پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28 - ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۲۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۹
سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تبعات سه گانه یک همه پرسی»،«برگ برنده دست ماست»،«محاکمه آقای دبیرکل»،«خوشبینی به توافق هسته‌ای»،«بحران مقبولیت»،«دزدی بدون کلید!»،«سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات»،«انصاف و جای خالی آن در زندگی‌های ما...»،«پیشنهاد روحانی؛ همچنان اثرگذار»،«مسیری که باید رفت»،«ما و خوانِ نعمتِ جنگ!»،«استقلال بانک مرکزی؛ کلید لغو تحریم»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۲۶۱۵

خراسان:تبعات سه گانه یک همه پرسی

«تبعات سه گانه یک همه پرسی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می خوانید؛در همه پرسی روز پنج شنبه در اسکاتلند ۵۵ درصد از رای دهندگان به طرح جدایی از بریتانیا رای منفی دادند. این همه پرسی با شرکت ۸۵ درصد از واجدین شرایط رای دادن برگزار شد. این میزان مشارکت سیاسی در اسکاتلند در نوع خود کم نظیر توصیف شده است. در صورتی که استقلال طلبان در همه پرسی ۱۸ سپتامبر دست بالا می یافتند، چهره سیاسی بریتانیا، یکی از سه قدرت بزرگ اروپایی یک شبه دستخوش تغییرات بنیادی می شد. در واکنش به این رویداد انتظار می رفت که نخست وزیر بریتانیا مجبور به استعفا شود، حزب کارگر، به دلیل از دست دادن نمایندگان اسکاتلندی در پارلمان مرکزی تا چند دهه در انگلستان فرصت رسیدن به اکثریت پارلمانی و تشکیل دولت را از دست داده و جایگاه بریتانیا در جامعه اروپا، از کشور ایتالیا کوچک تر شود. در صورت رای مردم اسکاتلند به استقلال، پوند استرلینگ، واحد پولی آن کشور، ضعیف می شد و روند افزایش رشد اقتصادی در آن کشور کند. در این صورت میلیارد ها دلار ارزش سهام بسیاری از واحد های بانکی، تجاری و تولیدی از دست می رفت. جامعه اروپا در صورت رای مردم اسکاتلند به استقلال با بحران سیاسی تازه و نا آرامی محسوس اقتصادی و پولی روبرو می شد. قرار بود در صورت رای دادن به استقلال و جدایی اسکاتلند از بریتانیا، بیش از ده درصد از تجهیزات نظامی آن کشور در اختیار کشور تازه تاسیس شده قرار گیرد. به این ترتیب، بریتانیا قادر به مشارکت در طرح های نظامی ناتو به شیوه سابق نبود. بی جهت نبود که دولت و حکومت انگلستان با تمام توان خود وارد کارزار همه پرسی شده بودند، از دیوید بکهام گرفته تا بیل کلینتون همه برای جلوگیری از این جدایی بسیج شدند. سه حزب بزرگ انگلستان به اسکاتلندی ها وعده دادند که چنان چه مستقل نشوند، سهم بیشتری از کیک قدرت و ثروت بریتانیا را به آنها خواهند داد. نتیجه این که 55درصد واجدین شرایط در اسکاتلند به استقلال جواب منفی داده اند. در ادامه به بررسی تاثیرات این رفراندوم در سه سطح تحلیلی، خرد (اسکاتلند)، میانه (بریتانیا) و کلان ( اروپا) می پردازیم:

جامعه قطبی در اسکاتلند

نتایج رفراندوم نشان می دهد که بیش از دو میلیون نفراز جمعیت پنج میلیون و ۳۰۰ هزار نفری اسکاتلند خواهان باقی ماندن این کشور در بریتانیا هستند. اما وقتی بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از این جمعیت خواهان استقلال هستند، یعنی کار به همین جا ختم نخواهد شد، چرا که چشم بستن بر خواست حدود نیمی از رای دهندگان کار آسانی نیست. حالا جامعه اسکاتلند دوپاره و قطبی شده است ، تحلیل گران معتقدند این دو پارگی و تقابل دیدگاه ها به حدی است که حتی نتیجه رسمی رفراندوم هم نمی تواند اثرات این دوپارگی را از بین ببرد. نیمه ای که خود را واقع بین و خواهان شرایط بهتر زندگی می داند و نیمه ای که می خواهد رویای دیرینه استقلال را به طور صلح آمیز به سرانجام برساند و مردم اسکاتلند را برای همیشه از رقابت با انگلستان رها سازد، رقابتی که در تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، مذهب و سیاست هر دو کشور ریشه دارد. اما این بار رقابت به درون خانه آمده است.

عامل اصلی دوپارگی مردم اسکاتلند روند دوگانه شکل گیری هویت در حدود ۵۰ سال گذشته است. تقریبا نیمی از اسکاتلندی ها هویت اول خود را هویت اسکاتلندی می دانند و بریتانیایی بودن را به عنوان هویت دوم خود می شناسند. اما نیمی از مردم هم هستند که هویت اول خود را بریتانیایی می دانند و اگرچه به تاریخ و فرهنگ اسکاتلند علاقه دارند، اما این شیفتگی تا حدی نیست که حاضر باشند به خاطر آن سختی های اقتصادی را برای بیش از ده سال و شاید هم برای بیش از آن تحمل کنند و به خاطر آن به دیگر مردم بریتانیا یا دیگر مردم جهان فخر بفروشند. برای این گروه اسکاتلندی بودن معنای برانگیزاننده یا به اصطلاح رمانتیکی ندارد. به احتمال زیاد هیچ نتیجه ای نمی تواند نیمه بازنده را راضی کند. از همین رو است که خیلی ها معتقدند، روز پس از رفراندوم، مناظره ها و گفت وگوها به پایان رسید، اما روز اول رویارویی این دو گروه در اسکاتلند محسوب می شود، رویارویی که مناسبات سیاسی و اجتماعی جدیدی در اسکاتلند برپا خواهد کرد.

پایانی بر سنترالیسم وست مینیستر

سطح دوم تحلیل به تاثیرات همه پرسی استقلال در اسکاتلند بر بریتانیا یعنی مجموعه کشورهای اسکاتلند، ولز، ایرلند و انگلستان مربوط می شود. یکی از وعده هایی که دولت و سران احزاب بزرگ بریتانیا به رای دهندگان اسکاتلندی داده اند، این است که پارلمان بریتانیا در روندی قانونی و حقوقی به وضعیت کنونی و نیمه مستقل اسکاتلند سر و سامان داده و مسیر آن را به سمت یک خودمختاری رادیکال ریل گذاری کند. قرار است این امر از مسیر تدوین یک قانون اساسی جدید مدون شود ، که در آن صورت بقیه مناطق بریتانیا از جمله ولز و ایرلند هم متقاضی چنین شرایطی خواهند شد و در نتیجه کل سیستم بریتانیا به سمت یک سیستم فدرالی یا کنفدرالیسم خیلی باز خواهد رفت که طبیعتاً اثرات همه جانبه ای خواهد داشت و این امر به معنی کاهش تمرکز قدرت در لندن و پایان سنترالیسم وست مینیستر خواهد بود. تحلیل گران معتقدند با وجود شکست استقلال طلبان، بریتانیا دیگر بریتانیای پیش از این همه پرسی نخواهد بود و ناچار به اجرای برخی تغییرات اساسی است.

اسکاتلند و رویای جدایی طلبی اروپایی

البته این تمام ماجرای همه پرسی استقلال در اسکاتلند نیست. یک سر دیگر تبعات این همه پرسی را باید در کاتالونیای اسپانیا و فلاندر بلژیک ،تیرول ایتالیا، جزایر فاروئه دانمارک، ژورا در سوئیس و مجارهای ویودین در صربستان جستجو کرد. سطح سوم تحلیل تاثیر این رفراندوم بر جدایی طلبان اروپایی است. حداقل دو نقطه دیگر در اروپا چشم به رفراندوم اسکاتلند داشتند، منطقه کاتالونیا در اسپانیا که قرار است رفراندوم جدایی از اسپانیا را در ماه نوامبر (کمتر از دو ماه دیگر) برگزار کند و فلامان های ساکن بلژیک که نمایندگان جدایی طلب آن در پارلمان اروپا این روزها دفاتر خود را با پرچم اسکاتلند تزئین کرده بودند. برخی تحلیل گران معتقدند که رای "نه" مردم اسکاتلند به استقلال، جدایی طلبان اروپایی را دلسرد خواهد کرد با این حال گروهی دیگر رای 45 درصدی اسکاتلندی ها به جدایی را اتفاقی کم نظیر توصیف کرده و معتقدند" چند سال قبل اگر رفراندومی در اسکاتلند برگزار می شد، این رقم شاید از چند درصد بیشتر نمی شد. بنابراین در کاتالونیا، در بلژیک یا در جاهای دیگر، طرفداران جدایی می توانند از این درصد بالا روحیه بگیرند و الزاماً نتیجه همه پرسی اسکاتلند برای آن ها ناامیدی و یا منفی نیست."

کیهان:برگ برنده دست ماست

«برگ برنده دست ماست»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛« تعالیم اسلام و تجربیات تاریخی نشان داده که جز با توکل به الله و تکیه بر مردم، پیروزی و غلبه بر مشکلات میسر نبوده و نخواهد بود. با توجه به حقیقت بالا، شرکت ما در این شورا به منظور بیان واقعیتی است که در حال حاضر در کشورمان می گذرد. رجاء واثق داریم که اولا شورای امنیت با پذیرش حق وتو برای زورمندان و دارا بودن وابستگی های دیگر عملا قادر به خدمت جدی به ملل محروم و مستضعف جهان نیست و ثانیا تاریخ گذشته این شورا مبین این واقعیت است در مواردی نیز که شورا قادر به اتخاذ تصمیمات اصولی تحت فشار افکارعمومی جهان گردیده است، باز هم در اثر مخالفت یک یا چند ابرقدرت هیچگونه ضمانت اجرایی برای تصمیمات مزبور وجود نداشته است. عدم اجرای قطعنامه های این شورا درباره اسرائیل غاصب پس از 13 سال و همچنین درباره رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی گواه روشنی بر مدعای ماست، لذا حضور ما در این شورا صرفا به دلیل رساندن ندای مظلومیت ملت مسلمان و بپاخاسته ایران به گوش مردم سراسر جهان و هشدار به آنها از بابت خطر سرکوب انقلاب و بازتاب آن بر مبارزات کلیه خلق های در بند می باشد. در این مقام، بار دیگر به ابرقدرت ها و مستکبرین جهانی اخطار می کنیم که با توجه به شکست های پیاپی، دست از تلاش های مذبوحانه و توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران برداشته، بدانند که رشد و گسترش روزافزون انقلاب الهی ما را که با خون شصت و پنج هزار شهید به ثمر رسیده و با خون هزاران شهید پس از انقلاب بارور گردیده، هرگز نخواهند توانست متوقف کنند.»

اینها، گوشه ای از سخنان سرباز فداکار و مقلد حقیقی امام امت، شهید رجایی است که در آبان 1359 در دومین ماه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با حضور در جلسه فوق العاده شورای امنیت سازمان ملل بیان شده است. سخنانی که زمان، درستی و اصالت آن را ثابت کرد و نشان داد آنچه آن شهید بزرگوار در سال 59 می دیده، مو به مو درست بوده و تحقق یافته است، آن روزها شهید رجایی با شناخت دقیق از اصلی ترین مساله کشور یعنی جنگ تحمیلی و با پیش بینی درست از ماهیت آمریکا و دیگر دشمنان قسم خورده انقلاب نوپای اسلامی، حرف دل ملت مظلوم ایران را بی لکنت و پرده پوشی به گوش جهانیان رساند و بی توجه به هیاهوهای ساختگی داخلی- وجود بنی صدر و جریانات منافق و توده ای و ملی مذهبی و... - باید به مساله اصلی و البته به شکل اصولی و درست آن پرداخت.

این مقدمه بیان شد تا به موضوع این روزها یعنی سفر مجدد رئیس جمهور محترم کشورمان به نشست مجمع عمومی سازمان ملل بپردازیم و ببینیم، الگوهایی مثل شهید رجایی در بزنگاه های تاریخ یک ملت، چقدر مورد توجه قرار می گیرند و روش و منششان بعنوان سیره ای درخشان الگوی عملی بکار بسته می شود؟ ببینیم اگر تنها 20 ماه پس از پیروزی انقلاب و در کشاکش منازعات گروه های معاند با خواست و انتخاب مردم و در کوران یک جنگ ویرانگر می توان آنگونه مقتدرانه ایستاد و حرف دل یک ملت را گفت و از هیچ ابرقدرتی نهراسید، امروز در سی و ششمین سال به ثمر نشستن انقلاب اسلامی هم می توان همانگونه با اقتدار از حق مردم دفاع کرد یا نه؟ ایران امروز، قدرتمند تر شده یا نه؟! مساله مهم کشور کدام است و حول چه محوری باید با جهانیان و بخصوص ابرقدرتهای ظالم سخن گفت و سیاست اصولی ما در اجلاس سازمان ملل، چه باید باشد؟

1- سال قبل و در نخستین ماه های فعالیت دولت یازدهم عده ای با تغافل از مسائل اصلی و مهم کشور و مطالبات واقعی مردم، «بزک کردن چهره آمریکا» را در دستور کار خود قرار دادند. آسمان و ریسمان به هم بافتند و چنان وانمود کردند که شکستن تابوی مذاکره با آمریکا و دست زدن به «کارهای نابجا» مسأله اصلی کشور است و با آن می توان همه مشکلات را حل کرد. یکسال پس از آن ماجرا، تحریم ها فزونی یافته و دشمنی آمریکا کم که نشده هیچ، تهدید نظامی هم به آن اضافه شد! تا آنجا که وزیر خارجه کشورمان صراحتا اعلام می کند: «نتیجه تحریم ها، چیزی جز خشم و نفرت مردم ایران از آمریکا نیست» با این حال، آنها که هیچوقت با مردم نبوده اند و از حرف دل آنها خبری نداشته اند، باز هم آوردگاه دیپلماتیک کشورمان در آمریکا و نقش آفرینی سربازان عرصه دیپلماسی ایران را با خیالبافی به «ضیافت نیویورک» تعبیر می کنند! و یکبار از خود نمی پرسند در کدام ضیافت، میزبان، مهمان را با جنگ نظامی و توهین و تهدید و تحریم پذیرایی می کند؟! این عده که یا در انجام ماموریتشان خیلی شتاب دارند و یا در خوش خیالی مفرط به سر می برند- که این دومی بسیار دور از ذهن است- فراموش کرده اند که برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، هشت ماه است که کشورمان در سازمان ملل سفیر ندارد و دلیل آن هم کارشکنی آمریکا، همان میزبان ضیافت نیویورک است!

2- در کنار این گروه- که بی شک ماموریتی بزرگ را در هموار کردن مسیر آمریکا بر عهده گرفته اند- عده ای دیگر به حواشی داخلی دامن می زنند و اجازه نمایان شدن وضع واقعی کشورمان و وضع حریف اصلی یعنی آمریکا را نمی دهند! این عده هر دم با حرف و بحث تازه ای که طرح و شرح آن هیچ ضرورت، اهمیت و موضوعیتی ندارد، کاری می کنند که موج رسانه ای تازه ای به راه بیفتد و مردم و حتی مقامات کشور در محاسبات خود دچار اشتباه شوند و متوجه نشوند در چه بزنگاه تاریخی ایستاده ایم و اندکی مقاومت بیشتر، ما را از چه گذرگاهی عبور خواهد داد.

حریف در چه وضعی است و استقامت و ایستادگی ما با او چه خواهد کرد. تخصص آنها حاشیه سازی است! مثلا کسی که همین چند ماه پیش با بکارگیری شخصی موهن به امام راحل در مجموعه تحت مدیریتش آماج اعتراض و انتقاد قرار گرفته بود و حتی پس از عزل، او را در یک جلسه عمومی درصدر مجلس و کنار دست خود نشانده بود، ناگهان خاطره ای مربوط به 50 سال قبل را بیان می کند و یک جنگ رسانه ای تازه به راه می اندازد! خاطره ای که برای صحت آن هیچ دلیلی وجود ندارد و برعکس در رد و غیرصحیح بودن آن شواهد فراوانی است و حتی اگر به فرض محال هم صحیح باشد، دردی از مردم مداوا نمی کند و گرهی از کار بسته آنها نمی گشاید و معلوم نیست جز تحریف افکارعمومی مردم و تشویش ذهن آنها، چه نفعی برای کشور و انقلاب دارد؟! این هم نوعی دیگر از طرح مسئله اصلی و اول کشور است!

3- اگر مسائل اخیر کشور آنچه ذکر شد باشد، طبیعتا دست ما خالی است و سربازان انقلاب، چیزی برای رو کردن در عرصه بین الملل، که به فرموده رهبر انقلاب «جبهه دیپلماسی» است ندارند و از همین حالا باید نگران نتایج این نبرد بود! اما واقعیت چیز دیگری است و سخنان اخیر رئیس جمهور محترم و وزیر خارجه کشورمان، این امید را ایجاد می کند که آنها در دام این جریان سازی ها قرار نگرفته اند و به تجربه دریافته اند که در یکسال گذشته و علیرغم تلاش برای اعتمادسازی با آمریکا و غرب، نه تنها ذره ای در مواضع خصمانه و کینه توزانه آنها نرمشی ایجاد نشد، بلکه عدوات دشمنی ها رنگ تازه به خود گرفت.

4- واقعیت مهم و غیرقابل انکار- که گمان می رود عده ای در داخل با هیاهو و جنجال سعی در پوشاندن آن دارند - این است که آمریکا، افزون بر اینکه از شرایط نامساعد اقتصادی و اجتماعی داخلی رنج می برد، در منطقه نیز با معضلات جدی و مهمی روبروست که هر یک در برابر هژمونی و اقتدار ابرقدرتی که حالا کم کم ستاره های اقبالش بیشتر و بیشتر افول می کند، چالشی عظیم قلمداد می شود. نوکران دست پرورده آنها یعنی داعش، در عراق و سوریه ناکام مانده اند و عملا سال ها سرمایه گذاری آمریکا بی ثمر بوده است! آمریکایی که 2 ماه پیش از پدیده داعش حمایت می کرد و آن را نتیجه منطقی و منصفانه اقدامات دولت نوری مالکی می دانست و انگلیسی که به جای واژه تروریست از عبارت «پیکارجویان» برای نام بردن از داعش استفاده می کرد، امروز نگران هجوم سگ های دیروز خود، ائتلاف درست می کنند تا بلکه بتوانند، ماموران دیروز خود را مهار کنند و جلوی آبروریزی احتمالی آینده را بگیرند و البته به این بهانه باز هم جای پایی در منطقه داشته باشند! از دیگر سو تلاش های مهمترین متحد آنها در منطقه یعنی عربستان در ماجرای یمن بی ثمر مانده و قیام فراگیر مردم یمن وارد مرحله تازه ای شده و منطقه آبستن رخ داد تازه ای از جنس انقلاب های اسلامی است. مصادیقی از این دست که شرح و وصف این روزهای آمریکا در منطقه است، فراوان است و سخن را به درازا می کشد.

اما آنها به سیاق همیشه، علیرغم آنکه در موضع ضعف و استیصالند، هیاهو می کنند و به قول امام راحل «اُشتلم» می زنند! و در حالیکه از اداره کوچکترین امری در منطقه عاجزند و نظام اسلامی به معنی واقعی کلمه تعیین کننده مهمترین خطوط سیاسی منطقه و جهان اسلام شده، با جار و جنجال و بکارگیری عوامل گوناگون و فراخوان نوکران داخلی، سعی در وارونه جلوه دادن موضوع دارند و در شرایطی که در باتلاق های مختلف منطقه ای فرو رفته اند و ما دست نیازشان را مقتدرانه و هوشمندانه پس زده ایم، جوری سخن می گویند که گویی ما با همه وجود به آنها نیاز داریم و این آنها هستند که می توانند ناجی ما باشند! و اصلا به روی خودشان نمی آورند که مثلا در موضوعی مثل مبارزه با داعش 3 بار از ما درخواست کرده اند و جواب رد شنیده اند!

اینها و ده ها سند دیگر از ضعف افول ستاره آمریکا، که برای آنها که اهل انصاف باشند پوشیده و پنهان نیست و نیز پیشرفت های شگفت انگیز کشور در حوزه های گوناگون، علیرغم شدیدترین تحریم های تاریخی، نشان از آن دارد که ماجرا کاملا بر عکس است و اولا انقلاب اسلامی سال هاست از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و راه خود را در میان مردم مسلمان و مستضعف باز کرده و برای آنها به الگویی برای زیست و زندگی در دنیای پر تزویر امروز بدل شده و ثانیا احیاء و بقای آمریکا در منطقه به شدت نیازمند نظر موافق و چراغ سبز ایران اسلامی است و آنها بدون جلب نظر ما، کمترین جای پایی در منطقه نخواهند داشت. گرچه تظاهر به چیز دیگری کنند. از این رو، باید دانست که مسئله اصلی اقتدار و توانمندی ایران اسلامی است و در هر مذاکره ای باید از این موضع سخن گفت و بر آن پای فشرد و اگر بیشتر و مقتدرانه تر از شهید رجایی در آن روزگار غربت و تنهایی و نو پا بودن انقلاب سخن نمی گوئیم، لااقل ذره ای از آن جایگاه کوتاه نیائیم.

جمهوری اسلامی:محاکمه آقای دبیرکل

«محاکمه آقای دبیرکل»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛ابراز خوشبینی دکتر ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، بان کی مون دبیرکل سازمان ملل و خانم اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نسبت به حصول توافق در مورد مذاکرات هسته ای ایران با گروه 1+5، نشانه ای مثبت در روند مذاکرات و رسیدن به توافق جامع در این زمینه است. دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان در دیدار با بان کی مون دبیرکل سازمان ملل ضمن تأکید بر اراده جدی و حسن نیت جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به راه حل مناسب در این زمینه، گفت: "نسبت به حصول توافق خوشبین هستیم و معتقدیم رسیدن به توافق امکان پذیر است."

نکته مهم تر اینست که وزیر امور خارجه کشورمان در کوران مشکلات مربوط به مذاکرات هسته ای، بر مواضع اصولی کشور تأکید کرد و گزارش اخیر دبیرکل سازمان ملل درخصوص وضعیت حقوق بشر در ایران را خلاف روند واقعی و برنامه و اقدامات دولت ایران دانست. وی با این اقدام خود، به دبیرکل سازمان ملل فهماند که دولتمردان ایرانی حتی در حساس ترین شرایط نیز از کشور خود دفاع می کنند.

دکتر ظریف با تشریح جایگاه ایران و تحولات و ویژگی های مثبت و انحصاری جامعه ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، انتشار گزارش در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران را مبتنی بر نگرش سیاسی دانست و اظهار داشت: "اینکه در منطقه ما، فقط در مورد کشور ایران گزارش منتشر می شود قابل پذیرش نیست و تهیه چنین گزارش هایی تداوم نگاه سیاسی و دوگانه به مسایل حقوق بشر است."

این موضع گیری صریح و شفاف وزیر امور خارجه کشورمان را باید نوعی به محاکمه کشیدن دبیرکل سازمان ملل به خاطر تخلف آشکار وی از وظایف قانونی تعریف شده برای مسئول بالاترین سازمان بین المللی دانست. واقعیت اینست که ورود آقای بان کی مون به مقوله حقوق بشر و موضع گیری علیه جمهوری اسلامی ایران در آستانه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل و برگزاری مذاکرات حساس هسته ای میان ایران و اعضاء گروه 1+5 اقدامی حساب شده مبتنی بر سیاسی کاری بود. هر چند دبیرکل سازمان ملل در همین دیدار با دکتر ظریف، به تمجید از ایران پرداخت و با صراحت گفت: "ایران نقش بسیار موثری دارد و بازیگر مهمی در منطقه است و می تواند برای حل مشکلات نقش سازنده ای را ایفا کند و استفاده از ظرفیت ایران باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد" اما خود او هم می دا ند که این سخن با آنچه در هفته گذشته به بهانه حقوق بشر علیه ایران گفته بود تناسبی ندارد. روشن است که می توان این واقعیت را فهمید که آقای دبیرکل سخن هفته گذشته را از روی دیکته ای که برای وی نوشته بودند خواند و آنچه در دیدار با وزیر امور خارجه ایران گفت حرف واقعی خود او بود. هر چند این عملکرد دوگانه برای اهل فن قابل فهم است، ولی برای کسی که بر مسند ریاست سازمان ملل یعنی بزرگ ترین سازمان جهانی با وظایف روشنی که برای آن در نظر گرفته شده است تکیه زده بهیچوجه مناسب نیست.

بهتر است قدری روشن تر با آقای بان کی مون سخن بگوئیم و واقعیت هائی را که شاید تلاش می کند نادیده بگیرد به وی یادآور شویم.
آقای دبیرکل، شما برای تازه ترین جنایتی که سران رژیم صهیونیستی در غزه مرتکب شده اند و بیش از 2300 نفر زن و کودک و پیرمرد غیرنظامی را به شهادت رساندند و هزاران خانه و ده ها بیمارستان و مسجد و کلیسا و مدرسه را با خاک یکسان کردند، احساس پایمال شدن حقوق بشر نکردید. شما می دانید که بزرگ ترین حامی مالی، تسلیحاتی، سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست ها در این جنایات، شخص اوباما رئیس جمهور آمریکا بود و سایر دولتمردان آمریکائی نیز با او در این زمینه همراهی کردند.

