كيهان:اسلامبول اول و دوم
«اسلامبول اول و دوم»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در ان ميخوانيد؛ايران و گروه 1+5 پس از 15 ماه مجدداً پاي ميز مذاكره مي نشينند. آخرين دور مذاكرات دقيقا 15 ماه پيش (14 و 15 ژانويه 2011-25 و 26 دي 1389) در كاخ چراغان اسلامبول برگزار شد. اكنون پرسش اين است كه غرب با چه تصوري آن مذاكره را به بن بست كشاند و امروز طرفين چه چيزهايي را به عنوان برگ برنده پاي ميز مذاكره آورده اند؟ همچنين چشم انداز مذاكرات را اين پرسش تعيين مي كند كه در اين 15 ماه چه تغييرات مهمي در عرصه سياست جهاني رخ داده است؟ نيز مي توان در ابعاد اين پرسش تأمل كرد كه موضوع مذاكره چيست و گفت وگو بايد از كجا و كدام پله آغاز شود؟
1- ايران در مذاكرات ژانويه 2011 در آغاز راه غني سازي 20 درصدي اورانيوم قرار داشت و هنوز نيازمند واردات سوخت 20 درصدي راكتور اتمي تهران براي توليد راديو داروهاي مورد نياز ده ها هزار بيمار سرطاني بود. برحسب ظاهر آمريكا و متحدانش همين نياز ايران را به گروگان گرفته بودند اما باطن داستان اين بود كه آنها بار ديگر در مقابل چشم ملت ايران و افكار عمومي جهان آزموده شدند كه آيا قابل اعتماد هستند يا خير؟ غرب حتي آبروي تركيه و برزيل را به بازي گرفت و بر سر مبادله سوخت 5/3 درصدي با سوخت 20 درصدي، خلف وعده كرد به نحوي كه به تعبير رهبر انقلاب، اين دو كشور پيش ملت ايران شرمنده شدند.
ايران با مشاهده اين گروگان گيري و بدعهدي غرب، غني سازي 20 درصدي را آغاز و تا روز مذاكره 40 كيلوگرم اورانيوم 20 درصدي توليد كرد. با اين حال غرب اميدوار بود تشديد فشارها مانع از تداوم كار ايران براي تأمين صفحه سوخت راكتور تهران شود. اما 15 ماه بعد، گزارش رسمي سازمان سيا حاكي از آن است كه حجم اورانيوم 20 درصدي ايران حداقل 2 برابر (80 كيلوگرم) شده و ميزان اورانيوم 5/3 درصد غني سازي شده نيز از مرز 4 هزار كيلوگرم فراتر رفته است. ايران همچنين به موازات افزايش كميت و كيفيت سانتريفيوژهاي خود، بازي ديگري را نيز در اين شطرنج پيچيده هسته اي پيش برده و تأسيسات زيرزميني فردو را در اعماق زمين راه اندازي كرده است.
غرب در همين دوره، از شوراي امنيت سازمان ملل قطع اميد كرده است. آخرين قطعنامه (1929) مربوط به 20 خرداد ماه 1389 يعني 22 ماه پيش است. غرب به دلايل روشن مجبور شد بازي را خارج از سازمان ملل و شوراي امنيت و در شرايط غيرقانوني- غيراجماعي ادامه دهد. در مقابل، اكنون بسياري در دنيا اين تحليل نشريه آمريكايي فيسكال تايمز را تأييد مي كنند كه «ايران سالهاست در عرصه هسته اي اقداماتي را انجام مي دهد كه به مذاق آمريكا خوش نمي آيد اما قانوني و جزو حقوق اين كشور است. اين مسئله بارها طي سال هاي آينده نيز از چالش هاي رئيس جمهور آمريكا خواهد بود». هر چه زمان سپري مي شود، بي وزني كفه اتهامات عليه برنامه هسته اي ايران روشن تر مي شود تا آن جا كه حتي آخرين گزارش 16 سرويس اطلاعاتي آمريكا اذعان مي كند هيچ نشانه اي درباره اينكه ايران تصميم به ساخت بمب اتمي گرفته باشد، وجود ندارد. با اين وصف، آمريكا و متحدانش در مقابل يك سؤال اعتراضي، در موضع ضعف بيشتري قرار مي گيرند مبني بر اينكه چرا ايران نبايد برنامه صلح آميز اتمي يا غني سازي 20 درصدي داشته باشد؟
2- طي 15 ماه گذشته، اتفاقات مهمي در منطقه و جهان رخ داده كه اغلب به تضعيف راهبردي موقعيت آمريكا انجاميده است. از جمله؛ الف- تخليه اجباري عراق (ميزبان دور بعدي مذاكرات) پس از 8 سال جنگ پرهزينه و نافرجام. ب- پيروزي بزرگ انقلاب مصر در اسقاط حسني مبارك. ج-شكست پروژه بزرگ آمريكا و اسرائيل و عربستان براي گسيختن حلقه اتصال محور مقاومت در سوريه كه نهايتاً خسارت هاي تعيين كننده اي به بانيان پروژه وارد خواهد كرد. د- وقوع جنبش تسخير وال استريت و مشابه اروپايي آن كه حتي به سقوط چند دولت انجاميد. ه- بحران اقتصادي كم سابقه در سرمايه داري غرب به موازات افزايش قيمت نفت و بنزين كه دقيقا تأثير تحريم هاي اقتصادي جديد عليه ايران را معكوس كرد. و- برگزاري انتخابات مجلس در ايران با مشاركت 65 درصدي مردم(15درصد افزايش) كه در نوع خود ركورد خيره كننده اي بود و نشان مي داد يك سال تلاش همه جانبه غرب پس از مذاكرات اسلامبول جهت ايجاد فاصله ميان مردم و حاكميت، اثر وارونه داشته و باعث انگيزش بيشتر افكار عمومي در دفاع از نظام خود شده است. ز- نزديك تر شدن اسرائيل به لبه پرتگاه آن گونه كه مئير داگان رئيس سابق موساد به جروزالم پست گفت: «اسرائيل بر لبه پرتگاه ايستاده است.حاكميت سياسي تل آويو با چالش هاي بسيار بدي روبرو است كه ارتباطي به برنامه اتمي ايران ندارد.»
مجموعه اين حوادث به موازات سقوط قدرت اثرگذاري غرب، باعث افزايش نفوذ و قدرت تأثيرگذاري جمهوري اسلامي در معادلات منطقه اي و جهاني شده است. با اين حال ممكن است غرب، تحريم ها را تنها برگ به درد بخور خود تلقي كند. در اين باره نيز به اجمال بايد گفت هر چند تحريم ها محدوديت هايي را در پي داشت اما اصالتا براي ايران سازنده بود. در زمينه بنزين به دو تصميم مهم «صرفه جويي» و «توليد و خودكفايي» انجاميد. در حوزه نفتي نيز اولا افزايش قيمت نفت تا حدود زيادي- پيشاپيش- به جبران موضوع تحريم آمد و ثانيا همين امر نيز محرك قوي براي جديت مضاعف در زمينه استراتژي اعلامي از سوي رهبر انقلاب- بايد به نقطه اي برسيم كه اگر روزي خواستيم، شير فروش نفت را ببنديم- خواهد شد. البته لطمات بي سابقه ماجرا به اقتصاد غرب موضوع بحث جداگانه اي است.
3- پرسش مهمي است اين كه غرب پس از 15 ماه، چرا مجبور شده دوباره پاي ميز مذاكره برگردد و حالا كه برمي گردد، موضوع مذاكره چه قدر تفاوت پيدا كرده و مظنّه جديد كدام است؟ همچنين مهم است كه چه كساني و چه چيزهايي را بايد همراه خود به مذاكرات برد و مذاكره را از كجا آغاز كرد؟ آيا مذاكره را بايد درباره غني سازي 5/3 درصد شروع كرد يا 20 درصد؟
درباره مواد غني سازي شده تا به امروز يا نحوه و حجم غني سازي در آينده؟ درباره تأسيسات نطنز يا فردو؟ اما اينها مسئله ثانوي است. تكرار مذاكرات طي 9 سال گذشته نبايد موجب غفلت از نقطه مبنايي و پايه اي چنين مذاكراتي شود. لزومي هم ندارد كه نمايندگان ايران نقطه شروع را تعيين كنند. آنان كافي است به عنوان سؤال اول بپرسند كه چرا دور هم جمع شده ايم؟ احتمالا خواهند گفت نگراني از توليد بمب اتمي توسط ايران. اينجا به شيوه سقراطي و ارسطويي بايد پرسيد مگر بمب اتمي چيست كه احتمال توليد آن باعث نگراني شما مي شود؟ ناچارند بگويند بمب اتمي سلاح كشتار جمعي است كه باز بايد پرسيد از كجا معلوم؟ مجبورند بگويند دوبار- و فقط همان دوبار!- در ژاپن منفجر شده و صدها هزار كشته بر جاي گذاشته است. پس استفاده هم شده!؟ باز هم بايد پرسيد متهم اين تنها بمباران اتمي كدام دولت است؟ يكي از طرف هاي مذاكره؟! خب! چرا گريبان او را نمي گيريد؟! چرا گريبان آنها را كه بمب اتمي دارند، در حوزه خلع سلاح هسته اي نگيريم؟ و با همين چينش تاريخي مستند بايد گفت ايران اگر قصد داشت بمب اتمي توليد كند، به اعتبار سابقه «توليد» آن از سوي 5 دولت و استفاده و انفجار آن در جنگ از سوي يكي از دولت ها، تازه شبيه همين دولت ها مي شد اما اگر چنين كاري را انجام نمي دهد نه به خاطر رودربايستي با غرب بلكه به اين اعتبار است كه منطق اسلامي- انساني او ذاتاً در تعارض با منطق ضد انساني، جنايت آلود و سبعانه غرب است. به واقع، سلاح اتمي در سطح شعور سياستمداران غرب است و نه در كلاس كاري سياستمداران ايران. بايد روشن شود متهم كيست و شاكي كدام طرف است.
شايسته است هيئت ايراني در اين دوره از مذاكرات، فرزند و مادر و همسران دانشمندان هسته اي شهيد را به همراه خود ببرند تا بخشي از مظلوميت ملت ايران را آنها در قاب تصاوير مذاكرات و پشت تريبون مصاحبه با خبرنگاران روايت كنند. همچنين جاي قربانيان سلاح هاي شيميايي اهدايي غرب به صدام كه با كپسول اكسيژن تنفس مي كنند، نبايد در كنار هيئت اعزامي خالي باشد. جانبازان شيميايي دفاع مقدس، اسطوره هاي مظلوميت و مقاومت ملت ايران هستند. مي توان يك حلقه فيلم هم از دو رويداد بزرگ «انتخابات پارلماني ايران» و «راهپيمايي 22 بهمن 1390» به نشانه تأثير حقيقي تحريم هاي خصمانه عليه ملت ايران را به طرف غربي كادو كرد. البته جا دارد هيئت ايراني دو چيز را به شكل سمبليك روي ميز مذاكره بگذارد. اول، نمونه اي از اورانيوم 20 درصد و صفحه سوخت توليد شده كه ضرب شست حقيقي است. و دوم، يك گالن بنزين! آقاي گري سيك مشاور اسبق امنيت ملي آمريكا به درستي و به تازگي تصريح كرد سلاح مهلك ايران نه بمب اتمي بلكه قيمت نفت و بنزين است.
4-تيم مذاكره كننده ايراني بايد آينه تمام نماي عملكرد توام با خباثت، رذالت و البته عجز آمريكا و متحدانش در فاصله 15ماهه 2 دور مذاكرات اسلامبول باشد. از تريبون بي نظيري كه فرصت مذاكرات براي جمهوري اسلامي ايران فراهم مي كند بايد نهايت استفاده را برد و برهنگي كدخداي دهكده جهاني را به همه نشان داد. 15 ماه پيش كه آمريكا هنوز به فلاكت امروز نيفتاده بود، فرانسيس فوكوياما تئوريسين نظريه پايان تاريخ در فايننشال تايمز نوشت: «در دهه اول قرن 21 شاهد چرخش قابل ملاحظه اي در بخت و اقبال و منزلت نسبي مدل هاي اجتماعي و سياسي جهان بوده ايم. 10 سال پيش اگرچه همه عاشق آمريكا نبودند، اما آمريكا دست بالاتر و برتر را داشت. همه مي خواستند مدل ليبرال- دموكراسي آمريكا را كپي كنند و سرمايه داري مدل آينده جهان خوانده مي شد اما جنگ عراق و بحران مالي بازار وال استريت، اعتبار اين مدل آمريكايي را مخدوش كرد.»
نهايتاً اينكه مذاكرات 9ساله، ماهيت غدّار آمريكا و دوستانش را در يك روند طولاني به رخ كشيد و ثابت كرد صرف اميد بستن به مذاكره، كمترين خير و خاصيتي براي كشور ندارد بلكه بايد استراتژي مقاومت شجاعانه و پيشرفت طلبكارانه را در كنار سياست گفت وگو- به قصد روشنگري و اثبات حقانيت و اقتدار- تداوم بخشيد. نشان دادن قاب به قاب تحولات اين 9 سال و مذاكرات جاري در آن با «دور تند»، حقانيت راه مقاومت و پيشرفت را در مقابل گزينه انفعال و درجازدن و تسليم و اجازه گرفتن (روش عرفاتي) به رخ مي كشد. همين واقعيت را بايد با صداي بلند از پشت ميز مذاكرات اسلامبول و كنفرانس هاي مطبوعاتي حاشيه آن اعلام كرد.
خراسان:آينده طرح کوفي عنان؟
«آينده طرح کوفي عنان؟»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيد محمد اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛کوفي عنان، نماينده ويژه سازمان ملل در مورد بحران سوريه، روز گذشته به ايران آمد تا در ديدار با مقامات ايراني، از حمايت آنها از طرح 6 ماده اي اش مطمئن شود.
کوفي عنان تلاش مي کند با طرح 6 ماده اي اش سوريه را از بحران کنوني نجات بدهد. نيروهاي ارتش و تسليحات سنگين را از مناطق شهري و مسکوني دور کند، بين نيروهاي دولتي و شورشيان آتش بس برقرار کند و به امدادرساني براي غيرنظامياني، که در آتش اختلافات مي سوزند، کمک کند. صرف نظر از همه چيز، حضور "مرد صلح در ميدان جنگ"، که محل تعارض منافع گروه هاي بين المللي شده، نشانه مثبتي است. هرچند شواهد ديگري نيز نشان مي دهد که، حداقل در شرايط کنوني، گره سوريه با سلاح و مداخله مستقيم يا غيرمستقيم نظامي باز نمي شود. به نظر مي رسد ناسزا گويي هاي سياسي مقامات غربي و ترک و عربي، طبل پر صدايي است که همه مي دانند تو خالي است. پيروي از الگوي ليبي براي مداخله در سوريه به دلايل بسياري منتفي به نظر مي رسد. شرايط ليبي و سوريه به لحاظ حقوق بين الملل متفاوت است و براساس نظرات نظريه پردازان اين الگو از جمله پرفسور "رولاند پاريس"، استاد روابط بين الملل دانشگاه اوتاوا، و گرس ايوانس، وزير خارجه سابق استراليا،(۱) غرب از همان راهي که به طرابلس رسيد، نمي تواند وارد دمشق شود. سناريوي مداخله مستقيم نظامي، کمافي السابق، کمترين احتمال وقوع را دارد.
ترکيه تنها ساکن «اردوگاه جنگ زده ها»
با اين حال هرچند پيروي از الگوي بالکان کمي محتمل تر است، اما شواهد ديگري نشان مي دهد که اين سناريو نيز با دشواري هاي فراواني همراه است. الگوي بالکان، به زبان ساده، 2 قسمت دارد. الف) ايجاد گذرگاه هاي امن (اردوگاه هاي مهاجرين جنگ زده؛ ب) افزايش فشار نظامي به دولت مستقر (۲). تاسيس اردوگاه هاي مهاجرين در خاک ترکيه و در مرزهاي جنوبي با سوريه، براساس سناريوي بالکان بوده است. با اينکه ترکيه بخش اول اين سناريو را بر عهده گرفته و شروع کرده است، اما شواهد نشان مي دهد شورشياني که در برخي شهرهاي سوريه جنگ هاي نامنظم راه انداخته اند به دلايل مختلف نمي توانند بخش دوم را بر عهده گيرند. آنها به لحاظ کارآزموده بودن و برخورداري از تسليحات نظامي بضاعت چنداني ندارند. به علاوه اينکه سوريه جديد در تصور کساني که عليه بشار اسد مي جنگند، با سوريه اي که مشخصا غرب به دنبال آن است، بسيار فاصله دارد. تحليل اخير "موسسه واشنگتن براي سياست در خاور نزديک" (WINEP) نشان مي دهد (۳) که تصميم سازان در آمريکا گروه هاي سکولار مخالف بشار اسد، که در خارج از اين کشور هستند، را بر مبارزان مسلحي، که تفکرات سلفي دارند، ترجيح مي دهند. عدم حمايت تسليحاتي آمريکا و غرب از شورشيان مسلح شاهدي بر اين ادعاست. اما ترکيه ابزار بسيار مناسبي براي چانه زني ها در راستاي منافع غرب و آمريکايي ها شده است.
طرح عنان، نزديک به واقعيت سوريه
در اين ميان وقايع سوريه، روز به روز، نشان مي دهد که طرح کوفي عنان به واقعيات سوريه نزديک تر است. روزنامه نيويورک تايمز هم 2 روز پيش با انتشار يادداشت: "براي توقف کشتار، با اسد معامله کنيد" اين نظر را تاييد کرده است.(۴) با اين حال ابهام هايي در طرح عنان وجود دارد که مقامات ايراني به درستي به آن اشاره کرده اند و خود او نيز آن را پذيرفته است. براساس گفته هاي سعيد جليلي، دبير شوراي عالي امنيت ملي، ايران معتقد است بايد به دولت سوريه فرصت داد تا براساس قانون اساسي اين کشور، انتخابات پارلماني را به زودي برگزار کند. دکتر جليلي به روشني به کوفي عنان اعلام مي کند که: «راه حل مسئله سوريه بايد مبتني بر ۲ مرحله باشد. در مرحله اول ساز و کاري طراحي شود که گروه هاي مسلح ضد دولت و کشورهايي را که با کمک هاي لجستيکي و تسليحاتي درصدد ايجاد منطقه حائل هستند، نيز به توقف خشونت و درگيري و هم چنين برقراري ثبات و امنيت پايبند کند و در مرحله دوم انتخابات آزاد پارلماني بر اساس قانون اساسي اصلاح شده اين کشور در موعد مقرر برگزار و بر اساس آن دولت منتخب برآمده از پارلمان تشکيل شود.» اينچنين دولت آتي سوريه را نمايندگان مردم اين کشور در پارلمان جديد تشکيل خواهند داد. بنابراين همچنان که دکتر صالحي، وزير خارجه کشورمان، گفته است، تا زماني که عنان به همين شيوه عمل کند، ايران نيز حامي او خواهد بود.
آيا طرح کوفي عنان پايان کار است؟
اما شرايط ديگري هم متصور است. نيويورک تايمز در يادداشت خود توصيه مي کند که بازيگران خارجي بگذارند که براساس طرح عنان آرامش به سوريه باز گردد. با اين حال بلافاصله تاکيد مي کند که بازگشت آرامش بايد گام اول براي تغيير نظام در سوريه و سرنگوني بشار اسد باشد.(5) اين همان چيزي است که، کوفي عنان، هم در تهران از آن سخن گفت: «از موانع اصلي موفقيت اين طرح آن است که برخي کشورها به دنبال تغيير رژيم در سوريه هستند که اين امر با مأموريت من و هدف سازمان ملل در تضاد است.» آيا عنان مي تواند در برابر اراده هاي مغرضانه سياسي در پس شعار حمايت از مردم سوريه حمايت کند؟ آينده همه چيز را مشخص خواهد کرد.
پي نوشت:
(۱) براي اطلاعات بيشتر به يادداشت روزنامه "تودي زمان" 10 آوريل 2012 (22 فروردين ماه جاري) ترکيه با عنوان The responsibility to prevent military recklessness in Syria مراجعه کنيد.
(۲): مقاله "مداخلات عربي و سناريوهاي 4 گانه پيش روي سوريه"، به قلم عليرضا رضاخواه، روزنامه خراسان 15/11/90
(۳):The Free Syrian Army vs. the Syrian National Council -- Which Should We Support?"http://www.washingtoninstitute...06.php?CID=1850"
(4):To Stop The Killing Deal With Assad"http://www.nytimes.com/2012/04...with-assad.html"
(5): همان
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛اولين ماه سال 91 نيز به سرعت سپري گشت درحالي كه به علت تأخير دولت در ارائه لايحه بودجه سال 91، بودجه سالجاري هنوز در كميسيونهاي مجلس درحال چكش كاري است تا بتواند به نحوي قابل تصويب شود ولي به نظر ميرسد از آنچنان ايرادات اساسي و ماهوي برخوردار است كه كليات لايحه بودجه براي اولين بار در تاريخ بودجه نويسي كشور توسط كميسيون تلفيق به دليل اشكالات فراوان رد شد هرچند روز بعد با پا در مياني رئيس مجلس و اين توجيه كه "تا آنجا كه ميتوانيد در كميسيون تلفيق و سپس در صحن علني رفع ايراد كنيد"، كليات بودجه به ناچار به تصويب رسيد!
اما اينكه چه اتفاقي افتاد كه رأي اعضاي كميسيون تلفيق به يكباره برگشت و با وجود رد كليات، سرانجام در يك رأيگيري عجيب بر كليات لايحه بودجه مهر تاييد زده شد، همانگونه كه اشاره شد، جالب توجه است.
در جلسه هفته جاري كميسيون تلفيق كه با حضور علي لاريجاني رئيس مجلس برگزار شد، از 56 عضو كميسيون تلفيق 35 نفر حضور يافتند كه در هنگام رأي گيري براي كليات بودجه 6 نفر نيز در اعتراض از جلسه خارج شدند و 20 نماينده از 29 نماينده حاضر در جلسه با كليات لايحه موافقت كردند. درباره علت خروج شش نفر از كميسيون هنگام رأي گيري، خبري منتشر نشده اما براساس قانون جلسه تلفيق با حضور حداقل 28 نفر يعني 50 درصد بعلاوه يك نفر رسميت پيدا ميكند. در واقع جلسه كميسيون در مرز افتادن از رسميت بود. در اين جلسه با وساطت رئيس مجلس كه رد كردن بودجه را به دليل ايرادات وارد به آن در شرايط فعلي به مصلحت كشور نميدانست، كليات به تصويب رسيد و طبعاً از اين پس بودجه بايد در انتظار ورود به جزئيات و سپس طرح در جلسه علني باشد.
در اين هفته رئيس و اعضاي دوره جديد مجمع تشخيص مصلحت نظام با رهبر معظم انقلاب ديدار كردند. در اين ملاقات، حضرت آيتالله خامنهاي مجمع را مظهر خرد جمعي در نظام اسلامي دانسته و تاكيد كردند "بخشي از اساسيترين مسائل كشور در مجمع حل و فصل ميشود كه اين موضوع نشانگر جايگاه بسيار مهم مجمع تشخيص مصلحت نظام است." ايشان خواستار كمك مجمع به روند حركت رو به جلوي نظام شده و اعضاي آنرا به حضور جدي در جلسات، ارائه نظرات كارشناسي و بررسي دقيق موضوعات فرا خواندند.
از ديگر مسائل مورد بحث در هفته جاري، موضوع محل برگزاري و دستور كار اجلاس گروه 1+5 با ايران بود. در اين باره مسائل حاشيهاي بسياري وجود داشت از جمله محل برگزاري كه سرانجام قرار شد دور اول مذاكرات روز شنبه در اسلامبول و دور دوم در بغداد انجام شود.
موضوع دستور كار نيز مطابق معمول از شگردهاي غرب است كه معمولاً با خواستههاي حداكثري براي تحت فشار قرار دادن طرف مقابل آغاز ميشود و اين بار نيز تعطيلي سايت فردو و پايان دادن به غني سازي 20 درصدي توسط رسانههاي غربي مطرح شد كه ايران نيز متقابلاً با هرگونه پيش شرط و زياده خواهي مخالفت كرد. بنابر اين بايد تا هفته آينده منتظر ماند و ديد كه آيا طرف غربي، عزمي براي حل و فصل موضوع و پذيرش واقعيتها دارد يا نه؟
در بررسي تحولات خارجي هفته، مسائل مربوط به كشورهاي خاورميانه مهمترين رويدادهاي خبري را تشكيل ميدادند.
در مصر، اعلام نامزدي "عمر سليمان"، رئيس سازمان اطلاعات و امنيت رژيم سابق و مهره مورد اعتماد حسني مبارك، خبري مهم و شوك آور بود و فضاي سياسي مصر را وارد مرحله جديدي كرد. سرلشكر عمر سليمان، كه سالها، رئيس مخوفترين سازمان امنيتي رژيم مبارك بود و نقش مؤثر و مستقيمي در سركوب، كشتار و شكنجه مردم مصر و آزاديخواهان اين كشور داشته است، اكنون به جاي اينكه در پاي ميز محاكمه و با شديدترين مجازاتها روبرو باشد، خود را نامزد انتخابات رياست جمهوري مصر كرده و با اين اقدام خود، در واقع انقلاب مردم مصر را به ريشخند و تمسخر گرفته است. عمر سليمان همچنين چندين سال به عنوان دست راست مبارك، نقش مهمي نيز در پيشبرد روند سازش داشته و به اين جهت، مورد وثوق صهيونيستها و آمريكا بوده است.
در مورد خيانت عمر سليمان به مردم مصر و نقش وي در تداوم رژيم مبارك و ايجاد جو خفقان در اين كشور هيچ ترديد و ابهامي وجود ندارد. آنچه مسلم است اين است كه عمر سليمان با پشت گرمي شوراي نظامي حاكم از محاكمه و مجازات گريخته و اكنون جسارت آنرا پيدا كرده است كه خود را به عنوان كانديداي رهبري مردم مصر جا بزند. اين رخداد يكبار ديگر بر اين واقعيت تاكيد ميگذارد كه مردم مصر چارهاي ندارند جز اينكه تكليف خود را با شوراي نظامي حاكم كه عمده اعضا و عوامل آن از دست نشاندگان رژيم مبارك ميباشند، يكسره كنند و تا زماني كه اين اتفاق رخ ندهد، نه تنها انقلاب مردم مصر به مقصد نرسيده بلكه چه بسا همه چيز به نقطه صفر و به زمان و شرايط رژيم گذشته باز گردد.
اين هفته مردم بحرين در ادامه مبارزات ضد ديكتاتوري و حق طلبانه خود بار ديگر به صحنه آمدند و روز جمعه تظاهرات باشكوهي را تحت عنوان "حمايت از عبدالهادي الخواجه" برگزار كردند. الخواجه از مبارزان با سابقه بحريني است كه از مدتها قبل در سياه چال رژيم بحرين زنداني است و از دو ماه قبل نيز در اعتصاب غذا ميباشد. به گفته سخنگوي جنبش آزاديبخش بحرين، وي در اعتراض به ادامه زندان، شكنجه و بدرفتاري دست به اعتصاب غذا زده است.
سازمانهاي حقوق بشر، هشدار دادهاند جان اين مبارز در خطر جدي است و بايد فوراً آزاد شود. رژيم آل خليفه كه به شكل غيرقانوني و غيرمنتخب بر بحرين حكم ميراند از يكسال قبل و به دنبال اوجگيري قيام مردمي، سياست سركوب را تشديد كرده و هم اكنون، صدها زنداني در اين كشور به دليل اعتراض به ظلم و بيعدالتي حاكم بر اين كشور، تحت بازداشت و شكنجه قرار دارند.
خاندان حاكم بر بحرين، در طول يكسال گذشته به هر وسيلهاي متوسل شده است تا شايد صداي اعتراض مردم حقطلب بحرين را خاموش سازد كه تاكنون در اين راه ناكام مانده است. حتي حمايتهاي مستقيم و غيرمستقيم دولتهاي غربي و همچنين عربستان نيز نتوانسته است پايههاي به شدت متزلزل حكومت بحرين را تقويت كند.
اين هفته، عربستان نيز كه در كوران انقلابهاي مردمي منطقه قرار گرفته است شاهد اعتراضات جديدي بود. مخالفان رژيم رياض هفته جاري را هفته نافرماني مدني اعلام كرده بودند و به همين مناسبت خبرهايي كه از اين كشور رسيده حاكي از تظاهرات، تحصن و تعطيلي در برخي مناطق اين كشور بوده است.
گزارشهاي رسيده همچنين حاكي است جان "حمد بن صالح البجادي" فعال حقوق بشري عربستاني نيز كه از يك ماه پيش در اعتراض به سياستها و شيوه برخورد ظالمانه رژيم در اعتصاب است، در معرض خطر جدي قرار گرفته است. البجادي، در اسفند 1389 به دليل حمايت از خانوادههاي زندانيان سياسي دستگير شد و پس از حضور در دادگاه، آنرا غيرصالح خواند. گروههاي مدافع حقوق بشر شمار زندانيان سياسي عربستان را بين 12 تا 20 هزار نفر تخمين ميزنند درحالي كه رژيم رياض اين گزارشها را رد ميكند.
اين هفته، تحولات سوريه، با تشديد تحركات سياسي و ديپلماتيك بينالمللي مواجه شد. در اين راستا كوفي عنان، فرستاده سازمان ملل به چند كشور از جمله جمهوري اسلامي ايران سفر كرد تا براي موفقيت طرح شش مادهاي خود تلاش كند. براساس طرح كوفي عنان كه حمايت شوراي امنيت را نيز كسب كرده است بنابود تا دولت و مخالفين در سوريه از روز 22 فروردين آتش بس اجرا كنند كه اين اتفاق نيفتاد و گزارشها از ادامه درگيريهاي پراكنده در اين كشور طي روزهاي گذشته داشته است.
اساس طرح كوفي عنان كه برپايه حل و فصل سياسي بحران سوريه استوار است، مورد پذيرش دولت سوريه نيز قرار گرفته است و جناحهايي از مخالفين نيز اين طرح را پذيرفتهاند.
با اينحال، اين طرح، اهداف كشورهاي مداخلهگر در سوريه از جمله آمريكا، عربستان و قطر را تأمين نميكند و پذيرش آن از سوي اين كشورها به نوعي با اكراه و اجبار بوده است. جبهه غربي ـ عربي به دنبال حذف كامل حكومت بشار اسد بوده است و در اين مسير تلاش بيوقفهاي را در سطح بينالمللي براي هموار كردن مسير مداخله نظامي در سوريه به كار بسته است و اجماع اغلب كشورها بر طرح كوفي عنان، به مفهوم شكست توطئه جبهه ضد سوري غربي - عربي ميباشد. در اين حال، براساس تازهترين گزارشها، طرفين درگير در سوريه توافق كردهاند از پنجشنبه (امروز) آتشبس را به اجرا بگذارند.
اينكه اين توافق تا چه اندازه عملي خواهد شد هنوز مشخص نيست، ولي بيترديد آتشبياران معركه تلاش خواهند كرد مانع تحقق عملي آن شوند.
رسالت:پيام مهم در پاسخ به پيشنهاد 6 ماده اي عنان
«پيام مهم در پاسخ به پيشنهاد 6 ماده اي عنان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛تهران روز گذشته کانون رايزني هاي مهمي در خصوص تحولات اخير سوريه بود. کوفي عنان فرستاده ويژه دبيرکل سازمان ملل در امور سوريه با مقامات ايران به رايزني و مشورت پرداخت. صالحي وزير خارجه کشورمان در ديدار با عنان ضمن آرزوي موفقيت براي مأموريت وي، حمايت جمهوري اسلامي ايران را از هرگونه طرح صلح در سوريه مبتني بر تأمين حقوق مشروع مردم در چارچوب اجراي اصلاحات آغاز شده از سوي رئيس جمهور بشار اسد و عدم دخالت خارجي در جهت جنگ افروزي و اختلاف افکني اعلام کرد.
اين مذکرات حاوي 6 پيام مهم براي غربي ها و دشمنان ثبات در سوريه در مقابل پيشنهاد 6 ماده اي کوفي عنان بود که برخي از آنها به قرار زير است:
1- بشار اسد خط قرمز ايران است و جمهوري اسلامي به هيچ وجه اجازه سقوط رئيس جمهور قانوني سوريه را نمي دهد.
2- هر تغييري در سوريه در چارچوب اصلاحات آغاز شده از سوي رئيس جمهور قانوني اين کشور و زير نظر بشار اسد محتمل است.
3- هر گونه برخورد غير اصولي با موضوع سوريه آثار و تبعات مخربي در فضاي منطقه اي و فرا منطقه اي خواهد داشت.
4- هيچ کس حق ندارد حقوق مشروع مردم سوريه را ناديده بگيرد و بايد فرصت لازم به بشار اسد داده شود تا اصلاحات انجام شود.
5- مداخله خارجي در امور سوريه و ايجاد درگيري هاي مسلحانه از جانب برخي کشورهاي منطقه که به صراحت اعلام کرده اند تا براندازي بشار ايستاده اند بلافاصله بايد قطع شود.
6- راهحل مسئله سوريه، پايبندي همه طرفها به قواعد دموکراسي است.
بيش از يک سال از شروع ناآرامي ها در کشور سوريه مي گذرد اما برخلاف ساير انقلاب هاي منطقه مثل تونس، مصر، ليبي و يمن اين کشور دستخوش تغييرات سياسي جدي نشده است.
اين در حالي است که غرب به اتفاق برخي کشورهاي منطقه از جمله ترکيه و عربستان از کليه امکانات و منابع در اختيار خود استفاده کردند تا بتوانند تحولي سياسي در اين کشور صورت داده و بشار اسد را به زمين بزنند. اما چرا اين اتفاق در سوريه رخ نداده است؟ در پاسخ به اين پرسش مي توان به برخي تفاوت هاي معادلات کشور سوريه با ساير کشورهايي که در آنها انقلاب رخ داده اشاره کرد:
الف): حوادث سوريه برخلاف اتفاقاتي که در مصر و تونس رخ داد يک انقلاب تمام عيار (Revolution) با تمام لوازم و مقدمات آن نظير بسيج عمومي توده ها، ايدئولوژي مشخص و رهبري نيست بلکه بيشتر حوادث سوريه شبيه يک جنگ داخلي (Civil War) با خواسته هايي نظير تجزيه ارضي، خودمختاري و استقلال است که در اين بين چاشني تحريک بيگانگان که به دنبال مطامع و منافع خود در تجزيه سوريه هستند دخيل است. نبردهايي که در شهرهاي درعا، حمص و حماه در جريان است خيلي شبيه غائله هاي اول انقلاب نظير تحرکات دشمن و ضد انقلاب در کردستان، بلوچستان، خلق عرب در خوزستان و غائله ترکمن صحراست که به دنبال تجزيه ارضي و خودمختاري در اوايل انقلاب اسلامي ايران بودند.
ب): سوريه اگر چه ممکن است به لحاظ دموگرافيک و ارتباط آن با ساختار سياسي وضعيتي شبيه کشور بحرين داشته باشد اما يک تفاوت مهم با بحرين دارد و آن اين است که بخشي از اراضي کشور سوريه در اشغال رژيم صهيونيستي است. منطقه تاريخي جولان در جنوب غربي سوريه در استان قنيطره واقع شدهاست. اين بلنديها در سال 1967 در جريان جنگ شش روزه توسط اسرائيل اشغال شد. اسرائيل در سال 1982 اين مناطق را به عنوان بخشي از خاک خود اعلام کرد.
اين اقدام هيچگاه مورد تاييد سازمان ملل متحد قرار نگرفت. اشغال سرزمين سوريه عاملي براي اتحاد و انسجام ملي در اين کشور است و تا زماني که بلندي هاي جولان زير چکمه هاي اسرائيلي هاست به نظر نمي رسد تغيير سياسي در اين کشور رخ دهد. ج): يکي از شاخصههاي بيداري اسلامي و انقلاب هايي که در خاورميانه و کشورهاي شمال آفريقا رخ داده و در حال رخ دادن است رويکرد ضد آمريکايي و ضد صهيونيستي اين بيداري اسلامي است. يک عکس فوري از تحولات پسيني انقلاب هايي که در کشورهاي مصر، تونس، يمن، ليبي و ... رخ داده نشان مي دهد اولين جايي که پس از اين انقلاب ها لطمه خورده مواضع و منافع اسرائيل و آمريکا بوده است. اما حوادث سوريه نه تنها رويکرد کلان ضد صهيونيستي و ضد آمريکايي ندارد بلکه حتي با تحريک آمريکايي ها و اسرائيلي ها رخ داده و برخي کشورهاي پيش افتاده منطقه نيز که اسم خود را به اشتباه " دوستان سوريه" ناميدند چشم طمع به هويج هايي دوختهاند که آمريکاييها قول آن را با سراب عضويت در اتحاديه اروپا داده اند. مطمئنا اين رويکرد صهيونيستي و آمريکايي قادر نيست يک بسيج عمومي بر عليه بشار ايجاد کند بخصوص که وي نيز طي يکي دو دهه گذشته در صف مقدم مقابله با اسرائيل و آمريکا بوده است.
د): حمايت هاي جمهوري اسلامي از دولت بشار اسد و هدايت هاي راهگشاي ايران براي انجام اصلاحات گام به گام در اين کشور يکي ديگر از دلايلي است که مانع از اجراي طرح غربي ها براي تجزيه سوريه شده است. رهبر معظم انقلاب سال گذشته در خطبه هاي نماز جمعه تهران در اين خصوص به صراحت فرمودند: ما در هر جايي دخالت کنيم به صراحت اعلام ميکنيم، مثلا ما در قضاياي ضديت با اسرائيل دخالت کرديم و نتيجه اش شد پيروزي در جنگ 33روزه
و 22 روزه، از اين به بعد هم هرکشوري و گروهي مقابل اسرائيل بايستد ، ما از آن کشور حمايت ميکنيم و به او کمک هم خواهيم کرد. مقام معظم رهبري ضمن تاکيد دوباره بر اين موضع در ديداراخير اردوغان نخست وزير ترکيه در خصوص اوضاع سوريه با اشاره به اينکه جمهوري اسلامي ايران قوياً با هر طرحي که آمريکاييها در ارتباط با مسائل سوريه مبدع آن باشند مخالف است، خاطر نشان کردند: جمهوري اسلامي ايران از سوريه به دليل حمايت از خط مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي دفاع خواهد کرد و با هر گونه دخالت نيروهاي خارجي در امور داخلي سوريه به شدت مخالف است.
اين رويکرد صريح و شفاف تهران براي آمريکايي ها دردسر ساز شده است. پس از آنکه آمريکايي ها يکي پس از ديگري مهره هاي وابسته به خود را در خاورميانه از دست دادند و در عين حال حتي در يک کشور که اوضاع چندان پيچيده اي هم ندارد مثل سوريه نتوانستند حداقل دستاوردي در راستا مواضع و منافع خود داشته باشند در واکنش به کارت هاي برندهاي که يکي پس از ديگري از جيب جمهوري اسلامي بيرون مي آمد سعي کردند با يک سناريوسازي مضحک يکي از بازوان نظام اسلامي نظير سپاه قدس را وارد فاز انفعال کنند که البته اين بازي حتي در درون نهادهاي سياسي و امنيتي آمريکايي ها نيز پذيرفته نشد و در ادامه با ناکامي مواجه شد.
سياست روز:ابتكارات تازه ايران در شطرنج هستهاي
«ابتكارات تازه ايران در شطرنج هستهاي»عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم سياوش كاوياني است كه در آن ميخوانيد؛با نزديك شدن به زمان انجام مذاكرات ايران و ۱+۵ شاهد تحركات اقتدارگرايانه مقامات سياسي،اقتصادي و نظامي كشورمان در قبال زيادهخواهيهاي آمريكا و ديگر كشورهاي هم پيمان اين كشور در عرصه ديپلماسي جهاني هستيم.
