محمدرضا هدایتی گفت: مشاهده تغییرات در صداوسیما نیازمند گذر زمان است.
این بازیگر گفت: با توجه به تغییر سیستم مدیریتی در صداوسیما برای ما بازیگران تا به امروز تغییرات قابل مشاهدهای وجود نداشته است. شاید تهیهکنندگان تغییرات را در سیاستگذاریهای جدید حس کرده باشند ولی هنوز برای بازیگران قابل لمس نیست.
این بازیگر ادامه داد: البته زمان میخواهد تا سیاستگذاریهای جدید فراگیر شود و تاثیرش را برای مثال در بهبود سریالهای طنز بگذارد. قطعا تلاشهایی شده و با گذر زمان مطمئنا در تمامی ابعاد صداوسیما قابل مشاهده خواهد بود ولی در حال حاضر ما چیزی مشاهده نکردیم.
وی در ادامه در پاسخ به سوال خبرنگار دربارهی سریال «در حاشیه» گفت: این سریال ادامه دارد و متوقف نخواهد شد و ساخت قسمت جدید آن در مرحلهی آمادهسازی دکور قرار دارد.
وی دربارهی نقش خود در سریال طنز مهران مدیری افزود: من با همان نقش قبلی در سریال در حاشیه حضور خواهم داشت ولی به دلایلی نقشم بسیار کمرنگ شده است.
هدایتی در پایان گفت: امیدوارم هرچه زودتر سریالهای طنز در صداوسیما مسیر
مشخص خود را پیدا کنند، زیرا مردم نیازمند اینگونه سریالها هستند و از آن
استقبال میکنند. امیدوارم مسؤولان نیز به این موارد بیشتر توجه کنند.
گفتوگو با محمدرضا هدایتی
پيرمردي كه
در كارهاي مهران مديري، پشت گريم سنگيني پنهان بود، مدتهاست پشت چهره
عروسك بامزهاي در برنامه كلاه قرمزي و پسرخاله حرف ميزند؛ «پسرعمهزا»،
استعداد و توانايي محمدرضا هدايتي در تيپسازي و بداههپردازي به او اين
امكان را داده تا در طول فعاليت حرفهاي خود با بهترين طنزپردازان ايران
كار كند. البته استعداد او به بازيگري ختم نميشود، او سالهاست كار
موسيقي ميكند و بهتازگي آلبوم جديدي وارد بازار موسيقي كرده به نام«ماه
ميخندد» و بهانه گفتوگوي ما هم با او همين آلبوم تازه بود، اما در ادامه
وارد موضوع بازي او در سري 91 كلاه قرمزي شديم، برنامهاي بهنام بچهها و
به كام بزرگترها.
از شروع كار خوانندگي بگوييد. چه اتفاقي افتاد كه سراغ موسيقي رفتيد؟
زماني كه در زاهدان تئاتر كار ميكردم، نمايشي كار كرده بودم كه سه آهنگ
آن را خودم ساخته بودم. سابقه علاقه به موسيقي هميشه در من بوده اما كار
حرفهاي نكردم، نت هم نميدانم، اما موسيقي خوب و بد را ميشناسم. سال 83
قبل از اينكه سراغ آلبوم بروم يكي، دو تا كنسرت برگزار كردم. يك كنسرت در
شيراز و سه روز هم در اراك.
براساس چه سابقهاي چنين تصميمي گرفتيد؟
صداوسيماي اراك براي يك برنامه تلويزيوني من را دعوت كرده بود. شب رفتيم
منزل يكي از دوستاني كه در برنامه مجري بود. دوستانشان آمدند، سازي زدند و
خواندند، منم خواندم. يكسال از آن ماجرا گذشت، دوستم كه مجري بود سراغم
آمد و پيشنهاد داد. من اولش قبول نكردم و يك ماه طول كشيد تا راضي شدم بعد
يك ماه تمرين و كنسرت برگزار كرديم و تجربه خيلي خوبي بود.
چرا كنسرتها را از شهرستان شروع كرديد؟
به اين دليل كه آلبومي نداشتم و فكر كردم مردم به دلیل اسم من به كنسرت
ميآيند. در اراك هم از كنسرتها خيلي استقبال شد. ولي آن زمان هنوز صداي
من شكل خاصي پيدا نكرده بود. ارشك رفيعي، برادر رشيد رفيعي، طي سال گذشته،
صداي من را كاملا كارگرداني كرد. صداي من با صداي پارسال خيلي فرق كرده.
چطور بعد از تجربه بازيگري به سراغ موسيقي و خوانندگي رفتيد. چون معمولا
هنرمنداني كه به يك شاخه ديگر گرايش پيدا ميكنند، تمركز اصليشان را از
دست ميدهند يا اينكه مردم دوست دارند آنها را به همان صورت اوليه ببينند.
بعد از انقلاب خيلي از بازيگران به سمت خوانندگي رفتند و اكثرا كارشان به يك آلبوم محدود شده.
براي دچار نشدن به اين وضعيت و ادامهدار بودن چهكاري انجام دادهايد؟
اين آلبوم دوم من است. اگر قرار بود دلسرد شوم با وجود اينكه آلبوم اول
خيلي مخاطب نداشت الان آلبوم دومي در كار نبود و اينكه همزمان كارهاي آلبوم
سوم نيز شروع شده كه موسيقي سيستان و بلوچستان و يادگاري است براي مردم
سيستان و بلوچستان. دوست دارم به اين شكل نسبت به آنها اداي دين كنم.
علاقه شخصي شما به آن موسيقي است؟
موسيقي بسيار غني و باهويتي است. جزو موسيقي نواحي محسوب ميشود و تنها
موسيقي نواحي است كه پنج، شش تا ساز دارد، مثل بنجو، رباب، قيچك، دوقلك،
تنبورك، دونلي. اين سازها در هيچ كجاي ايران نيست. موسيقي نواحي ديگر يك يا
دو ساز يا نهايتا سه ساز دارند.
البته بعضي از اين سازهايي كه نام برديد توسط سازسازان اصلاح شده و دوباره از آنها استفاده ميكنند، مثل قيچك...
چون فكر ميكردند اين ساز مرده، در صورتي كه در بلوچستان، ما بالاي صد نفر
نوازنده قيچك داريم و اينكه قيچك بلوچي، لحن بلوچي دارد، لحن لري يا
موسيقي سنتي ندارد.
از نوازندههاي بومي هم استفاده كرديد؟
بله،
همه نوازندهها بومي هستند. زيرا در موسيقي نواحي لحن و لهجه خيلي مهم
است و همانطور كه زبان بلوچي با زبان فارسي متفاوت است همانقدر در
نوازندگي هم متفاوت هستند.
آيا به موسيقي سنتي هم علاقه داريد؟ چه چيزهايي گوش ميكنيد؟
من با «گل صد برگ» كار شهرام ناظري، عاشق موسيقي سنتي شدم و بعد به
آوازهاي شجريان علاقهمند شدم. گوش دادن به كارهاي شجريان باعث شد من
دستگاههاي موسيقي را ياد بگيرم. در نسل قبلتر عاشق صداي بنان هستم يا
نوازندگي جليل شهناز. به نوعي موسيقي سنتي برايم جنبه تحقيق داشت. به نظرم
موسيقي زمان خالقي، معيری، بنان و... بينظير است. اگر صدايم اجازه ميداد
حتما به دنبال موسيقي سنتي ميرفتم.
با توجه به علاقه و شناختي كه شما از موسيقي سنتي و نواحي ما داريد چقدر از آن در موسيقي پاپ استفاده كردهايد؟
در اين آلبوم كه اصلا به كار نبردم، اما در آينده حتما شما آلبومي از من
ميشنويد كه تلفيق موسيقي بلوچي و پاپ است. چون از تكرار بيزارم.
به نظرتان چقدر استفاده از ريشههاي موسيقي ايراني ميتواند به موسيقي پاپ ما كه دچار افت شده كمك كند؟
خيلي. مثلا مردم موسيقي رضا صادقي را به دليل لحنبندري كه وارد موسيقي
پاپ كرده اين قدر دوست دارند. اما به نظرم براي جهاني شدن موسيقي ايران
بايد اصل موسيقي سنتي را ارايه دهيم تا به موفقيت برسيم. البته هيچ كاري
نشد ندارد، اما خلاقيت موسيقايي هنرمندان پاپ ما در حدي نيست كه بتوانند
موسيقي پاپ ايراني را با يك هويت مستقل ايراني معرفي كنند، شايد نسلهاي
بعدي اين كار را انجام دهند.
آلبوم دومتان را با چه رويكردي شروع كرديد؟
اشعار اين آلبوم ساده هستند و شما بهسادگي ميتوانيد با آنها ارتباط
برقرار كنيد. چون در انتخاب ملوديها ما يك رنج سني در نظر گرفتيم، مثلا تا
25 سال.
چرا؟
خواستيم بازاري كار كنيم و مثل آلبوم قبلي كاملا
مطابق با سليقه خودم نباشد. در آلبوم قبلي همه سازها آكوستيگ بود و از
لحاظ هزينهها و ضبط، آلبوم گراني بود و فقط قشر خاصي با آن ارتباط برقرار
كردند، مثل خود بچههاي موسيقي.
چرا؟ ميخواستيد مخاطب بيشتري جذب كنيد؟
مشكل من بازيگر بودنم است. بايد به مردم ميقبولاندم كه من را به عنوان
خواننده قبول كنند. اين اتفاق وقتي ميافتد كه به مردم چيزي كه دوست دارند
را بدهي. حالا از آلبوم بعدي بيشتر ميتوانم سليقه خودم را اعمال كنم، ولي
قبل از آن بايد با مردم رفيق ميشدم. دوست دارم مردم به عنوان خواننده به
من اطمينان كنند. من قول ميدهم كاري نكنم كه آنها دوست نداشته باشند.
اواسط كار آلبوم ماه ميخندد، دوستان كار را گوش دادند و گفتند: اين آلبوم
نميگيرد، خيلي از آهنگها را ريختند دور، ترانهسرا و تنظيمكننده اين
آلبوم، رشيد رفيعي است. ملوديها را هم دوتايي با هم ساختيم. رشيد گيتار را
دستش گرفت و گفت: هرچي به ذهنت ميآيد بخوان! من خواندم و تبديل شد به به
دلگيرم، من با تو آرومم و...
به همين سادگي كه ميگوييد، يك مقدار دور از ذهن به نظر ميرسد...
ما يك سيكل آكورديك پيدا و تعيين كرديم كه در همان سبك كار كنيم و در آن سيكل حدود شش تا آهنگ توانستم با كمك رشيد بسازيم.
ابتدا ملوديها را ساختيد بعد روي آنها شعر گذاشتيد؟
بله، به همين دليل وقتي اشعار به ارشاد رفت حدود چهار تا شعرها را قبول
نكردند و گفتند مشكل دارد. يكي از ايراداتي كه در ارشاد راجع به موسيقي
وجود دارد، اين است كه براي ترانه و آهنگ جدا مجوز صادر ميشود و كسي كه
ترانه را براساس ملودي نوشته باشد در ارشاد خيلي دچار مشكل ميشود. براي
همين خيلي از شعرها تغيير كرد و حس و حال ما هم عوض شد و ديگر آهنگها به
خوبي بار اولي كه ضبط كردهبوديم، نشد. نميدانم چه سياستي پشت اين جريان
وجود دارد؛ احتمالا ميخواهند موسيقي به بيراهه نرود، در صورتي كه اعتقاد
دارم هنري كه در چارچوب قرار بگيرد، ميميرد. هنرمندان ما خودشان خطوط قرمز
را در نظر ميگيرند.
آلبوم جديدتان، آهنگ «دلگيرم» خيلي گل كرده. از اين آهنگ و چگونگي ساخت ملودي آن بگوييد.
يك شب، من و رشيد در استوديو بوديم و خيلي حس خوبي داشتيم و حس كرديم يك
ملودي در حال شكلگيري است. قسمتهاي بم را رشيد گفت و اوجش را من گفتم.
رشيد گفت واي چه ملودياي محمدرضا و فرداي آن روز براي اين ملودي ترانه
سرود. ولي مثلا براي آهنگ «ماه ميخندد» دو، سه ساعت با هم سروكله زديم و
سه، چهار مدل ملودي آمد و رفت تا رسيديم به يك تم ساده كه شد ماه ميخندد؛
الان كه نگاه ميكنم ميبينم ملودي ماه ميخندد، ناخودآگاه از موسيقي
بلوچستان گرفته شده. شايد در ظاهر مشخص نباشد، چون وقتي آهنگ تنظيم ميشود
تشخيص ريشه ملودي مقداري سخت ميشود.
بازخورد آلبوم جديدتان چگونه بود؟
از طريق اينترنت بازخوردهاي خوبي ديدم. در مورد فروش آلبوم هم پخشكننده
خيلي راضي بود و به نظر خودش تا اينجا جزو پرفروشهاي امسال بوده.
فكر ميكنيد چقدر اسم شما در اين مساله تاثير داشته؟
10 درصد، چون موسيقي شوخي ندارد. يك آدم معروف نميتواند صرف معروف بودن
موسيقي كار كند و انتظار داشته باشد، مردم گوش بدهند. اگر قرار بود به دلیل
اسمم باشد، آلبوم قبلي من بايد اينقدر ميفروخت. البته پخش خوبي هم
نداشت.
اگر كار بازي و موسيقي با هم تداخل پيدا كند كداميك را انتخاب ميكنيد؟
اگر در مورد بازي پيشنهادي باشد كه بتوانم يك شخصيت جديد خلق كنم بازيگري
را انتخاب ميكنم و اگر ببينم نميتوانم به آن نقش چيزي اضافه كنم موسيقي
را انتخاب ميكنم. فكر ميكنم اگر بتوانم در زمينه موسيقي موفق باشم،
تاثير خوبي روي بازيگريام دارد، چون نقشهايي را كه دوست دارم، بازي
ميكنم.
چرا؟
چون شغل من از نظر درآمد فقط بازيگري است. ممكن است
يكسري از نقشها را به دلیل دغدغههاي مالي قبول كنم، البته كم پيش آمده
و سعي كردم در بدترين شرايط مالي، كاري نكنم كه بعد پشيمان بشوم. يعني
خيلي نازپرورده نيستم. سختي زياد كشيدم، الان هم توانايياش را دارم كه
باز هم بكشم.
جدا از استقبال مخاطب خودتان كدام آهنگ را از همه بيشتر دوست داريد؟ يعني اگر خودتان نخوانده بوديد هم آن را خيلي گوش ميداديد؟
«دلگيرم.» حس ميكنم يك ملودي جادويي دارد يعني بهمن داده شده، زور نزدم تا بسازمش.
چه زماني قصد برگزاري كنسرت داريد؟
اولين كنسرت را ارديبهشت ماه در زاهدان برگزار ميكنيم. ميخواستيم تهران
باشد اما زمان خوب سالنها پر بود و ما هم همان زمان خوب را ميخواهيم.
براي همين فكر كرديم اول در شهرستانها كنسرت داشته باشيم و چون بچه زاهدان
هستم، خواستم اداي ديني هم به محل تولدم كرده باشم. چون سالهاست مردم
زاهدان منتظر كنسرت من هستند البته كنسرت بلوچ، زابلي كه قولش را به آنها
داده بودم.
يعني در كنسرتتان آهنگهاي محلي هم ميخوانيد؟
نه، آن يك پروژه ديگر است. فكر ميكنم تا سال آينده درگير كنسرتهاي همين آلبوم باشم.
ساختن به رنج سني زير 25 سال آيا غير از شناخته شدن به خاطر مسايل مادي هم بوده؟
من دو، سه سال است كه در برنامه كلاه قرمزي نقش پسر عمهزا را بازي
ميكنم. يك روز ايرج طهماسب به من گفت: روي بچهها سرمايهگذاري كن و من
هيچ وقت اين حرف را فراموش نميكنم. شما وقتي روي بچهها سرمايهگذاري
كنيد، پير هم كه بشويد به هر حال شما زودتر از آن بچهها ميميريد ولي تا
آخر عمرتان شما يكسري طرفدار داريد. در موسيقي هم به همين شكل است. اگر
بتوانم اين قشر را جذب كنم تا زماني كه نتوانم بخوانم و بازي كنم يكسري
طرفدار دارم كه خيلي جوانتر از من هستند و هر وقت كار كنم، آنها
مخاطبهاي من هستند. ماندگاري در درازمدت براي من خيلي مهمتر از پول است.
اينكه در ذهن مردم نميرم. فكر ميكنم، دغدغه اصلي هر هنرمندي همين باشد
اينكه تا آخر عمر مخاطب داشته باشد. چنين هنرمندي هنرمند خوشبختي است.
براي ماندگاري به موسيقي بيشتر اميدواريد يا بازيگري؟
الان نميتوانم جواب بدهم، شايد يك سال ديگر بتوانم به اين سوال جواب
بدهم. چون در عين حال اصلا دوست ندارم از بازيگري فاصله بگيرم.
بهتر است بپردازيم به نقشي كه در كلاه قرمزي و پسرخاله داريد«پسرعمهزا» كار طنز براي بچهها چه تفاوتي با طنزهاي ديگر دارد؟
خيلي متفاوت است البته من از قبل ميدانستم كه كار كودك خيلي سخت است، اما
بعد فهميدم كه روانشناسي عجيب و غريبي هم دارد. يادم هست چيزهايي را
آقاي طهماسب ميگفت: محمدرضا، اين خوب است، اين كار را انجام بده ولي من
در ذهنم آن را بيمزه ميديدم. بعدا كه ميديدم پسر من دارد به همانجايي
كه طهماسب ميگفت انجام بده، ميخندد، تازه فهميدم كه ايشان چقدر بچهها
را خوب ميشناسد.
يعني فكر ميكرديد كه چون جوانتر هستيد و پسربچه كوچولو داريد، بچهها را بهتر از آقاي طهماسب ميشناسيد؟
بله. فكر ميكردم بچهها را خوب ميشناسم ولي ديدم نه، روانشناسي كودك،
چيز عجيب و غريبي است و تازه فهميدم چرا طهماسب و جبلي اينقدر در كار كودك
موفق هستند. آنها جنس بچهها را ميشناسند. 30سال است كار ميكنند، از
مدرسه موشها بگير تا كلاهقرمزي، همه كارهايشان موفق بوده.
كاراكتر پسرعمهزا، كاملا متفاوت از تمام نقشهايتان است. از چگونگي متولدشدن شخصيت پسرعمهزا بگوييد...
اين نقش براي من يك شانسبود. حبيب رضايي زنگ زد گفت«آقاي طهماسب و آقاي
جبلي ميخواهند كلاهقرمزي را كار كنند. بيا دفتر صحرا فيلم. من رفتم آنجا
و آقاي طهماسب و آقاي جبلي هم بودند. طهماسب گفت: امسال قرار است يك
عروسك اضافه كنيم. اين عروسك از روستايي آمده است، اسمش را هم گذاشتهايم
پسرعمهزا. كار ما هم بيشتر بداهه است و متن نداريم و تو را هم به اين
خاطر انتخاب كرديم كه حس كرديم تو هم ميتواني بداهه كار كني و هم با ما
همراه باشي.
شما بيشتر نقش آدمهاي پير عبوس را بازي ميكرديد، چگونه
به ذهنشان رسيده بود كه ميتوانيد نقش يك بچهدهاتي شوخ و شنگ را بازي
كنيد؟
نميدانم. شايد انتخابهاي ديگري هم داشتند. من هيچوقت اين را
نپرسيدم، ولي تا آنجايي كه ميدانم انتخاب ديگري نداشتند. من اولين نفر
بودم كه قرار شد بيايم و آنها امتحان كنند. يادم هست اوايل هنوز عروسك هم
نداشتيم. يك عروسك پيرمرد بود كه در«كلاهقرمزي و سروناز» عموي كلاهقرمزي
بود و من با آن عروسك تست ميزدم تا عروسك اصلي ساخته شود و تحت تاثير آن
عروسك صداي من پير و خشن بود. منتها بعدا كه عروسك اصلي آمد صداي من جا
افتاد. براي تستهاي روزهاي اول براي آقاي طهماسب قابل قبول بود.
پيشنهادهايي هم ميدادند، حميد جبلي و حبيب رضايي هم نظر ميدادند، با اين
حال مرا خيلي راحت گذاشتند و در تمرينات واقعا لذت ميبردم. با اينكه
هنوز قراردادي نداشتم، دوست داشتم روز تمرين من برسد و بروم تمرين.
گفتيد بيشتر كار بداهه است و متن نداريد. كمي توضيح ميدهيد؟
متنهاي ما نوشته شده نبود، فقط موضوع بود. موضوع «خواب» يا موضوع
«سيزدهبدر.» البته يكسري كد داشتيم كه مثلا وقتي ميخواهد بخوابد داستاني
بخواند يا پسرعمهزا مثلا خوشش نيايد و چون متن نداشتيم هميشه اينجوري
ميشد كه اول يكبار ميگرفتيم و بعد دوباره اصلي را ميگرفتيم. بعضي
اجراها هم بود كه اجراي اول آنقدر عالي بود كه وقتي نگاه ميكردي، ميگفتي
همان اولي خوب است.
تجربه كار براي كودكان چگونه بود؟
تجربه
بسيار خوبي در كار حرفهاي من بود. كار با اين دو نفر – يعني ايرج طهماسب و
حميد جبلي – بسيار لذتبخش است. واقعا آنقدر در اين كار و محيط هنريشان
لذت ميبردم كه چيزهاي ديگر اصلا براي من اهميتي نداشت و اصلا به بحث
قرارداد فكر نميكردم. كارشان بسيار حرفهاي است.
معمولا در سينما و
تلويزيون ما، هرچه گروه سني مخاطب كمتر ميشود همه چيز كوچكتر ميشود،
اما آنها كار كودك را هم با جديت تمام انجام ميدهند...
بله. حرفهاي
هستند، به كسي كه با آنها كار ميكند احترام ميگذارند، از آبدارچي گرفته
تا بازيگر و بقيه عوامل، همه برايشان محترم هستند. به همين خاطر خودشان هم
خيلي مورد احترام هستند.
لهجه پسرعمهزا كجايي است؟
قرار بود
اين كاراكتر مترجم داشته باشد، يعني كسي نفهمد كه او چه ميگويد و كلاه
قرمزي مترجم او باشد و اين كار مرا راحت كرده بود. بعد كه گرم شدم و شخصيت
دستم آمد و تيپ ساخته شد، ديدم كه بعضي وقتها پسرعمهزا بايد حرف بزند.
در تمرينها هم همين مساله مطرح و تصميم گرفته شد كه حرف هم بزند، چون اگر
قرار بود همهاش متكي به مترجم باشد كم ميآوردم. در تمرينات من خيلي
چيزها را پيدا كردم و در آن قسمتها آقاي طهماسب گفت: دو تا چيز را حتما
نگهدار و فراموش نكن، يكياش وقتي است كه صدايش ميكنند و ميگويد «هو» و
ديگري خندهاش. موقع تمرين خيلي چيزها بهذهن من ميرسيد و شايد فردا
فراموش ميشد، اما قرار شد اين دو بخش را فراموش نكنم و من هم آنها را نگه
داشتم.
به خندههاي پسرعمهزا هم در تمرينها رسيديد؟
بله. در
تمرينها به دست آمد و همه بچهها گفتند كه بامزه است و ميتواند اين
كاراكتر را بامزه كند، بنابراين آن را نگه داشتم. در مورد لهجه هم تاكيد
آقاي طهماسب اين بود كه لهجه جاي خاصي را نداشته باشم. البته من براي
اينكه خودم را راحت كنم پيشنهاد كردم كه از لهجه منطقه خودمان كمك بگيرم.
ولي آقاي طهماسب گفت نه، به جاي خاصي وصلش نكنيم. گفت: ميتواني يك لهجه
بسازي و من بايد اين كار را ميكردم. يك نكته را هم بگويم. يك چيزهايي يك
زماني در ناخودآگاه آدم ثبت ميشود كه خودش فكر ميكند مال خودش است. حميد
جبلي گفت: ما يك زماني يك همسايه داشتيم كه من صداي حرف زدن آنها را از
پنجره ميشنيدم. اينها حرف زدنشان آكسان انتهايي نداشت. همينجوري ادامه
داشت و من نميدانستم كي حرفشان تمام ميشود به قول آقاي جبلي ته آن
بهسختي پيدا ميشد. من اين حالت را نگه داشتم ولي نه آنقدر كه ته آن مشخص
نشود. اين يك كمي شبيه لهجه مازندراني ميشود ولي من اصلا مازندراني بلد
نيستم. در اصل حميد جبلي چنين خاطرهاي را براي من تعريف كرد و اين در
انتخاب اين لهجه خيلي تاثير داشت.