پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28 - ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
۱۳ مهر ۱۳۹۱ - ۰۷:۳۳

روایت اکبر عبدی از نقش روحانی در «رسوایی ده نمکی» +عكس

ايران اكونوميست :پای حرف‌های اکبر عبدی، هرقدر بنشینی، کم است. با اینکه می‌دانی سئوالت جدی است، با اینکه می‌دانی موضوع حرف جدی است و با اینکه فضا جدی است، هرآن منتظری لبخند بزند و به تو بگوید «عزیز جان تا حالا سرکار بودی».
کد خبر: ۹۷۱۴
akbar-abdi

برترین ها: پای حرف‌های اکبر عبدی، هرقدر بنشینی، کم است. با اینکه می‌دانی سئوالت جدی است، با اینکه می‌دانی موضوع حرف جدی است و با اینکه فضا جدی است، هرآن منتظری لبخند بزند و به تو بگوید «عزیز جان تا حالا سرکار بودی». کودک درون بازیگر 52ساله شیرین ما، انگار تنها وقتی شیطنت نمی‌کند که اکبرآقا خواب باشد. در روزهای پایانی فیلمبرداری «رسوایی»_ چهارمین همکاری عبدی و ده‌نمکی_ قراری گذاشتیم تا از تجربه تازه فرو رفتن در نقش یک روحانی زاهد گپ بزنیم. نقشی که خیلی‌ها را درگیر خود کرد؛ هرچند در نهایت قرعه به نام اکبر عبدی افتاد و جدی‌ترین نقش کارنامه‌اش را رقم زد. با خستگی بعد از یک روز فیلمبرداری در چله تابستان، روبه‌روی ما نشست و حسابی گپ زدیم. عجب مرد نازنینی است این اکبر عبدی.

چه شد که جدی‌ترین نقش کارنامه کاری‌تان در لباس یک روحانی رقم خورد؟

من داشتم زندگی عادی‌ام را می‌کردم و مشغول کار در یک فیلم سینمایی معمولی بودم که خبر رسید، مسعود ده‌نمکی می‌خواهد فیلمی به نام «رسوایی» بسازد و به دنبال بازیگری است که با گریم و... بتواند به تیپ و شخصیتی که می‌خواهد، برسد. آن زمان هنوز کار کلید نخورده بود و مسعود ده‌نمکی به دنبال بازیگری بود که بتواند این نقش را بازی کند. بعدا از طریق یکی از دوستان، خدمت آقای ده‌نمکی رسیدیم، فهمیدم چند نفر از دوستان بازیگر قبلا تست گریم داده‌اند؛ کسانی که من به همگی‌شان ارادت خاص دارم. دوستانی همچون محمد صادقی عزیز، آقای نواب صفوی و حتی آقای شریفی‌نیا. روزی که من برای تست گریم در دفتر آقای ده‌نمکی حاضر شدم، ایشان به من گفتند عمواکبر اگر تست گریم شدی و به کاراکتر نخورد و نشد، اشکالی ندارد، همکاری نکنیم؟ من هم گفتم نه؛ چنین اتفاقاتی در سینما طبیعی است. سر کار «خوابم می‌آد» هم همین روند طی شد؛ آقای رضا عطاران در خانه‌ام با من صحبت کرد. من گفتم بعد از گریم پیرزن، من در اجتماع حاضر می‌شوم اگر کسی متوجه نشد که این یک گریم است، یعنی ما موفق شده‌ایم که تیپ را به کاراکتر تبدیل کنیم. اگر هم نه، همکاری نمی‌کنیم. در اصل چیزی را گفتم که احتمالا خود رضا رویش نمی‌شد که بگوید. به رضا گفتم اگر مردم باور نکنند که این کاراکتر، واقعا مادر است، حتی همین سه چهار ساعت گریم، زحمت بیهوده است. در مورد «رسوایی» هم همین اتفاق افتاد. در نهایت به آقای ده‌نمکی لبیک گفتیم. البته در این میان دوستانی که من خیلی‌خیلی به آنها ارادت دارم، به من گفتند تو نمی‌توانی و برای اینکه در این نقش ظاهر شوی، باید به 20سال قبل برگردی و... من هم گفتم اگر نتوانم در همان دو سه روز اول کار خودش را نشان می‌دهد و آن وقت من گردنم از مو نازک‌تر خواهد بود. وقتی گریم شدیم، لهجه‌های مختلف را هم امتحان کردیم، لهجه کاشی، اصفهانی، آذری، تهرانی (یعنی بدون لهجه) و حتی مشهدی؛ در نهایت آقای ده‌نمکی، لهجه آذری را بیشتر پسندید و گفت در این لهجه، مظلومیت بیشتری وجود دارد. البته شب‌های اول در سکانس‌هایی که حاضر می‌شدم، هنوز خودم دوبه‌شک و بلاتکلیف بودم. از طرف دیگر رضایت را در چهره حاج مسعود هم نمی‌دیدم و همین شکم را نسبت به این نقش بیشتر می‌کرد، اما شب چهارم یا پنجم بود که دیدم آقای ده‌نمکی گفت «خودش است» و همین باعث شد که خیالم راحت شود و فضای کار دستم بیاید. ابتدای کار، برای اینکه مردم با نقش‌های کمدی من این نقش را اشتباه نگیرند، کمی اخم داشتم. مسئله گریم نبود. گریم خیلی زیبا بود؛ مسئله حسی بود که من از درون به این نقش اضافه کردم. به همین دلیل در سکانس‌های اولیه، شیرینی این روحانی کمی کم است، اما کمی که گذشت، فهمیدم این روحانی، خیلی رئوف و شیرین است. برای همین کمی آزادتر شدم. تجربه‌ام می‌گوید اگر بازیگر براساس تیپ و شخصیت، چیزی از درون به کاراکتر اضافه نکند، بهترین گریم هم روی صورت و بدن، حالت ماسک را پیدا می‌کند و بی‌فایده است. به نظرم بازیگر باید از درون، خودش را تغییر بدهد و به نقش نزدیک شود وگرنه گریم، حکم ماسکی بی‌مورد را پیدا می‌کند. وقتی الان به گذشته نگاه می‌کنم، حدود ده روز تا آغاز کار، فضا بالا و پایین شد. این نقش مثل یک کشتی بود که در طوفان بالاخره در لحظه کلید خوردن کار، خودش را به اسکله رساند. از تست گریم بازیگران مختلف گرفته تا شور و هیجانی که برای شروع یک کار خوب، عوامل داشتند. روزهای اول بعد از فیلمبرداری، از آقای ده‌نمکی می‌پرسیدم حاجی راضی بودی؟ او هم لبخندی می‌زد که هم به معنای «بله» بود و هم به معنای «نه»؛ اما بعد از آن به جایی رسیدیم که بعد از هر پلان، داد می‌زد: «عمواکبر خیلی خوب بود». خیلی زود استرس‌ها رفع شد.

فیلمنامه «رسوایی» را دوست داشتید؟

ما در «اخراجی‌ها 1، 2 و 3» با نوشته‌ای روبه‌رو بودیم که من می‌توانستم بداهه به آن اضافه یا کم کنم، چون من 10-12 تا پسرعمو در اردبیل دارم که همگی بایرامند! در نتیجه طبیعتا من بهتر بایرام را می‌شناختم تا حاج مسعود و همین باعث می‌شد که دست من از طرف کارگردان و نویسنده کار بازتر باشد، اما در مورد این روحانی، آقای ده‌نمکی خیلی بهتر از من روحانی‌ها را می‌شناخت، به همین دلیل سکان به‌طور کامل در دست ایشان بود. یک نکته جالب بگویم؛ من خودم هم نمی‌دانستم اما آقای ده‌نمکی تقریبا 9سال، درس طلبگی خوانده است، برای همین بسیار با این کاراکتر بیشتر از من آشنایی داشت. سناریو، چفت و بست درستی دارد. دیالوگ‌ها کاملا به اندازه‌اند؛ نه زیادند و نه کم. آنقدر کلمات به زیبایی و دقیق در دیالوگ‌ها انتخاب شده که گاهی با یک کلمه پس و پیش گفتن، معنا تغییر می‌کند یا از بین می‌رود؛ از این لحاظ، من را یاد کارهای مرحوم علی حاتمی می‌اندازد.

این نقش برای شما، جزو اولین‌هایتان محسوب می‌شود. درست است؟

من اولین بار است که در نقش یک روحانی بازی می‌کنم؛ اصلا به نوعی برای اولین بار بود که نقشی جدی بازی می‌کردم. البته فیلم‌هایی مثل «هنرپیشه»، «مادر»، «ریحانه» و «در آرزوی ازدواج» هم بوده‌اند، ولی هیچکدام به اندازه این نقش، جدی و تخصصی نبوده است. کلا جنس این کاراکتر به گونه‌ای است که اصلا شوخی کردن با این گریم، با این تیپ و با این لباس، هیچ کمکی به کار نمی‌کند. هرقدر جدی‌تر، عارفانه‌تر و دقیق‌تر باشد، قابل باورتر خواهد بود. خوشبختانه همه عوامل به همین نکته دقت داشتند و کمک کردند. جا دارد از تک‌تک دوستان یادی کنم؛ از استاد میرفخرایی، استاد گل‌سفیدی و اسکندری تشکر کنم که در باورپذیر شدن این روحانی خیلی کمک کردند. من قصد آموزش ندارم و نمی‌خواهم مثل معلم‌ها حرف بزنم؛ براساس تجربه این سالیانی که کار کرده‌ام، حرف می‌زنم. بازیگر باید در اختیار کامل باشد. یک نقاش یا یک مجسمه‌ساز، با مواد اولیه، اثر هنری خلق می‌کند؛ بازیگر هم همان متریال است. مواد خامی است که باید در اختیار سازنده قرار بگیرد و فرم و شکل بگیرد. برای همین تنها راه رسیدن به شخصیت مورد نظر این است که خودت را در اختیار آدم‌هایی قرار بدهی که می‌توانند کمکت کنند. من در «رسوایی» خودم را دست بسته و کت بسته در اختیار همه عوامل از بالا که آقای ده‌نمکی باشد تا پایین قرار دادم تا بتوانم به این کاراکتر برسم.

از این به بعد به شما «مرد هزار و یک چهره» می‌گویند. تقریبا همه نقش‌ها را بازی کرده بودید جز نقش یک روحانی که این را هم بازی کردید.

نقش در زندگی یک بازیگر، به اندازه تعداد جمعیت روی کره‌زمین است. اگر الان هفت میلیارد جمعیت روی کره‌زمین زندگی می‌کنند، یعنی بی‌نهایت نقش برای بازیگر وجود دارد که می‌تواند بازی کند. هنر برای یک نقاش، برای یک مجسمه‌ساز و اساسا برای یک هنرمند، تمامی ندارد. در مورد بازیگر هم همینطور است؛ نمی‌توانی بگویی که مثلا 1125تا نقش وجود داشت و ما بازی کردیم و تمام شد. به اندازه همه این هفت میلیارد، نقش وجود دارد؛ حتی اگر روزی سه‌تا فیلم هم بازی کنی، کلی نقش برای بازی کردن باقی می‌ماند.

ولی بهترین نقش‌ها را بازی کرده‌اید.

بله؛ اینکه می‌فرمایید بله؛ به نسبت دیگر بازیگران خدا را شکر، نقش‌های خیلی خوبی بازی کرده‌ام، دلیلش هم اول خداست، بعد لطف دوستان و در نهایت دعای مادرم. با اینکه سپردن این نقش به من ریسک داشت.

البته این ریسک بیشتر از زاویه نوع انتخاب‌های قبلی شما بود. شما همیشه نقش‌های کمدی بازی کرده بودید و طبیعتا این نقش جدی ممکن بود، سخت باشد.

دوستانی که الان با هم کار می‌کنیم، از آقای گل‌سفیدی، آقای اسکندری و آقای میرفخرایی و... همگی بعد از مدتی گفتند «آره». به‌هرحال این دوستان کسانی هستند که زودتر از همه می‌بینند و دقتشان بیش از بقیه است.

موقع پذیرفتن نقش حاج‌یوسف در «رسوایی» دودل نشدید؟ به‌هرحال بازی در لباس روحانی، سخت است.

این طبیعی است. هر بازیگری وقتی کاری را نکرده است، دچار تردید می‌شود. کاری را که انجام نداده‌ای، در قبال پیشنهادش دودل می‌شوی. قبل از انجام هم نمی‌توانی راجع به خوب یا بد شدن، پیش داوری کنی؛ تنها می‌توانی با خودت بگویی در قبال این کار جدید، من همه تلاشم را می‌کنم تا به نحو احسن آن را انجام دهم.

در میان نقش‌های روحانی که در سینما و تلویزیون بازیگران بازی کرده‌اند، کدامشان یادتان مانده و دوستش دارید؟

روحانی‌هایی که آقای صدیق‌شریف بازی کردند. نقش روحانی که رضا کیانیان بازی کرده بود، به نظرم خوب بود. پرویز پرستویی در «مارمولک» یادم مانده، هرچند او دزدی بود که خودش را در لباس روحانی جا زده بود و در اصل روحانی‌نما بود؛ به نظرم پرویز پرستویی در این بازی در بازی، شاهکار بوده است.

کاراکتر روحانی‌ای که شما بازی می‌کنید، چه خصوصیاتی دارد؟

حاج یوسف، بسیار عارف است. سیمش به بالا وصل است. در بازار باربری می‌کند، از تدریس به طلاب، درآمدی ندارد. روحانی‌ای واقعی و زاهد است؛ هم نگاه خوبی به خدا و هم نگاه خوبی به اجتماع دارد. یک روحانی خطی نیست که فقط به فکر آن دنیا باشد، به فکر این دنیا هم هست. یک روحانی از جنس مردم و پدر شهید است. یک روحانی جهان اسلامی کامل است؛ الگوی رفتاری این روحانی، امام‌علی(ع) است. جاهایی از زندگی این روحانی، کپی‌برداری از شخصیت اجتماعی حضرت‌علی(ع) است؛ البته طبیعتا اصلا قابل قیاس نیستند.

از روحانیون معاصر، کسی را در رفتار، نوع حرف زدن و... الگوی این کاراکتر قرار دادید؟

نه؛ با اینکه خیلی‌ها می‌گویند این روحانی از نظر ظاهری، کمی شبیه شهید مطهری یا شهید مفتح است، اما الگوی رفتاری از روحانیون معاصر نداشتیم.

بازخورد عکس‌هایی که از گریم شما در مقام روحانی، منتشر شد، چه بود؟

من خودم که متاسفانه بلد نیستم با اینترنت کار کنم، ولی از طریق دوستانم متوجه شدم که بعد از انتشار این عکس‌ها و خبر بازی کردن من در نقش یک روحانی، تقریبا اکثریت قریب به اتفاق سایت‌های سینمایی و... معترض شدند و نوشتند که اگر استفاده از اکبر عبدی در نقش یک روحانی به معنای این است که این کار کمدی است و در آن با روحانیت شوخی شده، محکومش می‌کنیم؛ در صورتی که این کاراکتر و این فیلم، کاملا جدی است. متاسفانه قضاوت‌های عجولانه برای ما ایرانی‌ها عادت شده است؛ هنوز این فیلم را ندیده‌ایم، اما قضاوت‌ها انجام شده و بریده و دوخته‌اند.

در میان سه‌گانه «اخراجی‌ها» کدامش را بیشتر از بقیه دوست دارید؟

«اخراجی‌های 1»؛ چون بقیه «اخراجی‌ها» وامدار همان اولی هستند. همه ما «اخراجی‌های 1» را بیشتر از بقیه دوست داریم، حتی خود مسعود ده‌نمکی. اصلا «اخراجی‌های 1» خوب بوده که دو و سه را ساختیم.

شما بیشترین همکاری را در میان کارگردانان با مسعود ده‌نمکی داشته‌اید. بعد از ایشان با کدام کارگردان زیاد کار کرده‌اید؟

داوود میرباقری (سه‌تا فیلم)، علی حاتمی (دوتا فیلم)، محسن مخملباف (دوتا)، خدابیامرزد علی حاتمی را؛ در بستر بیماری بود و هر روز از من می‌پرسید که اکبر برای بازی در «تختی» که قصد داشت تمامش کند، قرارداد بستی؟ بالاخره یک روز به او گفتم بستم علی آقا، خیالت راحت و خیالش راحت شد.

بعد از اینکه برای چهارمین همکاری به مسعود ده‌نمکی پیوستید، خیلی‌ها تعجب کردند. مردم و رسانه‌ها فکر می‌کردند شما دو نفر با هم مشکل دارید و هرگز با هم کار نخواهید کرد، جریان چه بود؟

ببینید مردم براساس ذهنیات خودشان فکر می‌کنند. من در برنامه هفت، رک و صادقانه حرف زدم؛ گفتم من در نقش بایرام در «اخراجی‌ها» خیلی وقت‌ها بداهه حرف می‌زدم و بازی می‌کردم، آنقدر که آقای ده‌نمکی به منشی صحنه می‌گفت آن چیزی که نوشته‌ام خط بزن و این را که اکبر گفت بنویس. گفتن این جمله‌ها باعث شد تا مردم فکر کنند بین ما کدورت به وجود می‌آید. احتمالا خودشان را جای حاج مسعود گذاشتند و دیدند اگر خودشان باشند، دلخور می‌شوند، در صورتی که اینطور نبود. از من در برنامه زنده سئوالی پرسیده شد و من هم دروغ نگفتم. همانطور که الان هم راست می‌گویم، حتی یک کلمه از دیالوگ‌های حاج یوسف در «رسوایی» را عوض نکردیم، اینقدر که درست و به‌جا بودند. در مورد بایرام من تغییر می‌دادم چون من بایرام‌ها را می‌شناسم. همه پسرعموهای من بایرام هستند، اما ده‌نمکی حتی یک پسرعموی بایرام ندارد! اما در مورد یک روحانی من اظهارنظر نمی‌کنم چون آقای ده‌نمکی سال‌ها درس طلبگی خوانده است و قطعا بیشتر از من این فضا و این کاراکتر را می‌شناسد.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار