احترام ويژه‌اي در نزد افکار عمومي دارند.

تصور اين که در دهه فجر و در روزهايي که براي پاسداشت و يادآوري انقلاب اسلامي ايران و تاثير اين انقلاب بزرگ بر جهان که اکنون اين تاثير به بروز و ظهور رسيده است و مي‌توان آن را به خوبي در اقصي نقاط کشورهاي اسلامي و عربي ديد؛ انجام و برگزاري مراسم و برنامه‌اي در روز ورود تاريخي حضرت امام(ره) به ميهن اسلامي با آن شيوه و روش جاي بسي تاسف، تعجب و تاثر دارد.

شايد بسياري از مردم آن صحنه را که از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش شد، ديده باشند و با نگارنده هم عقيده و هم نظرند.

بسياري از هموطنان هم قطعا با ديدن آن صحنه‌ها از برگزاري چنين مراسمي متالم شده و با خود انديشيده‌اند که، چرا؟

چرا چنين صحنه‌اي با اين فرم و شکل بايد بازسازي شود؟

ـ لزوم چنين شکلي از برگزاري مراسم ورود حضرت امام (ره) از براي چيست؟

ـ هدف برگزار کنندگان آن چه مي‌تواند باشد؟

ـ با توجه به اين که تصاوير زيبا و گويايي از بازگشت تاريخي و سرنوشت ساز حضرت امام (ره) وجود دارد، چرا بايد آن گونه بازسازي شود و از تلويزيون هم پخش شود؟

آيا برپا کنندگان آن، عمدي داشتند، يا ندانسته دست به اين کار زده‌اند؟

ـ آيا آنها نسبت به بازتاب آن مراسم درافکار عمومي داخلي، خارجي و رسانه‌هاي معاند و معلوم‌الحالي که به دنبال چنين صحنه‌هايي هستند تا نظام جمهوري اسلامي ايران را به استهزا بگيرند، انديشه‌اي کرده بودند؟!

ـ در ذهن خود به عواقب آن فکر کرده بودند که چه سوء استفاده‌ها و چه تخريب‌هايي به رهبر کشوري که اکنون به عنوان حامي کشورهاي انقلابي منطقه مشهور و معروف است، خواهد شد؟

اگر عمدي در کار بوده است و هدفي، اين عمد و هدف غير از تخريب چهره حضرت امام(ره) در افکار و انظار عمومي چه چيز ديگري مي‌تواند باشد؟

و اگر هم عمدي در کار نبوده و نيت خير هم پشت آن وجود داشته است، آيا مسئولين ذيربط و برگزار کنندگان مراسم نبايد کمي تعقل و منطق را در اقدام خود بگنجانند که نتيجه آن کار، چنين فضاي استهزا و تمسخر نشود؟!

تنها جمله‌اي که مي‌توان گفت اين است که واقعا بايد به اينگونه اقدامات تاسف خورد. همين!

مردم سالاري: «دولت چه پاسخي دارد؟»

«دولت چه پاسخي دارد؟» سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي خوانيد:

از دولتي که عادي ترين و بديهي ترين اصل قانون در مورد ضرورت تقديم لا يحه بودجه ساليانه کل کشور در موعد مقرر به مجلس شوراي اسلا مي را رعايت نمي کند نمي توان چندان انتظار داشت که به وعده هاي خود، که حکم و پشتوانه قانوني مدون هم ندارد، پايبند باشد.

نمونه هايش آنقدر هست که بتواند کل اين سطور را به خود اختصاص دهد. مثل وعده تورم تک رقمي و نرخ بيکاري تک رقمي و اعطاي ويلاي هزار متري و اعطاي يک ميليون تومان به حساب هر نوازد تازه متولد شده- که البته ابتدا به حسابها واريز شد و بعداز مدتي برداشته شد- و... تازه ترين نمونه تخطي دولت از وعده هايش هم موضوع پرداخت يارانه هاي نقدي به حساب مردم است.

سال گذشته که طرح هدفمندي يارانه ها اجرايي شد قرار بود در ابتداي هرماه مبلغ يارانه ها به حساب مردم واريز شود.

پس از چند ماه گفته شد به دليل ازدحام بانکها و دستگاه هاي خودپرداز در ابتداي ماه که در آن زمان همه در حال برداشت حقوق ماهيانه خود هستند، واريز يارانه هاي نقدي به هفته دوم ماه موکول مي شود تا ازدحام کمتر شود.

پس از مدت کوتاهي، هفته دوم که مي توانست از هفتم تا چهاردهم ماه باشد به پانزدهم تعبير شد.

هرچند همان زمان انتقاداتي مطرح شد که چرا دولت يارانه ها را بيش از زمان وعده داده شده ذخيره مي کند و دير به دست مردم مي رساند و تاخير 17 روزه دولت در پرداخت يارانه هاي نقدي، با توجه به اينکه طرح هدفمندي يارانه ها از 28 آذر شروع شده توجيه پذير نيست.

اما با اين حال، کم کم مردم به پرداخت يارانه هاي نقدي توسط دولت در پانزدهم ماه عادت مي کردند تا اينکه بهمن ماه امسال اعلا م شد که يارانه ها به جاي آنکه از پانزدهم بهمن قابل برداشت باشد، از 19 بهمن قابل برداشت است.

اين تاخير چهار روزه پس از آن تاخير 17 روزه قبلي، به معناي 21 روز تخطي دولت از وعده اش است که گويا هر ماه قرار است تکرار شود حتي اگر از اين موضوع بگذريم که برخي از اقشار جامعه به دليل مشکلات فراوان مالي و معيشتي، روي دريافت يارانه نقدي خود در موعد مقرر حساب باز کرده اند و عدم پرداخت آن در زمان مقرر مي تواند مشکلات فراواني برايشان ايجاد کند، نمي توانيم نگراني خود را از اين موضوع پنهان کنيم که اين تاخيرها افزايش يابد و سرانجام دو ماه يک بار شود يا هرگونه که دولت دوست داشت اين يارانه ها را به مردم پرداخت کند.

اگر اين يارانه ها حق مردم است- که حتما هست- چرا در اعطاي حق مردم به آنها اينگونه بسته عمل مي شود؟ اصلا دليل تاخير در پرداخت يارانه هاي نقدي چيست؟ اگر عامل اين تاخير، عدم تامين منابع مالي يارانه هاست، پس چرا دولتمردان مدام از مشکل نبودن پرداخت يارانه ها سخن مي گويند و حتي آقاي احمدي نژاد از امکان دو برابر شدن يارانه هاي نقدي خبر داده است؟ اگر هم واقعا دليل عدم پرداخت يارانه نقدي در موعد مقرر، کمبود منابع مالي نيست، پس ناگزير اين تاخير را هم بايد به حساب ضعف مديريت پرداخت يارانه ها و بي برنامگي دولت گذاشت که امري مسبوق به سابقه است و در حوزه هاي مختلف طي بيش از شش سال گذشته، بارها نمايان شده است.

اگر هم هيچ يک از دو مشکل فوق وجود ندارد چرا دولتمردان در اين زمينه به طور شفاف و صريح، توضيح نمي دهند تا مردم از دليل تاخير در پرداخت «حق» خود در قالب يارانه نقدي آگاه شوند؟ و سوال آخر اينکه مگر مردمي که مجبورند هزينه هاي بنزين و آب و برق و گاز و نان... را به طور نقدي پرداخت کنند، با تاخير 17 روزه و سپس چهار روزه در دريافت يارانه هاي خود، فرصتي اضافه پيدا مي کنند که هزينه هاي خود را ديرتر پرداخت کنندکه دولت هرگونه تمايل دارد و هر زمان که دوست دارد يارانه ها را پرداخت مي کند؟

تهران امروز: «از اميد تا فجر»

«از اميد تا فجر» يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجيد رفيعي است كه در آن مي خوانيد:

پرواز ماهواره‌هاي «اميد»، «رصد» و «نويد» به فضا آشكارا نشانگر توان فن‌آوري پيچيده هوا ـ فضا و دستيابي به فراز جو با همت دانشمندان، تكنسين‌ها و سازمان‌هايي است كه طرح و برنامه ساخت و ارسال موشك‌هاي ياد شده را به فضا برعهده داشته‌اند.

اكنون در دهه مبارك فجر و در روز 22 بهمن قرار است ماهواره فجر در مداري بالاتر از مدار ماهواره‌هاي ياد شده قرار گيرد.

اين همان افتخار غرورانگيزي است كه توان خواستن ملت ايران را تفسير مي‌كند. بنا بر فرموده‌هاي مقام معظم رهبري، دستاوردهاي علمي و فن‌آوري ايران اسلامي بسيار غرورانگيز بوده است.

اگر استكبار غرب و به ويژه آمريكا، پروژه ايران هراسي را دنبال مي‌كنند و ملت ايران را در حصر و تحديد قرار مي‌دهند، علت جز آن نيست كه از رشد، پيشرفت و تعالي ملت و نظام اسلامي ايران مي‌هراسند.

اين پيشرفت‌ها براي ملت غرورانگيز است و به طريق اولي بايد براي فعالان سياسي و گروه‌ها و جريان‌هايي كه در عرصه سياست حضور دارند، نمونه‌اي باشد از وحدت و همدلي، كه اگر اين وحدت و همدلي نبود، «فجر» آماده پر گشودن به آسمان نمي‌شد.

ماهواره فجر ان شاءالله در 22 بهمن به آسمان فرستاده خواهد شد. انتخاب اين نام و 22 بهمن روز پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357، گونه‌اي نامگذاري نمادين است كه گويا تازه با پرواز «فجر» پيروزي‌هاي بيشتر و افزون‌تري در انتظار خواهد بود.

فرزندان مجاهد و دانشمند ايران اسلامي، نشان دادند كه با اتكال به خداوند متعال، بر هر مشكلي هر چند سخت و دشوار، مي‌توان پيروز شد.

اينان بسيجيان ديروز در دفاع مقدس را به يادمان مي‌آورند كه هيچ خاكريز و دژي در برابرشان تاب مقاومت نداشت.

«من يتوكل علي الله، فهو حسبه»

ابتكار: «قيچي بر صفحه تاريخ کارساز نيست!»

«قيچي بر صفحه تاريخ کارساز نيست!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:

آيا يک فرد، يک مؤسسه و يا يک دولت مي‌تواند در تاريخ دست ببرد؟ آيا طرفداران وجود هولوکاست در اردوگاه‌هاي آلمان نازي مي‌توانند از سر نفرت و خشم، هيتلر را از تاريخ جهان حذف کنند؟ آيا زخم‌خوردگان فلسطين، مي‌توانند نام"تئودورهرتزل" بنيان‌گذار اسرائيل را از صفحات تاريخ پاک کنند تا کمي از درد و رنج هفتاد ساله خود را التيام بخشند؟

آيا ايرانيان مي‌توانند از سر ميهن‌دوستي، نام و تبار مغولان را از کتاب تاريخ کشورشان حذف کنند تنها بدان دليل که از يادآوري حمله اين قوم خونخوار و وحشي‌گري آنها در حق نياکانشان، اندوهگين مي‌شوند؟ آيا شيعيان مي‌توانند تنها با اين توجيه که دو صحابي فريب‌خورده پيامبراسلام(ص) بر جانشينش علي(ع) شمشير کشيده‌اند، مباحث مربوط به جنگ‌هاي جمل و نبردهاي طلحه و زبير را از تاريخ اسلام حذف کنند؟ آيا اصلاً مي‌توان ابن‌ملجم را از تاريخ تشيع پاک کرد؟

از آن سو آيا بدخواهان چهره‌هاي خوش‌نام، توان آن را داشته‌اند که نام‌شان را از صفحه تاريخ بزدايند؟ آيا معاويه توانسته‌است نام علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) را از صفحه جوانمردي و عدالت‌طلبي بردارد؟ اگر نلسون ماندلا امروز دشمني داشته باشد، آيا مي‌تواند نامش را از سرفصل مداراي تاريخ بزدايد؟

و اما غرض از اين سوالات که پاسخ آنها، حتي روشن‌تر از حضور خورشيد در وسط آسمان ظهر تابستان است، چيست؟ هدف، يادآوري ناکامي تلاش‌هاي ناشيانه‌اي است که اين روزها، برخي از افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها در جهت تحريف تاريخ کشور انجام مي‌دهند.

در زمانه‌اي که هنوز بسياري از بازيگران عرصه سياسي قبل از انقلاب و بعد از آن، در قيد حيات هستند؛ برخي خوش‌خيالانه، روايت خود از وقايع را، به اسم «تاريخ» به خورد مردم مي‌دهند! به‌ويژه که بخش اعظمي از جمعيت کشور را جواناني تشکيل مي‌دهند که نه، آن حوادث را درک کرده‌اند و نه، اطلاعات بي‌طرفانه‌اي از آن تاريخ در اختيار دارند.

در اين ميان آنان مانده‌اند که روايت سيد حميد روحاني و روح‌الله حسينيان را از حوادث انقلاب و پس از آن باور کنند يا روايت مخالفان سياسي آنان را؟

چرا بايد ساخت يک مستند از حوادث انقلاب و پس از آن، با تکذيب بيت بنيانگذار نظام و برخي از شخصيت‌هاي دخيل در مبارزات آن زمان، روبرو شود؟ چرا بايد جواني که 30-20 پيش، تصاويري را از تلويزيون نظام جمهوري اسلامي مي‌ديد، امروز در سن 60 - 50 سالگي، همان تصاوير را از همان تلويزيون اما با تغييراتي عجيب وتفاسيري غريب مشاهده کند؟!

چرا اين همه بر کتاب‌هاي تاريخي دوران معاصر، تکذيبيه نوشته مي‌شود اما کتابي مانند تاريخ بيهقي پس از چندين قرن، بي هيچ مدعي به روايت خود براي نسل‌ها ي آينده ادامه مي‌دهد؟

اين همه سوال، نتيجه يک غفلت بزرگ است؛ غفلت از کارکرد پالايشي تاريخ. تاريخ، همه آن چيزي نيست که اسداله علم و حسين فردوست نوشتند؛ همه آن چيزي که هاشمي‌ رفسنجاني و مهدوي‌ کني و ناطق‌نوري درخاطرات خود آورده‌اند، هم نيست.

تاريخ يک قضاوت محکم ومتقن است که پس از سال‌ها جمع‌آوري اسناد و بررسي صحت و سقم آنها، انجام مي‌شود؛ آن هم، توسط هيات داوراني متشکل ازملت‌هاي جهان و در دوره‌هاي مختلف.

اگر چه گفته‌اند؛ تاريخ را فاتحان مي‌نويسند، اما آنچه که فاتحان نوشته و مي‌نويسند؛ مجموعه‌اي است از خودپسندي، غرور، تحقير مخالفان و شکست‌خوردگان و اقداماتي که هيچ بشري نمي‌تواند در نادرستي آنها ترديد کند.

در چنين مواردي، تاريخ خود دست به کار مي‌شود و دست به پالايش مي‌زند تا آنچه را که به حقيقت نزديک‌تر است، براي مخاطبان خود فراهم کند. نه دستوري مي‌پذيرد که چيزي را برخلاف واقع اضافه کند و نه قيچي بر صفحاتش کارگر مي‌افتد که چيزي از آن بريده شده و از منظر مخاطبانش پنهان بماند.

در بيان اين نکته، همين بس که آن‌همه مورخ که در دربار پادشاهان جيره و مواجب مي‌گرفتند، نتوانستند مخاطبان تاريخ را به تصويري که شاهان امر کرده بودند، رهنمون شوند. تاريخ، خودش نوشته مي‌شود!

حمايت: «رسوايي اتحاديه عرب»

«رسوايي اتحاديه عرب» عنوان بخش يادداشت روزنامه حمايت است كه در آن مي خوانيد:

همزمان با آغاز برخي ناآرامي‌ها در سوريه كه برگرفته از مطالبات مردمي بود، دولت بشار اسد براي اجراي خواسته اي مردمي گام برداشت كه به اذعان جهانيان بسياري از خواست هاي مردم را مرتفع ساخت.

به رغم آنكه مردم با برگزاري تجمعات گسترده از عملكردهاي دولت حمايت و خواستار ادامه حكومت اسد شدند، اما غرب با رد تمام اين حقايق، بر آتش افروزي در سوريه تاكيد و خواستار سرنگوني اسد گرديد.

در اين چارچوب غرب ابتدا تركيه و صهيونيست ها را به بازي گرفت تا در كنار شبه نظاميان مصلح داخلي سوريه، فضاي اجراي اين خواست را ايجاد نمايد.

به رغم تمام تحركات صورت گرفته اين اهداف اجرايي نشد سپس اتحاديه عرب كه با حذف ليبي و مصر و نيز عدم حضور سوريه آن را اتحاديه قطر و عربستان ناميد محور بازي امريكا قرار گرفت.

در بازي اتحاديه عرب تمام تلاش خود را براي تحقق خواستهاي غرب به كار گرفت كه اعزام هيات ناظران به سوريه و نيز كشاندن پرونده به شوراي امنيت از جمله اين تحركات بود.

هر چند كه آنها به دنبال خوش خدمتي و رسيدن به موقعيت منطقه‌اي بوده‌اند اما اين پرونده‌ها رسوايي‌هاي بسياري براي اتحاديه عرب به بار آورد چرا كه اولا اتحاديه عرب در حالي پرونده را به شوراي امنيت كشاند كه هيات ناظران و عرب با رد ادعاهاي اتحاديه عربي مبني بر ناآرامي سوريه در گزارش خود اذعان كرده كه فضاي سوريه فضايي طبيعي است و ريشه ناآرامي‌ها نه دولت بلكه شبه نظاميان مي‌باشند كه ارتش با آنها در حال جنگ است.

آنها بر محبوبيت اسد و حقيقي بودن تجمعات مردمي در حمايت از وي تاكيد و خواستار مقابله با شبه نظاميان و گفتگوي طرفهاي سياسي با دولت شدند.

عدم توجه اتحاديه عرب به اين گزارش نشان داد كه كشورهايي مانند قطر و عربستان حتي حاضر به پذيرش نظر ساير اعضاء نبوده و صرفا قصد خدمت گذاري به امريكا را دارند.

اين امر به رسوايي بزرگ براي آنها در ميان ساير اعضاء و افكار عمومي مبدل شد. ثانيا : وتوي قطعنامه پيشنهادي عربي به غربي در شوراي امنيت از سوي روسيه و چين رسوايي ديگري براي اتحاديه عرب به بار آورد چرا كه چين و روسيه تاكيد داشتند كه اين قطعنامه نه براي حل مسئله سوريه بلكه براي بحران سازي در آن است.

ناتواني در كسب نظر جهاني و نيز بر ملا شدن ماهيت واقعي خواست اعراب از اين قطعنامه ماهيت واقعي اتحاديه عرب را بيشتر براي جهانيان آشكار كرد در حالي كه وتوي قطعنامه حقارتي سنگين براي اعراب به همراه داشت.

به هر تقدير مي‌توان گفت كه اتحاديه عرب با پرونده سوريه نه تنها نتوانسته به اجراي خواست هاي آمريكا و نيز رسيدن به نقش منطقه‌اي دست يابد بلكه بار ديگر خود و غرب را در پيش جهانيان رسوا كرده كه مسلما پيامدهاي سنگيني براي اين اتحاديه از درون فرو پاشيده به همراه خواهد داشت بويژه اينكه ديگر جهان پذيرنده آمريكا و سياست هاي آن نبوده و كشورهاي همسو با آن نيز همچون آمريكا محكوم به انزواي جهاني هستند.

آفرينش: «نگاهي به سياست نفتي هند در قبال ايران»

«نگاهي به سياست نفتي هند در قبال ايران» عنوان سرمقاله امروز روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي خوانيد:

دو كشور بزرگ ايران و هند از سده هاي گذشته داراي روابط تاريخي؛ فرهنگي؛ سياسي و اقتصادي بوده اند. روابطي كه با توجه به برخي پيوندهاي نژادي ،زباني تاريخي و... همواره استوار بوده است.

در اين بين در دهه هاي اخير نيز دو كشور روابط متناسب و رو به رشدي را داشته اند.

در اين حال اگر نگاهي به هند به عنوان يك بازيگر بزرگ در آسيا و يك قدرت نوظهور جهاني داشته باشيم بايد گفت كه اين كشور به شيوه اي هوشمندانه و با بهره گيري از زبان ديپلماتيك و در چارچوب قوانين بين المللي منافع ملي خود را در رابطه با كشورهاي ديگر از جمله ايران پيگيري مي كند.

در اين راستا بايد گفت كه هر چند در يک ماه اخير، آمريکا و اتحاديه اروپا دور جديدي از تشديد فشار بر ايران و تحريم نفت ايران را آغاز کرده اند و در تلاش هستند که ديگر خريداران نفت را قانع کنند که از خريد نفت ايران دست بکشند، اما به نظر ميرسد كه دهلي نوتاكنون سياست مستقلانه تري را در اين زمينه از خود نشان داده است.

در اين بين اگر به علل اين نوع از نگاه هند توجه داشته باشيم بايد گفت كه نخست هند با خريد روزانه چهارصد هزار بشکه از نفت ايران،‌ يکي از خريداران مهم نفت ايران محسوب مي شود و بخشي از پالايشگاه هاي هند از چند دهه پيش براي استفاده از نفت وارده از ايران تنظيم شده اند و تغيير آنها به هزينه و زمان نياز دارد لذا هندي ها حاضر به صرف هزينه اي اضافه در اين زمينه نيستند بنابراين هندها اخيرا اعلام کرده اند كه آمادگي ندارند که خريد نفت ايران را به طور چشمگير و شديد کاهش دهند.

دوم اينكه با توجه به توسعه اقتصادي و برنامه هاي ملي اقتصادي هند دهلي نو به شدت وابسته به انرژي است (هند چهارمين مصرف کننده نفت در دنيا است و سالانه 110 ميليون تن نفت وارد مي کند) لذا تحريم نفت ايران توسط اروپا، قيمت هاي بين المللي را تا حدودي بالا مي برد كه بر هند تاثير منفي دارد.

يعني اگرهند از ايران نفت خريداري نکند و به مشتريان ديگر رجوع كند، بايد هزينه‌ي بيشتري را صرف كند در حالي كه مي توانند نفت را با قيميت پايين تري از ايران دريافت كند بنابراين درك اينكه مقامات هندي در موضع گيري هاي مختلف و مشابه به صراحت با تحريم هاي اروپا و آمريكا مخالفت كرده و مطابق با منافع ملي و اقتصادي خود تصميم گيري مي كند قابل درك تر به نظر مي رسد.

سوم اينكه نگاه مستقلانه تر هند در سياست خارجي خود با ايران باعث شده است تا اين كشور تا حدودي خود را از تنش بين ايران و غرب دور نگه دارد و به دنبال منافع ملي خود در اين راستا بپردازد.

در اين بين از نگاه هند مسائل بين غرب و ايران، تأثيري بر مناسبات دهلي نو با تهران ندارد و دهلي نو تنها از تحريم هاي سازمان ملل پيروي مي كند و ملزم به اعمال محدوديت هاي كشورها يا گروه هاي منطقه اي خاص نيست.

آنچه مشخص است تاكنون هندي ها در ملاحظات سياست خارجي خود عدم همراهي با غرب را در تحريم نفت ايران برگزيده اند اما بايد گفت هميشه ممكن نيست دهلي نو همانند ساير بازيگران در راستاي اين گزينه ويژه حركت كند لذا ممكن است ميزان واردات نفت 400 هزار بشکه هند از ايران تغيير كند.

چرا كه در واقع در جهان امروز سياست و اقتصاد، تعامل موضوعي بسيار جدي و تعيين کننده است و هندي ها در هر گونه روابط خود با غرب و ايران به دنبال منافع خود هستند و امتيازات زيادي هم براي اين همراهي از هر دو سو درخواست خواهند کرد.

در اين راستا بايد گفت كه هر گونه کاهش يا قطع خريد نفت ايران از سوي هند، بستگي به اين دارد که غربي ها تا چه حدي امتيازات هنگفت مالي سياسي و اقتصادي ما به ازاي تحريم نفت ايران به هند پرداخت کنند امري كه تاكنون موفق به انجام ان نشده اند.

خراسان: «مسيري مناسب براي جذب نقدينگي سرگردان»

«مسيري مناسب براي جذب نقدينگي سرگردان» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان مهدي حسن زاده است كه در آن مي خوانيد:

استقبال گسترده مردم از اوراق مشارکت عرضه شده براي توسعه پارس جنوبي نشان داد که جذب نقدينگي سرگردان در اقتصاد ايران نسخه شفاف و روشني دارد که با وجود اين شفافيت اقدام موثري طي ۱۰ماه نخست سال براي جمع آوري نقدينگي سرگردان صورت نگرفته بود.

وعده عرضه مجدد اوراق مشارکت براي پارس جنوبي و موافقت با انتشار اوراق مشارکت براي پروژه هاي راه سازي و حمل و نقل مي تواند روند جذب نقدينگي از بازارهاي مخرب اقتصاد نظير سکه و ارز را شدت بخشد. در اين ميان توجه به چند نکته اساسي درباره انتشار اوراق مشارکت و مديريت نقدينگي از اين طريق ضروري است:

۱ - اوراق مشارکت چنان که از نامش پيداست اوراقي است که براساس آن هر فرد به تناسب سرمايه گذاري خود در يک پروژه اقتصادي شريک مي شود.

با افزايش نرخ سود علي الحساب جذابيت اين اوراق و به تبع آن استقبال مردم از آن افزايش يافته است اما بايد توجه داشت بخش قابل توجهي از مردم به دليل ابهامات شرعي مربوط به نرخ سود اوراق مشارکت همانند نرخ سود سپرده هاي بانکي، تمايلي به خريد اوراق مشارکت ندارند لذا به نظر مي رسد تاکيد جدي تر بر علي الحساب بودن نرخ سود و لزوم بررسي دقيق توجيه اقتصادي پروژه ها و محاسبه سود قطعي پروژه ها و پرداخت سود قطعي براي جلب اعتماد اقشار متدين تر جامعه براي خريد اوراق مشارکت ضروري است.

۲ - از جنبه ديگر نيز بررسي سود قطعي پروژه هاي اقتصادي اعم از پروژه هاي نفتي و گازي، راه سازي و ساير فعاليت ها ضروري است تا سود واقعي مردم به آن ها پرداخت شود زيرا سودآوري برخي فعاليت ها از جمله نفت و گاز به مراتب بيشتر از ۲۰درصد است.

چنان که چند روز پيش مديرعامل شرکت نفت و گاز پارس براي واگذاري سود ۳۵درصدي به خريداران اوراق مشارکت پارس جنوبي اعلام آمادگي کرده بود.

۳ - پيشنهادهاي مختلفي را مي توان براي جذاب تر کردن نرخ سود اوراق مشارکت و استفاده از سرمايه هاي مردم در تکميل زيرساخت هاي عمراني کشور در نظر گرفت.

به عنوان مثال دولت مي تواند براي پروژه هاي ساخت بزرگراه که با سرمايه هاي مردم ساخته مي شود نرخ عوارض بالاتري منظور کند تا مجريان ساخت بزرگراه ها تامين مالي از طريق سرمايه هاي مردم و اتکاي کمتر به بودجه عمراني دولت را هرچه بيشتر وجهه همت خود قرار دهند.

همچنين استفاده از ساير ابزارهاي مالي نظير اوراق سلف نفتي، گازي، (پيش فروش نفت و گاز) و همچنين انتشار اوراق سلف براي پيش فروش خدمات نيروگاهي، راه سازي و ساير خدمات نيز مي تواند جذابيت هاي فراواني براي جذب سرمايه هاي سرگردان داشته باشد.

۴ - از سوي ديگر به نظر مي رسد درباره اوراق مشارکت شهرداري ها بايد تدبير متفاوت تري نسبت به ساير اوراق مشارکت پيش بيني شود.

شهرداري ها حجم قابل توجهي از اوراق مشارکت خود را به پروژه هاي نوسازي بافت هاي فرسوده شهري اختصاص داده اند و در اين راه مهمترين هزينه پيش روي اجراي اين پروژه ها چه به لحاظ مالي و چه به لحاظ اجتماعي تملک اراضي در مسير پروژه بوده است که همواره باعث چالش بين شهرداري و مالکان بر سر قيمت گذاري اين اراضي شده است.

اگر اصل اساسي مشارکت بين شهرداري و مالکان از طريق واگذاري اراضي از سوي مالکان و سهيم شدن آنان در سودآوري پروژه هاي بسيار سودآور نوسازي بافت هاي فرسوده شهري اتفاق بيفتد هم رضايت شهروندان از پروژه هاي شهري افزايش مي يابد و هم اصل واقعي مشارکت چه به لحاظ فقهي و شرعي آن و چه به لحاظ اجتماعي آن در پروژه هاي شهري رعايت مي شود و هم شهرداري ها فارغ از تنگناهاي بودجه اي دولت منابع مطمئن تري براي تامين مالي مي يابند.

۵ - اما نکته مهمي که بايد در انتشار اوراق مشارکت لحاظ شود جايگاه بخش خصوصي و دولت در اين روش تامين مالي است. اتکاي به اوراق مشارکت در حد معقول مي تواند موجب جذب نقدينگي سرگردان به فعاليت هاي مولد شود اما رويکرد نادرست در فروش اوراق مشارکت دولتي به حجيم شدن دولت و فرار منابع از سمت فعاليت هاي بخش خصوصي به سمت فعاليت هاي دولتي است.

ضروري است که علاوه بر فراهم شدن زمينه هاي انتشار اوراق مشارکت توسط بخش خصوصي، نقدينگي جذب شده توسط دولت به واسطه فروش اوراق مشارکت نيز در اختيار پيمانکاران بخش خصوصي قرار گيرد تا بخش خصوصي با کارآيي بيشتر بتواند استفاده بهتري از منابع مالي مردم داشته باشد.

۶ - اتکاي هرچه بيشتر به اوراق مشارکت نبايد مانع سلب مسئوليت دولت در تامين بخشي از منابع مالي طرح هاي عمراني شود. واقعيت اين است که در اقتصاد ايران همچنان دولت سهم بيشتري از درآمدهاي کشور را به خود اختصاص مي دهد و براي تزريق منابع مالي به طرح هاي عمراني تشنه پول از جمله طرح هاي عظيم پارس جنوبي، ميادين مشترک نفتي، طرح هاي پالايشگاهي، پروژه هاي سدسازي، ساخت کيلومترها راه آهن و بزرگراه و ساير پروژه ها و طرح ها سرمايه هاي خرد مردم به تنهايي کافي نيست و مسئوليت پذيري جدي تر دولت در تامين بودجه عمراني (برخلاف آن چه که امسال تاکنون در جذب کمتر از ۵۰درصد بودجه عمراني رخ داده است) ضروري است.

دنياي اقتصاد: «آيا نرخ دلار بي‌تاثير است؟»

«آيا نرخ دلار بي‌تاثير است؟» سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه در آن مي خوانيد:

1- نزديك به دو هفته از تك نرخي كردن نرخ ارز توسط بانك مركزي مي‌گذرد و مسوولان امر معتقدند كه قيمت دلار تك نرخي شده است.

تك نرخي به معناي آنكه بانك مركزي دلار را به يك قيمت مي‌فروشد و بازار فرعي وجود ندارد، نه به آن معنا كه بازار آزادي وجود نداشته و هرشخص به هر دليلي ارز بخواهد با همان قيمت در دسترس است.

به هر حال به نظر مي‌رسد كه نظر مسوولان با آنچه از ديدگاه علم اقتصاد تك‌نرخي خوانده مي‌شود، متفاوت است و اصولا اگر قرار بود تك‌نرخي به معناي وجود يك نرخ در بازار رسمي باشد كه ديگر نبايد آن را يكي از دستاوردهاي بانك‌هاي مركزي دانست زيرا بانك مركزي مي‌تواند دلار خود را به هر قيمتي عرضه كند و توجهي به قيمت‌هاي بازار هم نداشته باشد و در آن صورت هم اعلام كند كه نرخ دلار، تك نرخي است.

در‌ اين ميان همچنين اظهار نظرهايي از سوي برخي مسوولان صورت گرفته كه نشان مي‌دهد اعتقادي به تاثيرگذاري نرخ بازار آزاد بر اقتصاد كشور ندارند.‌ اين در حالي است كه اتفاقا نرخ بازار آزاد حتي داراي اثرگذاري بيشتري از نرخ بازار رسمي است.

2- بازار آزاد براي ارز در هر صورت وجود دارد، اگر ‌اين بازار به صورت قانوني به فعاليت بپردازد، مي‌شود بازار آزاد و اگر به صورت غيرقانوني و قاچاق اعلام شود، مي‌شود بازار سياه! اما حذف نمي‌شود، دليل حذف نشدنش هم آن است كه نيازها از طريق بازار رسمي تامين نمي‌شود كه اگر تامين مي‌شد، اصولا نيازي به تهيه دلار از بازار سياه نبود، حتي به منظور سفته‌بازي.

چون زماني كه نرخ رسمي براي همه در دسترس باشد، انگيزه‌اي براي سفته بازي هم باقي نمي‌ماند. همان‌طور كه در دهه 80‌ اين انگيزه به لطف تك‌نرخي كردن ارز وجود نداشت و نگه داشتن دلار مانند نگه داشتن پول نقد در خانه بود.

قاچاق اعلام كردن مبادلات دلار و بازداشت دلالان و بستن صرافي‌ها و... نيز، تنها بازار سياه دلار را سياه‌تر مي‌كند و دستيابي به ارز خارجي را با ريسك بالاتري مواجه مي‌سازد كه در نتيجه مجددا باعث افزايش نرخ دلار در بازار مي‌شود؛ اما به هيچ وجه باعث حذف بازار سياه و مبادلات در بازار سياه نمي‌شود.

شاهد ‌اين ماجرا نيز حجم 14 ميليارد دلاري برآورد قاچاق كالا در سال 89 است كه يك چهارم واردات كالا در‌اين سال بوده است؛ يعني هرچند كه قاچاق است، اما با‌ اين حجم در حال انجام است، آن هم قاچاق كالا كه بايد از مرزهاي ورودي كشور عبور كند و به لحاظ حجمي نيز قابل مقايسه با دلار نيست. بنابراين مي‌توان متصور بود كه قاچاق اعلام كردن مبادلات دلار نيز نمي‌تواند تاثير چنداني بر مبادلات ‌اين ارز خارجي و ساير ارزها باشد.

3- برخي از مسوولان اقتصادي كشور معتقدند كه نرخ دلار آزاد در اقتصاد بي‌تاثير است. در‌اين خصوص اولين سوالي كه مطرح مي‌شود آن است كه اگر نرخ دلار آزاد بي‌تاثير است، چرا دلار آزاد قاچاق اعلام شده و دلالان جمع‌آوري مي‌شوند؟ چه دليلي دارد با نرخي مبارزه كنيم كه هيچ تاثيري در اقتصاد ندارد؟ اما نكته دوم در خصوص اثرات نرخ ارز آزاد بر اقتصاد است.

فرض كه نرخ ارز بازار آزاد يا سياه به همان 10 هزار تومان برسد كه از سوي مسوولان اقتصادي كشور بي‌تاثير خوانده شده است، در ‌اين صورت بسيار واضح است كه دستيابي به دلار بازار رسمي تا چه اندازه سودآوري خواهد داشت. تلاش‌ها براي دستيابي به ‌اين رانت افزايش يافته و تقاضا براي واردات با نرخ رسمي نيز افزايش مي‌يابد.

در خوش‌بينانه‌ترين حالت كه تصور كنيم دلار رسمي تنها به واردكنندگان تعلق گرفته و صرف واردات مي‌شود (كه تصورش اندكي دور از ذهن است)، واردكننده به راحتي مي‌تواند كالاي موردنظر خود را در بازار داخلي برمبناي نرخ دلار غيررسمي به فروش برساند و از سود سرشاري بهره‌مند شود كه هم باعث افزايش سطح عمومي قيمت‌ها شده و هم انگيزه‌هاي رانت‌جويي را افزايش مي‌دهد.

در‌ اين حالت مي‌توان متصور بود كه تعزيرات حكومتي وارد شده و تلاش كند مانع از افزايش قيمت‌ها شود.‌ اين موضوع خود از دو جنبه تاثيرات وجود نرخ بازار آزاد را نشان مي‌دهد، اولين اثر آنكه دولت هزينه‌ زيادي را بابت افزايش نيروهاي تعزيرات و بازرسي مي‌پردازد (كه اگر نرخ بازار آزاد نبود، چنين هزينه‌هايي تحميل نمي‌شد) و دوم آنكه به‌‌رغم همه‌اين بازرسي‌ها قيمت‌ها افزايش خواهند يافت، چون اگر قرار بود قيمت‌ها به وسيله بازرسي‌هاي تعزيراتي افزايش نيابند، اقتصاد‌ايران تورم‌هاي دورقمي و در برخي مواقع بالاي 30 درصد را هيچ‌گاه تجربه نمي‌كرد.

هزينه‌هايي كه براي تشخيص واردكنندگان واقعي، تشخيص كالاهاي اساسي، رصد كالاهاي وارد شده به كشور و قيمت فروش آنها و... صورت مي‌گيرد همه از اثرات اوليه وجود بازار غيررسمي است.

در مرحله بعد نيز، افزايش انگيزه‌هاي رانت جويي، جذب نيروي كار به سمت فعاليت‌هاي واسطه‌گري و اتلاف منابع ارزي، فساد اداري و... نيز از هزينه‌هاي به مراتب سنگين‌تري است كه به واسطه وجود بازار غيررسمي به كشور تحميل مي‌شود.

آخرین اخبار