جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱
محمود سریع القلم

چرا توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است؟

اگر رسانه‌ها بتوانند در مورد اقتصادی بیشتر بنویسند برای رشد کشور بسیار مهم است. توسعه اقتصادی مهم‌ترین موضوع در یک کشوراست. توسعه سیاسی محصول توسعه اقتصادی است. تا زمانی که در یک کشور طبقه متوسط شکل نگیرد و تولید ثروت نشود در آن کشور زمینه تشکل‌های سیاسی اهمیت و موضوعیت پیدا نمی‌کند...
کد خبر: ۷۷۲۷۲
توسعه، مفهومی خطی و یک پارچه نیست. به عبارت دیگر، در کشورهای مختلف دنیا یک مسیر مشخص را طی نکرده است. نقش جامعه در کشورهای توسعه یافته غربی نسبت به دیگر کشورها تعیین کننده بوده است. به طور خلاصه در مورد روند حرکت جوامع غربی به سمت توسعه می‌توان گفت، بحث‌هایی که در اروپا تحت عنوان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مطرح شد ابتدا در آمریکای شمالی به صورت یک سیستم در آمد و بعداین مدل‌ها در اروپا نهادینه شدند.

در کشورهای توسعه یافته غربی، اروپا و آمریکا جامعه نقش کلیدی را ایفا کرده است. جامعه در طول زمان حاکمیت‌ها را مجبور کرد که به سمت توسعه حرکت کنند. در حالی که در کشورهای غیرغربی مانند کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین جامعه چنین نقشی نداشته است و نخبگان نقش توسعه یافتگی را ایفا کرده‌اند.

توسعه در کشورهای غیر غربی محصول تحول فکری نخبگان جامعه و به خصوص نخبگان سیاسی بوده است. بنابراین باید دانست که در مقوله توسعه؛ مسیر حرکت کشورهای توسعه یافته دنیای غرب با دیگر نقاط جهان متفاوت است.

در رابطه با مالزی به عنوان مثال، مالزیایی‌ها شانس آوردند و کسی را مانند ماهاتیر محمد داشتند. یک فرد با توجه به‌شناختی که دارد می‌تواند جامعه را متحول کند.

دن شائوپینگ همین کار را در چین انجام داد. پدر توسعه سنگاپور که حدود دو هفته پیش فوت کرد نیز دقیقا همین طور فکر می‌کرد. بنابراین، به این نتیجه می‌رسیم، که در یک توسعه نخبه گرا یک نفر می‌تواند تحولات بنیادین ایفا کند. اوزال در ترکیه چنین نقشی را ایفا کرد. یعنی ما در خارج از غرب می‌بینیم که افراد و نخبگان سیاسی کلیدی بودند. اگر بخواهیم قدری ریز شویم و تئوریک فکر کنیم ماهیت فکری و طبقاتی نخبگان سیاسی یک جامعه در حرکت آن‌ها بسیار تعیین کننده است. اینکه آیا توسعه یافتگی در چارچوب منافع آنها می‌گنجد یا خیر؟

الگوی توسعه جامعه محور یا نخبه محور
در حال حاضر ما دو راه برای توسعه بیشتر نداریم یا باید راه جامعه را برویم یا باید نخبگان این حرکت را رهبری کنند. من معتقدم راه یک جامعه برای کشورهای در حال توسعه یک راه طولانی است. برای حرکت جامعه به سمت توسعه یافتگی باید در کلیت جامعه، در شهر و روستا، نخبگان و مردم عادی باید به یک جمع بندی و اجماع برسند که کشور باید به سمت توسعه حرکت کند. ممکن است زمان بسیار زیادی برای آموزش همه ببرد، در حالی که اگر حرکت به سمت توسعه یافتگی در سطح نخبگان جامعه صورت بگیرد کشور می‌تواند خیلی سریع‌تر به سمت توسعه یافتگی گام بردارد.

الگوی چین
چین امروز با چین ۲۰ سال گذشته متفاوت است البته نه به خاطر آنکه در جامعه چین مردم تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. بلکه تحولی در درون حزب کمونیست چین رخ داد. چینی‌ها متوجه شدند که رهبر حزب جهان سوم بودن در این کنفرانس‌های بین المللی برای مردم چین هیچ فایده‌ای ندارد. دن شائوپینگ گفت، سخنرانی کردن در این کنفرانس‌ها برایش فایده‌ای نداشته است.ما باید برویم به سمت تولید؛ اگر قرار باشد که ملت چین برای سال‌ها برنج و لوبیا بکارند ما نمی‌توانیم جایگاه خود را در آسیا حفظ کنیم. ما همسایه‌ای داریم با نام ژاپن که با جمعیت کم و مساحت بسیار محدود اقتصاد دوم جهان است. این تشبیه میان نخبگان سیاسی چین باعث شد تا اتفاق بزرگی در این کشور رخ دهد. 

به تعبیری بهتر اجماع سازی درون نخبگان رخ داد و آن‌ها توانستند جامعه را با خود همراه کنند. من این نکته را با جمله بندی محتاطانه بیان می‌کنم. من در مطالعاتی که داشته‌ام سراغ ندارم جامعه جهان سومی در دنیا علاقه‌ای به توسعه داشته باشد. شما یک نمونه را نام ببرید؛ این نخبگان سیاسی بودند که جامعه را به دنبال خودشان حرکت دادند. این مسئله در چین ودیگر کشورهای آسیایی، ترکیه و امارات قابل مثال زدن است. باید ادعا کنم که این عزم نخبگان هست که می‌تواند جامعه را اقناع کند تا آن‌ها مسیر کارکردن و مسیر زندگی را تغییر دهند.

نقش راس یک هرم در نظام‌های سیاسی
مسئولیت راس یک هرم در نظام سیاسی بسیار تعیین کننده است که چگونه فکر می‌کند؟ از کدام طبقه نشات گرفته و در ‌‌نهایت چه تلقی‌ای از کشورش دارد و شاید از همه مهم‌تر فهم نخبگان سیاسی از نظام بین الملل است. اکنون ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که اگر نیمی از وقت خود را بگذاریم تا ببینیم در نظام بین الملل چه اتفاقی روی خواهد داد به‌‌ همان میزان کیفیت کار ما افزایش پیدا می‌کند. 

مهم‌ترین بخش به اعتقاد من در برنامه توسعه باید این باشد که آیا در میان نخبگان سیاسی ایران فهم مشترکی از نظام بین الملل وجود دارد یا نه! هیچ‌گاه کسی از فهم واحد صحبت نمی‌کند بلکه کانون بحث در فهم مشترک در میان نخبگان سیاسی است. هیچ‌گاه در کشوری که بخشی از نخبگان آن تاکید می‌کند که جهان در حال فروپاشی است و بخش دیگری به جهان به عنوان فرصت رشد نگاه کند، اجماع صورت نمی‌گیرد. این دو نگاه قطبی و دو تعبیر متفاوت از جهان است. ما تا زمانی که به یک فهم مشترک نرسیم نمی‌توانیم در مدیریت کشور و در پروسه‌های حکمرانی مطلوب و در افزایش کارآمدی کار جدی انجام دهیم. با این مقدمه وارد بحث توسعه یافتگی می‌شویم.

توسعه یافتگی مانند علم پزشکی است
بحث توسعه یافتگی مانند علم پزشکی است. اگر یک پزشک ایرانی، یک پزشک آلمانی و یک پزشک تانزانیایی با هم بنشینند می‌توانند به یک فهم مشترک از یک بیماری برسند. دانش پزشکی دانشی جهانی است. احتمالا به درمان‌ها به صورت مشترک فکر می‌کنند حتی ممکن است به یک درمان واحد برسند. بنابراین، بحث توسعه یافتگی در اصول یک بحث جهانی است و یک بحث بومی نیست. توسعه یافتگی امری است جهان شمول، اصول توسعه یافتگی قابلیت گوگل کردن را دارد. همچنان که برای خیلی از بحث‌ها شما می‌توانید گوگل کنید و به دنبال راه حل باشید برای توسعه یافتگی هم می‌شود گوگل کرد. پس ما خیلی نیازی به کنفرانس‌ها و بحث‌های طولانی نداریم.

امروز توسعه یافتگی جنبه ریاضی و فرمولی پیدا کرده است. به عنوان مثال شما یک نمونه در غرب، شمال آمریکا، اروپا و آسیا نمی‌توانید پیدا کنید که توسعه اقتصادی و تورمی یک رقمی را بدون ارتباطات بین المللی ایجاد کند. رقابت یک بحث داخلی نیست بلکه یک بحث بین المللی است. یعنی یک کارآفرین ایرانی، یک مهندس ایرانی و یک دانشگاهی زمانی کیفیت کارش بالا می‌رود که در فضای بین المللی قرار بگیرد. اگر یک دانشگاهی فقط در فضای داخلی فعالیت کند چه بسا ما از خودمان هم راضی باشیم. باید بدانیم ما از نظر فرمول‌های توسعه یافتگی هیچ کشوری را نداریم که ادعا کند ما در فضاهای داخلی خود فکر، تولید و رقابت می‌کنیم و ادعا می‌کنیم که توسعه یافته هم باشیم. تصمیم گیری در مورد حرکت به سمت توسعه یافتگی در سطح نخبگان صورت می‌گیرد.

باید درنظر داشت که توسعه یافتگی اصول مشخصی دارد که این‌ها جهانی هستند، هر کشوری، با هر مساحتی، با هرنوع فرهنگ تاریخچه و ادبیات باید اصولی را رعایت کند.

اصول توسعه یافتگی
۱-بدون صنعتی شدن نمی‌تواند توسعه پیدا کرد
۲- بدون داشتن بروکراسی کارآمد نمی‌توان توسعه پیدا کرد
۳- بدون شایسته سالاری حرکت به سمت توسعه یافتگی امکان پذیر نیست
۴ – بدون هماهنگی میان سه قوه توسعه امکان پذیر نیست 
۵- بدون توزیع عادلانه امکانات توسعه محقق نمی‌شود 
۶- برای حرکت به سمت توسعه نیازمند ایجاد دانشگاه‌های حل المسائلی هستیم 
۷- نیازمند محوریت تولید و فن آروی هستیم 
۸- تصمیم گیری اقتصادی غیرسیاسی از ابزارهای حرکت به سمت توسعه است.

الگوی بومی برای توسعه یافتگی
کشور‌ها می‌توانند الگوی توسعه یافتگی را بومی کنند و به توانمندی‌های داخلی خود به این الگو دست پیدا کنند. الگوی توسعه یافتگی می‌تواند بومی باشد و اصول توسعه یافتگی جهانی باشد. باید در نظر داشت که تولید ثروت کلیدی‌ترین شاخص برای استخراج الگوی بومی مناسب برای توسعه کشور است. به طور مثال چینی‌ها با توجه به نیروی کار ارزان خود صنایع سبک را به عنوان یکی از الگوهای توسعه خود برگزیده‌اند. الگوی توسعه می‌تواند در کشاورزی، خدمات، پتروشیمی، خدمات و یا فناوری اطلاعات باشد.

تولید ثروت مترادف با بارورکردن کارآفرینان است. زمانی اردوغان از کووچ (یکی از سرمایه‌داران بزرگ ترکیه) خواست طرحی برای دوبرابر شدن ثروتش ارایه دهد زیرا با دوبرابر شدن ثروت او یک‌ونیم میلیون شغل در کشور حاصل می‌شد. این تفکر یک سیاستمدار است که آینده ترکیه را تحت تاثیر قرار داده است.

تنها ۶درصد مبادلات تجاری خاورمیانه بین کشورهاست و ۹۰درصد آن با بیرون منطقه است. می‌توانیم ده‌ها کنفرانس برای تفاهم در مسایل امنیتی و آینده یمن و دیگر کشور‌ها با کشورهای عربی برگزار کنیم اما تا زمانی که ارتباط اقتصادی برقرار نکنیم نمی‌توانیم مسایل سیاسی را با این کشور‌ها حل کنیم.

افرادی که کشور را اداره می‌کنند باید نگاهی به چشم‌انداز جهانی‌شدن داشته باشند. برای جهانی‌شدن نیاز به دانش دقیق داریم، داشتن آمار دقیق نسبت به تحولات جهانی موضوع مهمی است.

الگوی ترکیه
اکنون ترکیه در حال احداث فرودگاهی است که هاب غرب به شرق باشد، جهانی‌شدن ترکیه سبب شده تا نسبت به احداث چنین فرودگاهی احساس نیاز کند. به عنوان مثال حکمرانان ایرانی ضروری است به تعریف مشترکی از آینده ایران برسند. مدیران هر کشور باید به جامعه روحیه، امید و انگیزه برای رسیدن به اهداف بدهند زیرا بدون روحیه اهداف حاصل نمی‌شود. فیس‌بوک مدتی قبل واتس‌آپ را به قیمت 21.8 میلیارد دلار خریداری کرد. در سال ۲۰۱۳ تمام ناشران در امریکا 8.7 میلیارد دلار ای‌بوک فروختند که این نشان‌دهنده رابطه در جهان است. اگر در فهم جهان جدی نشویم ۲۰سال دیگر افراد قصد مهاجرت می‌کنند نه به‌خاطر مشکل اقتصادی بلکه به خاطر مشکل افق زمانی این کار را انجام می‌دهند. 

وقتی به امارات سفر می‌کنیم مشکل افق زمانی پیدا می‌کنیم زیرا شهروند اماراتی با یک کارت وارد کشورش می‌شود اما ما هنوز باید در صف مهر زدن پاسپورت بایستیم.

۳۰سال پیش زمانی که وارد بانک امریکایی می‌شدیم، ۳۰ نفر را مشاهده می‌کردیم اما امروز یک نفر در بانک برای پاسخ به پرسش‌ها نشسته است زیرا در این کشور کسی از پول نقد استفاده نمی‌کند و امور بانکی همه دیجیتالی شده است.

اگر پارادایم فکری ما مربوط به ۵۰ سال گذشته باشد، توسعه حاصل نمی‌شود. ما نباید نظام بین‌الملل را سیاسی تلقی می‌کنیم در صورتی که این نظام به‌شدت اقتصادی است و اگر پارادایم ما تغییر نکند همچنان با سیستم ۴۰سال گذشته کشور را مدیریت خواهیم کرد.

الگوی اندونزی
۲۴درصد مردم اندونزی در سال ۲۰۰۰ در خط فقر بودند اما تنها با مدیریت در سال ۲۰۱۲ خط فقر به ۱۲درصد رسید آن هم در کشوری که ۱۳هزار جزیره دارد و مدیریت امنیتی آن دشوار است اما نمونه بارز موفقیت در آسیا محسوب می‌شود.

انتظار می‌رود نرخ رشد جهانی 3.8درصد، نرخ رشد چین 3.8 درصد، انگستان 3.2درصد، امریکا 2.1درصد و اروپا و ژاپن یک درصد باشد. اگر نگاه ما در برنامه ششم جهانی باشد جایگاهی جدی در آسیا برای خودمان می‌توانیم تعریف ‌کنیم. یک درصد مردم امریکا یعنی ۳میلیون و ۲۰۰هزار نفر، ۴۶درصد مالیات کشور را پرداخت می‌کنند.

آیا توسعه کانونی‌ترین هدف در کشور ماست؟ به نظر می‌رسد اهداف فراوانی در این رابطه داریم و توسعه اقتصادی هنوز کانون اجماع ملی نشده است. شاید در آینده این امر رخ دهد و بحران هسته‌ای ما را به این سمت هدایت کند زیرا ایران کشور اتفاق‌ها است.

اتاق فکر کشور کجاست؟
حال باید پرسید که درحال حاضر اتاق فکر متمرکز طراحی اولویت‌های کشور کجاست و در کجا اولویت‌های کشور طراحی می‌شود؟ درکشورهایی مانند چین، کره جنوبی و هند چوب حکمرانی را با انتخابات یا انتصابات دست نفر بعدی می‌دهند و نمی‌گویند فکر بنده با قبلی متفاوت است. در این کشور‌ها تغییر دولت‌ها فقط برای این است که کشور را مدیریت کنند نه اینکه همه مفاهیم را از نو تعریف کنند.

در یک کشور اولویت‌ها نمی‌توانند هر ۴سال یا ۸ سال یک‌بار عوض شوند. باید برای تمام دولت‌ها چشم‌انداز و اهداف یکسان تعیین شده باشد زیرا نمی‌توان در مدار حکمرانی چندین مکتب فکری داشت. در دانشگاه این امر امکان‌پذیر است که مکاتب فکری گوناگون وجود داشته باشد اما در دولت این کار ممکن نیست زیرا ناکارآمدی را به دنبال دارد.

مکاتب مختلف فلسفی و فکری در دانشگاه مفید است و نه در حکمرانی اگر هدف، توسعه و کارآمدی است تمامی جریان‌ها، نهاد‌ها و دستگاه‌های اجرایی باید به مشترکاتی در اولویت‌بندی و جهت‌گیری‌ها دست یابند. از سوی دیگر توسعه‌یافتگی یک انتخاب است نه اجبار و قرار نیست همه توسعه پیدا کنند.

تقسیم بندی کشور‌ها بر اساس اصول توسعه یافتگی
در اطراف ما دو دسته کشور وجود دارد: کشورهایی که نسبتا با ثبات و ثروتمند هستند مانند: عربستان، آذربایجان، ترکیه، کویت، امارات و قطر و کشورهای بی‌ثبات با چالش‌های جدی مانند: افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین و پاکستان، و کشورهایی در حاشیه مانند اردن، مصر و لبنان.

کشورهای شورای همکاری خلیج فارس ۲تریلیون و ۶۰۰میلیارد دلارذخایر ارزی در صندوق سرمایه گذاری دارند و به نظر می‌رسد کیفیت زندگی در این منطقه تقریبا برای ۱۵۰سال آینده حفظ خواهد شد. کانون استراتژی مخالفان ایران این است که ایران ضعیف باقی بماند.

بی‌تردید کانون مخالفان ایران ضعیف نگه داشتن ایران است و تلاش‌ها بر این متمرکز است که در رسیدن منابع ملی و مالی به ایران تاخیر ایجاد کنند.

اولویت سیستم بر سلیقه‌های فردی
اولویت سیستم بر خواسته‌ها، منافع و سلیقه‌های فردی، حرکت از مدیریت‌های فردی به مدیریت‌های ساختاری، حرکت ابهت فرد به مهارت‌های فرد، اجازه بروز و ظهور استعدادهای شهروندان ازجمله موارد مهم در ساختارمند شدن است. به عنوان مثال یک ایرانی کمتر می‌تواند نام یک مسوول کره جنوبی را نام ببرد، زیرا کره جنوبی یک سیستم است اما در کشورهای خاورمیانه همچنان فرد است که کلیدی است و بیشتر در مورد فرد صحبت می‌شود. در کشور ما دلایل کلیدی فرهنگی و فکری توسعه‌نیافتگی این است که از فرد به سیستم حرکت نکرده‌ایم و واژه سیستم در نظام رفتاری و فکری بسیار ضعیف است.

امکانات، سرمایه و درآمد، مدیریت کارآمد و تخصصی شدن تصمیم‌گیری، کار و تعامل ببن‌المللی و به‌کارگیری اقشار مختلف اجتماعی در مسیر پیشرفت حایز اهمیت است.

سیاست خارجی مطلوب این است که ضرورت حرکت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد اقتصادی باشد و از سوی دیگر سایر کشور‌ها نباید از پیشرفت ایران هراس داشته باشند بلکه محیط بین‌المللی باید محیطی برای یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری و ایجاد فرصت باشد.

 فکر براندازی نظام ایران از سوی دولت امریکا مدت‌هاست کنار گذاشته شده و اوباما در گفت‌وگو با نیویورک تایمز گفت که استراتژی امریکا اقتصادی و سیاسی است.

تعطیلی هیجانات در رفتار سیاست خارجی
تعطیلی هیجانات در رفتار سیاست خارجی، پرهیز در استفاده از لغاتی مانند حتما، یقینا، ۱۰۰درصد در حوزه بین‌المللی اصول حکمرانی در هر کشوری ایجاب می‌کند که هر زمان حکومت در مقام میانجی در میان جریان‌ها قرار گرفت می‌تواند به سمت پیشرفت حرکت کند و از سوی دیگر حاکمیت علاقه‌مند به کشور و آینده شهروندان، وجود اختلاف فقط در سطح سیاست‌گذاری‌ها، فهم دقیق محیط بین‌المللی از موارد دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد.

در یک دوره افرادی در این کشور زحمت کشیده‌اند و دانش زمان را به‌کار گرفته‌اند و صنایعی را به‌ پا کرده و سهم بازار ایران در منطقه و جهان را افزایش داده‌اند. اما در ایران دو گروه صاحب ثروت شدند: یکی؛ کارآفرینان علاقه‌مند به رشد و دیگری، رانت‌بگیران هستند.

 تاریخ روشنفکری در ایران عموما ادبیات چپ است، ثروت، ارتباطات بین‌المللی و در فرهنگ عمومی ما افراد بیشتر به ساده زندگی کردن و کم مصرف کردن تشویق می‌شوند.

اگر رسانه‌ها بتوانند در مورد اقتصادی بیشتر بنویسند برای رشد کشور بسیار مهم است. توسعه اقتصادی مهم‌ترین موضوع در یک کشوراست. توسعه سیاسی محصول توسعه اقتصادی است. تا زمانی که در یک کشور طبقه متوسط شکل نگیرد و تولید ثروت نشود در آن کشور زمینه تشکل‌های سیاسی اهمیت و موضوعیت پیدا نمی‌کند.

منبع: ایلنا
محمود سریع‌القلمچرا توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است؟شنبه، دوازدهم اردیبهشت 1394 - 11:38 صبح
محمود سریع القلم
محمود سریع القلم
توسعه، مفهومی خطی و یک پارچه نیست. به عبارت دیگر، در کشورهای مختلف دنیا یک مسیر مشخص را طی نکرده است. نقش جامعه در کشورهای توسعه یافته غربی نسبت به دیگر کشورها تعیین کننده بوده است. به طور خلاصه در مورد روند حرکت جوامع غربی به سمت توسعه می‌توان گفت، بحث‌هایی که در اروپا تحت عنوان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مطرح شد ابتدا در آمریکای شمالی به صورت یک سیستم در آمد و بعداین مدل‌ها در اروپا نهادینه شدند.

در کشورهای توسعه یافته غربی، اروپا و آمریکا جامعه نقش کلیدی را ایفا کرده است. جامعه در طول زمان حاکمیت‌ها را مجبور کرد که به سمت توسعه حرکت کنند. در حالی که در کشورهای غیرغربی مانند کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین جامعه چنین نقشی نداشته است و نخبگان نقش توسعه یافتگی را ایفا کرده‌اند.

توسعه در کشورهای غیر غربی محصول تحول فکری نخبگان جامعه و به خصوص نخبگان سیاسی بوده است. بنابراین باید دانست که در مقوله توسعه؛ مسیر حرکت کشورهای توسعه یافته دنیای غرب با دیگر نقاط جهان متفاوت است.

در رابطه با مالزی به عنوان مثال، مالزیایی‌ها شانس آوردند و کسی را مانند ماهاتیر محمد داشتند. یک فرد با توجه به‌شناختی که دارد می‌تواند جامعه را متحول کند.

دن شائوپینگ همین کار را در چین انجام داد. پدر توسعه سنگاپور که حدود دو هفته پیش فوت کرد نیز دقیقا همین طور فکر می‌کرد. بنابراین، به این نتیجه می‌رسیم، که در یک توسعه نخبه گرا یک نفر می‌تواند تحولات بنیادین ایفا کند. اوزال در ترکیه چنین نقشی را ایفا کرد. یعنی ما در خارج از غرب می‌بینیم که افراد و نخبگان سیاسی کلیدی بودند. اگر بخواهیم قدری ریز شویم و تئوریک فکر کنیم ماهیت فکری و طبقاتی نخبگان سیاسی یک جامعه در حرکت آن‌ها بسیار تعیین کننده است. اینکه آیا توسعه یافتگی در چارچوب منافع آنها می‌گنجد یا خیر؟

الگوی توسعه جامعه محور یا نخبه محور
در حال حاضر ما دو راه برای توسعه بیشتر نداریم یا باید راه جامعه را برویم یا باید نخبگان این حرکت را رهبری کنند. من معتقدم راه یک جامعه برای کشورهای در حال توسعه یک راه طولانی است. برای حرکت جامعه به سمت توسعه یافتگی باید در کلیت جامعه، در شهر و روستا، نخبگان و مردم عادی باید به یک جمع بندی و اجماع برسند که کشور باید به سمت توسعه حرکت کند. ممکن است زمان بسیار زیادی برای آموزش همه ببرد، در حالی که اگر حرکت به سمت توسعه یافتگی در سطح نخبگان جامعه صورت بگیرد کشور می‌تواند خیلی سریع‌تر به سمت توسعه یافتگی گام بردارد.

الگوی چین
چین امروز با چین ۲۰ سال گذشته متفاوت است البته نه به خاطر آنکه در جامعه چین مردم تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. بلکه تحولی در درون حزب کمونیست چین رخ داد. چینی‌ها متوجه شدند که رهبر حزب جهان سوم بودن در این کنفرانس‌های بین المللی برای مردم چین هیچ فایده‌ای ندارد. دن شائوپینگ گفت، سخنرانی کردن در این کنفرانس‌ها برایش فایده‌ای نداشته است.ما باید برویم به سمت تولید؛ اگر قرار باشد که ملت چین برای سال‌ها برنج و لوبیا بکارند ما نمی‌توانیم جایگاه خود را در آسیا حفظ کنیم. ما همسایه‌ای داریم با نام ژاپن که با جمعیت کم و مساحت بسیار محدود اقتصاد دوم جهان است. این تشبیه میان نخبگان سیاسی چین باعث شد تا اتفاق بزرگی در این کشور رخ دهد. 

به تعبیری بهتر اجماع سازی درون نخبگان رخ داد و آن‌ها توانستند جامعه را با خود همراه کنند. من این نکته را با جمله بندی محتاطانه بیان می‌کنم. من در مطالعاتی که داشته‌ام سراغ ندارم جامعه جهان سومی در دنیا علاقه‌ای به توسعه داشته باشد. شما یک نمونه را نام ببرید؛ این نخبگان سیاسی بودند که جامعه را به دنبال خودشان حرکت دادند. این مسئله در چین ودیگر کشورهای آسیایی، ترکیه و امارات قابل مثال زدن است. باید ادعا کنم که این عزم نخبگان هست که می‌تواند جامعه را اقناع کند تا آن‌ها مسیر کارکردن و مسیر زندگی را تغییر دهند.

نقش راس یک هرم در نظام‌های سیاسی
مسئولیت راس یک هرم در نظام سیاسی بسیار تعیین کننده است که چگونه فکر می‌کند؟ از کدام طبقه نشات گرفته و در ‌‌نهایت چه تلقی‌ای از کشورش دارد و شاید از همه مهم‌تر فهم نخبگان سیاسی از نظام بین الملل است. اکنون ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که اگر نیمی از وقت خود را بگذاریم تا ببینیم در نظام بین الملل چه اتفاقی روی خواهد داد به‌‌ همان میزان کیفیت کار ما افزایش پیدا می‌کند. 

مهم‌ترین بخش به اعتقاد من در برنامه توسعه باید این باشد که آیا در میان نخبگان سیاسی ایران فهم مشترکی از نظام بین الملل وجود دارد یا نه! هیچ‌گاه کسی از فهم واحد صحبت نمی‌کند بلکه کانون بحث در فهم مشترک در میان نخبگان سیاسی است. هیچ‌گاه در کشوری که بخشی از نخبگان آن تاکید می‌کند که جهان در حال فروپاشی است و بخش دیگری به جهان به عنوان فرصت رشد نگاه کند، اجماع صورت نمی‌گیرد. این دو نگاه قطبی و دو تعبیر متفاوت از جهان است. ما تا زمانی که به یک فهم مشترک نرسیم نمی‌توانیم در مدیریت کشور و در پروسه‌های حکمرانی مطلوب و در افزایش کارآمدی کار جدی انجام دهیم. با این مقدمه وارد بحث توسعه یافتگی می‌شویم.

توسعه یافتگی مانند علم پزشکی است
بحث توسعه یافتگی مانند علم پزشکی است. اگر یک پزشک ایرانی، یک پزشک آلمانی و یک پزشک تانزانیایی با هم بنشینند می‌توانند به یک فهم مشترک از یک بیماری برسند. دانش پزشکی دانشی جهانی است. احتمالا به درمان‌ها به صورت مشترک فکر می‌کنند حتی ممکن است به یک درمان واحد برسند. بنابراین، بحث توسعه یافتگی در اصول یک بحث جهانی است و یک بحث بومی نیست. توسعه یافتگی امری است جهان شمول، اصول توسعه یافتگی قابلیت گوگل کردن را دارد. همچنان که برای خیلی از بحث‌ها شما می‌توانید گوگل کنید و به دنبال راه حل باشید برای توسعه یافتگی هم می‌شود گوگل کرد. پس ما خیلی نیازی به کنفرانس‌ها و بحث‌های طولانی نداریم.

امروز توسعه یافتگی جنبه ریاضی و فرمولی پیدا کرده است. به عنوان مثال شما یک نمونه در غرب، شمال آمریکا، اروپا و آسیا نمی‌توانید پیدا کنید که توسعه اقتصادی و تورمی یک رقمی را بدون ارتباطات بین المللی ایجاد کند. رقابت یک بحث داخلی نیست بلکه یک بحث بین المللی است. یعنی یک کارآفرین ایرانی، یک مهندس ایرانی و یک دانشگاهی زمانی کیفیت کارش بالا می‌رود که در فضای بین المللی قرار بگیرد. اگر یک دانشگاهی فقط در فضای داخلی فعالیت کند چه بسا ما از خودمان هم راضی باشیم. باید بدانیم ما از نظر فرمول‌های توسعه یافتگی هیچ کشوری را نداریم که ادعا کند ما در فضاهای داخلی خود فکر، تولید و رقابت می‌کنیم و ادعا می‌کنیم که توسعه یافته هم باشیم. تصمیم گیری در مورد حرکت به سمت توسعه یافتگی در سطح نخبگان صورت می‌گیرد.

باید درنظر داشت که توسعه یافتگی اصول مشخصی دارد که این‌ها جهانی هستند، هر کشوری، با هر مساحتی، با هرنوع فرهنگ تاریخچه و ادبیات باید اصولی را رعایت کند.

اصول توسعه یافتگی
۱-بدون صنعتی شدن نمی‌تواند توسعه پیدا کرد
۲- بدون داشتن بروکراسی کارآمد نمی‌توان توسعه پیدا کرد
۳- بدون شایسته سالاری حرکت به سمت توسعه یافتگی امکان پذیر نیست
۴ – بدون هماهنگی میان سه قوه توسعه امکان پذیر نیست 
۵- بدون توزیع عادلانه امکانات توسعه محقق نمی‌شود 
۶- برای حرکت به سمت توسعه نیازمند ایجاد دانشگاه‌های حل المسائلی هستیم 
۷- نیازمند محوریت تولید و فن آروی هستیم 
۸- تصمیم گیری اقتصادی غیرسیاسی از ابزارهای حرکت به سمت توسعه است.

الگوی بومی برای توسعه یافتگی
کشور‌ها می‌توانند الگوی توسعه یافتگی را بومی کنند و به توانمندی‌های داخلی خود به این الگو دست پیدا کنند. الگوی توسعه یافتگی می‌تواند بومی باشد و اصول توسعه یافتگی جهانی باشد. باید در نظر داشت که تولید ثروت کلیدی‌ترین شاخص برای استخراج الگوی بومی مناسب برای توسعه کشور است. به طور مثال چینی‌ها با توجه به نیروی کار ارزان خود صنایع سبک را به عنوان یکی از الگوهای توسعه خود برگزیده‌اند. الگوی توسعه می‌تواند در کشاورزی، خدمات، پتروشیمی، خدمات و یا فناوری اطلاعات باشد.

تولید ثروت مترادف با بارورکردن کارآفرینان است. زمانی اردوغان از کووچ (یکی از سرمایه‌داران بزرگ ترکیه) خواست طرحی برای دوبرابر شدن ثروتش ارایه دهد زیرا با دوبرابر شدن ثروت او یک‌ونیم میلیون شغل در کشور حاصل می‌شد. این تفکر یک سیاستمدار است که آینده ترکیه را تحت تاثیر قرار داده است.

تنها ۶درصد مبادلات تجاری خاورمیانه بین کشورهاست و ۹۰درصد آن با بیرون منطقه است. می‌توانیم ده‌ها کنفرانس برای تفاهم در مسایل امنیتی و آینده یمن و دیگر کشور‌ها با کشورهای عربی برگزار کنیم اما تا زمانی که ارتباط اقتصادی برقرار نکنیم نمی‌توانیم مسایل سیاسی را با این کشور‌ها حل کنیم.

افرادی که کشور را اداره می‌کنند باید نگاهی به چشم‌انداز جهانی‌شدن داشته باشند. برای جهانی‌شدن نیاز به دانش دقیق داریم، داشتن آمار دقیق نسبت به تحولات جهانی موضوع مهمی است.

الگوی ترکیه
اکنون ترکیه در حال احداث فرودگاهی است که هاب غرب به شرق باشد، جهانی‌شدن ترکیه سبب شده تا نسبت به احداث چنین فرودگاهی احساس نیاز کند. به عنوان مثال حکمرانان ایرانی ضروری است به تعریف مشترکی از آینده ایران برسند. مدیران هر کشور باید به جامعه روحیه، امید و انگیزه برای رسیدن به اهداف بدهند زیرا بدون روحیه اهداف حاصل نمی‌شود. فیس‌بوک مدتی قبل واتس‌آپ را به قیمت 21.8 میلیارد دلار خریداری کرد. در سال ۲۰۱۳ تمام ناشران در امریکا 8.7 میلیارد دلار ای‌بوک فروختند که این نشان‌دهنده رابطه در جهان است. اگر در فهم جهان جدی نشویم ۲۰سال دیگر افراد قصد مهاجرت می‌کنند نه به‌خاطر مشکل اقتصادی بلکه به خاطر مشکل افق زمانی این کار را انجام می‌دهند. 

وقتی به امارات سفر می‌کنیم مشکل افق زمانی پیدا می‌کنیم زیرا شهروند اماراتی با یک کارت وارد کشورش می‌شود اما ما هنوز باید در صف مهر زدن پاسپورت بایستیم.

۳۰سال پیش زمانی که وارد بانک امریکایی می‌شدیم، ۳۰ نفر را مشاهده می‌کردیم اما امروز یک نفر در بانک برای پاسخ به پرسش‌ها نشسته است زیرا در این کشور کسی از پول نقد استفاده نمی‌کند و امور بانکی همه دیجیتالی شده است.

اگر پارادایم فکری ما مربوط به ۵۰ سال گذشته باشد، توسعه حاصل نمی‌شود. ما نباید نظام بین‌الملل را سیاسی تلقی می‌کنیم در صورتی که این نظام به‌شدت اقتصادی است و اگر پارادایم ما تغییر نکند همچنان با سیستم ۴۰سال گذشته کشور را مدیریت خواهیم کرد.

الگوی اندونزی
۲۴درصد مردم اندونزی در سال ۲۰۰۰ در خط فقر بودند اما تنها با مدیریت در سال ۲۰۱۲ خط فقر به ۱۲درصد رسید آن هم در کشوری که ۱۳هزار جزیره دارد و مدیریت امنیتی آن دشوار است اما نمونه بارز موفقیت در آسیا محسوب می‌شود.

انتظار می‌رود نرخ رشد جهانی 3.8درصد، نرخ رشد چین 3.8 درصد، انگستان 3.2درصد، امریکا 2.1درصد و اروپا و ژاپن یک درصد باشد. اگر نگاه ما در برنامه ششم جهانی باشد جایگاهی جدی در آسیا برای خودمان می‌توانیم تعریف ‌کنیم. یک درصد مردم امریکا یعنی ۳میلیون و ۲۰۰هزار نفر، ۴۶درصد مالیات کشور را پرداخت می‌کنند.

آیا توسعه کانونی‌ترین هدف در کشور ماست؟ به نظر می‌رسد اهداف فراوانی در این رابطه داریم و توسعه اقتصادی هنوز کانون اجماع ملی نشده است. شاید در آینده این امر رخ دهد و بحران هسته‌ای ما را به این سمت هدایت کند زیرا ایران کشور اتفاق‌ها است.

اتاق فکر کشور کجاست؟
حال باید پرسید که درحال حاضر اتاق فکر متمرکز طراحی اولویت‌های کشور کجاست و در کجا اولویت‌های کشور طراحی می‌شود؟ درکشورهایی مانند چین، کره جنوبی و هند چوب حکمرانی را با انتخابات یا انتصابات دست نفر بعدی می‌دهند و نمی‌گویند فکر بنده با قبلی متفاوت است. در این کشور‌ها تغییر دولت‌ها فقط برای این است که کشور را مدیریت کنند نه اینکه همه مفاهیم را از نو تعریف کنند.

در یک کشور اولویت‌ها نمی‌توانند هر ۴سال یا ۸ سال یک‌بار عوض شوند. باید برای تمام دولت‌ها چشم‌انداز و اهداف یکسان تعیین شده باشد زیرا نمی‌توان در مدار حکمرانی چندین مکتب فکری داشت. در دانشگاه این امر امکان‌پذیر است که مکاتب فکری گوناگون وجود داشته باشد اما در دولت این کار ممکن نیست زیرا ناکارآمدی را به دنبال دارد.

مکاتب مختلف فلسفی و فکری در دانشگاه مفید است و نه در حکمرانی اگر هدف، توسعه و کارآمدی است تمامی جریان‌ها، نهاد‌ها و دستگاه‌های اجرایی باید به مشترکاتی در اولویت‌بندی و جهت‌گیری‌ها دست یابند. از سوی دیگر توسعه‌یافتگی یک انتخاب است نه اجبار و قرار نیست همه توسعه پیدا کنند.

تقسیم بندی کشور‌ها بر اساس اصول توسعه یافتگی
در اطراف ما دو دسته کشور وجود دارد: کشورهایی که نسبتا با ثبات و ثروتمند هستند مانند: عربستان، آذربایجان، ترکیه، کویت، امارات و قطر و کشورهای بی‌ثبات با چالش‌های جدی مانند: افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین و پاکستان، و کشورهایی در حاشیه مانند اردن، مصر و لبنان.

کشورهای شورای همکاری خلیج فارس ۲تریلیون و ۶۰۰میلیارد دلارذخایر ارزی در صندوق سرمایه گذاری دارند و به نظر می‌رسد کیفیت زندگی در این منطقه تقریبا برای ۱۵۰سال آینده حفظ خواهد شد. کانون استراتژی مخالفان ایران این است که ایران ضعیف باقی بماند.

بی‌تردید کانون مخالفان ایران ضعیف نگه داشتن ایران است و تلاش‌ها بر این متمرکز است که در رسیدن منابع ملی و مالی به ایران تاخیر ایجاد کنند.

اولویت سیستم بر سلیقه‌های فردی
اولویت سیستم بر خواسته‌ها، منافع و سلیقه‌های فردی، حرکت از مدیریت‌های فردی به مدیریت‌های ساختاری، حرکت ابهت فرد به مهارت‌های فرد، اجازه بروز و ظهور استعدادهای شهروندان ازجمله موارد مهم در ساختارمند شدن است. به عنوان مثال یک ایرانی کمتر می‌تواند نام یک مسوول کره جنوبی را نام ببرد، زیرا کره جنوبی یک سیستم است اما در کشورهای خاورمیانه همچنان فرد است که کلیدی است و بیشتر در مورد فرد صحبت می‌شود. در کشور ما دلایل کلیدی فرهنگی و فکری توسعه‌نیافتگی این است که از فرد به سیستم حرکت نکرده‌ایم و واژه سیستم در نظام رفتاری و فکری بسیار ضعیف است.

امکانات، سرمایه و درآمد، مدیریت کارآمد و تخصصی شدن تصمیم‌گیری، کار و تعامل ببن‌المللی و به‌کارگیری اقشار مختلف اجتماعی در مسیر پیشرفت حایز اهمیت است.

سیاست خارجی مطلوب این است که ضرورت حرکت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد اقتصادی باشد و از سوی دیگر سایر کشور‌ها نباید از پیشرفت ایران هراس داشته باشند بلکه محیط بین‌المللی باید محیطی برای یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری و ایجاد فرصت باشد.

 فکر براندازی نظام ایران از سوی دولت امریکا مدت‌هاست کنار گذاشته شده و اوباما در گفت‌وگو با نیویورک تایمز گفت که استراتژی امریکا اقتصادی و سیاسی است.

تعطیلی هیجانات در رفتار سیاست خارجی
تعطیلی هیجانات در رفتار سیاست خارجی، پرهیز در استفاده از لغاتی مانند حتما، یقینا، ۱۰۰درصد در حوزه بین‌المللی اصول حکمرانی در هر کشوری ایجاب می‌کند که هر زمان حکومت در مقام میانجی در میان جریان‌ها قرار گرفت می‌تواند به سمت پیشرفت حرکت کند و از سوی دیگر حاکمیت علاقه‌مند به کشور و آینده شهروندان، وجود اختلاف فقط در سطح سیاست‌گذاری‌ها، فهم دقیق محیط بین‌المللی از موارد دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد.

در یک دوره افرادی در این کشور زحمت کشیده‌اند و دانش زمان را به‌کار گرفته‌اند و صنایعی را به‌ پا کرده و سهم بازار ایران در منطقه و جهان را افزایش داده‌اند. اما در ایران دو گروه صاحب ثروت شدند: یکی؛ کارآفرینان علاقه‌مند به رشد و دیگری، رانت‌بگیران هستند.

 تاریخ روشنفکری در ایران عموما ادبیات چپ است، ثروت، ارتباطات بین‌المللی و در فرهنگ عمومی ما افراد بیشتر به ساده زندگی کردن و کم مصرف کردن تشویق می‌شوند.

اگر رسانه‌ها بتوانند در مورد اقتصادی بیشتر بنویسند برای رشد کشور بسیار مهم است. توسعه اقتصادی مهم‌ترین موضوع در یک کشوراست. توسعه سیاسی محصول توسعه اقتصادی است. تا زمانی که در یک کشور طبقه متوسط شکل نگیرد و تولید ثروت نشود در آن کشور زمینه تشکل‌های سیاسی اهمیت و موضوعیت پیدا نمی‌کند.



نظر شما در این رابطه چیست