سه‌شنبه ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 23 - ۱۳ شوال ۱۴۴۵
۰۶ تير ۱۳۹۱ - ۰۹:۴۵

براي تولد «مش‌حسن»، «حاج‌كاظم» و رضا كيانيان

ايران اكونوميست :روزنامه شرق به بهانه روزهاي تولد سه بازيگر برتر سينماي ايران در هفته‌اي كه گذشت، يعني عزت‌الله انتظامي، پرويز پرستويي و رضا كيانيان دو يادداشت از داريوش مهرجويي كارگردان و احمد طالبي‌نژاد، منتقد سينما منتشر كرده است.
کد خبر: ۶۰۱۱
entezami parastoei kianian
به گزارش ايسنا اين يادداشت‌ها را با هم مي‌خوانيم:

داريوش مهرجويي:

«براي تولد «عزت‌الله انتظامي»

تو هنوز قهرمان نازنين فيلم‌هاي مني

عزت عزيز، تولدت مبارك. هيچ دلم نمي‌خواهد از سن و سالت نام ببرم و اميدوارم كه ديگران هم به روز و تاريخ و سال تولد تو كاري نداشته باشند؛ چون نام بردن از سن و سال نوعي انرژي منفي ايجاد مي‌كند.

برايت روزهايي خوب و سرحال آرزو مي‌كنم و اينكه همچنان به هنرت ادامه دهي.

تو هنوز همان مش‌حسن «گاو»، محمدي‌فر و فتح‌الله صاحب كافه «آقاي هالو»، نيت‌الله‌خان «پستچي»، سامري «دايره مينا»، عباس‌آقا سوپرگوشت «اجاره‌نشين‌ها»، خالوقربان «شيرك»، كتابدار «حياط پشتي مدرسه عدل آفاق»، دبيري «هامون»، قربان سالار «بانو»، قهرمان نازنين فيلم‌هاي مني...

احمد طالبي‌نژاد

به بهانه سالروز تولد سه بازيگر بزرگ

مگر اسباب بزرگي همه آماده شود

هفته‌اي كه گذشت، سالروز تولد سه بازيگر بزرگ سينما و تئاتر ايران بود. عزت‌الله انتظامي، پرويز پرستويي و رضا كيانيان. صفت بزرگ را بيهوده و از سر ذوق‌زدگي به كار نبردم. هرچه فكر مي‌كنم مي‌بينم اين سه نفر تمامي اسباب بزرگي را دارند؛ تجربه، سواد و اخلاق و رفتار حرفه‌اي به اضافه مردم‌داري و خاكساري. مجموعه اين ويژگي‌ها محبوبيتي وصف‌ناشدني براي آنها ايجاد كرده كه (مشمول) مرور زمان هم نمي‌شود. حتي به مرور زمان بر آن افزوده هم مي‌شود. هرچند اين روز‌ها دسته‌دسته دختر‌خاله‌ها و پسرخاله‌ها به ضرب و زور پول و پارتي عرصه بازيگري را انباشته‌اند، اما، مردم ايران آن‌قدر فهيم هستند كه قدر پيشكسوت‌ها و كاركشته‌ها را بدانند. سال‌هاست سر و كارم با هنرجويان و دانشجويان بازيگري است. هنگام مصاحبه براي پذيرش و اطلاع يافتن از ميزان درك و توقع آنان از مقوله بازيگري، ازشان خواسته مي‌شود بازيگران مورد علاقه يا كساني را كه الگويشان در بازيگري هستند نام ببرند. بدون اغراق نام اين سه بازيگر بزرگ در صدر فهرستي است كه برمي‌شمرند و البته در ميان خانم‌هاي بازيگر هم از چند نفري از جمله «فاطمه معتمدآريا» ياد مي‌كنند. خب اين بزرگان چه دارند كه تا اين حد مورد پذيرش مردم واقع شده‌اند و چرا كهنه نمي‌شوند؟ گاهي به اين نكته فكر كرده‌ام كه چطور برخي از هنرمندان به موقعيتي دست مي‌يابند كه براي بسياري حسرت‌برانگيز است و چرا آن ديگران كه ناگهان هم گل مي‌كنند و اسم‌شان بر سر زبان‌ها مي‌افتد، پس از چندي براي مخاطبان تكراري و خسته‌كننده مي‌شوند؟ پاسخي كه براي اين پرسش يافته‌ام اين است كه در عرصه بازيگري ما سه گروه بيشتر نداريم؛ ستاره، هنرپيشه‌ها و كساني كه هم ستاره‌اند و هم هنرپيشه. ستاره‌ها چنان كه از نام‌شان پيداست، كساني هستند كه به شكل ناگهاني در آسمان سينما مي‌درخشند و چند صباحي نور افشاني مي‌كنند اما به محض پديدار شدن نوري قوي‌تر، از درخشش مي‌افتند و اغلب يا فراموش يا به حاشيه رانده مي‌شوند. طي سال‌هاي اخير چند نفر از اين نوآمدگان و ستاره‌هاي يك‌شبه را سراغ داريم كه امروز يا گوشه‌نشين‌اند يا در فيلم‌ها و سريال‌ها نقش مكمل را بازي مي‌كنند. هنرپيشه‌ها اما، كارشان بازيگري است، درسش را خوانده‌اند، زحمتش را كشيده‌اند و اصول و تكنيك اين كار را مي‌دانند. اينها دوره ندارند بلكه در همه دوران‌ها مي‌توانند حضور داشته باشند. مثال روشنش از نسل گذشته، «آنتوني كويين» است و در سينماي ايران هم كساني همچون استاد عزت‌الله انتظامي. گروه سوم چنان كه گفته شد، تركيبي از دوگروه يادشده‌اند. در ميان سه نفري كه داريم درباره‌شان مي‌نويسم، دست‌كم پرستويي و كيانيان از اين جمله‌اند و البته پيش از آنها زنده‌ياد خسرو شكيبايي..... خب استاد انتظامي هرگز به مفهوم حرفه‌اي ستاره نبوده. چنان‌كه «سر لارنس اليويه»، «سر آلك گينس» و... هم ستاره نبودند. اما نزد مردم از چنان اعتبار و جايگاهي برخوردارند كه آنها را محبوب دل‌ها كرده است. ممكن است جوانان عكس انتظامي را به در و ديوار اتاق‌شان نزنند؛ چنان‌كه در مورد برخي ستاره‌ها مي‌كنند اما تصوير انتظامي در دل مردم حك شده و به‌راستي مي‌توان لقب هنرمند ملي را به او اطلاق كرد. آن دو ديگر، هم از اعتبار و محبوبيت نزد مردم برخوردارند با اين تفاوت كه تصوير جوان‌پسندانه‌اي هم ازشان در اذهان عمومي نقش بسته است؛ در حالي كه چهره گول‌زننده و فريبنده‌اي هم ندارند. قيافه هر دو معمولي و حتي كمي پايين‌تر از معمولي است. با اين وجود روي پرده يا صحنه چنان قدرتي از خود نشان مي‌دهند كه نمي‌توان در مقابل‌شان جز ستايش چيزي بر زبان آورد. مگر مي‌شود چشمان نافذ پرستويي را وقتي كه اشك در آن حلقه بسته يا ـ مثل آثاري كه براي حاتمي‌كيا بازي كرده- يا شيطنت همان چشم‌ها را وقتي كه نقش‌هاي كميك را بازي مي‌كند ديد و هيجان زده نشد؟ مگر مي‌شود حركات حساب شده و پرابهت رضا كيانيان را در مقابل دوربين يا روي صحنه ديد و آفرين نثارش نكرد؟ مي‌دانم كه هر دو اين بزرگان خود را شاگرد با واسطه استاد انتظامي مي‌دانند؛ هم در نوع بازيگري‌شان و هم به لحاظ شخصيت فرهنگي. اين سه نفر و البته چند نفر ديگر كه موضوع اين يادداشت نيستند، به بازيگري سينما، تلويزيون و تئاتر اين مملكت شأن و اعتباري ويژه بخشيده‌اند كه مايه افتخار است. روزگاري سينماي ايران در تيول ستاره‌ها بود كه در تحليل‌ها، به عنوان دوران ستاره سالاري از آن نام مي‌بريم. اين نام ستاره‌ها بود كه درشت‌تر از نام كارگردان بر سردر سينما‌ها نقش مي‌بست. از اواخر دهه 1340، كم‌كم برخي كارگردان‌ها خود به ستاره تبديل شدند. نام «مسعود كيميايي» كافي بود تا انبوهي از تماشاگران را به سالن سينما بكشاند. اكنون اما در وضعيتي قرار داريم كه دوران خاصي نيست. گاهي نام بازيگر، گاهي نام كارگردان و گاهي هم موضوع است كه نقش تعيين‌كننده‌اي در كشاندن مردم به سينما دارد اما در همه اين دوره‌ها، عده‌اي بوده‌اند كه به يك فيلم اعتبار بخشيده‌اند. نام انتظامي، نصيريان، فخري خوروش و ديگر هنرپيشه‌هايي كه از تئاتر به سينما آمده بودند، در عنوان‌بندي يا پلاكارد فيلم، خيال آدم را بابت ارزشمند بودن فيلم راحت مي‌كرد. امروز هم نام انتظامي، پرستويي، كيانيان و چند نفر ديگر، همين حكم را دارد؛ در واقع اين نام‌ها به تعبير اهل تجارت يك برند هستند؛ البته برند فرهنگي. چون تماشاگر مي‌داند كه آنها از سر ناچاري هم كه شده، فيلم بد بازي نمي‌كنند و رمز موفقيت و ماندگاري‌شان در همين نكته ساده است. اصلا فيلم‌سازاني كه اشتباه وارد اين حرفه شده و به قول دوستي سينما را با «ص» مي‌نويسند و حاصل كارشان سينماي ايران را به لبه پرتگاه كشانده، به خود جرات نمي‌دهند به سراغ بازيگران بزرگ بروند.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار