جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۲۱ مهر ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۱

احادیثی از امام باقر(ع) در صفات شیعه

لازمه اطاعت خدا و رسول، يك نوع اتحّاد معنوى و روحى است كه با خاصّان درگاه و محرمان حريم انس و حرم امان او حاصل مى‏ شود. لذا آن صفات و خصوصيّات و اخلاق و آداب كه در بعضى مشهود است در بعض دگر نيز مشهود و معلوم مى ‏گردد.
کد خبر: ۴۱۶۷۵

به گزارش ایران اکونومیست مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی (ره) در مجلد سوم کتاب شریف امام شناسی در درس سی و ششم و سی و هفتم در تفسیر کریمه شریفه ”وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأولئِكَ مَعَ الَّذينَ انْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّديِّقينَ وَ الشُّهداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ اولئِكَ رَفيقاً" [۱] «و كسانى كه خدا و رسول را اطاعت كنند البتّه با افرادى كه خداوند به آنها عنايت نموده يعنى با پيمبران و صدّيقان و شهيدان و نيكوكاران هستند و ايشان چقدر رفقاى نيكوئى براى آنان خواهند بود»، بحثی را در لزوم معیت و اتحاد معنوی مومنین با ائمه معصومین علیهم السلام مطرح می نماید. البته در ادامه به مناسبت شهادت امام باقر علیه السلام احادیثی نیز از این امام همام پیرامون این بحث آورده می شود.

ایشان می نویسد: از اين آيه استفاده مى ‏شود كه لازمه اطاعت خدا و رسول، يك نوع اتحّاد معنوى و روحى است كه با خاصّان درگاه و محرمان حريم انس و حرم امان او حاصل مى‏ شود. چون روح اطاعت، تسليم در مقابل مُطاع است و به هر درجه كه اطاعت قوى ‏تر شود اندكاك مطيع در حقيقت مطاع بيشتر، و تا به حدّى كه اگر درجه اطاعت به اندازه ‏اى بالا رود كه مطيع ابداً از خود رأى و اراده‏ اى نداشته باشد، بلكه حقّاً اراده و رأى مطاع در وجود او حاكم و مستولى شود، در اين صورت بدون شكّ به علّت فناء در ذات مطاع، معيّت و اتّحاد روحى با افرادى كه در اين مسير با او هم قدم بوده و به اين درجه فائز شده‏ اند پيدا خواهد نمود.

زيرا از تأخرّ و تقدّم زمانى عالم مادّه كه از لوازم مادّه است اگر صرف نظر شود، در سير روحى و معنوى بين سابقين‏ و لاحقين تقدّم و تأخّرى نيست. همه با يكديگر در عالم فوق زمان كه عالم عبور از ملكات طبع و غرائز است و بالأخره عبور از شوائب ربوبيّت و وصول به مقام رفيع عبوديّت مطلقه، مشترك، و رفيق سفر و يار و همراه خواهند بود، و بنابراين در مقصد نيز كه مقام لقاى حضرت احديّت است با هم بوده و بين ارواح آنان يك نوع معيّت روحى و خلوص و صميميّت فطرى و يك نوع اتحّاد حقيقى پيدا خواهد گشت. و لذا آن صفات و خصوصيّات و اخلاق و آداب كه در بعضى مشهود است در بعض دگر نيز مشهود و معلوم مى ‏گردد.
حضرت ابراهيم عليه السّلام عرض مى‏كند: ”فَمَنْ تَبِعَنى فَانَّهُ مِنّى وَ مَنْ عَصانى فَانَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ" [۲].

«اى پروردگار ... كسانى كه از من پيروى كنند آنها از من خواهند بود و كسانى كه مخالفت ورزند پس به درستى كه امر آنها به دست توست و تو آمرزنده و مهربانى.»

اين اتحّاد و يگانگى در اثر اطاعت كه طبق كلام ابراهيم تابعان را از جنس خود ابراهيم قرار مى‏ دهد، ناشى از تسليم روحى و معنوى است گرچه از نقطه نظر مادّى و خارجى با او پيوند خويشاوندى نداشته باشند، و به عكس اگر آن اتحّاد و معيّت روحى نباشد و اختلاف روحى بين دو بدن حكم فرما باشد پيوند رحميت و خويشاوندى مُثمر ثمر نخواهد بود.

”وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ انَّ ابْنى مِنْ اهْلى وَ انَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ انْتَ احْكَمُ الْحاكِمينَ* قالَ يا نُوحُ انَّهُ لَيْسَ مِنْ اهْلِكَ انَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالٍح فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ انّى اعِظُكَ انْ تَكُوَن مِنَ الْجاهِلينِ" [۳]

چون طوفان در زمان نوح عالم را گرفت و آب بر سر كوه‏ها بالا آمد و پسر نوح حاضر نشد در كشتى بنشيند و تمرّد نمود، همينكه نزديك بود غرق شود، «نوح به درگاه خدا فرياد كرد و گفت: اى خداى من اين فرزند من از اهل بيت من است (كه وعده دادى آنها را از عذاب نجات دهى) و البتّه وعده تو حقّ است و تو راستين‏ترين حكم كنندگانى (و البتّه طبق وعده خود فرزند مرا از غرق رهائى ده‏). خداوند خطاب فرمود: اى نوح اين فرزند تو از اهل بيت تو نيست بلكه او عملى ناشايسته است، و تقاضاى امرى كه تو را در آن علم و اطّلاعى نيست منما، من تو را پند مى‏دهم كه بشنوى و از مردم جاهل و نادان نباشى.»

در اين آيات چون فرزند نوح توافق روحى با پدر نداشت با وجود قرابت و پيوند متصّل و بدون فاصله او را از اهل او خارج شمرده و بيگانه تلقّى فرموده است‏.

معيّت و اتّحاد معنوى ميان ارواح مؤمنين و ائمّه معصومين عليهم السلام‏

علامه طهرانی تاکید می نماید: در بسيارى از روايات با مضامين مختلفه وارد شده است كه شيعيان ائمّه عليهم السّلام از آنها هستند، و از زيادى گل طينت آنها سرشته شده ‏اند. و در بسيارى از روايات وارد شده كه آنها همنشين و هم صحبت بلكه هم درجه ما در بهشت‏ اند. از «جامع الأخبار» [۴] از جابر بن عبد الله انصارى روايت است كه می گويد:

”سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم يَقُولُ: انَّ اللهَ تَعالى خَلَقَنى وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فاطِمَة و الْحَسَنَ و الْحُسَيْنَ وَ الْائمَّة عليهم السّلام مِنْ نُورٍ، فَعَصَرَ ذلِكَ النُّورَ عَصْرَة فَخَرَجَ مِنْهُ شيعَتُنا فَسَبَّحْنا وَ سَبَّحُوا، وَ قَدَّسْنا وَ قَدَّسْوا، وَ هلَّلْنا فَهَلَّلُوا، وَ مَجَّدْنا فَمَجَّدُوا، وَ وَحَّدْنا فَوَحَّدُوا." الحديث. [۵]

«شنيدم از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كه مى‏ فرمود: خداوند تعالى مرا و علىّ بن أبى طالب را و فاطمه را و حسن و حسين را و ائمّه عليهم السّلام را از نورى ايجاد فرمود، و سپس آن نور را فشرد و شيعيان ما از آن نور پديد آمدند. پس ما خدا را تسبيح كرديم و شيعيان ما نيز تسبيح كردند، و ما خدا را تقديس كرديم و شيعيان ما تقديس كردند، و ما لا الهَ الَّا اللهُ گفتيم و خدا را به وحدانيّت خوانديم شيعيان ما نيز تهليل گفتند، و ما خدا را تمجيد نموده، بزرگ داشتيم شيعيان ما نيز تمجيد كردند، و ما خدا را به يگانگى و وحدت خوانديم شيعيان ما نيز خدا را به وحدت و يگانگى خواندند.»

اين روايت به خوبى مى ‏رساند كه در ارواح شيعيان و ائمّه و رسول خدا يك نوع تلائم و توافقى است به طورى كه سرشت و طينت آنها از سرشت و خميره رسول خدا و ائمّه بوده است. بنابراين بايد ديد شيعيان كه داراى اين اندازه طهارت روح هستند چه كسانى هستند و مزاياى خُلقى و روحى آنها كدام است‏.

صفات و نشانه‏هاى شيعه اهل البيت عليهم السّلام‏ در لسان امام باقر علیه السلام

مرحوم علامه حسینی طهرانی (ره) در پیگیری بحث احادیثی را از معصومین علیهم السلام در صفات و نشانه های شیعه بیان می فرماید که ذیلا احادیث امام باقر علیه السلام می آید:

و از كتاب «كافى» نقل است با اسناد خود از جابر بن يزيد جعفى (ره) از حضرت امام باقر عليه السّلام که: ”قالَ لى: يا جابِرُ أَ يَكْتَفى مَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ انْ يَقُولَ بِحُبِّنا اهْلَ الْبَيْتِ؟ فَوَ اللهِ ما شيعَتُنا الّا مَنِ اتَّقَى اللهَ وَ اطاعَهُ وَ ما كانُوا يُعْرَفوُنَ الُا بالتَّواضُعِ وَ التَّخَشِعُّ وَ الْامانَة وَ كَثْرَة ذِكْر اللهِ وَ الصَّلاة و الصَّوْمِ وَ الْبِرِّ بِالْوالِدَيْنِ وَ التَّعَهُّدِ لِلْجيرانِ مِنَ الْفُقَراءِ وَ اهْلِ الْمَسْكَنَة وَ الْغارِمينَ وَ الْايْتامِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ تِلاوَة الْقُرْآنِ [۶] وَ كَفِّ الْالْسُنِ عَنِ النّاسِ الّا مِنْ خَيْرٍ وَ كانُوا امَناءَ عَشايِرِهِمْ فِى الْاشْياءِ.

قالَ جابِرٌ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ما نَعْرِفُ الْيَوْمَ احَداً بِهَذِهِ الصِّفَة!

فَقالَ عليه السّلام: يا جابِرُ لا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذاهِبُ، حَسْبُ الرَّجُلِ انْ يَقُولَ احبُّ عَلِيًّا وَ اتَوَلّاهُ ثُمَّ لا يَكُونُ مَعَ ذلِكَ فَعّالًا؟ فَلَوْ قالَ: انّى احِبُّ رَسُولَ اللهِ- فَرَسُولُ اللهِ خَيْرٌ مِنْ عَلِىّ- ثُمَّ لا يَتَّبِعُ سيرَتَهُ وَ لا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ ما نَفَعَهُ حُبُّهُ ايّاهُ شَيْئاً، فَاتَّقُوا اللهَ وَ اعْمَلُوا لِما عِنْدَ اللهِ، لَيْسَ بَيْنَ اللهِ وَ بَيْنَ احَدٍ قَرابَة، احَبُّ الْعِبادِ الَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتْقاهُمْ وَ أعْمَلُهُمْ بِطاعَتِهِ.

يا جابِرُ فَوَ اللهِ ما يُتَقَرَّبُ الَى اللهِ تَبارَكَ وَ تعالى الّا بِالطّاعَة، وَ ما مَعَنا بَراءَة مِنَ النّارِ وَ لا عَلَى اللهِ لِاحَدٍ مِنْ حُجَّة، مَنْ كانَ لِلّهِ مُطيعاً فَهُوَ لَنا وَلِىٌّ، وَ مَنْ كانَ لِلّهِ عاصِياً فَهُو لَنا عَدُوٌّ، لا تُنالُ وِلايَتُنا الّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.[۷]

«جابر گويد: حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام به من فرمود: اى جابر آيا براى تشيّع همين بس است كه كسى ادّعا كند محبّت ما اهل بيت را؟ سوگند به خدا كه شيعيان ما نيستند مگر افرادى كه تقواى خدا پيشه گيرند و او را اطاعت كنند. شيعيان ما شناخته نمى‏ شوند مگر به تواضع و خشوع دل، و نگاهدارى امانت، و به زياد ياد خدا كردن، و به زياد روزه گرفتن، و نماز خواندن، و احسان به پدر و مادر نمودن، و مراعات فقراى از همسايگان را نمودن، و از حال آنها با خبر بودن، و از حال مسكينان و قرض داران و يتيمان با اطّلاع بودن، و به آنها رسيدگى كردن، و در گفتار از راستى تجاوز نكردن، و تلاوت قرآن كردن [بنابر نسخه «بحار»: و قلّاده عمل به قرآن را به گردن انداختن] و زبان را از گفتگوى با مردم مگر چيزهائى كه راجع به خير آنها است بازداشتن، و افراد امين و مورد اعتماد اقوام خود بودن در همه چيزها.
جابر گويد: عرض كردم اى فرزند رسول خدا ما در امروز كسى را به اين صفت كه بيان مى‏ فرمائى نمى ‏شناسيم!

حضرت فرمود: اى جابر آراء و مذاهب فكر تو را خراب نكند و تو را در شكّ در نياورد. آيا براى انسان همين قدر كافى است كه بگويد: من على را دوست دارم و ولايت امر او را قبول دارم و در عين حال عمل به دستورات او نكند؟ و اگر كسى بگويد: من رسول خدا را دوست دارم - با آنكه معلوم است كه رسول خدا از على بهتر است - در صورتى كه عمل به سنّت رسول خدا نكند اين محبّت و دوستى براى او فائده ‏اى ندارد. بنابراين تقواى خدا را پيشه سازيد، و به آنچه خدا فرموده عمل بنمائيد. بين خدا و كسى قرابت و خويشاوندى نيست، محبوبترين بندگان در نزد خدا پرهيزكارترين آنهاست، و عامل‏ ترين آنها به دستورات خدا.

اى جابر سوگند به خدا بنده ‏اى نمى ‏تواند به خدا نزديك گردد مگر به فرمانبردارى از اوامر او، و با ما چنين قدرت و اختيارى نيست كه كسى را از آتش برى سازيم، و هيچ بنده ‏اى بر خدا نمى ‏تواند حجّتى اقامه كند. كسى كه مطيع خدا باشد او دوست ماست، و كسى كه گناه كند او دشمن ماست، و كسى را قدرتى نيست كه به ولايت ما برسد مگر به عمل صالح و اجتناب از افعال ناپسند.»

و از «امالى» شيخ طوسى از حضرت رضا از پدرانش از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت است كه به خَيْثَمَه فرمودند:

”ابْلِغْ شيعَتَنا انْا لا نُغْنى عَنِ اللهِ شَيْئاً، وَ ابْلِغْ شِيعَتَنا انَّهُ لا يُنالُ ما عِنْدَ اللهِ الّا بِالْعَمَلِ، وَ ابْلِغْ شيعَتَنا انَّ اعْظَمَ النّاسِ حَسْرَة يَوْمَ الْقِيامَة مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خالَفَهُ الى غَيْرِهِ، وَ ابْلِغْ شيعَتَنا انَّهُمْ اذا قامُوا بِما امِرُوا انَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَة [۸]

«به شيعيان ما ابلاغ كن كه ما نمى ‏توانيم شما را از طاعت خدا بى ‏نياز نموده در رحمت داخل كنيم، و به شيعيان ما برسان كه درجات و مقاماتى كه در نزد خداست به دست نمى ‏آيد مگر با عمل صالح، و به شيعيان ما برسان كه حسرت‏مندترين مردم در روز بازپسين كسى است كه وصف عدل و نيكى را كرده لكن خودش عمل ننموده و غير آن را بجا آورده است، و به شيعيان ما برسان كه اگر به آنچه به آنها امر شده است عمل كنند رستگاران در روز قيامت خواهند بود».

و از «كافى» با اسناد متّصل خود روايت است از عَمْرو بن ابى مِقدام قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: خَرَجْتُ انَا وَ ابى حَتّى اذا كُنّا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ اذا هُوَ بِاناسٍ مِنَ الشِّيعَة فَسَلَّمَ عَلَيْهمْ ثُمَّ قالَ: انّى وَ اللهِ لَاحِبُّ رِياحَكُمْ وَ ارْواحَكُمْ فَاعينونى عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، وَ اعْلَمُوا انَّ وِلايَتَنا لا تُنالُ الّا بِالْوَرَعِ وَ الْاجْتِهادِ، مَنِ ائْتَمَّ مِنْكُمْ بِعَبْدٍ فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِهِ، انْتُمْ شِيعَة اللهِ وَ انْتُمْ انْصارُ اللهِ وَ انْتُمُ السّابِقُوَن الْاوَّلُونَ وَ السّابِقُونَ الْآخِرُونَ وَ السّابِقُوَن فِى الدُّنْيا وَ السّابِقُوَن فِى الْآخِرَة، قَدْ ضَمِنَّا لَكُمُ الْجَنَّة بِضَمانِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ضَمانِ رَسُولِ اللهِ، وَ اللهِ ما عَلى دَرَجَة الْجَنَّة اكْثَرُ ارْواحاً مِنْكُمْ، فَتَنافَسُوا فى فَضائِلِ الدَّرَجاتِ، انْتُمُ الطَّيِّبُونَ وَ نِساؤُكُمُ الطَّيِّباتُ، كُلُّ مُؤْمِنَة حَوْراءُ عَيْناءُ، وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ صِدّيقٌ.

وَ لَقَدْ قالَ اميرُ الْمُؤمِنينَ لِقَنْبَرٍ: يا قَنْبَرُ ابْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ فَوَ اللهِ لَقَدْ ماتَ رَسُولُ اللهِ وَ هُوَ عَلى امَّتِهِ ساخِطٌ الَّا الشِّيعَة. الا وَ انَّ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِزّاً وَ عِزُّ الْاسْلامِ الشِّيعَة، الا وَ انَّ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ دِعامَة وَ دِعامَة الْاسْلامِ الشيِّعَة، الا وَ انَّ لِكُلِّ شَىْ‏ء ذِرْوَة وَ ذِرْوَة الْاسْلامِ الشِّيعَة، الا وَ انَّ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ الْمَجالِسِ مَجالِسُ الشِّيعَة، الا وَ انَّ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْاسلامِ الشِّيعَة، الا وَ انَّ لِكُلَّ شَىْ‏ءٍ اماماً وَ امامُ الْارْضِ ارْضٌ تَسْكُنُهَا الشِّيعَة الحديث. [۹]

«عمرو بن ابى مقدام گويد كه: شنيدم حضرت صادق عليه السّلام مى ‏فرمود: من با پدرم براى رفتن به مسجد رسول خدا از منزل خارج شديم و وقتى كه در بين قبر و منبر بوديم جماعتى از شيعيان در آنجا مجتمع بودند. پدرم بر آنها سلام كرد و پس از آن فرمود: سوگند به خدا من بوى شما را و روح شما را دوست دارم، شما در اين امر مرا با ورع و اجتهاد خود يارى كنيد. بدانيد كه به ولايت ما كسى نمى ‏رسد مگر با ورع و اجتهاد. اگر فردى از شما به بنده ‏اى اقتدا كند بايد طبق روش او رفتار كند شما شيعه خدا هستيد، شما ياران خدا هستيد، شما سابقون اوّلين هستيد، شما سابقون آخرين هستيد، شما سابقون در دنيا و سابقون در آخرت به سوى بهشت هستيد. ما براى شما بهشت را به ضمان خدا و ضمان رسول خدا ضمانت كرديم. سوگند به خدا كه هيچ ارواحى بيشتر از شما در درجات بهشتى نيست، پس در كسب فضائل و مكارم از ديگران سبقت گيريد، و گوى مسابقه را بربائيد. شما پاكانيد، و زنان شما پاكانند، هر زن مؤمنه‏اى حوريّه‏اى است زيبا و داراى چشمان درشت، و هر مرد مؤمنى صدّيقى است در اين امّت.

امير المؤمنين عليه السّلام به قنبر فرمود: اى قنبر بشارت باد تو را و خوشحالى و سرور، سوگند به خدا كه رسول خدا از دنيا رفت و بر امّتش غضبناك بود مگر بر شيعيان، آگاه باش براى هر چيزى عزّتى است و عزّت اسلام شيعه است، و براى هر چيزى ستون و تكيه‏گاهى است و تكيه‏گاه اسلام شيعه است، و براى هر چيزى نقطه اوج و بلندى‏اى است و اوج اسلام شيعه است، و از براى هر چيزى آقا و رئيسى است و رئيس مجالس مجالس شيعه است، و براى هر چيزى شرفى است و شرف اسلام شيعه است، و براى هر چيزى پيشوائى است و پيشواى زمين‏ها زمينى است كه در آن شيعه زيست می كند.»

و از «خصال» صدوق با سند خود از ابو مقدام از حضرت امام محمّد باقر روايت شده است كه فرمود:

”يا ابَا الْمِقْدامِ انَّما شَيعة عَلىّ الشّاحِبُونَ النّاحِلونَ الذّابِلُونَ، ذابِلَة شِفاهُهُمْ، خَميصَة بُطُونُهُمْ، مُتَغَيِّرَةٌ الْوانُهُمْ، مُصْفَرَّةٌ وُجُوهُهُمْ، اذا جَهَّنُمُ اللَّيْلُ اتَّخَذُوا الْارْض فِراشاً، وَ اسْتَقْبَلُوا الْارْضَ بِجِباهِهِمْ، كَثيرٌ سُجُودُهُمْ، كَثيرٌ دُمُوعُهُمْ، كَثيرٌ دُعاؤُهُمْ، كَثيرٌ بُكاؤُهُمْ، يَفْرَحُ النّاسُ وَ هُمْ مَحْزُونُونَ [۱۰]

حضرت فرمودند: «اى ابو مقدام حقّاً مطلب از اين قرار است كه شيعيان ما كسانى هستند كه رنگ چهره آنان از بسيارى روزه و عبادت خدا زرد شده و لاغر و ضعيف شده ‏اند، و طراوت و شادابى رخسار آنان از بين رفته، لب هاى آنان از بسيارى ذكر و فكر خشكيده، شكم ‏هاى آنان خالى، رنگ هاى آنان پريده، سيماى آنان زرد شده. چون شب فرا رسد و سياهى جهان را بپوشاند زمين را فراش خود قرار مى‏ دهند، و با پيشانى به روى زمين در مقابل حضرت معبود به سجده مى‏ افتند، سجده آنان بسيار است، قطرات اشك آنان ريزان است، دعاى آنان بسيار است، گريه آنان فراوان است، مردم همگى در خوشى و مسرّت و غفلت بسر مى‏ برند ولى آنها در دل حزن و اندوه (از عدم وصول به مطلوب و لقاى خدا) دارند.»

***********************

۱.سوره نساء (۴) آيه ۶۹.
۲.سوره ابراهيم (۱۴) آيه ۳۶.
۳.سوره هود (۱۱) آيه ۴۵ و ۴۶.
۴.كتاب «جامع الأخبار» منسوب به صدوق است و در اين انتساب ترديد بسيار است، و ظاهراً مستند به يكى از پنج نفر علماى ديگر است كه همه آنها امامى و ثقه هستند. در مقدمه كتاب «بحار الانوار» متعرض ترديد شده است.
۵.بحار الانوار» طبع كمپانى ج ۷ ص ۳۵۵.
۶.در كتاب «بحار الانوار» قلادة القرآن است و ظاهراً تصحيف شده است.
۷.بحار الانوار» ج ۱۵ كتاب الاخلاق ص ۱۴۸.
۸.همان، ص ۱۶۴.
۹.همان، كتاب الايمان ص ۱۲۳.
۱۰.همان ص ۱۴۱.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار