كيهان:چرا جدي گرفته نشد ؟!
«چرا جدي گرفته نشد ؟!»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛بعد از آن كه آقاي دكتر احمدي نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگي و ابراز تمايل ايران براي برقراري رابطه با آمريكا خبر داد، انتظار آن بود كه اين پيشنهاد رئيس جمهور محترم كشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و ساير مقامات بلندپايه آمريكايي روبرو شود، چرا كه طي بيش از دو دهه گذشته، «مذاكره با ايران» يكي از اهداف راهبردي دولت آمريكا بوده است كه همواره نيز مخالفت شديد جمهوري اسلامي ايران را در پي داشته است.
بنابراين وقتي رئيس جمهور محترم كشورمان درباره «مذاكره مستقيم» و نهايتا برقراري رابطه با آمريكا ابراز تمايل مي كند، استقبال اوباما و ساير مقامات آمريكايي از اين پيشنهاد، طبيعي ترين واكنش مورد انتظار از سوي آنان است ولي نه فقط اوباما و ديگر مقامات آمريكايي از اين پيشنهاد آقاي دكتر احمدي نژاد كمترين استقبالي نكردند، بلكه با پيشنهاد ايشان برخوردي سرد و تقريبا بي تفاوت نيز داشتند و سؤال اين است كه چرا؟!
مگر نه اين كه مذاكره مستقيم با ايران، آرزوي چندين و چند ساله دولتمردان آمريكايي بوده و هست پس علت چه بود كه از ابراز تمايل رئيس جمهور كشورمان استقبال نكردند؟! پاسخ دشوار نيست و با پوزش از آقاي احمدي نژاد بايد گفت دولتمردان آمريكايي، پيشنهاد آقاي احمدي نژاد را بدون پشتوانه تلقي كرده اند.
چرا كه آنها نيز به خوبي مي دانند آقاي احمدي نژاد اگرچه رئيس جمهور و يكي از مسئولان بلندپايه جمهوري اسلامي ايران است ولي اتخاذ تصميم درباره مذاكره يا رابطه با آمريكا در حوزه مسئوليت و اختيارات قانوني ايشان نيست بلكه مطابق اصل يكصد و دهم قانون اساسي، تعيين سياست هاي كلان نظام برعهده رهبري است و رهبر معظم انقلاب نيز بارها به صراحت و با ارائه دلايل منطقي و مستندات خالي از ابهام، مخالفت خود را با مذاكره و رابطه ايران و آمريكا اعلام كرده اند.
بنابراين علي رغم آن كه پيشنهاد آقاي احمدي نژاد براي دولتمردان آمريكايي يك «امتياز طلايي» تلقي شده و تحقق آرزوي سال ها بر زمين مانده آنان بود ولي مي دانستند اين پيشنهاد فاقد پشتوانه است و نهايتا مي تواند در حد و اندازه تمايل شخصي ايشان تلقي شود و نه تصميم برخاسته از خواست مردم و اراده نظام. دقيقا به همين علت است كه ابراز تمايل آقاي احمدي نژاد به مذاكره و برقراري رابطه با آمريكا از سوي دولتمردان آمريكايي «جدي» و «قابل اعتناء» ارزيابي نمي شود.
كاش رئيس جمهور محترم كشورمان به اين نكته بديهي توجه داشتند و بيرون از حوزه اختيارات قانوني خود، وعده اي نمي دادند كه خدشه اي ناخواسته بر جايگاه قابل احترام رياست جمهوري باشد و كاش در ميان يكصد و چند ده نفر از همراهان خود در سفر نيويورك، جايي نيز براي حضور چند تن از حقوقدانان و كارشناسان برجسته سياسي باز مي كردند تا در مصاحبه ها و اظهارنظرها به ايشان مشاوره بدهند. هرچند نام افرادي از اين دست در ميان هيئت همراه رئيس جمهور محترم ديده مي شود ولي معلوم نيست كه آيا از آنها درخواست مشاوره شده و آنان مشاوره غيركارشناسي داده اند؟ يا از آنها مشاوره اي خواسته نشده و يا اين كه جرات و جسارت لازم براي ارائه نظري متفاوت با رئيس جمهور محترم را نداشته اند؟!
دولتمردان و مراكز استراتژيك در آمريكا انكار نمي كنند كه مذاكره را فقط براي مذاكره مي خواهند و نه براي حل و فصل مسائل فيمابين، چرا كه آنها نيز به خوبي مي دانند، تقابل ايران و آمريكا ريشه در ماهيت طرفين درگير دارد و مادام كه ما در حاكميت بر اسلام ناب محمدي(ص) كه ظلم ستيز است تكيه داريم و آمريكا بر خوي استكباري خود اصرار مي ورزد، اين درگيري و تقابل ادامه خواهد داشت و پايان آن فقط هنگامي است كه ايران اسلامي- خداي نخواسته- از حضور نسخه اسلام در حاكميت چشم پوشي كند و يا آمريكا خوي استكباري خود را كنار گذاشته و به قول حضرت امام(ره) از خر شيطان پياده شود.
اصرار آمريكا بر مذاكره به منظور فاكتور كردن آن براي نهضت ها و انقلاب هاي اسلامي و القاي اين توهم نااميدكننده است كه «اگر الگوي شما ايران اسلامي است، ايران نيز در نهايت چاره اي جز كنار آمدن با آمريكا نداشته است»! اين نكته، بديهي تر از آن است كه «تاب مستوري» داشته باشد و تاسف آور است كه چرا از نگاه تيزبين دوستان پنهان مانده است.
در اين اظهارنظر «جرج فريدمن»، مسئول پايگاه تصميم ساز استراتفور آمريكا دقت كنيد. اين مركز استراتژيك به باشگاه كهنه كاران سازمان «سيا» شهرت دارد. فريدمن اعتراف مي كند كه؛ «مشكل آمريكا با ايران، فعاليت هسته اي اين كشور نيست، ايران نشان داده است كه نه فقط بدون رابطه با آمريكا، بلكه در حال درگيري با آن مي توان قدرت برتر منطقه بود. نگراني ما- آمريكا- آن است كه ايران با اين خصوصيات به الگوي ساير ملت ها تبديل شده است» و...
آقاي احمدي نژاد و يا مشاوران ايشان بايد مي دانستند كه مخالفت جمهوري اسلامي ايران با مذاكره و رابطه با آمريكا، برخاسته از يك منطق قوي و مستحكم است و نه يك سليقه در ميان ساير سليقه ها. پيش از ايشان، دولت هاي سازندگي و اصلاحات نيز مانند آقاي احمدي نژاد و مشاورانش با ساده انديشي و يا به هر علت ديگري كه بحث جداگانه اي مي طلبد براي مذاكره و برقراري رابطه با آمريكا خيز برداشته بودند ولي منطق قوي رهبرمعظم انقلاب كه از پيوست قانوني روشن و پشتوانه عظيم مردمي نيز برخوردار بود، حركت آنان را ناتمام گذاشت. اولين نمونه از اين دست، در سال 1369 اتفاق افتاد.
آن روزها -30 فروردين/19 آوريل 1990- جيمز بيكر وزيرخارجه وقت آمريكا طي سخناني اعلام كرد كه آمريكا آماده مذاكره مستقيم با ايران است و 7 روز بعد - 6 ارديبهشت ماه 69- آقاي عطاءالله مهاجراني معاون پارلماني آقاي هاشمي رفسنجاني - كه امروزه به انگليس پناهنده شده و با آيپك (لابي صهيونيست ها) و MI6 (بخش اطلاعات خارجي دولت انگليس) همكاري آشكار دارد- طي مقاله اي با عنوان «مذاكره مستقيم» در روزنامه اطلاعات، ايستادگي در مقابل كاخ سفيد را «شعارگونه» ناميده و خواستار مذاكره مستقيم و سپس رابطه با آمريكا شد. همان روزها حضرت آقا در سخناني مستند و با ارائه دلايلي مستحكم به نقد اين ديدگاه پرداخته و فرمودند؛
« و اما مسئله اي كه اين روزها در سطح جمعي از اهل فكر و اهل نظر در جريان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است... من معتقدم، آن كساني كه فكر مي كنند ما بايد با راس استكبار-يعني آمريكا- مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلا استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با آمريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي شود؟ اين طوري كه نيست.
مذاكره در عرف سياسي، يعني معامله، مذاكره با آمريكا، يعني معامله با آمريكا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده تو از انقلاب اسلامي، به آمريكا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي كه شما مي خواهيد به آمريكا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به آمريكا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا مي دانيد كه او چه مي خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان يومنوا بالله العزيز الحميد». والله كه آمريكا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي(ص) ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟»
اين استدلال محكم و غيرقابل خدشه به وضوح نشان مي دهد كه مخالفت جمهوري اسلامي ايران با مذاكره ايران و آمريكا، برخاسته از يك نظام فكري مستدل و عالمانه است و نه يك سليقه سياسي.
اما رهبرمعظم انقلاب اين نگاه را در سال 1369 يعني 22 سال قبل مطرح فرموده اند. آن روزها كه نظام اسلامي ايران در بلنداي اقتدار اين روزها نبود و هنوز مانند امروز مجموعه اي از شكست ها و ناكامي هاي پي در پي در ويترين حريف به نمايش درنيامده بود. به بيان ديگر، امروزه از جايگاهي به مراتب مقتدرانه تر و برتر نسبت به آن روزها برخورداريم. بنابراين، نه فقط بر پايه آموزه هاي مقاومت اسلامي كه تغييرناپذيرند، بلكه براساس عقل سياسي و نگاه برخاسته از فرمول هاي رايج استراتژيك نيز بايستي از موضعي بالاتر به ماجراي ياد شده نگاه كنيم.
ولي متأسفانه جناب آقاي احمدي نژاد از كنار اين موقعيت برتر با كم توجهي عبور كرد و در حالي كه انتظار مي رفت با صلابت برگرفته از پشتوانه اقتدار بي بديل نظام، عليه آمريكا و متحدانش خروش بردارند، از موضعي كه با صلابت و جايگاه مثال زدني و الگو شده ايران اسلامي و ملت ايران فاصله داشت به آوردگاه نيويورك رفتند! بديهي است كه نگاه طرف مقابل همانگونه كه اشاره شد به ايران پرصلابت بود و پيشنهاد رئيس جمهور محترم كشورمان را براي مذاكره و رابطه جدي نگرفت ولي خدشه به جايگاه رياست جمهوري و مواضع مقتدرانه اي كه تاكنون آقاي احمدي نژاد از خود نشان داده بود نيز ناخوشايند و غيرقابل پذيرش است.
خراسان:اقدام وزارت خارجه آمريکا؛ پيوند علني با قاتلان بهشتي، رجايي، باهنر و...
«اقدام وزارت خارجه آمريکا؛ پيوند علني با قاتلان بهشتي، رجايي، باهنر و...»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم بهروز بيهقي است كه در آن ميخوانيد؛گرچه اقدام وزارت خارجه آمريکا در خارج کردن گروهک تروريستي منافقين از فهرست سازمان هاي تروريستي اين کشور، في نفسه نشان دهنده تشديد خصومت آمريکا عليه ايران است، اما با توجه به موضع واحد و يکپارچه ملت ايران و تمامي احزاب و گروه هاي سياسي کشورمان عليه منافقين، اين سوال مطرح است که چرا دولت باراک اوباما حاضر شده به بهاي حمايت از منافقين، افکار عمومي در ايران را عليه خود بسيج کند؟ چه روي داده است که رئيس جمهور آمريکا پس از به اصطلاح خود وي، دراز کردن دست دوستي به سوي ملت ايران، اکنون دست دوستي در دست گروهي نهاده که دست کم ۱۲هزار ايراني بي گناه را به خاک و خون کشيده و بدنام ترين گروهک تروريستي نزد ملت ايران است؟
پيش از يافتن پاسخ هاي احتمالي به اين پرسش ها، نمي توان کتمان کرد که اقدام جديد وزارت خارجه آمريکا به سود مدعاي کساني است که قائلند تزويري تمام عيار در بطن تمامي شعارهاي حقوق بشرطلبانه دولت آمريکا نهفته است. شايد اگر دولت آمريکا بر آن بود که پرده از چنين بطني بيفکند، اين، بهترين اقدام بود! فارغ از اين نکته، بايد اذعان کرد که وزارت خارجه آمريکا با خارج کردن گروهک منافقين از فهرست سازمان هاي تروريستي در واقع گام نخست را براي تجديد حيات اين گروهک برداشت.
با توجه به پراکندگي و بي فروغي فعاليت هاي منافقين در برخي کشورهاي عضو اتحاديه اروپا، تمرکز فعاليت هاي آن ها در پادگان اشرف و حفظ انسجام بدنه گروهک در فضايي مخوف و استاليني، تنها نقطه اميد سران منافقين براي جلوگيري از فرو پاشيدن اين گروهک بود، اما با قاطعيت دولت عراق و برچيده شدن پادگان اشرف، گروهک منافقين در آستانه فروپاشي و اضمحلال کامل قرار گرفت.
دولت آمريکا با آگاهي از اين شرايط و در لفافه بررسي هاي سالانه وزارت خارجه درباره گروه هاي مندرج در فهرست سازمان هاي تروريستي، استفاده ابزاري از منافقين عليه ايران را وارد فازي علني کرد. شايد، بيش از اين استفاده ابزاري که در قالب هايي مانند جاسوسي از برنامه هسته اي ايران، انجام اقدامات ايذايي و ... تبلور يافته، نفس ادامه حيات گروهکي که حال ديگر هيچ محل اتکايي جز دولت آمريکا ندارد براي مقام هاي اين کشور واجد اهميت باشد تا در مواقع ضروري به کار گرفته شود.
اقدام وزارت خارجه آمريکا با هر نيت و انگيزه اي که صورت گرفته باشد، تنها ديگر قرينه اي بر تاييد استانداردهاي دوگانه اين کشور در مباحث حقوق بشري نيست، بلکه هم اينک ملت ايران، دولت آمريکا را شريک و همراه و حامي تروريست هايي مي داند که بهشتي ها، رجايي ها، باهنرها، صيادشيرازي ها و هزاران شهيد والامقام ديگر به ويژه از شهروندان عادي را با ناجوانمردانه ترين شيوه ها به شهادت رسانده و ملتي را به سوگ آن ها نشانده اند.
جمهوري اسلامي:خطاي اصلي رياض در دشمن شناسي
«خطاي اصلي رياض در دشمن شناسي»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تحولات عربستان وارد مرحله جديدي ميشود و رسانههاي خارجي از گسترش چشمگير اقدامات سركوبگرانه آل سعود و افزايش تعداد شهداي اعتراضات مسالمتآميز مردمي در منطقه شيعه نشين شرق عربستان خبر ميدهند. براساس گزارشهايي كه از لابلاي فيلترهاي خبري و محدوديتهاي امنيتي رژيم سعودي امكان انتشار يافته، پليس و نيروهاي امنيتي عربستان همزمان با آغاز موسم حج، با حمله به اعتراضات مسالمتآميز مردمي كه از سال گذشته در استان قطيف و منطقه العواميه آغاز شده، 4 جوان را به شهادت رسانده و به اين ترتيب آمار شهداي قيام مردم شرق عربستان به 16 شهيد و صدها زخمي افزايش يافت.
شايد نخستين گماني كه از اين اقدام كم سابقه رژيم سعودي در كشتار 4 نفر از شيعيان اين كشور در يك روز و همزماني آن با آغاز موسم حج به اذهان خطور كند، اينست كه مقامات امنيتي آل سعود به ويژه وزير جديد كشور قصد دارند با قدرت نمايي، اقتدار خود را به رخ كشيده و چنين وانمود كنند كه اجازه هيچ تحركي را به هيچيك از اتباع داخلي و زائران حج نخواهند داد و با مخالفين به زبان گلوله و خشونت تام و تمام برخورد خواهند كرد. اين اقدام دوسويه كه در راستاي سرپوش گذاشتن بر قيام مردم اين كشور در زمان برگزاري مراسم حج و منفعل كردن مسلمانان در همايش عظيم حج تمتع انجام شده، از جهت هدف گذاري، با توطئه سال گذشته مقامات امنيتي عربستان براي متهم كردن ايران به تلاش جهت ترور سفير سعودي در واشنگتن قابل قياس است كه صرفاً در آستانه اين كنگره بزرگ جهاني و براي تحت الشعاع قرار دادن اتحاد و اقتدار مسلمانان صورت گرفت.
عملكرد برخي مقامات سعودي در شرايطي كه رژيم آل سعود دچار تنش و اختلافات شديد داخلي است، از اين واقعيت پرده بر ميدارد كه آشفتگيهاي دروني و كشمكشهاي ميان افراد خاندان سلطنتي براي دستيابي به قدرت، امكان شناسايي منافع ملي و تشخيص دشمنان واقعي را از آنان سلب كرده است. از اين رو در وضعيتي گرفتار آمدهاند كه به همه شهروندان به چشم دشمن نگاه كرده و آنان را به بازداشت، سركوب و ممنوعيت خروج از كشور تهديد كرده و به جاي توجه به خواستههاي قانوني مردم، پاسخ آنها را با گلوله ميدهند.
برخي حكام سعودي كه فاقد بصيرت لازم در ارزيابي وقايع و شناخت دوست و دشمن هستند، با در پيش گرفتن سياست سركوب و مشت آهنين، به مقابله با خواستههاي مردم برخاسته و اين شيوه را يگانه راه غلبه بر فضاي جديد و موج آزاديخواهي ملي تصور ميكنند. كساني كه اين روزها سكان اين رژيم را برعهده دارند، به خيال اينكه با افزايش فشارها قادر به سركوب و خفه كردن مطالبات مردمي و مقابله با پيامدهاي بهار عربي هستند، قصد دارند همه تجربهها و روشهاي سركوبگرانه را به كار ببندند تا با نارضايتيهاي مردمي و مخالفتهاي سياسي مقابله كنند.
از سوي ديگر اين جناح خشن و بيتدبير در هيأت حاكمه آل سعود، آشفتگيهاي رژيم و فقدان همبستگي اجتماعي و مخالفتهاي مردمي را با اتهامات فرافكنانه، به خارج از مرزها منتسب كرده و سعي دارد مطالبات اجتماعي مردم را ناديده گرفته و آنرا تخطئه كند. اين قبيل واكنشهاي نخ نما شده، نه تنها چاره و راه حل پايان دادن به مطالبات مردمي نبوده، بلكه باعث شده دايره مخالفتها به غرب و جنوب عربستان و حتي به پايتخت اين كشور نيز گسترش يابد.
قطعاً سياست سرپوش گذاشتن برمشكلات داخلي و انتساب آنها به خارج، نه تنها باعث تحكيم وضعيت دروني و پاك شدن صورت مسائل و مشكلات نهادينه شده در رژيم سلطنتي آل سعود نخواهد شد بلكه باعث عميقتر شدن بحران عدم مشروعيت سياسي و سردرگمي در رويايي عاقلانه با اين مشكلات خواهد گرديد.
ادامه اين نحوه از برخوردهاي خشونت آميز با مطالبات مردم عربستان، قطعاً دستگاههاي حاكميتي آل سعود را در مسيري بيبازگشت قرار ميدهد كه فرار از اين وضعيت را براي آنها امكان ناپذير خواهد ساخت. البته چه بسا اين قبيل واكنشهاي امنيتي در عربستان نسبت به مطالبات اجتماعي و مشاركتهاي سياسي مردم، نتيجه يكصد سال حكومت قبيلهاي و خانداني باشد كه همه آزاديهاي اساسي و حقوق قانوني يك ملت را از او سلب كرده و چارهاي غير از اين براي مردم باقي نميگذارد كه به سوي گسترش مخالفتها و كشاندن اعتراضات و تحصنها به سراسر كشور گام بردارند.
اكنون در پي تحولاتي كه در عربستان روي داده، سرزمين سكوت و آرامش ديروز، بر اثر جريانات زيرپوستي ناشي از خودآگاهي اقشار مختلف مردم به مرحلهاي رسيده كه احتمال جابجايي در ساختار حكومتي را به امري محتمل تبديل كرده است.
گسترش قيام اهالي شرق عربستان به مناطق ديگر و منحصر نبودن مطالبات در ميان شيعيان و انتقال آن به اهل سنت، اوضاع عربستان را به شدت پيچيده كرده است. در همين حال، جنگ قدرت ميان شاهزادگان محافظه كار با شاهزادگان تكنوكرات و بخشهايي از مفتيهاي متعصب وهابي، اين كشور را در آستانه تحولي بزرگ قرار داده است.
قطعاً بزرگترين خطاي سياسي مسئولين دولت عربستان، اشتباه گرفتن دشمن و خطا در دشمن شناسي است. بدون شك دشمن اصلي رژيم سعودي نه مردم اين كشور و مطالبات سياسي عمومي است كه اكنون با گلولههاي سربي پاسخ داده ميشوند بلكه اين رژيم، پيش و بيش از هر چيز ديگر با يك دشمن شيطان صفت روبروست كه آن هم كسي جز آمريكاي جهانخوار و سياستهاي استعماري نيست.
ملتهاي مسلمان كه همه ساله به بيتالله الحرام مشرف شده و در كنگره جهاني حج حضور مييابند، اين انتظار را دارند كه از ظرفيت بالاي عربستان، در جهت اعاده وحدت اسلامي و مقابله با دشمن درجه اول مسلمانان يعني آمريكاي جنايتكار و صهيونيسم بينالملل استفاده شود ولي صد حيف كه حكام سعودي نه تنها قصد همسويي با اين خواست بزرگ اسلامي را ندارند بلكه در جهت تضعيف و شكست آن عمل كرده و امسال حتي راه را براي ابراز حمايت مسلمانان جهان از پيامبر گرامي اسلام بستهاند.
رسالت:مدل رقابت ايدهها در آستانه انتخابات
«مدل رقابت ايدهها در آستانه انتخابات»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد مهدي انصاري است كه در آن ميخوانيد؛ انتخابات رياست جمهوري" بهواسطه اهميت خاص آن در نظام رياستي منطبق بر قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هر گاه كه برگزار شده بويژه در دورههاي هفتم، نهم و دهم(1388، 1384، 1376) آثار و پيامدهاي مثبت و منفي فراواني بر روند سياستورزي رجال و نخبگان سياسي و مذهبي در جمهوري اسلامي داشته است.
شكلگيري برخي تشكلها، طيفها و جريانهاي سياسي جديد، اجماع لايههايي از مسئولان وكارگزاران نظام براي نوآوري يا چارهانديشي در قبال مشكلات وچالشها، بروز ظرفيتهاي جديد توسعه سياسي، احساس مسئوليت جمعي در قبال فرصتها، تهديدها، غناي هرچه بيشتر ادبيات سياسي بومي در حوزههايي چون رقابت، مشاركت ، مردمسالاري ،... و مواردي از اين قبيل در زمره آثار مثبت برگزاري انتخابات رياست جمهوري در ادوار گذشته بوده است. در مقابل ايجاد برخي سوژههاي تخريبي در جريان رقابت، خروج از دايره قانون و اخلاق، عدم تمكين در برابر راي اكثريت، شبههافكني در افكار عمومي، انشقاق و شكاف در ميان نيروهاي انقلاب، خروج از حاكميت و سقوط در دام جنگ رواني دشمنان را بايد جزء پيامدهاي منفي تجربه برگزاري انتخابات رياست جمهوري در كشور به حساب آورد.
با وجود برگزاري 10 دوره انتخابات رياست جمهوري در كشور و مجرب شدن مردم و نظام سياسي از باب اينكه ذهنيت روشني در قبال گذشته و حال انقلاب دارند، شايسته است همه دستاندركاران امر انتخابات نسبت به ارتقاي آثار و دستاوردهاي مثبت و ماندگار آن درآينده كشور بهنحوي جدي سهيم باشند. يك اقدام بسيار تعيين كننده در اين راستا اين است كه از هم اينك " رقابت ايدهها و فكرها" شكل بگيرد. به عبارت بهتر، در وهله اول نه اشخاص و رجال مذهبي و سياسي، بلكه ايدهها و افكار سازنده و مبتني بر دانايي و توانايي از سوي محافل دانشگاهي، نخبگي و اتاقهاي فكر احزاب و جريانات سياسي طرح و بسط شوند و آنها به رقابت بپردازند. رقابت ايدههايي كه ميخواهند عالمانه و دلسوزانه و با نگاهي ديني و ملي، مشكلات وكاستيهاي اولويتدار جامعه و مردم را حل و فصل كنند.
بنابراين گام اول در " مدل رقابت ايدهها" عبارت از اين است كه فكرها، ايدهها و انديشههاي ما" مسئله محور" باشند وبهخوبي روشن سازند كه قادرند چه مسائلي را از مردم، كشور و انقلاب حل كنند يا چه وضعيتهاي مطلوب يا مطلوبتر را ترسيم نمايند. در گام دوم و آن هم در آستانه انتخابات رياست جمهوري( دو ماه مانده به روز انتخاب) اين افكار و ايدهها توسط فرد يا افراد( رجال سياسي و مذهبي) و يا احزاب و تشكلهاي سياسي " نمايندگي" شوند.
افكار و ايدههاي راهگشا و برآمده از نيازهاي حقيقي جامعه بايد بتوانند " مسابقهاي ملي" را شكل دهند كه مردم ونخبگان در قالب اين مسابقه ، صحنهگردان انتخاباتي باشند كه طي يك پروسه چند ماهه رقم ميخورد. با انتخابات رياست جمهوري خرداد 1392 دولتي جديد استقرار خواهد يافت كه علي الاصول و طبق رويه گذشته 8 سال سكاندار قوه مجريه خواهد بود. از طرفي ميدانيم كه تحقق اهداف چشمانداز 1404 از جنبههاي منطقهاي و داخلي براي ملت و نظام ما جنبه حيثيتي و راهبردي دارد. از سال 1392 تا 1404 تنها دوازده سال زمان داريم تا اهداف و برنامههاي سند چشم انداز تحقق يابند. لذا 8 سال آينده بسيار تعيين كننده خواهد بود. اگر در 8 سال گذشته، موفقيت نسبي در مسير تحقق اهداف سند حاصل شده بايد 8 سال آينده مكمل و متمم اين تلاشها و توفيقات باشد و اگر در زمانبندي 8 سال گذشته، قصور و كمبود داشتهايم و حركت به سمت افق 1404 ناقص مانده، 8 سال آينده بايد تمام تلاش و مجاهدت دولت، مصروف كار و نوآوري مضاعف بشود.
از سوي ديگر درسالهاي گذشته شاهد بودهايم كه تمام شعارهاي مقام معظم رهبري معطوف به مباحث اقتصادي بوده است.
امروز بنا به نظر بسياري از كارشناسان و دستاندركاران امور كلان نظام، پاشنه آشيل كشور در مباحث اقتصادي خلاصه ميشود. تورم، بيكاري، وضعيت معيشت طبقات آسيبپذير، كاهش صادرات، برخي مشكلات در مسير توليد ملي و شاخصهاي توسعه اقتصادي ، سرنوشت خصوصيسازي و اصل 44 قانون اساسي و ... هركدام معضلات و نقاط چالشبرانگيزي هستند كه تنها با همفكري دانشگاهيان، نخبگان و سياسيون قابل حل و فصل هستند. موسم انتخابات، بهترين فرصت براي ايدهپردازي و توليد فكر و انديشه پوياي تمام كساني است كه سربلندي، عزت و پيشرفت ايران اسلامي را ميطلبند.
انتظار ميرود در راستاي برگزاري انتخاباتي سالم و موفق كه منبع زايندهاي براي تكاپو و رشد همه جانبه سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور باشد همه ايدهها مجال طرح و تبيين پيدا كنند ودر فضايي آزاد، منطقي و اخلاقي و با سوگيري ملي وانقلابي رقابت كنند و خواص و نخبگان سياسي نيز چارچوبهاي بازي سياسي را در همين فضا تعريف كنند.
تهران روز:آينده رابطه منافقين با آمريكا
«آينده رابطه منافقين با آمريكا»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فواد ايزدي است كه در آن ميخوانيد؛تصميم آمريكا براي خروج گروهك منافقين از فهرست گروههاي تروريستي به 2 دليل صورت گرفت:
1 - آمريكا كه خود باني اصلي تشكيل اين گروهك بود نياز داشت كه كشورهاي ديگر را تشويق كند تا بعد از خروج منافقين از ليست گروههاي تروريستي، براي آنها مقصدي را انتخاب كنند و اين مسئله جز با خروج نام منافقين از ليست گروههاي تروريستي امكانپذير نبود. در حالي كه دولت آمريكا در دوران صدام حسين هم سابقه انجام اين كاررا داشتند. در زمان جنگ تحميلي عراق با ايران و با حمايت آمريكا دولت صدام حسين از ليست حاميان گروههاي تروريستي خارج شد تا آمريكا بتواند در ميان ساير كشورها براي كمك به دولت عراق در جنگ با ايران حمايت بيشتري ايجاد كند. اكنون آمريكا همان سياست را در قبال سازمان منافقين در پيش گرفته تا از آنان عليه حاكميت جمهوري اسلامي ايران استفاده كند.
2 - نزديك بودن انتخابات آمريكا هم در اين تصميمگيري تاثيرگذار بوده است. آمريكا براي جلب نظر لابيهاي صهيونيستي اين كشور كه مواضع نزديكي با منافقين دارند سعي كرد تا نظر خود را با آراي آنها هماهنگ كند و به اين ترتيب با انجام كاري كه حتي بوش پسر نتوانسته بود انجام دهد، يعني در بحبوحه انتخابات آمريكا راي مثبت آنها را به نفع خود به دست آورد.
اما درباره آينده اين گروهك بايد گفت كه با توجه به حضور نيروهاي فارسي زبان در اين گروهك كه عليه ايران اقدام ميكنند در آينده اعضاي اين جريان با آمريكا ارتباط تنگاتنگي برقرار ميكنند و زمينه ساز اقدامات جديد تروريستي عليه ايران خواهند شد.
جمهوري اسلامي ايران بايد از حمايت آمريكا از سازمان منافقين رسما شكايت كند. چرا كه اين اقدام آمريكا به معناي نقض شعارهاي حقوقبشري و دموكراسيطلبانه آمريكاست كه بارها در صحنه بينالمللي و در رويكرد گزينشي با حوادث و رخدادهاي بينالمللي ديده شده است. اگر به بيانيه ديروز صادر شده توسط وزارت امورخارجه آمريكا توجه كنيم متوجه ميشويم كه نسبت به ماهيت تروريستي گذشته اين گروه ابراز نگراني شده است و اين يعني آنكه آنها هنوز از اينكه عملكرد اين گروه در آينده تغيير جهت دهد مطمئن نيستند.
بنابراين ايران بايد علاوه بر اقدامات حقوقي و شكايت به دادگاههاي بينالمللي از اين اقدام دولت آمريكا در زمينه تبليغاتي هم فعاليت نمايد. به اين ترتيب كه بايد افكار عمومي جهان را نسبت به شعارهاي تبليغاتي آمريكا در زمينه حقوق بشر متوجه سازد و تلاش كند كه نشان دهد شعارهاي دموكراسيمآبانه دموكراتها با اين اقدام بيمعناتر از قبل خواهد شد تا به اين ترتيب رويكرد دوگانه و ستيزهجويانه مقامات آمريكايي با ايران در جريان اقدام اخير بر همگان روشن شود.
سياست روز:بهبود روابط از دستور کار خارج شود
«بهبود روابط از دستور کار خارج شود»عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛يکي از مباحثي که رئيسجمهور کشورمان در سازمان ملل در گفتوگو با رسانههاي غربي مطرح کرد، روابط ايران و آمريکا بود، آقاي احمدينژاد در ديدار با جمعي از نخبگان آمريکايي در پاسخ به اين مساله که چگونه ميتوان چارچوبي براي نزديک کردن ايران و آمريکا به يکديگر ايجاد کرد، گفت: «شرايط موجود در روابط بين ايران و آمريکا به ضرر هر دو کشور و شايد به ضرر همه دنيا است، اما براي بهبود آن بايد نگاهي به سير تحولاتي که روابط را به وضعيت امروز رسانده است، داشته باشيم وبه اين نکته توجه کنيم که ايالات متحده از ابتداي پيروزي انقلاب همواره در مقابل ايران ايستاده است.»
آقاي احمدينژاد در بخشهاي ديگر ديدارها و مصاحبههاي خود باز هم به روابط ايران و آمريکا پرداخت.
برخي کارشناسان و صاحبنظران در داخل از اين گفتمان حمايت کردند و برخي هم از آن انتقاد نمودند.
آنها که حمايت کردند، اعتقاد آقاي احمدينژاد را دارند. آنها معتقدند که گفتوگو و برقراري روابط با آمريکا حلال مشکلات فيمابين است و اگر قرار است اتفاقي بيفتد، تنها آمريکاست که ميتواند در روند تحولات تاثير بگذارد و ديگران نقشي ندارند و محوريت با آمريکاست. حتي گفت وگوهاي هستهاي ايران و ۱+۵ هم تحت تاثير تصميمات آمريکا قرار دارد.
اين تعبير از سخنان رئيسجمهور هم برميآيد. رئيسجمهور در همين ديدار درباره موضوع هستهاي ايران با بيان اين که اين موضوع کاملا سياسي شده است، گفت: «اين موضوع بين ايران و آمريکاست و اگر امروز آمريکا خود را از آن کنار بکشد، ديگر کسي درجهان ادعايي عليه ايران ندارد و لذا معتقدم بايد در عرصهاي جدا از مذاکرات هستهاي آن را حل و فصل کنيم. جمهوري اسلامي ايران آمادگي دارد تا چنانچه دولت آمريکا قدمي براي ايجاد تفاهم بين دو کشور بردارد در ذهنيت منفي خود نسبت به آمريکا تامل کرده و کمک کند تا سريعتر روابط دو کشور بهبود يابد.»
گروه اول گفتوگوي مستقيم با آمريکا را پيشنهاد ميکنند که به نظر ميرسد، آقاي احمدينژاد هم بر همين سياست معتقد است.
اما گروه دوم به شدت مخالفند و اعتقاد دارند، سياستهاي خارجي نظام به ويژه موضوع آمريکا مسالهاي نيست که بر عهده رياست جمهوري باشد و تنها شخصيتي که ميتواند در اينباره تصميم بگيرد رهبر معظم انقلاب به عنوان بالاترين مقام نظام جمهوري اسلامي است.
آنها اعتقاد دارند، انقلاب اسلامي ايران با ويژگي ضد آمريکايي خود و سلطه اين کشور در ايران، به پيروزي رسيده است. حضرت امام «ره» هم بارها در مواضع ضد آمريکايي خود تاکيد کردهاند که روابطه ايران و آمريکا معنايي ندارد و همين سياست در زمان حضرت آيتالله خامنهاي هم دنبال شده است.
نکته ديگر در اين موضوع، به زمان طرح آن باز ميگردد. تحليلگران اعتقاد دارند که طرح گفتوگوبا آمريکا و بهبود روابط، در سال آخر دوران رياست جمهوري دهم، سياستي در راستاي عرصه انتخاباتي است. تا برگزاري انتخابات رياست جمهوري يازدهم زمان زيادي باقي نمانده است و با توجه به اظهارات آقاي احمدينژاد مبني بر باقي ماندن در عرصه سياسي، اين برداشت و تحليل به وجود ميآيد که اين اقدام يک کار
انتخاباتي است.
انتخابات رياست جمهوري آمريکا دي ماه همين سال برگزار ميشود و انتخابات رياست جمهوري ايران ۲۴/۳/۹۲ برگزار ميشود. اين دو انتخابات ميتواند بر تحولات سياسي تاثيرگذار باشد. اما اين تاثيرات نميتواند موجب بهبود روابط دو کشور شود.
فرض بگيريم اگر در آمريکا جنبش وال استريت بتواند به خواستههاي خود دست يابد، نظام سرمايهداري و امپرياليستي آمريکا برچيده شود، خوي دخالت و تجاوزگري کاخ سفيد برچيده شود، چتر حمايت بيچون و چراي آمريکا از رژيم صهيونيستي برداشته شود و يک دولت به واقع مردمي در اين کشور حاکم گردد، آنگاه ميتوان درباره بهبود روابط ايران و آمريکا سخن گفت و روابط را برقرار کرد.
سياستهاي کلي نظام در دست مقام معظم رهبري است. مسئولين دو طرف هم به خوبي ميدانند که بحث در اين باره بيهوده است.
سياست جمهوري اسلامي ايران در قبال آمريکا همچنان تغيير نيافته و با توجه به شرايط کنوني، تغيير هم نخواهد يافت.
تحولات و خيزشهاي اسلامي در منطقه و اعتراضات گسترده مردمي در غرب شرايط خوبي را براي جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرده است که بحث گفتوگو و بهبود روابط با آمريکا را بعيد ميسازد. اين سياست در دولتهاي پيشين هم دنبال شده است و خروجي آن خصومت بيشتر آمريکا عليه ايران بوده است. آمريکا موضوع گفتوگو و بهبود روابط را ضعف ايران تلقي ميکند. اين بحث بايد از دستور کارخارج شود.
وطن امروز:حاجآقا لطفاً نفرمایید !
«حاجآقا لطفاً نفرمایید !»عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سیروس محمودیان است كه در آن ميخوانيد؛شبه سکوت اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی در قبال بازداشت فرزندانش ناخواسته این شائبه را به وجود آورد که ایشان لابد تصمیم گرفتهاند فعلا از ورود به رفتارهای حاشیهساز پرهیز کنند. کمی نگاه تحلیلی بر سخنان منسوب به ایشان درباره بازداشت فرزندانش که «هیچ فرقی بین بچههای او و مردم وجود ندارد» نشان میدهد چنین تصوری درباره ایشان از بیخ و بن باطل است. میتوان گفت سالهاست «حاشیه خودساخته» مونس خانواده هاشمی رفسنجانی شده است. به هر شکل شکی وجود ندارد که مابین اعضای خانواده ایشان با بچههای مردم تفاوتهای بنیادین عام و خاصی وجود دارد. شاید یادآوری چند نکته کوچک مختصرا بتواند روشن کند که آیا واقعا مابین بچههای رفسنجانی با بچههای مردم فرقی وجود دارد یا نه؟
1-اخیرا پرینت سفرهای خارجی اعضای خانواده هاشمی در 6 ماه اول سال 91 در کشور منتشر شد که نیمنگاهی گذرا بر فهرست سفرهای خارجی خانواده ایشان نشان میدهد ریز و درشت آن خانواده در 6 ماه یاد شده با صرف مبلغ کلانی بیش از 40 بار به کشورهای مختلفی مانند امارات عربی متحده، عربستان، فرانسه، پاراگوئه، ترکیه، آلمان، عراق، مالزی، قبرس، انگلیس و... مسافرت شخصی داشتهاند.
فارغ از تنوع سیاسی- جغرافیایی این کشورها میتوان گفت آقای هاشمی رفسنجانی در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت دسترسی آسانی به آمار و ارقام درباره وضعیت معیشتی بچههای مردم دارد و ایشان به خوبی میدانند بچههای مردم عموما در قید و بند تامین شهریه دانشگاه، اشتغال، ازدواج، جهيزيه و... گرفتار هستند و طبعا سال به سال هم حتی فرصت فکر کردن به مسافرت خارجی را پیدا نمیکنند.
بگذریم که نوههای ایشان سالهاست در انگلستان (مهد استعمار و استعمارگری) سکونت دارند. اخیرا سندی منتشر شده که گویا مهدی هاشمی از سالها پیش دارای کشتی تفریحی خصوصی بوده یا هزینه اسب و اسبداری دخترش سر به فلک میکشد.
2-حدودا 30 ماه پیش بود؛ 25 خرداد 1388. فتنه 88 تازه رخ اصلی خود را با تخریب اموال عمومی و ضرب و جرح افراد بیگناه نشان داده بود. مردم نگران حمله فتنهگران به پایگاه نظامی بسیج نینوا و مسجد لولاگر در خیابان آزادی تهران بودند. بچههای مردم هم با جان و دل به دفاع از کیان انقلاب اسلامی مشغول بودند. تروریستهای منافق هم به کسی رحم نمیکردند. رادیو اسرائیل با بغض صهیونیستی راهکار نشان میداد: «اگر صدها نفر ایرانی نیز کشته شوند نباید تظاهرات را رها کرد و باید این درگیریها و تظاهرات تا سرنگونی دولت احمدینژاد ادامه یابد.»
مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی منافقین نیز با صدور بیانیهای فرمان داده بود: «مقاومت قهرمانانه و اشرفنشان خود را به هر قیمت ادامه دهید. پیروزی از آن شماست.» انصافا فائزه هاشمی هم همراه برخی نوادگانتان «اشرفنشان» خوب میدانداری میکردند. آن روزها فایل صوتی فائزه دست به دست ضدانقلاب میچرخید و در اوج بهت بچههای مردم از ماهوارهها پخش میشد.
شما هم سکوت تلخی کرده بودید. سکوت شما برای بچههای مردم تلختر بود. انصافا هضم آن بسیار سخت و طاقتفرسا بود. بچههای مردم با دیدن قرآنهای سوخته مسجد لولاگر فریاد وا محمدا سرمیدادند و متقابلا دختر شما در جمع اوباش خیابان آزادی کینه توزانه فریاد میزد: «...این اعتراضات باید ادامه پیدا کنه. اینا باید بفهمن مردم کوتاه بیا نیستن. از بس خاتمی بیعرضه بود، [در انتخابات قبلی] اون همه تقلب شد و بابا نتونست رای بیاره. خاتمی آخرش گفت انتخابات سالم بوده، چون خودش برگزار کرده بود و به نام خودش نوشته میشد. خاتمی خیلی خیانت کرد...».
3-بازخوانی این خبر که مربوط به دوم تیر 1388 است باز گوشهای از تفاوت بچههای شما با بچههای مردم را نشان میدهد. زمانی که بچههای مردم زیر خشم شیطانی اغتشاشگران، مظلومانه دست و پا میزدند، برخی فرزندان شما در بطن یک حصار امنیتی در خدمت توطئه براندازی نرم بودند. خبر اینچنین است: «یک مقام امنیتی بازداشت فائزه هاشمی و تنی چند از بستگان هاشمیرفسنجانی را با هدف حفاظت آنان از ترور عناصر آشوبگر و گروهکها عنوان کرد.
وی با اشاره به حضور گروههای تروریستی از جمله منافقین در میان عناصر آشوبطلب اعلام کرد: با توجه به رسانهای شدن حضور نزدیکان آقای هاشمی در تجمعات هفته گذشته، بیم آن میرفت عناصر منافقین با هدف متهم کردن نظام و دامن زدن و ایجاد شکاف و التهاب به آنها آسیب برسانند که با هوشیاری نیروهای امنیتی این توطئه خنثی شد، لذا روز گذشته برخی نزدیکان هاشمی رفسنجانی از جمله دختر ایشان که در تجمع غیرقانونی حوالی میدان جمهوری حضور داشتند، بر اساس گزارش نیروهای امنیتی، نامبردگان را بلافاصله به نزدیکترین مقر نظامی منتقل کرده و تا پایان آشوبها نگهداری کردند.» روزنامه جوان هم همان زمان نوشت: «فرزند یکى از مقامات برجسته کشور که یک روز پس از بازداشت توسط نیروهاى امنیتى آزاد شد در میدان توحید تهران مشغول پخش پول نقد بین آشوبگران بوده است.
همچنین نوه دختری همین چهره برجسته سیاسی نیز از چهرههای آشوبطلب شبهای اخیر بوده است. «ع- ل» فرزند «ف- ه» مسؤولیت شاخه اغتشاشگران شبهای اخیر تهران را عهدهدار است. دیگر نوه نامبرده «س- ل» نیز طی روزهای گذشته به همراه برخی بستگانش در حوالی خیابان آزادی به دلیل تحریک اغتشاشگران توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بود».
4- کمی بعدتر که قافیه برای فتنهگران بیگانهپرست تنگتر میشود آقازاده مهدی هاشمی به بهانه سرکشی به دفتر دانشگاه آزاد که اتفاقا در لندن مستقر است، راهی ماموریت اداری میشود. ماموریتی که اساسا به دلیل اتفاقات رخ داده در دانشگاه آزاد نمیتوانست هیچ خروجی داشته باشد ولی ماموریت ایشان 30 ماهی با پول بیتالمال طول میکشد. گذر زمان که به چهارمین جلسه دادگاه رسیدگی به جرائم متهمان فتنه میافتد اعترافات حمزه کرمی همه معادلات را به هم ریخت. اسناد مختلفی درباره تخلفات بچه شما روی میز قاضی بالا پایین میشد اما خبری از مهدی نبود تا الان که اتمام کار! و تحصیلاتش و مشورت شما تنها بهانه او برای بازگشت به وطن است. راستی آقای هاشمی! کسی از بچههای مردم سراغ دارید که با شرایط فرزند شما 30 ماهی در لندن و... اقامت داشته باشد؟
2- مقوله روزنامه زن، مصاحبههای هتاکانه، هنجارشکنی و انجام رفتارهای دون از شأن در جامعه در دوران سازندگی و دامن زدن به دوچرخهسواری زنان در معابر عمومی، آشوبگری و اقدام علیه امنیت ملی و... یکی از افتخارات فائزه هاشمی است. آیا کسی از بچههای مردم تاکنون بدون عقوبتهای احتمالی شرعی- قانونی توانستهاند دست به چنین اقداماتی بزنند؟ راستی رمز فرار فائزه از مجازاتهای قانونی در همین تفاوتهای خودخواسته خلاصه نمیشود.
5- سالها پیش فائزه هاشمی که اقدام به چاپ پیام نوروزی عجوزه فرح پهلوی در روزنامه متعلق به خودش کرده بود در پاسخ به اعتراض بچههای مردم و با استفاده از
3 دقیقه وقت یکی از نمایندگان پشت تریبون مجلس شورای اسلامی قرار میگیرد و با زبانی طلبکارانه میگوید: «طرف صحبت من افرادی هستند که یک هزارم خانواده هاشمی برای انقلاب سرمایهگذاری نکرده و ستمهای خاندان پهلوی را به جان نخریدهاند. شما که باید سمبل عدالت باشید، آیا انگ حمایت از سلطنت و ضدانقلاب آن هم به خاطر چاپ 2 خط خبر، به افراد خانواده هاشمی میچسبد؟ مگر کشور قانون ندارد که از طریق جنجال و غوغاسالاری میخواهید عدالت را مستقر کنید؟ آیا هرگونه رفتاری قابلتوجیه است؟ حداقل یکبار هم شده قوانین را جدی تلقی نموده یا مروری بر آن بکنید.» بگذریم که بچههای مردم هیچ خواستهای جز اعمال قانون در برخورد با فرزندان شما ندارند.
6- آقای هاشمیرفسنجانی! حیفم آمد این نکته آخری را بیان نکنم. در کتاب خاطرات خویش که اتفاقا بسیار پرفروش هم بود از شیرینکاریهای فرزندان و مناسبات و توقعات همسرتان با عنوان «عفت» مکررا نام بردید. کلی هم به خود زحمت دادید تا در لابهلای خاطرات اثبات کنید که بچههای شما در منطقه جنگی حضور داشتند. حتی از غذا خوردن آنها هم گذر نکردید. آدم با خواندن بخشی از خاطرات شما احساس میکند شما و برخی اطرافیان شما انقلاب را بدهکار شما میدانند. استاد عبدالحسین برونسی بنا را که هنوز به یاد دارید. شهید عبدالحسین برونسی را میگویم. در آن سالهای جنگ که مهدی هاشمی در کنار خالهاش در بلژیک درس مهندسی میخواند، برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) بود. 8 فرزند داشت و یک خانه گلی کوچک در مشهد. در جایی دیده نشده که برونسی منت حضور پسر 11 سالهاش را در منطقه بر سر کسی بکوبد. تازه برونسی وقتی پسرش ابوالحسن را با خود 3 ماه تابستان به منطقه میبرد او فقط 11 سال داشت. از روحانی گردان خواهش کرده بود در طول این 3 ماه حتما به پسرش خواندن قرآن را یاد بدهد. خود او هم در اوج گرفتاریهای رزمیاش مرتبا پیگیر قرآنآموزی فرزندش بود. نمیدانم شما موقع رفتن مهدی به بلژیک چه سفارشی به خاله او کرده بودید. باز بگذریم. یک روز نیمههای شب دست پسر کوچکتر او بر اثر حادثهای میشکند.
ماشین تویوتای سپاه برای انجام ماموریت اداری در اختیار ایشان بوده ولی چون کار ایشان شخصی بوده است او با پای پیاده سر خیابان میرود و با زحمت یک تاکسی کرایه میکند و پسرش را به بیمارستان میرساند. پدرمرحومش با وجود سن بالا چند ماه آخر عمر را به جبهه اعزام میشود. روز تسویه حساب پدر، شهید برونسی اورکت سپاه را از پدرش بازپس میگیرد و با شهامت به پدرش توضیح میدهد که این اورکت مال بیتالمال است و او باید آن را پس بدهد. در یک شب بارانی برونسی را که در عملیات به سختی مجروح شده بود با برانکارد به خانه میآورند. سقف خانه تکاتاقه او که کاهگل بود تقریبا از همه جا چکه میکرد. مسؤولان سپاه مشهد که به ملاقاتش میآیند از دیدن وضع خانه او ناراحت شده و فردا صبح پیکی را با مقداری پول به خانه برونسی میفرستند که او با آن پول خانه را تعمیر کلی کند. برونسی به اعتبار بیتالمال پول را پس میفرستد.
مدتی بعد سپاه او را همراه جمعی از رزمندگان به حج میفرستد. در بازگشت او مخارج سفر را با دقت حساب میکند و با فروش تلویزیون منزلش 16هزار تومان بابت مخارج سفر به سپاه بازمیگرداند. لحظه شهادت او هم خواندنیتر است که مجالی برای بازخوانی آن نیست. راستی میدانید رمز پرفروش بودن کتاب شما 2 نفر که تفاوت ماهیتی با هم دارید در چه چیزی نهفته است؟ راستی بچههای مردم بیشتر دوستدار کتاب شما هستند یا عشق زندگی و مرام خدایی شهید برونسی؟
حمايت:عنصر 92؛ فقط یک بهانه
«عنصر 92؛ فقط یک بهانه»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛حدود 140 سال پیش که دیمتری مندلیف – شیمی دان مشهور روسی - اورانیوم را در خانه 92 جدول تناوبی خود قرار داد، هیچگاه فکر نمیکرد این عنصر عجیب، روزی پایش به معادلات مهم سیاسی جهان باز شود.
از زمانی که برخی قدرتهای بزرگ به خواص خوب و بد اورانیوم پی بردند، علاوه بر استفاده از خواص خوب آن، از خواص مخرب اورانیوم – و البته برخی عناصر دیگر- هم استفاده کردند. یکی از موارد استفاده از خواص مخرب اورانیوم کمک گرفتن از این عنصر شماره 92 جدول مندلیف در ساخت بمبهای اتمی و هسته ای است.
بهترین و تنها مثال برای استفاده عملی از قدرت فوقالعاده مخرب بمب اتم هم دولت آمریکاست که در سال 1945 دو شهر هیروشیما وناگازاکی ژاپن را مورد هدف بمب اتم قرار داد که با این اقدام وحشیانه ایالات متحده، جان حداقل 220 هزار ژاپنی گرفته شد.امروز و پس از گذشت نزدیک به 67 سال از جنایت هولناک آمریکا، شاهد آن هستیم که باراک اوباما در سخنرانی خود در صحن سازمان ملل و در حضور همه کشورهای دنیا از نگرانی خود در دست یابی ایران به خواص عنصر شماره 92 جدول مندلیف میگوید.
او که وارث سیاستهای پلید استکباری اخلاف خود همچون هری ترومن – رییس جمهور وقت آمریکا و صادرکننده دستور بمباران اتمی ژاپن – است، در شرایطی ایران هستهای را خطری برای جهان اعلام کرد که هنوز هم میتوان افرادی را در ژاپن یافت که متأثر از آن بمباران دهشتناک اتمی آمریکا هستند.لفاظی های باراک درباره حق هسته ای ایران هم تنها یک ژست منطقی در جلوی چهره غیرمنطقی اوست که اگر بیداری ملتها نبود، اصولاً جمهوری اسلامی ایران را محق بداشتن انرژی هسته ای نمیدانست.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم جعلی صهیونیستی هم که به نقلی دارنده بزرگترین زرادخانه اتمی دنیا و حداقل دارنده مقام اول تعداد بمبهای اتمی در خاورمیانه است در سخنرانی خود در نشست مجمع عمومی سازمان ملل تصویری (بخوانید کاریکاتور) از یک بمب اتمی را به همه نشان داد. این نمایش مضحک نتانیاهو که البته دست مایه استهزای رسانههای جهانی و حتی رسانههای داخل قدس اشغالی شد، فرار رو به جلوی صهیونیستها تعبیر میشود.
نقاشی بمبی که نتانیاهو مدعی بود ایران به زودی به آن دست خواهد یافت، بیشک از روی بمبهای اتمی داخل خاک رژیم جعلی اسرائیل کشیده شده والا در خاک جمهوری اسلامی و البته بسیاری از کشورهای جهان که چنین بمبی وجود ندارد تا بتوان از روی آن نقاشی کرد (!)مقامات آمریکا، رژیم جعلی صهیونیستی و برخی دول غربی مدام در پی القای این امر هستند که ایران در پی دستیابی به سلاح هستهای است که به زعم آنها این قدرت اتمی ایران برای آینده جهان یک خطر بالقوه است. اما آیا به راستی دعوای آنها با ایران اسلامی فقط بر سر دست یابی ایران به سلاح اتمی است.
آیا غربیها نگران این هستند که ایران هم مثل آنها پی به خواص خارقالعاده اورانیوم ببرد و نتوانند در مقابل این قدرت ایران، خودی نشان دهند؟واقعیت این است که عنصر 92 جدول تناوبی عناصر فقط یک بهانه است. بهانه ای برای جنگ نرم- شاید روزی گرم - با ایران اسلامی. ایرانی که در 33 ساله گذشته هر آنچه گفته و عمل کرده برخلاف نظر استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا بوده است.
ایرانی که به رغم مخالفت آشکار و پنهان برخی زورگویان جهانی و حتی امثال دبیر کل سازمان معیوب ملل و داد و فریادهای آنها، رژیم منحوس اشغالگر قدس را به رسمیت نمیشناسد و خواستار محو اسرائیل است. دست یابی ایران به سلاح اتمی اگر چه یک تهمت بی اساس از سوی غربیهاست اما بهانه خوبی است برای فریب افکار عمومی جهان در افزایش ایران هراسی. اما مسئولان کشورمان به خوبی میدانند و باید همه بدانند که این موضوع صرفاً یک بهانه است.
اگر این بهانه را از دشمنان هم بگیریم کما اینکه حداقل در دو دهه اول شکلگیری نظام اسلامی هیچ سخنی از دست یابی ایران به سلاح اتمی نبود – بازهم شاهد دشمنی سرسخت غربیها و در رأس آن آمریکا با ایران اسلامی خواهیم بود. سادهلوحی است اگر فکر کنیم که با دست کشیدن از فعالیتهای صلحآمیز هسته ای، غرب روی خوش به ما نشان خواهد داد.
همان طور که مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهای امسال خود تاکید فرمودند روزی در این کشور برخی مسئولان راضی و قانع به داشتن تنها 3 دستگاه سانتریوفوژ بودند اما دشمن به این تعداد اندک هم قانع نبود.ایستادگی ملت و رهبر فرزانه نظام جمهوری اسلامی بر آرمانهای الهی حضرت روح الله(ره) و پایبندی به اسلام ناب محمدی (ص) تنها عامل مخالفت استکبار جهانی با ایران است که تا از آن کوتاه نیاییم – که هیچگاه نخواهیم آمد – دشمنیها برقرار است ولو اینکه عنصر 92 و امثال آن بهانه باشند.
آفرينش: فرهنگستان زبان فارسي و نگاهي آسيب شناسانه به وضعيت زبان فارسي
«فرهنگستان زبان فارسي و نگاهي آسيب شناسانه به وضعيت زبان فارسي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛اگر به كشورهاي توسعه يافته و قدرتمند نگاهي داشته باشيم در واقع حمايت از زبان ملي يكي از اولويت ها وراهبردهاي سياسي و فرهنگي آنان در داخل و خارج بوده و نقش مهمي در پرستيژ سياسي فرهنگي و افزايش قدرت نرم آن كشور ها داشته است . در اين بين در كشور ما نيز پشتيباني از زبان فارسي در داخل و خارج از کشور در عصر کنوني را از جمله وظايف مهم برشمرده شده و در سالهاي اخير نيز مقامات سياسي و فرهنگي كشور بر اين امر تاكيد كرده اند.
در اين بين فرهنگستان زبان فارسي به عنوان نهادي ساختاري در اين امر هر چند در سالهاي گذشته تلاش زيادي در جهت بهبود جايگاه ادب و زبان فارسي در داخل و خارج از كشور انجام داده است اما اگر نگاهي آسيب شناسانه به عملكرد اين فرهنگستان و وضعيت كنوني زبان فارسي در منطقه و جهان داشته باشيم در واقع گام هاي بسياري براي ايفاي نقش مطلوب فرهنگستان و بهبود جايگاه زبان فارسي در رسانه ها دنياي مجازي و... مورد نياز است .
در اين حال تعلل در معادل سازي اصطلاحات و لغات معادل فارسي و تاخير در انتشار اين واژه ها در كشورمان و کشورهاي فارسي زبان آسيب هاي جدي به زبان و ادبيات فارسي وارد مي کند. به عنوان نمونه سالهاي پس از رواج اس ام اس در زبان فارسي واژه پيامك جايگزين شد و پس از ترويج واژه سيستم حمل و نقل« بي آر تي» در بين شهروندان تهراني معادل آن مورد استفاده قرار گرفت . در اين بين بايد گفت اين رويكرد و تاخير هميشگي و گاه چند ساله در جايگزيني واژگان خارجي عملا ميتواند زبان ملي كشور را مورد تهديد قرار دهد. در بعد ديگري با توجه به حضور و نفوذ زبان فارسي در سطح منطقه بويژه در دو كشور افغانستان و تاجيكستان از يك سو ما بايد از يك سو به منظور جلوگيري از ورود لغات بيگانه در زبان کشورهاي فارسي زبان بايد اصطلاحات و واژه هاي مشابه فارسي را در اختيار کشورهايي چون افغانستان و تاجيکستان قرار دهيم و از سويي نيز طرح پيشين فرهنگستان مشترک زبان فارسي را بايد حداقل بين سه کشور ايران، افغانستان و تاجيکستان را مورد توجه جدي تر قرار دهيم.
چرا كه هماکنون بسياري از واژههاي زبان فارسي بين اين سه کشور اصلي فارسي زبان تفاوت زيادي وجود دارد هر يک از کشورها اصطلاحات و واژگان ويژه خود را ايجاد کرده اند. بنابراين تداوم اين امر مي تواند چالشي مهم براي درك بيشتر بين فارسي زبانان در جهان باشد. در بعد ديگري بايد گفت كه پراكندگي و شلختگي در «رسم الخط زبان فارسي» و عدمقدرت لازم براي اجرايي شدن مصوبات فرهنگستان موضوع تازهاي نيست و حتي در سالهاي گذشته استادان مهمي به اين امر اعتراض كرده اند . در اين حال فرهنگستان بايد رسمالخط ثابتي را مورد تاكيد قرارداده و با همكاري دولت گذشته از توجه به اين امر پيگر اجراي مصوبات گردد .
آنچه مشخص است يكي از مشكلات زبان فارسي كمتوجهي مجريان و چالش هاي گوناگون در تاخير در واژه گزيني و سپس تاخير در اجراي مصوبات زباني است.
در اين بين فرهنگستان زبان و ادب فارسي به عنوان بزرگ ترين مرجع تصميم گيرنده مسائل زباني، فرهنگي و ادبي كشور بايد توجه ويژه اي به حفظ و بهسازي زبان كند و براي زنده ساختن شكوه ديرين زبان فارسي تلاش هاي ارزنده اي را در سطح ملي و جهاني انجام دهد.
جوان:مذاكره با امريكا با كدام الفبا؟!
«مذاكره با امريكا با كدام الفبا؟!»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم يدالله جواني است كه در آن ميخوانيد؛اظهارات رئيسجمهور در امريكا مبني بر تجديدنظر در روابط ايران با ايالات متحده و ضرورت برطرف كردن موانع برقراري رابطه بين دو كشور، بازتاب گستردهاي در رسانههاي غربي داشت.
در ميان واكنشهاي داخلي، اعتراض تعدادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با تذكري كتبي به رئيسجمهور اهميت ويژهاي دارد. اين نمايندگان ضمن اعتراض به اين قبيل اظهارات، آن را ناسازگار با راهبرد عزت، حكمت و مصلحت دانستند.
براساس اخبار رسانهها، رئيسجمهور در يكي از گفتوگوهاي رسانهاي در خصوص ديدگاهش نسبت به امريكا ميگويد:«بنده جزو كساني هستم كه معتقدم امكان تداوم اين شرايط بين ايران و امريكا وجود ندارد و بايد اين وضعيت بهبود يابد... دو كشور بزرگ، مؤثر و قدرتمند، ۳۳ سال است كه رو در روي يكديگر قرار گرفتهاند و اگر دراين مدت همافزا با يكديگر عمل كرده بودند، امروز شرايط بينالمللي شكل ديگري داشت.« آقاي احمدينژاد همچنين در ديدار با جمعي از نخبگان امريكايي گفته است:«ايران، امريكا را به رسميت ميشناسد و معتقد است ميتوانيم با يكديگر رابطه داشته باشيم.»
ترديدي نيست كه اكنون جمهوري اسلامي ايران يك كشور قدرتمند و مؤثر در منطقه و فرامنطقه است و ترديدي نيست كه ايران اسلامي با حركت در مسيري كه حضرت امام خميني (ره) در پيش روي آن قرار داد به چنين قدرتي دست يافت. اين مسير، مسير مبارزه با امريكا و ايستادگي در برابر توطئههاي استكبار جهاني به سركردگي ايالات متحده و حمايت از محرومان و مستضعفان جهان است. امريكا تا آخرين لحظه از حكومت پهلوي حمايت كرد و پس از سقوط شاه و استقرار جمهوري اسلامي، سياست مقابله با ايران را با هدف نابودي انقلاب و ساقط كردن نظام نوپاي ديني در كشورمان در پيش گرفت. اسناد لانه جاسوسي، افشاكننده سياستها، توطئهها و برنامههاي امريكا در قبال انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي است.
طي ۳۳ سال گذشته، حضور فعال امريكاييها در پشت صحنه توطئهها و فتنههاي بزرگ عليه جمهوري اسلامي از قبيل حركتهاي تروريستي دهه ۶۰ و ناآراميهاي داخلي آن دوران، غائلههاي تجزيهطلبي در مناطق قوميتي چون كردستان، خوزستان و بلوچستان، جنگ تحميلي، تهاجم فرهنگي و جنگ نرم، فتنههاي ۷۸ و ۸۸، جنگ اقتصادي كنوني و ترور دانشمندان هستهاي ايران ملاحظه ميشود.
به خاطر همين مواضع و رفتارهاي امريكا در قبال انقلاب و جمهوري اسلامي ايران بود كه حضرت امام (ره)رابطه ايران و امريكا را به رابطه گرگ و گوسفند تشيه ميكنند و ميفرمايند:« روابط ما با امريكا روابط يك مظلوم با ظالم است. روابط يك غارت شده با يك غارتگر است.» در ديدگاه رهبر كبير انقلاب اسلامي، امريكا دشمن شماره يك مردم محروم مستضعف جهان است و يك تروريست بالذات است. حضرت امام خميني (ره) ماهيت امريكا را كه استكباري و جهانخواري است، اينگونه تشريح ميكنند: «امريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و همپيمان او صهيونيسم جهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود، جناياتي مرتكب ميشود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند.»
براساس چنين شناخت دقيق و حكيمانهاي بود كه آن عزيز سفر كرده و به حق پيوسته، مكرر ملت ايران را به هوشياري در برابر دسايس و نيرنگهاي دولتمردان امريكا فراخوان ميكرد و وظيفه مسلمانان و خصوصاً ملت ايران در قبال امريكا را اينگونه بيان ميداشت:« ما يقين داريم اگر دقيقاً به وظيفهمان كه مبارزه با امريكاي جنايتكار است ادامه دهيم، فرزندانمان شهد پيروزي را خواهند چشيد.» حضرت امام خميني (ره) با هشدار به كساني كه شناخت درستي از امريكا نداشتند يا به هر دليل ديگري به دنبال رابطه با امريكا بودند، ميفرمايند:«آنهايي كه خواب رابطه با امريكا را ميبينند خدا بيدارشان كند.»
اما در اين ميان حضرت امام (ره) با يك نگاه مبتني بر آرمانگرايي واقعنگر، باب مذاكره و رابطه با امريكا را براي هميشه تا پايان تاريخ نبسته و براي برقراري رابطه با امريكا، اينگونه شرطگذاري كردند:«با امريكا روابط برقرار نخواهيم كرد مگر اينكه آدم بشود و از ظلم كردن دست بردارد.»
حال بايد از كساني كه به دنبال مذاكره يا رابطه با امريكا هستند، سؤال كرد، چه تحولات اساسي در خلق و خوي استكباري امريكا،مواضع و رفتار اين كشور در قبال ملت ايران در شرايط كنوني نسبت به دهه ۶۰ رخ داده كه آن را نشانهاي بر آدم شدن امريكا دانسته و موضع خود مبني بر مذاكره و رابطه را توجيهپذير سازيم؟ واقعيت اين است كه امريكا، نه تنها آدم نشده، بلكه شيطانتر از قبل شده است. امريكا نه تنها از ظلم كردن دست برنداشته، بلكه بر ظلمهاي خود نسبت به ملل محروم و مستضعف جهان در اين سالها، به ويژه نسبت به ملت ايران افزوده است. لشكركشي به افغانستان و عراق در دهه اخير و كشتن صدها هزار نفر، مجروح كردن صدها هزار نفر ديگر و نابود كردن بسياري از منابع و ذخاير اين كشورها، از چه حكايت ميكند؟ جنايات امريكا در ابوغريب و گوانتانامو نشانه چيست؟
حمايت از حكومتهاي مستبد و ديكتاتوري كه ملتهاي خود را همانند آل خليفه در بحرين و آلسعود در عربستان سركوب ميكنند، فشارهاي اقتصادي و تشديد تحريمها عليه ملت ايران و تلاش براي توقف پيشرفتهاي علمي و فناوري ايران از سوي امريكا نشانه چيست؟
جنگ نرم، جنگ سايبري، حمايت از گروههاي تروريستي در ايران از سوي امريكا، حاكي از چيست؟ خارج كردن منافقين از ليست گروههاي تروريستي در روزهاي اخير از سوي امريكا،بازگو كننده كدامين واقعيت است؟دست داشتن امريكاييها در ترور دانشمندان هستهاي ايران به همراه صهيونيستها، چه سيمايي از امريكا را براي ملت ايران به نمايش ميگذارد؟ آري اين فهرست، پاياني ندارد و ميتوان هزاران هزار مورد از جنايات امريكا در حق بشريت در گوشه و كنار جهان را بر آن افزود.
همين واقعيتهاي موجود و پيش روي است كه موجب شده، رهبر فرزانه انقلاب اسلامي نيز همچون معمار كبير انقلاب پرچم مبارزه و مقاومت در برابر زيادهخواهيهاي امريكا را برافراشته نگه دارند و ضمن برشمردن اختلافات ماهويي بين ايران و امريكا، اعلام دارند:« ملت ايران اهل گفتوگو و مذاكره است، اما نه با امريكا.» (۲۷ مرداد ۸۹)
... كساني كه دم از مذاكره با امريكا ميزنند يا از الفباي سياست چيزي نميدانند يا الفباي غيرت را بلد نيستند، يكي از اين دوتاست»
(اول خرداد ۸۱)
مردم سالاري:هيات اعزامي به نيويورک وحسرت بايدها و نبايدها !
«هيات اعزامي به نيويورک وحسرت بايدها و نبايدها!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن ميخوانيد؛ به سنت گذشته، در نيمه دوم سپتامبر هر سال، با حضور نمايندگان کشورهاي عضو، جلسات مجمع عموميسازمان ملل، تشکيل ميشود و سران و نمايندگان دولتها در حدود منشور ملل متحد، در مسائل سياسي، جز آنچه مربوط به شوراي امنيت است،به بحث و گفتوگو ميپردازند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ايران هم گاهي با حضور روساي جمهوري و گاه نمايندگان عالي رتبه، در آن مجمع حضور يافته است. اين حضور در دولت نهم و دهم، بسيار پر رنگ بوده است و شخص رئيس محترم جمهوري در مجمع، حاضر شده و به ايراد سخنراني پرداخته است. در جلسات امسال مجمع، رئيسجمهور ايران براي هشتمين و آخرين بار حضور خود،بيانات مفصل خود را به سياق هر سال، به سمع حاضران و غايبان رساند .موضوع نوشته ما هم بايدها و نبايدها در فضاي مجمع است :
نخست آنچه ميگوييم بايد مناسب حال و مقام باشد و زمينه جاذبه سخن را هم فراهم کرده باشيم و در تعامل با کشورها، محيط مساعدي ساخته باشيم که نمايندگان حاضر، پيشنهادهاي عالي و گفتههاي از دل بر آمده ما را به گوش جان بشنوند ولذت ببرند و بر خاستگاه اين انديشهها به تکريم برخيزند، چنانکه در دورههاي پيشين چنين کردند و آن به ندرت حضور بزرگان ما را غنيمت شمردند که سابقه آن در تاريخ مجمع ثبت است و لو اينکه ما نخواهيم که ببينيم! اگر غير از اين باشد از بلاغت کلام به دور افتادهايم و زيان حضور ما بيشاز عدم حضور بوده و خواهد بود و گرنه در محل خالي از نمايندگان،صندليهاي بيمشتري، بازتاب دهنده خوبي براي سخنان ما نيستند !
در مجمع عموميسازمان ملل، ميبايست از انباشت دردهاي بي درمان و زخمهاي ناسور بشر ميگفتيم . از گرسنگان و آوارگان و کشورهاي تحت اشغال، بحث به ميان ميآورديم و ميگفتيم. بر خلاف منشور ملل متحد، همين جاست که «استعمار کهنه و نو» يگانه ميشود و عمل ظالمانه را به عدل توجيه ميکند! ميبايست ميگفتيم که حقوق انسانها به عدالت نيست و همين جاست که با همه طمطراق و طنطنه، مفاد حقوقي به سود ابر قدرتها تبيين ميشود .
ميبايست ميگفتيم که مجمع عمومي بايد مشکلات سياسي و حقوقي بشر را حل کند و مدافع همه ملتها باشد . چرا در برابر پند و «لغز» دبير کل سازمان ملل از تضييقاتي که از اعضاي قدرتمند و صاحب حق « وتو » بر ما تحميل کردهاند و چوب تهديداتي که دائم از روي ميز و زير ميز بر سر ما ميکوبند و تحريمهايي که هستي ما را به بازي گرفته است، نگفتيم .
چرا نگفتيم که بر مبناي کدام اصل حقوقي، ما را به اضطرار کشاندهاند . مجمع عمومي، جاي اين گونه سخنان است چون بزرگ و کوچک، هر کدام حقي برابر و کرسي يکساني دارند و براي گفتن و شنيدن آمدهاند. چرا بعد از سخن رئيس جمهور آمريکا، چالش را به در خود آورديم چرا اين چالش را به جامعه آمريکا و «آزادي» «آزادي کوبش»، نبرديم و آزادي ضد آزادي اش را به رخش نکشيديم .
چرا به ياد ملت آمريکا و ديگر ملل نياورديم که چگونه با کودتاي آمريکايي، حکومت ملي دکتر محمد مصدق را ساقط کردند. چرا به افکار عموميآمريکا و غرب جهان سوم از حقوق بشر و مفاد خيرخواهانه و استکبارستيز آن نگفتيم؟ چرا در برابر سخن سران غرب، از جنگي که 8 سال بر ما تحميل کردند و با تماميامکانات نظاميو کيسه پر پول همسايگان به جنگ ما آمدند، سخن نگفتيم؟ چرا « نفثه » سينه پر درد خودمان را به جهان بازگو نکرديم. چرا نگفتيم براساس کدام ماده منشور ملل متحد استکبار، جهت حفظ منافع و فروش اسلحه خود، «ايران ترسي» را در ذهنهاي بشر القا کرده و القاعده خود ساخته خود را به نام ما سجل گرفته است !
چرا نگفتيم که قدرتهاي بزرگ،چگونه ذخاير جهان پيرامون ما را به غارت ميبرند و به اعتقادات و سنن ديني آنان به نام آزادي، اهانت ميکنند؟
چرا به جاي آنچه لازم بود بگوييم به مفاهيم کلي روي آورديم که همان مطالب سنوات گذشته بود،اگر قلم نگارنده، بر خطاست خطابه هشت سال خويش را در روزنامه دولتي در معرض ديد مردم قرار دهيد تا حقايق، روشن شود .
آيا لازم بود که در اين عسر و حرج زندگي مردم، نفرات زيادي را، همراه ببريم که هزينه سفرشان راز مگو و تنش زا باشد ؟ آيا اسلاف هم، چنين کردند؟
آيا اکنون حق ما،در حاشيه مجمع، ديدار با روساي «کومور» و «بوليوي» و «سوازيلند» است؟
ملت ما:تغيير نگاه تركيه به سوريه
«تغيير نگاه تركيه به سوريه»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسن هانيزاده است كه در آن ميخوانيد؛دولت تركيه كه پيش از اين آشكارا از مخالفان سوري حمايت ميكرد، چندي است كه در سياستهايش دچار ترديد شده است و به نظر ميرسد كه رويكردش نسبت به بحران سوريه اندكي تغيير كرده است. تغيير رويكرد تركيه نسبت به سوريه برآيند بازنگري دولت اردوغان نسبت به شرايط حاكم بر سوريه است. 18 ماه از بحران سوريه ميگذرد و تركيه تاكنون - تحت تاثير امريكا، غرب، عربستان و قطر – تمام امكانات لجستيكي، نظامي و امنيتي خود را در اختيار گروههاي تروريستي قرار داده است و اين سياست با مخالفت رهبران احزاب چپ و ملي تركيه روبهرو شد و فشارهاي داخلي در تركيه روبه افزايش گذاشت، علاوه بر آن به تحرك درآمدن حزب پ.ك.ك و ايجاد ناامني از سوي كردها در خاك تركيه موجب شده است تا اردوغان در سياستهاي خود نسبت به سوريه بازنگري داشته باشد.
همچنين وجود 12ميليون علوي نيز در تركيه به عنوان اهرم فشاري بر اين دولت تلقي ميشود. چراكه احتمال سرنگوني دولت علوي در سوريه ممكن است نارضايتي 12ميليون علوي در تركيه را فراهم كند و اين در آينده موجب افزايش شورشهاي داخلي در تركيه خواهد شد. در عين حال ميان تركيه، قطر و عربستان يك سلسله اختلافهايي بروز كرده است. تركيه احساس ميكند، عربستان و قطر براي رسيدن به اهداف خود از اين كشور استفادههاي ابزاري كردهاند. عربستان و قطر نسبت به اوضاع سوريه نگاه طايفهاي و مذهبي دارند. آنها معتقدند كه از رهگذر سرنگوني نظام اسد، ميتوانند محور تهران- دمشق- بيروت را قطع كنند.
با وجود آنكه تركيه ميتوانست موضع معتدلتري را در قبال همسايه خود در پيش گيرد، اما به تحريك عربستان و قطر در 18 ماه گذشته به كشوري عليه امنيت ملي سوريه تبديل شد. علاوه بر اين حضور رهبران ارتش آزاديبخش سوريه در انطاكيه موجب شد تا دولت سوريه متقابلا از برگ پ.ك.ك براي ايجاد فشار بر دولت اردوغان استفاده كند.
همچنين انفجارهاي اخير تركيه به بروز نارضايتي در ميان رهبران سياسي تركيه منجر شده است. رهبران احزاب بهشدت از اردوغان انتقاد ميكنند و از وي ميخواهند سياستهاي خود را در قبال سوريه تغيير دهد. بنابراين اخراج فرماندهان ارتش آزاديبخش از تركيه نشان از تغيير رويكرد دولت اردوغان دارد و در آينده هم اين تغيير رويكرد محسوستر خواهد شد. اردوغان ناچار خواهد شد براي حل بحران سوريه از طريق سياسي دنبالهرو ايران باشد، چرا كه طرح ايران براي مهار بحران سوريه مورد قبول رهبران احزاب سياسي مخالف دولت سوريه قرار گرفته است.
در عين حال تغيير موضع تركيه ميتواند در حل بحران سوريه بسيار تاثيرگذار باشد. اگر دولت تركيه كمكهاي تسليحاتي خود را به شورشيان و گروههاي تروريستي در سوريه قطع كند، قطعا اين گروهها تسليم ميشوند، به اجبار راهحلهاي سياسي را ميپذيرند و در سايه منزوي شدن گروههاي مسلح، گروههاي غيرمسلح كه خواهان راهحل سياسي هستند ميتوانند ابتكار عمل را به دست گيرند.
ابتكار:چرا فقط گزينههاي فيلترينگ،تحريم و توقيف روي ميز مسئولان است؟
«چرا فقط گزينههاي فيلترينگ،تحريم و توقيف روي ميز مسئولان است؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛در هفته گذشته چند حکم مهم لز سوي مسئولان حوزههاي مختلف کشور صادر شد. يک فيلترينگ، يک تحريم و يک توقيف حاصل نگاه اين مسئولان به حوزههاي مختلف بوده است. ابتدا سرويس پست الکترونيک شرکت گوگل( جي ميل) از سوي کارگروه تعيين مصاديق مجرمانه در فضاي مجازي، فيلتر شد تا يک امکان بزرگ ارسال و دريافت اطلاعات از مردمي که با اين سيستم، کار ميکردند،دريغ شود. اين اقدام آن طور که گفته شد در پاسخ به اقدام شرکت گوگل در امتناع از برداشتن فيلم توهين آميز به پيامبر اسلام(ص) از روي سايت «يوتيوب» بوده است.
چند روز بعد در حالي که رسانههاي کشور، خبر از اعلام نام فيلم سينمايي«يه حبه قند» ساخته رضا ميرکريمي، براي حضور درمسابقه جهاني«اسکار» داده بودند، چندساعت بعد، يک مقام مسئول سينماي کشور، اعلام کرد که «امسال اسکار را تحريم ميکنيم». انگيزه اين مقام مسئول، نيز اين بود که «تا زماني که دستاندرکاران آکادمي اسکار نسبت به سازندگان فيلم"بيگناهي مسلمانان» واکنشي درخور شأن نشان ندادهاند، بهعنوان همدلي و همراهي با قلوب مجروح و زخمديده يکونيم ميليارد مسلمان جهان و بلکه هفتونيم ميليارد آزادگان جهان، از مشارکت سينماي ايران در اين رويداد سينمايي امتناع شود.»
در حالي که اين مباحث در فضاي رسانه اي کشور مطرح بود و موافق و مخالف، مشغول اعلام نظر خود بودند، ناگهان، صفحه رسانهها پر شد از واکنشهاي تند و تيز نسبت به يک کاريکاتور در روزنامه شرق، برخي از مسئولان بيش از هر اقدام قانوني، حکم خود را صادر کرده و آن گونه که انتظار ميرفت، در فضايي هيجاني، يک روزنامه ديگر به محاق «توقيف» فرو رفت.
در رابطه با اين موضوعات و برخي مسائل ديگر،نکاتي قابل تامل است:
1- در هرسه اين موارد( والبته موضوعاني نظير بازداشت فرزندان هاشمي) برخي از مسئولان وفعالان سياسي کشور بيش از آن که به فکر تصميم گيري منطقي و صحيح باشند،با سخنان خود بر هيجانات فضاي عمومي افزودند. گويي که اين تصميمات مهم - که در بسياري از موارد، نتايج منفي آن چهره کشور را خدشه دار ميکند- بايد در خيابان يا عرصه رسانهها گرفته شود. تصميمات گرفته شده در اين نوشتار( به جز تحريم اسکار) نيازمند طي کردن مراحل قانوني و قضايي است.يعني بايد دادگاهي تشکيل شود، يکي اعلام جرم کند و طرف مقابل دفاع کند و قضاتي فارغ از هياهوهاي سياسي و جنجالهاي رسانه اي، حکم صادر کنند و اين خود پروسه اي قانوني را ميطلبد که حداقل چند روز بايد طول بکشد.اما همه اين اقدامات در چند ساعت به انجام رسيد.
2- انگيزههاي اعلام شده از سوي مسئولان، براي اين هرسه اقدام مهم، به نظر ميرسد که چندان تناسبي با تصميمات گرفته شده ندارد.فيلترينگ سرويس پست الکترونيک گوگل (جي ميل) با توجيه تحت فشار قرار دادن گوگل براي يک تصميم درباره سايت يوتيوپ، در حالي انجام ميشود که عملا کاربران ايراني از دسترسي به اين سايت تصويري محرومند. يعني مسئولان از مدتها پيش اين سايت را مسدود کرده بودند. اقدام دوباره براي فيلترينگ يک سايت ديگر اين شرکت چندان قابل توجيه نيست. به خصوص که اين سياست درباره موتور جستجوگر گوگل اعمال نشده است.
ماجراي تحريم اسکار نيز در حالي صورت ميگيرد که مسئولين اين مسابقه جهاني نه از فيلم و سازندگانش حمايت کرده اند و نه در اهانتها به مقدسات مسلمانان دستي داشته اند.تقاضا از آکادمي اسکار براي محکوميت اهانت به مسلمانان اگرچه از نگاه ما مسلمانان توجيه دارد، اما طبيعي است که با وظايف و فضاي عمومي اين جشنواره تناسبي ندارد بخصوص که اين قبيل جشنوارهها با هر توجيهي از ورود به مناقشات سياسي و مذهبي پرهيز مي کنند.
در ماجراي توقيف روزنامه شرق به دليل انتشار يک کاريکاتور نيز به نظر ميرسد که مقدار زيادي ريزبيني و وسواس و پيونددادن همزماني انتشار آن با هفته دفاع مقدس خرج شده است تا"توقيف» عملي شود. در اين اتفاق که هم در داخل و هم در خارج واکنش برانگيزشده است هم برخي از مسئولان وهم فعالان سياسي و رسانه اي يک جناح يکي از مفاهيمي که ميشد از آن برداشت کرد,را به مفهوم اصلي اين کاريکاتور تبديل کردند و ضمن ايجاد فضايي رواني و هيجاني تلاش کردند تا مسئولان قضايي ونظارتي را تحت تاثير قرار دهند.
3-موضوعي که در هر سه اين اقدام به نظر ميرسد اين است که مسئولان کشور بيش از آنکه خارجيها را تنبيه کرده اند داخليها را تنبيه کرده اند. در ماجراي فيلترينگ جي ميل ميليونها ايراني از يک امکان گسترده و آسان رد وبدل کردن اطلاعات محروم شده اند و اين در حالي است که به عقيده کارشناسان شرکت گوگل، چندان هم متضرر نشده است. در ماجراي تحريم اسکار، بدون ترديد، يک غيبت مهم به کارنامه سينمايي ما اضافه ميشود.
در حالي که اين جشنواره سينمايي معتبر به کار خود ادامه ميدهد و سينماي گوشه و کنار جهان را به معرض تماشاي جهانيان ميگذارد و تنها از اين رهگذر محروميتي خودخواسته نصيب سينماي ايران ميشود. سينمايي که پس از حضور موفقيت آميز در مراسم اسکار سال گذشته، انتظارات جهاني از آن بالا رفته است.
در موضوع توقيف روزنامه شرق نيز بخش بزرگي از مخاطبان داخلي رسانهها را از يک امکان محروم ميکند و احتمالا آنان را روانه کانالهاي ماهواره و رسانههاي خبري خارجي خواهد کرد.
به نظر ميرسد که ميز ( واحتمالا حوصله ) برخي از مسئولان چندان وسيع نيست و تنها براي گزينههاي محدودي چون، فيلترينگ، تحريم و توقيف جا دارد. اين درحالي است که با استفاده از قوانين همين نظام و آموزههاي ملي و مذهبي همين مملکت، ميتوان گزينههاي ديگري نيز بر روي اين ميز اضافه کرد که نه به محروميتهاي داخلي اضافه کند و نه زبان طعنه زنان و مخالفان را درازتر کند ونه التهاب و هيجاني به فضاي کشور تزريق کند که آرامش لازم براي اتخاذ تصميمات صحيح تر و منطقي تر را از بين ميبرد.
آرمان:نهادهای مدنی موجب اقتدار دولت میشوند
«نهادهای مدنی موجب اقتدار دولت میشوند»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم
دکتر سعید معیدفر است كه در آن ميخوانيد؛در تاریخ ایران صد و اندی سال است که انتخابات برگزار میشود اما در عین حال نهادهای مدنی ایران، مانند احزاب قدمت زیادی ندارند و در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورها جوان هستند. بدین معنی که ما فاقد نهادهایی قدیمی هستیم و این غیبت طولانی مدت در جامعه نتایجی به دنبال خواهد داشت که موضوع این گفتار خواهد بود.ا
ز منظر جامعه شناسی، حوزه سیاست یکی از اجزای نظام اجتماعی است که این خرده نظام ذیل نظام عامتری از فرهنگ، ارزشها و... قرار میگیرد. عناصر تعیین کننده سیاست در سطوح پایین هنجارها، قواعد، رسوم و عادات است و در مرتبه بعدی مجموعهای از نهادهای مدنی و همچنین سلسله مراتب اجتماعی که همه آنها شامل نهادهای مختلف جامعه، از خانواده تا گروههای بزرگتر مانند صنوف، احزاب و کل نظام سیاسی میگردد؛ بنابراین قواعد و قوانینی که در حوزه نظام سیاسی جاری هستند، از ارزشهای کلیتر تبعیت میکنند.
در جامعه مدرن غیبت نهادهای مدنی امکان فساد را افزایش میدهد و خلأهای ناشی از غیبت آنها موجب میشود هر فردی بتواند با شیوههایی سلسله مراتب قدرت را بهطور ناگهانی طی کند. بنابراین بایستی در جامعه مدرن راهحلی برای جلوگیری از این امر پیدا کنیم. جامعه جدید به نهادهای مدنی احتیاج دارد و اگر در جامعه مدرن، نهادهای مدنی مستقل از دولت ایجاد نشوند، امکان تربیت نیروی اجتماعی موثر وجود نخواهد داشت.
در جامعهای که کسی تصور کند بدون طی کردن سلسله مراتب به قدرت دست پیدا میکند، حاکمیت قانون از بین خواهد رفت و فردی که ناگهانی بر سریر قدرت نشسته است، ایدههای خود را عین قانون میخواند و مدام این چرخه بیقانونی و تغییر آن تداوم پیدا میکند و حاکمیت قانون از بین میرود. عملا نظم شکل گرفته در دولت- ملتها بدون حضور نهادهای مدنی تداوم نخواهد داشت.
در نظام نوین اجتماعی - سیاسی اقتدار نهادهای مدنی به اقتدار دولتها منجر خواهد شد اما در جامعهای که بسته است، نهادهای مدنی با کوچکترین حرکتی عملا در مقابل دولت قرار میگیرند و حرکت آنها در تقابل با قدرت خوانده میشود و دولت نیز دائما نگرانی دارد که نهادهای مدنی به دنبال به زیر کشیدن آنها هستند.
در مقابل جامعهای که فرصت ظهور به نهادهای مدنی میدهد، علاوه بر آنکه تداوم حضور خود را تضمین کرده است به ساختارهای قدرت خود نظم میبخشد و در کنار آن نهادهای مدنی نیز هیچگاه دولتها را هدف قرار نمیدهند. بنابراین وجود نهادهای مدنی موجب حاکمیت قانون و شفاف شدن سلسله مراتب قانون خواهد شد.
دنياي اقتصاد:بازار ارز بهسوي حباب؟
«بازار ارز بهسوي حباب؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است كه در آن ميخوانيد؛بعد از واقعه یازدهم سپتامبر و فروریختن برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک، بانک مرکزی آمریکا برای مقابله با رکود کوچکی که حادثه فوق ایجاد کرد نرخ بهره را کاهش داد تا از طریق افزایش عرضه پول، با آن مقابله کند که اتفاقا در ظاهر، سیاست درستی بود و بازگشت رونق را به اقتصاد در پی داشت؛ زیرا این پولها به سمت بخش مسکن سرازیر شده و موجب افزایش مداوم قیمت مسکن در آمریکا شد.
این افزایش به گونهای بود که اگر هر کس حتی بدون توانایی مالی کافی و با اخذ وام وارد بازار فوق میشد قطعا برنده بود؛ چرا که ظرف مدتی کمتر از یک سال قیمت خانهای که خریده بود افزایش یافته و بدون هیچ زحمتی، سود هنگفتی را به دست میآورد، اما وقایع آینده نشان داد که بخش مسکن آمریکا در چند سال ابتدایی هزاره سوم میلادی به بزرگترین حباب تاریخ خود مبتلا شده بود که با تركيدن این حباب در سال 2007 بحران بزرگی در اقتصاد جهانی پدید آمد که اثرات آن هنوز هم به میزان زیادی نمایان است.
به نظر میرسد بازار ارز در ایران هماکنون همچون بازار مسکن در آمریکا به سمت ایجاد حباب حرکت میکند و دلیل آن هم این است که بخشی از نقدینگی در ایران برای به دست آوردن سودهای لحظهای یا برای در امان بودن از کاهش ارزش ریال به سمت بازار ارز حرکت کرده است. کسانی هم که ارز میخرند در ظاهر نه تنها زیان نمیکنند؛ بلکه در زمان کوتاهی به سودهای هنگفتی دست مییابند و همین موضوع باعث میشود میل به خرید ارز به صورت روزافزونی افزایش یابد.
به عبارت دیگر به نظر میرسد بانک مرکزی هم اکنون قادر است نیازهای ارزی واقعی کشور را متناسب با مقادیر آن در سالهای گذشته تامین کند، ولی به دلیل افزایش روزافزون تقاضا برای ارز به دلایلی که شرح داده شد که آن هم ناشی از وجود برخی نااطمینانیها در اقتصاد است، بانک مزبور نمیتواند بازار را نسبت به توانایی خود در تامین ارز کافی در مقادیر بیشتر قانع کند.
هیچکس به درستی نمیداند هماکنون چند میلیارد دلار ارز به صورت اسکناس در خانههای مردم انباشت شده، ولی یک چیز مسلم میباشد و آن این است که اگر به هر دلیل این اسکناسها، یکباره برای فروش به بازار عرضه شود؛ نتیجه آن یک سقوط هولناک ارزی است که نهتنها باعث زیانهای فردی میشود بلکه تاثیر نامطلوبی هم بر کل اقتصاد خواهد گذاشت، اما اینکه هماکنون مسوولان ذیربط چگونه باید با موضوع ارزی برخورد کنند جای بحث دارد، ولی بیتردید یک نکته معلوم است و آن این است که در این شرایط نباید بنزین روی آتش ریخت، به عبارت دیگر خویشتنداری بانک مرکزی در انتشار پول و نقدینگی قطعا در کوتاهمدت و میان مدت و بلند مدت نوشداروی اقتصاد ایران خواهد بود.
تحقق این امر نیز مستلزم آن است که بانکها بیش از منابع خود تسهیلات ندهند و دولت نیز از انجام هر کاری که هزینهبر باشد، پرهیز کند. اگرچه بالا بودن هزینههای دولت در ایران مشکلی چند ده ساله است.
گسترش صنعت:سادهترین راه بهترین راه نیست
«سادهترین راه بهترین راه نیست»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم علی سلیمانی شایسته است كه در آن ميخوانيد؛بانکها مدت هاست که به دنبال شریک در بازار تامین مالی میگردند، شریکی که بار تقاضا برای دریافت تسهیلات را سبک کند و کاهش دهد.
واقعیت این است که نبود ابزارها و بازارهای مالی در تمام سالهای گذشته باعث شده متقاضیان استفاده از تسهیلات بانکی، راه خود را به سوی بانکها کج کنند و در نهایت هم بازار پول به محبوبترین راه برای تامین مالی تبدیل شد. وظیفه بانکها تجهیز منابع و تخصیص آن به طرحها و پروژههای اقتصادی است که این وظیفه در کشور ما بسیار سنگینتر از سایر کشورهاست.
به عبارت دیگر، امروز بانکها توان پاسخگویی به خیل عظیم تقاضا برای دریافت تسهیلات را ندارند اما اگر قرار است اقتصاد کشور از روزهای بانک محور بودن فاصله بگیرد، باید بازارهای دیگری وارد گود شوند تا بتوانند نیازهای جامعه و اقتصاد کشور را پوشش دهند. واقعیت این است که درسراسر جهان بازار سرمایه نقش عمدهای در تامین مالی پروژههای اقتصادی بهعهده دارد، اما در ایران این رویه بهخلاف سایر کشورهاست، بهطوری که بانکها به عنوان اولین گزینه در تامین مالی پروژهها انتخاب میشوند.
کارشناسان و اهالی بازار دلیل این موضوع را عدم توسعه بازار سرمایه در کشور میدانند؛ بهدلیل این که در ایران بازار سرمایه آنطور که باید، نتوانسته گسترش و انسجام یابد، این بدان معناست که بازار سرمایه در اقتصاد کشور مورد غفلت واقع شده است.
از سوی دیگر، مردم هنوز به این باور نرسیدهاند که میتوانند حجم زیادی از عملیات مالی خود را در بورس انجام دهند و همین عدم اطلاعرسانی و عدم آشنایی مردم، باعث شده که اقتصاد کشور بانک محور شود. تامین مالی از سوی سیستم بانکی بسیار سادهتر و سهلتر از راههای دیگر است و همین امر سبب افزایش تقاضا در نظام بانکی شده است، البته این درحالی است که بازهم گلایهها نسبت به این سیستم بسیار است.
هرچند بانکها بیشتر از توان خود تسهیلات میپردازند و آمارهای بانک مرکزی دلیلی بر این مدعاست. در نهایت این که اگر اقتصاد ایران به سمت بانکمحوری حرکت کرده، به این دلیل است که بازارهای مالی دیگر نتوانستهاند هم پای بانکها رو به جلو حرکت کنند که اگر این بازارها تقویت شوند، بهطور حتم نقش بانکها در اقتصاد کشور کمرنگ خواهد شد.