كيهان: «راهبرد اصلاح طلبان يا آمريكا؟!»
«راهبرد اصلاح طلبان يا آمريكا؟!» يادداشت روز كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي خوانيد:
آيا اكنون چيزي به نام جريان اصلاح طلب در محيط سياست داخلي ايران وجود دارد؟ اين سؤال مهمي است و به رغم دشواري كه در ظاهر آن نهفته، پاسخي بديهي دارد: «مطلقا خير»!
راهبرد انتخاباتي كه جريان فتنه در انتخابات مجلس نهم برگزيد، اصلي ترين عاملي است كه باعث مي شود بتوان پاسخي چنين سرراست به اين سؤال داد.
از سال 88 به اين سو، آنچه پس از 1376 در ايران اصلاح طلبي ناميده شده بود، به حقيقت خويش بازگشت و به درستي جريان فتنه نام گرفت.
به رغم بسياري ادعاها و انكارها - چنان كه خواهيم گفت- بسياري از آنها كه عادت كرده بودند خود را اصلاح طلب و بلكه سران جريان اصلاحات بنامند، از سال 88 به اين سو، هيچ تلاشي براي سوا كردن خرج و تفكيك سرنوشت خود از جريان فتنه نكردند، سهل است، در مقطعي با اين طمع كه «كار تمام است» محافظه كاري را كنار گذاشته و آنقدر راديكاليته مواضع خود را بالا بردند كه نتيجه آن چيزي جز ملحق شدن سران اصلاحات به سران فتنه نبود و اين نتيجه اي است كه هنوز هم صادق است.
چگونه اصلاح طلبان در ايران كه با ادعاي خط امام كار خود را شروع كرده بودند، به تدريج به جرياني «تكفيري- تحريمي» تبديل شدند؟ چه كسي به اصلاح طلبان گفت انتخابات مجلس را تحريم كنند؟ پشت پرده اين سناريو چيست و بناست به چه هدفي منجر شود؟
اجازه بدهيد به حدود يك سال قبل بازگرديم يعني زماني كه پس از 25 بهمن 1389 و همراهي علني، عمدي و اعلام شده موسوي و كروبي با راهبرد صهيونيستي «خفه كردن انقلاب هاي اسلامي منطقه در تهران» اين نگاه در بين گروهي از اصلاح طلبان شكل گرفت كه بايد هر چه سريع تر از اين قطار بي ترمز كه بي امان به سمت پرتگاه روان است پياده شوند وگريزگاهي از اين مهلكه كه عاقبت آن چيزي جز تبديل شدن به يك مسعود رجوي دست دهم نيست، بيايند.
استدلال اصلي در ميان حاميان اين ديدگاه اين بود كه اگر بناست اصلاحات به عنوان يك جريان سياسي در محيط سياست داخلي ايران اجازه و امكان تداوم بيابد، تنها راه چاره آن است كه بدون فوت وقت مرزي قاطع و اعلام شده ميان خود و آنچه ضد انقلاب دوست داشت «جنبش سبز» بنامد، بكشد و شانه از زير بار تمامي هر آنچه به موسوي و كروبي و خاتمي منتسب است خالي كند.
كساني اين ادبيات را در پيش گرفتند كه اصلاحات اگر خواهان زنده ماندن است چاره اي جز اعلام مرزبندي با تروريست ها و اسلحه به دست ها و آنها كه طرف خارجي از پشت نرم افزار اسكايپ برايشان بيانيه مي نويسد ندارد.
تبديل شدن جريان اصلاحات به جريان ضد انقلاب كه هدف آن نه مبارزه سياسي مسالمت آميز و قانوني، بلكه مشاركت در پروژه دشمن براي جنايت عليه مردم است، بدل به كابوسي بزرگ شده بود.
گوشه و كنار شنيده مي شد كه برخي از مدعيان رهبري جريان اصلاحات هشدار مي دهند نبايد مهر ضد انقلاب بر پيشاني اصلاح طلبان بخورد و تداوم رويه سال 88 علاوه بر سران و عوامل اصلي فتنه كه حذف شده اند، منجر به حذف هميشگي تمامي جريان اصلاحات از فضاي سياسي كشور خواهد شد.
فراتر از اين، بخشي از اصلاح طلبان در مقطعي به اين نتيجه رسيدند كه اگر ضرورت داشت مرزبندي علني با حوادث سال 88 و نفي ادعاي تقلب -كه خود بهتر از هر كسي مي دانستند چيزي غير از يك دروغ بزرگ نبوده- هم اقدامي است كه بايد به آن تن داد چرا كه اولا مردم به طور كامل پيوند خود را با ادعاهاي مضحكي از اين دست قطع كرده اند و مهم ترين علامت آن هم اين است كه كسي از آن خيل سينه چاكان كذايي احوال موسوي و كروبي را نمي پرسد و در واقع به رغم همه سر وصداي ضد انقلاب اساسا سرنوشت آنها براي كسي از مردم اهميت ندارد و ثانيا اين موضوع براي جريان اصلاحات به خوبي روشن شده بود كه راه بازگشت به نظام فقط در يك صورت گشوده است و آن هم اين است كه به طور جدي براي جبران ظلمي كه در سال 88 به نظام كردند گام بردارند و در اولين قدم حقيقت را همانطور كه بود براي همه آنها كه در مقطعي در سال 88 فريفته شدند، بگويند.
بسيار جالب است كه اين گفتمان حامي بازگشت با وجود اينكه در مقطعي بسيار جان گرفت و فربه شد، خيلي زود هم فروكش كرد و مسيري برعكس آغاز شد كه محصول نهايي آن اين بود كه سردمداران راهبرد بازگشت تبديل به پيش قراولان استراتژي تحريم انتخابات شدند.
بسيار مهم است كه ببينيم چگونه اين اتفاق افتاد؟ و چرا كساني كه مي گفتند بايد با جنبش سبز(!) مرزبندي كرد، سر از ائتلاف با صهيونيست ها در آوردند و راهبردي در پيش گرفتند كه اگرچه نامي تحريم در آن برده نمي شود اما همگان مي دانند كه معناي آن چيزي جز تحريم انتخابات نيست. فاصله مرزبندي با فتنه تا پيوستن به ضد انقلاب چگونه پر شد؟
ظاهرا چند عامل مهم در اين امر نقش داشته است:
نخست اينكه با تشديد فشار خارجي بر نظام ظرف حدود سه ماه گذشته جريان اصلاح طلب -كه هرگز در ادعاي وفاداري خود به نظام صادق نبوده- مثل هميشه به يكباره احساس فرصت كرد و به اين تحليل رسيد كه چون نظام تحت فشار خارجي قرار دارد پس لاجرم امتياز گيري از آن در داخل آسان تر خواهد شد.
مدعيان اصلاحات تصور مي كردند چون نظام در يك جبهه بزرگ سياسي-امنيتي با دشمن خارجي درگير است، مي توانند آن را وادار كنند كه از موضع خود درباره لزوم مرزبندي آنها با حوادث فتنه 88 كوتاه بيايد و براي حضور دوباره در صحنه رقابت هاي سياسي شرطي پيش پاي آنها نگذارد. در خاج از ايران هم البته كساني بويژه منابع اسرائيلي گفتند كه يكي از هدف هاي اصلي و البته اعلام نشده تشديد فشار خارجي بر نظام اين است كه فضاي مانور بيشتري براي جريان فتنه فراهم شود و نظام به دليل نياز به وحدت داخلي در مقابل دشمن خارجي چاره اي جز تمكين به زياده خواهي هاي آنها نبيند.
علت دوم به طمعي باز مي گردد كه برخي سران جريان فتنه و اصلاحات به منتقل شدن بحران به درون خانواده اصولگرايان و ازسر و شكل افتادن گفتمان اصولگرايي ظرف دوسال آينده (تا انتخابات رياست جمهوري) در اثر اوج گيري اختلاف هاي داخلي بسته اند.
بويژه پس از آنكه حلقه انحرافي شروع به طرح ديدگاه هاي شاذ و نامعقول خود درباره موضوعات مختلف سياسي و اجتماعي كرد، اين ديد در بين برخي از برنامه ريزان جريان فتنه تقويت شد كه فرصتي در اختيار دارند تا خود را از اتهام خيانت در سال 88 تبرئه كرده و با استفاده از ظرفيت هاي حلقه انحرافي، به گفتمان اصولگرايي كه مهم ترين رقيب تاريخي آنها بوده ضرباتي كاري و بلكه تمام كننده وارد آوردند.
كساني هم البته بودند كه به اصلاح طلبان توصيه كنند انتخابات 90 زمان خوبي براي ورود آنها به بازي سياست نيست و اين بار بايد خويشتن داري كرده و كنار بكشند تا شايد تشديد رقابت دروني اصولگرايان و مقابل ايستادن جريان انحرافي با جريانات حزب اللهي فضا را براي بازگشت مطمئن و پيروزمندانه آنها در صحنه اي ديگر (مثلا انتخابات رياست جمهوري 1392) فراهم آورد.
سومين علت بدون شك مربوط به تخميني است كه جريان اصلاح طلب از توان سازمان سياسي و وزن سرمايه اجتماعي خود دارد.
مجموعه تحولات يك سال گذشته به اصلاح طلبان نشان داده است كه سرمايه اجتماعي آنها با شيبي بي سابقه و به سقوط است و مردم در حال فراموش كردن آنها هستند بي آنكه هزينه فوق العاده اي به كشور تحميل شده باشد.
سازمان سياسي اين جريان هم كه در اثر مشاركت مستقيم در توطئه براندازي اكنون تقريبا به طور كامل متلاشي شده است بنابراين اصلاح طلبان خوب مي دانستند كه حتي اگر همه ملاحظات را ناديده بگيرند و قدم در اين انتخابات بگذارند هيچ شانسي براي پيروزي نخواهند داشت، در نتيجه بنا را بر اين گذاشتند كه عدم شركت در مسابقه آبرومندانه تر است از شركت در مسابقه اي كه باخت مفتضحانه در آن قطعي است.
اما هيچ كدام از اين عوامل در واقع توصيف كننده تام و تمام پس پرده واقعي داستان تحريم انتخابات نيست. هنوز يك عامل ديگر باقي مانده است كه تا از آن سخن نگوييم اين بحث كامل نيست.
مجموعه ارزيابي ها نشان مي دهد اصلي ترين عاملي كه جريان فتنه را به سمت تحريم انتخابات سوق داد اين بود كه اين جريان بيش از آنكه يك نيروي سياسي در فضاي داخلي كشور باشد، بازوي اجراي درخواست هاي غرب در فضاي داخلي ايران است و بنابراين پاسخ دهي به نيازهاي راهبردي غرب براي آن نسبت به تعقيب هر هدف ديگري اولويت دارد.
نياز راهبردي امروز غرب در قبال ايران چيست؟ انبوهي از شواهد وجود دارد كه نشان مي دهد غربي ها بسيار نگرانند كه ايران پيچ تاريخي فعلي را با موفقيت طي كند و با بسط الگوي خود به سراسر منطقه وارد دوران بي پاياني از مصونيت و برتري راهبردي شود بنابراين اولويت شماره يك غرب اكنون اين است كه ايران در همين پيچ متوقف شود و براي اين منظور هيچ چيز براي غربي ها مهم تر از آن نيست كه صحنه انتخابات مجلس در ايران آنقدر خلوت باشد كه ايران توان الگودهي به انقلابيون منطقه را نداشته باشد.
جريان اصلاح طلب از آنجا كه بالكل مسلوب الاختيار است و بايد هر طور شده اوامر واصله از بيرون را مو به مو اجرا كند، انتخابات را تحريم كرد، از جمله به اين دليل كه آمريكا به كاهش مشاركت در انتخابات نياز جدي دارد و طبعا سران و عوامل فتنه نمي توانند نسبت به اين درخواست اربابان خود بي تفاوت باشند.
در واقع خيانت تقلب در سال 88 با خيانتي بزرگتر به نام تحريم در پيوند كامل با راهبرد طرف خارجي تكميل شده است بنابراين تا همين جاي كار كافي است كه بتوان نتيجه گرفت اصلاح طلبي به معناي مصطلح كلمه به ضد انقلاب پيوسته و ديگر يك نيروي سياسي درون نظام نيست.
جمهوري اسلامي: «نوبت عربستان هم رسيد»
«نوبت عربستان هم رسيد» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
فقط چند روز بعد از انتشار خبري كه دخالت شاه عربستان در امور داخلي عراق را افشا كرد، يك شاهزاده سعودي از رويداد جدي و قريب الوقوعي سخن گفت كه عربستان را در معرض يك انقلاب مردمي قرار داده و خاندان آل سعود را تهديد ميكند.
وليدبن طلال، ثروتمندترين شاهزاده سعودي كه منصب رسمي در حكومت عربستان ندارد، از شاه عربستان خواست قبل از آنكه در عربستان انقلاب آغاز شود پيام انقلابهاي عربي را درك كند.
وي افزود: با اينكه سالها در منطقه نظام سرمايهداري حاكم بود، پس از انقلابهائي كه در كشورهاي عربي رخ داده، اكنون زمان بگونهاي پيش ميرود كه اسلامخواهان، حاكم خواهند شد.
اهميت اين سخن، هنگامي بيشتر آشكار ميشود كه در كنار آن، به خبري توجه نمائيم كه هفته گذشته درباره آرزوهاي شاه عبدالله پادشاه عربستان منتشر شد.
به موجب اين خبر كه پايگاههاي متعدد خبري آن را از سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) نقل كرده اند، شاه عربستان در يك اجلاس امنيتي و اقتصادي گفته است: "در عراق نبايد هيچ شيعهاي حكومت كند حتي اگر شخص عادلي باشد."
شاه عبدالله، كه فايل صوتي او از اين اجلاس موجود است و امكان انكار آن براي وي وجود ندارد، در ادامه خطاب به مسئولان امنيتي و اقتصادي حاضر در جلسه گفته است: "شما به عنوان شخصيتهاي امنيتي و كارشناس بايد به وظايف خود عمل كنيد. نخبگان اقتصادي نيز با شما خواهند بود و من از شما درباره ايفاي نقشي پررنگ در عراق گزارش تفصيلي ميخواهم."
براساس همين گزارش، شاه عربستان بودجه ويژهاي براي تحقق اين روياي ضد شيعي خود در عراق اختصاص داده زيرا معتقد است روابط ايران و عراق بر اوضاع عربستان و منطقه خليج فارس بطور خاص و خاورميانه بطور عام تأثير خواهد گذاشت.
از اين اظهارات شاه عربستان كاملاً مشخص است كه وي از تحولاتي در منطقه خبر دارد كه موجوديت خاندان آل سعود را در معرض خطر قرار داده ولي نميداند و يا نميخواهد بداند كه اين خطر دقيقاً از كجا ناشي شده است.
به عبارت روشن تر، شاه عربستان، سوراخ دعا را گم كرده و به جاي آنكه عوامل اصلي تهديد را در خود عربستان و در عملكرد خود آل سعود در داخل كشور از جمله كشتار شيعيان منطقه شرقيه و حمايتهاي ديوانه واري كه از ديكتاتور يمن و خاندان سفاك آل خليفه در برار مردم مظلوم بحرين نموده جستجو كند، در عراق به دنبال آن ميگردد.
ظاهراً مبناي شاه عربستان اينست كه چون عراق در قرون اوليه تاريخ اسلام، مقر حكومت بني عباس بوده و بني عباس اهل عربستان بودند، بنابر اين، اكنون نيز بايد حاكمان عراق توسط عربستان تعيين شوند! اين تفكر قرون وسطائي، از يكطرف اكثريت شيعه عراق را ناديده ميگيرد و از طرف ديگر استقلال اين كشور را به رسميت نميشناسد.
عراق، كشوري است كه 9 سال قبل به عنوان اولين كشور عربي از قيد و بند ديكتاتوري آزاد شد و برگزاري انتخابات در آن كشور موجب حاكميت افرادي گرديد كه با اراده و آراء مردم زمام امور را دردست گرفتند.
آمريكا و عربستان تلاش زيادي كردند تا مسير انتخابات عراق را تغيير دهند و مهرههاي مورد نظر خود را به حكومت برسانند ولي نه ترفندهاي آمريكا و نه دلارهاي نفتي عربستان هيچكدام نتوانستند اراده مردم عراق را تغيير دهند.
امروز در عراق، كساني زمام امور را در دست دارند كه با آراء مردم و از طريق انتخابات آزاد به قدرت رسيدهاند. درست همين نكته است كه موجب وحشت شاه عربستان شده و او بشدت مايل است حاكميت عراق را در اختيار خود بگيرد.
آنچه ملتها را در كشورهاي عربي به قيام و انقلاب تشويق كرده، آزادي مردم عراق در انتخاب حاكمان خود و حاكميت مردم اين كشور بر سرنوشت خويش است.
مردم تونس، مصر، ليبي و يمن، با الهام از مردم عراق توانستند ديكتاتورهاي حاكم بر كشورهاي خود را سرنگون كنند و مردم بحرين نيز اكنون در آستانه پيروزي بر آل خليفه قرار دارند و درست همين واقعيت است كه شاه عبدالله را دچار وحشت كرده و به تكاپو واداشته تا براي حفظ تاج و تخت خودكاري بكند.
او بهتر از هر كس ميداند كه ديكتاتوري آل سعود در عربستان از ساير ديكتاتوريها در كشورهاي عربي سنگينتر و بيرحمانهتر است و به همين دليل هيچ ترديدي ندارد كه اكنون نوبت مردم عربستان است كه از يوغ ديكتاتوري خلاص شوند و اراده خود را بر كشورشان حاكم نمايند.
شاه عربستان، ساده لوحي ميكند كه پول دادن به مردم و افزايش رفاه را عاملي براي باقي ماندن خود بر تاخ و تخت ميپندارد. كما اينكه جستجوي عوامل تهديدي كه متوجه سلطنت آل سعود است در خارج از عربستان نيز نشانه ديگري از ساده لوحي اوست.
او بايد اين واقعيت را درك كند كه دوران حكومتهاي ديكتاتوري و طايفهاي به سر آمده و ملتها اكنون نميپذيرند همچون قرون وسطي تحت سلطه يك خانواده و يك فرد باشند.
شاه عربستان نه تنها هنوز موفق به درك اين واقعيت روشن نشده، بلكه فكر ميكند با تكيه بر دلارهاي نفتي، كه متعلق به مردم عربستان است، ميتواند ديكتاتورهاي ديگري همچون علي عبدالله صالح و آل خليفه را نيز حفظ كند و حتي در عراق نيز مهرههاي دلخواه خود را روي كار بياورد!
اين، يك واقعيت جامعه شناختي و يكي از اصول علم سياست است كه افرادي كه خارج از دايره مسئوليتهاي حكومتي قرار دارند، بهتر از دست اندركاران حكومتي ميتوانند شرايط را درك كنند و خطرها و تهديد را ببينند بنابر اين به شاه عربستان توصيه ميكنيم هشدار وليد بن طلال كه گفته است: "عربستان منتظر انقلاب باشد" را جدي بگيرد و به جاي آنكه رؤياهاي كودكانهاي از قبيل تعيين حاكم براي عراق در سر بپروراند، به تاج و تخت خود بچسبد كه سخت در معرض تندبادهاي آزاديخواهي مردمي و اسلام خواهي است.
رسالت: «دوئل ما با آمريكا و غرب»
«دوئل ما با آمريكا و غرب» سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:
دوئل به معناي جنگ تن به تن براي تلافي اهانت و اعاده شرف و حيثيت است. در غرب پيش از قرن بيستم، رسمي رواج داشته است به نام "دوئل" كه به هنگام اوجگيري اختلافها و به بنبست رسيدن تنشها اجرا ميشده است.
دو نفر با اتفاق نظر بر سر يك قانون مبارزه، از يكديگر فاصله ميگرفتند و به سوي يكديگر شليك ميكردند. در نتيجه ممكن بود يكي از دو طرف يا هر دو، زخمي يا كشته شوند؛ اختلاف دوئلرها ميتوانست بر سر ناموس، ايدئولوژي و يا سياست باشد؛ اما وقتي اين اختلاف به دوئل ميانجاميد كه ديگر بحث و مذاكره سرانجامي نمييافت.
ملت ايران و امام شهيدان كه از سال 42 علم مبارزه با آمريكا را بر افراشت تاكنون به ادب و آداب دوئل پايبند بودهاند اما طرف آمريكايي با آنكه از مرز آداب دوئل خارج شده همواره بازنده ادوار مختلف اين مبارزه طي پنج دهه گذشته بوده است.
ما به تلافي اهانت به غرور ملي و اعاده حيثيت و شرف خود قيام كرديم. فريادهاي امام خميني (ره) در نطق تاريخي كاپيتولاسيون اوج اين قيام و خيزش ملي را نشان ميدهد. ما براي حفظ ناموس خود و دفاع از اسلام و باورهاي ديني قيام كرديم.
طرف مقابل فقط به منافع خود ميانديشيد و به هيچ گفتگويي كه طرف مقابل را به رسميت بشناسد قائل نبود. سرانجام جوانان غيور ملت ايران لانه جاسوسي آمريكا درتهران را بستند و آنها با قطع گفتگو و قطع رابطه جنگ تحميلي را راه انداختند.
تروريستها را در داخل تجهيز و محاصره اقتصادي را تمهيد كردند. 33 سال است ملت ما رو در رو و چهره به چهره آمريكا ايستاده است و آماده و فرز و دست به ماشه هر ضربهاي كه دريافت كرده پاسخ آن را بهنگام داده است.
عدهاي در درون مردم و حاكميت اصرار داشتند كه در اين دوئل نابرابر، دولت و ملت فقط نقش يك "سيبل ثابت" را بازي كنند تا طرف هر طور خواست و از هر زاويه شليك كرد تير دشمن به هدف بخورد اما عليرغم اين شرارت بيشرمانه، دولت و ملت ايران در سه دهه گذشته ايستاد و نگذاشت نتيجه دوئل به نفع دشمن تمام شود.
دشمن گاهي با ترفند حاكميت دوگانه به مصاف ما آمد اما جز اقتدار ملي و پايگاه مستحكم و قوي ولايت فقيه به عنوان اصليترين ركن حاكميت چيزي نديد.
دشمن گاهي با ترفند تفرقه قومي و مذهبي، تفرقه بين نخبگان، تفرقه بين قوا و تفرقه بين مردم و بازي تعارض بين سنت و مدرنيته به ميدان آمد اما با مشت محكم اقوام و مذاهب و نخبگان و مردم و روشنفكران اصيل روبهرو شد.
دشمن گاهي با جنگ سخت و تروريسم به ميدان آمد اما با تغيير جغرافياي سياسي و نظامي منطقه روبهرو شد و مجبور شد خودش با دست خودش متجاوزين به خاك عزيز ايران اسلامي را به جهنم بفرستد.
دشمن گاهي با جنگ نرم و تغييرات نرم به مقابله با ملت آمد اما ديري نپاييد تمام شركاي منطقهاي خود را با همين جنگ نرم از دست داد.
دشمن گاهي با فشار اقتصادي و ايجاد بحران اقتصادي و تحريم به سراغ ما آمد عينا همين فشار به صورت بحران و ركود در اقتصاد خودش نمود پيدا كرد و اسير جنبش ضد سرمايهداري وال استريت شد.
هر فشار به ملت ايران عينا و حتي به طور مضاعف به خود آنها برگشت. اين يك تجربه تاريخي بزرگ است كه طي سه دهه گذشته بارها آزموده شده است و هر بار به لطف خدا با پيروزي نهايي ملت ايران همراه بوده است.
از مسائل مضحك و عجيب اين دوئل اين است كه آمريكاييها و غرب در وسط معركه دوئل هم در مرحله دست به ماشه بودن و هم در مرحله شليك كه قصد جان ما را كردهاند، تقاضا ميكنند "بياييد سر ميز مذاكره بنشينيم" و چه ساده لوحند كساني كه به اين تقاضا گوش ميكنند و چه جاهل هستند كساني كه پاسخ مثبت ميدهند.
ملت ايران به رهبري شجاعانه امام خميني (ره) در اوايل دهه چهل كار بزرگ خود را شروع كرد و در كمتر از دو دهه به بزرگترين قدرتهاي مسلط جهاني پيروز شد و در نگاه ناباورانه مردم جهان يك حكومت جديد با فلسفه سياسي جديد در 22 بهمن سال 57 تاسيس كرد.
نهالي كه در ايران اسلامي توسط ملت تحت عنوان حاكميت اسلام و قرآن غرس شد امروز قد كشيده و انوار نوراني آن جهان را روشن كرده و مايه اصلي اميد ملتهاي جهان شده است. دنيا در اين پنج دهه تغييرات زيادي كرده است.
يك قدرت مسلط جهاني به طور كلي از صفحه روزگار حذف شد، قدرت ديگر نيز امروز در سراشيبي سقوط و فروپاشي است.
قدرت ديگر مسلط جهان توليد گفتمان ندارد. قدرت سياسي و نظامي او در حال فرو كاهش است اما در عوض اسلام و انقلاب اسلامي در حال نضج و در نهايت سربلندي است.
امروز سحره فرعون زمان هرچه از دستش برآمده بر زمين ريختهاند، فكر ميكنند شعبدهبازي آنها در شبكههاي ماهوارهاي و سايتهاي خبري و ارتش رسانهاي ميتواند كار را پيش ببرد اما عصاي موساي ما همه آنها را بلعيده و آنها راهي جز تسليم ندارند.
عصاي صبر و بصيرت در دست موساي ما و ملت ما طي سه دهه گذشته بر همه توطئهها غلبه داشته است. اگر خدا با موساي ملت ما نبود نابودي ما به دست فرعونيان زمان قطعي بود.
اگر ما با خدا باشيم خدا با ماست و تنهايمان نميگذارد.
دوئل ما با غرب ادامه دارد و در دهه چهارم انقلاب وارد فاز جديدي شده است. شرط تداوم توفيق در اين مبارزه اين است كه هر كس در سرجاي خود محكم بايستد و در هنگام عمل "يك صدا" و "يك حركت" از دولت و ملت ما صادر شود.
هر ايراني با شرفي كه مواضع خانواده شهيد مظلوم مصطفي احمديروشن را پس از ترور ميبيند و ميخواند بياختيار حاضر است بر دستان پدر او و گوشه چادر مادر و همسرش كه نماد عفت و پاكدامني و شرف آنهاست بوسه زند. دانشگاه شريف اگر تنها همين دانشمند مسلمان و با شرف را تربيت كرده باشد بايد به خود ببالد كه در خط ملت حركت كرده است. دانشگاهها و حوزههاي ما پر از علما ودانشمندان بيادعا، گمنام و پركاري است كه هر روز به مجد و عظمت ايران ميافزايند.
مزارع و كارخانجات ما مملو از انسانهايي است كه به پيشرفت كشور ميانديشند و دامن آنها از آلودگيهايي كه دشمن از طريق جنگ نرم در جامعه ما توليد ميكند پاك است.
بازار اسلامي مملو از انسانهاي متديني است كه فقط به سود خود نميانديشند بلكه استقلال اقتصادي و ملي را آرمان خود ميدانند و دامن آنها از بازيهاي دلال مآبانه پاك است.
رهبري هوشمند انقلاب چه در زمان امام (ره) وچه در زمان مقام معظم رهبري حضرت آيتالله العظمي امام خامنهاي مستظهر به پشتيباني چنين ملتي است و لذا در جنگ نابرابر با آمريكاي جهانخوار هيچگاه كم نياورده است.
انتخابات نهمين دوره قانونگذاري در راه است. ملت ايران با علم به توطئههاي دشمن در اين انتخابات پس از شرارتهاي اهل فتنه در سال 88 حساب ويژهاي براي حضور در انتخابات باز كرده است.
انتخابات آينده تنها راي به يك يا چند نامزد براي ورود به خانه ملت نيست. انتخابات آينده تنها راي براي رسيدن به مطالبات قانوني نيست. انتخابات آينده ميداني براي تثبيت انقلاب و دفاع از حيثيت ملي و پاسخ اهانتهاي آمريكا به مباني مردمسالاري ديني است.
حضور در انتخابات آينده يعني عبور از توطئههاي نرم و سخت دشمن. حضور در انتخابات آينده يعني شكست مدلهاي انقلابات مخملي از نوع مدل روسي، مدل تركيهاي و مدل وال استريتي است.حضور در انتخابات آينده يعني پاسخي قاطع به تحريمهاي نفتي و تهديدات تو خالي نظامي.
حضور در انتخابات آينده يعني بر هم زدن تمركز دشمنروي فروكاهش مشاركت سياسي به منظور علامت سئوال گذاشتن بر روي مشروعيت سياسي نظام.
حضور در انتخابات يعني تجليل از دانشمندان شهيد هستهاي بويژه شهيد مصطفي احمديروشن كه جان خود را در راه استقلال علمي كشور فدا كردند.
ابتكار: «اعتقاد به آزادي بيان يا اقدام نمايشي؟»
«اعتقاد به آزادي بيان يا اقدام نمايشي؟» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:
اين روزها، در فضاي سياسي کشور وتحتتاثير بازيگران اصولگرا، انتقاد جايگاه مهمي پيدا کردهاست. از انتقادات تند و تيز از رئيسجمهور، رئيس دفتر رئيسجمهور و وزرا گرفته تا فعالان سياسي جبهه متحد اصولگرايي و جبهه پايداري و انتقاد ازمديريت جهاني تا بحث بازار ارز و سکه.
همين انتقادات تند وتيز است که شور خاصي به فضاي سياسي کشور دادهاست، به گونهاي که بخشهايي از جامعه احساس ميکند که دلمشغوليها و دغدغههايش در حال مطرح شدن در فضاي سياسي کشور است؛ به همين اعتبار، پيگير مطالبات خود شده و به دنبال انعکاس آن در مواضع برخي سياسيون است.
بدون ترديد، اين شيوه سياستورزي، مطلوب و مورد نظر فعالان سياسي معتقد به دموکراسي است؛ هم آنهايي که از آموزههاي مذهبي فراگرفتهاند که همه سخنها را بشنوند و صحيح ترين آنها را انتخاب کنند و هم، آنهايي که دل در گرو آزادي بيان دارند و معتقدند که تا انتقادات مطرح نشود؛ دردها و مشکلات از زير پوست جامعه بيرون نميزنند و درمان آنها آسان و به موقع انجام نميشود.
اما برخي، به اين روزهاي پرشور اردوگاه اصولگرايي بدبيناند؛ گروهي، آن را دعوايي انتخاباتي ميدانند که در آستانه برگزاري انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، براي شلوغ کردن فضاي جامعه و تحريک مردم براي حضور در پاي صندوق هاي راي و به تبع آن، جمعآوري آراي آنان صورت ميگيرد؛ گروهي ديگر نيز، اين انتقادات را نه از سر اعتقاد به گفتمان انتقادي بلکه نوعي تسويهحساب سياسي گروههاي مختلف اردوگاه اصولگرايي، بر سر غنائمي ميدانند که رقيب اصلاحطلب راهي براي جمعآوري آن ندارد.
موضوعي که برخي تحليل گران علت آن را برخورداري اصولگرايان ازموهبتي به نام «آزادي پس از بيان» ميدانند.
کارنامه اصولگرايي در اين زمينهها، نه تنها اين گمانهها را تقويت ميکند بلکه به بدبينيهاي ديگري نيز، دامن ميزند. شواهد اين موضوع بسيار است؛ سکوت و حتي همراهي برخي از اين اصولگرايان، در برخورد با انتقاداتي که حوزه تحت مسئوليت خودشان را نشانه رفته بود، از آن جمله است.
کارنامه اين جناح سياسي کشور، آنچنان که علي مطهري پيش از اين نيز گفتهاست، در دفاع از آزادي بيان، خالي است.
گروههاي مختلف اين اردوگاه، چندان توجهي به مسئله"تحزب" نداشتهاند و برخي از اين گروهها هنوز از قرار گرفتن در زير تابلوي حزبي امتناع ميکنند.
افراد و گروههايي از اين جناح، در شکايت از احزاب مطبوعات و رسانههاي منتقد، يد طولايي دارند. انتقادات بيشتر چهرهها ي اين جناح از برخورد با مطبوعات، تنها زماني اتفاق افتادهاست که رسانههاي نزديک به خودشان، در معرض تهديد وشکايت قرار گرفتهاند.
در چند سال اخير، انتقادات اين گروهها از همديگر در زماني اتفاق افتادهاست که چشم رقيب اصلاحطلب را دور ديدهاند و البته، بزرگان اين جناح، بارها بر اين موضوع تاکيد کردهاند که اين انتقادات، تا زماني حق مطرح شدن دارد که حريف سياسي ديرينه در ميدان نباشد.
حتي، گاهي نيز اعلام کردهاند: انتقادات تا جايي مجاز است که موجب استفاده حريف نشود. مثلا؛ در نگاه اين گروه، انتقاد به وضعيت معيشت مردم، تنها به شرطي مجاز است که حريف از آن بهرهاي نبرد.
به نظر ميرسد، اصولگرايان در بيان انتقاد، بيش از حد به چيزي به نام"مصلحت" ميانديشند. درحقيقت، موضوع مورد انتقاد، چندان محلي از اعراب ندارد؛ مثلا، فشار اقتصادي وارده بر مردم، خود به تنهايي شرايط لازم براي ابرازبه عنوان يک انتقاد را ندارد، بلکه به رقيب يا دشمني مشترک وابسته است؛ مثلا، درحضور رقيب انکار ميشود و درغياب وي، به موضوعي براي انتقاد شديد مبدل ميشود.
به همين خاطر است که افکارعمومي، نميداند که انتقاد فلان نماينده اصولگراي مجلس از التهابات بازارارز و سکه را اقدامي براي الزام دولت به بهبود اوضاع اقتصادي کشور بداند يا - درغياب رقيب اصلاح طلب- اقدامي تبليغاتي و نمايشي براي فتح کرسيهاي مجلس نهم؟
تهران امروز: «الگوي بيداران اسلامي»
«الگوي بيداران اسلامي» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فروز رجاييفر است كه در آن مي خوانيد:
دبير ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهان اسلام
موجي كه 33 سال پيش انقلاب اسلامي ايجاد كرد، سركوب و نسلي را زمينگير كرد. هم اكنون نسل بعدي كه شاهد كاهش توسعه و رشد اقتصادي جهان اسلام بهخاطر سركوب شدن نسل انقلاب است، مقابل اين سركوبي ايستاد و به نحوي شايسته بيداري اسلامي شكل گرفت.
جنگ تحميلي نيز به منظور ايجاد فاصله بين انقلاب و جهان اسلام شكل گرفت تا صدور انقلاب كنترل شود. بحث شهادتطلبي و قرائت انقلاب اسلامي از اسلام كه زندگي در شرايط ذلت را نميپذيرفت به مرور زمان در جهان اسلام فراگير شد.
اين نهضت از لبنان آغاز شد و پيروزي مسلمانان در جنگ 33 روزه و خروج رژيم اشغالگر قدس از لبنان نقطه عطف آن بود.
اين نهضت در ادامه به فلسطين و اخيرا به ساير كشورهاي اسلامي صادر شد تا اينكه امروز شاهد فراگير شدن اين موج هستيم.
پيش از اين در منطقه يك محور سازش با قطبيت مصر و در اضلاع آن حكام دستنشانده عربي داشتيم، در مقابل اين محور، محور مبارزه با قطبيت جمهوري اسلامي ايران و اضلاع حزبالله و حماس قرار ميگرفتند.
جهان اسلام احساس كرد كه اين محور مبارزه است كه هميشه پيروز است، محور مبارزه يعني جمهوري اسلامي ايران ريشه در فرهنگ بومي و اسلامي منطقه داشت و اين امر براي مسلمانان منطقه الگو شد.
شايد بحثهايي كه در ابتداي انقلاب اسلامي ايران براي ما مطرح بود، هماكنون مطرح نباشد ولي اين مسئله كه مردم منطقه حاضر به تحمل حكام دستنشانده نيستند، نشاندهنده تاثير انقلاب اسلامي ايران است.
در خصوص تاثير جمهوري اسلامي ايران بر انقلابهاي مردمي منطقه و نيز توانايي مديريت آن بايد گفت كه ما با دو بخش روبهرو هستيم، در حوزه ديپلماسي رسمي با ضعفهاي بسياري در دولتهاي گذشته و همچنين دولت فعلي مواجهايم.
تلاش اين دولتها براي برقراري رابطه با فردي مثل حسنيمبارك از جمله اين نقطهضعفهاست ولي در حوزهاي ديگر تلاش شد اين ضعف را برطرف سازند.احساس ميشود براي خنثي كردن ديپلماسي آنان بايد بسيار قويتر از اينها عمل كنيم. مثلا نميدانيم دولت ايران براي مردم بحرين چه اقدامي كرده است.
درباره اجلاس بينالمللي جوانان و بيداري اسلامي كه از روز گذشته به ميزباني بخش غيردولتي در تهران برگزار ميشود، بايد گفت كه سالها حضور اين بخش مغفول مانده بود.
بارها از بخش غيردولتي خواسته شد كه در جهت معرفي و صدور انقلاب، وظايفي را برعهده بگيرند، به همين خاطر از اجلاس جوانان و بيداري اسلامي و نيز حضور آقاي دكتر ولايتي كه چهره شناختهشدهاي در عرصه بينالمللي هستند استقبال ميكنيم.
جوانان كشورهاي اسلامي بايد از نزديك با فضاي آزاد ايران و جمهوري اسلامي آشنا شده و بدانند كه در ايران به راحتي ميتوان استكبار جهاني و رژيمصهيونيستي را نقد كرد.
البته بايد طي همين اجلاسها نقاط ضعف خود را نيز صادقانه با آنان در ميان گذاشت.
سياست روز: «اگر ميتوانيد اثبات کنيد»
«اگر ميتوانيد اثبات کنيد» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي خوانيد:
بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي امروز وارد تهران شدند. سفر بازرسان آژانس به ايران براي چندمين بار است که اتفاق ميافتد...
بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي امروز وارد تهران شدند. سفر بازرسان آژانس به ايران براي چندمين بار است که اتفاق ميافتد.اين بازرسان در شرايطي به تهران ميآيند که فشارها بر ايران بيشتر شده است.
تحريم خريد نفت از ايران به تازگي از سوي اتحاديه اروپا به تصويب رسيد. هر چند کارشناسان غربي اعتراف ميکنند که تحريم نفت ايران به اقتصاد متزلزل اروپا ضربه وارد ميکند، اما باز هم سران سياسي اروپا تن به اين کار دادند.
دليل آنها هم فشار به ايران براي تاثيرگذاري بر تصميمات جمهوري اسلامي در روند فعاليتهاي صلحآميز هستهاي است. هدف نهايي غرب متوقف کردن اين فعاليتهاست وگرنه جمهوري اسلامي ايران بارها ثابت کرده است که فعاليتهاي هستهاياش صلحآميز است.
غرب و آمريکا که مدتهاست بر سر موضوع هستهاي ايران تلاشها و فشارهاي يکجانبهاي را اعمال ميکنند، ميگويند ايران بايد ثابت کند که فعاليتهاي هستهاي غيرصلح آميز ندارد.
گرچه اين درخواست نامتعارف است، اما اين موضوع براساس گزارشهاي متعدد آژانس هر چند دوپهلو ثابت شده است که ايران در پي دستيابي به سلاح هستهاي نيست.
اما نکتهاي را که بايد در اينجا به مديرکل آژانس، سران کشورهاي اروپايي و آمريکا متذکر شد اين است که اگر شما ادعا داريد که جمهوري اسلامي ايران در پي دستيابي به سلاح هستهاي است، اين ادعاي خود را اگر توانستيد ثابت کنيد.
غرب تنها براساس يک ادعاي غيرقابل اثبات، سعي دارد با فشارهاي سياسي و اقتصادي در روند کار فعاليتهاي هستهاي صلحآميز ايران خدشه وارد کند.
گروه ۱+۵ که طرف گفتوگو با ايران است همواره تلاش کرده تنها خواستههاي خود را تحميل کند، بدون اين که به خواستههاي به حق و قانوني ايران که در چارچوب قوانين بينالمللي آژانس است، توجه نميکند.
اين بيتوجهي آژانس و غرب به حقوق قانوني ايران، نشان ميدهد که، اتحاديه اروپا و آمريکا در پي حل و فصل موضوع هستهاي ايران به نفع خود هستند.
تاکنون از سوي آنها هيچ حسن نيتي در قبال ايران ديده نشده است اما همواره اين ايران بوده است که فراتر از آنچه که در قوانين آژانس وجود داشته، اقدام کرده و همکاريهاي فراتري را با آژانس و بازرسان آن انجام داده است.
شرايط جهاني و منطقهاي به گونهاي نيست که بتوان تصور کرد آمريکا بتواند به اهداف خود درباره ايران دست يابد.
شرايط آنچنان براي آمريکا و اروپا بغرنج است که مطرح کردن موضوع تکراري ايران براي افکار عمومي غرب و دنيا عادي شده و حتي آنها هم به اين نتيجه رسيدهاند که اروپا و آمريکا، ايران را بهانهاي قرار دادهاند تا از يک سو پروژه ايران هراسي را در منطقه و جهان مطرح کنند و از سوي ديگر با تحميل خواستههاي خود، تلاش کنند تا خيزشهاي اسلامي منطقه و اعتراضات گسترده در کشورهاي خود را سرپوش بگذارند.
سياسيون، تحليلگران و کارشناسان کارکشته اين عرصه،درباره آينده نظام سرمايهداري و آمريکا در اين موضوع متفق القول هستند که وضعيت کنوني آمريکا مشابه زمان فروپاشي شوروي سابق است. آيا ميتوان اوباما را گورباچف آمريکا دانست؟!
آينده نه چندان دور اين موضوع را به اثبات خواهد رساند.
مردم سالاري:«درآمدي بر بسته سياستي نظارتي جديد بانک مرکزي»
«درآمدي بر بسته سياستي نظارتي جديد بانک مرکزي» سرمقاله امروز روزنامه ابتكار به قلم عباس محتشمي است كه در آن مي خوانيد:
سرانجام بعد از مدتها رئيس کل بانک مرکزي بعد از جلسه هم انديشي با مديران عامل و اعضاي هيات مديره بانک هاي دولتي و خصوصي با محوريت طلا، ارز و مجموعه سياستي و نظارتي بسته سياستي و نظارتي نظام بانکي کشور را رسما به بانک ها ابلاغ کرد که اثرات آن در روزهاي گذشته کاملا مشهود بود و طي يک روز نرخ ارزهاي مختلف و قيمت سکه به طور قابل توجه کاهش يافت لذا به نظر مي رسد کمي از تنش هاي موجود در بازارهاي ارز و سکه را کاهش دهد و در اين مدت محدود باقي مانده تا پايان سال جاري منابع مالي بيشتري را براي بانکها درخصوص تامين پروژه ها تامين کند.
اين بسته سياستي، پولي، اعتباري و نظارتي جديد داراي دو بخش بسيار مهم است: يکي ماده دو آن مبني بر اينکه تعيين نرخ سود علي الحساب سالانه سپرده هاي مدت دار بانکي و اوراق گواهي سپرده عام و خاص در طول دوره سپرده گذاري در اختيار بانکها خواهد بود و ماده 9 اين بسته مبني بر اينکه نرخ سود عقود مشارکتي تا سررسيد دو سال معادل 14 درصد و براي سررسيد بيشتر از دو سال معادل 15درصد تعيين مي شود.
دامنه نرخ سود مورد انتظار عقود مشارکتي قابل درج در قرارداد بين موسسه اعتباري و مشتري، بين 18 تا 21 درصد تعيين مي شود لذا اگر اين بسته جديد بانک مرکزي را با بسته سياستي نظارتي سال 90 که ابتداي سال ابلاغ شد، مقايسه کنيم به راحتي تفاوت آن را به خصوص در زمينه نرخ سود سپرده ها و نرخ سود تسهيلات درک مي کنيم.
نرخ سود سپرده هاي سرمايه گذاري که قبلا داراي حداکثر سود 15درصد و آن هم براي سپرده هاي سرمايه گذاري پنج ساله بود در اختيار بانکها قرار گرفت و به صورت رقابتي که يک مزيت بسيار خوب بود، درآمد. از سوي ديگر در زمينه سود تسهيلات نرخ سود عقود مشارکتي چهار درصد افزايش يافت. به هر حال به نظر نگارنده مجموع اين سياست ها در وضعيت موجود به نفع اقتصاد ايران خواهد بود.
وقتي نقدينگي به سمت سپرده گذاري و پس انداز مي رود، مي توان تسهيلات ارائه کرد و مانع حرکت مخرب آن شد. بانک ها به کمک سياست هاي اعتباري و مالي خود قادرند وسايل رشد و توسعه اقتصادي را در کشور فراهم کرده يا با اعطاي وام هاي بازرگاني، صنعتي و توليدي، توسعه اقتصادي کشور را فراهم کنند.
آنها همچنين مي توانند با اعطاي اعتبارات، موجبات تشويق و توسعه صادرات، افزايش توليدات داخل، توسعه صنعتي و کشاورزي و توسعه تجارت داخلي و خارجي و حمل و نقل و سهولت در واردات را فراهم کرده و باعث تشويق مردم براي پس انداز شوند.
نقش بانک ها در جمع آوري سرمايه هاي کوچک و به کار انداختن آنها در خطوط توليد و مصرف بسيار حائز اهميت بوده; به طوري که اجراي موفقيت آميز اين سياست مي تواند در رشد و توسعه اقتصادي سهم بسزايي داشته باشد و برعکس عدم اعطاي تسهيلات مناسب و به موقع توسط بانک ها مي تواند موجبات رکود و کاهش رشد اقتصادي را نيز فراهم کند.
حمايت: «رعایت اخلاق اسلامی لازمه انتخابات سالم»
«رعایت اخلاق اسلامی لازمه انتخابات سالم» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم سید رضا اکرمی است كه در آن مي خوانيد:
مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی در مکتب اسلامی، امری شرعی، عرفی، عقیدتی و اخلاقی است، یعنی همه باید در مسایل اجتماعی و سیاسی مشارکت داشته باشند تا نتیجه مطلوب به دست آید.
انتخابات یکی از نمونه های برجسته و مهم مشارکت است، حال این انتخابات، میخواهد انتخابات مجلس باشد، ریاست جمهوری یا خبرگان رهبری. یکی از ملزومات انتخابات سالم و پرشور، نیز التزام نامزدها و هواداران آنان به رعایت قانون است.
بر این اساس، نامزدها باید در تبلیغات انتخاباتی خود قانون را کاملاً رعایت کنند و به مردم وعده های بیپایه و بی اساس ندهند؛ چون وقتی وعده میدهند باید بدانند که این وعده در فهرست مطالبات مردم قرار خواهد گرفت.
به عبارت دیگر، وقتی وعدهای داده میشود، باید در یک بازه زمانی معقول تحقق یابد؛ زیرا اگر نامزدها نتوانند وعدههایشان را عملی کنند، نه تنها در آینده مورد بازخواست مردم قرار میگیرند، بلکه باعث بی اعتماد شدن مردم نیز خواهند شد؛ بنابراین یکی از مصادیق رعایت الزامات اخلاقی انتخابات آن است که نامزدها آن چیزی را وعده دهند که از عهده انجامش برمی آیند به عبارت بهتر در حیطه مسئولیت و توانشان قرار دارد.
افزون بر این، باید خاطرنشان کرد که داوطلبان نمایندگی مجلس باید از مزایا و امتیازات خود بگویند و به دیگر سخن از اندیشه، ایده و تجربه ای که دارند، مایه بگذارند، نه آنکه به سمت تخریب و تضعیف یکدیگر سوق پیدا کنند و از این راه به دنبال کسب رای و جلب نظر مردم باشند.
در واقع انتظار از داوطلبان نمایندگی مجلس که خود را در معرض آرای عمومی میگذارند، در وهله نخست این است که بکوشند زمینه مشارکت مردم را به حداکثر برسانند و تلاش کنند انتخاباتی پرجاذبه و با حداقل دافعه برگزار شود بنابراین نامزدها باید تلاش کنند که در جریان تبلیغ برای خود و کشاندن مردم به پای صندوقهای رای، اخلاق اسلامی و انسانی را رعایت کنند که همه چیز کشور و نظام ما وابسته به این است.
باید بدانیم که با رعایت اخلاق، دلها به هم نزدیکتر میشود و فاصله بین افراد به حداقل میرسد.کشور ما یک تجربه تلخ از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دارد که متأسفانه با وجود این که حدود سه سال از آن میگذرد، هنوز آن توهینها و نفی نامزدها مخصوصاً در مناظرات، خاطرات تلخی را در ذهن مردم باقی گذاشته است؛ بنابراین باید از اتفاقاتی که در انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری افتاد، درس عبرت بگیریم و بدانیم که اگر لطمه یا صدمه ای به دیگری بزنیم خواه ناخواه گریبان خود ما را خواهد گرفت و موجب میشود کدورت در دلها به وجود آید و مردم از نظام دلسرد شوند.
از سوی دیگر، باید به هواداران نامزدها هم متذکر شد که آنان نیز باید قانون را رعایت کنند و به دلیل هواداری نامزد مورد نظر خود، گرفتار بی اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی نشوند و بدانند که رعایت قانون از جانب آنان، به همان اندازه که نامزدها باید رعایت کنند، اهمیت دارد و موجب میشود آرامش بر فضای انتخابات حاکم شود و دشمنان نتوانند سوء استفاده کنند.
خراسان: «افزايش نرخ سود سپردهها و نکاتي که بايد در نظر گرفته شود»
«افزايش نرخ سود سپردهها و نکاتي که بايد در نظر گرفته شود» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسنزاده است كه در آن مي خوانيد:
افزايش نرخ سود سپرده ها پس از چند ماه بحث و چالش جدي بين بخش هاي مختلف بدنه دولت و کارشناسان سرانجام از ابتداي اين هفته اعمال شد.
اين افزايش در شرايطي اعمال مي شود که نگراني از تداوم روند نوسانات بازار سکه و ارز جدي ترين مخالفان افزايش نرخ سود سپرده ها را به پذيرش واقعيت هاي اقتصادي جامعه و لزوم توجه به افزايش نرخ تورم به عنوان اصلي ترين ريشه بروز نوسانات و مهمترين دليل افزايش نرخ سود بانکي وادار کرد.
با اين حال بايد به برخي تبعات منفي افزايش نرخ سود سپرده ها و لزوم مديريت اين تبعات توجه کرد. نکاتي که بايد همزمان با افزايش نرخ سود سپرده ها مورد توجه برنامه ريزان اقتصادي کشور قرار گيرد به شرح ذيل است:
۱ - طبق ماده ۱۰۳ قانون برنامه پنجم و بر اساس اجماع اکثر کارشناسان اقتصادي نرخ سود سپرده ها بايد بر اساس نرخ تورم تعيين شود. در شرايطي که بر اساس آمارهاي گاه و بي گاه اعلام شده و بعضا غير رسمي نرخ تورم آذرماه بر اساس محاسبات بانک مرکزي به ۲۱ درصد افزايش يافته است، نرخ هاي فعلي سود سپرده هاي بانکي و اوراق مشارکت مي تواند موجب جذب بخشي از نقدينگي سرگردان شود اما بر اساس شواهد موجود و وضعيت اقتصادي کشور از جمله تأثير افزايش نرخ غير رسمي و حتي افزايش نرخ رسمي ارز (افزايش قيمت رسمي دلار از حدود ۱۱۲۰ تومان به ۱۲۲۶ تومان) بايد منتظر حداقل ۱۰ درصد افزايش قيمت کالاهاي وارداتي يا وابسته به واردات مواد اوليه بود. اين ميزان افزايش بدون محاسبه تأثير رواني نوسان قيمت ارز بر قيمت هاست.
در چنين شرايطي که به روزهاي پاياني سال و افزايش تقاضا براي خريد کالاهاي مصرفي نزديک مي شويم بايد انتظار تداوم افزايش نرخ تورم را داشت به ويژه اگر دولت بخواهد مرحله دوم هدفمندي را در ماه هاي آينده اجرا کند تورم ناشي از اين اقدام را نيز بايد محسوب کرد.
در صورت سرعت گرفتن افزايش نرخ تورم بايد منتظر فاصله افتادن مجدد بين نرخ سود سپرده و اوراق مشارکت و نرخ تورم بود که منجر به از دست رفتن جذابيت نرخ هاي جديد خواهد شد و عملا کارآيي سياست هاي پولي جديد را کمرنگ خواهد کرد.
۲ - با افزايش نرخ سود سپرده ها اگر چه بانک ها با افزايش سپرده گذاري مشتريان مواجه خواهند شد ولي مطابق معمول به تناسب افزايش نرخ سود سپرده ها از سهم سودآوري خود صرف نظر نخواهند کرد و قطعا نرخ سود تسهيلات را افزايش مي دهند.
اين افزايش نرخ سود به ويژه براي تسهيلات مورد نياز فعالان اقتصادي علاوه بر آثار تورمي و سهم آن در افزايش قيمت تمام شده نقش غيرقابل کتماني در تشديد رکود فعاليت ها خواهد داشت.
هر چند مدافعان بخش خصوصي در اتاق بازرگاني آن قدر از نوسانات ارزي و تأثير مخرب نقدينگي سرگردان نگران بودند که به افزايش نرخ سود سپرده ها و پذيرش خطر افزايش نرخ سود تسهيلات بانکي تن دادند ولي احتمالا از امروز به بعد بايد خود را آماده نرخ هاي جديد سود تسهيلات کنند. در اين ميان ضرورت نظارت جدي بانک مرکزي بر نحوه تسهيلات دهي بانک ها و جلوگيري از افزايش غير منطقي نرخ سود تسهيلات ضروري است.
۳ - اما آن چه از منظر عملکرد نظام بانکي بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که نرخ گذاري علي الحساب براي سود سپرده ها اگر چه داراي توجيه شرعي است اما با روح قانون بانکداري بدون ربا و ضرورت شفاف شدن عملکرد نظام بانکي در تضاد است.
چرا که در صورت تحقق واقعي اصل مشارکت بين بانک و سپرده گذار نيازي به تعيين نرخ سود نيست و در يک فضاي رقابتي، سپرده گذار بانکي را که در تخصيص منابع و سودآوري مشروع موفق تر عمل کند، انتخاب خواهد کرد.
لذا توجه جدي تر به اصلاح نظام بانکي که با وجود وعده رئيس جمهور براي تحول در آن طي سال جاري هنوز اثري از اجراي آن ديده نمي شود، ضروري است.
در هر حال بايد به قول يکي از مسئولان اقتصادي سابق تورم را دشمن همه خوبي ها دانست. تورمي که در اثر نقدينگي سرگردان ايجاد مي شود و تحت تأثير آن روانه بازارهاي سفته بازي نظير خريد و فروش مسکن، سکه و ارز مي شود و تا زماني که برنامه ريزي دقيقي براي جلوگيري از تزريق بيش از حد نقدينگي صورت نگيرد و انضباط از دست رفته در اثر انواع و اقسام بي انضباطي ها و عملکردهاي غيرقانوني دولت در حوزه اقتصاد، بازنگردد نمي توان انتظار معجزه از افزايش نرخ سود سپرده ها داشت.
هر چند در کوتاه مدت و در شرايط فعلي اقتصاد ايران از افزايش نرخ سود سپرده ها گريزي نبود.
دنياي اقتصاد: «جذابسازي بازارهاي رسمي؛ تنها راه حذف بازار غيررسمي»
«جذابسازي بازارهاي رسمي؛ تنها راه حذف بازار غيررسمي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است كه در آن مي خوانيد:
خبرگزاري فارس ظهر روز گذشته خبري با تيتر «دلار آزاد 1850 تومان» را براي اطلاع مخاطبان خود مخابره كرد.
همان طور كه از متن خبر يادشده برميآيد- و در صورتي كه قيمت يادشده درست يا حتي پنج درصد پايين يا بالا باشد- اولا و برخلاف اراده اعمال شده از سوي بانك مركزي، بازار ارز «تكنرخي» نشده است، ثانيا فاصله نرخ دلار در بازار آزاد هنوز 50 درصد بالاتر از نرخ اعلام شده توسط بانك مركزي است.
چرا بازار ارز با حرف و فرمان تصميمسازان پولي با بياعتنايي برخورد ميكند؟ آيا همان طور كه مقامهاي دولتي ميگويند، گروههايي از افراد آنقدر قدرت سياسي، اقتصادي و تبليغاتي دارند كه ميتوانند بازار ارز را برخلاف اراده مقامهاي پولي، مالي و ارزي و سياسي آرايش دهند؟ به نظر ميرسد كساني كه اين فرضيه را قبول كنند به دلايل گوناگون شمارشان زياد نخواهد بود. چرا؟
واقعيت اين است كه در همه دهههاي پس از تاسيس بانك مركزي از سال 1339 تا امروز، دولت و بانك مركزي انحصارگر كامل در عرضه ارز به حساب ميآيند.
علاوه بر اين، موسسهها، شركتها و سازمانهاي دولتي در سمت تقاضا نيز بازيگر پرقدرتي به حساب ميآيند.
از سوي ديگر و با توجه به توزيع قدرت سياسي در جامعه ايراني اين احتمال را كه دولت و دستگاههاي نظارتي و سازمانهاي پرقدرت ديگر توانايي كنترل كاركرد يك گروه ناشناخته را نداشته باشند كم و اندك ميكند. بنابراين براي شناخت تلاطم و عدم تعادل در بازار ارز بايد به سمت عرضه و تقاضاي ارز در بازار رفت.
تا وقتي كه اين دو نيرو در بازار به تعادل نرسند، تك نرخي شدن ارز در شرايط عدم تعادلي كنوني يك آرزوي ناكام خواهد بود. با توجه به اينكه عرضهكننده ارز مشخص است، به نظر ميرسد سمت تقاضاي ارز بايد با دقت بيشتر بررسي شود و عنصر ناشناس وارد شده به اين بازار و رفتار و حركات آن را شناخت.
در حالي كه تا چند ماه پيش، تقاضاي ارز به فعالان اقتصادي دولتي، شبه دولتي و دولتي منحصر ميشد و تا اندازه زيادي قابل شناسايي و مهار بودند، در ماههاي اخير، گروه پرشماري از «خرده پاها» در سمت تقاضاي ارز خودنمايي ميكنند.
اين خريداران خرده پا توانايي خريد ارز در اندازههاي بالا را ندارند، اما آنها پرشمارند و برخلاف فعالان اقتصادي و صنعتي، با احساس عمل كرده و تقاضاي خريد ارز را به ميزان قابلتوجهي افزايش دادهاند.
واقعيت اين است كه اين گروه پرشمار تا زماني كه بازار ارز جذابيت درآمد آني و قابلتوجه براي آنها دارد و همچنين تا زماني كه آنها تصور ميكنند با خريد ارز از ارزش پساندازهاي خود حفاظت ميكنند از بازار خارج نخواهند شد.
سخنان رييسكل بانك مركزي و ساير مقامات مبنيبر اينكه ذخاير ارزي ايران پرقدرت و نيرومند است و به هر ميزان كه در بازار تقاضا وجود داشته باشد، ارز عرضه خواهد شد، نه تنها كمكي به بيرون رفتن خريداران خردهپا نميكند، بلكه آنها را مشتاق به حضور پايدارتر خواهد كرد.
اين گروه پرشمار تنها زماني از بازار و سمت تقاضا بيرون ميروند كه بازارهاي جانشين براي حفظ ارزش پولشان را پيدا كنند.
كاش دولت توضيح ميداد چرا به سخنان اقتصاددانان كه خواستار منطقي شدن نرخ سود سپردهگذاري با نرخ تورم بودند عمل نكرد تا كار از كار بگذرد؟ اكنون نيز راه كاهش تقاضاي ارز، جذابتر كردن ساير بازارها است و تا اين كار براي شهروندان محسوس و ملموس نشده باشد، بازار ارز به تعادل بلندمدت نميرسد.
اگر به هر دليل، بازار ارز بر خلاف اراده دولت و بانك مركزي حركت كند و داوريها و پيشنهادها و توصيههاي اين مسوولان را بياثر كند، پيامدهاي ناشناس را مشاهده خواهيم كرد.
رفتار دستوري با بازار ارز به دلايل تاريخي و جهاني شايد در كوتاهمدت موثر باشد – كه البته اين روزها خلاف آن را ميبينيم – اما در بلندمدت بايد با ابزارهاي اقتصادي از متلاطم شدن بازار ارز جلوگيري كرد.
تنها راه، به تعادل رسيدن عرضه و تقاضا است و دنبال راههاي ديگر رفتن جز خستگي و فرسودگي چيزي به ارمغان نميآورد.