پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 25 - ۱۵ شوال ۱۴۴۵
۱۵ شهريور ۱۳۹۱ - ۰۷:۳۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز 4 شنبه 6/15

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «پاياني شكوهمند براي آغازي اثربخش»،«آناليز در منظومه گفتماني انقلاب»،«اجلاس تهران، شكست يا موفقيت؟»،«آمريكا با تهديد زنده است!»،« 4 نکته درباره بورس ارز»،«مرسي همانند اردوغان است؟»،«پردرآمدترين دولت تاريخ چه كرده است؟»،«برخورد احساسي در روابط بين‌المللي زيان منافع ملي»،«وضعیت ميداني تعیین کننده بحران سوريه»،«بيزاري از راست گرايي؟»،«مديريت ارزي»و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۸۲۵۵

جام جم:پاياني شكوهمند براي آغازي اثربخش

«پاياني شكوهمند براي آغازي اثربخش»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌خوانيد؛شانزدهمين اجلاس جنبش عدم تعهد با تمامي متن و حواشي‌اش كه داخل و خارج كشور را همچنان مشغول خود كرده است، تمام شد و در يك جمله مي‌توان گفت؛ اين اجلاس نه فقط به‌رغم ميل، بلكه برخلاف اراده آمريكا و رژيم صهيونيستي و متحدان غربي آنها، با اقتدار برگزار و شكوهمندانه به پايان رسيد؛ اقتدار و شكوهي كه ملت و همه دستگاه‌هاي نظام خصوصاً دولت در ايجاد آن سهيم بودند، اما چنانچه مي‌دانيم برگزاري اجلاس شانزدهم، آغاز دوره سه ساله رياست جمهوري اسلامي ايران بر اين اجلاس بود، لذا به عبارتي كار ايران در مورد اين اجلاس تازه آغاز شده است.

ترديد نبايد كرد كه سردمداران نظام سلطه، همان‌گونه كه در برپايي اين اجلاس كارشكني كردند و همه تلاش خود را به‌كار بستند تا اين اجلاس يا برگزار نشود يا از نظر كمي و كيفي در سطحي نازل تشكيل گردد، براي عدم موفقيت و ناكارآمد شدن رياست ايران در همه اين سه سال، بي وقفه تلاش خواهند كرد. لذا ما نيز بايد همان‌گونه كه در اصل برگزاري اجلاس، دشمن را ناكام گذاشتيم، در اين مورد نيز او را مأيوس سازيم.

جمهوري اسلامي ايران بايد همه تلاش و ظرفيت فكري و ديپلماتيك خود را به‌كار گيرد تا اين دوره سه ساله به نقطه عطفي در تاريخ جنبش عدم تعهد تبديل شود و اين جنبش از اين حالت خارج و به سازماني تأثيرگذار در عرصه بين‌الملل ارتقا يابد. لذا همان‌طور كه برگزاري اين اجلاس نه فقط پرستيژ بين‌المللي ايران بلكه جايگاه و نقش كشورمان را در عرصه بين‌المللي ارتقا بخشيد، رياست سه ساله بر آن نيز بايد موجباتي را فراهم كند كه شروع دگرگوني در ساختار نظام بين‌المللي كمترين اثر آن باشد و اين شدني است در صورتي كه از اين فرصت، به‌درستي بهره‌برداري شود.

اظهارات سران هيأت‌هاي شركت‌كننده در اين اجلاس كه دشمن به مدد رسانه‌هاي مسلط خود سعي كرد چند نكته اختلافي آن را برجسته كند، آن‌قدر اشتراكات مهم و بنيادين داشت كه بتوان بر اساس آنها كارهاي مهمي را سازمان داد، هر چند دشواري‌ها و پيچيدگي‌هاي اين عرصه نبايد ناديده گرفته شود يا به هيجان زدگي مبتلا شويم. از مهم‌ترين ويژگي‌هاي جمهوري اسلامي ايران كه مي‌تواند رياست سه ساله آن را به دوره‌اي تحول آفرين تبديل كند، داشتن حرف‌هاي نو و جدي براي دنياي تكراري امروز است. دقت در اظهارات سران ديگر كشورها اين واقعيت را آشكار مي‌كرد كه بخش‌هاي شنيدني و جذاب نظرات آنها، همان‌هايي بود كه بر مواضع ايران منطبق يا نزديك مي‌شد و از سوي ديگر، مواضع جمهوري اسلامي ايران كه در سخنان حكيمانه و صريح رهبر فرزانه انقلاب تجلي داشت، در برگيرنده همه سخنان تازه ديگر سران بود به علاوه خيلي مطالب ديگر.

توانمندي‌هاي سياسي، علمي، فرهنگي و اقتصادي ايران اسلامي نيز پشتوانه اين حرف‌هاي جديد خواهد بود تا اين دوره سه ساله را دوره‌اي متفاوت براي جنبش عدم تعهد رقم بزند؛ انتظاري كه برخي هيات‌هاي ديگر به صراحت و برخي به‌طور ضمني آن را ابراز كردند.اميد اين‌كه پايان شكوهمند شانزدهمين اجلاس جنبش عدم تعهد، آغاز اثربخشي رياست دوره سه ساله ايران براي اين جنبش باشد.

كيهان:آناليز در منظومه گفتماني انقلاب

«آناليز در منظومه گفتماني انقلاب»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛منطق انقلاب اسلامي، منطق پويايي و پيشرفت با وجود چالش هاست. اين هنر نظام «امت -امام» است كه در برابر چالش ها و موانع و آسيب ها، نه درجا زده و نه عقبگرد كرده است. در واقع مدل حركت انقلاب اسلامي، مدل منعطف معطوف به پيشروي است در حالي كه بسياري از رويكردها در بستر تاريخ اسلام همواره آميخته به انعقاد و انجماد و تحجر و كج فهمي از يك طرف، و انحراف و لااباليگري و در جا زدن و عقبگرد و تخفيف دادن سر اصول از طرف ديگر بوده است. تاريخ صدر اسلام انباشته از رفتارهاي خوارجي يا اموي است و امروز هم فرقه هاي گوناگوني نظير وهابيون، سلفي ها، سكولارها و ليبرال هاي مسلمان را مي توان يافت كه در گستره جهان اسلام از دو سو در خدمت ترفندهاي جبهه استكبار قرار دارند و شگفت اينكه اين دو سويه افراط و تفريط سر بزنگاه به هم مي رسند، درست مانند بهايي ها و انجمن حجتيه و چپ و راست هاي التقاطي شبه مسلمان كه آخر سر زير خيمه آمريكا و اسرائيل جمع شدند.

اما منطق انقلاب اسلامي نه انجماد و انعقاد است و نه انحراف. چالش ها و مانع تراشي ها ممكن است باعث نوسان در سرعت پيشرفت او شوند اما موجب عقبگرد از آرمان ها نشده اند. اين حقيقت را انبوه پيشرفت هاي انقلاب و جمهوري اسلامي به ويژه از نظر اقتدار و عزت جهاني شهادت مي دهد. گواه اين واقعيت، عربده هاي آميخته با هراس مقامات رژيم صهيونيستي و آمريكاست كه در حاشيه حضور نمايندگان 120 عضو جنبش عدم تعهد در اجلاس تهران، اذعان كردند جامعه جهاني واقعي در تهران و در كنار ايران ايستاده است.

البته طبيعي بود كه در كنار اين اعترافات پرحجم و پس از آن كه از گيجي ضربه اول درآمدند، به تدريج همراهي آن 120 كشور با ايران را كتمان كنند و يا 95 درصد سخنان محمد مرسي در همراهي با مواضع جمهوري اسلامي را بپوشانند و مثلا دو بخش سخنان وي در نام بردن از خلفاي سه گانه و اظهار موضع متفاوت با موضع ايران درباره سوريه را بزرگ نمايي كنند. طنز خنكي بود اما واقعيت داشت كه رسانه هاي فارسي زبان بيگانه در كنار دو طيف رسانه هاي وابسته به جريان فتنه و اپوزيسيون- با وجود سوابق علني معارضه با اصل دين- به جاي ملت ايران غيرتي شده بودند كه مثلا محمد مرسي چرا از ابوبكر و عمر و عثمان اسم برده و حال كه اسم برده پس موفقيت هاي بزرگ اجلاس بين المللي تهران دود شد و هوا رفت! اين طيف همان محافلي هستند كه در طول چند سال گذشته تابلوي نه غزه نه لبنان را سر دست گرفتند و به دنبال سقوط تاريخي رژيم وابسته مبارك، روي كار آمدن اسلامگرايان را زمستان بهار عربي و ربوده شدن انقلاب و ... لقب دادند.

اينها همان طيفي بودند كه در روايت ماجراي كربلا و جنايت صورت گرفته در حق اهل بيت پيامبر عليهم السلام، حق را به جانب يزيد دادند اما به ايام جنگ 22 روزه و مقاومت غزه مظلوم كه رسيدند ناگهان بسيج شدند تا به ما در ايران ثابت كنند آنها كه در غزه به واسطه بمب هاي اورانيومي صهيونيست ها كشته مي شوند، حامي يزيدند و بايد كه قتل عام شوند!

شبكه اي از انبوه رسانه ها كه اصل بعثت پيامبر اعظم(ص) و وحي الهي و ايمان به غيب را آماج تيرهاي طعنه و تمسخر و ترديد قرار داده بودند، ناگهان غيرتي شدند از اينكه محمد مرسي نام خلفاي سه گانه را برده يا دولت سوريه را تخطئه كرده است. آنها شعور مخاطباني را كه مستقيما از شبكه هاي مختلف سيما به سخنان وي گوش داده بودند دست كم گرفتند اگر كتمان كردند كه مرسي ابراز برادري و دوستي استراتژيك با جمهوري اسلامي كرده و در موضوعاتي نظير اعتراض به رژيم صهيونيستي و دفاع از آرمان فلسطين، حمايت از حق استفاده صلح آميز از فناوري هسته اي و لزوم خلع سلاح اتمي در خاورميانه به ويژه درباره رژيم صهيونيستي، و لزوم اصلاح ساختار سازمان ملل و تبعيض موجود در شوراي امنيت، عينا مواضع ايران را مورد تاكيد قرار داده است.

وقتي دشمن ابتدا از سيلي آبداري كه خورده عربده مي كشد و پس از آن استدلال هايي مي كند كه اگر هم تجزيه اش خوب باشد، تركيب آن لايق دست مرده شورهاست، معلوم مي شود دشمن هنوز دستگاه فكري و نظام حلاجي و آناليز و محاسبه ما را نشناخته است. ملت ما امت پيامبراعظم است كه وقتي مشركان در ماجراي حديبيه گفتند لقب «رسول الله» بايد از كنار نام ايشان حذف شود و اين امر بر صحابه گران آمد، فرمود اين عنوان را حذف كنند در حالي كه فتح مكه را مي ديد و بشارت پيروزي مي داد. ملت ما قضاوت روشني درباره تاريخ صدر اسلام و عملكرد تك صحابه دارد اما در عين حال پيرو مقتدايي است كه به خاطر مصلحت بزرگتر، از ياري حاكمان بعد از پيامبر(ص) دريغ نكرد تا آنجا كه برخي از همان ها گفتند اگر علي نبود هلاك مي شدند. اين موضوع براي دل دريايي برادر پيامبر كه «صبر كرد و پاي خدا نوشت تا يقين الهي بر او نازل شد» با همه تلخي هايش مسئله اي حل شده بود و براي پيروان رسول خدا و اميرمؤمنان نيز حل شده است. از متن آن صبر و احتساب است كه امروز انقلاب اسلامي و بيداري ملت ها به جنبش درآمده و پشت آمريكا و اسرائيل را مي لرزاند. منطق پيش برنده انقلاب اسلامي، منطق پيامبر اعظم و اميرمؤمنان است؛ مصلحت انديشي و انعطاف معطوف به اصولگرايي آري، انعقاد و انجماد و انحراف هرگز!

حاملان مؤمن و مجاهد انقلاب اسلامي دستگاه فكري و نظام تحليل و محاسبه منحصربه فردي دارند كه چون منطبق با قوانين و سنت هاي الهي است، بي برو و برگرد كليد درهاي بسته و حلّال چالش هاست. اينكه اولياي معصومين(ع) فرمودند «رحمت خدا بر كسي كه بداند از كجاست و در كجاست و به كجا مي رود» هم دعاست و هم بيان قاعده و قانون. يعني كه موقعيت شناسي (شناخت زمانه و زمينه ها) در صورت پايبندي به لوازم آن ذاتا رحمت و گشايش الهي را جلب مي كند. شناخت مقتضيات و مصلحت ها، از اركان اين موقعيت شناسي است. آرمانگرايي ما با شناخت واقعيات عجين شده همان گونه كه واقع گرايي ما معطوف به آرمان خواهي است. ما در اين نظام فكري همچنان كه آرمان ها را با افتخار و با صداي بلند اعلام مي كنيم، از واقعيت ها و اقتضائات محيطي نيز غافل نيستيم. اما از سوي ديگر متوقف در واقعيات نمانده و كوشيده ايم با ظرفيت سازي و به فعليت رساندن آنها، دايره امكانات و توانايي هاي خود را توسعه دهيم. روزگاري نه چندان دور، در همين خاورميانه نه از سيدحسن نصرالله و نوري مالكي خبري بود و نه از اسماعيل هنيه و محمد مرسي. در عراق صدام عفلقي حكمراني مي كرد و در مصر، حسني مبارك. در فلسطين عرفات بود و در لبنان... هيچ. ونزوئلا و بوليوي كه ديگر حياط خلوت آمريكا بود و نه خانه دوستان و برادران ايران.

جمهوري اسلامي و رهبران الهي آن هرگز باورهاي خود را كتمان نكردند اما با صداقت و درايت تمام مرزبندي هاي «عرب/ عجم»، «شيعه/سني»، «مسلمان/ غيرمسلمان» را به حاشيه رانده و مرزبندي استراتژيك «جبهه مقاومت/ استكبار» را تبديل به جبهه بندي اول در خاورميانه و جهان كردند. كاري تر از اين نمي شد به اختاپوس استكبار و صهيونيسم بين الملل ضربه زد. با اين تلقي محمد مرسي و برادران اخوان المسلمين مصر كه خوب است، يك موي گنديده زمامداران مردمي و ضد استكباري آمريكاي لاتين را به امثال حسني مبارك نمي دهيم. طبعا ايده آل ما آن است كه دولتمردان مسلمان در كشورهايي نظير مصر و تركيه واقعيت صحنه را دقيق ببينند و در زمين دشمنان امت اسلامي بازي نكنند چرا كه سود چنين رويكردي به جيب آمريكا و صهيونيسم و زيان آن در جيب امت اسلامي خواهد رفت. براي ما مثل روز روشن است كه آمريكاي حامي رژيم مبارك و ديكتاتورهاي مرتجع در منطقه نمي تواند با تجهيز تروريست هاي وارداتي، در پي دموكراسي در سوريه باشد اما يقين داريم همين بدفهمي ها و خطا نيز در ظرف زمان حل خواهد شد.

بنابراين مي توان گفت نگاه جمهوري اسلامي نگاه صفر يا صدي نيست. جنگجويان تبليغاتي دشمن در اردوي ناتوي فرهنگي اصرار روشني دارند تا اين مغالطه را جا بيندازند كه اگر صددرصد مطلوب ها تحقق نيافته پس بايد اصل آرمان گرايي و دستاوردهاي منحصر به فرد آن را واگذاشت و دست تسليم در برابر انواع انحطاط ها و انحراف ها بالا برد. در مقابل، منطق فكري انقلاب، سنجش مداوم و انتخاب مطلوب ترين ها از ميان گزينه هاي موجود از يك سو و ظرفيت سازي براي پيدايش گزينه هاي آرماني تر از جانب ديگر است. ما چه در حوزه سياست داخلي و چه در بستر سياست بين المللي مطلقا قائل به شرايط زدگي و درجا زدن و انفعال نيستيم.

در عين حال بر مبناي منطق اسلامي، ظرفيت هاي مثبت را در خود و ديگران مي جوييم و مي كوشيم به جاي توقف روي عيب ها و ضعف ها، آن ظرفيت ها را به سمت فعليت پرورش دهيم، درست مانند طبيب حاذقي كه هم دعوت به تكاپو و حركت مي كند، هم بر موضع درد مرهم مي گذارد اگر هم نيازي به جراحي در يك عضو بود، به صرف وجود عارضه در بخشي از يك عضو، تمام پيكره را سلاخي و ساطوري نمي كند. تفاوت مهم ميان قضاوت راهبران مجاهد انقلاب با قضاوت طيف هاي گوناگون بدخواهان، تفاوت طبيب و جراح خيرخواه با خصم قداره كش است. اولي تقويت مي كند و نارسايي ها را برطرف مي سازد اما دومي چاقو مي زند كه از كار بيندازد.

در اين ميان بصيرت و صبر به عنوان لوازم بر دوش كشيدن پرچم انقلاب اسلامي در جهان پرجوش و جنبش كنوني اقتضائاتي را متوجه همه همراهان جبهه انقلاب مي كند. يكي از آن اقتضائات، توجه به نكته مهمي است كه رهبر فرزانه انقلاب روز 24 مهر سال گذشته در جمع دانشگاهيان استان كرمانشاه مورد تاكيد قرار دادند و آن اينكه ما از مرحله پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي و دولت اسلامي، به مرحله تشكيل جامعه اسلامي و امت اسلامي رسيده ايم و «امروز خوب بودن ما، خوب عمل كردن ما، آبرومند بودن ما اثرگذار است در كشورهايي كه انقلاب كردند يا در شرف انقلابند». رويكرد ما در مسائل مهم سياست داخلي- و از جمله مثلا رقابت هاي سياسي و انتخابات- بايد منطبق با اين پويش معطوف به موفقيت در مقياس جامعه و امت اسلامي باشد. از طرف ديگر بايد به قاعده موفقيت هاي انقلاب در فائق آمدن بر چالش ها و بن بست ها و موانع پايبند باشيم.

به تعبير رهبر معظم انقلاب در جمع سفيران جمهوري اسلامي و در تاريخ 7 دي 1390 «به خداي متعال بايد حسن ظن داشته باشيم. خداوند متعال ملامت مي كند آن كساني را كه به او حسن ظن ندارند؛ سوء ظن به خدا دارند.

سوء ظن به خدا اين است كه انسان خيال كند اينكه فرموده است ولينصرن الله من ينصره، خلاف واقع است يا اينكه فرموده است الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا، وعده تخلف پذيري است. آن وقت خداي متعال در سوره فتح مي فرمايد ويعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانين بالله ظنّ السّوء ... ان الله يدافع عن الذين آمنوا... خب خيلي از مؤمنين در دنيا هستند كه خدا از آنها دفاع نكرده- مؤمنيني كه زير لگد مستكبرين دارند له مي شوند- چرا؟ اين به خاطر اين است كه به سنت هاي الهي ديگر عمل نشده است. به خاطر اين است كه حركت نشده، قيام نشده، اقدام نشده.

بنابراين مجاهدت لازم است، تلاش لازم است. يك ملتي اگر مؤمن به خدا بود اما تلاش نكرد، مجاهدت نكرد، البته لگدمال مي شود؛ آن يدافع عن الذين آمنوا ديگر اينجا نمي گيرد. اين ايمان بايد با مجاهدت همراه باشد... اين است كه بايد حركت كرد، بايد اقدام كرد، بايد تصميم گرفت. اين همان مبارزه مقدسي است كه يك مؤمن عمر خود را وقف آن مي كند. خب، نقطه مقابلش هم ميل به راحت طلبي است. مبارزه دردسر دارد، شكي نيست.

هر حركت دشواري در راه هر آرمان بلندي، نفس راحت طلب عافيت جوي انسان را مي آزارد. انسان ميل به راحت طلبي دارد. اگر بر اين ميل فائق آمديم، اگر توانستيم همت خود را، نيروي خود را در راه اين آرمان بسيج كنيم البته سختي هايي دارد اما رسيدن به قله، موفقيت را هم دارد.»

خراسان:4 نکته درباره بورس ارز

« 4 نکته درباره بورس ارز»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن‌زاده است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از اعلام موافقت بانک مرکزي با راه اندازي بورس ارز و نشست هاي دو روز گذشته برخي مقامات دولت و بخش خصوصي موضوع راه اندازي بورس ارز جدي تر شده است اما در اين ميان با وجود جديت و اميدي که مسئولان وزارت اقتصاد به راه اندازي بورس ارز براي سامان دادن به بازار ارز دارند، فعالان بخش خصوصي طي روزهاي اخير دغدغه هاي جدي در اين باره مطرح کرده اند و حتي اتاق بازرگاني تهران خواستار تعويق يک ماهه راه اندازي بورس ارز شده است، اين در حالي است که معاون اقتصادي وزير اقتصاد از برنامه دولت براي راه اندازي بورس ارز در نيمه دوم شهريور خبر داده بود. دراين ميان مروري بر توضيحاتي که مقامات وزارت اقتصاد درباره راه اندازي بورس ارز مطرح کرده اند و نقدها و ترديدهايي که از سوي فعالان بخش خصوصي درباره اين بورس مطرح شده است مي تواند فضا را براي شناسايي چالش هاي پيش روي بورس ارز فراهم کند و رفع اين چالش ها که در ادامه فهرست شده است مي تواند موانع احتمالي را از سر راه بورس ارز بردارد:

۱ - بدون ترديد عزم مشترک در درون دولت و بين دولت و فعالان اقتصادي پيش نياز موفقيت در اجراي هر طرحي است. در اين ميان بازار ارز با توجه به نوسان هاي متمادي و تثبيت شرايط فسادآور و رانت زاي ۲ نرخي نيازمند اجراي طرحي است که پشتوانه مقبوليت براي همه عناصر دخيل در فعاليت بورس ارز داشته باشد. لذا مفاهمه در اجراي اين طرح در بالاترين سطوح اجرايي دولت و وزارت اقتصاد با عناصر اصلي بخش خصوصي ضروري است.

۲ - اگر چه سازمان هاي مختلفي از وزارت صنعت و تجارت، تا وزارت اقتصاد و بانک مرکزي در موضوع مديريت بازار ارز دخيل هستند اما قانون مسئوليت اصلي مديريت ارزي کشور را بر عهده بانک هاي مرکزي گذاشته است. با اين حال بورس ارز به عنوان يکي از بورس هاي کشور قطعا زيرمجموعه سازمان بورس که وابسته به وزارت اقتصاد است فعاليت خواهد کرد. اين مسئله مي تواند باعث شکل گيري مديريت دوگانه ارزي شود که در شرايط حساس ارزي کشور چالش آفرين خواهد بود. بدون ترديد فعاليت بورس ارز بايد با محوريت بانک مرکزي به عنوان متولي مديريت ارزي و مسئول تبديل ارز به ريال باشد تا بانک مرکزي بتواند مديريت ارزي را با مديريت پولي و ريالي هماهنگ کند.

۳ - اما اصلي ترين دغدغه بخش خصوصي درباره بورس ارز چگونگي مديريت دولت بر نهادي با سازوکارهاي اقتصاد غيردولتي است. متأسفانه دولت در موارد بسياري ترجيح داده است سياست هاي دستوري و مغاير با اصول عرضه و تقاضا را در عرصه هاي مختلف اقتصاد به کار گيرد. در اين ميان اگر چه بانک مرکزي به عنوان يک نهاد دولتي عرضه کننده اصلي ارز در بورس خواهد بود اما به طور طبيعي ساير عرضه کنندگان ارز شامل صادر کنندگاني خواهد بود که درآمد ارزي حاصل از صادرات خود را در بورس ارز عرضه خواهند کرد. بخش عمده اي از طرف تقاضا در اين بورس نيز شامل بخش خصوصي متقاضي دريافت ارز براي واردات انواع کالاها، مواد اوليه و ابزار و ماشين آلات خواهد بود. در چنين شرايطي اظهارات مقامات وزارت اقتصاد مبني بر اين که «قيمت در بورس ارز پايين تر از نرخ بازار آزاد خواهد بود»، اگر چه مي تواند يک پيش بيني تلقي شود اما مي توان آن را نوعي تحميل اراده به ساز و کار تعيين قيمت بر اساس عرضه و تقاضا دانست. بدون ترديد دولت به واسطه تأثيرگذاري بر ميزان عرضه و تقاضا مي تواند قيمت ارز را در بورس تحت تأثير قرار دهد اما هر گونه قيمت گذاري و اجبار منجر به خروج فعالان غيردولتي از بازار بورس و تداوم حيات بازار غيررسمي ارز با نرخ آزاد خواهد بود و مي تواند بورس ارز را که با هدف تک نرخي کردن ارز راه اندازي شده است تبديل به ضلع سوم بازار ارز کند و اقتصاد کشور را از چاه نظام ۲ نرخي به چاه نظام ۳ نرخي براي ارز منحرف کند.

۴ - اما نکته اي که فعالان بخش خصوصي بايد مدنظر قرار دهند ضرورت رويکرد سازنده در قبال مديريت بازار ارز است.بدون ترديد محدوديت هاي ناشي از تحريم نقش قابل توجهي در آشفتگي بازار ارز داشته است. بدون شک درخواست به حق از دولت براي تثبيت و تک نرخي کردن ارز بدون توجه به محدوديت هاي موجود و ضرورت پي ريزي طرح هاي جديد براي برون رفت از شرايط موجود، عملي نخواهد بود. لذا بيان چالش هاي شکل گيري بورس ارز اگر به قصد تقويت نظام طراحي شده بورس ارز باشد قابل دفاع و حمايت است و اگر براي فرار از شفاف سازي و به حاشيه راندن کساني باشد که به درآمد هنگفت ارزي حاصل از صادرات دل بسته اند، شايسته هيچ گونه دفاعي نيست چرا که شفاف شدن نظام ارزي و امکان دسترسي به ارز ارزان تر از قيمت بازار آزاد خبر بسيار خوبي براي فعالان اقتصادي است که زير بار فشار ارز گران قرار دارند.

جمهوري اسلامي:اجلاس تهران، شكست يا موفقيت؟

«اجلاس تهران، شكست يا موفقيت؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛رسانه‌هاي غربي در ارزيابي اجلاس غيرمتعهدها در تهران مي‌گويند اين اجلاس شكست خورده است.

اين ادعا چقدر با واقعيت منطبق است؟ آيا واقعاً اجلاس تهران شكست خورده يا طبق آنچه جمهوري اسلامي ايران مي‌گويد اين يك اجلاس كاملاً موفق بوده است؟

پاسخ را بايد در ميزان انطباق آنچه در تهران گذشت با آنچه براي اين اجلاس به عنوان اهداف در نظر گرفته شده بود جستجو كرد.

اهداف جمهوري اسلامي ايران اينها بودند:
1 - برگزاري اجلاس در تهران (اصل برگزاري)
2 - حضور بالاي اعضاي جنبش عدم تعهد در اجلاس (كميت)
3- حضور سران كشورهاي مهم عضو جنبش (كيفيت)
4 - برگزاري بدون مشكل و معارضه (موفقيت)
5 - توافق درباره مسائل مهم بين‌المللي (هماهنگي)

غربي‌ها به ويژه آمريكا تلاش زيادي براي جلوگيري از برگزاري اجلاس تهران به عمل آوردند. آنها بعد از آنكه متوجه شدند نمي‌توانند مانع اصل برگزاري اجلاس شوند، تلاش خود را متوجه كميت و كيفيت آن كردند تا از اين طريق بتوانند در تبليغات خود اعلام كنند ايران نتوانست تعداد بالائي از اعضاي جنبش عدم تعهد را در اجلاس داشته باشد. در اين زمينه نيز غربي‌ها شكست خوردند و اجلاس تهران سرانجام با حضور 120 هيأت از اعضاي جنبش عدم تعهد برگزار شد كه رقم بالائي بود.

بخش كيفي هم طمع بعدي غربي‌ها بود. آنها تلاش زيادي كردند تا سران بعضي كشورهائي كه به لحاظ سابقه در جنبش عدم تعهد يا موقعيت كنوني از دانه درشت‌هاي اين جنبش محسوب مي‌شوند در اجلاس تهران شركت نكنند. هند و مصر، دو نمونه كيفي بودند كه آمريكا تلاش زيادي براي جلوگيري از حضور سران آنها در اجلاس تهران كرد ولي هر دوي آنها به تهران آمدند.

اين دو كشور از اين نظر كه هر دو از مؤسسان جنبش عدم تعهد در 57 سال قبل بودند، براي اين جنبش حائز اهميت زيادي هستند. علاوه بر اين، كشور هند هم اكنون يك كشور مطرح و قدرت مهم در قاره آسيا محسوب مي‌شود. مصر نيز به دليل وقوع انقلاب در آن و روي كار آمدن اخوان‌المسلمين از اهميت زيادي در خاورميانه عربي و شمال آفريقا برخوردار است. لذا حضور سران اين دو كشور در اجلاس تهران، از نظر كيفي به اين اجلاس اهميت قابل توجهي داد. علاوه بر اين دو كشور، حضور سران يا هيأت‌هاي تعدادي ديگر از كشورها نيز به لحاظ جايگاه آنها در ارتقاء كيفي اجلاس تهران مؤثر بود به ويژه آنكه بالا بودن تعداد سران در اين اجلاس نيز همين تأثير را داشت.

كيفيت اجلاس تهران علاوه بر حضور سران، به سخنراني‌هاي ايراد شده در آن به ويژه موضعگيري‌هاي ضد استكباري و ضد صهيونيستي كه با صراحت صورت گرفت و در بيانيه پاياني اجلاس آمد نيز مربوط مي‌شود. واقعيت اينست كه از اين نظر، اجلاس تهران در مقايسه با ساير اجلاس‌هاي سران جنبش عدم تعهد داراي ويژگي قابل توجهي بود.
برگزاري بدون مشكل، با امنيت بالا و بدون آنكه تعارضي در خود اجلاس و ميان هيأت‌ها وجود داشته باشد نيز از نقاط قوت اجلاس تهران بود. اين ويژگي، براي بسياري از هيأت‌هاي شركت كننده نيز جالب بود كما اينكه رسانه‌هاي غربي عليرغم تلاش زيادي كه به منظور به دست آوردن سوژه‌اي براي منفي‌بافي عليه اين اجلاس كردند نتوانستند در اين زمينه خوراك تبليغاتي پيدا كنند.

نقطه ضعف‌هائي هم در اجلاس تهران وجود داشت كه نبايد آنها را ناديده گرفت. از جمله اين نقطه ضعف‌ها، ناهماهنگي ميان موضع آقاي محمد مرسي رئيس‌جمهور مصر با ميزبان اجلاس درباره مسأله سوريه و ترجمه نادرست سخنان او در اين قسمت توسط مترجم صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بود. موضع تند آقاي مرسي موجب اعتراض هيأت سوري شد كه در قالب خروج اين هيأت از اجلاس جلوه كرد. مهم‌تر آنكه اجلاس تهران نتوانست درباره بحران سوريه به توافقي بر سر يك راه حل و راهكار روشن برسد.

نقطه ضعف ديگر، چگونگي برخورد ميزبان اجلاس با موضوع فلسطين بود. آنچه در سخنان رهبر انقلاب اسلامي ايران و ساير سخنرانان و بيانيه پاياني اجلاس درباره فلسطين آمد دقيقاً همان موضعي بود كه جمهوري اسلامي ايران بر آن پاي مي‌فشارد ولي حضور محمود عباس به عنوان نماينده فلسطين در اين اجلاس با اين موضع همخواني نداشت. جمهوري اسلامي ايران با دعوت از محمود عباس، در عمل تشكيلات خودگردان فلسطين را به رسميت شناخت درحالي كه همواره بر قانوني بودن دولت اسماعيل هنيه تأكيد مي‌كند و تشكيلات خودگردان فلسطين را، كه با رژيم صهيونيستي و آمريكا هماهنگ است، دست نشانده مي‌داند. اين بهانه كه ميزبان اجلاس موظف است كليه اعضاء جنبش را دعوت كند و يا اينكه اگر محمود عباس دعوت نمي‌شد تعدادي از سران شركت كننده در اجلاس تهران ممكن بود در اين اجلاس نيايند و در نتيجه تعداد كمتري از سران را در اجلاس داشتيم، قابل قبول نيست. زيرا اولاً حضور محمود عباس فقط با دعوت از او نبود بلكه به قيمت ناديده گرفتن دولت قانوني فلسطين بود و ثانياً در عرصه تحقق آرمان‌ها نبايد كيفيت، قرباني كميت شود.

ما مي‌توانستيم اجلاس را مثلاً با حضور 110 هيأت برگزار كنيم اما به اين دوگانگي در موضوع فلسطين تن ندهيم و آرمان فلسطين را همانگونه كه در گفتار دنبال مي‌كنيم در عمل نيز به پيش ببريم. همين روش اصولي را در مورد بعضي ديگر از موضوعات و حتي كشورها مي‌توانستيم اعمال نمائيم و در مجموع ايستادگي بر سر مواضع اصولي، آرماني و انقلابي را بر منافع و مصالح كمي و زودگذر ترجيح دهيم. مسئولان با اينگونه عمل كردن مي‌توانستند اجلاس تهران را بدون نقاط ضعف برگزار كنند و اينگونه نباشد كه براي بعضي اقدامات ناچار به توجيه كردن‌هاي غيرموجه شوند.

براي يافتن پاسخ اين سئوال كه اجلاس تهران شكست خورد يا موفق بود، علاوه بر توجه به نقاط قوت و ضعف بايد عصبانيت سران آمريكا و رژيم صهيونيستي از اين واقعه نيز در نظر گرفته شود.

رسالت:آمريكا با تهديد زنده است!

«آمريكا با تهديد زنده است!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ در حالي‌كه ائتلافي از 80 گروه محلي وملي در شهر شارلوت ايالت كاروليناي شمالي آمريكا با تظاهرات در مقابل محل برگزاري جلسات انتخاباتي نامزدهاي رياست جمهوري عليه دو حزب جمهوريخواه و دموكرات شعار مي‌دهند، جوبايدن معاون رئيس جمهور آمريكا مي‌گويد؛ ميت رامني نامزد رياست جمهوري خود را براي حمله به ايران و سوريه آماده مي‌كند. او مي‌گويد:
" ميت رامني معتقد است تعيين زمان براي خروج از افغانستان اشتباه است". او همچنين مدعي است؛ ميت رامني پايان دادن به جنگ عراق و برگرداندن نيروها را اشتباه مي‌داند.

هر وقت ايران قدرت‌نمايي در داخل ، منطقه و يا جهان دارد سياستمداران آمريكا هوس مي‌كنند كه ملت ايران را با بلوف جنگ بترسانند! گويي تهديد به جنگ ازخود جنگ براي آنها مهم‌تر است.

آمريكايي‌ها نيك مي‌دانند كه پايگاه‌هاي آنها در منطقه و جهان مثل گوشت قرباني زير زبانه آتش موشك‌هاي دوربرد وميانبرد ايران هستند. آمريكايي‌ها خوب مي‌دانند كه رژيم صهيونيستي به‌عنوان ايالت پنجاهم آمريكا در اولين ساعات نبرد با ايران زير باراني از موشك از سوي ايران، حزب الله و حماس قرار مي‌گيرد كه توقف آن فقط منوط به ادب كردن ژنرال‌هاي مغرور صهيونيستي و آمريكايي است.

هر ايراني با شرف و با غيرتي چه در ايران زندگي بكند ، چه در هر جاي كره زمين، آرزو دارد كه اگر روزي آمريكايي‌ها و صهيونيست‌ها حماقت كردند وبه سرزمين مقدس جمهوري اسلامي حمله نمودند بتواند سهمي در اين نبرد ادا كند.

جنگ با كفار ومشركين يك جهاد مقدس است . آمريكايي‌ها بيش از 30 سال است رجزخواني مي‌كنند اما به‌طور مستقيم هيچ‌گاه جرات نكرده‌اند دست به ماشه ببرند.
رژيم صهيونيستي گاهي سخن از حمله به تاسيسات هسته‌اي ايران به ميان مي‌آورد در حالي كه خوب مي‌داند تاسيسات اتمي آنها در ديمونا و مركز تحقيقات اتمي نگب با 34 هزار نفر جمعيت ديمونا در همان دقايق اوليه نبرد پودر خواهند شد.آسيب‌هاي جنون آميز اين آتشبازي نه تنها كل سرزمين‌هاي اشغالي را دربر مي‌گيرد بلكه حتي در شرق و غرب درياي مديترانه كشورهاي بسياري را آلوده مواد هسته‌اي و راديو اكتيويته مي‌كند.

سخن گفتن آمريكايي‌ها و سردمداران رژيم صهيونيستي از گزينه جنگ همانند كساني است كه در كاخ‌هاي شيشه‌اي نشسته باشند و حريف را تهديد به سنگ پراني كنند. اين نوع رويكرد فقط در اثر يك حماقت و بلاهت به وجود مي‌آيد. اشغالگران قدس يكبار در جنگ 33 روزه حزب الله ويكبار هم در جنگ 22 روزه با حماس به‌طور خيلي محدود اين حماقت را آزمودند. اكنون گزارش ارزيابي وينوگراد در برابر آنهاست. اما باز هم درس عبرتي نمي‌گيرند. همين چند روز پيش بود كه الياهو وينوگراد رئيس سابق ديوان عالي رژيم صهيونيستي و رئيس كميته جنگ 33 روزه خطاب به نتانياهو نخست وزير و ايهود باراك وزير جنگ رژيم صهيونيستي گفت: خفه شو و بنشين و ديگر از تهديد نظامي عليه ايران سخن نگو!

اين عصبانيت نشان مي‌دهد كه آنها از ضربه جنگ 33 روزه هنوز زخمي هستند در حالي‌كه نبرد 33 روزه در برابر جنگي كه آنها مدعي آتش‌افروزي آن در آينده هستند يك آتش سوزي در حد روزهاي چهارشنبه سوري است.

جمع جبري همه اين هياهوها و رجزخواني‌ها اين است كه ايران آماده است و دست روي ماشه براي روز نبرد با كفار و مشركين وملحدين لحظه شماري مي‌كند.اما آيا واقعا صهيونيست‌ها و شركاي آمريكايي آنها دل آن را دارند كه انگشت خود را به سمت ماشه شليك ببرند. اگر آنها اين شجاعت را داشتند حتما در اين 30 سال يكبار آن را مي‌آزمودند. 30 سال پيش آمريكايي‌ها پس از تنبيه خداوند در صحراي طبس ديگر هوس لشكر كشي به ايران را نكردند. بنابراين مي‌شود نتيجه گرفت آنها با تهديد زنده‌اند پس بگذار با همين حيات پفكي به زندگي خود ادامه دهند تا ان‌شاء الله روزي جنبش ضد سرمايه‌داري درغرب به اين حيات خاتمه دهد و نيازي به تسويه حساب با آنها پيدا نشود.

سياست روز:«مرسي» همانند اردوغان است؟

«مرسي همانند اردوغان است؟»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛هنگامي که «محمد مرسي» به عنوان رئيس‌جمهور مردم مصر انتخاب شد، تحليل‌هاي گوناگوني از اين انتخاب از سوي تحليل‌گران و کارشناسان داخلي، ارائه شد. هر چند سرنگوني مبارک و پيروزي انقلاب مردم مصر يک اتفاق مبارک بود و در پي آن اتفاق مبارک ديگر انتخاب «مرسي» به عنوان رئيس‌جمهور؛ اما نوع برخورد و رفتار سياسي با چنين کشوري بايد داراي ملاحظات خاص خود باشد، اين ملاحظات به خاطر شرايط ويژه‌اي که در منطقه و جهان حاکم است، حساس‌تر است و از سوي ديگر چون ايران پيش از اين با رژيم گذشته اين کشور مناسبات چنداني نداشته است و همچنين، اقداماتي که توسط کشورهايي همچون ترکيه، عربستان، قطر و ... در منطقه و به ويژه در سوريه دنبال مي‌شود، شرايط را براي هر دو طرف حساس‌تر کرده است.

هنگامي که دولت به اصطلاح اسلام‌گراي ترکيه بر سر کار آمد و دولت لائيک پيشين را شکست داد، همه گمان‌ها بر اين بود که ايران و ترکيه به عنوان دو کشور اسلامي از اين پس در تحولات منطقه همگرايي خاصي با هم خواهند داشت و روابط آنها به حد اعلا خواهد رسيد. گرچه اندک مدتي، اين اتفاق افتاد و البته آن را مي‌توان سياستي قلمداد کرد که در پي آن اهداف ديگري از سوي ترکيه دنبال مي‌شد.

جمهوري اسلامي ايران همواره سعي کرده است، به ويژه با کشورهاي همسايه مناسبات دوستانه و گرمي داشته باشد. اما به خاطر وابستگي‌هاي شديد اين کشورها و تحت تاثير قرار گرفتن آنها توسط آمريکا، از يک استقلال سياسي برخوردار نيستند و همين امر باعث مي‌شود تا در مناسبات، شاهد فراز و نشيب باشيم.

دولت ترکيه را مثال آوردم تا دولت حاکم فعلي مصر را با آن مقايسه کنيم.

آيا مي‌توان دولت «مرسي» را با دولت «اردوغان» مقايسه کرد و گفت که، «مرسي» کپي «اردوغان» است؟

ابتدا بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که دولت کنوني مصر هم تمايل دارد، حداقل، مناسبات سياسي با ايران داشته باشد و اگر هم اکنون از خود وقعي که تصورش مي‌رود، نشان نمي‌دهد، منتظر برخي تحولاتي است که در منطقه در حال وقوع است. اما در کنار اين موضوع مشاهده مي‌شود که دولت مرسي سفير خود را در تل‌آويو تعيين مي‌کند و او هم‌راهي ماموريت خود مي‌شود. اما اين اتفاق براي ايران نمي‌افتد.

مردم مصر در ميان کشورهاي عربي ـ اسلامي، به عنوان مردمي روشنفکر و آگاه، شناخته مي‌شوند و همين مردم هم در آينده نزديک در باره برقراري روابط با ايران قضاوت و اظهارنظر خواهند کرد و روزنامه‌هاي اين کشور هم وارد اين موضوع خواهند شد. اما اکنون به نظر مي‌رسد که نوع بازي مصر با دولت تازه در سوريه، همجنس‌، بازي ترکيه در سوريه است.

اگر اين روند از سوي دولت مصر ادامه پيدا کند، همانگونه که مردم ترکيه اعتراضات خود را نسبت به سياست‌هاي دولت اردوغان عليه سوريه بروز دادند، مردم مصر نيز به سياست‌هاي دولت «مرسي» اعتراض خواهند کرد.

دولت «مرسي» اگر بخواهد در انتخابات آينده رياست جمهوري اين کشور دوباره پيروز شود، بايد سياست‌هاي خود را نسبت به وقايع سوريه تعديل کند و موضع روشن و منطقي نسبت به انقلاب مردم بحرين اتخاذ نمايد. تندروي‌هاي دولت «مرسي» پايان ناخوشايندي براي او و حزب حامي آن خواهد داشت که تجربه تلخي را براي اسلام‌گرايي در مصر رقم خواهد زد.

تهران امروز:پردرآمدترين دولت تاريخ چه كرده است؟

«پردرآمدترين دولت تاريخ چه كرده است؟»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي‌خوانيد؛معاون اسبق وزارت نفت گفته است« کل درآمد نفتی ایران در طول 103 سال گذشته تاکنون حدود یک هزار و 116 میلیارد دلار بوده كه از اين مقدارسهم دولت نهم و دهم تاکنون به 531 میلیارد دلار رسیده است» به معناي ديگرحدود نيمي از درآمد نفت كشور از ابتداي كشف اين طلاي سياه در ايران، نصيب دولت احمدي نژاد شده است. براساس يك محاسبه ساده رياضي ، دولت احمدي نژاد كه در ظرف زماني كمتر از هشت سال حدود نيمي ازدرآمد نفتي كشوردريك قرن گذشته را از آن خود كرده مي بايست به همان مقدار نيز به پيشرفت ، توسعه و آباداني ايران همت مي گمارد. به سخن ديگر،در ظرف اين

8 سال مي بايست به اندازه 95 سال پيش ازآن كشور پيشرفت مي‌كرد چرا كه به همان اندازه درآمد داشته و هزينه كرده است ولي آيا واقعيت‌هاي اقتصادي و شرايط كنوني معيشت و زندگي مردم و مصائب و مسائل توليد و اشتغال چنين چيزي را تاييد مي‌كند؟پردرآمدترين دولت تاريخ چقدرتوانسته به افزايش درآمد سرانه ملت كمك كند؟ واقعيت هاي اقتصادي و شرايط سخت معيشتي مردم با اينهمه درآمد، سازگاري ندارد وآشكارا در تضاد با اين درآمد هنگفت است. وقتي با اين درآمد تاريخي وضعيت زندگي مردم بهبود نيافته پس چه اتفاقي بايد بيفتد تا مردم روي آسايش و آرامش اقتصادي را ببينند؟همين مسئله به خوبي گواه آن است كه مشكل اقتصاد كشور پول و اعتبارات نيست بلكه مسئله سوء مديريت در هزينه كرد منابع ملي است، چه اگر اين درآمد هنگفت بر اساس برنامه ودر چارچوب هاي مدون عقل پذير و قانوني هزينه مي شد حتما و قطعا اكنون شاهد ارتقاي سطح عمومي زندگي مردم و افزايش رفاه اجتماعي بوديم و وضعيت اقتصاد به گونه اي نمي‌شد كه مديريت اجرايي كشور ازكنترل يك كالاي معمولي مثل مرغ عاجز باشد و خلقي را براي دريافت مرغ ارزان بدواند. اگر اين پول درست هزينه وساماندهي مي شد رئيس كل بانك مركزي كه روزي شرايط كشور را به موقعيت«شعب ابيطالب» تشبيه كرد تا قصورهاي مديريتي خودش را بپوشاند، حتما مي‌توانست ارز مورد نيازتوليد كنندگان را در شرايط سخت تامين كند تا دلار يك شبه سوداگران بي مايه را جزو سرمايه داران نو كيسه قرارندهد تا اگر روزي كسي«نانشان را آجر كرد آجر را گران تر از نان بفروشند».

اگر اين پول درست هزينه مي شد اين ملت بايد 8 ساله ره‌صد ساله مي‌رفتند چرا كه اين طبيعي‌ترين واساسي ترين حقشان وهديه و فديه خدايي بود. اين امر به روشني نشان

مي دهد انحرافي در توزيع ثروت ملي صورت گرفته است و دولتي كه اتفاقا داعيه توزيع عادلانه ثروت را دارد برعكس چندان هم عادلانه رفتار نكرده چون آن درآمد سرشارملي با اين توزيع نامناسب ثروت ودرآمد كم اقشارمختلف قابل جمع نيست.

حتي قانون هدفمندي يارانه‌ها كه دولت معتقد است با اجراي آن و پرداخت يارانه نقدي موجب افزايش بهره‌مندي اقشار كم درآمد شده وتوانسته به بهبود توزيع درآمد و به عبارتي كاهش فاصله طبقاتي كمك كند چندان هم موثر ظاهر نشده است چرا كه جديد ترين برآوردهاي مركز آمار ايران درخصوص تورم دهك هاي جامعه نشان مي دهد كه افزايش تورم بيش از ساير گروه‌هاي درآمدي هزينه دهك هاي اول يا به عبارتي فقيرترين خانوارهاي جامعه را افزايش داده و عملاقدرت خريد يارانه نقدي اقشار كم درآمد ،آسيب‌پذير و مستضعف به ميزان قابل توجهي كاهش يافته است و شرايط تند تورمي و افسارگسيختگي نقدينگي ارزش واقعي يارانه45 هزار توماني را به حدود 28 هزار تومان رسانده است.

اين‌همه نشان مي دهد كه ميلياردها دلار درآمد ملي درسيكل مديريت هاي نادرست نه تنها باعث بهبود شرايط نمي شود بلكه خود سبب ساز بروز مشكلات جديد ترمي شود.جامعه ايراني دربعد اجرايي نيازمند بازسازي و باز تعريف اساسي مديريت و افزايش كيفيت آن است تا بتواند به نحو شايسته تر و بهتر به ارتقاي زندگي مردم بپردازد.

حمايت:همگرايي منطقه‌اي

«همگرايي منطقه‌اي»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛شرق آسيا اين روزها به كانون تحولات بين‌المللي مبدل شده است. هرچند كه زماني اين منطقه به دليل مسائل اقتصادي كانون توجهات بوده اما اكنون در حوزه امنيتي و نظامي نيز توجه جهاني را به خود جلب كرده است. در اين چارچوب دو محور مشاهده مي‌شود نخست اقدامات و تحركات كشورهاي منطقه است كه به نوعي هر كدام به دنبال تقويت توان نظامي خود مي‌باشد و حتي مباحثي همچون اختلافات ارضي ميان چين، ژاپن و كره جنوبي به هشدارهاي نظامي آنها به يكديگر نزديك شده است دوم تحركات آمريكا است كه تلاش دارد تا حضور نظامي خود در اين منطقه را گسترش داده و شرايط را براي سلطه به شرق آسيا فراهم سازد.

در كنار تحولات مذكور برخي همگرايي‌هاي منطقه‌اي از نكات قابل توجه مي‌باشد. در اين چارچوب مي‌توان به سفر وزير دفاع چين به هند اشاره داشت. وي در حالي به هند رفته كه اين نخستين سفر مقام ارشد نظامي چين به هند پس از 80 سال مي‌باشد.

با توجه به اين شرايط اين سئوال مطرح است كه دليل چنين رويكردي چيست و چين چه هدفي را دنبال مي‌كند؟ در پاسخ به اين پرسش چند نكته قابل توجه است. اولا چين براي توسعه اقتصادي همواره بر اصل حفظ تماميت ارضي و محيط پيرامون تاكيد داشته و خواستار آن است تا فضاي آرامش در مرزهايش برقرار باشد.

با توجه به برخي اختلافات ميان هند و چين مي‌توان اين سفر را گامي براي بهبود مناسبات دو كشور به ويژه كاهش تنشها در قبال تبت دانست كه براي ثبات دروني چين داراي اهميت بسياري است. ثانيا چين در روزهاي اخير با ژاپن براي مناطق مورد مناقشه دچار اختلافهاي شديدي شده است به گونه‌اي كه رسما طرفين يكديگر را به پاسخگويي نظامي تهديد كرده‌اند.

با توجه به اينكه ژاپن به پشتوانه آمريكا وابسته است چين تلاش مي‌كند تا با توسعه همگرايي منطقه‌اي توازن قدرت را در برابر ژاپن حفظ كند. رويكرد پاكستان به روسيه و هند را مي‌توان بخشي از اين طرح دانست. چين به دنبال آن است تا با اين توازن قدرت ژاپن را وادار به عقب نشيني نظامي از مواضع تهديدآميز نمايد. ثالثا چين نگران توسعه طلبي‌هاي آمريكا در منطقه است در حالي كه واشنگتن هر روز نظامي گري خود در منطقه را گسترش مي‌دهد.

پكن با رويكردهاي منطقه‌اي سعي دارد از گرايش بيشتر كشورها بر طرح‌هاي نظامي آمريكا جلوگيري و به نوعي سدي در برابر آن ايجاد كند. گرايش به هند و برخي ديگر از كشورهاي شرق آسيا را مي‌توان در اين چارچوب دانست. با توجه به اين شرايط مي‌توان گفت كه پكن براي حفظ امنيت و تماميت ارضي خود گرايش به منطقه را تشديد كرده كه از ابعاد آن سفر وزير دفاع به هند پس از 80 سال مي‌باشد امري كه هند نيز براي رسيدن به توسعه پايدار به آن نيازدارد و از اين سفر و همگرايي استقبال مي‌كند.

وطن امروز:تهران مبدأ تحول جنبش

«تهران مبدأ تحول جنبش»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز است كه در آن مي‌خوانيد؛با وجود گذشت حدود يك هفته از برگزاري اجلاس شانزدهم اعضاي جنبش عدم تعهد در تهران، اين اجلاس پربركت، همچنان مورد توجه رسانه‌هاي دنياست و بازتاب‌هاي اين اجلاس را هم‌اكنون در فضاي ژورناليزم مشاهده مي‌كنيم. از سال ۱۹۶۱ كه نهضت عدم‌تعهد با عزم استقلال از قدرت‌هاي شرق و غرب در شهر بلگراد متولد شد تا امروز كه نيم قرن از حيات آن مي‌گذرد، شايد هيچ اجلاسي اینچنين مورد توجه محافل سياسي، اقتصادي و رسانه‌اي دنيا قرار نگرفته است.

اين جنبش بر شالوده تفكر درخشان رهبراني چون احمد سوكارنو، جواهر لعل نهرو و مارشال تيتو پايه‌گذاري شد و اكنون نيز به همت كشورهاي مهم و استقلال‌طلبي مانند ايران و با انديشه آسماني حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي در حال بازگشت به دوران اوج خويش است. عامل حيات‌بخش سازمان غيرمتعهدها را بايد در تفكري جست كه مانند ريسماني ناگسستني در هر برهه زماني كاروان كشورهاي جهان سوم را به زير بيرق خود مي‌كشاند. كم نبودند ناظراني كه فرداي انحلال سازمان‌هايي مانند پيمان ورشو، فروپاشي زودهنگام نهضت عدم تعهد را پيش‌بيني كردند و پس از قدرت‌يابي هژمونيك آمريكا از زوال قطعي جنبش سخن گفتند اما اين محاسبات و پيش‌بيني‌ها نه تنها غلط از آب درآمد بل پس از مدتي نشيب جنبش، عدم تعهد به قدرتي تأثيرگذار مبدل شد.

وقتي در سال تاريخي 1991 اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و اقمار آن فروپاشيدند، بعضي كارشناسان و سياست‌ورزان و حتي برخي اعضاي خود جنبش، ديگر آن را بدون كارآيي مي‌دانستند و با توجه به تك‌قطبي شدن جهان، درباره ضرورت ادامه حيات جنبش دچارترديد شده بودند اما‌ تركتازي و يكجانبه‌گرايي افراطي ايالات متحده، پس از نابود شدن رقيب قدرتمند دوران جنگ سرد، موجب شد برخي اعضا جلوي اين اشتباه محاسباتي را بگيرند و جنبش اگر چه سال‌ها به انزوا رفت اما از بين نرفت.

بدين‌ترتيب، جنبش بر دوش پايه‌گذاران ديرين و با همراهي مقتدرانه جمهوري اسلامي ايران ادامه زندگي داد. اكنون يك هفته پس از اجلاس موفق و تأثيرگذار تهران، جنبش صداي عدالت‌طلبي، ايستادگي برابر زور و استقلال‌خواهي‌اش را رساتر از هر زمان ديگري به گوش به اصطلاح قدرت‌ها مي‌رساند.

ظرفيت‌هاي اقتصادي و اقليمي 120 كشور اين نهاد كه دوسوم اعضاي سازمان ملل را تشكيل داده و بيش از ۶۰ درصد خاك جهان را در اختيار دارند، چيزي نيست كه بويژه در دوراني كه دنياي اقتصاد، دوران بحران عظيم خود را مي‌گذراند، از آن بتوان به سادگي عبور كرد. كساني كه با فروپاشي جهان دوقطبي، پايان جنبش را هم در راه مي‌دانستند نظرشان بر اين پايه استوار بود: فلسفه وجودي اين سازمان، اعتراض به تقسيم جهان ميان دوقطب بود؛ از اين رو با يكدست شدن جهان، ديگر هيچ انگيزه و دليلي براي ماندن سازماني كه مي‌خواست نيروي سوم درميان دو اردوگاه شرق و غرب باشد، نمي‌ماند.

اما چه چيز موجب شد حتي در بدترين روزهاي تضعيف سازمان‌هاي بين‌المللي، ملت‌هاي موسوم به جهان سوم به تعطيلي اين نهاد تن ندادند؟ ديپلماسي غرب و آمريكا جذب كشورهاي چپگراي ديروز كه با فروپاشي شوروي به خلأ دچار شدند، بود. واشنگتن در اين مسير با دست و دلبازي و اعطاي انواع مشوق‌هاي سياسي و اقتصادي به كشورهاي سرگردان يا بلاتكيف، درصدد كشيدن آنها به اردوگاه خود برآمد اما هيچ‌كدام از اين تلاش‌ها به فروپاشي اردوگاه جنبش عدم تعهد منجر نشد. البته غلبه بر اين ذهنيت همه‌گير شده در دنيا كه كشورها راهي جز حركت روي ريل تفكر «جهاني شدن آمريكايي» ندارند، امري طاقت‌فرسا بود. درجهان نوين آمريكايي كه نظريه‌پردازان آمريكايي تئوري آن را ريختند، ليبراليزم، «گفتمان غالب» و «تفكر برتر» و تنها نظام فكري - حكومتي ممكن و موجود معرفي مي‌شد.

البته اين ادعاي متفرعنانه و نگاه متبخترانه، اكنون نيز ادامه دارد؛ به طوري كه قبل از برگزاري اجلاس تهران، علناً آمريكا با استفاده از سياست فشار و ديپلماسي تهديد، به سران كشورها و دبيركل سازمان ملل متحد دستور داد به ايران نروند. اجلاس تهران بيش از هميشه اين موضوع بنيادين را به رخ كشيد كه در اوج زورگويي‌هاي ايالات متحده، كشورهاي عضو جنبش در نشستي گردآمدند كه در آن سياست‌هاي آمريكا و مناسبات حاكم بر سياست جهاني و سازمان ملل توسط رهبر حكيم انقلاب اسلامي به صورت آشكاري به چالش كشيده شد.

جنبش عدم تعهد در تهران همان خط سير همه نهضت‌هاي جاودانه را‌ترسيم كرد: لگام زدن بر قدرت‌هاي سلطه‌جو. بالاترين وجه مميز اين سازمان همان است كه اين مجموعه برخلاف بسياري از نهادهاي مرسوم منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي بيش از منافع اقتصادي يا مصلحت‌انديشي‌هاي زودگذر بر بنيان يك انديشه بشري شكل گرفته است. اين انديشه در واژه زيباي عدالت و نفي زور و سلطه تبلور يافته است.

با تكيه بر استقلال است كه اين سازمان همچنان در برابر مناسبات و معادلات ناعادلانه سياسي و نظامي مي‌ايستد. شانزدهمين نشست سران جنبش عدم تعهد در تهران در دوره‌اي متفاوت و عصري تازه تشكيل شد. شايد اين موضوع به خاطر اقبال خوش ما ايراني‌هاست كه اجلاس را در زماني برگزار كرديم كه دنيا بيدار شده و جهان اسلام برخي دست‌نشاندگان آمريكا و رژيم صهيونيستي را دفع كرده و اسلام‌گرايان را جانشين‌شان كرده است.

نطق‌هاي مدعوين اجلاس تهران به وضوح چشم‌انداز تازه اين نهاد را در عصر جديد نشان مي دهد. وجه مشترك سخنان سران، وزراي خارجه، كارشناسان و ديپلمات‌ها اين بود كه جهان در پيمودن راه صلح و امنيت به مسير خطا رفته است. تقريباً همه اعضاي نم در تهران به مديريت تحولات جهاني توسط قدرت‌ها نقد وارد كردند و بر اين موضوع تأكيد داشتند كه جهان به دليل يك سلسله انتخاب‌هاي نادرست و تصميم‌هاي اشتباه غرب به بحران‌هاي كنوني دچار شده است.

بنابراين اگر به اذعان دوست و دشمن، اجلاس تهران به مبدائي براي شروع حركت جديد و سرآغاز فصلي نو در حيات اين سازمان مبدل شد از آن رواست كه پس از فرمايشات رهبر عاليقدر انقلاب در افتتاحيه اجلاس، يك اجماع بي‌سابقه بر سر ضرورت اصلاح مناسبات ناعادلانه جهاني شكل گرفت وهمه تيرهاي اعتراض نم متوجه همان مركزيت سياست جهاني است كه باعث شده پروژه صلح و امنيت به بن‌بست‌هاي خونبار بينجامد. بنابراين مي‌توان اميدوار بود آهنگ جديد ايستايي برابر زورگويان عالم كه در اجلاس تهران نواخته شد در نشست سال 2015 در كاراكاس ونزوئلا تداوم يابد زيرا روند تحولات جهاني نيز همين را نمايش مي‌دهد. اجلاس تهران شعاري بديع را در دستور كار قرار داد؛ موضوعي كه خواست همه ممالك مشرق زمين و جهان سوم است و زين پس بايد جنبش براي تحقق آن تلاش كند: «مديريت مشترك جهاني».

آفرينش:برخورد احساسي در روابط بين‌المللي زيان منافع ملي

«برخورد احساسي در روابط بين‌المللي زيان منافع ملي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛سه‌شنبه، هشتم آذر 1390، يکي از روزهايي بود كه در يك سال گذشته نقش مهمي در رابطه ايران و اتحاديه اروپا و غرب داشت در اين روز برخي دانشجويان بدون توجه به قانون و مصالح کشور با ورود به سفارت بريتانيا در دفاع از کار خود بيانيه صادر کردند. در اين حال اكنون و پس از چندين ماه که نظر رهبر انقلاب در نفي ورود به سفارت روشن شده بايد نگاهي دوباره به كنشگري اشتباه و احساساتي يك رويكرد و تاثير آن در منافع ملي و بين المللي كشور داشت .

نخست آنكه بي گمان هنوز پس از ماهها و آشكار شدن بيشتر پيامدهاي تسخير سفارت بريتانيا هنوز هم كساني يافت ميشوند كه از اين رويكرد دفاع كرده و يا در ماههاي گذشته نيز بسيار كساني بوده اند كه اين كنشگري اشتباه در عرصه ديپلماتيك را مورد تاييد قرار داده اند. حال كه بالاترين مقام سياسي در كشور به اشتباه بودن اين رفتار اشاره كرده است آنچه بيش از همه مورد نياز است بازنگري در نوع رويكردهاي مدافعان پيشين تسخير سفارت انگلستان است .

دوم آنكه اگر به ماه هاي گذشته و پيامدهاي تسخير سفارت انگلستان در نوع رويكرد اين كشور و اتحاديه اروپا و غرب بر ضد كشورمان نگاهي دقيق داشته باشيم بايد گفت اين تندروي در مورد تسخير سفارت انگلستان در واقع بر نوع كنشگري جبهه غرب درمورد تحريم هاي يك جانبه و چند جانبه و مذاكرات هسته اي و همچنين روابط ديپلماتيك و... تاثيرات منفي زيادي داشته است و در واقع بر طبل تندروهاي غربي كوبيده است و عملا مدافعان همكاري و نگاه ديپلماتيك به حل مشكلات و چالشها با ايران را در موضع ضعف بيشتري قرارداد. در اين بين نيز بايد توجه داشت كه اگر از نظر حقوق بين الملل نيز به اين رفتار تند نگاهي داشته باشيم بايد اشاره كرد كه اين عمل در شرايط كنوني ايران و جايگاه آن در نظام بين الملل از يك سو بهانه اي براي غربي ها براي فشار بيشتر بر ايران گشت و از سويي نيز فرصت طلبي برخي از بازيگران بين المللي را درمورد عدم توجه ايران به قواعد حقوق بين المللي را فراهم كرد.

سوم انكه اگر نيك به گذشته بنگريم در واقع با وجود مصوبه مجلس براي اخراج سفير انگليس، ديگر چه نيازي به حمله به سفارت انگليس بود؟ آيا با اين رويكرد اين مصوبه تحت‌الشعاع قرارنگرفت و هزينه‌ هايي منفي براي منافع ملي كشور در پي نداشت؟. در اين حال آنچه مشخص است روابط بين الملل و مناسبات ديپلماتيك نياز به دقت و توجه به مصالح منافع ملي کشور است و در واقع صرف توجه به حق و بدون رعايت موازين سياسي و ديپلماسي علمي نمي توان رفتاري را انجام داد. اينك نيز اگر به پيامدهاي منفي تسخير سفارت انگلستان بر منافع ملي كشور نگاه كنيم انچه بيش از همه مشخص و هويدا است تجربه گيري از چنين رفتارهايي و روشن ساختن مرز آرمان‌گرايي و احساسات با ديپلماسي سنتي و متعارف است.

ملت ما:وضعیت ميداني تعیین کننده بحران سوريه

«وضعیت ميداني تعیین کننده بحران سوريه»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم صباح زنگنه است كه در آن مي‌خوانيد؛چند روزي است اخضر ابراهيمي وارد دمشق شده است تا ادامه‌دهنده راه كوفي عنان در سوريه باشد. مواردي كه در طرح كوفي عنان مطرح شده بود همچنان مورد تاييد اخضر ابراهيمي هم هست. ابراهيمي با بررسي شرايط موجود و تحولات رخ داده در ميدان سياست داخل سوريه و نظام بين‌الملل، ديدگاه، طرح و برنامه خود را تنظيم مي‌كند اما اصول اوليه همان اصول اوليه طرح كوفي عنان خواهد بود. از آنجا كه طرح كوفي عنان طرح خشكي نيست ابراهيمي مي‌تواند اصلاحاتي را در آن اعمال كند و با وجود آن‌كه تغييري در اصول ايجاد نمي‌شود در نحوه اجرا ممكن است تغييراتي را به وجود آورد.

اخضر ابراهيمي به‌طور قطع عوامل شكست طرح كوفي عنان را بررسي كرده و اين عوامل را در برنامه اجرايي خود لحاظ مي‌كند. وي مي‌تواند در اين خصوص مواردي را حذف، اضافه يا اصلاح كند كه بحث مسلح كردن نيروهاي معارض بخشي از قضيه است. همچنين وي مي‌تواند از دولت سوريه درخواست كند تا استفاده از سلاح و نيروهاي مسلح زميني و هوايي را متوقف كند. كنترل مرزها از ديگر مسائلي است كه بايد بر آن تاكيد شود. همچنين با تداوم درگيري‌ها بخشي از مردم سوريه، چه نظامي و چه غير نظامي كشته و زخمي شده‌اند و زخمي‌ها نياز به رسيدگي دارند.

اين‌كه سازمان‌هاي بين‌المللي تا چه حد دسترسي و اجازه كمك‌رساني به آسيب‌ديدگان سوري را دارند از ديگر مواردي است كه توجه خاص ابراهيمي را مي‌طلبد. همچنين در اين جريانات افراد زيادي دستگير شدند. اخضر ابراهيمي بايد رسيدگي به بازداشت شده‌ها، كمك‌هاي قضايي و همچنين مذاكره با كشورهاي موثر در بحران مانند تركيه، عربستان، قطر، اردن، عراق و ايران را نيز بررسي كند و در نهايت وي مي‌تواند طرح‌هايي كه از سوي ساير كشورها مانند عراق و مصر مطرح شده است را مورد ارزيابي قرار دهد.

اخضر ابراهيمي پس از بررسي تمامي راه‌ها بايد جمع‌بندي خود را ارايه كند. با اين وجود برخي از كشورها مايلند اخضر ابراهيمي نيز با شكست روبه‌رو شود تا با شكست اين طرح، به شوراي امنيت سازمان ملل مراجعه كنند و طرح‌هايي مانند ايجاد منطقه امن يا منطقه پرواز ممنوع را در سوريه اجرايي كنند، در صورتي كه رجوع به شوراي امنيت هم كارساز نخواهد بود.

چرا كه روسيه و چين همچنان مخالف هرگونه اقدام خارج از قاعده عليه سوريه هستند. اما موفقيت و عدم موفقيت اين طرح به تلاش‌هاي ابراهيمي در مذاكره با كشورها و طرف‌هاي درگير بستگي دارد. علاوه بر اين در سوريه شرايط ميداني و توان طرفين در پايان بخشيدن به درگيري بسيار موثر خواهد بود. همچنين خسته شدن طرفين از درگيري و بروز اعتراضاتي به رهبران هر كدام از طرفين تاثيرات خاص خود را دارد. در اين ميان اگر مخالفان مسلح احساس كنند كه هيچ راه‌حلي برايشان باقي نمانده است، شوراي امنيت سازمان ملل نمي‌تواند در حمايت و اجراي خواست آنها مبادرت به صدور قطعنامه كند.

از طرف ديگر ناتو قادر و مايل به دخالت نظامي در سوريه نيست و تركيه نيز به تنهايي نمي‌تواند منطقه پرواز ممنوع را به وجو آورد. بنابراين مخالفان به دنبال راه‌حلي هستند تا با حفظ آبرو از اين مخمصه نجات پيدا كنند. دولت سوريه نيز ممكن است به همين نتيجه برسد، فشار‌هاي اقتصادي تحميل شده بر دولت سوريه، ناتواني در تامين حداقل امكانات، مشكل آب، برق، بهداشت و مشكلات ديگري كه غرب- براي ايجاد نارضايتي در ميان مردم و كمبود امكانات براي كنترل مخالفين- بر سوريه تحميل مي‌كند

همچنين طولاني شدن درگيري در شهر‌هايي مانند حلب و كشيده شدن درگيري‌ها به دمشق و مسائلي از اين قبيل وضع ميداني را در سوريه دگرگون مي‌كند. ممكن است اين وضع ميداني بر اراده طرفين تاثير گذارد و آنها را به توقف درگيري يا آتش‌بس آزمايشي وادار كند.

ابتكار:بيزاري از راست گرايي؟

«بيزاري از راست گرايي؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛راست و چپ - محافظه کارواصلاح طلب جزءآن دسته مفاهيمي هستند که بدون توجه به خاستگاه اوليه آنها (غربي)حدود سه دهه ساحت سياسي ايران را متأثر ساخته وعرصه سياست بر اساس آنها ساخته شده است. گروهي با نام راست يامحافظه کاروگروه ديگري درقالب چپ يا اصلاح طلب به رقابت پرداختند والبته هرکدام فرازونشيب بسيارداشتنتد. جريان راست شامل طيف گسترده اي ست که يک سرآن را مؤتلفه تشکيل مي‌داد.طيف ديگر را مجمع روحانيون و گروههاي اصلاح طلب.اخيراَآقاي اسدا...بادامچيان ازارکان اصلي مؤتلفه به عنوان پيشقراول احزاب در ايران، ضمن اعتراض به نامگذاريها تلاش کرده که مؤتلفه را از زير چتر راست و محافظه کار خارج نمايد وعنوان راست ومحافظه کاري رابر نتافته است.

حال سؤال اين است که چه اتفاقي افتاده که اين جريان دراز آهنگ در اين نقطه زماني، نسبت به عنوان"راست" معترض و خود را يک حزب غير محافظه کارمي پندارد ؟آيا اين اعتراض آن هم در اين مقطع زماني به معناي رويگرداني آقاي بادامچيان وحزب متبوعش از راهي است که تاکنون رفته انديا اينکه اين حزب ترجيح مي‌دهدکه ازاين به بعدآنان راراست جديد بنامند؟ وآيا عملکردراستگرايان ومحافظه کاران جديد موجب اين اعتراض و دل آشوبي شده است؟ و آيا ممکن است افت منزلت موجب اين سرخوردگي باشد؟ اهميت پاسخ به اين سوالات ازآن جهت است که مي‌تواند درشفاف سازي آرايش سياسي جامعه مفيد واقع شود. در غرب هم دولت‌هاي تاچر و ريگان برغم اينکه عنوان محافظه کار داشتند ولي خود باني بيشترين تغييرات بودند، در آنجا هم اين سؤال مطرح شد حال که اين دولت‌ها کار برد محافظه کاري ندارند،آيامي توان همچنان آنان رابااين لقب ياد کرد، آيادر آنجابسياري مدعي شدند که محافظه گري غير از محافظه کاري است؟

آنچه امروز باعث ابهام آقاي بادمچيان شده، بي شک ريشه در تشتت و چند پارگي‌هاي جريان راست دارد. جرياني که دولت احمدي نژاد را مولود خود مي‌پنداشت،ولي هيچگاه اين نسبت توسط آقاي احمدي نژاد و يارانش به رسميت شناخته نشد. اگر چه در فضاي سياسي ايران جريان آقاي احمدي نژاد بنام راست جديد شهرت يافت ولي اين جريان بيشترين تغييرخواهي را با خود به همراه آورد. درنتيجه با کارکرد محافظه کار در تباين بود و با محافظه کاران درتعارض قرارگرفت و راهشان از همديگر جدا شد.

محافظه کاران و راست گرايان به مرور ترجيح دادند که اصول گرايي را به عنوان معادل راست گرايي قرار دهند و اين عنوان را بر خود برگزينند و در فضاي عمومي جامعه هم اصول گرايان به عنوان وصف جايگزين براي اين جريان‌ها پذيرفته شد حال که آقاي بادامچيان زبان به اعتراض گشوده است معلوم نمي‌کند که آيا او حاضراست حتي جريانش به نام اصولگرايان هم شناخته شود يا خير؟

اگر دامنه اين اعتراضات به وصف اصول گرايي هم رسد، سؤال مهمتر اين است که پشيماني و ندامت درنتيجه چه عواملي است ؟آيا اين انزجار به معناي مهر صحه و تاييد بر راه رقيب گذاشتن است يا در نگاه ايشان راه سومي باز شده و بناست پنجره جديدي بر ساحت سياست گشودشود؟ اميد است براي روشن شدن اين همه ابهام خود جناب بادامچيان اقدام به پاسخگويي نمايد و اجازه دهند که قدمي در جهت شفاف سازي فضاي سياسي برداشته شود.

مردم سالاري:فکري اساسي به جاي فرار از پاسخگويي

«فکري اساسي به جاي فرار از پاسخگويي»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن مي‌خوانيد؛ ماه‌هاي پاياني عمر دولت احمدي‌نژاد در حال سپري شدن است و قطعاً پس از خروج تيم احمدي‌نژاد از ساختمان رياست جمهوري، نقدهاي قابل توجه تر و دقيق‌تري از عملکرد اين رئيس جمهور شنيده خواهد شد.

اما، نکته جالب در اين روزها، اظهارات برخي دولتمردان است که مي‌کوشند با توليد توجيه، به دنبال فرار از پاسخگويي در قبال دو دوره مديريت بر فعاليت اجرايي کشور باشند.

تازه‌ترين توجيه دولت که گويا قبلاً نيز در محافل خصوصي مطرح شده بوده، توسط محمدرضا رحيمي، معاون اول دولت مطرح شد. رحيمي در سومين جشنواره علم تا عمل، گفت: «عده‌اي در کار دولت دخالت مي‌کنند»، «دخالت در کار دولت نيز زياد است و اينگونه نيست که دولت هرجا اراده کند، هرکاري را انجام دهد، همه توقعات از دولت است، همه خواسته‌ها از دولت است، ولي از طرف ديگرافراد غيرمسوول که پاسخگو نيز نيستند، فراوانند».

فعلاً از اينکه منظور دولت از اين دخالت ها چيست و به چه کساني برمي‌گردد، مي گذريم، اما بهتر است دولت با اين ديدگاه به چند مساله توجه کند، اول آنکه، اي کاش دولت پاسخ مي‌داد که چرا اينک که شرايط اقتصادي کشور در وضعيت مطلوبي نيست و همگان از وظيفه دولت در کنترل گراني و افزايش توان خريد مردم سخن به ميان مي‌آورند، حرف تازه‌اي مبني بر دخالت در امور دولت مي زند؟ آيا اين تاکتيک و حرف جديدي است که براي فرار از پاسخگويي انتخاب شده است؟

اينکه دولت هنوز نگاه ويژه اي به موضوع گراني صورت نداده و از اقلام مصرفي مردم تا قيمت ارز در مقايسه با گذشته، افزايش غيرقابل توجيهي داشته، به دخالت ديگران براي نرفتن به سوي يک عزم ملي براي حل اين معضل بزرگ دارد؟

دوم آنکه، معاون اول در سخنراني‌اش به برخي مصاحبه‌ها اشاره کرده که سبب شده تا رابطه ايران با همسايگان دچار مشکل شود. خوب است آقاي معاون اول ابتدا نگاهي به مصاحبه‌ها وحرف‌هاي مقامات دولتي مي‌کرد و آنگاه سخن از دخالت‌هاي بيروني نمي کرد. هنوز يادمان نرفته که در تاريخ 6/6/1389 اظهارات حميد بقايي به عنوان رئيس وقت سازمان ميراث فرهنگي سبب شد تا روابط ايران و ترکيه برهم بريزد و دستگاه ديپلماسي چندين گزارش دراين خصوص به دولت ترکيه ارائه کرد.

بر اين اساس، طرح چنين موضوعاتي آن هم از سوي معاون اول دولت، تصور مي‌شود، حکايت از آدرس غلط دادن است:

سوم آنکه، بهتر است دولت به اين موضوع توجه کند که روزگار حرف هاي کلي زدن گذشته است و براي افکار عمومي چنين فرارهايي از پاسخگويي قابل پذيرش نيست. چه طور در جاهايي که دولت با افتخار و تبليغات،‌کاري را به انجام مي‌رساند، حرفي از دخالت به ميان نمي‌آيد و هرجا گزارش‌ها،‌حکايت از مشکل است، دولت، يکباره به دنبال دليل و توجيه مي‌گردد؟

چهارم و آخر اينکه، قطعاً اگر دولت تصور مي‌کند، مي‌تواند هرکاري انجام دهد، سخت در اشتباه است و دير به اين موضوع پي برده است.

نهادهاي نظارتي و کارشناسي و اصولاً بحث تفکيک قوا در يک جامعه مردم سالار براي اين است که جلوي خودسري گرفته شود. لذا طبيعي است که دولت نتواند، هرکاري که طبق وظيفه‌اش بر عهده دارد، انجام دهد.طبق قانون اساسي چه در ايران و چه در بسياري از کشورهاي دنيا، دولت مجري مصوبات مجلس است.

مصوباتي که در نحوه اجرا نيز دستگاه‌هاي نظارتي، نقش ايفا مي‌کنند.بر اين اساس، چون، کمتر از يک سال از عمر دولت باقي مانده، بهتر است در اين روزها به جاي يافتن مقصر و توجهيات جديد، فکري اساسي صورت مي‌گرفت تا حداقل کمي از فشارهاي اقتصادي، کاسته مي‌شد.

به اين ترتيب وضعيت دولت به‌گونه‌اي رقم نمي‌خورد که احتياج به چنين سخناني باشد و دولتمردان در فکر فرافکني مشکلات باشند.

دنياي اقتصاد:مديريت ارزي

«مديريت ارزي»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي‌خوانيد؛نرخ تبديل يك يوروي اروپا، يك دلار آمريكا و يك پوند انگليس به ريال ايران در شرايط حاضر و با توجه به مجموعه وضعيت كسب‌و‌كار ايرانيان، چقدر باشد يا چقدر است؟

دولت و بانك مركزي براي هزينه كردن درآمدهاي حاصل از فروش نفت و همچنين مديريت ارز حاصل از صادرات كالاهاي غيرنفتي كدام گزينه‌هاي كارآمد را دارند؟ تقاضاي ارز در بازار ايران و در موقعيت فعلي چقدر است؟ پرسش‌هاي مطروحه، مهم‌ترين و محوري‌ترين پرسش‌هاي ايرانيان در هفته‌هاي اخير بوده است. با توجه به اهميت موضوع كه از كسب‌و‌كار كلان و بنگاه‌ها عبور كرده و به سطح خانواده‌ها رسيده است، بانك مركزي ايران، مشاركت فعال وزارت اقتصاد و وزارت صنعت، معدن و تجارت را براي طراحي سازوكار تازه عرضه و تقاضاي ارز پذيرفته است.

اين سازوكار جديد تاسيس «بورس ارز» است كه مطابق تعريف موجود از «بورس» در ايران، لابد عرضه و تقاضا را عامل و حاكم بر بازار مي‌داند و قيمت تعادلي از اين بازار بيرون خواهد آمد. منتقدان رفتار تازه دولت، باورشان اين است كه بازار ارز فعلي با راه‌اندازي بازار تازه از تعادل خارج شده و علاوه‌بر ايجاد ابهام، تعدد نرخ ارز بيشتر خواهد شد.

از طرف ديگر اما شرايط فعلي بازار ارز به گونه‌اي است كه حجم گسترده‌اي از رانت پديدار كرده و فضاي عجيبي را بر دادوستد اين كالاي كمياب حاكم كرده است. آيا راه‌حل نهايي براي بازار ارز در بلندمدت متصور است؟
با توجه به تنگناي پديدار شده و اختلاف ديدگاه جدي ميان مديران دولتي و صاحبان بنگاه‌ها پيشنهاد مي‌شود مذاكرات و گفت‌و‌گوي فشرده ميان نمايندگان گروه‌هاي ذي‌نفع – توليدكنندگان، بازرگانان و دولت – برگزار شده و بر پايه خردجمعي و منافع گسترده‌تر عمومي، تصميم كارآمدي اتخاذ شود. دعوت از كارشناسان، ‌اقتصاددانان و مديران باسابقه برنامه‌ريزي كه تجربه مديريت ارزي در دهه‌هاي گذشته را دارند، مي‌تواند بر اعتبار تصميم‌هاي اتخاذشده بيفزايد.

اما راه‌حل نهايي و ميان‌مدت براي ارز اين است كه بپذيريم ارز نيز كالايي همانند ساير كالاها است و قيمت آن بايد از برخورد عرضه و تقاضا به دست آيد. تجربه نيم قرن اخير نشان مي‌دهد دستكاري در سازوكار بازار هر كالايي از جمله بازار ارز و ايجاد محدوديت‌هاي مصنوعي و سليقه‌اي براي تقاضا، تعادل‌ها را به عدم تعادل رسانده و دشواري‌هاي ناشناخته پديدار مي‌سازد. اكنون كه شرايط ايجاد شده، اهميت ارز و نرخ آن را در جامعه سياسي ايران مشخص كرده است، توجه اكيد به شرايطي كه موجب افزايش درآمد ارزي شود را حتما به خود جلب خواهد كرد.

گسترش صنعت:اقدامات راهبردی در مقابله با تحریم‌ها

«اقدامات راهبردی در مقابله با تحریم‌ها»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم علیرضا گرشاسبی است كه در آن مي‌خوانيد؛با شکست تحریم‌های دور اول، کشورهای طراح تحریم‌های بین‌المللی با اذعان به شکست تحریم‌ها، فاز جدیدی از آن را با هدف ضربه‌ زدن به نقاط کلیدی و حساس اقتصاد ایران در حوزه‌های داخلی و بین‌المللی در دستور کار قراردادند که ابزار این هدف، تغییر فاز تحریم‌های بین‌المللی از فاز «هوشمند» به «راهبردی» بود.

حرکت به سمت تحریم صادرات نفت ایران به‌عنوان منبع ارزآوری کشور، تحریم بانک مرکزی ایران به‌عنوان نهاد سیاست‌گذار در بخش پولی و بانکی کشور و حلقه رابط نظام بانکی داخل با نظام مالی بین‌الملل و تحریم شدیدتر واردات کالاها و نهاده‌های ضروری و اساسی با هدف اخلال در نظام کالایی، از مهم‌ترین ابزارهای مورد استفاده در این خصوص بوده است. مدیریت پویا و موثر تحریم‌های بین‌المللی آن هم در چنین سطح وسیعی ایجاب می‌کند که راهبردها و مکانیسم‌های تصمیم‌سازی برای مقابله با تحریم‌ها و سیاست‌های تحریم‌شکنی در هر مقطع با توجه به دامنه اثرگذاری و شدت تحریم‌ها بازبینی شده و مستمر به‌روز شود. حوزه فعالیت وزارت صنعت، معدن و تجارت به‌گونه‌ای است که بیشترین تاثیرات را از محل تحریم داشته است. با توجه به وظایف ذاتی این وزارتخانه، مبنی‌بر سیاست‌گذاری در حوزه تولید و تجارت، مدیریت تحریم‌ها به جزء لاینفک سیاست‌گذاری‌های این وزارتخانه تبدیل شده است. راهبرد اصلی تصمیم‌سازان در آن، مدیریت تحریم‌های بین‌المللی در سطح کلان و برنامه‌ریزی لازم برای عدم اشاعه اثرات ناشی از آن به سطح جامعه بوده است. امری که در وهله اول به راهبرد تقسیم‌کار ملی برای تعامل هرچه‌ بیشتر نهادهای دخیل در بخش تولید و تجارت کشور نیازمند است. در این راستا، این وزارتخانه دو وظیفه را سرلوحه کار خود قرار داده است.

۱) تشدید اقدام‌های کنترلی در پایش بازار در دو سوی عرضه و تقاضا

۲) تامین کالا با هدف عرضه مکفی و جلوگیری از جو روانی کمبود کالا.

بی‌تردید، تنظیم بازار در شرایط اعمال تحریم با تنظیم بازار در شرایط عادی کاملا متفاوت بوده و وزارت صمت با اشراف بر این موضوع، تلاش مضاعفی را برای مقابله با کسری برخی از کالاها در بازار، به حداقل رساندن احتمال کمبود کالاهای راهبردی در کشور، مدیریت تامین پایدار مواد واسطه‌ای، سرمایه‌ای و کالاهای اساسی با وجود پراکندگی منابع ارزی و کمبود ارز در برخی مبادی تامین کالا و مقابله با برخی خود تحریمی‌ها انجام داده است.

تشکیل کمیته‌ تخصصی در حوزه تولید و تجارت و تعامل تنگاتنگ با واحدهای تولیدی و دستگاه‌های دخیل در امر تحریم (اعم از دولتی و غیردولتی)، پایش مستمر بازار و برنامه‌ریزی برای مقابله با شوک‌ها را امکان‌پذیر ساخته است. دریافت مشکلات تحریمی بخش‌خصوصی و دولتی، ارائه مشاوره لازم برای حل مشکلات، ارجاع آنها به مراجع تصمیم‌ساز در سطح وزارتخانه یا مراجع بالاتر کمک بزرگی به مدیریت تحریم‌ها در چنین شرایط بحرانی کرده است.

همچنین با توجه به شعار محوری سال، وزارت صمت تدوین بسته جامع صنعت، معدن و تجارت در سال ۱۳۹۱ را در دستورکار خود قرار داده است. راهبردهای سه‌گانه استقلال صنعتی، تامین پایدار و ذخیره‌سازی در این بسته زمینه را برای شکل‌گیری اقتصاد مقاومتی در کشور فراهم خواهد کرد. لازم است ذکر شود، هرچند مشکلات و کاستی‌ها همواره (حتی در شرایط عادی) بروز می‌کنند، اما اقدامات دست‌اندرکاران عرصه صنعت، معدن و تجارت ظرف چندسال اخیر عملکرد قابل قبولی را نشان می‌دهد. بسیاری از فعالان اقتصادی کشور ضمن پذیرش ریسک‌های متعدد، همچنان در رونق‌بخشی روند واردات و صادرات تلاش می‌کنند و نتیجه این تلاش‌ها باعث شده روند کلی اقتصاد ایران با مشکلات جدی روبه‌رو نشود. بنابراین، در این شرایط حساس و بحرانی لازم است با نگاه به نیمه پر لیوان به تقویت نقاط قوت و بدون هرگونه حاشیه به از میان برداشتن ضعف‌ها اقدام کرد.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار