پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28 - ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۱۵ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۸
اقتدار دفاعی و نظامی از مذاکره به دست نیامده است

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تمرکز دشمن بر سردار سلیمانی، چرا‌؟»،«پیامدهای مبهم استانی شدن انتخابات مجلس»،«دفاع بد چرا؟»،«شبیخون شبکه‌های اجتماعی»،«مصر؛ کودتا در برابر انقلاب»،«اقتدار دفاعی و نظامی از مذاکره به دست نیامده است»،«ارکان بصیرت»،«پشت پرده افزایش و کاهش قیمت نفت»،«پاشنه آشیل اصلاحات اقتصادی»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۶۹۷۹
جام جم:اجتماعی بزرگ زمینه ساز بیداری

«اجتماعی بزرگ زمینه ساز بیداری»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می خوانید؛مهم ترین واقعه هفته جاری که یکی از مهم ترین رویدادهای سال نیز محسوب می شود، شکل گیری بزرگ ترین اجتماع بشری در کربلاست. ویژگی های این اجتماع را می توان این گونه برشمرد.

١) بزرگ ترین اجتماع انسانی در روی کره زمین که آمارهای گوناگون آن را قریب 20 میلیون تخمین می زنند.

٢) این اجتماع به صورت خودجوش و کاملا مردمی شکل می گیرد.

٣) بخش غالب این اجتماع بی نظیر با پای پیاده، مسافت هایی طولانی را طی چندین روز طی می کنند تا خود را در روز اربعین به کربلا برسانند.

٤) در این باشکوه ترین اجتماع، علاوه بر مسلمانان عراق،از کشورهای مختلف از ایران گرفته تا پاکستان و افغانستان و از آمریکا و اروپا گرفته تا جنوب شرق آسیا و از ترکیه و کشورهای آسیای میانه گرفته تا کشورهای حاشیه خلیج فارس حضور دارند.

٥) در این اجتماع، حتی غیر مسلمانان هم حضور دارند.

٦) میزبانی اکثر قریب به اتفاق این اجتماع عظیم، توسط مردم عراق انجام می شود؛ نه فقط با طعام که با ارائه خدماتی که تا انسان نبیند باور کردن آن دشوار است و مشابه آن در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد.

٧) این اجتماع در حالی شکل می گیرد که با مخاطرات قابل توجهی از جمله حملات انتحاری تروریست ها همواره تهدید می شود.

٨) و سرانجام این که این بزرگ ترین اجتماع خودجوش بشری که با پای پیاده و با حضور مردمی از ملیت های گوناگون و به رغم تهدیدات مختلف شکل می گیرد برای یک امر معنوی، یعنی بزرگداشت چهلم شهادت حسین بن علی(ع) است؛ امری که برای هیچ یک از دیگر معصومان توصیه نشده و بزرگداشت قیامی است که براساس فرازی از زیارت اربعین که خواندنش در این روز تأکید شده است، یکی از مهم ترین اهدافش، رهایی انسان از جهل و گمراهی بوده است. (لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرت الضلاله).

این اجتماع با مهم ترین اجتماعات نظیرش از جمله حج، تفاوت های چشمگیری دارد؛ هرچند اجتماع بزرگ حج نیز اجتماعی با اهداف معنوی و با حضور مسلمانان نقاط مختلف جهان است. راستی چقدر شگفت انگیز و تأمل برانگیز است که اکثر قریب به اتفاق اجتماعات میلیونی انسان ها (غیر از تجمع کومبه میلای هندوها که هر سه سال یک بار و طی دو ماه انجام می شود) از عاشورا گرفته تا اربعین و از مراسم حج گرفته تا مناسبت های مختلف در حریم رضوی، تماما رنگ دین خاتم دارد و اکثرا معطر به عطر ولایت است!

براستی کدام انگیزه و کدامین هدف غیرالهی می تواند چنین شکوه و عظمتی را خلق کند؟ اما این رویدادهای بی مانند غالبا توسط رسانه های مسلط جهان به اشکال گوناگون سانسور شده و اجازه داده نمی شود ابعاد آن و مهم تر از ابعاد کمی، اهداف و چرایی این اجتماعات به گوش مردم دیگر جهان برسد و بدتر این که با به تصویر کشیدن جلوه هایی محدود و گزینشی از این صحنه باشکوه، تصویری تحریف شده به مردم جهان ارائه می شود. اجتماع بزرگ اربعین برای قدرت های مادی جهان و تحلیگران بین المللی هشداردهنده است و نشانه شور دینی مسلمانان است که اگر بیدار شود دنیا را تکان خواهد داد، همان طور که نشانه های این بیداری را در منطقه می بینیم.

اخیرا مجسمه ای در اسپانیا به نمایش درآمده که ظاهری دارد و باطنی. این مجسمه سه انسان را با سه دین نمایش می دهد؛ مسلمانی در حال سجده در زیر که یک فرد مسیحی بر گرده او در حال عبادت است و فردی یهودی که تورات در دست بر شانه های فرد مسیحی ایستاده است. ظاهر این مجسمه تحقیر مسلمانان و شرافت مسیحیان و خصوصا یهودیان است، اما باطن آن این حقیقت را با خود دارد که هرگاه مسلمان سربردارد و قیام کند و حقانیتش را به جهان نشان دهد، پیروان دیگر ادیان نیز سر خضوع در مقابل آن فرود خواهند آورد.

حرکت هایی چون راهپیمایی عظیم، باشکوه و بی نظیر اربعین در بزرگداشت قیام عاشورا، زمینه ساز بیداری بیشتر مسلمانان و به تصویر کشیدن ظرفیت بی مانندی است که مسلمانان و پیروان اهل بیت علیهم السلام از آن برخوردارند؛ ظرفیتی که هنوز همه ابعاد آن شناخته نشده است.

کیهان:تمرکز دشمن بر سردار سلیمانی، چرا ؟

«تمرکز دشمن بر سردار سلیمانی، چرا ؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛نام سردار «قاسم سلیمانی» این روزها ترجیع بند تحلیل ها و خبرهای فراوانی در سطوح منطقه ای و بین المللی شده است در این بین دوستان سلیمانی در تمجید و تحسین او و دشمنانش ضمن اعتراف به بزرگی او و اقداماتش از وی چهره ای مرموز، خطرناک و نامقبول نشان می دهند اما «سلیمانی» تا حد بسیار زیادی با آنچه درباره او تصویر و تصور می شود، متفاوت است چه آنچه دوستان به ارادت می گویند و چه دشمنان به عداوت.

دوستان و خیل تحسین کنندگان او را یک استثنا و «پدیده» معرفی می کنند که نباید فراموش کنند او یک «رزمنده مرد» رشد یافته در بطن و متن انقلاب اسلامی است و در این میدان سلیمانی یکی از خیل پرورش یافتگان در مکتب، مرام و سیره حضرت امام خمینی و حضرت امام خامنه ای است که البته به اندازه تلاش مستمر خالصانه اش و به برکت عنایات الهی «جلوه ای خاص» پیدا کرده است. دشمنان و خیل مرعوبین از او گمان می کنند سلیمانی نماد اصلی و یگانه میدان های خوف و خطر است که از دریای پرتلاطم منطقه، گوهرهای بی بدیلی را نثار دامان جمهوری اسلامی و ایران کرده است و لذا اگر به تیر یا تهمت بسته شده و کنار رود، کار انقلاب اسلامی و رهبری آن در میدان های حساس زار می شود و کفه ترازو به نفع آمریکا و دنباله های منطقه ای آن سنگین می شود و خیال آشوب زده غرب بعد از دهها سال به ساحل آرامش می رسد.

از این رو غرب در مواجهه با شخصیت و عملکرد سلیمانی توامان دو کار می کند؛ از یک سو تلاش می کند او را تنها تیر ترکش جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت در کارزار پر حکایت منطقه ای معرفی کند و از این رو در اعتراف دشمن به عظمت و بزرگی سلیمانی، هدفی اهریمنی نهفته است از سوی دیگر غرب با گره زدن ناکامی های کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان و رژیم رو به فروپاشی صهیونیسم و گروهها و دسته های ناکام که بعضی با داعیه ملیت و بعضی با داعیه دروغین مذهب درصدد سیطره بر منطقه بوده اند به عنوان و عمل «سردار سلیمانی» درصدد برآمده است تا خشم متراکمی را علیه او از شاهان سعودی تا مقامات حزب عدالت و توسعه ترکیه تا داعش و القاعده و سایر مقامات و گروههای ناکام عرب و غیرعرب پدید آورد و او را در کانون انتقامجویی آنان قرار دهد.

در واقع این نوع شخصیت پردازی منفی خود با دو کارکرد سلبی و ایجابی از سوی محافل اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و رسانه ای غرب دنبال می شود. کارکرد سلبی این است که با انحراف اذهان از ام المشاکل جهان اسلام که رژیم صهیونیستی است، مبارزه طلبی را به سمت ایران و جمهوری اسلامی سوق دهد و در واقع گریبان اسرائیل را از دستان توانمند جهان اسلام برهاند. کارکرد ایجابی هم این است که جبهه گسترده ضد ایرانی غرب را با شخصیتی که آن را رعب انگیز نقش و نگار زده است، بازسازی، تقویت و عملیاتی نماید.

چه کسی تردید دارد که بزرگترین مشکل آمریکا این است از سوی ملت ها و حتی دولت های منطقه ناتوان و فاقد اراده موثر دیده می شود. آمریکا با برجسته سازی هیبت و خطر سردار سلیمانی سعی می کند اراده ای را در منطقه حول محور خود شکل دهد و بگوید تنها چاره کار در متوقف کردن سلیمانی تجمیع اراده ها و کنار گذاشتن انتقادات است.

اما جدای از تجزیه و تحلیل ارادتمندان و کینه ورزی و شیطنت دشمنان، سلیمانی کیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟ و درباره او چه باید گفت؟ دراین باره به نکاتی اشاره می شود:

1- نام سردار قاسم سلیمانی از یک سو با دوران دفاع مقدس و از سوی دیگر با تحولات دهه اخیر منطقه گره خورده است. سلیمانی در دوران دفاع مقدس فرماندهی لشکر 41 ثارالله استان کرمان را بعهده داشته و در اکثر عملیات های حساس و پیروزمند آن دوران تاثیر محوری داشته است، عملیات های فتح المبین، بیت المقدس، والفجر8 و کربلای پنج با نام لشکر ثارالله و فرماندهی سلیمانی گره خورده و دراین باره خبرها و خاطرات فراوانی از سوی فرماندهان و رزمندگان سپاه، ارتش و بسیج نقل شده است. در این عملیات ها سلیمانی، شهید کاظمی، شهید باکری، شهید خرازی، شهید زین الدین و... ستاره های درخشانی بوده اند که بر تارک پیروزی های خیره کننده رزمندگان اسلام درخشیده اند.
سردار سلیمانی سپس در نقش فرماندهی نیروی قدس سپاه همه تجربه ها، توانایی ها و تلاش های خود را مصروف اعتلای جهان اسلام نموده و در این راه از هر خوف و خطر بی واهمه استقبال کرده و دوشادوش مسلمانان مجاهدی که سینه ای پرکینه از مداخلات غرب داشته اند به میدان آمده و در سخت ترین شرایط در کنارشان بوده است.

از این رو برای ملت های رنج دیده ای که شاهد دهها سال استیلای آمریکا و انگلیس بر کشورشان بوده و اشغالگری و کینه ورزی غرب را با همه گوشت و پوست و استخوان خود حس کرده اند، سلیمانی نامی آرامش بخش، امید آفرین و اطمینان زا در جهاد با استکبار جهانی بوده است و هیچ تفاوتی هم نمی کرده که این ملت ها سنی یا شیعه بوده اند کما اینکه آوازه غمخواری سلیمانی برای سنی های بوسنی، سنی های فلسطین، سنی های سوریه و... بیش از شیعیان عراق دلنشین و تحسین برانگیز بوده است.

همین امروز فلسطینی ها برای رهایی از چنگال خشن صهیونیسم به جای آنکه چشم به سران عربی بدوزند و یا به سمت گروههای مدعی سنی گری نظیر داعش گرایش داشته باشند به سلیمانی و ایران چشم دوخته اند تا با تدبیر و تلاش خود صحنه را به نفع آنان تغییر دهد. از این طرف سلیمانی و بطور کلی ایران هم بدون آنکه چشمداشتی داشته باشند و یا حتی تمایلی به پذیرفته شدن در نقش امیر و آمر داشته باشند، خود را برادر غمخوار و متعهد فلسطینی ها می شناسد و برای کمک به آنان درنگ جایز نمی داند.

2-تلاش دشمن این است که از سردار سلیمانی چهره ای خشن و انتقامجو ترسیم کند و از این طریق ملت های منطقه را درباره افکار و اهداف او بترسانند و از دنبال کردن آرمان هایی که او به دنبال آن است - یعنی اسلام گرایی در معنای خالص آن - پرهیز دهند. این در حالی است که سلیمانی در میان رزمندگانی که از دوران دفاع مقدس او را از نزدیک می شناسند و بعضی از همان ها که هنوز هم با او حشر و نشر دارند به اهل بکاء بودن شهرت دارد. دوستان نزدیک او می گویند بغض او به آسانی با دیدن تصویر یک شهید می شکند. از طرف دیگر خاطرات زیادی درباره خضوع و خشوع او بر سر زبان هاست. یکی از اعضای سابق لشکر 41 ثارالله نقل می کند که چند سال پیش من و پدرم از فرودگاه مهرآباد عازم کرمان بودیم و هر کدام دو کیف سنگین را با خود حمل می کردیم بناگاه یک نفر از پشت سر دست کرد و یکی از این کیف های سنگین را از دست پدرم گرفت و به پشت کول انداخت و همراه ما راه افتاد من نگاه کردم دیدم سردار سلیمانی است. با دستپاچگی عذرخواهی کرده و خواستم کیف را بگیرم که سردار سلیمانی گفت تو دخالت نکن این پدر شهید است و من به احترام شهید دارم کمک می کنم و تا آخر اجازه نداد من در این مورد دخالت کنم. رزمندگانی که با او کار کرده اند می دانند که در او ذره ای خشونت و انتقامجویی وجود ندارد.

دشمن البته در این روزها به نام سردار سلیمانی از یک طرف کینه خود را نسبت به انقلاب اسلامی نشان می دهد و در واقع در این ارتباط، سلیمانی از نظر دشمن یکی از مظاهر و سمبل های انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت است و از طرف دیگر دشمن تلاش می کند تا ضعف و زبونی و شکست های خود را با داستان پردازی های حاشیه ای تا حدی بپوشاند در این داستان پردازی ها، سعی می کند وانمود کند که دست های خالی او به خاطر آن است که نمی خواهد بی محابا به دل حوادث بزند و اگر طرف مقابل موفقیت های مهمی دارد بخاطر این است که بدون محاسبه سود و زیان و بدون توجه به آنچه پیش می آید وارد صحنه می شود.

این در حالی است که آمریکایی ها با تبختر و با بکارگیری حدود 300 هزار نفر عراق را به تصرف درآورده اند و با این داعیه که ما «آینده را در میدان می سازیم» و نیازی نداریم که برای هر کاری آنچه را که قرار است در صحنه و میدان اتفاق بیفتد روی کاغذ بیاوریم. آمریکا در صحنه عراق، به جبهه مقاومت باخت و آن را در صحنه سوریه تکرار کرد و از این روست که از ایران در همه صحنه ها به هراس افتاده و در عین حال برای اینکه از تک و تا نیفتد وانمود می کند که حریف فقط شانس آورده است.

خراسان:پیامدهای مبهم استانی شدن انتخابات مجلس

«پیامدهای مبهم استانی شدن انتخابات مجلس»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا قربانی است که در آن می خوانید؛استانی شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی، ازجمله طرح هایی است که در دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی (از دوره پنجم تاکنون) از سوی اکثریت متمایل به هر دو طیف عمده سیاسی کشور (ازجمله مجلس ششم با اکثریت اصلاح طلب و مجلس دهم با اکثریت اصولگرا) مطرح شده است و طرفداران و مخالفان خاص خودش را در میان نمایندگان هر دو طیف سیاسی دارد.

طرح یاد شده در دوره های مختلف مجلس چارچوبی متفاوت داشته است؛ بر اساس این طرح در دوره های گذشته، نمایندگان عمدتاً تلاش داشتند تا با تغییر سبک نمایندگی مجلس از حوزه های انتخابی به حوزه های استانی، انتخاباتی شبیه انتخابات مجلس خبرگان را جایگزین شیوه فعلی کنند.

با ایرادات حقوقی وارد به طرح که باعث مخالفت شورای نگهبان در دوره های گذشته و کنار گذاشتن آن شد، در دوره جدید که چند روز پیش قید یک فوریت آن به تصویب رسید، انتخاباتی دوسطحی برپا می شود که هر نماینده شهرستانی باید حد معین یا اکثریت مشخصی از آراء استانی را هم به خود اختصاص دهد که جزئیات این طرح ها مسئله این یادداشت نیست.صرف نظر از اکثریت سیاسی مدافعان استانی شدن انتخابات مجلس در مجالس اصلاح طلب و اصولگرا و با عنایت به اینکه معمولاً این طرح در سال پایانی دوره های نمایندگی مجلس شورای اسلامی موردتوجه نمایندگان قرار می گیرد، میل به انتخاب دوباره و افزایش شانس راه یافتن دوباره همین نمایندگان (چه با رویکرد حفظ اکثریت سیاسی موجود و چه با رویکرد تمایلات فردی برای ماندن در مجلس) مهم ترین دلیل واقعی ارائه این طرح ارزیابی می شود، حتی اگر موافقان استانی شدن انتخابات تقویت بعد کلان نگری مجلس از طریق رفع دغدغه های حوزه های انتخابات و کاستن از هزینه های انتخاباتی را برجسته سازند. نکته حائز اهمیت دیگر آنکه این طرح بیشتر در مقاطعی برجسته شده است که فضای عمومی مجلس شورای اسلامی بیش از سایر مواقع، رنگ و بوی سیاسی و جناحی پررنگی داشته است.مخالفان استانی شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی هم چه در قواره دولت های مستقر و چه در لباس نمایندگی مجلس شورای اسلامی، دلایل و دغدغه های خاص سیاسی و غیرسیاسی متفاوتی مطرح کرده اند، مثلاً مخالفت نزدیکان دولت مستقر، اما مخالف اکثریت مجلسی که چنین طرح هایی در آن مطرح شده، بیشتر نگران حفظ گرایش سیاسی مجلس در دوره بعدی بوده اند و البته دلایل سیاسی و اجتماعی دیگری هم ذکر کرده اند.

تصویب طرح استانی شدن انتخابات، حتی اگر افزایش احتمال حفظ گرایش سیاسی فعلی مجلس در انتخابات آینده را در پی داشته باشد، تبعات خسارت بار دیگری به همراه خواهد داشت که در درازمدت آسیب های جبران ناپذیری بر روند مردم سالاری واقعی تحمیل خواهد کرد. طبیعی است که در شکل استانی انتخابات، آن دسته از افرادی شانس بیشتری برای تکیه زدن بر صندلی های سبز بهارستان را خواهند یافت، که در هر استان سرشناس تر و یا از امکانات و حمایت های مالی بیشتری برخوردار باشند.

نخستین آسیب مهم این روش انتخاب نمایندگان، به حاشیه رفتن هرچه بیشتر نمایندگان شهرستان ها و حذف نخبگانی است که تمکن مالی یا پشتیبانی سیاسی کمتری دارند. مجلس شکل گرفته از نمایندگان وام دار حامیان مالی و سیاسی، نخواهد توانست به درستی از عنوان نمایندگی مجلس شورای اسلامی حراست و پاسداری کند، ضمن اینکه جای خالی نمایندگان برخاسته از سطوح پایین جامعه، دغدغه های بخش عمده ای از رأی دهندگان که اتفاقاً از وفادارترین اصحاب انقلاب به شمار می روند را به فراموشی خواهد سپرد.آسیب مهم دیگر انتخاب نمایندگان مجلس به شیوه استانی، افزایش فاصله میان مردم (به خصوص در شهرستان ها) با نمایندگان مجلس و درنتیجه خطر واگرایی از حاکمیت است، چون نمایندگانی که به این شیوه انتخاب می شوند، بیشتر به امکانات شخصی و احتمالاً حزبی و سیاسی خود متکی هستند تا مردم شهرستان ها.یکی از دلایل به اصطلاح نخبه پسند مطرح شده برای استانی شدن انتخابات مجلس چنین عنوان شده است که ما در ایران کمتر نماینده حرفه ای پارلمانی (!) داریم و اکثر نمایندگان به خصوص در ابتدای ورود به مجلس با تخصص قانون گذاری آشنایی چندانی ندارند و ایراد دیگر آن که میان تعداد آرای کسب شده توسط یک نماینده در یک کلان شهر با تعداد آرای نمایندگانی که از شهرستان ها به مجلس راه می یابند، تفاوت زیادی وجود دارد.

این دیدگاه به نمایندگی مجلس همانند دیگر حوزه های اجرایی و تخصصی نظر دارد، مانند دفاع از ارتش حرفه ای و مانند آن. درحالی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی باید عصاره کلیت ملت باشند و همه اقوام و مناطق جغرافیایی و طبقات مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند که به نظر می رسد شکل فعلی انتخاب نمایندگان خانه ملت باوجود برخی اشکالات قابل رفع شیوه مناسب تری باشد و احتمال ورود نمایندگان واقعی مردم به خانه ملت را افزایش می دهد.

جمهوری اسلامی:دفاع بد چرا؟

«دفاع بد چرا؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛در روزهای اخیر، مردم ما با اینکه باید توجهشان به مسائل مهم و عمده ای که در منطقه و سطح بین المللی جریان دارد و به چگونگی کنار آمدن با مسائل مربوط به تمدید مذاکرات هسته ای باشد، افرادی که از آنها انتظار پرداختن به حواشی نیست، مطالبی به زبان می آورند و آنها را در سطح رسانه ها منتشر می کنند که علاوه بر نادرست بودن موجب اتلاف وقت ها، هدر رفتن امکانات و درگیر شدن نیروها به کارهای بی نتیجه می شود.

هنوز مجادلات مربوط به اظهارنظر آقای علم الهدی امام جمعه مشهد در پاسخ به یک نماینده مجلس شورای اسلامی بساط خود را از رسانه ها و محافل جمع نکرده بود که آیت الله مصباح یزدی هم وارد صحنه شدند و مطلب جدیدی گفتند که بار دیگر رسانه ها را درگیر خود کرده است. در حسن نیت نامبردگان و افرادی مانند آنان بحثی نیست ولی از کسانی که در چنین سطوحی از جایگاه های اجتماعی و علمی حضور دارند انتظار اینست که جامعه را به سوی وحدت و آرامش به پیش ببرند و کاری نکنند و سخنی نگویند که وقت ها، نیروها و امکانات جامعه صرف امور غیرضروری شود.

آیت الله مصباح یزدی هفته گذشته در یادواره شهدای مؤسسه امام خمینی در قم گفتند: "یکی از نعمت های بسیار بزرگ برای ما امام راحل بود که بسیار بزرگ بود و بعد از رحلت ایشان وجود نعمت جانشین ایشان، رهبر معظم انقلاب است که خدا را شاهد می گیرم جامعه ما لیاقت چنین رهبری را ندارد. ایشان بالاترین مراتب مدیریت را در جامعه دارد و بزرگ ترین دشمنان جامعه کسانی هستند که در زمینه تضعیف ولایت فعالیت می کنند."

این سخن آیت الله مصباح یزدی، که با گذشت چند روز و علیرغم سروصدائی که در رسانه ها برپا کرد هنوز تکذیب نشده، دو بخش دارد. بخش اول این سخن، مردم ایران را فاقد لیاقت برخورداری از رهبری مانند رهبر معظم انقلاب دانسته و بخش دوم اینست که بزرگ ترین دشمنان جامعه کسانی هستند که در زمینه تضعیف ولایت فعالیت می کنند. در مورد بخش دوم، با آیت الله مصباح یزدی کاملاً موافق هستیم و البته تأکید می نمائیم که بخش اول سخن خود ایشان یکی از مصادیق بارز فعالیت برای تضعیف ولایت است هر چند اطمینان داریم که ایشان این سخن را با هدف تضعیف ولایت نگفته اند.

برای اثبات نادرستی بخش اول سخن آیت الله مصباح یزدی دلایل زیادی وجود دارد ولی فقط به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:

اول آنکه اصولاً فلسفه وجودی حکومت، تحکیم توحید و عدالت در میان مردم با هدف خدمت به خلق خدا و سوق دادن آنها به سوی هدایت و سعادت دنیا و آخرت است. بر همین اساس، فلسفه وجود حاکم اسلامی اینست که در خدمت مردم باشد و برخورداری حاکم از چنین جایگاهی برای او یک افتخار است کما اینکه وجود حاکم شایسته نیز نعمتی است که مردم باید خدا را به خاطر چنین نعمتی شاکر باشند. بنابر این، اگر حاکم اسلامی، که در تعبیر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در تعابیر عرفی جامعه ما "رهبر" نام دارد، دارای شایستگی بالائی باشد و از نعمت های الهی محسوب شود، خود رهبر باید شکرگزار خدا باشد که چنین شایستگی را به وی داده و می تواند به نحو احسن در خدمت مردم باشد و بدین ترتیب اینکه گفته شود مردم لیاقت چنین رهبری را ندارند، سخن درستی نیست.

دوم اینکه خود رهبر انقلاب، همین واقعیت را مورد تأکید قرارداده و در اعتراض به زیاده روی ها فرموده اند: "بنده افتخارم به اینست که بتوانم خدمتگزار شما مردم باشم. سرور، فقط خدای متعال است و به امر او در پیروی از عبودیت او بندگان صالح برجسته و معصومین علیهم السلام اند. ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم. بزرگ ترین هنر ما اینست که بتوانیم در لا به لای همه ضعف هائی که داریم کاری انجام دهیم که انشاءالله طبق وظیفه باشد." 24/6/1377

امام خمینی نیز در مورد ملت ایران سخن معروفی دارند که حتی در وصیت نامه ایشان آمده است، آنجا که فرموده اند: "من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله - صلی الله علیه و آله - و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی - صلوات الله و سلامه علیهما - می باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله - صلی الله علیه و آله - مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی کردند و با بهانه هایی به جبهه نمی رفتند که خداوند تعالی در سوره توبه با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است.

اما امروز می بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری ها می کنند و چه حماسه ها می آفرینند. و می بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمک های ارزنده ای می کنند... اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. درصورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - هستند و نه در محضر امام معصوم - صلوات الله علیه - و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است."

با توجه به این واقعیت ها، اکنون نوبت تأکید بر این نکته است که در چنین وضعیتی ما سه نگرانی داریم و امیدواریم با مطرح ساختن آنها کسانی که این نگرانی ها را پدید می آورند با عزمی راسخ تلاش کنند از ورود به این قبیل مسائل پرهیز نمایند. یکی از این نگرانی ها برای دفاع بد از رهبری است. اینکه کسانی درست برخلاف نظر خود رهبری اولاً وارد مباحث غیرضروری شوند و جامعه را مشغول حواشی کنند و ثانیاً بگونه ای از رهبری سخن بگویند که موجب توهین به مردم شود نه تنها خدمت به رهبری نیست بلکه تضعیف رهبری است.

نگرانی دوم برای خود حضرات است که به جای استفاده صحیح از موقعیت و جایگاه خود، بگونه ای سخن می گویند که در افکار عمومی زیر سؤال می روند. آیت الله مصباح یزدی از نظر علمی از موقعیتی برخوردارند که می توانند منشأ آثار مثبت زیادی در جامعه باشند. این موقعیت نباید خرج اموری شود که پذیرش عمومی مطالب ایشان را خدشه دار می کند و حتی دوستان ایشان را نیز نگران می نماید.

و نگرانی سوم برای مردم است که با آنهمه فداکاری، وفاداری، صبر و تحمل و حضور قدرتمند و پایدار در صحنه ها که موجب فشل شدن قدرت های بزرگ شیطانی در مصاف با نظام جمهوری اسلامی و خنثی شدن تمام توطئه های آنها شد، اکنون با بی مهری هائی از قبیل اینکه بی لیاقت توصیف شوند مواجه می گردند. به مردم ایران به خاطر اینهمه امتیازات باید افتخار کرد همانگونه که رهبر معظم انقلاب با همین تعبیر درباره آنان سخن گفتند و امام خمینی نیز بارها خود را خادم و خدمتگزار مردم دانستند و به این خدمتگزاری افتخار کردند.

رسالت:شبیخون شبکه های اجتماعی

«شبیخون شبکه های اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن می خوانید؛قضیه وجه مثبت شبکه های اجتماعی، علی الاصول، گستردن آگاهی آزادانه و فرهیخته، فارغ از اعمال نفوذ قدرت های اقتصادی و سیاسی «خودبزرگ بین / مستکبر» است. هنگامی که دسترسی نا محدود به آگاهی های مندرج در شبکه های اجتماعی، مصادف با قدرت یافتن ذهنی و عملی عامه مردم، و ناتوانی در محدود کردن تبادل آگاهی ها باشد، همه چیز خوب و مثبت است. یک گام جلوتر، اگر کاربران شبکه های اجتماعی، آگاهانه و بر مبنای علائق و گزینش های اخلاقی عمل کرده و با یکدیگر هم پیمان شوند، تحقق آزادی مثبت به منصه ظهور می رسد، و قدرت های «خودبزرگ بین / مستکبر»، به رغم برخورداری از توش و توان قهار، عاجزانه به این وضعیت خواهند نگریست.

اما ...

ولی ...

اما، واقع آن است که از ظواهر امر چیز دیگری بر می آید. این که ظاهراً قدرت های «خودبزرگ بین / مستکبر» از این تحولات خوشحال هستند، و مردم آزادیخواه و اخلاق گرایان
در سر تا سر دنیا از روند جاری در شبکه های اجتماعی و تأثیرات آن بیمناک و نگرانند.

پرداخت دیگر به قضیه

مردم در مقابل شبکه های اجتماعی، دچار نحوی «شبیخون» شده اند...

امروز، برخی از مردم، کم و بیش می دانند که رسانه های توده ای، مانند تلویزیون ها و رادیوها و مطبوعات، ربط های روشنی با
سرمایه گذاران و قدرت های «خودبزرگ بین / مستکبر» دارند. این دسته از مردم، قدری هم این آگاهی در مورد بی طرف نبودن رسانه های توده ای و انبوه را در تفسیر خود از پیام رسانه ها دخیل می سازند، و با تأمل و تردید به پیام این رسانه ها می نگرند.

در مقابل، بسیاری از مردم «گمان می کنند» که اینترنت، و شبکه های اجتماعی بر بستر موبایل، از این نفوذها بری هستند، و این باعث می شود که در قبال حرکات سازمان یافته در شبکه های اجتماعی و موبایلی بی دفاع تر گردند.

مردم در مقابل شبکه های اجتماعی، دچار نحوی «شبیخون» شده اند...

این روزها، شبکه های اجتماعی مهم، توسط گروه های نفوذ، رصد و «کنترل» می شوند. گروه های تولید و انتشار پیام های هماهنگ در شبکه های اجتماعی، واقعاً وجود دارند، و به صورت
سازمان دهی شده به انتشار پیام های به اصطلاح «مردمی» می پردازند. به علاوه، افراد پر مخاطب و لایک خور هم هدف سرمایه گذاران قرار می گیرند، تا در درجه اول، برای مقاصد تجاری و اقتصادی، و در درجه بعد، مقاصد سیاسی و فرهنگ، استخدام شوند.

در واقع، گاه به نظر می رسد که رسانه های اجتماعی که انگار رسانه های انبوه و ارتباط جمعی نیستند، کم و بیش و به طرز خلاقی، هدف سرمایه گذاری هایی قرار می گیرند که در نهایت، آن ها هم به لنگه ای از رسانه های توده ای تبدیل می شوند.

نتیجه این وضع، آن است که مرز میان دنیای واقعی و دنیای ساخته شده به دست وسایل ارتباطی عمیقاً مخدوش شده است. دنیای قدرت های اقتصادی و سیاسی به اوج پیچیدگی خود رسیده است.

کاوش در قضیه

ملهم از گوردون گراهام، می توان گفت که شبکه های اجتماعی، در شرایط فعلی، توأمان حاوی دو خصلت «مرز گریزی» و «پوپولیسم» هستند. از یک سوی، پرسه زنی در شبکه های اجتماعی، کاملاً نسبت به مرزها و حدها بی اعتنا است، و از این گذشته، گرایش مرکزی ارتباطات در شبکه های موبایلی و اجتماعی، بر مضامین متوسط رو به پایین است که می تواند اقبال عمومی را به سوی خود جلب کند و «لایک» و «شــیر» و اقبال بیشتری دریافت کند.

شبکه های اجتماعی، بویژه به دلیل این دو خصلت، از لحاظ سیاسی، در سر تا سر دنیا گرایش های آنارشیستی دارند. چه نظام های سیاسی میزبان، مانند جمهوری اسلامی ایران، مکتبی باشند، و چه غیر مکتبی و سکولار باشند، شبکه های اجتماعی، بالقوه در مقابل آن ها قرار می گیرند، چرا که شبکه های اجتماعی، اصولاً با هر حد و مرزی در تعارض هستند تا بتوانند فارغ از محدودیت به سمت «لایک» بیشتر میل کنند. در نتیجه، هر نوع نظم و قانونی برای آن ها دست و پا گیر است. پس، چنین نیست که تنها نظام های مکتبی با آن ها مشکل داشته باشند.

در سر تا سر دنیا، گرایش های موجود در شبکه های اجتماعی، ضد قانون و برانداز هستند، اما، شکل این براندازی بسیار عمیق است و این وضعیت، صرفاً به علت غیر قابل شناسایی بودن ارتباط جاسوسان با رهبران سیاسی آنان نیست، بلکه بدان علت است که آنارشیست ها می توانند به مبادله اطلاعات و انجام تمامی تعاملات بر روی بستر شبکه های اجتماعی بدون توجه به مرزهای ملی مبادرت نمایند.

دومین خصلت شبکه های اجتماعی، عوام گرایی یا پوپولیسم آن است. باید اذعان داشت که عوام گرایی شبکه های اجتماعی نه در مرتبه ای ابتدایی، بلکه در حدود پیشرفته ای رو به وخامت دارد. هزینه و صلاحیت های استفاده و ورود به شبکه های اجتماعی، بسیار ناچیز شده است. در شرایط حاضر، صلاحیت های خاصی جهت جستجوی اطلاعات بر روی شبکه و مشارکت در آن لازم نیست، و هیچ سیستم واقعی سانسوری که مانع مشارکت ها در غیاب صلاحیت ها شود، وجود ندارد.

این خصلت عوام گرایانه شبکه های اجتماعی، موجبات بیشترین شادی آنارشیست ها را ، و از آنها بیش، قدرت هایی که با «عوام کالانعام» بازی می کنند را فراهم آورده است. پدیده اینترنت، بیش از ولنگاری سیاسی، به ترویج ولنگاری اخلاقی که ذاتاً ویرانگر است، می پردازد. پیامد منطقی چنین وضعیتی، فروپاشی اخلاقیات و نه یگانگی اخلاقی است. این فروپاشی به معنای بد کلمه ولنگاری است، چرا که، وسیله ای برای انتشار و ادغام ترجیحات خود ساخته ای از هر نوع است.

فرضیه دیگر آن است که اینترنت زمینه کاملاً اغواکننده ای برای توطئه های جنایتکارانه در اختیار پست ترین انگیزش های انسانی قرار می دهد که در یک کانون متمرکز می گردند. تنها چیزی که در مورد این فرضیه می توان گفت این است که موضع بدبینانه نه ضعیف تر و نه قوی تر از موضع خوشبینانه است.

تربیت اخلاقی روندی اجتماعی است؛ اما، کاربران اینترنت این فرصت را می یابند که در جستجوی روحیه های مشابه خود باشند و تأثیرات اصلاح و تزکیه کننده فرآیندهای طبیعی زیست اجتماعی را نادیده بگیرند. این وضعیت در مسائلی نظیر شبکه های هرزه نگاری بیشتر مشهود است، چرا که در آن گرایش های شریرانه منع نشده و عواملی که مانع این نوع گرایش ها می شوند، توسط جستجو کنندگان اینترنت نادیده انگاشته شده و تمایل آنان با دریافت پاسخ های تأیید کننده از جانب دیگر کاربران، تقویت می گردد.

پیامد منطقی چنین وضعیتی فروپاشی اخلاقی و نه یگانگی اخلاقی است. این فروپاشی به معنای بد کلمه ولنگاری است، چرا که، ابزاری جهت انتشار و پیوند ترجیحات خودساخته ای از هر نوع است. کامل شدن چنین وضعیتی، یقیناً میزان پایه ای از ارتباط مورد نیاز در جامعه را نابود می سازد، چرا که برقراری ارتباط به کاربرد نوعی زبان نیاز دارد و این نیز به نوبه خود نیازمند تسلیم گرایش های شخصی به معیارهای اجتماعی زبان و مفاهمه است؛ این نحو افراط در بروز گرایش های شخصی، نهایتاً به فروپاشی اجتماعی و عزلت نشینی افراطی افراد منتهی می شود؛ روندی که دیری است آغاز شده است. علاوه بر این، پیوند گرایش های شخصی افراطی شده در شبکه، با حیطه فعالیت های اجتماعی که نیازمند میزانی از نظم و انضباط اجتماعی است، نهادهای اجتماعی را هم به نابودی تهدید کرده است. انتشار گسترده تر تمایلات رها شده، بدون تأثیرات فرهیخته کننده ای است که در زیست اجتماعی طبیعی بر آنها لگام زده و آنان را محدود سازد. جامعه، از اساس، به نابودی تهدید شده و می شود.

روند زوال جامعه و فروپاشی اجتماعی آغاز شده است، و بی اغماض به پیش می رود.

از یک دید وسیع تر...

وقتی، مسئله به رسمیت شناخته شد، در یک دید وسیع تر، می توان فن «سواد رسانه ای» را به عنوان راه حل پیشنهاد کرد. مردم باید به عنوان نحوی دانش پایه، رسانه ها و وسایل ارتباطی را عمیقاً بشناسند، و سپس، به استفاده و فعالیت در آن ها مبادرت نمایند. هم چنین، مردم خواهند توانست با استفاده از «سواد رسانه ای»، آن زندگی را بنا کنند که خود، خواهان آن هستند، نه چیزی که گروه ها و سازمان های قدرت مستقر در وسایل ارتباطی برای آنان در نظر گرفته اند.

کسب «سواد رسانه ای» بیشتر، به مردم دیدی شفاف تر می دهد، تا مرز میان دنیای واقعی و دنیای ساخته شده به دست وسایل ارتباطی را تشخیص دهند. احساس آگاهی کاذبی درباره امور دنیا در بین چنین افرادی شکل می گیرد؛ زیرا، با اطلاعات بسیار زیادی روبه رو شده اند.

وقتی شما از «سواد رسانه ای» برخوردار باشید، نقشه ای در دست دارید که برای هر چه بهتر گام برداشتن در دنیای رسانه ای به شما کمک می کند، و بدون این که با پیام های مخرب روبه رو شوید، تجربه و اطلاعات مد نظرتان را کسب خواهید کرد.

تشدید آلودگی، تشبیه مناسبی است. صنایع رسانه ای، بسیاری از تولیداتی را که می خواهیم، برایمان فراهم آورند، ایجاد می کنند، ولی، همین صنایع رسانه ای، محصولات زیان بار و نامناسبی نیز تولید و وارد فرهنگ می کنند. اگر «سواد رسانه ای» نداشته باشیم، این تفاوت را درک نخواهیم کرد، و خوب و بد را با هم مصرف می نماییم.

افرادی که در ارتقای «سواد رسانه ای» ناکام می مانند، در جریان عمودی از پیام ها گرفتار می شوند؛ این موضوع، اشاره به مسئله «کنترل» دارد؛ تقریباً تمام آن چیزی که فن «سواد رسانه ای» بدان می پردازد، مسئله «کنترل» است.

اورت دنیس، دانشمند بزرگ علم ارتباطات و مدیر اجرایی همایش مرکز مطالعات رسانه ای در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، از نبود «سواد رسانه ای» با چنین عبارتی یاد می کند: «چیزی که به طور بالقوه، همان قدر برای روح انسان، زیان بار و مخرب است که غذای آلوده برای سلامتی جسم».

قدس:مصر؛ کودتا در برابر انقلاب

«مصر؛ کودتا در برابر انقلاب»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد صالح النوری است که در آن می خوانید؛مصر پس از تونس، دومین کشوری بود که به صحنه اعتراضهای مردمی تبدیل شد، چرا که بیش از سه دهه حضور مبارک در رأس قدرت و برگزاری انتخابات نمایشی، عرصه را بر مردم بشدت تنگ کرده بود.

دوران حکومت حسنی مبارک تا لحظه بر کناری اش، چهارمین دوره طولانی فرمانروایی در جهان عرب و در میان کسانی است که در قید حیات هستند، از جمله قابوس بن سعید سلطان عمان و عبدا... صالح دیکتاتور سابق یمن و طولانی ترین دوره حکومت میان شاهان و رئیسان مصر از دوره حکومت علی پاشا، به شمار می رفت.

اکنون با گذشت بیش از سه سال از زمان برگزاری نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات رئیس جمهور اسبق مصر، وی با وجود اتهاماتی چون دست داشتن در دو پرونده فساد مالی و همچنین کشتار معترضان در خلال ناآرامی های انقلاب این کشور، تبرئه شده است.

در چرایی خشنودی سران عرب و دولتهای غربی باید خاطرنشان کرد، مبارک که پس از ترور انور سادات امضا کننده قرارداد ننگین سازش کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی، بر کرسی ریاست تکیه زده بود، در طول سه دهه حکومت خود، حالت فوق العاده را که از زمان جنگ شش روزه برقرار شده بود، حفظ کرد و سیاست سادات در ارتباط با سازش و دوستی با رژیم اشغالگر قدس را ادامه دارد.

وی نقش برجسته ای در پیشبرد طرحهای خفت بار سازش به دستور مهمترین حامی خود، یعنی آمریکا در منطقه ایفا می کرد، پیشگام تلاشها برای اجرای سازش میان اعراب و رژیم صهیونیستی بود، همچنین همواره از مذاکرات سازش میان تشکیلات خودگردان فلسطین و تل آویو حمایت می کرد که سرانجام در پی شعله ور شدن آتش انقلاب 25 ژانویه 2011 میلادی در یازدهم فوریه همان سال، طومار سی سال حکومت مبارک در هم پیچیده شد.

در سطح داخلی تبرئه حسنی مبارک با توجه به وضع سیاسی موجود، بیانگر شکست انقلاب 25 ژانویه است که با واکنشهای مختلف روبرو شده ، به طوری که جنبشها و احزاب مختلف، آن را محکوم کرده و خواستار برگزاری تظاهرات در اعتراض به صدور حکم تبرئه وی شدند .

این تظاهرات در شهرهای مختلف برگزار شد و بویژه خشم خانواده های قربانیان انقلاب 25 ژانویه را به دنبال داشت.صدور حکم برائت دیکتاتور حسنی مبارک و فرزندان و برخی از وزیران فاسدش، نادیده گرفتن اهداف انقلاب مصر و بی توجهی به همه جنایاتی است که وی در طول سی سال حکومت خویش بر مردمش روا داشته است.همچنین نشان می دهد، سیستم قضایی مصر به بازیچه ای در دست برخی از کشورها بویژه رژیم سعودی تبدیل شده است.

این تحول خطرناک در مصر آشکارا بیانگر کودتای علنی علیه اهداف انقلاب مصر و افزایش قابل توجه گرایش دیکتاتوری و سلطه دیکتاتوری جدید بر همه قوای مجریه، مقننه و قضاییه است و بدین ترتیب نظام دیکتاتوری قدیم و جدید با نظارت دلارهای نفتی عربستان بازتولید می شوند.

این حکم همچنین باعث می شود نیروهای پلیس احساس آسودگی خاطر بیشتری کنند؛ و اطمینان یابند توسل به زور و خشونت علیه تظاهرات کنندگانی که قانون منع تظاهرات و تجمعات فاقد مجوز را نقض می کنند، یا برای حکومت مزاحمت ایجاد می کنند، با پیگرد قضایی و حقوقی مواجه نخواهد شد.

در عین حال انقلابیون آشکارا از همزمانی تبرئه مبارک و دستیاران ارشد وی، با دستگیری شماری از چهره های کلیدی انقلاب سرخورده شده اند. آنها همچنین از افزایش و تشدید سرکوب بیمناک هستند.

از سویی دیگر حکم تبرئه، دست بعضی از چهره های این حزب را برای بازگشت به پایگاه سیاسی خود باز می گذارد و به آنها اجازه می دهد به سمت کسب اکثریت کرسی های پارلمانی در انتخابات بعدی، خیز بردارند.

از حکم تبرئه مبارک، بویژه تبرئه او از اتهام مشارکت در کشتار تظاهرات کنندگان، می توان یک تفسیر مستقیم و قطعی را برداشت کرد. اینکه خشم و عصبانیت گسترش می یابد، هرچند ممکن است فعلاً سرکوب و کنترل شود، اما به یقین این موج جدید از خشم مردمی افزایش خواهد یافت و قدرت خود را نمایان خواهد ساخت. با این وجود شرایط فعلی مصر در حال بازگشت به زمان مبارک و بدتر از زمان وی است. به هر حال، در تبرئه حسنی مبارک سایه قدرتهای بزرگ مشاهده می شود، زیرا آنها نیز نسبت به ایجاد یک رژیم مردمی و دموکراتیک و خلاف منافع قدرتهای بزرگ احساس خطر می کنند.

سکوت معنی دار آمریکا در سخنان سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا مشخص می شود که در پاسخ به پرسشی اذعان داشت «من هیچ حرف خاصی در این مورد ندارم».

با توجه به حمایت غرب و برخی کشورهای عربی از رژیم حاکم مصر، مقاومت و همبستگی حتی اگر به سرکوب منتهی شود، اتفاق خواهد بود.

با این حال دیکتاتوری در مصر بدون حسنی مبارک ادامه یافته نظام این کشور توسط ارتشی ها و نزدیکان آنها که اتحادی قدرتمند ایجاد کرده اند، اداره خواهد شد. به این ترتیب حکومت مصر بار دیگر به ساختار پیشین بازگشته و چیزی در آن تغییر نیافته است.

سیاست روز:اقتدار دفاعی و نظامی از مذاکره به دست نیامده است

«اقتدار دفاعی و نظامی از مذاکره به دست نیامده است»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛خریدهای تسلیحاتی چند صد میلیاردی کشورهای منطقه، دستیابی به پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز دنیا، جنگنده بمب افکن های فوق پیشرفته، سپر موشکی، تانک های مدرن، موشک های دوربرد و کوتاه برد و بسیاری سلاح ها و تجهیزات دیگر برای کشورهایی که ادعای قدرتمندی می کنند، اقتدار و امنیت ایجاد نکرده است.

پشت این سلاح ها و تجهیزات نظامی باید چیزی فراتر از آنها باشد تا بتواند، آن اقتدار و قدرتمندی را بروز دهد و کارآیی آنها را بالا ببرد.

هر مقدار سلاح و تجهیزات نظامی از سوی کشورهای منطقه به ویژه رژیم صهیونیستی خریداری و ساخته شود، آن کارآیی و کاربرد حقیقی و واقعی را نخواهد داشت. اعتقاد و ایمان در استفاده از ابزار، ماهیت کاربرد آن را تغییر می دهد. تنها سلاح پیشرفته کافی نیست، در کنار آن ایمان برای استفاده از آن هم لازم است تا اثربخشی آن افزایش یابد و کامل گردد.

اعتقاد قلبی به وعده الهی به پیروزی های بزرگ در قرآن که می فرماید; «و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون»،«و هر که ولایت خدا و رسول او و کسانی را که ایمان آورده اند بپذیرد از حزب خدا است و بی تردید حزب خدا پیروز است» بسیاری از تردیدها، ضعف و شک ها را برطرف می کند. قوت قلب می دهد و نگرانی ها را هم دور می سازد چون می داند در مسیری قرار گرفته است که شکست در آن معنا و مفهومی ندارد.

نمونه های بارز و بزرگی در مصداق این آیه شریفه وجود دارد که نشان می دهد هرگاه در اعتقاد قلبی به ولایت خدا و رسول و اهل بیت ایمان واقعی وجود داشته است، شکستی در میان مؤمنان و مؤمنات دیده نشده و هر چه بوده پیروزی و ظفر بوده است و هرگاه شک و تردید در دل ها راه یافته شکست های عبرت آموز را به ارمغان آورده است.

از همان پیروزی انقلاب اسلامی ایران که اکنون عالم گیر شده است، نگاه کنیم تاکنون، اتفاقات، توطئه ها و تهدیدات و اقدامات سنگینی علیه ایران اسلامی رخ داده است که یقین بدانید بر سر هر مردم و کشوری پیاده می شد، بارها سر فرود می آورد و زانو می زد. غافل نشویم و غفلت نکنیم از لطف و کرامت الهی و پیامبر و اهل بیت که هر چه اکنون در این کشور با همه آن دشمنی ها می گذرد، گوشه چشمی از الطاف آن هاست. فقط گوشه چشمی; وعده بزرگ، روز موعود است که، بی شک و تردید، آن روز هم خواهد رسید و سلیمان زمان که خاتم با اوست، خواهد آمد.

ما در این سال ها دست روی دست نگذاشتیم و فرزندان دلاور این سرزمین رشادت ها کردند و تلاش های بسیار نمودند و در بسیاری از زمینه ها پیشرفت های چشمگیری کرده ایم که چشمان از حدقه درآمده دشمن، نشان دهنده عظمت آنها است.

پیشرفت های دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران عامل بازدارنده مهم و اصلی در مقابل هر آنچه که دشمن علیه ایران به کار برده و می برد، توانسته است، همه آنها را عقیم سازد. یقین داشته باشیم و برخی در داخل هم داشته باشند که اقتدار نظامی و به رخ کشیدن آن به دشمن، آن نیت ناپاک و شیطانی را تاکنون باطل کرده است.

پس برای این که فرزندان دلیر در سپاه اسلام را تقویت کنیم باید به گونه ای سخن بگوییم که، تضعیف آنها و تخریب تلاش های شبانه روزی و خستگی ناپذیرشان نشود.

زمانی برخی می گفتند که «غربی ها از چهار تا تانک و موشک ما نمی ترسند، از این مردم می ترسند، آیا شما فکر کرده اید که آمریکا که با یک بمبش می تواند تمام سیستم های نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما می ترسد؟»، غفلت است که باعث می شود چنین مواضعی مطرح شود چرا که این تانک و موشک از سوی همین مردم ساخته شده است و فرزندان آنها، پشت همان چهار تا موشک و تانکی که آقای وزیر گفته است، قرار دارند. پس آن ایمان و این سلاح با هم دیگر، کاری خواهند کرد، کارستان!

اگر برای دشمن مهم نبود آن چهار تا موشک، هیچگاه اینگونه دست و پا نمی زد که حتی بیشتر از دشمنی های هسته ای علیه ایران، علیه پیشرفت های دفاعی و نظامی به ویژه موشکی ایران توطئه کند و خواهان برچیده شدن و انهدام آنها شود.

در این دنیای به هم خورده، که ایران جزیره ثبات و امن است، اقتدار نظامی و پیشرفت های دفاعی اجتناب ناپذیر است.

شاید یکی از اشتباهاتی که انجام شد، بزرگ کردن بیش از اندازه گفت وگوهای هسته ای بود که بسیاری از مسائل هم به آن گره زده شد. از جمله گفت وگوهای هسته ای و بهبود وضعیت اقتصادی و حتی امن تر شدن کشور به خاطر گفت وگوهای هسته ای که شاید بتوان به آن اشتباه محاسباتی اطلاق کرد.

غرب و آمریکا از همان آغاز بهانه های خود به فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران، درصدد آن بود که این موضوع را بزرگ کند و از آن به عنوان یک چالش جهانی نام ببرد. ما برای این که در جریان این سیاست قرار نگیریم، خود نباید به آن دامن بزنیم.

آقای وزیرخارجه علیرغم همه تلاش های خستگی ناپذیر و قابل تقدیری که با تیم هسته ای انجام داده است، باید در اعلام مواضع و سیاست، بیشتر توجه کند و اهداف و دستاوردهای گفت وگوهای هسته ای را تنها به مذاکرات خلاصه نکند.

آقای ظریف در همایش دیپلماسی هسته ای؛ تولید امنیت، اقتدار و کاهش آسیب پذیری جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات و تغییر فضای بین المللی به نفع ایران را از دستاوردهای مذاکرات دانسته و گفته است; «من ادعا می کنم که به دنبال این مذاکرات، جمهوری اسلامی ایران امن تر شده است، هیچکس دیگر نمی تواند علیه مردم ما بر طبل جنگ بکوبد...»

هنگامی که می گوییم جمهوری اسلامی ایران اگر بر سر موضوع هسته ای خود تمایل به گفت وگو دارد تا ادعاهای بی اساس آمریکا و غرب آشکار شود، اما در مقابل تاکید می شود که هیچگاه بر سر موشک ها و پیشرفت های دفاعی خود گفت و گو نخواهیم کرد، یعنی این اقتدار دفاعی و امنیت ایران است که آنها را پای میز مذاکره کشانده است و البته ما هم با همین امنیت و اقتدار به گفت وگو نشسته ایم. چالش ها، درگیری ها و گرفتاری های غرب و آمریکا و رژیم صهیونیستی بسیار فراتر از آن چیزی است که دیده می شود، پس برای حفظ انسجام و اتحاد و اقتدار درونی ایران اسلامی به گونه ای سخن نرانیم که در دل ها شک و شبهه ایجاد کند. به همین خاطر است که فرمانده معظم کل قوا در دیدار فرماندهان نیروی دریایی ارتش، تاکید کردند که، «نیروهای مسلح ما بدون در نظر گرفتن محاسبات سیاسی، آمادگی های خود را دائماً افزایش داده و با شناسایی خلاء های خود و همچنین بررسی امکانات و نقاط ضعف دشمن، برنامه ریزی های راهبردی انجام دهند.»

اما اگر اعتقاد بر این است که مذاکرات امنیت و اقتدار به بار آورده، پس می توان گفت که اقتدار دفاعی و نظامی و پیشرفت های شگرف این حوزه از مذاکرات به دست نیامده است.

جوان:ارکان بصیرت

«ارکان بصیرت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛مفهوم بصیرت از جمله مفاهیم پیچیده، قرائت بر دار و عامی است که تأکید بر آن از صدر اسلام تاکنون در گفتمان دینی بسیار پر رنگ بوده و نمونه های متعدد از عمل بصیرت یافتگان یا بی بصیرتان در تاریخ اسلام و تشیع به ثبت رسیده است. در گفتمان دینی، فهم بصیرت متفاوت از گفتمان های ماتریالیستی است.

در گفتمان دینی مسئله «حق» و «شناخت راه حق» غایت بصیرت بخشی و بصیرت خواهی است، اما در دنیای مادی گرایی شاید «اطلاع» جایگزین بصیرت شود، چراکه اطلاع رسانی به موقع می تواند موجب حفظ منافع یا گسترش آن شود. حال آنکه در اندیشه دینی بصیرت الزاماً به تأمین منافع مادی- شخصی منجر نمی شود، بلکه شاخص درست عمل کردن برای حصول عاقبت به خیری است. بصیرت دارای جنبه های کیفی و انتزاع است، به همین دلیل سنجش آن نیز بسیار مشکل است. لذا چگونگی بصیرت را معمولاً در رفتار آدمی می سنجند و به قضاوت می نشینند.

برای قائلین به پلورالیسم دینی مقوله بصیرت پیچیده تر است، چرا که همه فهم ها را مبتنی بر فهم انسان «خود بنیاد» محترم می شمارند، بنابر این نقطه غایی و شاخص مشترک برای فهم بصیرت وجود ندارد. شاید با این دستگاه معرفتی، بصیرت «زرنگی» منفعت طلبانه تعبیر شود. اما بصیرت دینی توأم با معنویت، عقلانیت، مسیر شناسی و دوری از دنیا گرایی یک سویه است. راهی که به واسطه بسط بصیرت انتخاب می شود همیشه مناقشه انگیز بوده است و همیشه جمعی مدعی این بوده اند که : هر کس مانند شما فکر نمی کند بی بصیرت محسوب می شود. اما گم نکردن راه در طول سال های متمادی، نغلتیدن در ورطه دنیا و فساد، عدم نگاه برون دینی به دین و ثبات در باور های دینی از جمله شاخص هایی هستند که امروز به صورت ناخودآ گاه قضاوت در باره بصیرت را تسهیل می نمایند.

مقام معظم رهبری در دیدار آذر ماه امسال با بسیجیان، برای اولین بار شاخص ها و ارکان بصیرت را تبیین نمودند. با شاخص های مذکور، تنوع سلایق نیز می توانند متناسب با سلیقه خود بصیرت را تبیین و تفهیم نمایند و نسبت خود با آن را به نظاره بنشینند. بصیرت صرفاً در مواجهه با غیریت اتفاق نمی افتد، بلکه شناخت خودی نیز کمتر از شناخت دشمن نیست.

به همین دلیل احساس مسئولیتی که به تکلیف گرایی منجر شود اگر توأم با بصیرت نباشد عوارض آن بد تر از احساس بی مسئولیتی است. ورود به چالش ها و میدان های مختلف اگر از روی دردی باشد که توأم با بصیرت نیست می تواند به فاجعه تبدیل شود و فضای دوست و دشمن را ترکیب یا جابه جا نماید. معظم له بصیرت را همان روشن بینی تعبیر نمودند که دارای شاخص های مشخصی است.

1- شناخت زمان: زمان شناسی از مهم ترین ارکان بصیرت است. اینکه چه موقعی مناسب برای چه کاری است اساس تصمیمات است. تصمیمات کلان ملی و بین المللی که با سر نوشت یک ملت گره خورده است در زمان شناسی مسئله مهمی است، به طور مثال زمان شروع مذاکرات هسته ای چه موقع باید باشد؟ بر خورد یا حمایت از یک مسئول با یک بر نامه یا راهبرد چه زمانی باید انجام شود؟ شروع یک مبارزه یا پایان آن چه زمانی باید انجام شود. تصمیم خواص در زمان لازم یعنی همان شناخت زمان و این همان چیزی است که توابین کربلا و حتی مختار ثقفی در شناخت زمان آن دچار تردید شدند و در طول تاریخ موارد مشابه زیادی وجود دارد.

2- شناخت نیاز: بستر زمان، موقعیت های پدیده آمده و شناخت از جامعه به شناسایی نیاز منجر می شود: نیاز به صلح، نیاز به مبارزه، نیاز به فلان روش در اداره کشور، شناخت نیاز های اجتماعی و فرهنگی و نیاز به شناخت مصلحت ها و اتفاقات چگونه محقق می شود؟ به طور مثال آیا اکنون نیاز به جهاد سازندگی نداریم؟ چرا بعد از جنگ نیاز به ادامه حیات بسیج توسط امام تأکید شد؟ سال 1358 چه نیازی به تشکیل بسیج مستضعفین بود؟ بنابر این نیاز و زمان در پیوند با هم بخشی از شاکله بصیرت و روشن بینی را نشان می دهند.

3- شناخت اولویت: اولویت گذاری زمانی اهمیت پیدا می کند که در چند جبهه نیاز به مبارزه باشد یا با منابع محدود انسانی و مالی بخواهیم کاری را پیش ببریم. در ارائه مباحث شناختی، فکری و سیاسی باید بدانیم کدام مسئله آنی تر و لازم تر است.
روشن بودن هدف نهایی در یک راهبرد یا بر نامه به صورت طبیعی اولویت ها را مشخص می کند اما عکس آن نیز متصور است به طور مثال داعش اعلام می کند که مبارزه با شیعه نسبت به مبارزه با صهیونیست اولویت دارد. این اولویت بر چه اساسی شکل می گیرد؟ از روی بصیرت است یا بی بصیرتی؟ طبیعتاً متغیر ها، باید ها و نباید ها و تساهل ها و عصبانیت ها نیز در اولویت گذاری مؤثر ند.

اشتباه در شناخت اولویت ها انسان یا حکومت را در رسیدن به اهداف مهم تر ناکام می گذارد و بعضا ممکن است به فاجعه تاریخی منجر شود که داعش نمونه آن است.

4- شناخت دوست: شناخت دوست در عمل جبهه ای از ارکان بصیرت است. زیرا باعث هم افزایی در ایجاد آمادگی ها و تقویت قوای روانی و تأثیرگذاری می شود. شناخت صحیح دوست موجب استفاده صحیح از انرژی و پیشگیری از سایش بیهوده آن خواهد شد. این شناخت در روز حادثه موجب برآورد دقیق تر از آمادگی ها، موجودی ها و فرصت ها خواهد شد و سطح و میزان مانور و عمل را تعیین خواهد کرد. شناخت دوست همچنین باعث مرز بندی روشن تر از خودی و دیگری خواهد شد و از ریزش جلوگیری خواهد کرد.

5- شناخت دشمن: این شاخص مهم ترین شاخص بصیرت است، چرا که تا دشمن شناخته نشود، نحوه مواجهه با آن، راهبرد ها، تاکتیک ها، آرایش مبارزه و سناریو های مختلف مبارزه قابل طراحی نخواهد بود.
در شناخت دشمن آنچه لازم است تفکیک بین منتقد، مخالف و معاند است. این سه سطح را نمی توان با یک چشم نگریست و برای مواجهه با هر سه طیف نمی توان یک نسخه پیچید. دشمنان مبنایی و دشمنان عارضی نیز در این شناخت باید تفکیک شوند. علت دشمنی ها اگر مبنایی یا عارضی باشد باید با روش های متفاوت با آن مواجه شد.

6- شناخت ابزار مبارزه: شناخت دشمن پیش نیاز شناخت ابزار مبارزه است. ابزار مبارزه ممکن است سلاح، فکر، رسانه، اقتصاد، فرهنگ یا موارد دیگری باشد که برای مواجهه با آن باید ابزار متناسب طراحی نمود. مثلا فردی را که با اندیشه های بنیان کن به مبارزه وارد می شود نمی توان با ابزار سخت از میدان به در نمود. باید ابزار مبارزه نیز در همان تراز طراحی شود.

7- محل استقرار دشمن: منظور از محل استقرار صرفا جغرافیایی نیست. منظور میدان مبارزه است که دشمن کدام عرصه را برای مبارزه انتخاب کرده است. در کدامیک از میدان های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، یا نظامی است. شناخت محل نفوذ یا محل استقرار دشمن از مهمات بصیرت است، چرا که عدم شناخت صحیح آن می تواند به غفلت از مواضع دشمن و نهایتاً شکست منجر شود.

ماحصل سخن مقام معظم رهبری در شمردن ارکان بصیرت این است که احساس مسئولیت اگر توأم با درک و روشن بینی نباشد زیانبار یا بی فایده خواهد بود. «بددفاع کردن» از مهم ترین شاخص های احساس مسئولیت بدون بصیرت است. در سوی دیگر نقادی نسبت به نظام و مخالفت با آن اگر با همان گفتمان و شاخص هایی که دشمن نقد می کند صورت گیرد نشان گر بی بصیرتی و عمل در پازل دشمن است. احساس مسئولیتی که به تکمیل پازل دشمن منجر شود اگر توأم با حرف حق نیز باشد نوعی بی بصیرتی دیگر است که علت آن عدم توجه به هفت رکن ذکر شده در بیان مقام معظم رهبری است.

حمایت:اقدام متقابل مجلس در برابر کنگره

«اقدام متقابل مجلس در برابر کنگره»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حسین شیخ الاسلام است که در آن می خوانید؛ابعاد چگونگی توافق جامع هسته ای هنوز هم در هاله ای از ابهام است و ما هر روز شاهد گمانه زنی های رسانه ای در این خصوص هستیم. در مذاکرات هسته ای چندین اختلاف بزرگ بین ما و 1+5 وجود دارد. صرفنظر از اینکه آیا می توان با این همه اختلاف به نتیجه رسید یا خیر؛ باید نیم نگاهی حقوقی به «قانون 2014 مذاکرات اتمی ایران» در کنگره آمریکا کرد. پنج سناتور جمهوری خواه آمریکایی، تابستان امسال طرحی با این محتوی که هر گونه توافق نهایی هسته ای با ایران باید به تایید کنگره ایالات متحده برسد را به مجلس سنا عرضه کردند. پیش از اینکه بررسی کنیم چرا این قانون مطرح شده، بهتر است موارد اختلاف هسته ای ایران با 1+5 به طور مختصریادآوری شود.

اولین اختلاف بر سر تعداد و نوع سانتریفیوژهاست که فاصله نظر دو طرف بر سر تعداد سانتریفیوژها به چند ده هزار ماشین بر می گردد . در حالی که مسئولین ما می گویند تعداد و نوع ماشین ها باید توان غنی سازی 190 هزار سو را داشته باشد. دومین مورد اختلافی بر سر میزان غنی سازی است. 1+5 اصرار می کند ایران اصلاً نیازی به غنی سازی بیش از 5/3 درصد ندارد اما نیاز ایران به غنی سازی 20 درصد برای راکتور تحقیقاتی تهران و رادیو ایزوتوپ ها، مورد تاکید طرف ایرانی است.

سومین اختلاف درباره راکتور آب سنگین اراک است که آمریکا به دنبال این است که این راکتوربه آب سبک تبدیل شود. اختلاف چهارم، نحوه تامین راکتور بوشهر است. آمریکایی ها بر تهیه سوخت راکتور بوشهر از خارج کشور تاکید می کنند در صورتی که طرف ایرانی بر تولید سوخت راکتور بوشهر در داخل کشور اصرار دارد. مسئله تفاهم نشده پنجم، عبارت است از تحقیق و توسعه هسته ای. ایران تصریح کرده است که برنامه تحقیق و توسعه جزء امتیازهای «جدا نشدنی» جمهوری اسلامی است اما گروه 1+5 معتقد است برنامه تحقیق و توسعه در ایران باید عملاً تعطیل شود. اختلاف ششم در موضوع توان موشکی و نظامی ایران است. مذاکره کنندگان ما تاکید کرده اند برنامه نظامی ایران ربطی به مذاکرات هسته ای ندارد ولی آمریکا خواستار بحث درباره هر موشکی است که بتواند سلاح هسته ای حمل کند. اختلاف هفتم درباره دامنه رفع تحریم هاست.

آمریکا به صراحت اعلام کرده است که گزینه رفع تحریم ها مطرح نیست و صرفاً «تخفیف تحریم ها» را می توان در مذاکرات انتظار داشت. از دیگر سو، ایران خواستار لغو کامل تحریم ها به محض آغاز توافق جامع شده است. اما تحلیل حقوقی «قانون 2014 مذاکرات اتمی ایران» را اینگونه باید تشریح کنیم که این طرح به کنگره اجازه می دهد اگر نتوان به یک قرارداد پذیرفتنی نهایی رسید، به دنبال تحریم های بیشتری باشد. کنگره نقشی اساسی در اعمال تحریم ها علیه ایران داشته و باید بتواند بگوید که آیا توافق نهایی به اندازه کافی قوی هست که تحریم ها برداشته شود یا خیر.

از نظر کنگره، ضروری است که سناتورها امکان بررسی کامل، بحث، و رای گیری در مورد هر قراردادی را که با ایران امضا شود، داشته باشند. این مصوبه مهم به کنگره اطمینان می دهد که بتواند هر گونه توافق اتمی با ایران که شامل بازرسی های قوی و مکانیزم های تاییدی نباشد را رد کند. از نظر قانونی، اگر مجلس نمایندگان و مجلس سنا به طور مشترک توافق اتمی با ایران را رد کنند، هر گونه تحریمی که پیشتر به طور موقت برداشته شده بود دوباره اعمال می شود.

باید توجه داشت که یک توافق هسته ای که به تایید کنگره رسیده باشد، از توافقی که تنها دولت آمریکا آن را امضاء نموده باشد، از اعتبار بیشتری برخوردار است. ما از ابتدا به آمریکایی ها اعتماد نداشته و نداریم اما به دلیل نفوذ و قدرت کنگره، ممکن است توافقی که به تصویب کنگره رسیده است، پایدارتر از توافقی باشد که فقط امضای رئیس جمهور آمریکا را داشته باشد. هر چند که تاریخ نشان داده باز هم معلوم نیست توافق مورد تایید کنگره، پابرجا بماند.

از نمونه های بدعهدی کنگره آمریکا می توان به سیستم ارزی مبتنی بر دلار که پایه های آن در سال 1946 در کنفرانس برتون وودز گذارده شده بود، اشاره کرد. در آن ماجرا آمریکا با تایید کنگره، توافق کرده بود که پایه پولی جهان را از طلا به دلار منتقل کند اما با هزینه‎های سنگین جنگ ویتنام و تورم شدید داخلی، بدهکاری آمریکا به دیگر کشورها بویژه کشورهای اروپایی افزایش یافت. اوایل سال1971، ریچارد نیکسون، رئیس جمهوروقت آمریکا اعلام کرد، ایالات متحده از این پس دیگر به تعهدات خود در کنفرانس برتون وودز عمل نخواهد کرد. بدین ترتیب توافقنامه برتون وودز با شکست مواجه شد.

پس از سخنرانی نیکسون، دلار آمریکا به صورت بی ‎پشتوانه چاپ و منتشر شد و به صورت ارز شناور درآمد.به نظر می رسد باوجود همه موارد ذکر شده، هرگونه توافقی هسته ای باید به تأیید مجلس شورای اسلامی برسد و اگر این کار صورت نگیرد احتمال عدم رعایت منافع ملت زیاد است و ضروری است خانه ملت در برابر منافع ملت، نظر نهایی را بدهد. علت آن هم روشن است؛ زیرا این توافقات مهم، بیش از عمر حاکمیت یک دولت است و دامنه اثرگذاری و میزان تعهدات آن سالیان طولانی باقی خواهند ماند و بر اساس قانون اساسی، چنین تعهداتی باید به تایید مجلس شورای اسلامی برسد.

راهکارهای مقابله با مواردی که در قانون پنج سناتور آمریکایی آمده است، باید با حضور اساتید حقوقی برجسته کشور و طی جلسات متعدد، مورد تجزیه، تحلیل و کارشناسی قرار گیرد. یکبار دیگر مرور می کنیم: ایران هفت اختلاف اساسی در موضوع هسته ای با گروه 1+5 به رهبری آمریکا دارد. با نگاه خوشبینانه با اینهمه اختلاف، با صلاحدید و نظارت مجلس شورای اسلامی به توافق جامع با غرب می رسیم، اما طرف ما دولت آمریکاست که علیرغم تعهداتش در توافقنامه ژنو، تحریم های جدید علیه ایران وضع کرد.

برای پایداری بیشتر باید کنگره آمریکا بر مفاد توافق جامع صحه بگذارد، اما باز هم به اجرای تعهدات آمریکا با توجه به مستندات تاریخی خوش بین نیستیم و ضروری است تمام راهکارهای قانونی و حقوقی -همانگونه که طرف غربی به اِعمال آن اصرار دارد- پیش از حصول توافق جامع از سوی مجلس شورای اسلامی- تدبیر شده و در مذاکرات، مطالبات مجلس شورای اسلامی به صورت مدوّن و مشخص روی میز گروه 1+5 قرار گیرد.

آفرینش:باز شدن گره اشتغال؛ مهم ترین دغدغه امروز جامعه

«باز شدن گره اشتغال؛ مهم ترین دغدغه امروز جامعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیان بخت است که در آن می خوانید؛افزایش جمعیت، وارد شدن نسل جدید به سنی که داشتن شغل و بر عهده گرفتن مسئولیتهای اجتماعی را برای افراد ایجاب می کند، بالا رفتن هزینه های زندگی و نیاز به اشتغال افرادی همچون دانشجویان که تا یک دهه گذشته، ورودشان به عرصه های شغلی، تا زمان مشغول بودن به تحصیل، چندان هم ضروری به نظر نمی رسید، کند شدن و چه بسا متوقف شدن روند عادی استخدام در بسیاری از ادارات و سازمان های دولتی و... از جمله مسائلی هستند که ضرورت چاره اندیشی های اساسی برای موضوع اشتغال را بیش از گذشته پررنگ می سازند.

از آن جایی که اشتغال و عدم وابستگی اقتصادی به دیگران، یکی از گام های نخست کسب استقلال در زندگی افراد است نمی توان انتظار داشت افراد جویای کار، این نیاز را با موارد دیگری همچون تحصیل در دانشگاه، جایگزین کنند. تاثیری که مساله بیکاری یا اشتغال بر روی ابعاد مختلف یک جامعه می گذارد و هیچ جامعه شناسی نمی تواند آن را انکار کند، چیزی است که می تواند مسئولان امر را برای بهبود وضعیت اشتغال در جامعه، مصمم کند. نمی توان انتظار داشت آمار بیکاری بالا باشد اما آمار جرایم، جدایی و طلاق های رسمی و یا گسست های عاطفی، مشکلات اجتماعی همچون نزاع و اعتیاد و پیامدهای آن و از این قبیل، بالا نباشد.

همان طور که برعکس این مساله هم می تواند صادق باشد. افراد جویای کار، چه آن ها که از مقاطع دانشگاهی فارغ التحصیل می شوند و چه آنان که به محض فارغ التحصیلی از دبیرستان یا هنرستان در پی یافتن شغل برمی آیند و چه آن هایی که بدون داشتن تحصیلات در جست وجوی کارند، در سیر کاریابی خود معمولا با چند مشکل اساسی روبرو هستند. اول این که در بسیاری از محیط های شغلی، با پررنگ شدن روابط و اهمیت غیرقابل انکار آن در روند پذیرش افراد، متقاضیان شغل باید از این امتیاز، به طریقی بهره مند باشند در غیر این صورت، معلوم نیست پروسه کاریابی فرد، تا چه زمانی ادامه پیدا کند و آیا به نتیجه ای نسبتا مطلوب برسد یا خیر.

رواج این مساله، مانند رواج رسمی اشتباه و بد، عامل بروز تشتت ها و هرج و مرج و بی نظمی های بسیاری خواهد بود و جامعه تا مدت ها از جانب آن ضربه خواهد خورد. مساله دیگر به نوع استخدام افراد مربوط می شود. اکنون مدت هاست در بسیاری از ادارات و سازمان های دولتی، عملا پروسه استخدام افراد به حالت تعلیق درآمده، متوقف شده و یا با روندی بسیار کند و با پذیرش افرادی بسیار معدود و اندک در حال انجام است. در سالیان اخیر بسیاری از جویندگان کار، جذب نهادهای خصوصی شده اند اما مساله این جاست که با شیوع رسم و رسوم های بد، متاسفانه افراد متقاضی شغل، حتی برای به کار گرفته شدن در نهادهای خصوصی هم نیازمند داشتن معرّف هستند.

در کنار این مساله، نمی توان از نظر دور داشت ما در بسیاری از سازمانهای دولتی، نیازمند بکارگیری نیروهایی جدید، تازه نفس، جوان و خلاق هستیم و اگر بنا باشد در برخی سازمانها، به بهانه داشتن نیروی باتجربه و سابقه دار کافی، از استخدام افراد جدید چشم پوشی شود، سرانجام خیل عظیمی از تحصیل کردگان در رشته های مرتبط با سازمانهای مذکور چه خواهد شد؟ چندی پیش، معاون وزیر کار در مصاحبه ای از نیاز ایران به ایجاد 900 هزار فرصت شغلی جدید در هر سال خبر داده بودند. با توجه به این مساله و با درنظر داشتن آمار بیکاران در جامعه، به نظر می رسد مهم ترین دغدغه و مساله اجتماعی حال حاضر جامعه، باز کردن گره اشتغال باشد که به دنبال آن، قطعا بند بسیاری از مشکلات دیگر نیز از پای جامعه باز خواهد شد.

مردم سالاری:کمی خلافِ سیاست!

«کمی خلافِ سیاست!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن می خوانید؛«چیزی ندارم که تقدیم کنم جز رنج واشک وعرق وخون»؛ این جمله معروف وینستون لئونارد چرچیل، روزنامه نگار، نویسنده صاحب سبک در نثر انگلیسی وبرنده نوبل ادبیات است که به هنگام نخست وزیری اش در صحن مجلس ایراد کرد .چرچیل در میان افواه عمومی ایرانیان نماد پنهان کاری، دو دوزه بازی و مکر و ریاکاری است اما براستی انصاف باید داد که جمله بالا یکی از صادقانه ترین جملاتی است که در تاریخ سیاست از زبان سیاستمداری جاری شده است.چرچیل در آن سال های ناشاد جنگ و ویرانی و ناامنی آن اندازه در کوره سیاست آبدیده شده بود تا دریابد در جایی می باید با مردم یِکرویه بود واز سخنان دو پهلو وجملات شیک وترفندهای روابط عمومی دوری جست.نخست وزیر انگلستان درآن سال های شوم نه تنها با صداقت کم مانندی اعتماد خفته را در مردم بیدار کرد بلکه هوشمندانه نشان داد که می داند توسعه یک کشور بی آگاهی مردم از اوضاع واحوال وشرکت فرد فرد شهروندان درمسائل حوزه عمومی ، تصور باطلی است که می تواند دولتمندان را به اشتباهات پر هزینه بیندازد. افزون بر این، جمله بالا مصداق بارز «خلافِ سیاست» نیز هست.

خلاف سیاست به آن دست از سیاست هایی گفته می شود که به دور از عافیت جویی های مرسوم در سیاست وبا هدف آگاه سازی افکار عمومی از شرایط واقعا موجود پیش کشیده می شود؛ امری که در پهنه سیاست این روزهای کشور ما جای خالی اش به شدت احساس می شود. علی رغم تاکیدات مسوولین محترم دولت تدبیر و امید به گران نشدن «نان» تا پایان سال جاری،چند روزی است که شهروندان با لیست جدیدی از قیمت های نان روبرو شده اند وناگزیرند نان را سی درصد گران تر از سال های پیش به خانه ببرند! این که مردم این بار نیز بردبارانه با بالارفتن قیمت نان برخورد خواهند داشت نکته ایست که با نظر به تجربیات سال های رفته، کمتر می توان در آن تردید روا داشت اما با توجه به استراتژیک بودن کالای نان انتظار می رفت (والبته می رود) رییس جمهور محترم در سخنرانی ای با تشریح دشواری های موجود اندکی از نگرانی های مردمی بکاهد که به راستی با گران شدن نان به تنگناهای تازه افتاده اند و ناچار به برنامه ریزی دوباره زندگی روزمره خود هستند. هشت سال پنهان کاری،ندانم کاری وناراستی چنان ضربت های بزرگی بر پیکر سیاست وارد کرده است که تنها با اعتماد به مردم ودوری گزیدن از روش و منش سال های گذشته و بهره بردن از «خلاف سیاست» می توان آن را به دست فراموشی سپرد، امری که به نظر می آید از دولتی که نام «راستگویان» را برای نشان دادن فاصله خود از دولت گذشته برگزیده است،انتظار چندان بالایی نباشد! بانک مرکزی بریتانیا اعلام کرده از سال 2016عکس چرچیل به همراه جمله معروفش که در پیشانی این یادداشت نقل شد پشت اسکناس های 5پوندی درج می شود.

گویا قرار است در پس زمینه تصویر، ساعت نیگ بن(برج ساعت معروف لندن) نقش بندد که عقربه هایش ساعت 3 بعد از ظهر را یعنی زمان تقریبی سخنرانی چرچیل در صحن مجلس را نشان می دهد؛ ساعتی که یادآور صداقت کم مانند سیاستمدار کارکشته ایست که خلاف سیاست را برای به در آوردن جامعه از آتش و دودِ مشکلات برگزید.این که عقربه های صداقت دولت تدبیر وامید سرانجام چه شماره ای را نشان خواهد داد نکته ایست که برای دانستنش چاره ای نیست جز چشم دوختن به روزها وماه های پیش رو!

اعتماد:پشت پرده افزایش و کاهش قیمت نفت

«پشت پرده افزایش و کاهش قیمت نفت»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد به قلم منصور بیطرف است که در آن می خوانید؛شش سال پیش بود که قیمت هر بشکه نفت در بازارهای جهانی سه رقمی شد، یعنی هر بشکه نفت به ١٠٠ دلار رسید. با آنکه تا پیش از این سیر قیمت نفت در بازارها صعودی شده بود اما شاید کمتر کسی فکر می کرد که قیمت نفت به جز برای حدود یک سال که زیر ٦٠ دلار رفت، به بالای ٧٠ دلار برسد و در این اواخر هم روی ١٠٠ دلار باقی بماند. ماندگاری قیمت نفت به بالای ٨٠ دلار به مدت یک سال و ٩٠ دلار برای دو سال و ١٠٠ دلار برای یک سال دیگر خیلی از تولید کنندگان نفت را وسوسه کرد تا دلارهای حاصل از نفت را نه ذخیره بلکه وارد اقتصاد کشور خود کنند و با آن مردم خود را مرفه تر سازند.

اکنون مشخص شده است که بالا ماندن قیمت نفت نه به سود تولیدکنندگان عمده نفتی به ویژه کشورهای عضو اوپک، بلکه بیشتر به ضرر آنها شده است. هفته نامه اکونومیست در آخرین شماره خود، پرده از سیاست افزایش قیمت نفت در چهار سال گذشته برداشت، سیاستی که میانگین قیمت نفت را بالای ٩٠ دلار در هر بشکه نگه داشت و در این میان همه تولیدکنندگان نفت به وِیژه اوپکی ها فکر می کردند که به تنهایی سود حاصل از این افزایش قیمت نفت را به دست می آورند؛ اما در این میان تعداد معدودی کشور به ویژه ایالات متحده امریکا در حال بهره برداری از نفتی بودند که در قیمت های پایین جواب نمی داد، نفتی به نام «شیل». واقعیت این بود که نه «سند اویل» و نه «شیل اویل» در زمانی که قیمت هر بشکه نفت در بازارهای جهانی تا ٥٠ دلار باشد به صرفه نیست. زمانی تولید این نفت به صرفه است که قیمت آن در بازار به بالای ٨٠ دلار برسد.

از این رو شاهد آن هستیم که مردان نفتی «شیل اویل» با قیمت نفت بالای ١٠٠ دلار توانستند از سال ٢٠١٠ در ایالات متحده ٢٠ هزار چاه جدید حفر کنند که تقریبا ١٠ برابر چوب خط های محاسبه گری عربستان بود. این چاه ها باعث شدند که تولید نفت امریکا حدود سه میلیون بشکه در روز افزایش یابد و به ٩ میلیون بشکه برسد، حدود یک میلیون بشکه کمتر از تولید ١٠ میلیون بشکه یی عربستان سعودی.

اکنون واردات نفت امریکا حدود یک سوم کاهش یافته است و خود را بی نیاز از نفت ونزوئلا می داند، و در این میان هم اگر قیمت نفت به بشکه یی ٦٠ دلار هم برسد باز روی هر بشکه نفت شیل سه دلار بهره می برد زیرا تولید هر بشکه از این نوع نفت از ٧٠ دلار در سال ٢٠١٠ به ٥٧ دلار در سال گذشته میلادی رسیده است.
چه کشوری ضرر کرد ؟

شاید شش سال درآمدهای بالای نفتی برای کشورهای تولید کننده نفت اوپک سال های بسیار درخشانی بوده است اما حقیقت آن است که این کشورها از آنجا که به درآمدهای نفتی وابسته هستند هرگونه تزلزل در این درآمد می تواند اقتصاد آنها را با مخاطره مواجه سازد؛ اتفاقی که طی سه ماه گذشته رخ داده است. ماجرا چیست؟
در اقتصاد واژه یی است به نام قیمت شکننده یا «Break even». این به آن معنا است که تولید کالا یا فعالیت اقتصادی زیر قیمت شکننده به صرفه نیست و تولید کننده یا فعال اقتصادی را با مشکل مواجه می سازد. کاربرد این واژه در اقتصاد نفتی هم بسیار موثر است.

در سال ٢٠٠٨ میلادی قیمت شکننده نفت اوپک حدود ٥٠ دلار بود، این در حالی بود که متوسط قیمت نفت در این سال ٩٩ دلار بود؛ در سال ٢٠٠٩ قیمت شکننده اوپک به ٦٣ دلار رسید اما متوسط قیمت نفت ٦/٦١ دلار بود. در سال ٢٠١٠ قیمت شکننده نفت اوپک به ٧٠ دلار رسید ولی متوسط قیمت نفت در بازارهای جهانی ٣/٧٩ دلار بود؛ سال ٢٠١١ شاهد افزایش ٢٠ دلاری قیمت نفت بودیم، در این سال متوسط قیمت در بازار های جهانی ٣/٩٥ دلار شد، قیمت شکننده نفت اوپک هم به ٨٠ دلار رسید. در سال های ٢٠١٢ و ٢٠١٣ متوسط قیمت جهانی نفت ٩٤ و ٩٧ دلار بود اما قیمت شکننده نفت اوپک در سال ٢٠١٢ حدود ٨١ دلار و در سال ٢٠١٣، ٨٣ دلار شد. در مورد ایران به طور خاص قیمت شکننده نفت حدود ١٢٠ دلار است. اکنون این زمان فرا رسیده است. در حالی که مصرف کنندگان نفت از سود ٣/١ هزار میلیارد دلاری کاهش قیمت نفت بهره می برند، کشورهای تولیدکننده نفت باید سختی های تازه خود را بکشند؛ آنها دیگر نمی توانند نفت زیر ١٠٠ دلاری را تحمل کنند و باید برای اقتصاد نفتی خود چاره دیگری بیندیشند.

ابتکار:آیا بهار جنبش دانشجویی فرا رسیده است؟!

«آیا بهار جنبش دانشجویی فرا رسیده است؟!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید؛جنبش دانشجویی شصت و یکساله شد. این جنبش راه پر فراز و نشیبی را طی کرده است. مسیر جنبش دانشجویی همچون مسیر توسعه در ایران یکنواخت و هم آهنگ نبوده است، یعنی دوره های رکود، فعالیت و شکوفایی را پشت سر خود دارد. انقباض و انبساط این جنبش تابع قبض و بسط فضای سیاسی جامعه است.

البته این ارتباط یکطرفه نبوده است بلکه در مواردی این فضای جامعه بوده که از شرایط دانشگاه تأثیر پذیرفته است، که البته این دوران بسیار محدود است. تمرکز جنبش دانشجویی در دهه 60 متناسب با شرایط عمومی جامعه ی درگیر دفاع مقدس بود و به همین خاطر شهدای بسیاری را تقدیم کشور کرد و با خلاقیت و ابتکار عمل، بسیاری از نیازهای جنگ را برآورده نمود؛ بنیانگذار جهاد دانشگاهی و جهاد سازندگی شد و نقش کلیدی در استقلال کشور و رفع نیازهای جنگ ایفا نمود. با پایان جنگ و تغییر فضای عمومی جامعه، گفتمان جنبش نیز تغییر محسوسی کرد. بخشی از دانشجویان با همان گفتمان دهه شصت به ارزیابی رویکرد های حاکم در دهه هفتاد پرداختند.

آنان با ملاک های دهه 60 عملکردی همچون دوران دفاع مقدس را مطالبه می کردند و در مقابل برخی نیز متاثر از گفتمان حلقه کیان خواستار تغییرات دیگری بودند. ولی شرایط جدید اقتضای دیگر داشت. مسئولان وقت ترجیح دادند فضای کشور برای سازندگی آرام باشد و مطالبات را ذیل گفتمان سازندگی تحمل می کردند. بر این اساس دوره رکود و رخوت شروع شد.

به عبارتی مسئولان وقت شرط انبساط در فعالیت سازندگی را انقباض در فعالیت های دانشجویی و مدنی می دیدند و این هم رخ نمود. برخی از تشکل های شناسنامه دار همچون دفتر تحکیم، گفتمانی متفاوت با گفتمان دهه 60 برگزید. عناصر گفتمانی جنبش دانشجویی از آرمانها و ارزش های اولیه به آزادی،دموکراسی، جامعه مدنی و پلورالیسم تغییر یافت. این تغییر رویکرد که در نتیجه قبض صورت گرفته بود باعث تشکل سازی توسط مدیران وقت آموزش عالی گردید. تشکل سازی نه تنها به تکثر و چند صدایی ختم نشد، بلکه به دلیل رویکرد تشکل سازی از بالا، به انسداد صدا های متکثر در بدنه و حاکم سازی صداهای تحمیل شده گردید.

با فشار و افت ظاهری فعالیت تشکل های دانشجویی و همزمان با آتش فشان حضور مردم در خرداد 76، جنبش دانشجویی تولدی دیگر یافت و بهار این جنبش شروع گردید. در آن زمان گفتمان جنبش بیشتر از اینکه خود ساخته باشد، تابعی از گفتمان سیاسیون آن دوره بود. گفتمان جنبش با گفتمان دولتمردان یکی گردید و دانشجویان موتور محرکه دولت دوم خرداد گردیدند. اما این گفتمان در فضای عمومی غیریت ساز بود. عنصر غیریت گفتمان دوم خرداد بسیار پر رنگ و حساسیت زا و پُر هزینه گردید اما به طور طبیعی دولتمردان به لحاظ حقوقی مصون ماندند ولی جنبش دانشجویی خاکریز اول قربانیان این معرکه گردیدند. در آن دوران فعالیت های فکری، سیاسی و فرهنگی دانشجویان فزونی یافت، بطوری که خیل عظیمی از دانشجویان در قالب های مختلف فعالیت داشتند اما تندروی های صورت گرفته به سرعت بهار فعالیت دانشجویی را به خزان تبدیل نمود.

برخی از سیاسیون بی رحمانه هزینه خواست های خود را بر دوش دانشجویان بی پناه گذاشتند و آنان را به مسلخ پرداخت هزینه رفتارهای خود بردند. با پایان حاکمیت دوم خرداد، زمستان جنبش دانشجویی شروع گردید. با انقباض فضای سیاسی کشور، فضای دانشجویی هم گرفتار قبض شدید شد و انجماد فعالیت همه جا را فرا گرفت. فضای دانشگاه امنیتی گردید و فعالیت های دانشجویی پُر هزینه و بی رمق شد و تشکل های مستقل دانشجویی به مرور به محاق رفتند. تشکل های محدود با پوشش حداقلی در حوزه های صنفی، سیاسی و فرهنگی فعال مایشاء شدند.

اکثریت دانشجویان عطای فعالیت های جمعی را به لقایش بخشیدند و تفرد گرایی و تفریح گرایی، روح حاکم گردید. اما اکنون با سرکار آمدن دولت اعتدال گرای دکتر روحانی امید به شکفتن شکوفه بهاری جنبش دانشجویی روز افزون شده است ولی در این مسیر مشکلات بسیاری همچنان وجود دارد.

1- ذائقه دانشجویان درآن هشت سال انجماد و تک صدایی تغییر کرده است و دانشجویان رغبت کمتری به فعالیت های جمعی مستقل از خود نشان می دهند.

2- دمیدن حیات دوباره به کالبد جنبش دانشجویی و به حر کت در آوردن آن نیازمند دمی مسیحیایی می باشد. این نقش را مدیران آموزش عالی بر عهده دارند و برای تحقق آن بایست تلخی انتقاد را بر شیرینی تملق و تمجید بر خود هموار کنند.

3- دانشجویان نیز با آسیب شناسی راه طی شده، فرصت فراهم آمده را مغتنم شمرند و اجازه ندهند که این فرصت همچون گذشته به بهانه تندروی ها و خود خواهی ها به بیراهه برود.

4- حیات جنبش دانشجویی در مطالبه گری و انتقاد می باشد. جنبش دانشجویی همچنان باید مطالبه گر و منتقد وضع موجود باشد. آغوش باز مسئولان در مقابل مطالبه گری و انتقاد دانشجویان امکان دمیدن روح تازه را به جنبش دانشجویی فراهم می آورد.

5- تندروی و فعالیت های رادیکال سمی مهلک برای فضای دانشگاه است و بهانه ای برای واکنش های رادیکال خواهد بود.

دنیای اقتصاد:پاشنه آشیل اصلاحات اقتصادی

«پاشنه آشیل اصلاحات اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی میرزاخانی است که در آن می خوانید؛نحوه اعلام قیمت های جدید نان، بار دیگر یکی از ضعف های اساسی دولت برای پیشبرد اقناعی اصلاحات اقتصادی را نمایان کرد. پیش تر، همین فرآیند ناقص را در زمان اعلام قیمت های جدید خودرو شاهد بودیم که دولت را به رغم اتخاذ یک سیاست صحیح برای اصلاح بازار خودرو در موضع متهم نشاند. این تصور که همه اجزای اصلاحات اقتصادی باید خوشایند عموم مردم باشد همان قدر اشتباه است که تصور عمل جراحی برای بیماران. دولت وارث اقتصادی است که زخم های سطحی و عمیق مختلفی بر پیکر آن ایجاد شده و درمان هر کدام از این زخم ها باید به شیوه خاص خود انجام شود، اما همه این درمان ها معطوف به هدف بهبود حال بیمار است.

در بحث گرانی و تورم به نظر می رسد دولت نیز همانند عامه مردم جای علت و معلول را اشتباه گرفته است و به همین دلیل قادر به اقناع افکار عمومی برای اصلاحات اقتصادی نیست.

تصور عامه مردم این است که گرانی باعث تورم می شود و به همین دلیل دولت باید از گران کردن کالاهای مختلف اجتناب کند.

در حالی که نگاه کارشناسی به مساله، دقیقا عکس این گزاره است؛ یعنی این تورم است که گرانی را گریزناپذیر می کند و ریشه تورم نیز چاپ پول بدون پشتوانه است. پمپاژ پول بدون پشتوانه به اقتصاد بلافاصله باعث گران شدن آن دسته از کالاهایی می شود که دولت هیچ نوع اهرم کنترلی برای جلوگیری از افزایش قیمت آنها ندارد که اکثر کالاها اعم از خوراکی ها، پوشاک، مسکن، اجاره، کالاهای بادوام و خدمات مختلف در این دسته هستند. ولی ظهور گرانی در کالاهایی که دولت اهرم کنترل قیمت آنها را در اختیار دارد، معمولا به تاخیر می افتد. در عین حال، بازار بخش مهمی از این کالاها نیز به سرعت دو نرخی می شود، اما در مورد بخش دیگری از این کالاها با افزایش سوبسید دولتی حتی از دو نرخی شدن بازار هم جلوگیری می شود.

اگر مروری بر روند گران شدن کالاها در سه سال گذشته داشته باشیم، همین فرآیند را عینا مشاهده خواهیم کرد. به عبارت دیگر، اعلام قیمت های جدید برای خودرو در اوایل سال جاری رسمیت دادن به افزایش قیمتی بود که همانند هزاران قلم کالای دیگر تحت تاثیر پمپاژ پول تورمی قرار گرفته بود؛ اما این افزایش نرخ برای آن هزاران قلم کالا اعم از مسکن و کامپیوتر و موبایل و کالاهای بادوام و خدمات مختلف بلافاصله قطعی شد ولی در مورد خودرو و نان به دلایل گفته شده به تاخیر افتاد. این دوگانگی در تغییر قیمت گروه بزرگی از کالاها و خدمات در کنار تثبیت اداری قیمت گروه کوچک تری از کالاها باعث اختلال در قیمت نسبی این دسته از کالاها می شود که سفته بازی و اتلاف منابع گسترده و قفل شدن سرمایه گذاری برای تولید این دسته از کالاها کمترین عارضه آن است.

بنابراین آنچه دولت در اصلاح قیمت این کالاها انجام می دهد، جراحی زخمی است که خود ایجاد نکرده است بلکه وارث آن است.

این زخم بر اثر پمپاژ پول تورم ساز به اقتصاد در دوره گذشته ایجاد شده است و جراحی آن مستلزم اقناع عمومی برای همراه سازی مردم است.

دولت در اعلام ضرورت این جراحی ها باید صادقانه با مردم صحبت کند و به گونه ای عمل نکند که گویی کار خلافی را پنهان کارانه به پیش می برد و به همین دلیل رئیس جمهور محترم شرمنده یا مکدر است. این نوع مواجهه با مساله اصلاحات اقتصادی نه تنها باعث همراه شدن عموم مردم با سیاست های دولت نمی شود بلکه چه بسا مقاومت در برابر اصلاحات اقتصادی را به صورت پیدا و پنهان به دنبال داشته باشد که نهایتا پیشبرد سیاست های اقتصادی را با مانع مواجه می کند.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار