ساخت فیلمهای عبور از غبار، زمان از دست رفته، شمعی در باد، خوابهای دنبالهدار و هیس دخترها فریاد نمیزنند و... او را به فیلمسازی اجتماعی تبدیل کرد که دغدغهاش طرح موضوعاتی است که جامعه ما را با بحران روبهرو میکند.
پوران درخشنده بعد از چهار دهه فیلمسازی هنوز هم دغدغههای اجتماعی دارد و نگران نسلی بحرانزده است؛ نسلی متعلق به دهه 70! درباره زندگی و دهه هفتادیها با این فیلمساز گفتوگو کردیم.
در اینستاگرام عکسهای مادرتان را به اشتراک میگذارید. از مادرتان برایمان بگویید و تاثیری که بر زندگی شما داشت؟
مادرم یک انسان بینظیر با روح و قلبی بزرگ بود. از او خیلی چیزها یاد گرفتم. مناعت طبع بالایی داشت، هیچوقت زیادهخواه نبود از آنچه در زندگی داشت، راضی بود و آنها را دوست داشت.
یعنی کاملا از زندگی راضی بود؟
راضی بود چون زیادهطلب نبود و همین خصلت را به ما هم یاد داد. موافق این نبود که مثلا هر کدام از ما چند جفت کفش داشته باشیم. وقتی کفشمان پاره میشد برای ما کفش جدید میخرید. میگفت باید از وسیلههایمان بخوبی استفاده کنیم و آنها را دوست داشته باشیم. این روش مادرم به ما یاد داد با آنچه داریم خودمان را تطبیق بدهیم نه با آنچه که نداریم که اگر چنین شود، آدم وارد رویاها و مسیرهایی میشود که زندگیاش را با مشکل روبهرو میکند.
این روش تربیتی مغایرتی با این موضوع نداشت که نباید برای زندگی تلاش کنی؟
نه! مادرم به ما قناعت را یاد میداد. به ما میگفت پولهایمان را پسانداز کنیم و خودش هم به ما پول میداد تا پساندازمان بیشتر شود. به ما یاد میداد زیادهخواه نباشیم. اما منکر تلاش برای زندگی بهتر نبود. مادرم زنی خلاق بود؛ معلم بود و خیاطی هم میکرد.
او مدام در حال تبدیل یک وسیله به وسیله دیگر بود. از لباسهای مستعمل، وسیلههای کاربردی و زیبا میدوخت. این باعث میشد ما هیچوقت احساس کمبود نکنیم و همیشه چیزی نو و جدید داشتیم.
مادرم همیشه در حال تلاش برای ایجاد نوآوری در زندگی ما بود، اما همیشه یادآوری میکرد که قانع باشیم؛ چون معتقد بود بیشتر آسیبهای جامعه ما از قانع نبودن ناشی میشود...
و قانع نبودن را فرزندان از پدر و مادرها یاد میگیرند؛ به نظر میرسد والدین هم این روزها زیاد قانع نیستند؟
پدر و مادرهای امروزی کمتر از داشتههایشان در زندگی راضی هستند. آنها خود و دیگران را تحتفشار قرار میدهند تا داراییهایشان را افزایش دهند و این روش آنها آسیب بزرگی به فرزندانشان وارد میکند.
شما فیلمساز اجتماعی هستید و معمولا در فیلمهایتان به ریشهیابی مشکلات میپردازید و تحقیقات زیادی در اینباره انجام دادهاید. برایمان از حس رضایتمندی بگویید، انسان چه وقت از داشتههایش احساس رضایت میکند؟
به نظرم آدمی وقتی در زندگی عشق و محبت دریافت کند، از زندگی احساس رضایت میکند. به او یاد داده باشند که خواستن یعنی چه؟ قانع بودن یعنی چه؟ معتقدم عشق خیلی از مسائل را حل میکند. وقتی پدر و مادرت را دوست داشته باشی، هر چه به تو بدهند هر چند کوچک، از آن راضی و خشنود میشوی چون باور داری آنها با شیره جان خود آن هدیه را تهیه کردهاند. اما متاسفانه انسان هر چه بیشتر دریافت کند، زیادهخواهیاش بیشتر میشود.
بعضی از پدر و مادرها بلد نیستند به بچهها محبت کنند یا مهارت عشقورزی را نمیشناسند که آن را به فرزندان خود آموزش دهند و این بچهها در بزرگسالی با مشکلات زیادی مواجه میشوند...
دقیقا! ما مهارت عشقورزیدن را بلد نیستیم. ما بلد نیستیم در جواب یکدیگر از کلمه «جان» استفاده کنیم.ما چقدر به هم احترام میگذاریم؟ چقدر به یکدیگر خسته نباشی، میگوییم و از هم قدردانی میکنیم. ما بلد نیستیم یکدیگر را دوست بداریم. یکی از بزرگترین معضل جامعه ما که من تلاش میکنم آن را در فیلم جدیدم مطرح کنم؛ عشق نورزیدن است.
همه از کنار هم میگذریم. هیچکس وقتی برای محبت کردن به دیگری صرف نمیکند حتی زن و شوهرها به یکدیگر محبت نمیکنند. بچههای امروزی محبت کردن پدر و مادر به یکدیگر را نمیبینند برای همین یاد نمیگیرند در آینده به همسر خود محبت کنند. همه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و در دام روزمرگی گرفتار میشوند.
در زندگی مشترک هر کسی کارش را ازسروظیفه انجام میدهد نه از روی عشق و ایثار...
مثل یک ربات...
بله...! خانه برایمان تبدیل به جایی شده که شبها از سرکار به آنجا برویم، بخوابیم و صبح از این خانه بیرون بزنیم و برخی اوقات همان چند ساعت شب هم آنقدر به ما سخت میگذرد که به هزار حیله از آنجا فرار میکنیم...
در فیلم جدیدی که قرار است بسازید، برای این مشکل چه راهحلی درنظر گرفتهاید؟
به نظرم موضوع عدم مهرورزی در جامعه امروزی ما باید به چالش کشیده شود. این کمبود باید زیر ذرهبین قرار گیرد.
آدمها آنقدر به یکدیگر بیمهر شدهاند که حتی اسم یکدیگر را هم کمتر به زبان میآورند . ما فقط از کنار هم رد میشویم بدون اینکه همدیگر را ببینیم. معتقدم نسلی که متعلق به دهه 70 است از قالب خود بیرون زده و به هیچ چیزی پایبند نیست، به دلیل عدم عشقورزی و مهرورزی.
و چقدر آستانه تحمل این نسل پایین است...
بله هیچکس حتی حاضر نیست حرف دیگری را گوش کند و بعد جواب بدهد.
بهخاطر اینکه این نسل پر از اضطراب و استرسهایی است که روی هم تلنبار شده است...
برخی معتقدند جامعه ما در حال گذار است، این مرحله را بیشتر کشورهای دنیا تجربه کردهاند، اما به نظر میرسد تلفات این عبور در جامعه ما بیشتر است؟
به نظرم دوره گذر از سنت به مدرنیته خیلی وقت است در کشور ما شروع شده و متاسفانه به بدترین شکل دارد قربانی میگیرد. ما نیازمند تغییر در روابط و نیز بازنگری در خانواده هستیم. این تحول باید از زمانی شکل بگیرد که یک زن و مرد تصمیم میگیرند با یکدیگر ازدواج کنند. باید تغییر در روابط و ارتقای آن از زمانی آغاز شود که زن و مردی تصمیم میگیرند بچهدار شوند، باید یاد بگیرند که برای بچه خود کارت دعوت زیبایی تدارک ببینند. باید به آنها یادآوری کرد کسی که قرار است به این دنیا بیاید فقط لباس و غذا نیاز ندارد. اولین چیزهایی که نیاز دارد، عشق، امنیت عاطفی و روانی است.
و سینما میتواند در آموزش مردم موثر باشد، اما نیست. در جشنواره امسال فیلمهای زیادی بود که بحرانهای عمیق جامعه ما را نشان میداد، اما هیچ راهحل و راه گشایشی را ارائه نمیکرد. به قول شما قصه با بحران شروع و با بحران تمام میشد.
متاسفانه در سینمای ما روابط علت و معلولی فراموش شده است ما فقط معلول را نشان میدهیم. ریشهها را باید پیدا کنیم. باید بحران را نشان بدهیم و در ادامه راه نجات را به تصویر بکشیم.
فیلمساز باید بهگونهای فیلم بسازد که وقتی تماشاچی از سالن سینما بیرون میآید، تازه فیلم در ذهنش شروع شود و به داستان و اتفاقات آن فکر کند. اما ما داستان را در سینما تمام میکنیم. سینمای اجتماعی باید چالشبرانگیز باشد، باید طرح مساله کند، آن را بشکافد و راهحل بدهد. وقتی در سینما نشان داده میشود که مردی با اینکه متاهل است، اما با چند زن دیگر هم رابطه دارد، باید ریشه این رفتار او را در دوران بلوغش جستوجوکرد که آن دوره را به سلامت و خوبی طی نکرده است. پدر و مادرش وظایف خود را درست انجام ندادهاند. در نسل دهه 70 گمگشتگی فراوان است. این نسل پر از یاس و ناامیدی است. فقط میخواهند، بروند! حتی ازدواج میکنند تا از موقعیتی به موقعیت دیگری بروند. فقط فرار میکنند. ما به این نسل یاد ندادهایم که فرصت انتخاب دارند.
به آنها این تضمین را ندادهایم که هرزمان مشکلی برایتان بهوجود آمد، ما کنارتان هستیم. وقتی بچهها احساس میکنند پشتوانهای ندارند به مسیرهای اشتباه میروند و زندگیشان نابود میشود. سینما باید این آسیبها را به نمایش بگذارد.
شما چقدر از زندگی احساس رضایت دارید؟
راضیام! مسیری که انتخاب کردم با این آگاهی بود که چگونه میتوانم به مردم کمک کنم، چگونه میتوانم دردهای ناگفته و مردمی که دردهای آنها را کسی نمیبیند، به مردم معرفی کنم. از فیلم رابطه تا به امروز مسیری را طی کردهام که خودم آن را برگزیدهام. از مسیرم منحرف نشدم و تلاش کردم در سینما علت و معلول را در کنار هم نشان دهم.
از زندگی شخصی چقدر احساس رضایت دارید؟
هیچوقت همه چیز کامل نیست و نمیتوان براحتی به خواستهها ی خود رسید. چون محدودیتها و مشکلات زیاد است، اما من تلاش میکنم نکات منفی را به مثبت تبدیل کنم. به گذشته و آینده به شکل وسواسی نگاه نمیکنم بلکه به اکنون فکر میکنم که باید تلاش کنم تا اتفاقات خوب رخ دهد.