جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۰۶ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۰

خاطرات تلخ و شیرین چهره ها از اول مهر

خاطرات دوران مدرسه چهره ها، شاید یک پیشنهاد مناسب برای اول مهر امسال باشد.
کد خبر: ۳۹۴۹۵
مجله مهر: خواندن خاطرات دوران مدرسه چهره ها، شاید یک پیشنهاد مناسب برای اول مهر امسال باشد.

روز اول مهر، برای همه ما، یکی از خاطره انگیز ترین روزهای عمرمان است. خاطره اولین حضور در مدرسه و اتفاق هایی که در آن روز می افتد، خاطره مشترک همه ماست. چهره های مشهور هم  خاطرات جالبی از روزهای مدرسه و اولین روز تحصیل شان دارند.

 گزیده این حاطرات را بخوانید:



امیر حسین رستمی: روزی که از ناظم کتک خوردم

بازیگر نقش «بهروز» در سریال «دودکش»  دوران مدرسه را خیلی خوب یادش هست:«خانم علی‌مددی معلم كلاس اول مان بود. آقای حائری هم‌ كلاس دوم معلم‌مان بود كه خیلی ازش می‌ترسیدم و هنوز هم می‌ترسم. کلاس سوم را با خانم فاریابی خواندیم و ان قدر دوستش داشتیم که دعا کردیم سال بعد معلم مان باشد و البته این اتفاق هم افتاد. بچه بازیگوشی نبودم و در ردیف جلو می‌نشستم چون ریزه میزه بودم و یكدفعه رشد كردم.»

رستمی البته یک خاطره تلخ هم از تنبیه شدنش در مدرسه دارد:« یادم می‌آید یك‌بار ناظم كلاس اول توی پهلویم زد كه وقتی به خانه رفتم كلیه‌ام خونریزی كرد.»


 

کامبیز دیرباز:از مدرسه تا خانه استاد انتظامی

بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون ، از مدارس زمان تحصیلش، خاطرات خوشی دارد. کامبیز دیرباز می گوید:«دوره ابتدایی من در مدرسه اسمیان قیطریه آغاز شد كه بعدها فهمیدم روبه‌روی منزل استاد انتظامی بوده؛ همان خانه‌ای كه حالا تبدیل به موزه شده است. معلم كلاس اول دبستانم كه خانم نكویی بود را خوب به خاطر دارم.خانم كوچكی، معلم چهارم دبستان هم خانم خوبی بود.»
دیرباز میان همه زنگ های مدرسه، دوزنگ را بیشتر از همه دوست داشت:« زنگ هنر را خیلی دوست داشتم و البته زنگ ورزش را به دلیل اینكه فوتبال بازی می‌كردیم.»

و البته این هم یک خاطره از شیطنت های دوران تحصیل کامبیز دیرباز:« یك بار سال سوم هنرستان كه بودم نزدیك چهارشنبه‌سوری یكی از دوستانم دو تا نارنجك درست كرده بود عین هم. اما یكی از آنها خالی بود و دیگری پر برای تركاندن در بعدازظهر. ما هم با نارنجك خالی بازی می‌كردیم و بچه‌ها را می‌ترساندیم. نفهمیدیم چه شد كه یک دفعه دیدم نارنجك پر دست من افتاده و من هم انداختم در كلاس اولی‌ها كه درست كنار صورت یكی از بچه‌ها منفجر شد. خدا خیلی به ما رحم كرد كه پرده گوش آن پسر پاره نشد. با این حال من یك هفته تحریم بودم و تنبیه می‌شدم. هر دبیری می‌آمد و از  جلوی من رد می‌شد می‌گفت: این بوده نارنجك انداخته؟ و ناگهان یك كشیده زیر گوشم می‌زد. یك هفته برای من به همین منوال گذشت و من مدام كتك می‌خوردم. »



ملیکا زارعی(خاله شادونه): روزی که مجری شدم

مجری و بازیگر مجموعه «شادونه» از همان اول ان قدر به اجرا علاقه داشته که مجری برنامه های مدرسه شان شده بود. زارعی  خاطره اولین روز مدرسه اش را این طور تعریف می کند:«روز اول مدرسه آنقدر خوشحال بودم که مانتو سرمه‌ای به تن داشتم و مقنعه سفید، وقتی که مقنعه می‌پوشیدم احساس می‌کردم که بزرگ شده، خانم دکتر شده‌ام و باید بروم مدرسه و با‌سواد شوم. آنقدر به فکر این بودم که چطوری می‌خواهم وارد مدرسه بشوم که وقتی خواستم در حیاط خانه را باز کنم از شدت شوق و ذوق در حیاط را محکم باز کردم و تیزی در به شدت به پیشانی‌ام خورد و پیشانی‌ام کبود شد و شروع به گریه کردم. »

زارعی از خاطره اولین روز مجری گری اش در مدرسه هم این طور یاد می کند:«بهترین خاطره از سال‌های مدرسه مربوط به جشن عبادت است که در آن همه دخترها لباس سفید پوشیده و در سالن مدرسه جمع شده بودیم. من مجری برنامه خودمان بودم. احساس خیلی خوبی داشتم، احساس می‌کردم که کار خیلی بزرگی انجام می‌دهم، همه بچه را به عبادت دعوت می‌کنم و اینکه بزرگ شده‌ام و می‌توانم خوب را از بد تشخیص بدهم و این حس خیلی خوبی بود.»

 

پروفسور پرویز کردوانی : سرویس مدرسه ما اسب بود

بیابان شناس برجسته، چهره ماندگارعلمی ایران در سال 84 واستاد خوش صحبت دانشگاه تهران، دوران تحصیلش را خیلی خوب یادش هست. «پروفسور پرویز کردوانی» که حالا دیگر 82 ساله شده است در این باره می گوید:« مدرسه را از مکتبخانه آقا‌سید‌علی آغاز کردم، در آن زمان هنوز مدرسه‌ای ساخته نشده بود اولین مدرسه را یک سال بعد از کلاس اول پدرم بنا نهاد، این مدرسه در روستای داراب گرمسار ساخته شد، یکی از مشکلات آن زمان این بود که مدرسه‌ای برای تحصیل در روستا وجود نداشت و گاهی مدرسه‌ای برای چندین روستا ساخته می‌شد و بدتر از آن اینکه علاقه‌ای در بین بچه‌ها و خانواده‌ها برای تحصیل وجود نداشت و خانواده‌ها بیشتر دوست داشتند که فرزندان آنها به کار کشاورزی بپردازند تا تحصیل علم. یادم می‌آید بعضی از روزها که من مریض می‌شدم خواهرم خیلی خوشحال بود، زیرا برای رفتن به مدرسه با اسب می‌رفتیم و خواهرم به عنوان آخرین نفر می‌نشست ترک اسب و من نفر جلو بودم، روزهایی که مریض بودم خواهرم جای من می‌نشست.»

 

سارا روستا‌پور (خاله سارا): روزی که معلم مان سر ذوقم آورد

«خاله سارا» را بچه ها بیشتر از هرکس دیگری می شناسند. «سارا روستاپور» که مجری و بازیگر برنامه های مختلف کودکان و نوجوانان از جمله برنامه «گل آموز» شبکه آموزش است هم خاطره اولین روز مدرسه اش را این طور بازگو می کند:«اولین مدرسه‌ای که می‌رفتم دبستان هویزه در منطقه ۲ تهران بود. روز اول مدرسه همراه مادرم به طرف دبستان هویزه حرکت کردیم، در حالی که ذوق زیادی برای مدرسه رفتن نداشتم اما وقتی وارد مدرسه شدم و شلوغ بودن صف کلاس‌ها و دوستی بچه‌ها را دیدم تا حدودی از این حالت بیرون آمدم و با وجود معلم مهربانی به نام خانم اعتمادزاده در سال اول دبستان و به خاطر مهربانی‌های ایشان به مدرسه علاقه‌مند شدم.»

روستاپور از یک ویژگی اول مهرهم خیلی خوشش می آمد:«از بهترين خاطره‌های من در روز اول مدرسه این است که بچه‌ها برای کلاس‌بندی می‌آمدند و هرکس دوست داشت در کلاسی باشد که دوستش در آن کلاس است و من همیشه دلهره داشتم که مبادا از دوستانم جدا شوم.»
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار