شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 20 - ۱۰ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۰۲ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۴

ايران و آمريكا متحد استراتژیک می‌شوند

دكترمهدي مطهرنيا، تحصيلكرده دوره دكتراي علوم سياسي دانشگاه هاوايي و صاحب تاليفاتي چون: «قدرت، انسان، حكومت»، « تبيين نوين بر مفهوم قدرت در سياست و روابط بين‌الملل» و «كاركرد رسانه‌هاي عمومي در جنگ‌هاي آينده» است.
کد خبر: ۸۱۲۱۶
ایران اکونومیست- وي درباره رابطه ايران و آمريكا پس از تفاهم نامه لوزان عنوان مي‌كند: « در يك دهه آينده ايران و آمريكا دو متحد استراتژيك خواهند بود. براساس منطق سياست خارجي، ايران با توجه به پتانسيل‌هاي داخلي و خارجي خود بايد در آينده در «كلوپ قدرت جهاني» حضور تاثيرگذار داشته باشد. من معتقدم اگر ايران به درستي در زمين بازي حركت و مهره چيني كند در آينده قادر خواهد بود«گروه بيست» را به «گروه بيست و يك» تبديل كند و به عنوان يك قدرت موثر جهاني در لايه دوم و پس از «گروه هشت» عرض اندام كند». مطهرنيا همچنين درباره نظم نوين جهاني خاطرنشان مي‌كند: « آنچه در آينده مشخص خواهد شد اين است كه1+5 الگوي مطلوب ايالات متحده آمريكا براي نظم نوين جهاني براساس تئوري هژموني مركب «جوزف جف» است. اين تئوري عنوان مي‌كند نظم مطلوب آينده جهان از منظر واقع‌گرايي سياسي، يك دنياي«تك –چندقطبي» خواهد بود. در آينده جهان قدرت‌هاي استراتژيك وابسته به ايالات متحده آمريكا باز تعريف مي‌شوند. در اين زمان است كه آمريكا، كانادا، ژاپن، كره جنوبي، ايران و استراليا را به عنوان شركاي استراتژيك خود خواهد ديد.
 
 پس از مذاكرات فشرده و نفس‌گير در هجده ماه گذشته بالاخره ايران و كشورهاي1+5 به راه‌حل نهايي دست يافتند. به دنبال اين تفاهم موجي از اميد در بين مردم به‌وجود آمده است. شما اين تفاهم را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا اميد مردم مبتني بر واقعيت‌هاي سياسي و اقتصادي است يا اينكه بيشتر جنبه رواني دارد؟

 آنچه در لوزان سوئيس رخ داد امضاي اخلاقي يك تفاهم‌نامه بود. در اين تفاهم ايران و 1+5 از نظر اخلاقي به جمع‌بندي رسيدند و در داخل كشورهاي دو كنشگر مركزي يعني ايران و آمريكا نشانه‌هايي از اميد و باز كردن گره‌هاي مختلف به وجود آمد. ايران و آمريكا تلاش كردند وضعيت به گذشته و تخاصم‌هاي شديد بازنگردد تا همه طرفين مذاكره با خوشبيني به آينده مذاكرات نگاه كنند. به نظر من در لوزان سوئيس «خردورزي سياسي»  و «عقلانيت سياسي» به عنوان دو عامل مهم در بين طرفين مذاكره شكل گرفت و باعث شد برخي از مشكلات مانع از يك تفاهم مهم بين‌المللي نشود. «عقلانيت سياسي» ابزاري براي مديريت وضع موجود است اما با «خرد سياسي» مي‌توان وضع مطلوب را طراحي كرد. به همين دليل لوزان سوئيس تركيبي از عقلانيت و خردورزي سياسي است. ديپلمات‌هاي هسته‌اي ايران و كشورهاي1+5 با توجه به بافت موقعيتي كه در آن قرار گرفته بودند با عقلانيت سياسي انباشت‌ها را تثبيت كردند تا در آينده بتوانند با توجه به اين تفاهم به راه‌حل نهايي و توافق جامع دست پيدا كنند تا سرانجام يكي از مهم‌ترين پرونده‌هاي بين‌المللي قرن بيست و يكم به سرانجام مطلوب برسد. اگر ما بپذيريم تفاهم لوزان بر اساس عقلانيت سياسي شكل گرفته مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه اميد شكل‌گرفته در بين مردم نيز عقلاني است و هيجان توخالي محسوب نمي‌شود. اميد شكل گرفته علاوه بر اينكه جنبه داخلي دارد، از پتانسيل منطقه‌اي و بين‌المللي نيز برخوردار است و مي‌تواند كشورهاي ديگر منطقه و جهان را نيز خوشحال و اميدوار كند. هم‌اكنون بسياري از شركت‌هاي بزرگ تجاري جهان پشت درهاي بسته در انتظار بازار ايران هستند و اميدوارند هر چه زودتر بتوانند مراوده اقتصادي خود با ايران را از سر بگيرند. البته از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه اين خوشبيني و اميدواري با وجود اينكه جنبه حقيقي دارد اما براي تبديل شدن به واقعيت‌هاي اقتصادي و سياسي نياز به زمان دارد و در كوتاه‌مدت محقق نخواهد شد. من معتقدم اين خوشبيني و اميدواري براي رسيدن به واقعيت‌هاي زندگي مردم نيازمند نوعي مديريت علمي، واقع بينانه و عاري از غرض‌ورزي سياسي است. لذا از يك جهت مردم حق دارند از نظر رواني خوشحال شوند؛ چرا كه تحريم‌هاي صورت گرفته عليه ايران زندگي مردم را دستخوش سختي‌ها و تلخكامي‌هايي قرار داده بود. من اين خوش‌بيني را به يك «تير» تشبيه مي‌كنم كه بايد به «هدف» برخورد كند. اين تحريم‌ها كه برخي آن را بي‌اثر قلمداد مي‌كردند مانند«فنر» وضعيت اقتصادي مردم را تحت فشار قرار داده بود كه يكباره با تفاهم لوزان رها شده است. نكته جالب اينجاست كه هم‌اكنون يكي از مهم‌ترين مطالبات ما در مذاكرات هسته‌اي برداشتن همين تحريم‌هايي است كه برخي پيش از اين عنوان مي‌كردند هيچ اثري بر كشور ندارد. در نتيجه خوشحالي مردم از تفاهم صورت گرفته طبيعي و منطقي است. به همين دليل هم است كه از مسئولان كشور درخواست‌هاي فزاينده دارند. در نتيجه هنگامي كه ايران عنوان مي‌كند همه تحريم‌ها بايد به صورت يكجانبه برداشته شود بايد اين وضعيت را هم پيش‌بيني كرد كه يكباره توقعات فزاينده مردم شدت بيشتري پيدا كند. در نتيجه مسئولان از هم‌اكنون بايد براي توقعات فزاينده مردم پس از توافق نهايي با1+5 برنامه داشته باشند.

 برخي از منتقدان مذاكرات هسته‌اي معتقدند كفه اين تفاهم به سود غرب سنگيني مي‌كند. به نظر شما آيا اين توافق برد- برد بود؟

 از نظر من توافق كاملا برد– برد بود. «بازي سياسي» با بازي ورزشي كه يك طرف بايد حتما برنده شود متفاوت است. در بازي ورزشي اگر تيم سبز سه گل بزند و تيم زرد دو گل بزند تيم سبز برنده است. در اين بازي كسي به توانايي‌ها، تكنيك‌هاي به كار رفته دربازي و عملكرد كنشگران توجه نمي‌كند و تنها نتيجه مهم است. در «بازي سياسي» اما وضعيت به اين صورت نيست و نتيجه بازي با توجه به وضعيت بازيگران سياسي، استراتژي و چگونگي رسيدن استراتژي به هدف نهايي مشخص مي‌شود. سياست يعني توانايي ساماندهي قدرت و نحوه اعمال و اجراي آن. ما بايد به اين نكته توجه كنيم كه ايران در مقابل چه ميزان از قدرت جهاني پاي ميز مذاكره نشسته است. اگر ما به دقت به مذاكرات هسته‌اي نگاه كنيم متوجه مي‌شويم كه بالغ بر پنجاه درصد قدرت جهاني در 1+5 مستتر است. آمريكا در بدترين سال اقتصادي خود يعني سال 2008به تنهايي 20 درصد قدرت جهاني را در اختيار داشته است. اين در حالي است كه چين و اتحاديه اروپا هر كدام 14درصد قدرت جهاني را در اختيار دارند. در كنار اينها و طبق بررسي‌هاي انجام شده روسيه نيز حائز 2درصد قدرت جهاني است. در نتيجه بالغ بر 50درصد قدرت‌هاي جهاني با ايران برسر ميز مذاكره نشسته‌اند. اين در حالي است كه كشورهايي مانند ايران و برخي ديگر از قدرت‌هاي منطقه‌اي در اين رده‌بندي در رده‌هاي بسيار پايين‌تري قرار داشتند. هنگامي كه ايران در «بازي سياسي» در برابر50درصد قدرت‌هاي جهاني به موفقيت‌هاي قابل توجهي دست پيدا مي‌كند آيا نمي‌توان مدعي شد ايران در يك بازي برد-برد قرار گرفته و اتفاقا سربلند هم بوده است. دكتر ظريف و تيم ديپلماتيك ايران بالاتر از جايگاه ايران در رده‌بندي جهاني به موفقيت‌هاي چشمگيري دست پيدا كرده است. به همين دليل هيچ شكي در اين مساله كه تفاهم لوزان يك بازي برد- برد بوده است وجود ندارد.

در عالم سياست نمي‌توان مسائل را بدون شاخص و منطق تحليل و قضاوت كرد. در نتيجه براساس شاخص‌هاي علمي ايران در اين مذاكرات پيروز شده و اين پيروزي فراتر از قدرت واقعي ايران در سطح بين‌المللي بوده است. اگر چه ممكن است با يك نگاه ايده‌آليستي و آرزومندانه بتوان به برخي از محتواي تفاهم سوئيس خرده گرفت و انتقاد كرد، اما باید توجه داشت که در واقعيت هر انتقادی باید به طور واقع‌بینانه مطرح شود و تمام جوانب را رصد کند. برخي شايد تمايل داشته باشند ايران تا 50درصد به غني‌سازي خود ادامه بدهد اما اين عده بايد افزايش تحريم‌ها و ورود به تنگناهاي بزرگ‌تر را نيز بپذيرند. آنچه در لوزان اتفاق افتاد نه بيانيه بود و نه توافقنامه، بلكه يك تفاهم‌نامه بود. تفاهم نامه لوزان نقشه راهي خواهد بود تا دو طرف در آينده به توافق نهايي برسند. پس از اين تفاهم نامه دو طرف مكلف به رعايت اخلاقي و عقلاني بيشتري نسبت به دستاوردهاي تفاهم شده‌اند و اين مساله مي‌تواند كمك بسيار زيادي به آينده اين مذاكرات كند.

 آيا آنچنان كه باراك اوباما عنوان مي‌كند ايران مجبور شد به دليل فشار تحريم‌ها پاي ميز مذاكره با غربي‌ها بنشيند يا اينكه كشورهاي غربي از مقابله با ايران ناتوان شدند و به ناچار مذاكره را بر تخاصم ترجيح دادند؟

احمدي‌نژاد معتقد بود سياست خارجي ايران را از حالت «تدافعي» به حالت «تهاجمي» تغيیر داده و ايران را از حالت انفعال خارج كرده و به يك بازيگر فعال تبديل كرده است. با اين وجود حركت «بيش‌فعالي» احمدي‌نژاد در فرمولي كه آمريكايي‌ها به عنوان «جنگ نامتعادل»  عليه جمهوري اسلامي طراحي كرده بودند يك ضرورت ترديدناپذير به‌شمار مي‌رفت. در تئوري «جنگ نامتعادل» دو رهيافت محوري «آسيب‌پذيري مجازي» و «قدرت مجازي» وجود دارد. اگر ابرقدرت جهاني بخواهد عليه يك قدرت متوسط جهاني عمليات سياسي و حقوقي كند و آن را مقدمه يك حركت نظامي قرار بدهد به‌طور ناخودآگاه در دنياي امروز بايد افكار عمومي را آماده كند. لذا تلاش مي‌كند تئوري«جنگ نامتعادل» را به‌جاي«جنگ نامتوازن» دنبال كند. در تئوري«جنگ نامتعادل» يك ابرقدرت خود را به صورت تعمدي آسيب پذير نشان مي‌دهد و در مقابل«قدرت مجازي» قدرت متوسط را افزايش مي‌دهد. همچنين دكترين مقابله با تروريسم در چارچوب «آسيب‌پذيري مجازي» صورت گرفت. اين دو رهيافت در تئوري«جنگ نامتعادل» مكمل هم شده بودند و اجماع عملياتي علیه كشور رقيب را به وجود آوردند. آمريكا در اين زمينه يك تكنيك استراتژيك به كار برده است. آمريكا در اين استراتژي طرف مقابل را تحريك مي‌كند تا وي حركاتي انجام بدهد و براساس اين حركات از انرژي وي استفاده كند و وي را به سمتي كه خود در نظر دارد جهت‌دهي كند.

 آيا چنين اتفاقي دردوران احمدي‌نژاد رخ داد؟

بله؛ دقيقا چنين اتفاقي رخ داد. آمريكا به صورت تعمدي ما را به اين سمت جهت‌دهي كرد كه ايران تحريم‌ها را بي‌اثر بداند و تئوري مديريت جهاني ارائه كند (كاري كه احمدي‌نژاد انجام داد). آمريكا حتي به كمك هم‌پيمانان منطقه‌اي خود مانند عربستان عليه ايران اجماع منطقه‌اي شكل داد، تا ايران در منطقه خاورميانه هم تحت فشار مخالفان خود قرار بگيرد. در نتيجه تمام تحريم‌هايي كه تا پيش از اين در سبد ايران قرار گرفته بود تعريف عملياتي پيدا كرد. آمريكا نيز به همراه اتحاديه اروپا هم‌زمان تلاش مي‌كردند در چارچوب«جنگ نامتعادل» خطر «ايران هراسي» و «اسلام هراسي» را براي جهانيان تببين و تحليل كنند. به همين دليل وزارت خزانه داري آمريكا تمامي بانك‌هاي ملي و خصوصي اروپايي و كشورهاي ديگر كه در معرض شكستن تحريم‌هاي ايران بودند را به سختي مجازات كرد و از آنها غرامت گرفت. اين اقدام به اين معنا بود كه وزارت خزانه داري آمريكا بانك‌هاي كشورهاي ديگر كه تحت قيموميت آن كشورها قرار داشت را به‌دليل شكست تحريم‌هاي ايران مجازات مي‌كرد. اين دخالت آمريكا در مسائل خصوصي كشورهاي ديگر مصداق بارز«مديريت امنيتي جهان» به شمار مي‌رفت. آمريكايي‌ها همواره معتقد بودند كه ما بايد از هر تهديدي عليه آمريكا به صورت يك «فرصت» استفاده كنيم. درباره ايران هم همين اتفاق افتاد و خطر ايران در دوران احمدي‌نژاد براي آمريكا به يك فرصت مهم و تاثيرگذار تبديل شد. تهديدهاي احمدي‌نژاد حتي سبب مظلوم‌نمايي طرف‌های ایران در روابط بین‌الملل قرار گرفت و همه ما شاهد بوديم كه برخی از‌آنها با استناد به تهديدهاي علني احمدي‌نژاد موفق شدند آراي دیگر كشورهاي عضو سازمان ملل را عليه ايران جلب كنند. اين به اين معنا نيست كه احمدي‌نژاد نيت مناسبي نداشته است؛ بلكه به اين معناست كه آمريكا از فقدان نگرش تخصصي به «محيط بازي» توسط دولت احمدي‌نژاد به سود خود استفاده كرده است.

 در شرايط فعلي قرائت‌هاي مختلفي از برداشتن تحريم‌ها توسط طرفين مذاكره به وجود آمده است. دكتر ظريف عنوان مي‌كند تحريم‌ها بلافاصله پس از توافقنامه جامع بايد برداشته شود، اما وزارت خارجه آمريكا عنوان مي‌كند برداشتن تحريم‌ها منوط به اقدام عملي ايران در راستي‌آزمايي از فعاليت‌هاي هسته‌اي خود است. ارزيابي شما از برداشتن تحريم‌ها به چه صورت است؟

در برداشتن تحريم‌ها بايد به دو مساله جداگانه توجه كرد. اول تعريف نظري از تحريم و دوم تعريف عملياتي از تحريم است. به نظر من هم سخنان دكتر ظريف صحيح و منطقي است و هم سخنان وزارت امورخارجه آمريكا. آمريكا براي پاسخ گويي به تندروهاي سياسي داخلي در ايالات متحده آمريكا عنوان مي‌كند در صورت اقدامات عملي ايران براي راستي‌آزمايي، تحريم‌ها تعليق و به صورت لايه به لايه برداشته می‌شود. اين سخن بيراهي نيست و صحيح است. با اين وجود دكتر ظريف عنوان مي‌كند با امضاي توافقنامه، تحريم‌هاي مربوط به پرونده هسته‌اي برداشته مي‌شود. اين به معناي اين نيست كه تمامي تحريم‌هايي كه از36سال پيش عليه ايران صورت گرفته برداشته خواهد شد. ما نبايد اين دو مساله را با هم اشتباه بگيريم. پس از توافق جامع تنها تحريم‌هايي برداشته مي‌شود كه به موضوع هسته‌اي ايران مربوط مي‌شود. ايران همواره اعلام كرده تنها در موضوع هسته‌اي حاضر است با آمريكا مذاكره كند. آمريكا 28تحريم عليه ايران دارد كه در حدود 5 مورد از آنها تحريم‌هاي هسته‌اي است. اين به اين معناست كه آمريكا همچنان مي‌تواند23تحريم ديگر را فعال نگه دارد. ايران در صورتي كه بتواند تمامي 28تحريم را بردارد يك «فتح الفتوح» بزرگ انجام داده است. با اين وجود بنده معتقدم تاكنون نيز ايران فتح بزرگي انجام داده است. وزارت امورخارجه آمريكا از دريچه تعريف نظري به توافق نگاه مي‌كند، اما ايران به دنبال تعريف عملياتي از تحريم‌هاست. وزارت خارجه آمريكا بخشي از حقيقت را به ملت خود اعلام مي‌كند و اتفاقا دروغ هم نمي‌گويد. ايران هم بخشي از حقيقت را بيان مي‌كند و درست هم مي‌گويد. ايران عنوان مي‌كند ما در گذشته به توافق ژنو3عمل كرده‌ايم و در راستاي توافق صورت‌گرفته حركت كرده‌ايم و در سه ماه آينده نيز به تفاهم‌نامه صورت گرفته عمل خواهيم كرد. ايران به تمام تعهدات خود پس از ژنو3عمل كرده و مقدمات اقدامات بعدي خود را نيز براي سه ماه آينده فراهم كرده كه بلافاصله پس از انجام توافق نهايي به كشورهاي غربي اعلام كند ما به تمامي تعهدات خود عمل كرده‌ايم، در نتيجه تمامي تحريم‌ها بايد به صورت يكجا برداشته شود. اين بدان معناست كه ايران شرايط و زمينه‌هاي برداشتن تحريم‌ها را با اقدامات عملي خود انجام داده است. در نتيجه هر دو طرف ماجرا درست و منطقي سخن مي‌گويند و هر دو نيز زيركانه عمل مي‌كنند. اينگونه سياست‌ورزي نشان‌دهنده بلوغ سياسي سياستمداران ايراني است كه با عقلانيت و خرد سياسي همراه شده است.

 نقش چين و روسيه را در مذاكرات چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ به نظر مي‌رسيد چين و روسيه زياد راغب به توافق نهايي ايران و آمريكا و كشورهاي اروپايي نيستند. اين مساله به‌ويژه درباره چين صادق بود. آيا چين از مراوده مجدد اقتصادي ايران و اتحاديه اروپا نگران است و تلاش مي‌كند بازار مهم اقتصادي ايران را از دست ندهد؟

چين بيشتر نگران پيروزي نهايي آمريكا در نظم نوين جهاني است. هر چه آمريكا موفق شود نظم نوين جهاني را بر محوريت ايالات متحده آمريكا شكل ببخشد، محدوده كنترل چين كمتر خواهد بود. توافق نهايي بين ايران و 1+5 پيش درآمد و آغاز مرحله جديدي از تحقق نظم نوين جهاني است. من معتقدم بالاترين پيروزي ايالات متحده آمريكا در رابطه با ايران نيست. 1+5 شامل كشورهايي است كه از نظر حقوقي دارنده حق«وتو» در مهم‌ترين سازمان بين‌المللي يعني سازمان ملل متحد است. از نظر حقوقي اين مساله‌اي كاملا صحيح است، اما آنچه در آينده مشخص خواهد شد اين است كه1+5 الگوي مطلوب ايالات متحده آمريكا براي نظم نوين جهاني براساس تئوري هژموني مركب «جوزف جف» است. اين تئوري عنوان مي‌كند نظم مطلوب آينده جهان از منظر واقع گرايي سياسي، يك دنياي«تك - چندقطبي» خواهد بود. اين بدان معناست كه يك ابرقدرت مديريت پنج قدرت جهاني را برعهده مي‌گيرد و با پذيرش سلطه اين ابرقدرت به‌عنوان نقطه مركزي، جهان و امنيت آينده جهان مديريت مي‌شود. اگر دقت كنيم متوجه مي‌شويم كه 1+5 شمايلي از همين نظام«يك- چند قطبي» است كه در نظم نوين جهاني شكل خواهد گرفت. به همين دليل مسئوليت بحران‌هاي آينده جهان را پنج قدرت جهاني به همراه يك ابرقدرت برعهده خواهند گرفت. در نتيجه1+5 مدل مديريت آينده جهان است. در آينده جهان قدرت‌هاي استراتژيك وابسته به ايالات متحده آمريكا بازتعريف مي‌شوند. در اين زمان است كه آمريكا، كانادا، ژاپن، كره جنوبي، ايران و استراليا را به عنوان شركاي استراتژيك خود خواهد ديد. هدف استراتژيك آمريكا در قرن بيست و يكم ميلادي تسلط بر «خاور دور» است.

 آمريكا به دليل عدم تامين منافع خود در خاورميانه به سراغ خاور دور خواهد رفت؟

 آمريكا از خاورميانه «گذر» خواهد كرد. مرز اين گذار نيز توافقنامه جامع هسته‌اي با ايران است. «هارتلند نو» خاورميانه خواهد بود. در عين حال خليج فارس و فلات ايران«نوهارتلند» آينده جهان خواهند بود. در آينده نه چندان دور تركيه عضو اتحاديه اروپا خواهد بود. با اين وجود تركيه در مرزهاي جنوب عراق، كويت و ايران ارتباط ژئوپلتيك و ژئواستراتژيك خود را با خليج‌فارس قطع نمي‌كند و در بازي قدرت جهاني خود را به فلات ايران و «نوهارتلند» نزديك خواهد كرد. در نتيجه در نظم نوين جهاني فلات ايران «قلب جهان» خواهد بود. به همين دليل آمريكا تلاش مي‌كند با قلب «قلب جهان» ارتباط معناداري داشته باشد. ارتباطي كه زماني با ژاپن پس از جنگ جهاني دوم داشت. اين در حالي بود كه آمريكا ژاپن را با بمب هسته‌اي هدف قرار داده بود. اما همين ژاپن بلافاصله به نزديك‌ترين جغرفياي استراتژيك ايالات متحده آمريكا در آسيا و خاورميانه تبديل شد.

 در صورت اتحاد استراتژيك ايران و آمريكا در نظم نوين جهاني نقش مخالفان منطقه‌اي ايران مانند عربستان سعودي و اسرائيل كه هم‌اكنون هم‌پيمانان استراتژيك آمريكا به شمار مي‌روند به چه صورت خواهد بود؟

اينگونه رژیم‌ها موظف خواهند بود توازن منطقه‌اي را بپذيرند. امروز بازي «يمن» براي عربستان يك شمشير دولبه است. آمريكا در آينده عربستان را تقويت مي‌كند اما خاندان آل‌سعود را در اين كشور تضعيف خواهد كرد. در «شرم الشيخ» عربستان به عنوان فرمانده متحد عربي شناخته شد. اما از طرف ديگر وضعيت عربستان در يمن نشان مي‌دهد كه آل‌سعود نمي‌تواند بدون كمك آمريكا با «حوثي ها» در يمن مبارزه كند.

 رابطه ايران و آمريكا را با توجه به مذاكرات بي‌واسطه و مستمر محمد جواد ظريف و جان كري در حين مذاكرات هسته‌اي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

 به نظر من در يك دهه آينده ايران و آمريكا دو متحد استراتژيك خواهند بود. براساس منطق سياست خارجي، ايران با توجه به پتانسيل‌هاي داخلي و خارجي خود بايد در آينده در «كلوپ قدرت جهاني» حضور تاثيرگذار داشته باشد. من معتقدم اگر ايران به درستي در زمين بازي حركت و مهره چيني كند در آينده قادر خواهد بود«گروه بيست» را به «گروه بيست و يك» تبديل كند و به عنوان يك قدرت موثر جهاني در لايه دوم و پس از «گروه هشت» عرض اندام كند.

 اصطكاك تاريخي ايران و آمريكا به شكلي كاهش خواهد يافت؟

 اين اصطكاك تاريخي در محورخردورزي سياسي مديريت خواهد شد. خردورزي سياسي باعث خواهد شد ايران با جهان تعامل سازنده داشته باشد.

 فشار تندروهاي سياسي در ايران و آمريكا به چه ميزان تفاهم نامه لوزان را تحت تاثير خواهد گذاشت؟

فشار تندروهاي سياسي در ايران پس از تفاهم نامه لوزان كمتر خواهد شد؛ اگرچه با سروصداي بيشتري همراه خواهد بود. اين سروصداي بيشتر تندروهاي سياسي«فرار رو به جلو» است. تندروها از اين مساله بيمناكند كه از آنها پرسش شود چرا شما در زماني كه تصدي امور را برعهده داشتيد خردورزانه عمل نكرديد و هزينه‌هاي ملي را بالا برديد. با اين وجود تصميم‌گيري در ايران به واسطه ساختارهاي مذهبي و سياسي بسيار راحت‌تر از تصميم‌گيري در ايالات متحده آمريكاست. پس از جنگ جهاني دوم تاكنون كنگره آمريكا بالاترين تعداد جمهوريخواهان را در دل خود جاي داده است. به همين دليل حل كردن مشكلات براي اوباماي دموكرات مشكل خواهد بود.

 آرمان


نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار