جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۳
چرا بر‌نامه موشکی ایران نظارت بر‌دار نیست

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «فتنه فراموش نمی‌شود!»،«ملاحظه و فساد»،«سه گام تا ظهور یک سیاستمدار تمام عیار»،«اوکراین، صحنه تقابل روسیه و آمریکا»،«کامرون به دنبال چیست؟»،«فرار دولت از جنگ کارآمدی»،«چرا بر‌نامه موشکی ایران نظارت بر‌دار نیست»،«میراثی سرطان‌زا، بلای جان جوانان»،«آثار ضداقتصادی تخلفات بانکی»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۷۳۷۰

کیهان:فتنه فراموش نمی شود!

«فتنه فراموش نمی شود!»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم سیده آزاده امامی است که در آن می خوانید؛بیش از پنج سال از انتخابات ریاست جمهوری دهم می گذرد، انتخاباتی که می رفت به سبب شکوه حضور 85 درصدی ملت، تا سال های سال «آئینه دق» باشد برای آنها که همه هنرشان آوردن 20 تا 30 درصد مردمشان پای صندوق های رأی است و با این حال ادعای دموکراسی شان گوش فلک را کر می کند و تازه لشکر می کشند به این سوی دنیا تا به ما «مردم سالاری» بیاموزند!

اما عدم تمکین نانجیبانه گروهی فتنه گر به رأی مردم، حلاوت این پیروزی را به کام ملت تلخ و فرصت ها و هزینه های بی شماری را که می شد در جهت اعتلای مادی و معنوی کشور به خدمت گرفت، مصروف رفع فتنه و توطئه نمود.

حال برخی می پندارند گذر زمان خواهد توانست گرد فراموشی بر گناه فتنه گران افشانده، جنایت و خیانت آنان را از خاطر نظام و ملت ببرد. از این روست که در سطوح مختلف تلاش هایی آغاز شده است برای ایجاد فضایی در کشور که ضمن آن فضا از فتنه «حساسیت زدایی» شود! تمرکز این تلاش ها بر آن است که «فتنه» را تا سطح یک «کدورت» و غایت آن یعنی «براندازی» را تا حد یک «اعتراض» و «انتقاد» ساده فرو کاسته، با یک «صلوات» ماجرا را فیصله داده و چه بسا در افقی دورتر نیم نگاهی هم به بازگرداندن سران فتنه به سطوح حاکمیتی نظام داشته باشند! برخی هم که پا از این حد فراتر نهاده، گستاخانه جای متهم و شاکی را عوض کرده و با مظلوم نمایی سران فتنه، گویی حتی نظام را بدهکار آنان نیز می پندارند و بلکه بر این باورند که نظام بایستی از سران فتنه عذرخواهی هم بکند که چرا به آنها اجازه براندازی نداد!

شواهد و قرائن متقن اما جملگی حکایت از آن دارد که هیزم فتنه، برخلاف تصور برخی ساده لوحان، نه در شب های مناظره و وقایع پس از آن، که از بیش از 10 سال پیش از آن مهیا شده بود؛ چنان که ناروا نخواهد بود اگر فتنه شوم 88 را تالی تلو فتنه ننگین 78 به حساب آوریم، که آنگونه که دیده بان حکیم انقلاب فرمودند با یک «برنامه ریزی» حساب شده «10 ساله» و با صحنه گردانی بی واسطه شیطان بزرگ و رژیم نامشروع صهیونیستی و برخی دولت های غربی و مشتی اعوان و انصار داخلی آنها رقم خورد. سناریویی که در خیال خام خود پرونده نظام را بسته و فاتحه انقلاب را هم خوانده بود!

عنایت به این نکته و نیز ضرورت عبرت پذیری از فتنه به منظور پیش گیری از تکرار وقایع مشابه است که سر تذکر مکرر رهبری را نسبت به تمسک به «بصیرت» در تحلیل وقایع، باز می نمایاند. نیز از همین روست که «فتنه» و «فتنه گران» از پربسامدترین واژه ها در بیانات سال های اخیر ایشان بوده است و گزاف نخواهد بود این ادعا که ایشان تقریباً در تمام سخنرانی های بعد از انتخابات 88 به این موضوع پرداخته اند. این گواه آن است که رهبر انقلاب اجازه نمی دهند کسانی بخواهند بر این جنایت پرده فراموشی کشیده، طوری وانمود کنند که انگار نه انگار اتفاقی افتاده و خانی آمده و خانی رفته است! ایشان بیش از هر کسی تعمد دارند مکرر از فتنه و جنایت سران فتنه یاد کنند تا کسی نتواند با این خیال خام که ماجرای فتنه گذشته و گذر زمان خاطره این جنایت ها و خیانت ها را از ذهن نظام و مردم انقلابی زدوده، بی هیچ هزینه و تبعاتی در صدد «تطهیر» سران فتنه برآید!

حتی اگر ساده لوحانه و کودکانه بر تمام شواهد موجود چشم بپوشیم و فتنه را پدیده ای پساانتخاباتی بدانیم، باز هم به اعتبار حمایت تمام عیار همه دشمنان نشان دار انقلاب- از رژیم صهیونیستی و آمریکا و برخی دولت های غربی و عربی گرفته، تا گروه های ورشکسته ای نظیر کومله، پژاک، منافق، سلطنت طلب و حتی گروهک ریگی- از سران فتنه، کمترین شائبه ای در نقش آفرینی آنان در توطئه ای که اساس نظام را نشانه رفته بود، باقی نمی ماند! این فرضیه عوامانه نیز که «جناب عالی هم اگر به رویه ای در جمهوری اسلامی اعتراض کنید آنها پشت سر شما قرار می گیرند...» کاملاً مخدوش و نامعتبر است، به سبب آنکه نظام 8 ماه تمام (از 22 خرداد تا 22 بهمن 88) باسعه صدر و متانتی مثال زدنی به فتنه گران فرصت داد تا با مرزبندی روشن نسبت به دشمنان مسلم انقلاب، امید آنان را ناامید ساخته و راه را بر هرگونه شبهه وجود ارتباط پیدا و پنهان بین خود و آنها مسدود نمایند، 8 ماه تمام بزرگان نظام مشفقانه فتنه گران را نصیحت کردند که اعتراض خود را به سان یک «اختلاف خانوادگی» دانسته، در چارچوب موازین خانواده پیگیر مطالبات خود باشند و به آغوش انقلاب بازگردند؛ اما آنها نه تنها حتی یک بار لب به رد این حمایت ها- که قالب های مختلف لفظی و مالی و اطلاعاتی و رسانه ای و... داشت- نگشودند، که شکایت خود را به بیدادگاه طاغوت برده، از شیطان برای پیروزی در آن ماجرا استمداد کردند و مهر تأییدی بر مدعای صهیونیست ها زدند که به راستی سرمایه های آنان در مقابله با نظام اسلامی به حساب می آیند!!! سرمایه هایی که ارادت خود را با شعار «نه غزه، نه لبنان» به اثبات رساندند. این فرصت 8 ماهه هم چنین اتمام حجتی بود برای آنان که هم چنان ساده اندیشانه می پنداشتند فتنه گران را با بیگانگان و دشمنان دیرینه انقلاب سر و سری نیست وگرنه چه زحمتی داشت یک موضع گیری و مرزبندی صریح از سران فتنه که دندان دشمنان دندان تیز کرده انقلاب را در دهانش خرد کند، اگر حقیقتاً از آنها بری بودند!

و نه تنها این، چندی پیش هم که «توبه» و ابراز ندامت سران فتنه از تهمت هایی که به دروغ به نظام نسبت دادند و سبب تحمیل چنان هزینه های گزافی شدند، به عنوان مقدمه ای برای بازگشت آنها از مسیری که در پیش گرفته بودند مطرح شد، فرزند یکی از آنها در موضعی وقیحانه اعلام کرد: «آرزوی عقب نشینی پدرم را به گور خواهید برد»!

حال با وجود چنین گستاخی های صریحی، چگونه برخی همچنان می توانند مدعی وفاداری سران فتنه به انقلاب و نظام و رهبری باشند و در حالی که آنان وقیحانه بر مواضع خود پای می فشارند درصدد تطهیر آنها برآمده، توبه نکرده، با آنان معامله جناب «حر» بکنند! آنها خود از این موارد بی اطلاع اند، یا خدای ناکرده نظام و ملت را سفیه پنداشته اند؟ از این روست که «کدورت» دانستن فاجعه ای که رهبری معظم انقلاب با همه سعه صدر و صبوری شان از آن به عنوان «ظلم بزرگ»ی یاد کردند که نظام را تا «لبه پرتگاه» به پیش برد، حقیقتاً یا نشان از بی بصیرتی است، یا غرض ورزی و شیطنت!

جرم فتنه گران تنها این نیست که با دروغ کثیف «تقلب» حماسه حضور دشمن شکن ملت را به تهمتی دشمن شادکن بدل کرده، کیان و اساس نظام را نشانه گرفتند، بلکه خیانت دیگر آن جایی بود که با دادن گرای نقاط ضعف اقتصادی کشور به بانیان بیرونی فتنه، درصدد جبران ناکامی اهداف شوم فتنه 88، یعنی براندازی نظام، از طریق تحریم و فتنه های دیگری برآمدند! و اینکه تحریم ها حاصل «مقاومت هسته ای» عنوان شد متأسفانه آدرس غلطی بود که در انتخابات سال گذشته به ملت داده شد و حال که علی رغم تعدیل ها و تعلیق های بی سابقه فعالیت های هسته ای تحریم ها همچنان دست نخورده و بی تغییر باقی مانده است، صادق ترین گواه بر نادرستی ادعایی است که متأسفانه دستاویز بهره برداری های سیاسی خاص قرار گرفت!

از این روست که «فتنه» و جرم «سران فتنه» هرگز از یادها نخواهد رفت، آن چنان که رهبر عالی مقام نظام در پاسخ به این توهم و سودای برآمده از آن یعنی تطهیر فتنه گران و نادیده گرفتن جنایات آنها قاطعانه فرمودند: «من قبلاً درباره بصیرت صحبت کرده ام و اینکه نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد می کردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعاً شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کرده ایم.»

خراسان:ملاحظه و فساد

«ملاحظه و فساد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا قربانی است که در آن می خوانید؛وجود فساد و ناراستی در جامعه انسانی به خودی خود تابع ذات بشر است که فرشته خویی و دیو صفتی را با هم در یک قالب دارد و این انسان مختار و شرایط محیطی است که او را در چه مسیری قرار خواهد داد. ممکن الخطا بودن آدمی هم ناشی از همین خصلت اوست. با این همه، رضایت خالق و همه تعالیم انبیای الهی در این است که انسان در مسیر راستی و درستی قرار گیرد و از ناراستی بپرهیزد.

فساد ستیزی یکی از آرمان های بنیان گذاران جمهوری اسلامی بوده و امام راحل رحمت ا... علیه و رهبر معظم انقلاب اسلامی هم همواره برای مراقبت در برابر این آفت خطرناک توجه و هشدار داده اند. قوانین موضوعه کشور هم مبتنی بر تعالیم اسلامی بر مبارزه با فساد تأکید دارند و در افکار عمومی مردم و مسئولان هم احتمالاً کسی را نمی توان یافت که حداقل در ظاهر از فساد برائت نجوید. با این همه جنبه هایی از فساد، حداقل آنچه صورت ملموس تری دارد در حوزه اقتصاد، در جامعه نمود آشکار دارد و متاسفانه گریزی از اعتراف به آن نیست. به راستی مشکل کجاست؟ و مبارزه با این پدیده مضموم از کجا باید آغاز شود؟ بی شک، همه معتقدیم که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست، در مسلمانی ماست».

نوشتن درباره فساد و خواندن و شنیدن رقم های نجومی مربوط به این رذیله اجتماعی دل آدمی را خون می کند، همچنان که می توان نارضایتی و خون دلی که از قلم امام جامعه مسلمین در جواب کوتاه اما معنادار ایشان به معاون اول رئیس جمهور که خواستار صدور پیامی برای همایش ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد شده بود را دید. به این دو سؤال حضرت آقا در مرقومه کوتاه اخیر دقت کنید؛ «مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟»، «چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی گیرد که نتیجه را همه به طور ملموس مشاهده کنند؟» همانگونه که مقام معظم رهبری تلویحاً اشاره کرده اند مبارزه با فساد تنها با سمینار و همایش و نشست و برخاست و جلسه و تشکیل ستاد ریشه کن نمی شود؛ که اگر شدنی بود، باید تاکنون برکتی از این اقدامات نصیب جامعه می شد. سخنرانی رئیسان محترم قوای سه گانه را هم که مرور کنیدو دیدگاه های منتشر شده از زیر مجموعه های حضرات، اعم از چپ و راست سیاسی را که کنار هم بگذارید، ملاحظه خواهید کرد که آقایان سر هر موضوع سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که با هم اختلاف نظر داشته باشند، بحث فساد که می شود، حرف واحدی می زنند و از آن اعلام برائت می کنند. (کاری نداریم به اینکه نوبت به مصداق که می رسد، هرکدام انگشت اتهام را به سوی دیگری و گذشتگان نشانه می رود).

بنابراین مبارزه با فساد به جای آنکه محتاج نشست و همایش و ستاد باشد، بیشتر از هرچیز نیازمند یک عنصر اساسی دیگر است؛ «تصمیم!» همان که در پیام کوتاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی چنین رخ نموده است: «توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن، تصمیمات قاطع و عملی بدون هرگونه ملاحظه ای بگیرند و اجرا کنند.» طبیعی است که مقدمه تصمیم، آن هم از نوع قاطع و عملی آن، مستلزم باور به وجود فساد، اعتقاد به مبارزه با آن، در اختیار داشتن وسیله شناسایی آن و عزم و اراده است. همه این عناصر که کنار هم قرار گیرد، کنار گذاشتن «ملاحظه» است که به نظر راقم این سطور، گیر اساسی کار در همین واژه است. ملاحظه وابستگی و خویشاوندی سیاسی، ملاحظه در معرض خطر قرار گرفتن منافع مادی و معنوی، ملاحظه آبرو ریزی سیاسی و طایفه ای و حتی ملاحظه تشویش اذهان عمومی که این آخری بیشتر از همه دستاویز اهمال و کوتاهی قرار می گیرد.

فساد، فساد است. 123 میلیارد باشد، یا 123 هزار میلیارد. البته تبعات هریک متفاوت است، اما نقش هریک در رواج این منکر غیر قابل اجتناب است.

این رشته سردراز دارد و چنین مقالی، مجال قلم فرسایی بیشتر نیست و چه بسا نیازی هم به آن نباشد. پس چه باید کرد؟ از کجا باید شروع کرد؟ برگردیم به سؤال روشن حضرت آقا که «مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟» حتماً هست. بنای این نوشته هم متهم کردن هیچ یک از مسئولان محترم نیست، اما به نظر می رسد اگر کسانی که وظیفه مبارزه با پدیده شوم و اعتمادسوز فساد را در سطح کلان بر عهده دارند، برای شروع از نزدیک ترین فاصله قرابت کاری و سیاسی و اجرایی خود شروع کنند، و به اصطلاح بچه های جبهه «سرپل» پاکی در اختیار بگیرند، شانس رسیدن به موفقیت صدچندان می شود. اگر به فرمایش حضرت آقا «ملاحظه» کنار گذاشته شود، کار سختی نخواهد بود که بدانند سوءاستفاده از اطلاعات مهم تصمیم گیری های کلان اقتصادی، خودش منشاء فساد است. مثلاً اینکه مسئولی آگاه باشد که در آینده ای نزدیک قرار است واردات کالای خاصی آزاد یا منع شود، فلان نقطه جغرافیایی قرار است منطقه آزاد اقتصادی شود، یا چه بزرگراهی از چه نقطه شهری قرار است عبور کند و ... این رانت اطلاعاتی وقتی در اختیار اهلش قرار گیرد، منشاء فساد می شود، چنان که شده است و نمونه های فراوانی از آن قابل شمارش است.

انتساب نزدیکان سببی و نسبی از تبار سیاسی گرفته تا تبار خانوادگی به مسئولیت های وسوسه انگیز نمونه دیگری از منشاء فساد است. فرض کنید، نزدیکان یکی از مسئولان در یک سازمان مهم، ازقضا مسئول خرید همان دستگاه باشد و حالا قرار باشد کالایی با مبلغ راهبردی از داخل یا خارج کشور خریداری شود، پول های ناشی از پورسانت چنین معاملاتی قادر است تعداد کثیری از افراد را در معرض فساد قرار دهد. نتیجه آن می شود که افراد زیادی را می توان برشمرد که بدون اینکه اتهام دزدی و بالا کشیدن پول بانک و برنگرداندن تسهیلات و مانند آن متوجه آن ها باشد، رقم درآمدشان به صدها میلیارد تومان می رسد. درحالی که مروری بر سابقه آن ها، نه فرصتی برای کار تجاری نشان می دهد و نه حتی مجوزی برای ورود به چنین عرصه هایی. برای همه این نمونه های دم دستی متأسفانه مصادیق فراوانی وجود دارد. از قانون یا اصطلاح معروف از کجا آورده ای؟ بگذریم که ممکن است خواب کسانی را آشفته سازد، اما سؤال برانگیز است که کسی در طول عمر کاری خود حقوق بگیر باشد (برفرض در عالی ترین سطح) و هیچ میراث و گنجی هم نداشته، اما مانده چند صد میلیارد تومانی زندگی اش به چشم می آید. نمونه های این گریزگاه های فساد خیز فراوان است و برای کسانی که مسئولیت این مهم را عهده دارند، آشکار. برای مبارزه با فساد باید از همین جا ها شروع کرد. البته «بدون ملاحظه».

رسالت:سه گام تا ظهور یک سیاستمدار تمام عیار

«سه گام تا ظهور یک سیاستمدار تمام عیار»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حامد دهخدا است که در آن می خوانید؛گام اول: هوش و قوه تشخیص خود را بپرورید همه ما معتقدیم که سیاستمداران موفق، افراد «با هوشی» هستند. در طول تاریخ، هوش و قوه تمییز و تشخیص این گونه افراد، موفقیت و شهرت زیادی برای آنها و ملت هایشان به همراه داشته است. با هوش بودن، باعث می شود افراد از منافع و مصالح ملت، آگاهی برتر و به هنگامی داشته باشند. یک «سیاستمدار هوشمند» می داند چه زمان نقطه قوت های سیاست به حدی می رسد که به ضعف های آن تبدیل می شود. «سیاستمدار هوشمند» می داند که دستاوردهای دیروز، اگر به درستی استفاده نشوند، به ضعف های امروز تبدیل می شوند. اینها اهمیت های انکارناپذیر «هوش» برای سیاستمدار موفق هستند، اما ایده اصلی این گفتار این است که سیاستمدار علاوه بر هوش به «حکمت» هم نیاز دارد.

گام دوم: هوش خود را در دو جهت وسعت دهید

دو نوع «هوشمندی» برای سیاستمدار موفق قابل تصور است: یک نوع هوشمندی که آن را «هوش ایده پرداز» می نامیم، یعنی، سیاستمدار، پشتکار زیادی دارد، همیشه به دنبال چیزی است که ممکن است در آینده به فرصت تبدیل شود، مسائل را از همه ابعاد آن مورد توجه قرار می دهد، و به دنبال رویکردی بزرگ است، اما، لزوماً توجهی به فوت و فن اجرایی رویکرد بزرگ خود ندارد.

«هوش عملیاتی»، آن سنخ از هوشمندی است که فرد، مراقب و مترصد حوادث روز باشد و به مزیت های عملیاتی در سیاست، به چرخه ایده ها و راه حل های سیاسی و به نحوه مهار چالش های به وجود آمده توجه کند. این نوع هوشمندی اگر به درستی به کار گرفته شود، به موقع و با تمرکزی که بیشترین سطح رضایت مردم را به وجود می آورد، در کوتاه مدت نتیجه خواهد داد.

و معمولاً سیاستمداران «با هوش»، کسانی هستند که در هر دو نوع هوش، نمره بالایی دارند. هم ذهن ایده پرداز قوی دارند و هم از هوش عملیاتی نیرومندی برخوردارند.
به همین ترتیب، تشکل های سیاسی نیرومند، احزابی هستند که در کادر راهبری آنها افرادی با قابلیت بالا در هر دو حیطه حضور دارند و سهم مناسبی از تصمیم گیری ها به هر دو نوع هوش اختصاص می یابد.

گام سوم: هوش خود را در سه جهت عمق ببخشید

تلفیق دو نوع هوش، زمینه را برای چیزی بالاتر از «هوش» فراهم می سازد؛ «حکمت».

کسی که هم «هوش ایده پرداز» نابغه ای دارد، و هم از «هوش عملیاتی» سرشار بهره مند است، نیاز به درک عمیقی از خود و جامعه و جهان را در خود احساس می کند. چگونه می توان ایده های خلاقی ارائه داد، و هم ایده های خلاق را در عمل، به خوبی و به نحوی پایدار تحقق بخشید، بدون آنکه به ریشه های عمیق سیاست واقف بود. دیگر، تنها هوش و فراست و تند ذهنی کافی نیست، بلکه «حکمت» لازم است. یکی از تحلیلگران قلمرو استراتژی برای این وضعیت ممتاز، تعبیر «پیدا کردن ”ستاره قطبی"» را اطلاق می کند.

سیاستمداری که «حکیم» شده است و «ستاره قطبی» فن سیاست را پیدا کرده است، می تواند به نحوی پایدار و مطمئن کشتی جامعه را هدایت کند، ایده های خلاقی برای پیشبرد جامعه ارائه دهد و هم تشخیص های عملیاتی ممتازی فراهم نماید.

رسیدن به «حکمت»، بدون «خویشتن شناسی» و «تاریخ شناسی» و در نتیجه، «خداشناسی» عمیق میسر نیست که این ها نیز بدون «پرهیزگاری» و «ایمان» به دست نمی آید؛ این ها، در مجموع، مهارت های لازم برای کامل شدن یک رهبر تمام عیار هستند؛ رهبری که یک ملت بتواند به او اتکا کند.

وقتی سیاستمدار به این سطح از پختگی برسد، یعنی «هوش ایده پرداز» و «هوش عملیاتی» نیرومندی از طریق ممارست بپرورد، و به «خویشتن شناسی» و «تاریخ شناسی» و «خداشناسی» عمیقی با وساطت «پرهیزگاری» و «ایمان» دست یابد، حالا او یک هدایت گر کامل عیار ملت است.

جمع بندی مطلب

سیاستمداران «با هوش»، که «هوش ایده پرداز» خوبی دارند، یا «هوش عملیاتی» ممتازی به کار می اندازند، و گاه حتی هر دو این ها را در خود جمع کرده اند، در کوتاه مدت یا میان مدت موفق هستند. آن ها شرایط روز دنیا و کشور را رصد می کنند، تدابیر نو به نو اتخاذ می نمایند، دائماً جلسه برگزار می کنند و پیشرفت ها را در برابر اهداف و برنامه های جاه طلبانه به تصویر می کشند، اما،...

اما، سیاستمداران «حکیم»، رویکرد ممتازتری دارند؛ آن ها ریشه کار خود را در یک هدف ناب قرار می دهند، این هدف را با انگیزه های نیرومند آبیاری می کنند، میوه این ایمان را به مردم خود منتقل می سازند، آحاد مردم را در جهت هدف نهایی بسیج می کنند، از هوش حساس شده تک تک مردم برای پیشبرد ریز ریز امور در کف جامعه استفاده می برند، مدام با مردم خود در ارتباط هستند، و رهنمودهای کلی و جزئی لازم را صادر می کنند، و ملت را در یک مسیر بلند مدت تلاش برای بهبود و توسعه، از موهبت «استمرار»بهره مند می سازند. .

قدس:اوکراین، صحنه تقابل روسیه و آمریکا

«اوکراین، صحنه تقابل روسیه و آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر نورالدین میر عمادی است که در آن می خوانید؛بحرانی که از حدود یک سال پیش دراوکراین شروع شد، بتدریج از یک بحران ملی به بحران منطقه ای و پس از آن به شکل بین المللی گسترش یافته و بعید به نظر می رسد در کوتاه مدت راه حلی برای آن پیدا شود. ...

بر این مبنا از یک سو مسکواراده خود را برای حذف سیاست «تعامل» با آمریکا مستحکم ساخته و به سیاست «تقابل» با آمریکا روی آورده و می کوشد، جمهوری های سابق شوروی را در قالبی جدید به همکاری های بیشتر اقتصادی با روسیه جلب کند و با تقویت سازمان شانگهای، موقعیت خود را در برابر ناتو و آمریکا تقویت کند و ازسوی دیگر، اوکراین به صحنه جدال میان شرق و غرب تبدیل شده و غرب با مسلح کردن مخالفان، زمینه را برای به راه افتادن جنگ داخلی فراهم کرده است و درهمین حال مسکو در جبهه دیگری ایستاده و اوکراین را خطی دفاعی که به هیچ وجه امکان کوتاه آمدن از آن در رویارویی با غرب نیست، می داند.

نکته قابل توجه دیگر اینکه به نظر می رسد هنوز مدلی برای توسعه اوکراین یافت نشده و بر روی آن کاری صورت نگرفته و این کشور فقط می خواهد به اتحادیه اروپا بپیوندد، اما این در حالی است که پیوستن به یک نظام پولی واحد، نیازمند اصلاحات اقتصادی است که در اوکراین انجام نشده است.

در چنین شرایطی، اوکراین طرح درخواست خود مبنی بر پیوستن به ناتو را مطرح کرده، در حالی که روسیه مانع عضویت اوکراین در پیمان ناتوست، پیمانی که به صورت بالقوه تهدید درجه اول برای روسیه محسوب می شود. اگرچه عضویت اوکراین در ناتو در کوتاه مدت عملاً امکان پذیر نبوده و نیست، اما در هر صورت روسیه از لحاظ تهدید ژئوپلتیکی نمی تواند حضور نیروهای ناتو را در مرزهای غربی خود، بپذیرد، زیرا درسالهای گذشته و چه در دوران جنگ سرد، اوکراین همیشه نقش خط حایل بین روسیه و غرب را ایفا کرده است.

از آنجا که آمریکا نمی خواهد مانع تحولات اوکراین شود، تلاش خواهد کرد از طریق فشار های سیاسی، اقتصادی و رسانه ای روسیه را در انزوا قرار داده و در نهایت موضوع را از طریق راه اندازی یک جنگ نرم در داخل و از طریق عناصر غربگرا و نیز ایجاد فضا سازی رسانه ای در سطح بین المللی روسیه را به تجدید نظر در مسیری که در پیش گرفته است، وادار سازد.

بر این اساس روسیه تصمیم قطعی خود را برای تغییر مناسبات قدرت در آینده اروپا گرفته است و می کوشد از طریق احیای اقتدار روسها برجمهوری های سابق شوروی و نیز کشورهای بلوک شرق سابق، در صورت امکان وارد تقابل جدی با غرب شود تا نظام جدیدی بر اروپای قرن 21 حاکم گردد، نوعی نظام بی قطبی متکی به چند جانبه گرایی. البته دستیابی به چنین نظامی نیازمند همکاری کشورهایی مانند چین و هند با روسیه است که شانس این همراهی برای مسکو زیاد نیست، چنانکه کشورهای برجای مانده از بلوک شرق سابق به شکلی در جبهه مقابل هضم و جذب شده اند که به سادگی این کشورها نمی توانند مانند دوران جنگ سرد به حوزه اقتدار روسیه بپیوندد .

بنابراین تنها راه حل باقی مانده، پذیرش نوعی بی طرفی برای اوکراین مانند آنچه که دردوران جنگ سرد برای فنلاند وسوئد پذیرفته شد وهمچنین دادن اختیارات بیشتر به کریمه در چارچوب اوکراین فدراتیو خواهد بود.

چنین طرحی می تواند از یک سو مانع تجزیه اوکراین بشود و از سوی دیگر نگرانی روسیه برای از دست دادن اوکراین برطرف می گردد، زیرا اگر پذیرفته شود که اوکراین سیاست خارجی بی طرفی مثبت را در پیش بگیرد، به معنای آن خواهد بود که اوکراین عضو هیچ یک از پیمانهای امنیتی و نظامی منطقه ای و بین المللی نمی شود، اما در همان حالی که با روسیه روابط نزدیک خواهد داشت، می تواند مناسبات اقتصادی خوبی با اتحادیه اروپا برقرار سازد. درصورت تحقق چنین سناریویی، اوکراین به جای نقش سنتی خود که ایجاد خط حایل بین روسیه و اروپا بود، به پل ارتباطی روسیه با غرب تبدیل خواهد شد.

سیاست روز:کامرون به دنبال چیست؟

«کامرون به دنبال چیست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در ان می خوانید؛منابع خبری دیروز از سفر دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس به ترکیه خبر دادند. این سفر در شرایطی صورت گرفته که انگلیس همواره از مخالفان پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بوده و بعضا با ادعای حقوق بشر چالش هایی را بر سر راه ترکیه ایجاد کرده است. با این شرایط این سوال مطرح می شود که دلیل و اهداف این سفر چیست و کامرون چه اهدافی را پیگیری می کند؟

در کنار روابط اقتصادی و تجاری میان دو کشور، ادعای مقامات انگلیسی از این سفر هماهنگی میان طرفین در مبارزه با تروریسم با محوریت داعش عنوان شده است. آنها با برجسته سازی جایگاه طرفین در ناتو و نیز ائتلاف ضد داعش بر این ادعایند که به دنبال یافتن راهکاری فراگیر برای برقراری ثبات و امنیت در منطقه باشند و خواستار حمایت جهانی از این اقدامات شده اند. برخی محافل رسانه ای انگلیس نیز پا را از این فراتر نهاده و با برجسته سازی جایگاه انگلیس در مبارزه با تروریسم تغییر نگرش ترکیه برای همراهی با غرب در مبارزه با تروریسم را مطرح کرده اند. آنها بر این ادعایند که کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس با اعزام مقامات نظامی و سیاسی خود به ترکیه و حتی پذیرش امتیازاتی به آن، برآنند تا ترکیه را از حمایت تروریسم منصرف ساخته و به جمع ائتلاف به اصطلاح مقابله با داعش وارد سازند.

این ادعاها در حالی مطرح شده که رفتارهای ترکیه یعنی بحران سازی در عراق و سوریه، طراحی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع و حائل در مرزهای سوریه و ترکیه همان رفتارهایی است که کشورهای غربی در قبال تروریسم در منطقه انجام می دهند و تفاوتی میان آنها وجود ندارد.

با این شرایط می توان گفت که ادعای طرح کامرون برای تغییر رفتار ترکیه ادعایی واهی برای پنهان سازی نقش انگلیس و آمریکا در پیرایش داعش و بحران های منطقه است با توجه به شباهت های رفتاری انگلیس و ترکیه در قبال تروریسم می توان هدف دیگری را برای کامرون در ترکیه در نظر گرفت و آن هماهنگی با ترکیه و ارتجاع عربی و صهیونیست ها علیه جبهه مقاومت است.

دستاوردهای ارتش عراق و سوریه در مبارزه با تروریسم هراس حامیان تروریست ها را به همراه داشته به گونه ای که مستقیما برای حمایت از تروریست وارد عمل شده اند که بمباران دمشق توسط رژیم صهیونیستی نمودی از آن است.

این گزینه زمانی تقویت می شود که منابع خبری از استقرار ناوگان دریایی انگلیس در بحرین و انتقال نیرو و تجهیزات آمریکا از افغانستان به کویت خبر داده اند.

سفر کامرون به ترکیه را می توان برگرفته از سراسیمگی غرب از دستاوردهای ارتش عراق و سوریه و جبهه مقاومت در منطقه و طراحی برای نجات تروریست ها دانست هر چند که در ظاهر ادعای تغییر نگرش ترکیه برای ورود آن به عرصه مقابله با تروریسم مطرح می شود.

وطن امروز:فرار دولت از جنگ کارآمدی

«فرار دولت از جنگ کارآمدی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین بابازاده مقدم است که در آن می خوانید؛ دولت در همه روزهای پس از راهیابی اش به پاستور به مثابه عاملی برای ایجاد دوقطبی های کاذب عمل کرده است. شاید به این ادعای تازه «جک استراو» نیز وضعیت فعلی نزدیک باشد که می گوید در راستای دستیابی به حقوق بشر باید «نیروهای خیر» را در برابر «مخالفان تغییر» در ایران تشویق و تقویت کرد و شاید هم خیر اما در هرحال این وضعیت دوقطبی مورد استفاده دشمنان جمهوری اسلامی نیز قرار می گیرد. اما مساله ما سوءاستفاده دشمن از این فضاسازی های کاذب نیست، اگر چه نمی توان وجود چنین وضعیتی را نیز انکار کرد، چرا که نشانه های آن به وفور در رسانه های غربی منعکس می شود. موضوع مهم در این دوقطبی سازی، خصلت کاذب و غیرمرتبط بودن اغلب موضوعات با زندگی مردم است؛ من جمله بحث رفع حصر از سران فتنه، رفع پارازیت از شبکه های ماهواره ای و مقابله با جمع آوری تجهیزات دریافت شبکه ها از منازل، امر به معروف و نهی از منکر و بهشت و جهنم اجباری.

از سوی دیگر از این فضای به وجود آمده نهایت استفاده در ایجاد انحراف در افکار عمومی برده شده و تلاش می شود فضاهای ذهنی کاذب و فربه را به وجود آورد که موضوعات مهمی همچون کارآمدی و کارآیی قوه مجریه به دست فراموشی سپرده شود یا در این تشویش اطلاعاتی مجالی برای طرح پیدا نکند. این اقدامات در حالی صورت می پذیرد که منتقدان درباره مسائل جدی همچون تورم و گرانی و به طور مثال افزایش یک شبه 40 ـ 30 درصدی و بالاتر قیمت نان، نتایج صرف هزینه های کلان برای مذاکراتی با کیفیت معین، مباحث مربوط به یارانه ها، مسائل کلی بانکداری و اقتصادی و نظام مالی مبتنی بر تحمیل بالاترین فشارهای اقتصادی بر اقشار معمولی کشور، آلودگی هوا و ده ها مساله دیگر، مواضع جدی در برابر دولت دارند و آن را دنبال می کنند.

منتقدان دولت نه اسیدپاشان و نه مجریان طرح جمع آوری آنتن های ماهواره ای و نه دلواپس و بیکار و نه اصولا اهل مناقشه های بیهوده اند، مساله اصلی و کنونی آنان ایجاد فضایی مناسب برای نقد عملکرد و فقدان برنامه برای اداره امور کشور توسط کسانی است که مدعی بودند با «کلیدهای طلایی» مشکلات کشور را ظرف مدت «100 روز» بازگشایی می کنند. کما اینکه در گذشته نیز همین منتقدان اقدامات و رویه های نامساعد، غیرعلمی و بعضا مخرب را در دولت پیشین نیز مورد انتقاد قرار داده و حتی مورد بی مهری هایی نیز قرار گرفته اند اما همچنان دولت تلاش می کند منتقدانش را از اقمار دولت سابق معرفی کرده و راه را برای ایجاد بحث های جدی درباره موضوعات مهمی همچون سلامت و معیشت مردم ببندد.

به هرحال منتقدان معتقدند رئیس جمهور برای وضعیت اقتصادی کشور هیچ برنامه مدون و روشنی ندارد، در سیاست خارجی نیز صرفا سیاست های مماشات و عقب نشینی های بی مورد در دستور کار قرار دارد، وضعیت در ارتباط با مسائل مقطعی اما مهمی همچون آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ نیز همینگونه است و عالی ترین مسؤول در تامین سلامت محیط زیست همچنان دروغ شاخدار سرطانزا بودن پارازیت ماهواره ها را دنبال می کند که پیش از این در ده ها نوبت توسط رؤسای انجمن های تخصصی سرطان کاملا و صراحتا رد شده است. دوقطبی سازی های کاذب در حالی صورت می پذیرد که منتقدان معتقدند دولت موظف به رعایت اصل «شفافیت» در برنامه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همینطور مناسبات بین المللی است. مساله اصلی منتقدان، آسایش زندگی مردم است که به فرموده امیرالمومنین علی(ع) هدف از تشکیل حکومت اسلامی است. هدف منتقدان، بهبود و کاهش شاخص ضریب جینی به عنوان شاخص فاصله طبقاتی، محرومیت زدایی و مقابله با بیکاری است که هزینه های مستقیم آن بر دوش ضعیف ترین اقشار جامعه تحمیل می شود. منتقدان نگرانند که دستورهای تعدیل نیروی انسانی در ادارات مختلف وضعیت آتی این نیروهای حرفه ای و فنی را با چه شرایطی روبه رو می سازد.

امروز منتقدان در اندیشه نان و زندگی در برابر ادعا و بی برنامگی هستند و الا قوه قضائیه از توانایی و تخصص های لازم برای مدیریت موضوعاتی همچون فیلترینگ و ماهواره و اسیدپاشی به قدر کافی برخوردار است و دیگر نیازی به درانداختن اینچنین موضوعات جنجالی ای در آستانه حساب کشی های مهم از دولت نیست. منتقدان حق دارند ماهانه آمار دقیقی از وضعیت شاخص های اقتصادی و بهبود و خدای نکرده روند عکس آن یعنی کاهش سطح کیفیت زندگی در کشور را منتشر کرده و مجددا سوال کنند وعده ایجاد انقلاب اقتصادی در عرض 100 روز در کشور به کدام نقطه رسید و اساسا تا چه مقطعی قرار است در پاسخ به سوال هایی مهم از این دست به اقدامات دولت قبل ارجاع داده شوند؟ مسکن مهر که هم اکنون میزبان چند ده هزار شهروند ایرانی است، چرا رها شده است؟ در واقع مساله اصلی منتقدان با دولت اصل و اساس مسکن است نه آنتن هایی که احیانا در برخی از این ساختمان ها به کار برده شده است. اما دولتی ها در تاکتیکی روانی و رویکردی تبلیغاتی کار را از پی ساختمان به پشت بام کشانده و می کوشند منتقدان را به جای زمین بر آسمانی از اطلاعات و ابر کاذب آگاهی درگیر کنند. منتقدان به دنبال «جنگ کارآمدی» هستند نه«جنگ مواضع»؛ مساله منتقدان، مساله زندگی است.

جوان:چرا بر نامه موشکی ایران نظارت بر دار نیست

«چرا بر نامه موشکی ایران نظارت بر دار نیست»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر ید الله جوانی است که در آن می خوانید؛نظارت، کنترل و محدود سازی بر نامه موشکی جمهوری اسلامی از اهداف راهبردی غرب در کنار موضوعاتی چون کنترل هسته ای قرار دارد. در اظهار نظر های مقامات امریکایی، اروپایی و صهیونیستی، به کرات این نوع هدف گذاری در قبال بر نامه موشکی ایران ملاحظه می شود.

این نوع موضع گیری ها سؤالات فراوانی را در اذهان کار شناسان پدید می آورد که مهم ترین این سؤالات، چرایی تمرکز غرب بر قدرت موشکی ایران است. اهمیت این سؤال آنگاه بهتر فهم می شود که توجه کنیم، اخیراً برخی از مقامات و صاحب نظران غربی و خصوصاً امریکایی، بیان داشته اند که کنترل بر نامه موشکی ایران مهم تر از بر نامه هسته ای ایران است!

برای پاسخ به این سؤال دو گزاره زیر را می توان مورد توجه قرار داد:
1- غرب از آن جهت نگران بر نامه موشکی ایران است که پیش بینی می کند در آینده جمهوری اسلامی در پر تو همین قدرت موشکی، کشور های اروپایی و امریکا را مورد هدف قرار دهد و امنیت آنان را به خطر اندازد.
2- غرب نگران آن است که جمهوری اسلامی در پر تو توسعه قدرت موشکی بالا، به یک قدرت باز دارندگی نظامی پایدار و اطمینان بخش دست یابد و جرئت تهاجم به خود را در پر تو همین قدرت موشکی از تمامی دشمنانش سلب نماید.

سؤال اکنون این است که کدام گزاره در مورد نگرانی های غرب و خصوصاً امریکا در قبال بر نامه موشکی ایران صحیح است. نگارنده بر این اعتقاد است که غرب از بابت گزاره اول هیچ نگرانی ندارد. غربی ها به خوبی می دانند که ایرانی ها بر اساس اعتقادات دینی و مذهبی از یک طرف، به استناد سوابق تاریخی و روحیات ملی از طرف دیگر، به هیچ وجه اهل تجاوز و لشکر کشی به دیگر کشور ها و راه انداختن جنگ با نگاه توسعه طلبانه نیستند.

بنابر این نگرانی غربی ها گزاره دوم است و آنان به شدت تلاش می کنند شاید بتوانند از دستیابی جمهوری اسلامی به یک قدرت باز دارندگی پایدار و اطمینان بخش جلو گیری کنند. البته باید به غربی ها گوشزد کرد که در پر تو مجاهدت های خاموش و کار های شبانه روزی فرزندان ملت ایران، اکنون جمهوری اسلامی به چنین قدرتی دست یافته است و در پر تو همین قدرت، تمامی تهدیدات نظامی امریکا و رژیم صهیونیستی علیه ملت ایران غیر معتبر شناخته می شود. بر این اساس غربی ها در تلاشند تا بتوانند شاید زمینه های نظارت، کنترل و محدود سازی بر نامه موشکی ایران را با ابزار تهدید ها و تحریم ها فراهم سازند و از این رهگذر قدرت باز دارندگی نظامی ایران را مخدوش نمایند. کسانی بحث کنترل بر نامه موشکی ایران را مطرح می سازند که هر از چندی جمهوری اسلامی ایران را به اقدام نظامی تهدید می کنند، لکن جرئت عملی سازی تهدید خود را ندارند. کشور هایی که جمهوری اسلامی ایران را یک مانع اساسی و بزرگ بر سر راه سلطه جویی ها و زیاده خواهی های خود در جهان و می بینند، تضعیف قدرت دفاعی ایران را یک ضرورت می دانند و در همین راستا بر کنترل بر نامه موشکی جمهوری اسلامی تمرکز می کنند.

این کشور ها تصور می کنند راه نهایی بر داشتن مانع ایران از سر راه، یک تهاجم نظامی است و لازمه این تهاجم، کنترل بر نامه موشکی جمهوری اسلامی به بهانه های گوناگون می باشد. آنان اینگونه به موضوع می اندیشند که اگر در این مقطع زمانی نتوانند بر نامه موشکی ایران را در کنار بر نامه هسته ای با ابزار فشار تحریم ها کنترل و محدود سازند، باید برای همیشه فکر حمله نظامی به ایران را از ذهن خود خارج کرده و جمهوری اسلامی را به عنوان یک قدرت مؤثر نه تنها منطقه ای، بلکه یک قدرت تعیین کننده جهانی به رسمیت بشناسند. برای اینکه صحت گزاره دوم با استدلال مستحکم شود، توجه به نگاه غرب و خصوصاً امریکایی ها و صهیونیست ها به تأسیسات غنی سازی اورانیوم در فردو، کفایت می کند. غرب وقتی به اجبار غنی سازی در ایران را به اجمال پذیرفت، تأکید بر آن داشت و دارد که غنی سازی در نطنز باشد و در فردو نباید تأسیسات غنی سازی باشد. یکی از موارد اختلافی در مذاکرات یک سال گذشته، موضوع فردو از همین منظر بود.

حال سؤال این است که اگر غربی ها و امریکایی ها، اصل غنی سازی و برخورداری ایران از چرخه سوخت هسته ای را پذیرفته اند، به چه دلیل اصرار دارند که این غنی سازی نباید در فردو باشد و ایران باید فقط تأسیسات غنی سازی نطنز را نگه دارد و فردو را تعطیل نماید؟ بررسی های کارشناسی در این خصوص، نشان می دهد که دلیل اصرار امریکایی ها و متحدینشان از جمع آوری تأسیسات هسته ای در فردو و تعطیل کردن آن، آسیب ناپذیری این تأسیسات در هر نوع حمله هوایی و موشکی است!

آری آنان در حالی که پای میز مذاکره جدی غنی سازی را برای جمهوری اسلامی می پذیرند، اما از همین الان به گونه ای به این موضوع نگاه می کنند که این غنی سازی باید در محلی باشد که اگر لازم شد، روزی بتوانند با حملات موشکی و هوایی آن را نابود کنند!

حال که این موضوع روشن است که غربی ها همواره فکر تجاوز نظامی به ایران را در سر می پرورانند، باید بدانند که جمهوری اسلامی، هرگز بر سر قدرت دفاعی ملت ایران با آنها معامله نخواهد کرد و همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند، توقع کنترل و محدود سازی برنامه موشکی ایران، یک توقع احمقانه و ابلهانه است.

آفرینش:میراثی سرطان زا، بلای جان جوانان

«میراثی سرطان زا، بلای جان جوانان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛در چند سال اخیر بحث قلیان و عرضه آن در سفره خانه های سنتی، قهوه خانه ها، استراحتگاه های تفریحی و گردشگری، به موضوعی اختلافی و سلیقه ای بین دولت و نهادهای برخورد کننده مبدل شده است.

در زمینه استعمال دخانیات در ایران مطلبی که باید به آن از جنبه تاریخی توجّهی خاص نمود ، قلیان است . به گواه کتب تاریخی نخستین قلیان در ایران ساخته شده است . بی شک اروپاییان آنرا نداشته و نمی شناخته اند و در سفرنامه های خود یکایک تکه های آنرا با چگونگی پرکردن و کشیدنش را توضیح و نقش آن را کشیده اند . بهر حال چنانکه انگلستان دودکشی را از آمریکا آورد و پایپ یا پیپ را به اروپا معرفی نمود و عثمانیان با ابداع چپق آن را به آفریقا و آسیا رساندند ، ایرانیان نیز با معرفی قلیان آن را به هندوستان و دیگر کشورهای جهان معرفی نمودند .

اما این میراث چندصد ساله به عاملی مضر و مخرب در فرهنگ و جامعه ما مبدل شده است. زمانی قلیان تنها مورد مصرف افرادی بود که سن و سالی داشتند و جایگاه آن طوری بود که حتی در مساجد و مناسبت های مذهبی نیز حضور داشت. اما هیچ گاه از آن به عنوان عاملی مخرب یاد نمی شد. اما در حال حاضر این میراث ایرانی سبب افزایش سرطان و بیماری های ریوی و تنفسی گردیده است. به راستی چه شد که آن قلیانی که پدر بزرگ ها ومادربزرگ ها می کشیدند و در کنار گرمای آتش آن محفل خانواده را گرم می کردند به وسیله ای ناهنجار و محل عرضه آن (قهوه خانه ها) بعضا به محلی برای حضور اراذل و اوباش و انجام کارهای خلاف تبدیل شده است.

کاهش سن استفاده کنندگان قلیان و فراگیرشدن آن بین قشر جوان کشور، نشان از بی تفاوتی ما نسبت به این قضیه بوده است. این غفلت ما یک شبه به وجود نیامده که بخواهیم یک شبه آن را از بین ببریم. مسلما با برخورد مستقیم و تعطیلی مراکز عرضه قلیان، تنها محل استعمال آن تغییر خواهد کرد و ازقهوه خانه ها به درون خانه ها راه پیدا می کند که باعث دریده شدن بسیاری از حرمت ها و ارزش ها می گردد که امروز شاهد جلوه هایی از آن هستیم.

البته در این بین نوع تربیت خانواده ها بسیار حائز اهمیت است . چگونه است که ما کوتاه ترین فرصت های تفریحی خود درکنار خانواده را با استعمال قلیان همراه می کنیم و آن وقت توقع داریم فرزندان کوچک ما با این وسیله آشنا نشوند و نسبت به استفاده آن خود را منع کنند.

زمانی که پدری درکنار فرزند خود قلیان می کشد و بعضا برای جذابیت بیشتر و خنده اطرافیان او را به کشیدن قلیان تشویق می کند چه انتظاری در مورد بازخوردهای این قضیه می توان داشت. آیا در گذشته هم نحوه استفاده از این وسیله اینگونه بوده است. فرهنگ غلط استفاده از قلیان در جامعه ما باعث بروز ناهنجاری های کنونی گشته است و الا استفاده از این وسیله در زمان های قدیم و تا آنجا که ما به خاطر می آوریم با این شدت ناهنجاری با خود به همراه نداشت.

اما در بعد اقتصادی نیز این میراث سنتی، آفت های بسیاری برای ما به همراه داشته است و برخورد با آن همچون تیغ دولب به جامعه آسیب می رساند. از یکسو باید درنظر داشت که بسیاری از کسانی که از قدیم الایام به این شغل مبادرت داشته اند، نمی توانند به یکباره کسب و کار خود را تعطیل کنند و ازاین بابت دچار مشکلات معیشتی خواهند شد.

از سوی دیگرصدای «قل قل» قلیان به قدری سود آور و وسوسه برانگیز است که بسیاری از افراد حتی با سرمایه ای نسبتا پایین سفره خانه ای به راه می اندازند که خمیر مایه اصلی درآمد آن قلیان است. براساس آمار میزان واردات توتون میوه ای از حدود 2.1 میلیون دلار در سال 1380 به نزدیک 13 میلیون دلار در سال 1391 رسیده است. یعنی طی 11 سال، واردات کالایی مانند توتون میوه ای، حدود 520 درصد رشد کرده است!!.

لذا این توقع از مسولان مربوطه می رود تا در دادن مجوز به برخی مراکز برای عرضه قلیان به این آفت های اجتماعی توجه کافی داشته باشند. همچنین لازم است با مشاوره از کارشناسان اجتماعی و تشکیل کارگروه های مشورتی راه حلی مناسب و موثر برای نحوه استفاده از این میراث قدیمی درنظر بگیریم و از اقدامات عجولانه پرهیز کنیم.

مردم سالاری:چرا ائتلاف ضد داعش محکوم به شکست است؟

«چرا ائتلاف ضد داعش محکوم به شکست است؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی خسروی است که در آن می خوانید؛نشست موسوم به ائتلاف ضد داعش که در بروکسل برگزار شد، بار دیگر تو خالی بودن این ائتلاف و نداشتن استراتژی واقعی برای مقابله با داعش را نمایان ساخت. در روزهای آغازین تشکیل این ائتلاف که با مانور گسترده رسانه ای همراه بود، تصمیم برای هدف قرار دادن مواضع داعش در عراق و سوریه، امیدهایی را در محافل سیاسی و اجتماعی منطقه برانگیخت که با حضور یگان های نظامی این کشورها در مقابله با داعش، این سیلاب مخرب از منطقه پر التهاب خاورمیانه دفع شود. اما در اولین گام عدم دعوت رسمی از ایران برای حضور در این ائتلاف و لجاجت دوباره مبنی بر ساقط کردن نظام سوریه، نشانه های سیاسی بودن این ائتلاف و اهداف پشت پرده آن را تا حدودی مشخص ساخت.

اما آنچه پشت پرده اهداف این ائتلاف را بیشتر از قبل نمایان ساخت عملکرد و جهت گیری های خاص این ائتلاف از زمان آغاز فعالیت خود تا به امروز است. نشست بروکسل بار دیگر سیاست های مغرضانه این گروه از کشورها را نسبت به سوریه مشخص ساخت و بیانیه پایانی این نشست نیز بیشتر از آنکه برای مبارزه با داعش برنامه ای را معرفی کند، بیشتر خط و نشان برای نظام سوریه است.

با گذشت زمان و با نگاه به این دست نشست ها، شکست اهداف و برنامه های ائتلاف در مبارزه با داعش را در دو بعد سیاسی و نظامی می توان بیشتر درک نمود. در بعد سیاسی، کشورهایی که عضو این ائتلاف هستند و در پی اقدام مشترک علیه داعش اند، خود جزء حامیان اصلی داعش به شمار می آیند. هیچکس در منطقه خاورمیانه نیست که نداند ترکیه، عربستان و قطر حامیان اصلی گروهک تروریستی داعش هستند. ترکیه با باز گذاشتن مرزهای خود با سوریه شرایط انتقال نیروهای اروپایی داعش را به سوریه و از آنجا به عراق فراهم ساخته است.

شهرهای مرزی ترکیه مامن نیروهای داعش و دیگر گروهک های تروریستی فعال در سوریه هستند. طارق هاشمی معاون فراری رئیس جمهور عراق که به برنامه ریزی برای عملیات های خراب کارانه در عراق متهم است، همچنان در ترکیه به سر می برد و دولت اردوغان به او پناه داده است. عربستان تغذیه کننده ایدولوژیک این گروهک است و اکثر فرماندهان داعش نیز ملیتی عربستانی دارند. قطر نیز حامی اصلی مالی گروهک داعش است که گفته می شود چرخش اعتبارات مالی داعش از طریق بانک های قطر انجام می گیرد. در واقع حتی اگر آمریکایی ها هم به این کشورها فشار بیاورند آنها نمی توانند دست از حمایت داعش بردارند. دشمنی این کشورها با نظام سوریه آنها را برای پرورش و حمایت از داعش قانع ساخته است.

مثل مشهور دشمن دشمن من، دوست من است حکایت امروز کشورهای ائتلاف ضد داعش است. اما مهمتر از این کشورها، ستون مرکزی این ائتلاف است که خود به نوعی بستر ساز خلق گروهک های تروریستی به خصوص داعش در منطقه است. آمریکا در بهترین حالت اگر خود داعش را ایجاد نکرده باشد، هرچند اسنودن مامور امنیتی فراری از آمریکا بر این موضوع صحه گذاشته است که داعش را سرویس های اطلاعاتی غربی ساخته اند، باز با اعمال سیاست های غلط و خوی تجاوزگری خود، شرایط را برای شکل گیری تفکرات افراطی در منطقه خاورمیانه فراهم ساخته است.

حمله به عراق و اشغال آن در سال 2003 عاملی برای بستر سازی و ایجاد جریان های تندرو در عراق شد. حتی خود آنها اعتراف کرده اند که ابوبکر البغدادی خلیفه خودخوانده داعش در زندان های آمریکا در عراق و مناطق دیگر نگهداری می شده است. در واقع اشتباهاتی که روسها در تجاوز به افغانستان و تشکیل طالبان برای مقابله با این تجاوز مرتکب شدند، آمریکا نیز مرتکب شد. حتی امروز با حمایت ضمنی و آشکار از مخالفین سوری، یک بستر بزرگ تر برای پرورش گروهک های ریز و درشت تروریستی در سوریه فراهم شده است که بی شک با ادامه این سیاست اشتباه و خصمانه، کشورها و مناطق بیشتری حتی در غرب از ناحیه گروهک های تروریستی صدمه خواهند دید. شاید اگر روس ها به افغانستان حمله نمی کردند هرگز طالبان شکل نمی گرفت و شاید اگر آمریکا به عراق حمله نمی کرد امروز داعشی وجود نداشت.

در معادلات نظامی نیز پیروزی واقعی در یک نبرد زمانی اتفاق می افتد که نیروی زمینی یکی از طرفین نبرد، بتواند مواضع طرف مقابل را مال خود کرده و تصرف کند. در واقع نبرد هوایی و هدف قرار دادن مواضع زمینی از طریق هوا، در بهترین شرایط می تواند طرف مقابل را تضعیف سازد اما نمی تواند آن را به طور کامل نابود سازد. بمباران های شدید هوایی که میراثی از جنگ دوم جهانی ست زمانی می تواند موفقیت آمیز باشد که هدف یک ارتش کلاسیک با مواضع آفندی و پدافندی مشخص باشد که با هدف قرار دادن این مواضع، راه برای پیشروی زمینی و نهایتا فتح جبهه مقابل مهیا شود.

این استراتژی برای داعشی که در شهرها و روستاها در میان مردم غیر نظامی لانه کرده است، هرگز نمی تواند موثر باشد. این بمباران ها بارها مردم عادی و حتی نظامیان عراقی را هدف قرار داده است. تجربه کوبانی در سوریه و عملیات های آزاد سازی مناطق مختلف عراق نشان داد با حمله هوایی صرف نمی توان بر داعش پیروز شد و این مقابله زمینی و دفاع مردمی است که می تواند پاشنه آشیل داعش شود.

با این تفاسیر مادامی که نقص های محتوایی و استراتژیک در این ائتلاف حاضر باشد و این کشورها پرچمدار مبارزه با داعش باشند، ائتلاف در حد یک مانور تبلیغاتی بی خاصیت باقی خواهد ماند و نه تنها هیچ کمکی به کشورهای درگیر با داعش نخواهد کرد بلکه عاملی برای پیشرفت و جسارت داعش و جریان تکفیری –تروریستی خواهد شد تا مرزهای بیشتری را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند.

ابتکار:تازه به دوران رسیده ها هم می توانند سبب خیر شوند

«تازه به دوران رسیده ها هم می توانند سبب خیر شوند»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن می خوانید؛این روزها واژه جدید« تازه به دوران رسیده» که روحانی در وصف مخالفان افراطی دولت به کار برد به سوژه اصلی سیاستمداران، رسانه ها و حتی مردم تبدیل شده است.

هرکسی از ظن خود به تحلیل این سخنان می پردازد و سعی می کند بر اساس گرایشات و علایق سیاسی خود این تشبیه تازه روحانی در مورد مخالفان دولت را تحلیل کند. اکثر این تحلیل ها بار منفی دارد چه از سوی مخالفان و چه از سوی موافقان. مخالفان می گویند این سخنان، یک توهین بزرگ بود و موافقان نیز در ادامه این سخنان به مرثیه سرایی می پردازند و از مشکلات تازه به دوران رسیده ها برای دولت می گویند. نگارنده اما می خواهد به نگاهی مثبت به تازه به دوران رسیده ها نگاه کند و در این نوشتار از آنها تقدیر و تشکر کند.

تازه به دوران رسیده ها که ما آنها را به نام های دلواپسان، جبهه پایداری، طرفداران دولت احمدی نژاد و... می شناسیم از دهه 70 به طور رسمی فعالیت های سیاسی خود را آغاز کردند. آنان در ابتدای کار به اعتراض به سیاست های فرهنگی دولت خاتمی پای به عرصه گذاشتند و کم کم در دولت احمدی نژاد وارد جرگه مدیران فرهنگی و اجتماعی شدند و بعد از آن نیز به مجلس راه یافتند تا پله های ترقی را سریعتر از هرجریان سیاسی در کشور طی کنند.
این گروه سیاسی با توجه به اندیشه های رادیکالی خود در زمینه های فرهنگی و سیاسی و نگاه آرمانی به سیاست خارجی، گفتمانی تازه و البته تندرو را وارد ادبیات سیاسی ایران کردند.

این نحله سیاسی، دولت های قبلی جمهوری اسلامی ایران را دولت هایی غیرتوانمند و حتی در برخی مواقع فاسد می دانستند که انقلاب را از مسیر واقعی خود خارج کرده اند و این ناکارآمدی وظیفه ی بزرگی را به دوش آنها گذاشته و آن هم بازگردان قطار انقلاب- به زعم آنان- به مسیر اصلی خود می باشد. براساس همین معنا مقابله با نیروهای قدیمی و تاثیرگذار انقلاب مانند آیت الله هاشمی، سید محمد خاتمی، ناطق نوری و... در دستور کار این گروه قرار گرفت. از زمان ظهور این جریان سیاسی تا به امروز روسای سابق کشور از رئیس جمهور تا رئیس مجلس مورد شدیدترین هجمه های سیاسی قرار گرفتند. در این میان همراهی صداوسیما و در اختیار گذاشتن تریبون های گوناگون چه در رادیو و چه در تلویزیون در ترویج این تفکر به این جریان کمک شایانی کرد.

نکته مثبت ظهور این نحله سیاسی، قرار گرفتن نیروهای تاثیرگذار اعم از اصلاح طلب و اصول گرا زیر یک چتر است. قبل از سربرآوردن جبهه پایداری، اصلاح طلبان و اصول گرایان در سپهر سیاست ایران به رقابت با یکدیگر می پرداختند و تلاش می کردند که نهادهای مختلف را در اختیار بگیرند. در این میان اختلاف هایی نیز میان این دو گروه وجود داشت، اما تازه به دوران رسیده ها با حمله به هر دو جریان سیاسی کشور و به حاشیه کشاندن نیروهای موثر اصلاح طلبان و اصول گرایان باعث شدند توفیقی اجباری نصیب بزرگان این دو جریان شود تا زیر یک عبا جمع شوند و دست در دست هم به فکر ایجاد گفتمان جدیدی در جمهوری اسلامی باشند.

انتخابات ریاست جمهوری 92 به خوبی بیانگر این معنا بود. ائتلاف نیروهای برجسته انقلاب مانند هاشمی، خاتمی، ناطق، سید حسن خمینی و حسن روحانی باعث شد تا بعد از هشت سال گفتمان تندروی در کشور جای خود را به اعتدال بدهد و مردم شاهد پیروزی عقلانیت در کشور باشند.

شاید تصور اتحاد دو رقیب دیرین یعنی خاتمی و ناطق برای بسیاری سخت بود اما جریان تندرو در کشور باعث شد تا اصول گرایان و اصلاح طلبان معتدل در ایران، اختلاف ‎ها را کنار بگذارند و در کنار یکدیگر جبهه تازه ای را تشکیل دهند.

رفتارهای این جریان تازه تاسیس دلواپسان طی سال های اخیر با عقلای دو جناح اصلی کشور آن قدر زاویه پیدا کرده که رفتارشان به دشمنی می ماند، تا انتقاد و مخالفت. از همین رو ست که می توان گفت رفتارهای این گروه،ضرب المثل قدیمی ایرانی را در ذهن تداعی می کند که « عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»

اعتماد:مولفه های قدرت کدام است؟

«مولفه های قدرت کدام است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد است که در آن می خوانید؛در علم سیاست درباره اینکه مولفه های قدرت یک کشور چیست مباحث مفصلی طرح شده است. جمعیت، جغرافیا و موقعیت استراتژیک، اندازه سرزمین، قدرت نظامی، توان اقتصادی و تولیدی، حمایت مردمی و انسجام و مدیریت سیاسی و نیز قدرت های نرم مثل فرهنگ و دیپلماسی اهم این مولفه ها هستند. ظاهرا باید یک بار دیگر به این بحث پرداخته شود زیرا به دنبال انتشار جمله یی از سوی وزیر امور خارجه آقای ظریف که گفته بود: «من ادعا می کنم که به دنبال این مذاکرات جمهوری اسلامی ایران امن تر شده است هیچ کس دیگر نمی تواند علیه مردم ما بر طبل جنگ بکوبد و تمام فضاسازی های خصمانه علیه ایران فرو ریخته است... ما توانسته ایم مقاومت مردم ایران را تبدیل به کالای قابل عرضه یی در صحنه جهانی کنیم. این کالا برای ما امنیت، نفوذ و قدرت می آورد و همچنین می تواند مانع آسیب پذیری مردم کشور و نظام ما شود».

در مقابل عده یی معتقدند که مولفه های قدرت فقط مذاکرات نبوده و نخواهد بود. درباره این دیدگاه به نظر می رسد مستقل کردن دو حوزه دیپلماسی و نظامی نه تنها درست نیست، بلکه به تضعیف هرکدام از این دو منجر می شود. قدرت هر حکومت برآمده از وضعیت اقتصادی، نظامی، سیاسی و دیپلماتیک و نیز مقبولیت و مشروعیت مردمی آن است، ضمن اینکه اوضاع جغرافیایی و منطقه یی نیز در این امر موثر است. قدرت اصلی هر کشور وقتی تحقق پیدا می کند که همه این عوامل در یک چارچوب روشن و منطقی و در جهت حمایت از یکدیگر تلفیق و هماهنگ شوند. سیاستمداران، بدون نظامیان و هر دو بدون کارآفرینان و فعالان اقتصادی و همه اینها بدون مردم بی معنا هستند.

آنان مثل یک تیم فوتبال هستند. گل نخوردن فقط از یک دروازه بان خوب ناشی نمی شود، چه بسا وجود فورواردهای خوب باعث می شود که تیم مقابل برای حمله کردن و زدن گل احتیاط کند. برعکس وجود یک دروازه بان خوب باعث می شود تیم از جنبه دروازه خیالش راحت باشد و با فراغ بال حمله کند و گل بزند. پس چنین نیست که گمان کنیم دروازه بان ها تنها عوامل گل خوردن یا نخوردن هستند یا فورواردها نیز تنها عوامل گل زدن یا نزدن هستند.

به همین دلیل است که مسابقه گروهی است و کلیت هر تیم، برنده یا بازنده محسوب می شود، هرچند همیشه بخشی از تیم بهتر یا بدتر از دیگران بازی می کند. در عمل هم می توانیم ببینیم که جنگ ها و درگیرهای نظامی لزوماً زمانی رخ نداده که یک طرف ماجرا فاقد قدرت نظامی بوده است. نه جنگ جهانی اول و نه جنگ جهانی دوم، بر این اساس رخ ندادند. اتفاقاً هر دو طرف به نسبت قوی بودند. جنگ های رخ داده میان پاکستان و هند نیز از این نوع است.

جنگ سال ١٩٧٣ اعراب و اسراییل نیز از همین الگو تبعیت می کند. امنیت هر کشوری فراتر از مفهوم قدرت نظامی آن است. هیچ دیپلماتی بدون اتکا به قدرت نظامی و استراتژیک کشورش نمی تواند، دستاورد سیاسی ملموسی در مذاکره را تجربه کند. همچنان که نظامیان نیز بدون قدرت دیپلماتیک قادر به پیشبرد اهداف خود نیستند.

این نگاه تحقیرآمیز به دیپلماسی نه تنها به ضرر قدرت نظامی است، بلکه آنان را از یک قدرت مهم محروم می کند. بخش مهمی از دنیای سیاست، تقابل های اقتصادی و دیپلماتیک است، جنگ ها فقط در محدوده زمانی خاصی روی می دهند. حتی در زمان جنگ هم دیپلماسی، بخش مهمی از جنگ است. اگر این فرماندهان نظامی تاریخ جنگ جهانی دوم را مطالعه کنند، متوجه می شدند که مساله اصلی متفقین این بود که چگونه و چه رفتاری کنند که پای ایالات متحده را به جنگ بکشانند تا با حمایت آن، هیتلر را شکست دهند، و برعکس مساله مهم آنان هم این بود که از این خطر اجتناب کنند.

این مساله دیپلماسی بود و هرکدام که در این هدف موفق می شدند، موازنه نظامی را به سود خود می کردند. پیش از آن هم جنگ دیپلماتیک میان هیتلر و غرب در خصوص شوروی صورت گرفت که با تقسیم لهستان، استالین و شوروی سابق را از ورود به جنگ علیه آلمان بازداشت. پیش از آن هم مبارزه اصلی میان انگلیس و آلمان درباره اتریش و چک اسلواکی، در قالب دیپلماسی بود و نه جنگ، که همگی به نفع هیتلر تمام شد. هرچند هیچکدام بدون توجه به قدرت نظامی طرف های درگیر نبودند.

بنابراین هرگونه اظهارنظری که به دوگانه سازی میان قدرت دیلپماسی و قدرت نظامی منجر شود، موجب تضعیف هر دو وجه قدرت می شود. سخن آقای ظریف کاملا درست بود و اتفاقا یک بیان دیپلماسی پیش برنده هم بود و هیچ تعارضی با قوی بودن ایران از حیث قدرت نظامی نداشت. دیپلمات ها بهتر از هر کس دیگر می دانند آنچه که به آنان قدرت می دهد، در درجه اول حمایت مردم و نخبگان جامعه از آنان است، در درجه بعد، توان اقتصادی و نظامی کشورشان است. همچنین قدرت های نرم رسانه یی و فرهنگی و انسجام اجتماعی مددکار آنان است.

در چنین شرایطی دیپلمات خوب کسی است که این مجموعه را به بهترین صورت بسته بندی کرده و برای دفاع از منافع کشورش آن را با زبان و منطق درست عرضه کند و در بازی با سایر کشورها حداکثر منافع را به دست آورد. او آشپزی است که متناسب با مواد در دسترس خود بهترین غذا را تهیه می کند، اگر این مواد ضعیف و بی کیفیت باشند، بهترین آشپزها هم قادر به تهیه غذای مطبوع نیستند و البته اگر بهترین مواد هم باشد، ولی دیپلمات ضعیف باشد، غذای نامطبوعی را سر سفره حاضر خواهند کرد. وضعیت دیپلماسی دوره ٨ ساله گذشته را از این نظر فراموش نکنید.

دنیای اقتصاد:آثار ضداقتصادی تخلفات بانکی

«آثار ضداقتصادی تخلفات بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر یداله اثنی عشری است که در آن می خوانید؛در چند روز اخیر دو خبر از دو واقعه اقتصادی و پولی منتشر شد که پرداختن به آثار آن به جهت اهمیت آنها نزد افکار عمومی و در اقتصاد، ضروری است.

الف- سوءاستفاده 12 هزار میلیارد تومانی در یکی از بانک ها. اولین بار وزیر اقتصاد و پس از آن رئیس کل بانک مرکزی، به طور کلی خبررسانی کردند، سپس مسوولان قوای سه گانه به دلیل اهمیت موضوع، در اظهاراتشان اشاراتی داشتند. جزئیات اندکی از پرونده در مصاحبه روز دوشنبه آقای امیرآبادی فراهانی عضو کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی آمده است. بنا بر توضیحات ایشان، در یکی از استان ها، بانکی چک های بی اعتبار یک موسسه مالی و اعتباری را دریافت، به آنها پول تزریق می کرده و آن موسسه سپس وجوه خالی مانده را پر می کرده است.

براساس این خبر، بانک یا بانک هایی که نامشان اعلام نشده، بدون وجود وجه در حساب مشتری، برایش خلق پول می کرده اند. مشتری با این پول از هر نوعی معامله انجام می داده، سپس با برگرداندن وجوه، حساب خود را تسویه می کرده است.

مشابه این موضوع در پرونده معروف به 123 میلیاردی بانک صادرات در سال 1371 اتفاق افتاد که روزانه برای شخصی که در حسابش موجودی نداشت، چک رمزدار صادر می شد. وی طی روز با خرید و فروش ارز در بازار، سود قابل توجهی را به دلیل التهابات شدید ارزی، به دست می آورد و اصل پول را به بانک برمی گرداند. نتیجه رسیدگی قضایی به این تخلف، اعدام این شخص و محکومیت افراد دست اندرکار به حبس و جزای نقدی بود.

گرچه برخی از مسوولان از وصول تمامی منابع یا آنکه تنها کمتر از 70 میلیارد از آن برنگشته سخن می گویند، اما به دلیل ماهیت فساد رخ داده شده نمی توان از ابعاد نگران کننده آن غافل بود. ماهیت این فساد به گونه ای بوده که یک نوع عملیات خلق پول را به ذهن متبادر می کند؛ زیرا شعب متخلف حساب شخص یا موسسه ای که چک های رمزداری به نفع او صادر شده، به صورت صوری بستانکار می کردند و ذی نفع در پرتو این عدد سازی توانسته با منابع دریافت شده بر اقتصاد و قیمت ها تاثیر بگذارد. این در حالی است که بانک مرکزی تنها نهاد قانونی خلق پول است که باید بر مبنای ضوابط دقیق علمی و کارشناسی، براساس ظرفیت ایجاد شده در جامعه از تولید، مبادرت به انتشار پول کند. هر گونه افزایش نقدینگی که در غیر این صورت ایجاد شود، موجب کاهش ارزش پول ملی و تورم می شود. از این رو اهمیت اثرات پول غیرواقعی ناشی از سوءاستفاده های بانکی، قابل تامل جدی است.

ب- غلامرضا کاتب، سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در گفت وگو با خبرگزاری تسنیم از تشخیص تخلف قانون دولت در برداشت 1/4 میلیارد دلار از حساب صندوق توسعه ملی در انتهای سال 92 خبر و توضیح داده است که این رقم توسط بانک مرکزی تبدیل به ریال شده است.

خبر فروش اولین ارزهای آزاد شده از تحریم پس از مذاکرات هسته ای، در ماه های قبل منتشر شد و ریاست کل بانک مرکزی نیز طی اظهاراتی در مورد افزایش نقدینگی، به آن اشاره کرد.

صرف نظر از این مطلب که دلارهای آزاد شده مربوط به سال های قبل، برابر مقررات در همان سال ها می توانسته هزینه شود و در مورد ضرورت مدیریت بهینه نگهداری و مصرف آنها در سرمقاله «دنیای اقتصاد» مورخ 12 آذر ماه جاری به طور مفصل به آن پرداخته ام. به نظر می رسد چنانچه برداشت از منابع صندوق توسعه ملی صورت گرفته باشد، برخلاف بند 2-2 قانون بودجه سال1392 و غیرقانونی است.

بدون ورود به بحث قانونی پیرامون موضوع، متذکر اهمیت اقتصادی تبدیل این وجوه به ریال می شود. بانک های مرکزی در شکل جدید خود، از «چاپخانه پول دولت» به «نهادهای مستقل» و با هدف کنترل نقدینگی از طریق اعمال دقت علمی و اقتصادی در انتشار پول و کنترل فعالان پولی و بانکی که حتی دستگاه های دولتی را نیز دربرمی گیرد، تغییر وظیفه یافتند. نگرش جدید درمورد بانک مرکزی ناشی از چاپ بی رویه پول و در اختیار دولت قرار دادن آن برای رفع خرابی های ناشی از جنگ جهانی بود که نتیجه اش تورم های چندصد درصدی شده بود. بانک مرکزی ایران نیز بر همین مبنا تاسیس و در قانون پولی و بانکی مقررات لازم برایش پیش بینی شده، به نحوی که حفظ ارزش پول از مهم ترین این وظایف است.

بر مبنای این بحث و وظیفه تخصصی و قانونی بانک مرکزی، هر گونه الزام به ایجاد اعتبار یا تبدیل ارز به ریال توسط این بانک که مستلزم خلق پول و برخلاف قواعد علمی باشد، سیاست های درست اقتصادی و پولی را که حافظ منافع عامه است، نقض خواهد کرد؛ بنابراین به نظر می رسد دولت و قانونگذار باید همواره احکام حاکم بر انتشار پول را مراعات کنند.

فروش ارزهایی که با تلاش سنگربانان سیاست خارجی در مذاکرات آزاد می شود، به بانک مرکزی، این خطر را دارد که با افزایش غیرمجاز نقدینگی، باز هم کشور را با کاهش ارزش پول ملی مواجه سازد.

نتیجه آنچه از مباحث فوق به دست می آید، این است که صرف نظر از موارد قانونی و اجرایی عملکرد اشخاص سودجو با همکاری برخی دست اندرکاران بانکی، خلق اعتبار و پول موهوم، موجب ورود منابع غیرواقعی به جامعه و خسارت به ارزش پول می شود. همچنین خلق پول برای تامین نیازهای دولت، توسط بانک مرکزی یا بانک ها با تکیه به بانک مرکزی موجب این فشارها در سطح وسیع تر به اقتصاد می شود که یکی از آثار مخربش کاستن از ارزش پول ملی است.

پژوهش کارشناسان بانک مرکزی در اجرای وظیفه ای که به عهده این بانک است، پیرامون مصوبات و عملکرد دهه اخیر، معلوم می کند که علت عمده وضعیت اقتصادی و تنزل ارزش ریال به کمتر از یک سوم طی مدتی کوتاه چه بوده و برجستگی بیش از حد نقش تحریم ها از این بابت، تا چه میزان صحیح است. انتشار نتیجه این تحقیق می تواند راهگشای نمایندگان مجلس و اعضای دولت در تنظیم مصوبات و اقدامات آینده آنها باشد.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار