شیشهگران سالهاست که دیگر با رادیو همکاری نمیکند؛ در شهری شمالی به تنهایی روزگار سپری میکند و اینگونه می گوید خیلی سال است که رادیو گوش نمیکنم «چرا که گویندگیها در رادیو آنقدر تصنعی است که اصلا چنگی به دل نمیزند.»
او در عین حال میگوید: گوینده، کارش گویندگی است و باید به شکل نرمال و طبیعی با مخاطب سخن بگوید نه اینکه برای مخاطب نقش بازی کند.
احمد شیشهگران که سالها برنامه «صبح جمعه با شما»، برنامهای که برای مخاطب نامآشناست را در رادیو ساخت، در گفتوگو با خبرنگار سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا، از سالهای دوریاش از رادیو و اینکه این روزها مشغول چه کاری است سخن گفت.
او گفت: خیلی سال است که با رادیو همکاری نمیکنم و از سال 75 رسما ارتباطم با رادیو قطع شد؛ یعنی به شکلهای مختلف خودِ رادیو ارتباط من را قطع کرد. حالا هم جسته و گریخته ارتباط دوستانهای با برخی از آنها دارم و اگر کمک شخصی از من خواستهاند برایشان انجام دادهام.
شیشهگران در پاسخ به اینکه آیا شما با رادیو ایران همکاری میکنید؟ گفت: پیش از این ساخت برنامهای که جایگزین «جمعه ایرانی» باشد به من پیشنهاد داده شد، اما من آن را نپذیرفتم و فقط برخی متنها را برایم میفرستادند، به آنها کمک میکردم و دیگر هم نفرستادند. از طرفی مطالب ضعیف بودند و تفکر لازم پشت آنها نبود و فقط میخواستند ساعت را پر کنند. در حالی که ساعتهایی که ما در رادیو بودیم سابقه طول عمر خود رادیو را دارد و مدیریت به ساعاتی که در رادیو خرج شد، ارج نداد.
او با یادآوری سالهای حضورش در رادیو گفت: پیش از این سیستم بهترین نفراتی که در جمعه ایرانی تشکیل شده بود را مدیریت میکرد و هر هنرمندی از تمام توان خود برای موفقیت برنامه استفاده میکرد، اما اکنون دیگر اینطور نیست. تقصیر هم گردن هنرمندان نیست بلکه به سیاستزدگی سازمان برمیگردد.
این پیشکسوت رادیو در پاسخ به اینکه پس از سالها دوری آیا هنوز دلتان برای رادیو تنگ میشود، گفت: اصلا دلم برای رادیو تنگ نمیشود، چراکه این رادیو دلتنگی ندارد. مثل این میماند که شما در خانه خود صبح تا شب کتک بخورید و بیرون بروید، بعد از شما بپرسند دلتان برای خانه تنگ شده است یا نه؟ این قصه، قصه خیلی از کسانی است که از رادیو رفتهاند، خیلیها از رادیو ناراحتند حتی کسانی که در رادیو فعالیت میکنند هم دلشان خون است آنها چارهای ندارند که در رادیو کار میکنند.
شیشهگران با بیان اینکه در حال حاضر هیچ ارتباطی با اهالی رادیو ندارد، یادآور شد: گاهی با عباس محبی و علیرضا جاویدنیا ارتباط دارم.
او در پاسخ به اینکه اگر پیشنهادی برای بازگشت به رادیو داشته باشید آن را میپذیرید، گفت: دیگر به رادیو برنمیگردم چراکه زیاد تحت فشار قرار گرفتهام. زمانی که برنامه جمعه ایرانی را تعطیل کردند از من درخواست کردند که بروم و برنامه جدیدی را به جای جمعه ایرانی کار کنم اما باید بگویم رادیو منعطفتر از سعید توکل پیدا نمیکرد. سعید توکل سردبیری بود که با هر ساز رادیو میرقصید در حالی که من اینگونه نیستم. رادیو هیچگاه نگران سرمایههایش نبوده و نیست.
شیشهگران در پاسخ به اینکه این روزها مشغول چه کاری است، گفت: یا کتاب میخوانم یا در تلگرام هستم و یا در فیسبوک. سیستمی به نام تلگرام تمام رسانههای ما را خورده و برده است. آنقدری که مخاطبان پای تلگرام هستند پای تلویزیون و رادیو نیستند و حتی حاضر نیستند اخبار سازمان را گوش کنند. در حالی که نیروی انسانی و سرمایههای انسانی هستند که در این شرایط میتوانند برای تلویزیون و رادیو جذابیت ایجاد کنند اما سازمان قدر این نیروها را نمیداند.
شیشهگران با اشاره به ورودش به رادیو که به سال 58 برمیگردد، گفت: از سال 58 به رادیو آمدهام و تا سال 75 برنامه صبح جمعه با شما را کار کردهام. از همان سال تمام کار من جنگیدن با برخیها در رادیو بود. مسوولیتهای زیادی هم در رادیو داشتم و سقوط کردنم به این دلیل بود که همیشه مبارزه میکردم و درگیر بودم.
احمد شیشهگران مسوولیت برنامههایی همچون در «انتهای شهر» و راهاندازی برنامههای ورزشی در رادیو را داشته است.
او به گفتهی خودش هنرمندانی که در اصطلاح از سازمان پاکسازی شده بودند به رادیو بازگرداند. هنرمندانی از جمله عطاءالله بهمنش، منوچهر نوذری، محمد اینانلو، محمد صالحاعلا، اسماعیل میرفخرایی، آلبرت کچویی، حسین عرفانی، منوچهر والیزاده، علیرضا جاویدنیا و... .
او سپس در همین زمینه گفت: آوردن این هنرمندان به رادیو برای من امتیاز منفی حساب میشد. من سالها جنگیدم و تنها بودم و چقدر میتوانستم دوام بیاورم؟ تا اینکه به عنوان یک سردبیر در برنامه «صبح جمعه با شما» محدود شدم. برنامه دو ساعته صبح جمعه با شما تبدیل به 90 دقیقه شد و زیباترین قسمتهای این برنامه را حذف میکردند و من چکار میتوانستم بکنم.
شیشهگران در پایان با اشاره به اینکه به مدت هفت سال است که در تهران زندگی نمیکند، بیان کرد: در تهران مستاجر بودم و بعد از 50 سال صاحبخانه شدم آن هم در روستایی در کلاردشت؛ البته این نبوده که بنده خوشی زیر دلم زده باشد بلکه از سر استیصال بود.