مقر سازمان ملل در خاک آمریکا قرار دارد و شما هنگامی که در دفتر کارتان در سازمان ملل مشغول فعالیت هستید در واقع در کشوری حضور دارید که همین آقای اوباما و همکاران او که شریک جنایات سران رژیم صهیونیستی هستند مدیریت آن را برعهده دارند. این فعالیت شما درحالی که هیچ اعتراضی به رئیس جمهور و سایر دولتمردان آمریکائی به خاطر شرکت در جنایات صهیونیست ها علیه مردم بی گناه غزه به عمل نمی آورید چگونه می تواند وجدانتان را دچار عذاب نکند؟ شما می دانید که حتی تعدادی از مراکزی که زیرمجموعه های سازمان ملل هستند، عملکرد رژیم صهیونیستی در جنگ 51 روزه غزه را جنایت جنگی دانسته اند.

اکنون شما باید به این سؤال بسیار مهم و اساسی پاسخ بدهید که چگونه می توانید در برابر این جنایت جنگی سکوت کنید و عاملان این جنایت و حامیان آنها را ناقضان حقوق بشر ندانید و در آستانه شروع به کار مجمع عمومی سازمان ملل خواستار تعقیب قضائی این جنایتکاران نشوید؟
این روزها "باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا بدون کمترین اعتنا به شما و سازمان تحت ریاستتان درصدد انجام اقدامات نظامی در عراق و سوریه است درحالی که مردم و مسئولان این دو کشور چنین اجازه ای را به او نداده اند و این اقدام او را نقض حاکمیت این کشورها می دانند.

نقش شما به عنوان دبیرکل سازمان ملل در این ماجرا چیست؟ چرا در برابر این تخلف آشکار از مقررات بین المللی سکوت کرده اید؟ شما وظیفه دارید اجلاس سال جاری مجمع عمومی سازمان ملل را به اجلاسی برای محاکمه رئیس جمهور آمریکا و سران رژیم صهیونیستی به خاطر آنهمه جنایت که در جنگ 51 روزه غزه مرتکب شده اند تبدیل کنید. متأسفانه شما نه تنها چنین کاری نخواهید کرد بلکه به باراک اوباما اجازه خواهید داد در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند و هرچه می خواهد در حمایت از جنایتکاران بین المللی و علیه مظلومان سخن بگوید و حقوق بشر را به سخره بگیرد!

شما آقای دبیرکل می دانید که حامی اصلی داعش و بقیه گروه های تروریستی که نزدیک چهار سال است که در سوریه جنایت می کنند، دولت آمریکاست، همان دولتی که حالا مدعی مبارز با داعش است! با اینحال چرا شما از جایگاه خودتان برای افشای اینهمه جنایت علیه بشریت که با حمایت های مالی، نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و تبلیغاتی آمریکا صورت گرفته استفاده نمی کنید؟

از کارشکنی های دولت آمریکا علیه مذاکرات هسته ای و حقوق هسته ای ملت ایران شما کاملاً آگاهی دارید. با اینحال چرا در این زمینه افشاگری نمی کنید؟ شما و خانم اشتون، همین دیروز نسبت به نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 ابراز خوشبینی و امیدواری کردید. آیا برای تحقق این امید متعهد می شوید علیه کارشکنی های آمریکا افشاگری کنید؟ اگر چنین کنید، شاید بتوانید اندکی از کوتاهی های خود در انجام وظایف دبیرکلی سازمان ملل را جبران نمائید.

رسالت:بحران مقبولیت

«بحران مقبولیت»عوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن می خوانید؛قضیه وقتی رای دهندگان برداشتی از بیهودگی در عمل رأی دهی خویش حس کنند و با ضعف و فرتوتی دولت های متکفل رفاهی و همچنین دولت های نولیبرال روبه رو شوند، در متون علوم انسانی، با عنوان «بحران مقبولیت» شناخته می شود. حاکمیت دولت ها و چیرگی و نفوذ آنها بر بنگاه ها، سازمان ها، احزاب، و شهروندان خود بیش از پیش مورد چالش قرار گرفته است.

بر مبنای متون مربوط به «بحران مقبولیت» در دولت های مدرن، در درجه اول، فرض بر آن است که این ضعف حاکمیت، بویژه به دلیل زوال حاکمیت اقتصادی دولت ها روی داده است. از یک سوی، دولت های رفاه تعهدات اجتماعی زیادی در زمینه بهداشت، آموزش و تأمین اجتماعی متحمل شده اند و مدام به هنگام انتخابات برای جمع آوری آراء این وعده ها بیشتر می شوند؛ و در سوی دیگر، باکوچک تر شدن مستمر دولت ها، توان آن ها برای انجام این همه وعده،بیش از پیش تحلیل می رود.

علاوه بر ناتوانی اقتصادی دولت های کوچک شده و اسیر بحران جهانی سرمایه داری، تحولات اخیر در راستای انقلاب فناوری اطلاعات سبب شده است که فضای هوشمند به عنوان یکی از پدیده های تأثیرگذار در صحنه های اقتصادی و سیاسی نظام بین المللی، حیطه حکمرانی دولت ها را محدودتر و محدودتر کند. در این راستا، گسترش پر شتاب اینترنت و شبکه جهانی اطلاعات که بزرگ ترین و فراگیرترین تکنولوژی ارتباطی شناخته شده هستند، آن را به جایگاهی بس مهم رساند و چنین بود که اینترنت حاکمیت دولت ها را در زمینه ها و حوزه های گوناگون به چالش کشیده است.

سومین عاملی که دولت ها را در نظر مردم تحقیر می کند، روند «جهانی سازی» است؛ «جهانی سازی»، نقش مرزهای جغرافیایی در اعمال حاکمیت و تصمیم سازی در فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملت ها را به پایین ترین اندازه می رساند، و در این رهگذر، شئون تک تک مردم و تک تک کشورها، بیش از پیش در منافع تمام مردم و تمام کشورهای جهان در هم تنیده خواهد شد؛ یعنی، در دنیای جهانی شده واژه ملی جای خود را به واژه بین المللی خواهد داد و محیط یگانه ای برای همه کشورهای جهان پدید می آید که در آن، پیوندهای بین المللی بس افزایش خواهد یافت.

کاهش نفوذ دولت ها و کنترل آن ها بر شهروندان، افزایش نفوذپذیری حاکمیت ها و نظام های سیاسی کشورها، ناتوان شدن برخی دولت ها در تنظیم سیاست خارجی و تدوین و اجرای برنامه های کلان اقتصادی، از دست رفتن کنترل آن ها در نهادهای مالی و اقتصادی و هم چنین، ناتوان ماندن دولت ها در نظارت بر نظام های پولی و کنترل فعالیت احزاب مخالف از جمله این چالش ها است.

از سوی دیگر، با روند جهانی سازی، ویژگی های اصلی دولت-ملت رو به زوال خواهد گذاشت؛ ویژگی هایی که برخی نویسندگان آن ها را در کارآمدی سیاست گذاری داخلی، خودمختاری و استقلال، شکل حکومت و مقبولیت داخلی می بینند، با جهانی سازی اقتصاد
تصمیم گیری داخلی در برابر فرایندهای جهانی سازی، هم چنین، گسترش اختیارات سازمان های بین المللی، خودمختاری دولت ها را در عمل بسیار محدود می کند.

این، وضع دولت های امروز است؛ ناکامی در برآورده ساختن نیازهای مردم، سرکوب خواست های فزاینده شهروندان برای مشارکت در امور مختلف، ایجاد اشتغال، استقرار عدالت و غیره هم علت، و هم معلول «بحران مقبولیت» است.

برهان

موضوع «مقبولیت حکومت»، پاسخی است که مردم به هنگام گردن نهادن به حکم حکومت به خود می دهند، وقتی از خود می پرسند: «اگر انسان ها آزاد به دنیا آمدند چه چیزی قید و بند دولت بر اراده هایشان را توجیه می کند؟» (ژان ژاک روسو).

وقتی مردم پاسخ خوبی برای این سئوال داشته باشند، خود به حکومت برای اعمال حکمرانی کمک می کنند، و بدین سان اعمال حکومت و قانون، تسهیل و کارآمد می شود. حکمرانی برای حکومتی که «مقبولیت» ندارد، بسیار دشوار و ناپایدار است. حکمرانی این حکومت، خالی از اقتدار و اعتبار، و مشحون از زورگویی و قدرت نمایی است.

و اکنون، با شرایطی که از آن ها نام بردیم، این، «مقبولیت» حکومت هاست که رو به زوال است، و استمرار این وضع ضعف و زوال اقتدار، منجر به فزونی گرفتن زور در جامعه خواهد بود. در واقع، با استمرار «بحران مقبولیت»
حکومت ها، جامعه در مقابل زورگویانی که حتی زورشان به دولت هم می رسد (خودروسازان، بانکداران، شیرفروشان، ...)، احساس بی پناهی خواهند کرد، و آن ها نیز به نوبه خود از حکمرانی زورگو و مستبد حمایت خواهند کرد. در میان آثار جانبی وضع فرسودگی در توان سیاسی داخلی، می توان به این موارد اشاره کرد: کاهش شدید وفاداری و تأیید و رضایت مردم از سیاست ها و تصمیمات دولت؛ کاهش توان دولت در بسیج منابع انسانی و مادی در موقع بروز بحران امنیت ملی؛ کاهش در مسئولیت پذیری یا خاتمه یافتن باره نقش هدایت کننده که دولت و کاهش شدید هماهنگی بین سیاست ها و نیز تقلیل دراماتیک توان اجرای آن سیاست ها.

بحران مزمن «مقبولیت حکومت»، و در نتیجه، بی ثباتی های اجتماعی و سیاسی ناشی از آن، می تواند محیط توسعه کشور را در جهت افزایش تهدیدهای خارجی تغییر دهد. در واقع، بی ثباتی داخلی، به نشانه ضعف و انگیزه تحریکات نظامی خصمانه و خراب کاری داخلی تبدیل می شود، رفتارهای خصمانه و فزاینده دشمنان هم به نوبه خود، کاهش بیشتر سطح مقبولیت و ثبات داخلی را به دنبال خواهد داشت، و در نهایت، با زوال حکمرانی مرکزی نیرومند، ارزش های محوری ملت مورد تهدید قرار خواهد گرفت.

یکی دیگر از چالش های کشورهایی با دولت ضعیف با شرایط امروز دنیا این است که موضوع صیانت حقوق بشر و دموکراسی سبب مداخلات سازمان ها و نهادهای
بین المللی و نیز دخالت های مکرر ابرقدرت ها در این کشورها، به بهانه حمایت از حقوق بشر و ترویج دموکراسی و کمک به صلح و امنیت بین المللی می شود که این هم به نوبه خود، تهدید حاکمیت داخلی این کشورها و بروز معضل امنیتی برای آن ها را به دنبال خواهد داشت. به هر حال، با بین المللی شدن مستمر حیات اجتماعی و طرح مقوله نفع و مصلحت جامعه بین المللی، اختیار و آزادی عمل
دولت ها در زمینه تأمین صرف منابع ملی، محدود و تعهدات و تکالیف جدیدی به دولت ها محول شده است که آن ها از پس اجرای آن بر نمی آیند. نکته این است که مداخلات خارجی، به نوبه خود، به ضعف بیشتر و بیشتر حکمرانی داخلی منجر خواهد شد، و در نتیجه، مداخلات هم بیشتر می گردد، و نهایتاً زنجیره وخامت اوضاع و ناامیدی ملت از دولت نیز فزونی خواهد گرفت.

حال چه باید کرد...

برای آن که دولت ها، از این وضع و حال ضعف و فرتوتی نجات یابند، و توش و توان بیشتری تدارک ببینند، بی گمان باید تغییراتی را در شیوه حکمرانی رفاهی و همچنین حکمرانی نولیبرال صورت دهد، و این تغییرات، عمدتاً حول مفهوم «روحیه اهل ملت» می چرخد.

به عبارت دیگر، باید روحیه سیاسی مردم، یعنی احساس تعلق داشتن به یک ملت و مشی و طریقت را در مردم تقویت کرد و حکومت باید بتواند از طریق این اقتدار معنوی، به میزانی از توافق عام ملی در مورد هدف ها و شیوه های سیاست دست بیابد. تنها در این صورت است که می تواند اراده ملی را در مقابل قدرت های بزرگ داخلی و خارجی استوار سازد. برگزیدن هدف ها و شیوه های اجرای آن ها به مشارکت گسترده نیاز دارد. ایجاد حس تشخیص، تأیید و توجه، پیوند مشترک را تقویت می کند، و هم چنین،
مسئولیت پذیری نخبگان و توجه به تشخص و عقاید مردم، سرمایه مهمی برای شکل دادن به روحیه سیاسی مطلوب است.

با عنایت به نارسایی و بی فرجامی تجربه دوران اصلاحات برای جلب مشارکت مردم در یک روح ملی، نکته دوم معلوم می شود؛ این که «آگاهی ملی»، نباید نحوی جو موقتی باشد که با مارش های کر کننده رسانه ها دم انتخابات سر پا بماند؛ باید به نحوی ملکه ذهن تبدیل شود. باید بحث های ملی حول موضوعات عینی و واقعی جریان یابد تا روحیه ملی در متن این بحث ها پر و بال بگیرد. و برای این که بحث های پایان ناپذیر نخبگان پیرامون اصول مبهم و تاکتیک های سیاسی، به توافق عام مردم بر سر مباحث متجانس تبدیل شود، بیشتر از آن که به چارچوب های مکتوب سیاسی کلان نیاز باشد، به مهارت های اجرایی شسته و رفته نیاز است.

تمرکز بر احوال دولت یازدهم ما را متوجه راهکار سوم تقویت حاکمیت ملی می کند؛ نکته سوم، ضرورت تصمیم گیری جامع و منسجم، با اتکاء واقعی به اراده ملی است. دولتی که بین خود و مردم، یک حصار ناپیمودنی کشیده است و خود را به عنوان طبقه متمایز نخبگان تعریف کرده است، نمی تواند در موقع لزوم به مردم اتکاء کند. این دولت نمی تواند نماینده صحیحی برای اراده ملی باشد. تصمیماتی که صرفاً با توجه به امتیازات سیاسی و بوروکراتیک اخذ می شوند، یا تصمیماتی که ناشی از میل شخصی و یک سویه رهبران سیاسی است، یا تصمیماتی که فقط بر اساس اقتضائات آرا و جلب حمایت دموکراتیک دم انتخاباتی صورت می گیرد، احتمالاً، افراطی، کوته فکرانه، انعطاف ناپذیر، و بی تناسب و بی تعادل خواهند بود. مرکزیت اجرایی باید در کنار یک بوروکراسی منضبط فن سالار و لیاقت سالار با حداقل فساد، توسط اقشار مختلف اجتماعی پشتیبانی شود، تا کارآیی سیاسی واقعی به دست آید.

نکته چهارم، اجرای سریع، مؤثر، و انعطاف پذیر
سیاست ها توسط دولت، می تواند به مردم این باور را بقبولاند که دولت، نه یک ماشین بوروکراتیک کر و کور، بلکه یک وکیل الرعایای هوشمند، حساس، انسانی، قابل همدلی، دوست داشتنی، و شایسته حمایت است. چنین دولتی، شاید به مذاق نخبگانی که پشت میز سبز و در حالی که جای خودشان گرم است، خواهان حرکت لاک پشت وار و آهسته و «مطمئن» حکمرانی هستند، خوش نیاید، ولی مردمی که اگر بموقع حمایت دولت را پشت خود نداشته باشند آسیب می بینند، با یک دولت چابک احساس همدلی بیشتری خواهند کرد و همین همگرایی و همدلی مردمی، بسیاری از خطاهای احتمالی در حکمرانی را جبران خواهد کرد.

سیاست روز:خوشبینی به توافق هسته ای

«خوشبینی به توافق هسته ای»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛نسبت به توافق هسته ای ایران خوشبینی وجود دارد. همه می توانند به این موضوع خوشبین باشند و رسیدن به توافق نهایی را امکان پذیر بدانند.

اما این خوشبینی ها از سر چیست؟ آیا نشانه ای برای رسیدن به توافق جامع و نهایی وجود دارد یا دیده شده است که چنین خوشبینی هایی مطرح می شود؟ این خوشبینی در داخل کشور از سوی برخی مسئولان و کارشناسان مطرح می شود. اما آنها تنها به همین اعلام خوشبینی بسنده می کنند و از جزئیات خوشبینی خود چیزی نمی گویند. برخی دیگر از مسئولان و کارشناسان خوشبین نیستند اما دلایلی برای این خوشبین نبودن خود نسبت به توافق جامع دارند و اصلی ترین دلایل آنها هم پایبند نبودن طرف مقابل به توافقی است که صورت گرفته است.

گفت وگوهای هسته ای ایران و ۱+۵ در دولت تدبیر و امید به یکساله شدن خود نزدیک می شود، توافق اولیه میان ایران و اعضای گروه ۱+۵ باعث شد بخش هایی از پول های کشورمان آزاد شود، گرچه وارد کشور نشده و در حساب های خارجی باقی است اما نتیجه مذاکرات، آزاد شدن پول هایی است که غرب و آمریکا با راهزنی آنها را بلوکه کرده بود.

با شرایطی که وجود دارد اکنون دور تازه مذاکرات هسته ای پس از وین ۶ در نیویورک جریان دارد.
براساس گفته عراقچی معاون وزیر خارجه و از اعضای ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای؛ "بعید است در نیویورک به توافق هسته ای برسیم." البته او در ادامه گفته که؛ "نیویورک ایستگاه پایانی مذاکرات هسته ای نخواهد بود."

اما حالت های خوشبینی در میان دو طرف چگونه است؟ این خوشبینی ها از جنس همان برد - برد است که طرفین به آن اشاره می کنند یا باخت یک طرفه گفت وگوها و برد طرف دیگر است؟ و یا شاید باخت باخت باشد؟!

مذاکرات هسته ای که اکنون نزدیک به یکسال است جریان دارد، با دو حالت به نتیجه می رسد.
۱- اگر طرف غربی گفت وگوهای هسته ای، از زیاده خواهی های خود دست بردارد و حقوق قانونی و مصرح در قوانین آژانس را برای ایران به رسمیت بشناسد آنگاه این خوشبینی به واقعیت و حقیقت می پیوندد. آمریکا در این میان محور اصلی و مانع مهمی برای دست نیافتن به همان توافق جامع و نهایی است.

حال آیا آمریکا دست از زیاده خواهی های خود نسبت به حقوق هسته ای ایران بر می دارد یا نه؟ این نکته ای است که بسیاری از کارشناسان و مقامات و مسئولان کشورمان به آن موضع دارند. اکثر آنها اعتقاد دارند که آمریکا هیچ گاه خواسته های غیرقانونی خود را کنار نخواهد گذاشت و بر آن ها پافشاری خواهد کرد. پس به این گزینه نمی توان حساب کرد.

۲- دومین گزینه ای که مطرح است، کوتاه آمدن جمهوری اسلامی ایران در مقابل هر آنچه که غرب و آمریکا می خواهد. این گزینه به آن مفهوم است که ایران طبق خواسته آمریکا و غرب هر آنچه تاکنون در زمینه هسته ای انجام داده و به پیشرفت های چشمگیری هم نائل آمده است، پشت کند و دستاوردهای خود را تعطیل کند. آنگاه خوشبینی به قطعیت می رسد و فشارها، تهدیدات و تحریم های غرب علیه ایران پایان می یابد.

اما نه! این پایان ماجرا نیست. چنین اتفاقی یک طرفه خواهد بود. آمریکا تنها برنده این میدان معرفی خواهد شد و ژست پیروزی به خود خواهد گرفت و داستان همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. در پی چنین اتفاقی، قرار نیست تحریم های غرب و آمریکا علیه ایران برچیده شود.

آمریکایی ها اصرار و تأکید دارند که برداشتن تحریم ها به چندین سال زمان نیاز دارد، اما در مقابل ایران طبق خواسته آن ها باید در مدت زمان اندک خواسته های آن ها را برآورده سازد.

مفهوم این خواسته آمریکا و غرب این است که تحریم ها همچنان باقی است و فعالیت های هسته ای ایران هم طبق توافق انجام شده، تعلیق خواهد شد.

براساس تازه ترین نظرسنجی که دانشگاه تهران انجام داده است، اکثریت قاطع مردم بر ادامه فعالیت ها و پیشرفت های هسته ای کشورمان تأکید کرده اند. این همان خط قرمزی است که مسئولان به ویژه رهبر معظم انقلاب اسلامی هم بر آن تأکید دارند. کوتاه آمدن مقابل زیاده خواهی های آمریکا، موضوعات و پرونده های دیگری را روی میز قرار خواهد داد که کاخ سفید و دیگر کشورهای همپیمان او در پی آن هستند.

باید توجه داشت که جمهوری اسلامی ایران چیزی فراتر از قوانین آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام نداده و نمی دهد و در این سال های گذشته هم در چارچوب آژانس فعالیت کرده است.

مهمترین موضوع و نکته در جریان گفت وگوهای هسته ای اثبات حقوق هسته ای ایران است و آن گاه رفع تحریم ها. اولویت با رعایت حقوق هسته ای ایران و خط قرمزهایی است که رهبری و مردم بر آن تأکید دارند.

یک توافق جامع میان ایران و ۱+۵ در صورتی انجام خواهد شد که این دو خواسته اساسی و اصلی برآورده شود. آن گاه جمهوری اسلامی ایران هم در مقابل چنین اقدامی که غیرقانونی علیه ایران اعمال شده است، شفاف سازی های بیشتری را برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای خود انجام خواهد داد. غرب باید توجه داشته باشد که این شفاف سازی ها تنها در حوزه هسته ای و در چارچوب قوانین موجود در آژانس باید باشد. گرچه تاکنون هم ادعای پوچ آمریکا و غرب، ثابت نشده است و تنها یک ادعای بدون اساس و مدرک است که می گوید ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است.

جمهوری اسلامی ایران همواره آماده مذاکره برای رسیدن به توافق بوده اما طرف مقابل اراده سیاسی لازم را برای رسیدن به آن نداشته است. آمریکایی ها هیچگونه انعطاف و عقب نشینی از مواضع خود نشان نداده اند و حتی پیشروی هم کرده اند، پس چرا ما از خود انعطاف بیشتری نشان دهیم و یا عقب نشینی کنیم؟!

وطن امروز:دزدی بدون کلید!

«دزدی بدون کلید!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قم رضا ملک زاده است که در آن می خوانید؛ هفته گذشته بانک مرکزی کشورمان در خبری اعلام کرد: «تمام سرورهای نظام بانکی و بانک مرکزی در ایران است و هیچ ترافیک داخلی به خارج از کشور منتقل نمی شود». اولین و مهم ترین نکته ای که پس از انتشار نقل قول جالب توجه مدیرکل فناوری اطلاعات بانک مرکزی به ذهن خطور می کند این است که آیا «بیگانگان» برای دسترسی به اطلاعات زیرمجموعه بانکی کشور لازم است به صورت قطعی و حتمی به سرورهای بانک مرکزی دسترسی داشته باشند؟ سؤال را با طرح مثالی ساده سازی می کنیم: آیا دستبرد زدن به گاوصندوق یک بانک، بدون دسترسی به «کلید» ممکن است؟ طبیعتا پاسخ سؤال مثبت است! دزدان به راحتی می توانند پیش از انتقال کیسه های پول به گاوصندوق مرکزی بانک، در مسیر ماشین حمل پول را بدزدند! یا اصلا ممکن است مالک گاوصندوق به رغم صیانت از «کلید» به کل فراموش کرده باشد مخزن پول ها را قفل کند! احتمالا تا اینجای بحث بسیاری از شهروندان عصر ارتباطات متوجه منظور اصلی شده اند. یک بخش مهم و ضروری صیانت از اطلاعات پولی- مالی کشور، تامین زیرساخت های داخلی همچون سرورهای ذخیره اطلاعات کشور است. مسیر بعدی صیانت از بخش های ساده تر مثل اطلاعات پیرامونی بانک هاست که به واسطه سرویس های نرم افزاری موبایل بانک ها و خدمات پیامکی به آسانی در دسترس شرکت های واسط قرار می گیرد. حال اگر یک یا چند شرکت با بخشنامه «شرکت خدمات انفورماتیک» به عنوان زیرمجموعه نظام ساز بانک مرکزی از «انحصاری ویژه» در این حوزه نیز برخوردار باشند طبیعتا به واسطه «اشراف اطلاعاتی بی نظیر» قادر به تسلط بر کل بازار کشور خواهند بود. حال فرض کنید اگر مدیران اصلی همین چند شرکت انحصاری که به واسطه ارائه خدمات موبایل بانک ها و نرم افزارهای پیامکی بانکی، از ریز اطلاعات پولی- مالی همه شهروندان ایرانی مطلع هستند، اتفاقا «ضدانقلاب» و ساکن آمریکا و انگلیس باشند و در عین حال سر در آبشخور اندیشکده های امنیتی همچون وودرو ویلسون و نایاک و NED و خانه آزادی و غیره داشته باشند، «کلاه بانک مرکزی» کشورمان کجا می افتد! اوضاع زمانی هولناک تر می شود که بدانیم روسای فراری همین چند شرکت، به واسطه مدیریت بر مجموعه ای از شرکت های زنجیره ای، کل سرمایه گذاران خارجی حاضر در بازار ایران را نیز «مشتری اطلاعات» خود کرده اند. آنها به واسطه ریل گذاری دقیق زمانی و با استفاده از «رانت اطلاعاتی» حاصل از ارتباطات گسترده خود با خانواده «هـ»، اخبار بازار ایران را در قالب بسته های خبری هفتگی و ماهانه در بازارهای بین المللی به فروش می رسانند. یعنی به طور مثال با تمرکز بر پیامک های حاصل از داده های مالی خانواده های ایرانی تعیین می کنند که در بازار امروز ایران، گرایش به مصرف کدام کالاها بیشتر است و کدام اقشار جامعه علاقه مند به ارتقای خدمات هستند. جالب تر اینجاست که همه پروسه «داده فروشی» مذکور به واسطه بی مبالاتی سیاستگذاران کشورمان برخلاف قوانین رایج برآمده از احکام «صیانت از حریم خصوصی شهروندان» قانونی محسوب می شود!

اتفاقا شرکت های یادشده به واسطه همین «رانت اطلاعاتی» به صورت روزانه زنجیره تامین ارزش افزوده خود را گسترده تر می کنند. به این ترتیب که به واسطه دسترسی به اطلاعات حاصل از مشتریانی همچون مجلس شورای اسلامی، کل بانک ها و موسسات مالی- اعتباری کشور و همه اپراتورهای تلفن همراه، سیستم اطلاعاتی گزینش نیروی استخدامی خارجی ها را نیز سال هاست مدیریت می کنند. مدیریت بر چنین سیستمی که از مسابقات پیامکی بسیاری از برنامه های پربیننده تلویزیونی همچون 90 تا برنامه های سیاسی و اخبار رد و بدل شده در اپراتورهای همراه اول و ایرانسل را در سیطره خود دارد به خوبی مشخص می کند که افراد متقاضی کار در بخش استخدام نیروی همین مجموعه به هم پیوسته از علاقه مندان به «فتنه سبز» هستند یا به طور مثال جوانی عادی و با بنیه مذهبی قابل توجه به شمار می روند.

تصور اینکه مدیریت سیستم اشتغال چند میلیون نفری در کشور چه میزان قدرت به مدیران سامانه یادشده اعطا می کند زمانی معلوم می شود که بدانیم علت فرار مدیران این شرکت ها از ایران افشای بخشی کوچک از سهم شان در فتنه افروزی های سال 88 بوده است.

اقلیت یادشده، علاوه بر مدیریت بخش اشتغال، در حوزه پرسود «داده فروشی» به خارجی ها به واسطه شراکت با کارگزاران انگلیسی خطرناکی همچون «شرکت مناس» در زمینه ارائه نظریات سیاسی مبتنی بر داده های اطلاعاتی ایرانیان نیز در اندیشکده های امنیتی آمریکا و اروپا به جایگاهی ویژه دست یافته اند!

پس مشخص شد بدون کلید نیز حقیقتا می توان به آسانی گاوصندوق اطلاعات حیاتی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران را سال ها به صورت مداوم بدون به صدا درآمدن آژیر خطر خالی کرد. اکنون سؤال ما از روسای فعلی و پیشین بانک مرکزی این است که چطور مدیران مجموعه شرکت های گروه آتیه در گلوگاه های اطلاعاتی کشور صاحب چنین شوکت و قدرتی شده اند؟

چطور شرکت آتیه داده پرداز، متعلق به بیژن خواجه پور، پس از دستگیری وی در فرودگاه امام خمینی به جرم «ایفای نقش در اغتشاشات پس از انتخابات 88» و محاکمه در دادگاه کماکان به صورت انحصاری در شبکه داده اطلاعات پولی- مالی کشور حضور دارد؟ مجری معمولی ای چون عادل فردوسی پور چگونه توانست پای این شرکت را به صدا و سیما باز کند و شخصا هر ساله با حضور در غرفه این شرکت در نمایشگاه های بین المللی و انتشار فیلم آن در درگاه های ویدئویی بر شهرت «عام» آن بیفزاید؟

شرکت آتیه اینترنشنال چگونه پس از فرار مدیران آن از ایران هنوز به امر پرسود «داده فروشی» در خارج از کشور اشتغال دارد؟ آیا همین موضوع مهم ترین دلیل بر صوری بودن تغییرات جزئی در هیات مدیره مجموعه شرکت های آتیه و کارینا و چیاکو و... نیست؟

چرا وزارت ارتباطات، بانک مرکزی، شورایعالی فضای مجازی و وزارت اطلاعات هنوز در حوزه پراهمیت «صیانت از حریم شخصی ایرانیان» ورودی قابل توجه نداشته اند؟ فراموش نکنیم پیش از این اطلاعات حساب های مالی 3 میلیون ایرانی توسط شرکتی مشابه «گروه آتیه» که به صورت «انحصاری» خدمات دهی به کل بانک های کشور را برعهده داشت در وبلاگی اینترنتی افشا شد؛ به این علت که بانک مرکزی از تمدید قرارداد شرکت یادشده خودداری کرده بود! مدیریت این سیستم در شرایطی که جایگاه انحصاری شرکت هایی همچون آتیه به صورت مستقیم توسط کارگزاران دولتی رده بالا پیشاپیش تعبیه شده است حقیقتا دشوار است و همین موضوع بر اهمیت قانونگذاری صریح و سریع در حوزه سرویس های جدید ارتباطی می افزاید. این تازه ابتدای گشایش پرونده ای بزرگ است. «گروه آتیه» کلید گشایش مسیری هولناک است که یک سر آن به پرونده «سازش با آمریکا» ختم می شود و سر دیگر آن به مسائل امنیتی در برنامه اتمی کشورمان می رسد. شاید جالب ترین بخش ماجرا هم درخشش نام نمازی ها و خواجه پورها در همه این حوزه ها به صورت توامان باشد!

حمایت:سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات

«سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر سیامک باقری باقری است که در آن می خوانید؛مواجهه ایران و آمریکا در مقاطق پس از انقلاب و بزنگاه های حساس، حاوی درس ها و عبرت هایی بسیار مهم است. با نگاهی به تاریخچه این مواجهه، به روشنی می توان کارنامه سیاه امریکا در عهدشکنی های متعدد و مکرر را شاهد بود. اگر بخواهیم روابط ایران و آمریکا در نموداری ترسیم کنیم، نموداری تنشی و خصومت آمیز به صورت تصاعدی از این روابط به تصویر کشیده خواهد شد. آمریکا از ابتدای انقلاب اسلامی با توسل به اقدامات، روش ها و ابزارهای خشن درصدد مهار و سرنگونی انقلاب اسلامی برآمد. در این راستا حتی به جنگ های نیابتی نیز متوسل شد. جنگ تحمیلی رژیم بعثی با ایران بزرگ ترین نمونه این جنگ ها است. البته در این زمینه دست به اقدامات تخاصمی مستقیم علیه ایران نیز زد. حملاتی که به کشتی ها و هواپیماهای ایران کرد از جمله این اقدامات است.

حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرانی ازبزرگترین جنایاتی است که آمریکا مستقیما به آن مبادرت کرد. اقدامات جاسوسی امریکا علیه ایران از جمله دیگر اقدامات مستقیم امریکا علیه ایران است که جزء اقدامات کم شدت دسته بندی می شود. حمایت از گروهک های تروریستی، جدایی طلب و دگرگون طلب، هدایت و طراحی کودتا علیه جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب از دیگر نمونه های خصومت امریکا علیه ایران است. این خصومت ها پایان نیافت و در دهه دوم انقلاب اسلامی بعد از پیروزی هایی که ایران در حوزه حفظ تمامیت و استقلال خود کسب کرد و همچنین نوع بازدارندگی که علیه دشمنانش ایجاد کرد، کارشناسان آنها را به این نتیجه رساند که اقدامات سخت افزاری علیه ایران کارایی لازم را ندارند لذا به اقدامات نرم افزاری علیه ایران روی آوردند. در این زمان شاهد تهاجمات وسیع فرهنگی و نرم افزاری علیه ایران برای فروپاشی از درون ایران هستیم. در این زمینه به حمایت و تقویت رسانه های بیگانه علیه جمهوری اسلامی مبادرت کردند.

آنها با هجمه های فرهنگی علیه نظام جمهوری اسلامی سعی کردند استحاله فرهنگی و سیاسی را در درون نظام کلید بزنند. البته همچنان اقدامات سخت و نیمه سخت آنها علیه ایران وجود داشت. آنها سعی کردند سیاست مهار جمهوری اسلامی را از طریق اقدامات سخت، نیمه سخت و نرم پیگیری کنند. در دهه سوم نیز این اقدامات با شدت بیشتری پیش رفت. در ادامه این اقدامات سعی کردند فشارهای بین المللی در کنار عملیات روانی و رسانه ای و عملیات فریب علیه ایران را شدت بخشند. هدف آنها این بود تا شاید با این اقدامات مردم را علیه نظام بشورانند و نظام را از درون به فروپاشی نزدیک کنند. در دهه چهارم عمر انقلاب اسلامی اقدامات خصمانه امریکا به جنگ هوشمندانه علیه ایران تبدیل شد. این جنگ در همه عرصه ها و جبهه ها علیه ایران کلید زده شد که در نهایت به فتنه 88 منجر شد. بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم، موضوع برنامه هسته ای ایران در اولویت برنامه های دولت قرار گرفت.

در این راستا برخی تصور می کردند با مذاکره با آمریکا، برنامه هسته ای به سرانجام مطلوب خواهد رسید. اما در خصوص نتایج تعامل با آمریکا طی یکساله گذشته باید گفت آمریکایی ها سیاست دوگانه ای را در پیش گرفته اند. آنها در سیاستهای رسمی سعی کردند اینگونه نشان دهند که خواهان حل مسائل و مشکلات موجود با ایران از طریق مذاکره هستند. در این راستا درخواست ها و پیغام هایی برای تعامل با ایران ارسال می کردند. اما عملا آنچه امریکاییها در یکسال اخیر انجام دادند نشان دهنده این بود آنها به تعهدات اخلاقی، قانونی و عرفی پایبند نبوده اند. با وجود اینکه اعلام کردند و در توافقنامه ژنو تعهد کردند که تحریمها را افزایش نمی دهند اما هنوز جوهر این توافقنامه خشک نشده بود که طوفان تحریم های جدید علیه ایران وزیدن گرفت. در عرصه دیپلماسی نیز آنها کوشیدند تا با تشدید فشارها و عملیات روانی اهداف خود علیه ایران را به پیش ببرند. آنها که دریافته بودند ایران از منافع ملی خود کوتاه نخواهد آمد این بار شانس خود را در میز مذاکره با ایران امتحان کردند.

سیاست دوکاناله امریکا که یک مسیر آن ادعای دیپلماسی دارد و مسیر دیگر آن اجبار و فشار است هدف واحدی را تعقیب می کند. آنها در حال حاضر با در پیش گرفتن راهبرد فرسایشی، قصد دارند با پافشاری بر مطالبات نامشروعشان جمهوری اسلامی را به عقب نشینی از مواضعش و دادن امتیاز وادار نمایند. اما باید دانست که پیش نیاز هر نوع توافق جدید، حُسن سابقه در توافقات قبلی است. با توجه به کارنامه سیاه آمریکا در نقض آشکار و مکرر تعهدات، باید به افراد و جریانات داخلی که همچنان بر تعامل یکسویه با امریکا اصرار و تأکید دارند متذکر شد که اساسا امریکایی ها عهدشکن هستند و ماهیت و ذات اصلی آنها با هر نوع توافقی بیگانه است. لذا هیچ گاه از دشمنی آنها علیه ایران کاسته نخواهد شد. البته این به ایران اختصاص ندارد بلکه این رویه و ذات امریکایی ها است.

با توجه به اینکه امریکا، ایران را دشمن ایدئولوژیک خود می داند، دشمنی امریکا علیه ایران از شدت و عمق بیشتری برخوردار است. در خصوص علل اصرار جریان خواهان تعامل با امریکا باید گفت به نظر می رسد یکی از این علل، شیفتگی آنها نسبت به غرب و آمریکا است. آنها مرکز ثقل توسعه را غرب می دانند و می اندیشند که در صورت تعامل با آن می توان به توسعه نایل آمد. این نگاه ارتجاعی است که از زمان مشروطه تاکنون ادامه داشته است. در درون این جریان تفکر دیگری نیز وجود دارد که طی آن رابطه با غرب یک اصل نیست بلکه مشکلاتی که وجود دارد عامل جدایی دو طرف شده است. لذا معتقدند با حل مشکلات موجود می توان با غرب رابطه داشت. آنها حل مشکل را به رابطه با غرب گره می زنند. خطای راهبردی و محاسباتی آنها این است که به جای اینکه به منابع و ظرفیت های عظیم و غنی درونی تکیه کنند به رابطه با غرب امیدوارند.

در این زمینه تفکر دیگری نیز وجود دارد که می اندیشد نباید از ظرفیت های دیپلماسی و فن مراودات بین المللی برای تأمین اهداف و منافع ملی غافل شد. با توجه به اینکه ایران این رویه را در حل مشکلات بین المللی خود معتبر می داند پس این روش مورد تأیید ارکان نظام جمهوری اسلامی نیز هست. چراکه این شیوه و روش می تواند توطئه های دشمنان علیه ایران را خنثی کند. این تفکر که بنا به قول رهبر انقلاب نرمش قهرمانانه نامیده شده است که طرف مقابل پایبند تعهداتش باشد. در غیر این صورت، نمی توان در مقابل دشمنی که درصدد تضعیف بنیان های قدرت جمهوری اسلامی است کوتاه آمد. بنابراین، خوشبینی به موضوع رابطه با امریکا برای حل هر مشکلی از جمله برنامه هسته ای، غیر واقع بینانه است. لذا با نگاهی با کارنامه مشخص آمریکا و نیز با عنایت به موضع مستحکم جمهوری اسلامی درمقابل آمریکا در خصوص چشم انداز موضوع رابطه با امریکا باید گفت که آنها به مذاکره با ایران نیازمندند. دولت یازدهم و دیپلماتها نیز باید با اشراف به این موضوع از موضع قدرت با آنها وارد مذاکره شده و مطالبات و منافع ملی ایران را مطرح نمایند و از موضع به حق و قاطع خود کوتاه نیایند.

در خصوص آینده و چشم انداز مذاکرات این نکته را نیز باید اضافه کرد که به جهت زیاده خواهی ها و خوی استکباری امریکایی ها احتمال دستیابی به توافقی جدید که متضمن منافع ملی ایران باشد بسیار اندک است. در این میان موانع و چالش های متعددی نیز وجود دارد که این احتمال را بیشتر تضعیف می کنند. وجود لابی های سیاسی و اقتصادی صهیونیستی در درون امریکا و همچنین رژیم صهیوینستی، برخی از کشورهای ارتجاع عرب منطقه و حتی نوع و سطح رقابت در درون نظام سیاسی امریکا میان دموکراتها و جمهوری خواهان اینگونه است که انتظار یک توافق مناسب میان طرفین را به شدت تضعیف می کند. لذا نباید با خوش خیالی و عدم توجه به واقعیات موجود آینده موهوم و خیالی را تصور کرد.

آفرینش:انصاف و جای خالی آن در زندگی های ما...

انصاف و جای خالی آن در زندگی های ما...»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیان بخت است که در آن می خوانید؛وقتی در روابط، انصاف رنگ می بازد، افراد دائما در این هول و ولا قرار می گیرند که مبادا مورد ظلم قرار گرفته یا در مورد حق و حقوقشان اجحافی صورت بگیرد و خلاصه به نحوی بر سرشان کلاه برود. این است که در چنین وضعیتی اعتماد انسانها به هم جای خودش را به سو ء ظن و بی اعتمادی و عدم باور می دهد... یعنی جامعه ای که می توانست با شکل گیری روابط حسنه بین افرادش در محیطهای خانوادگی، شغلی و اجتماعی از توفیقات و حرکت های رو به جلوی زیادی برخوردار شود تبدیل می شود به مجموعه پُر مشکلی که کوچک ترین مسائل خانوادگی و اجتماعی، می تواند آن را به تلاطم دربیاورد و دچار تنش کند.

در خیلی از موارد وقتی منشا و خاستگاه درگیریها و مشکلات در سطح جامعه را جست و جو می کنیم به نقطه ی مشترکی می رسیم که عدم رعایتش منجر به بروز ناهنجاریهای بعدی شده است. نقطه ی مشترکی به نام انصاف که در بسیاری از مواقع، منفعت طلبی ها و خودخواهی ها به ما این اجازه را نمی دهند تا بر مبنای آن و به گونه منصفانه عمل کنیم.

نمونه اش هم می شود آنچه در تعطیلات مدتی پیش و در جریان شلوغی جاده ها اتفاق افتاد و در برخی از رسانه ها هم منعکس شد که بر مبنای آن در حالی که جاده های شمال کشور به دلیل کثرت مسافران دچار ترافیک نفس گیر و چندین ساعته شده بودند، برخی فروشندگان بین راه، هر بطری آب معدنی را تا قیمت ده هزار تومان هم فروختند و این یعنی سوءاستفاده از شرایط بدی که دیگران در آن قرار دارند. یعنی بی انصافی!...

فروشنده ای که با داشتن علم و آگاهی نسبت به وجود نقص در جنس فروشی خود آن را به مشتری بی اطلاع، بدون مطلع نمودن او می فروشد، مسئولی که آن وقت و زمانی را که موظف است به امور مردم بپردازد صرف رسیدن به منافع خود می کند، کارمندی که لحظه ای خود را جای ارباب رجوع نمی گذارد و برای راه انداختن کار وی و رفع دغدغه از افراد مراجعه کننده، اهمیتی قائل نیست، پزشکی که درمان بیمارش را منوط و مشروط به پرداخت هزینه های گزاف و محرمانه از سوی بیمار بخت برگشته می کند، صاحب ملکی که ساختمان فرسوده خود را با تغییر کاربری تبدیل به مسافرخانه می کند و مدتی بعد، به دلیل فروریختن ناگهانی چاه، دو نفر از مسافران اقامت گزیده در آن، توسط چاه بلعیده شده و جان می سپارند، مهندس ناظری که زحمت نظارت اساسی را به خودش نمی دهد و پولهای خارج از چهارچوبی که در این رابطه می گیرد و به دنبالش؛ ریزش یکی پس از دیگری ساختمانها و هر بار کشته شدن چند نفری در جریان آن، ساختمان سازی که یک هفته بعد از تحویل خانه نو به مشتری، در اثر ساخت و ساز غیراساسی و غیرمتعهدانه، انواع و اقسام مشکلات را برای صاحبخانه خود پدید می آورد و هر بار، جایی از کار می لنگد و... هر یک به نوعی با بی انصافی خود، به اعتماد عمومی ضربه و خدشه وارد می کنند و از آن جا که هر جامعه ای برای ساخته شدن و پیشرفت، به افرادی دلسوز و منصف و نه منفعت طلب نیاز دارد، جامعه ما نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.

شرق:پیشنهاد روحانی؛ همچنان اثرگذار

«پیشنهاد روحانی؛ همچنان اثرگذار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین دهقانی است که در آن می خوانید؛قطعنامه «جهان علیه خشونت و افراطی گری» که بر مبنای ایده مطرح شده از سوی رییس جمهوری اسلامی ایران تدوین و ارایه شد و با اجماع به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید، حرکتی به موقع، بجا و منبعث از شناخت و درک درست از تحولات منطقه ای و جهانی بود. این ایده زمانی مطرح شد و قطعنامه مبتنی بر آن در شرایطی به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل، یعنی عالی ترین مرجع بین المللی رسید که خاورمیانه در آستانه دور جدیدی از مخاطرات امنیتی به دلیل اوج گیری فعالیت جریان های افراطی قرار داشت. افراطیون مجددا با سوءاستفاده از بعضی تحولات در برخی کشورهای عربی و به ویژه حوادث سوریه، به سازماندهی مجدد خود پرداختند و متاسفانه از کمک های مادی و معنوی گسترده ای نیز برخوردار شدند.

این مخاطرات با توجه به روند جاری و جذب شدن عناصری از بسیاری از مناطق دیگر جهان، از جمله آمریکا و اروپا، به این جریان ها به گونه ای بود که می توانست بسیاری از دیگر مناطق جهان را نیز با تهدیداتی مواجه کند. ایده هایی که رییس جمهور کشورمان در سخنرانی خود در مجمع عمومی مطرح کرد و نیز ویژگی ها و نقش و عملکرد گروه های افراطی فعال در منطقه که در جهت نفی و تکفیر دیگر گرایش های دینی و مذهبی عمل می کردند، مبنای بررسی ها و تبادل نظرها در سازمان ملل برای تدوین قطعنامه قرار گرفت.

به علاوه، مخاطرات ناشی از تهدیدات قدرت های بزرگ نیز که می تواند زمینه ساز تشنج و جنگ بین کشورها باشد و زمینه مساعدی برای رشد گروه های افراطی را فراهم آورد، در تهیه محتوای قطعنامه مدنظر بود و به نحو مناسبی در آن انعکاس یافت؛ به نحوی که در بند هفت مقدماتی قطعنامه، به وضوح بر پیوند بین جنگ و جنگ افروزی برخی قدرت ها از یک سو و افراطی گری و خشونت از سوی دیگر تاکید شده است. در این بند تصریح شده که جنگ ها و منازعات مسلحانه شرایطی را به وجود می آورد که در آن، افراطی گری و خشونت اشاعه می یابد و تلاش های جوامع انسانی برای توسعه و ترقی، مختل می شود. درج بندها و مطالب یادشده و اینکه کشورهای غربی و قدرت های بزرگ چاره ای جز صحه گذاشتن بر آنها و پیوستن به اجماع در مورد این قطعنامه را نداشتند، باید دستاوردی بزرگ در این شرایط برای کشورمان به شمار آورد.

صرف نظر از محتوای قطعنامه و اقدام به موقع ایران برای جلب توجه جامعه بین المللی به مخاطرات ناشی از افراطی گری، نکته مهم دیگر این است که ایران توانست تا چنین ابتکاری را در سازمان ملل مطرح و با موفقیت آن را به پیش ببرد و اجماع 193 عضو این سازمان را به قطعنامه مورد نظر خود جلب کند. با توجه به مشکلاتی که پیش از آن مقطع در برابر جمهوری اسلامی ایران در مجامع بین المللی وجود داشت، این موضوع در زمان خود، موفقیت بزرگی برای دیپلماسی کشور به ارمغان آورد. بدیهی است نفس تصویب یک قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل و دعوت از دولت ها، نهادهای چندملیتی، سازمان های غیردولتی، عامه مردم و رسانه ها برای مدنظر قراردادن محتوا و اهداف قطعنامه، در حکم حرکت در جهت ایجاد ادبیاتی جدید در سطح بین المللی است. همزمان، تصویب این قطعنامه از سوی عالیترین مرجع بین المللی و دعوت از تمامی دولت های عضو، سازمان های سیستم ملل متحد، سازمان های غیردولتی و منطقه ای (بند 13 قطعنامه) موجب شده تا موضوع مبارزه با خشونت و افراطی گری در دستور کار نهادها و سازمان های مورداشاره قرار گیرد و فعالیت هایی از سوی آنها در این رابطه انجام شود.

معمولا دولت ها و نهادهای بین المللی بعد ازتصویب قطعنامه ها در مجمع عمومی و دیگر ارکان سازمان ملل، بررسی ها و تصمیم گیری هایی در ارتباط با نحوه اجرای آن قطعنامه ها انجام می دهند و دستورالعمل هایی به دوایر ذی ربط ارسال می کنند. در اغلب موارد، دستگاه های اجرایی در دولت ها و شوراهای اجرایی در نهادهای بین المللی طرح هایی برای عملی کردن محتوای قطعنامه ها تدوین و بخش های ذی ربط را مامور انجام اقدامات لازم می کنند.

عنایت به این نکته مهم، ضروری است که نمایندگان کشورهایی که در تدوین قطعنامه مربوط به «جهان علیه خشونت و افراطی گری» شرکت کردند به این نکته مهم توجه داشتند که مبارزه با افراطی گری و خشونت، قبل از هر چیز مستلزم اصلاح فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها و ذهنیت ها در جوامع و مناطق مختلف است. به همین دلیل، در قطعنامه توجه ویژه ای به نقش نظام های آموزشی، رسانه ها، نهادهای دینی و مدنی و انواع هنرها مبذول می شود و از مسوولان در این حوزه ها خواسته شده تا با اتخاذ تدابیر لازم در این حوزه ها و ایجاد، اصلاح یا اعمال تغییرات اساسی در محتوای این حوزه ها، امکان مبارزه هدفمند و ریشه ای با خشونت و افراط را فراهم آورند. بدیهی است توجه این قطعنامه به مبارزه با خشونت و افراط نه فقط در سطح جریان های سیاسی و تکفیری بلکه در همه سطوح و از جمله در سطح خانواده، شهر، محیط کار، در رابطه بین اقلیت و اکثریت در جوامع و... است. بنابراین روشن است که برنامه ریزی در سطح دولت ها و نهادهای دولتی و غیردولتی ملی و فراملی می تواند شامل حوزه ها و بخش های اجرایی وسیعی شود.

تصویب این قطعنامه باعث شد که این موضوع در سخنرانی بسیاری از سران کشورها در مجامع مختلف، جایگاه ویژه ای داشته باشد و جلسات متعددی نیز در کشورهای عضو ملل متحد در این رابطه برگزار شود. ازجمله قرار است در حاشیه نشست مجمع عمومی در سال جاری، نشست ویژه ای تحت عنوان «تقویت تعامل چندجانبه برای مقابله با افراط گرایی توام با خشونت» برگزار شود. در کشورمان نیز در آذرماه سال جاری سمیناری تحت عنوان«اولین نشست بین المللی در مورد جهان عاری از خشونت و افراطی گری» برگزار خواهد شد. این اقدامات به تدریج زمینه را برای پرداختن به ریشه های سیاسی و اقتصادی این پدیده نامیمون فراهم می کند که طبعا چندان خوشایند برخی قدرت های بزرگ نخواهد بود. از نظر اجرایی در سطح سازمان ملل متحد باید در نظر داشته باشیم که مطابق بند 14 قطعنامه، قرار است موضوع «جهان علیه خشونت و افراطی گری» مجددا در هفتادمین نشست مجمع عمومی در سال 1394 (2015) مطرح و با توجه به تحولات و اقدامات در فاصله دوساله بعد از صدور قطعنامه اول، قطعنامه دومی در این رابطه صادر شود.

آرمان:مسیری که باید رفت

«مسیری که باید رفت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم داود هرمیداس باوند است که در آن می خوانید؛«عدم رابطه و شرایط ایران و آمریکا تا قیامت که نخواهد بود. به هر حال زمانی در یک شرایط مناسبی، در دوره این دولت یا دولت بعدی یا بعد از آن، مسئله ایران و آمریکا حل خواهد شد و اینگونه نیست که ۱۰۰سال دیگر هم همینطور باشد.» این گفته آقای روحانی در حقیقت تداعی کننده سخنان معروف وزیر امورخارجه سابق انگلستان است که می گفت: «انگلیس نه دوستان دائمی دارد، نه دشمنان دائمی دارد بلکه منافع ملی دائمی دارد.» پس مساله رابطه جمهوری اسلامی با ایالات متحده نمی تواند مدت طولانی یا دائم مقطوع بماند. بلکه مقتضیات و ضروریات طرفین در نهایت ایجاب می کند که تعاملات سازنده در قالب گفت و گوهای متقابل و البته سازنده مجددا از پیش گرفته شود.

بر همین اساس است که رئیس جمهوری به همراه تیم مذاکره کننده به اجلاس عمومی خواهد رفت تا در چارچوب مذاکرات سلسله مسائلی که منافع عمومی و منافع ملی را تامین می کند در چارچوب گفت و گوهای متقابل با تاکید بر حسن نیت متقابل، اراده قوی و مهمتر تدبیر و مدیریت کنند. البته در باب این مساله نباید فراموش شود که روند جاری مذاکرات نیز در جهت همان نظرات و گفته های روحانی ایام انتخابات است.

آن هم در شرایطی که جامعه در مجموع شرایط و موقعیت حاکم در کشور و منطقه و با نگاه به بن بست ها و تنگناهای ایجاد شده به درخواست روحانی پاسخ دادند تا او انتخاب شود؛ یعنی در هر زمان، هر کجا و با هرکسی برای رفع مشکلات ایران گفت و گوی متقابل صورت بگیرد. لذا روحانی و دولتمردان او با تکیه بر همین مسئولیت مذاکرات سازنده را در پیش گرفته و پاسخگوی نتایج مذاکرات، مطالبات مردم و تاریخ در چنین شرایطی هستند. اما در عین حال باید متوجه آن بود دولت در شرایط سختی پا به عرصه مذاکرات گذشته است. از این منظر که یک وحدت استراتژیک در فضای داخلی کشور وجود نداشته و تمامی قوا یا نهادها همسو با تمایلات دیپلماسی دولت نیستند و حتی در مقاطعی سعی بر خنثی سازی اقدامات دیپلماتیک دولت دارند. علاوه بر شرایط داخلی دال بر حمایت همه دستگاه ها از دولت، قریب به یک ماه شرایط جدیدی در منطقه ایجاد شده که جبهه بندی های جدیدی را ایجاد کرده است.

بدین معنا که برخی کشورها در این آرایش سیاسی به ایالات متحده نزدیک تر شده اند که به نظر می رسد این قرابت با منافع ایران در منطقه همراستا نباشد. با این همه دولت رسالت تحقق درخواست های مردم را برعهده دارد و باید در چنین شرایطی با اراده قوی و تدبیر لازم مسیر را ادامه دهد. حتی اگر در این مسیر پیچ های تند و دست اندازهای زیادی وجود داشته باشد، نباید ناامید شود تا به توافق دائمی یا حداقل توافق نسبی دست پیدا کند.

مردم سالاری:خیلی دور، خیلی نزدیک در مذاکرات نیویورک

«خیلی دور، خیلی نزدیک در مذاکرات نیویورک»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیاه شناس است که در آن می خوانید؛حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران در یک مصاحبه اختصاصی با شبکه خبری «ان بی سی» آمریکا گفت که او هنوز امیدوار است که مذاکرات هسته ای نتیجه بخش باشد. روحانی گفت شاید زمان مورد نیاز برای رسیدن به تفاهم قابل مذاکره و تمدید باشد اما از نظر او و دولتش در این مساله تردیدی وجود ندارد که تنها راه حل مساله هسته ای مذاکره است.

مواضع ریاست محترم جمهوری در واقع فصل مهمی از رابطه ایران و غرب و به ویژه با آمریکا را بازگشایی می نماید. از سوی دیگر چندی پیش رییس جمهور ایران در اثنای نشست رسانه ای خود اعلام نمود که مسوولیت مذاکرات هسته ای را شخصاً بر عهده می گیرد. این مهم به همراه حمایت های قابل ملاحظه مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده همه و همه نشان دهنده آن است که از ایران صدای واحد برای حل موضوع هسته ای بر محور دیپلماتیک بر می خیزد. فرآیند دیپلماتیکی که در چندین دور مذاکرات هسته ای ایران خود را نشان داده است و آن اینکه ایران مصمم فعالیت مبتنی بر مذاکره و چانه زنی است. توجه به این نمای نزدیک و فهم آن البته بر طرف های غربی و به ویژه آمریکایی ها به سبب وجود تعارضات منافع و لایحه های متعارض بسیار سنگین و تا حدی غیر قابل تامل است. به طوری که همین عدم تفاهم درونی باعث گردیده است تا سطح برخوردهای هر دو طرف از موضوعات متعدد و منافع مشترک از جمله داعش به حاشیه رانده شود.

تئوری پردازان سازه انگاری در روابط بین الملل که یکی از گفتمان های نسبتا جدید در عرصه روابط بین الملل می باشند نیز در واقع پایه تحلیل روابط بین دولت ها را برپایه نظریه بین الاذهانی بازیگران قرار می دهند. از دیدگاه سازه انگاران لازم است هنجار های جمعی را به درون ساخت نظام بین الملل وارد کرد و طرحهای سیاسی به مثابه کنشگران اصلی روابط بین الملل باید از طریق گسترش ارتباطلات و تعامل خود را با این هنجار های حاکم بر روابط بین الملل تطبیق دهند. این در حالی است که ساخت ارزشهای منطبق برمنافع طرفینی هیچگاه در محور تعاملات دو دولت ایران و ایالات متحده قرار نگرفته و هر بار با لایه ای از بدبینی و محورسازی خشونت و شرارت بر عمق نگرش های واگرایانه دو دولت افزوده است. دورنمای چنین رویکرد سنتی البته برای هر دو کشور زیانبار خواهد بود اما به نظر می رسد طرف های غربی را با مشکلات بیشتری مواجه ساخته است.

ساختمان تحریم های ظالمانه و غیر انسانی بر علیه ایران از یک سو و از سوی دیگر مداخلات نظام ارزش سازی آمریکایی در معادلات بین المللی برای قدرت های اروپایی و جهانی همواره مشکل آفرین است و از آمریکا مدل یک پلیس بد را ساخته است که دائما در حال تفسیر به رای و منطبق بر منافع خویش از ابزارهای سیاسی و حقوقی است و این دور نمای منفی نمی تواند همواره برای سایر بازیگران همگرا با ایالات متحده قابل تحمل باشد چه اینکه برخی از این بازیگران از جمله روسیه و چین بدلیل اختلافات متعدد با این کشور همیشه بدنبال گریز از نظم آمریکایی شده در روابط بین الملل می باشند. بنابراین به نظر می رسد دو فرصت اساسی در نمای نزدیک مذاکرات برای حل و فصل مناقشه هسته ای ایران فرا روی غرب قرار گرفته است. ابتدا حضور تیم مذاکره کننده هسته ای ایران که قایل به مذاکره به منظور مذاکره نیست بلکه در پی محورسازی مذاکره به منظور کاهش سطح مخاصمه و حل و فصل موضوعات خود با غرب می باشد از سوی دیگر یکصدایی موثر و انسجام ساختاری در جمهوری اسلامی ایران می تواند غرب را به عزم جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر مذاکره بر محور نتیجه اطمینان بخشد.

از سوی دیگر علی رغم کاهش سطح اختلافات درونی 1+5 و وحدت نظر بسیاری از قدرت های جهانی از جمله طرف های مذاکراتی اروپایی به نظر می رسد در درون ایالات متحده آمریکا تردیدهای جدی در خصوص پارادایم مذاکره مبتنی بر کاهش مخاصمه وجود دارد و آنچه ایران در قبل بدان متهم می شد یعنی مذاکره به منظور مذاکره آفت تصمیمات آمریکایی ها شده است. تردید بزرگ آمریکایی ها که برای اولین بار این کشور را در برابر ایران در موضع انفعال قرار داده است آنکه در ایالات متحده کسی نمی تواند مسوولیت مذاکرات را برعهده گیرد. و این بار ایرانی ها برای خود این حق را قائلند که بپرسند چه کسی در برابر آنان مسوولیت مذاکرات و توافقات را می پذیرد و خود را ملزم به رعایت تمامی جوانب آن می سازد ؟ آنچه تاکنون برای شخصیتی همانند اوباما دردسر ساز شده است آن است که به تنهایی نتوانسته در برابر تردیدهای درونی و ابهامات و منافع متعارض جناح افراطی داخل خود ایستادگی نماید و علیرغم تلاش های بسیار برای بکارگیری افرادی با نگرش های دیپلماتیک هنوز نتوانسته است از محور یابی جنگ طلبان داخلی گذر کند.

تغییر سیاست خارجی آمریکا امروز گذار از یک رویه سنتی 35 ساله در رابطه با ایران است. تغییر سیاست هایی که می تواند بسیاری از بازیگران عرصه بین المللی را از موج فزاینده مخاصمات آمریکا بر علیه ایران برهاند و پنجره های جدید روابط آنان با ایران را ترسیم کند. بنابراین به نظر می رسد حضور تیم مذاکرات هسته ای ایران در نیویورک که با دستور کار قرار دادن مذاکرات هسته ای به دنبال راه حل موثر در توافقات قبلی می باشد از یک سو و از سوی دیگر حضور و سخنرانی حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل فرصت های استثنایی را برای گام های موثر کاهش مخاصمات و تغییر سیاست های ایالات متحده فراهم ساخته است. اما چنین زمینه ای مشروط به استفاده و توجه مناسب به بستر فرصت هاست.

چیزی که حسن روحانی در مصاحبه خود با شبکه آمریکایی بدان صحه می نهد وی اینچنین تصریح می سازد که: رابطه نزدیک بین دو کشور می تواند بسیاری از مشکلات را حل کند. تماس و رابطه نزدیک با ایران می تواند برای شهروندان آمریکا مفید باشد و شهروندان آمریکایی از این طریق راه هایی را برای دولت آمریکا باز کنند. به هر جهت ما نگاه مان در این موضوع بیش از اینکه به گذشته باشد، به آینده است. این پیام روشنی برای آمریکایی هاست. اما باید دید که آیا نگاه ها در ایالات متحده نیز به آینده است و یا اینکه روح سیاست های افراط گرایانه محورسازی شرارت جورج بوش و چیدمان ساختمان تحریم و در یک کلام ماندن در گذشته آنان را از درک تحولات جاری کشورها محروم خواهد ساخت و در گذشته نگاه می دارد. نگاه گذشته ای که می تواند هزینه های بسیاری را بر این کشور و مالیات دهندگان آمریکایی تحمیل نماید.

ابتکار:ما و خوانِ نعمتِ جنگ!

«ما و خوانِ نعمتِ جنگ!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد علی وکیلی است که در آن می خوانید؛هشت سال جنگیدیم و اکنون قریب به سه هشت سال است که به یادش می نویسیم و ان شاءالله تا همیشه روزگار بر این عهد باشیم. واژه جنگ همواره منفور و مورد انزجارِعمومی بوده و هست. کمتر کسی این واژه را تقدیس می کند، چرا که ملازمِ آوارگی، خون ریزی، هرج و مرج و ویرانی می باشد و تقدیس ناپذیر است.

در آستانه سالگردِ هشت سال دفاع جانانه ملت ایران، از منظری متفاوت، به بازخوانی جمله"جنگ نعمت است"، می پردازیم.
اولاً شروع مِهر را نه به نام جشن جنگِ هشت ساله، بلکه به پاسِ هشت سال دفاعِ جانانه ملت ایران، است که گرامی می داریم.
ثانیاً این پاسداشت برای یاد آوری حقایق بی شماری است که غفلت از آنان باعث کفران نعمت است.

ثالثاً در همه فرهنگ ها، روزها و اتفاقات خاصی وجود دارد که به عنوان نمادِ هویتِ ملی پاس داشته می شوند. پاسداشت آن وقایع، نگه داشتِ هویت ملی و احترام به شخصیت و غرور ملی آن کشور است.

رابعاً داشته های ما تا به امروز، برداشت از خوان همان هشت سال می باشد. هر آنچه را امروز موجب غرور و سرافرازی می شماریم، ریشه در آن هشت سال دارد.

با نگاهی به وضعیت کشورهای منطقه، به خصوص وضعیت اسفبار عراق، و مقایسه آنها با وضعیت باثبات ایران، میزان سرمایه انباشته آن روزگاران بیشتر نمایان می شود. تمام منطقه گرفتار بحران های تهدید کننده است. این کشورها، برای بقای خود، بیش از گذشته مجبور به توسل به یکی از قدرتهای فرا منطقه ای می باشند. تنها کشوری که، نه تنها نیازمند الطاف و توجهات قدرتها نیست، بلکه خود در جایگاه قدرتهای تاثیرگذار فرا منطقه ای قرار گرفته، ایران است.

در طول سالیانِ گذشته، با افشای برخی اسناد، معلوم شد که طرح جنگ علیه ایران، بارها روی میز قدرتهای بزرگ قرار گرفته، ولی درس های هشت ساله، قدرت تصمیم گیری را از آنان سلب کرده است. بارها با خود اندیشیده ایم که اگر وضعیت جنگ مطابق میل صدام پیش می رفت و خرمشهر و اهواز از ایران جدا می شدند و به عراق ملحق می شدند، اکنون ایران چه سرنوشتی داشت؟ بی شک در آن صورت، مناطق شمالی به سرعت تجزیه و به همسایه قدرتمند شمالی ملحق می شدند و از گربه کنونی در نقشه ها، به جز سر و دُمی تکه پاره، چیزی باقی نمی ماند. اما ایران امروز قدرتمند تر از همیشه تاریخ، بر تارک عالم می درخشد و توازن بخش منطقه می باشد.

سهم ما از این جنگ همین مقدار نیست. اگر چه دست آورد های آن ایام در گرد و غبارهای سیاسی گم می شوند( و بزرگترین ظلم، مصادره جناحی افتخارات آن دوران می باشد)، ولی آن هشت سال رنگ حزبی و جناحی نداشت و هیچگاه قابل مصادره شدن هم نیست. بسیاری از یادگاران و قهرمانان واقعی آن دوران همچنان در گوشه عزلت و بدون هیاهو و هوچی گری و بزرگ نمایی های کاذب، روزگار می گذرانند و حسرت وار به گذشته می اندیشند و اینکه رفتار برخی وارثان پرادعا با حرف وعملِشان در دوران جنگ، چقدر فرق کرده است.

اما یکی از برگ های زرین آن دوران، ویژگی آدم سازی بود. در آن هشت سال استعداد های نابی شناخته و درمیدان آتش و دود کارآزموده شدند؛ یکی از آن نام آوران که این روزها دنیا مبهوت شخصیتش است سردار قاسم سلیمانی نام دارد. اسمی که این روزها باعث قوت قلب مجاهدین در فلسطین، حزب الله در لبنان و... می باشد. آوازه او جهانی شده است. هر کجا گشایشی در امور مجاهدین اتفاق می افتد، سایه او رصد می شود. همگان نجات عراق را، در این روزها، مدیون مشاوره ها و راهکارهای او می دانند. آنچنانکه پیش از این، نجات سوریه را، محصول راهبردهای نظامی اش دانسته اند. بخش مهمی از موفقیتِ حماس در نوار غزه و حزب الله در جنگ سی و سه روزه را به او نسبت می دهند. نامش در تمام اتاق های جنگ و در ذهن استراتژیستهای دنیا هیجان می آفریند و یک تنه قدرتی همسان یک کشور پیدا کرده است. او از آسمان پایین نیامده است و در روزگار کنونی با حال و هوای هشت سال دفاع مقدس سیر می کند که قدرتش نمایان شده است.

البته اگر برخی از همرزمانش در طول سالهای گذشته، پیشینه خود را به ثَمَنِ بَخس نمی فروختند و آن را با دلالی و رانت خواری معاوضه نمی کردند، اکنون همچون برادرقاسم نامی جهانی داشتند. آنچنانکه اگر برخی دیگر مغضوبِ تنگ نظری های حزبی و سیاسی و جناحی نمی شدند و از دایره خودی ها به بیرون پرتاب نمی شدند، اکنون همچون برادر سلیمانی افتخارآفرین بودند.

اگر دست آوردهای جنگ هشت ساله تنها به تربیت یک قاسم سلیمانی ختم می شد، بی شک تعبیر نعمت برای آن هشت سال گزافه نبود. پس سرمایه های آن هشت سال را گرامی داریم و بر آنها چوب حراج نزنیم. اگر چه بازخوانی آن روزها حس غریبی می دهد، به خصوص برای کسانی که خود سهمی در آن ایام آتش و دود داشتند، ولی برای افزون شدن نعمت، یادآوری اش لازم است. یاد باد آن روزگاران و گرامی باد یاد شهیدان سرافرازی که خالق آن تابلوی زیبا بودند. راهشان پر رهرو باد.

دنیای اقتصاد:استقلال بانک مرکزی؛ کلید لغو تحریم

«استقلال بانک مرکزی؛ کلید لغو تحریم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است که در آن می خوانید؛شعبه اول دادگاه عمومی اتحادیه اروپا در تاریخ 18 سپتامبر 2014 (27 شهریور 1393) با صدور رایی حکم اصلاح مقرره 2012/267 شورای اتحادیه اروپا را صادر کرد. مقرره مزبور، متن جامعی است که به تحریم های ایران اختصاص دارد و فهرست ضمیمه آن، حاوی نام و مشخصات اشخاصی است که مشمول تحریم هستند. بر اساس این رای، شورای اروپا ملزم شده است که نام بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران را از فهرست یادشده حذف کند. شورای اروپا در 23 مارس 2012 بانک مرکزی را با ادعای «درگیر بودن در دور زدن تحریم ها» مشمول تحریم قرار داد. این شورا در اکتبر همان سال، اعلام کرد بانک مرکزی ایران، به دلیل «حمایت مالی از دولت ایران» نیز باید مشمول تحریم قرار داشته باشد.

رایی که اخیرا صادر شده است به تحریم مارس 2012 اختصاص دارد. بر اساس آنچه در متن رای آمده است، بانک مرکزی در مدت کوتاهی پس از قرار گرفتن نام خود در فهرست تحریم ها، ضمن تکذیب ادعای مذکور از شورای اتحادیه درخواست کرد دلایل و مستنداتی که مبنای این ادعا بوده است به وی اعلام شود. شورای اتحادیه اروپا، هیچ پاسخ قانع کننده ای که شامل دلایل و مستندات مزبور باشد به بانک مرکزی ارائه نکرد. بر این اساس، بانک مرکزی نیز دادخواست خود مبنی بر غیر قانونی بودن تحریم های مزبور را به دادگاه عمومی اتحادیه اروپا که مرجع رسمی رسیدگی به شکایات علیه تحریم ها است، اعلام کرد. در این دادخواست بانک مرکزی اظهار کرد که شورای اتحادیه، در هنگام وضع تحریم ها و اقدامات محدود کننده، مکلف به رعایت اصول و موازین بنیادین حقوق بشر، نظیر حق بر دادرسی عادلانه، حق مالکیت، حق بر دریافت اطلاعات و اصول ضرورت و تناسب است. به عبارت دیگر، واضعان تحریم ها باید دلایلی را که منتهی به وضع تحریم ها شده است، به طور صریح و روشن به اشخاص مشمول تحریم اعلام کنند تا آنها بتوانند درصورت نادرست دانستن آن دلایل، آن را به مراجع ذی صلاح اعلام کنند و خواستار اصلاح تحریم ها شوند.

تحریم ها نباید آثار جانبی و سوء علیه افراد عادی و کسانی که هدف تحریم نبوده اند، داشته باشد و میزان محدودیت هایی که وضع می شود، باید با هدفی که واضعان تحریم در پی آن هستند، تناسب داشته باشد. بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، اعتقاد داشت که شورای اتحادیه اروپا با وضع این تحریم ها تمامی اصول و موازین یاد شده را زیر پا گذاشته است و شورا صرفا با یک ادعای کلی – یعنی دور زدن تحریم ها – بدون آنکه هیچ مدرک و مستند مشخصی در این رابطه ذکر شود، مبادرت به وضع تحریم علیه آن بانک کرده است. دادگاه عمومی اتحادیه اروپا پس از بررسی مفصل و دقیق دفاعیات کتبی و شفاهی طرفین به این نتیجه رسید که شورای اتحادیه اروپا نتوانسته اثبات کند که بانک مرکزی ایران، چه وقت، در کجا و از چه طریقی تحریم های وضع شده علیه ایران را دور زده است. از این رو تحریم مارس 2012، فاقد مستند قانع کننده و غیر قانونی اعلام شد.

اکنون دادگاه عمومی اتحادیه اروپا، رسیدگی به تحریم اکتبر 2012 بانک مرکزی در رابطه با «ارائه خدمات مالی به دولت ایران» را در دستور کار دارد. پیش از این، بانک ها و شرکت های متعددی از سوی شورای اتحادیه اروپا با این اتهام روبه رو شده اند که فعالیت های آنها منتهی به حمایت از دولت ایران می شود و به این ترتیب، تحریم آنها به منظور اعمال فشار بر دولت ایران توجیه شده است. بانک مرکزی نیز برای اثبات آنکه حمایت مالی از دولت، نمی تواند دلیل موجهی برای تحریم آن باشد، راهی دشوار را در پیش رو خواهد داشت. با این حال، توجه به یک نکته را نباید از یاد برد. استقلال بانک مرکزی از دولت و عدم استفاده از بانک مرکزی به عنوان منبع درآمد دولت و جبران کننده کسری های بودجه، امری است که هم در ادبیات بین المللی درخصوص آن بسیار بحث شده است و هم در ایران، همواره مورد تاکید صاحب نظران و دولتمردان قرار داشته است و همین امر می تواند برای اثبات این ادعا که بانک مرکزی، صرفا ابزاری در دست دولت نیست و اعمال فشار بر آن نمی تواند به خودی خود منتهی به اعمال فشار به دولت شود، مورد استناد قرار گیرد.

حال آنکه در مورد سایر شرکت ها و سازمان های دولتی، چنین ادبیات و زمینه ای وجود نداشته است. رویه قضایی بین المللی نیز نشان می دهد که هر گاه بانک های مرکزی، به مثابه ابزار و عامل اجرای سیاست های کوتاه مدت دولت ها مورد استفاده قرار گرفته اند و استقلال آنها مورد توجه کافی قرار نگرفته است، در دعاوی بین المللی نیز آسیب پذیری آنها افزایش یافته است و محاکم و دولت های خارجی یا مبادرت به اجرای احکام صادره علیه دولت های خارجی از محل دارایی های بانک های مرکزی نموده اند و یا برای اعمال فشار بر دولت ها، اقدام به اعمال فشار بر بانک های مرکزی آنها کرده اند. به عبارت دیگر، استقلال بانک مرکزی، علاوه بر آثار مثبت و ابعاد اقتصادی گسترده ای که در رابطه با کنترل تورم و نوسانات ارزش پول ملی می تواند داشته باشد، از نظر حقوقی نیز یکی از لوازم حفظ مصونیت بانک های مرکزی است؛ تا آنجا که پرونده های حقوقی مربوط به مصونیت بانک های مرکزی آکنده از استدلالات طرفین، درخصوص وجود یا فقدان استقلال بانک مرکزی در ابعاد حقوقی و عملی است. تحریم اکتبر 2012 و آثار آن می تواند شاهدی دیگر بر این ادعا باشد که استقلال بانک مرکزی، یک بحث نظری و آکادمیک صرف نیست و آثار و تبعات عملی آن، می تواند در مقاطع حساس تعیین کننده باشد.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار