پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۹
شهین تسلیمی، بازیگر سینما و تلویزیون:

زرق و برق خارج، جای وطن را پر نمی‌کند

«سن و سالم را حساب و کتاب نمی‌کنم، دلم جوان است و بیشتر دوستانم حول و حوش سی سال دارند.» اینها حرف‌های شهین تسلیمی است.
کد خبر: ۱۲۸۵۹۵


«سن و سالم را حساب و کتاب نمی‌کنم، دلم جوان است و بیشتر دوستانم حول و حوش سی سال دارند.» اینها حرف‌های شهین تسلیمی است؛ بازیگری که چهره‌ای خندان و کلامی مهربان دارد. حرف‌هایش به دل می‌نشیند؛ بدون تعارفات معمولی و ادا و اصول‌های رایج حرف می‌زند و از زندگی و اعتقاداتش می‌گوید. این که وطنش را بسیار دوست دارد و حاضر نیست در خارج از ایران زندگی کند.

شهین تسلیمی با بازی در سریال زن بابا به شهرت رسید و بعد از این سریال بود که به بازیگری پرکار تبدیل شد.تسلیمی با حضور در سریال وضعیت سفید نشان داد هر چند دیر وارد دنیای بازیگری شده اما اصول آن را بخوبی می‌شناسد و قرار نیست همیشه نقش زن‌های مهربان و مادرهای از جان گذشته را بازی کند.

با تسلیمی درباره فراز و فرود زندگی هم‌صحبت شدیم.

معمولا روحیه خوبی دارید و بیشتر اوقات می‌خندید،‌آدم‌ها چگونه می‌توانند شاداب باشند هرچند می‌دانیم زندگی فراز و فرود زیادی دارد؟

از ظاهر آدم‌ها نمی‌توان به درون آنها پی برد. آدم‌ها در تنهایی و در خلوت خانه خود، خلق و خویی دارند که آن را در جمع و کنار مردم بروز نمی‌دهند. در جمع و وقتی سرکار هستم، تلاش می‌کنم سرزنده باشم چون مردم را دوست دارم و سعی می‌کنم آنها را خوشحال کنم. وقتی سرکار می‌روم، همکارانم به من می‌گویند، بمب انرژی!‌ در جمع بودن را بیشتر از تنهایی دوست دارم. در دوره‌ای که مردم گرفتارند و اغلب اوقات خموده و ناراحت، تلاش می‌کنم تا جایی که می‌توانم غم و غصه را از دل آنها بردارم. شادی دیگران شادم می‌کند و از ناراحتی دیگران غصه می‌خورم.

این که این همه نوع‌دوست هستید، نقطه مثبت و با ارزشی است، آن‌هم در روزگاری که خیلی از مردم گلایه می‌کنند که نوع‌دوستی کم شده و مردم نسبت به‌هم بی‌رحم شده‌اند.

بله نسبت به هم بی‌رحم شده‌ایم و این در دنیای سینما و تلویزیون خیلی بیشتر است.تا زمانی‌ که بازیگری بتواند مقابل دوربین بازی کند کم و بیش به او نقش می‌دهند، اما همین که بازیگر مریض شود یا اتفاق ناخوشایندی برایش رخ دهد، کمتر سراغ او را می‌گیرند و این خیلی آزاردهنده است. دنیای امروزی خیلی پوچ شده، مردم مثل سابق با یکدیگر صمیمی نیستند و همدیگر را دوست ندارند.اگر هم دوست دارند به خاطر منفعت شخصی‌ است.


و موقعیت و منفعت‌طلبی می‌تواند جامعه را با بحران اخلاقی روبه‌رو کند.

دقیقا! حتی بچه‌ها هم الان اینجوری شده‌اند ! اما در دوره‌ ما مردم یکدیگر را صمیمانه دوست داشتند و به مشکلات هم رسیدگی می‌کردند، اما اکنون از کنار هم رد می‌شوند و اصلا مهم نیست که دوست،‌ همسایه یا فامیل آنها مشکل مالی یا حتی عاطفی داشته باشد.

معیارها چرا تغییر کرده و همه از گذشته به نیکی یاد می‌کنند؟

گرفتاری‌های اقتصادی در روحیه و سبک زندگی مردم تاثیر گذاشته است. کسی که پول ندارد و با هزار مشکل در زندگی روبه‌روست دیگر فرصت رسیدگی به هم‌نوعش را ندارد، وقتی خودش پر از درد است، چگونه می‌تواند همدردی کند!؟ امنیت مالی و اجتماعی خیلی مهم است؛ چیزی که در کشور ما کم است. مثلا اگر بیمار شوی، هزینه درمان بسیار بالاست و اینها مردم را از آینده می‌ترساند. مردم اگر پولی هم دارند، ترجیح می‌دهند به جای کمک به دیگران آن را برای روز مبادا پس‌انداز کنند چون اگر مشکلی برای خودشان رخ دهد، هیچ کس از انها حمایت نخواهد کرد. در گذشته قلب مردم روشن بود، به خدا توکل می‌کردند و با همین توکل همه امورات زندگی خود را سروسامان می‌دادند اما الان از آن روشنی قلب هم دیگر خبری نیست! پول جای ایمان و توکل را گرفته است.

شنیده‌ام آدم دنیا دیده‌ای هستید به کشورهای زیادی از جمله ترکیه و هند سفر کرد‌ه‌ و مدتی در کانادا زندگی کرده‌اید، چطور شد به ایران برگشتید؟

چند سال قبل همراه بچه‌هایم به هند رفتیم تا آنها زبان انگلیسی یاد بگیرند. ترکیه هم زندگی کرده‌ام چون دخترم در آنکارا درس می‌خواند. مدتی در کانادا زندگی کردم و اقامت هم گرفتم اما نتوانستم دوام بیاورم و برگشتم. کانادا جزو بهترین کشورهای دنیاست اما به من اصلا در آنجا خوش نمی‌گذشت. زرق و برق کانادا زیاد بود، اما به من آرامش نمی‌داد. تکنولوژی پیشرفت کرده و جوان‌ها اسیر آن شده‌اند. اما کاش من صد سال قبل به دنیا می‌آمدم و زندگی آن دوره را تجربه می‌کردم. تکنولوژی، مهربانی را از بین برده است. دوست دارم بروم در روستایی دورافتاده زندگی کنم؛ شاید مردم آنجا وقتی به من سلام می‌دهند، واقعا سلامتی‌ام را می‌خواهند و به خاطر ماشین، خانه‌ و ... حالم را نمی‌پرسند!

با تجربیاتی که در زندگی دارید، آرامش را در چه پیدا کردید؟

آرامش آدم‌ها نسبت مستقیمی به سن و سال آنها دارد.در سن و سالی که من هستم، بیشتر دوست دارم، فرزندانم در کنارم بوده و سالم باشند. وقتی سن بالا می‌رود، فقط محبت است که آدم را راضی می‌کند. بچه‌های من هرکدامشان یک طرف هستند و آنقدر کار دارند که کمتر وقت می‌کنند دور هم جمع شویم. قدیم‌ها بچه‌ها و پدر و مادرها در یک خانه زندگی می‌کردند و از در کنار هم بودن، لذت می‌بردند اما الان همه از یکدیگر دور شده‌اند. واقعیت این است، مادیات راضی‌ام نمی‌کند، الان بیشتر دوست دارم کاری انجام دهم که ثابت کنم هنوز مفید هستم و می‌توانم برای دیگران کاری انجام دهم.


تنها زندگی‌ می‌کنید؟

همسرم در استرالیا زندگی می‌کند و گاهی چند ماهی به ایران می‌آید، اما من دوست ندارم در خارج از ایران زندگی کنم. می‌خواهم در کشور خودم باشم. بسیار وطن‌پرستم و عاشق ایران هستم. تنهایی اذیتم نمی‌کند، وقتی سرکار نیستم با سرگرمی‌های مختلفی وقتم را پر می‌کنم. البته باید به فکر آن دنیا هم باشم! نمی‌‌توان با چمدان خالی به آنجا سفر کرد. باید تا جایی می‌توانیم گره از دل و کار مردم باز کنیم. تا جوان هستی باید به مردم کمک کنی تا زمانی که پا به سن گذاشتی، خدا دستت را بگیرد و کمکت کند. اعمال آدم به او برمی‌گردد و مطمئن باشید هیچ کار خوب یا بدی را پروردگار نادیده نمی‌گیرد.

آخرین اخبار