از يك سو وزارت نفت جمهوري اسلامي ايران از قطع صادرات نفت به اسپانيا و يونان و آلمان خبر ميدهد كه البته برخي ديگر از كشورهاي اروپايي در ليست انتظار به سر ميبرند و از سوي ديگر فرماندهان ارشد نظامي خبر از برگزاري رزمايش بزرگ ارتش و سپاه را منتشر ميكنند كه براي نخستين بار پس از پيروزي انقلاب به طور مشترك برگزار خواهد شد.
دبير شوراي عالي امنيت ملي كشورمان هم از ابتكارات جديد ايران در مذاكرات با گروه ۱+۵ كه در استانبول تركيه برگزار خواهد شد خبر ميدهد.
بيش از ۲۰۰ نماينده مجلس نيز با انتشار بيانيهاي حمايت قاطع خود را از تيم مذاكره كننده هستهاي كشورمان در رويارويي با گروه ۱+۵ اعلام كردند.
گرچه در زمان باقي مانده به انجام گفتوگوها اخبار و گزارشهاي نامتعارفي در رسانههاي غربي و به نقل از مقام آگاه درباره اين مذاكرات منتشر شد كه در آنها شرط و شروطي نيز قيد شده بود، اما اين اقدام رسانهاي و تبليغاتي غرب كه براي فضاسنجي داخل ايران و واكنشهاي احتمالي در باره اين زيادهخواهيها منتشر ميشد با موضع قاطع و رد همه اين شروط غير قانوني و غير منطقي با شكست همراه شد.
پس از آن كه ايران قاطعانه خواستههاي غير منطقي غرب را رد كرد رسانههاي عربي سياست ديگري را در پيش گرفتند و از طرح شروط خود كوتاه آمده و در همين زمينه یک روزنامه آمریکایی در گزارشی نوشت که با وجود تمام فشارها و تحریم هایی که روی ایران است، این آمریکا است که خود را برای دادن امتیاز آماده میکند و شرایط را برای تباهی قدرت اعمال فشار واشنگتن آماده میکند.
با توجه به اين كه مطرح كردن درخواست توقف غني سازي اورانيوم و يا درخواست تعطیلی تاسیسات هستهای فردو از سوی آمریکا و متحدان غربی واشنگتن در مذاکره آتی در صلاحيت گروه ۱+۵ نيست و اين از وظايف سازمان بين المللي انرژي اتمي است كه ثابت كند فعاليتهاي هستهاي ايران غيز صلح آميز ميباشد كه تاكنون آژانس به اين نتيجه نرسيده است.
اكنون طرف گفتگو بايد در انتظار ابتكارات تازه ايران در مذاكرات آينده باشد چون به نظر ميرسد كه آمريكت و همپيمانانش هر آنچه كه در چنته داشتهاند در اين چند روز اخير خرج كردهاند و چيزي جز درخواستهاي تكراري و غير اصولي مطرح نخواهند كرد. ۱+۵ مذاكرات سختي را در پيش خواهند داشت،هرچند دراين مذاكرات ايران در مقابل شش كشور قدرت نمايي خواهد كرد اما استدلال و منطق ايران دراين بازي شطرنج باخت سنگيني را براي آمريكا و هم پيمانان او رقم خواهد زد.
تهران امروز:درمان، نيازمند مديريت جامع
«درمان، نيازمند مديريت جامع»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم رضا صيادي است كه در آن ميخوانيد؛از همان روزهاي نخستي كه زمزمه هدفمند كردن يارانهها و آزادسازي قيمتها به گوش رسيد، براي خيليها اين سوال پيش آمد كه قيمت دارو و هزينه هاي پزشكي چقدر بالا ميرود. هنوز يادمان نرفته كه دولتمردان در همان روزهاي پرالتهاب به مردم اطمينان خاطر دادند و با صراحت اعلام كردند كه در بازار حساس دارو ، افزايش قيمت نخواهيم داشت.
روز گذشته اما وزير محترم بهداشت اعلام كرد كه قيمت دارو سال گذشته 9 درصد افزايش داشت و اين وعده را هم داد كه در سال جاري 9 درصد ديگر بر اين آمار افزوده خواهد شد. فرض بر اينكه آمار اعلام شده صحت دارد و جاي هيچ شك و شبههاي باقي نيست، اما آيا تمام هزينههاي درماني شهروندان به خريد دارو مربوط است؟ بهتر بود خانم وزير سرانه هزينه بهداشت و سلامت را هم اعلام ميكرد تا مشخص مي شد پس از هدفمندي يارانهها در حوزه بهداشت و سلامت چقدر دچار تورم بودهايم.
مشاهدات عيني بيشتر شهروندان نشان ميدهد كه هزينه ويزيت پزشكان، هزينههاي جاري بيمارستانها، هزينه عملهاي جراحي و... در مراكز درماني دولتي رشد چشمگير و در مراكز درماني خصوص رشد نجومي داشته است. حالا شما بگوييد هزينه دارو فقط 9 درصد گران شده، اما مگر اين آمار توانسته گرهي از كار مردم در بخش بهداشت و سلامت باز كند؟ وقتي نگاه فرآيندي در حوزه درمان نداشته باشيم و صرفا به دارو متمركز شويم، نتيجهاش همين چرخه غلطي ميشود كه امروز در نظام بهداشت و سلامت كشور شاهدش هستيم.
سياستي كه امروز توسط وزارت بهداشت دنبال مي شود، تنها نتيجهاش ايجاد مشكلات مالي براي داروخانههاست. داروخانههايي كه هزينههايشان همپاي تورم عمومي رشد ميكند، اما ابزاري براي افزايش درآمد ندارند، از سوي ديگر شاهديم كه برخي از پزشكان- با تاكيد بر واژه «برخي»- به محض آنكه زمزمه افزايش قيمت را مي شنوند، نرخ ويزيت خود را تا جايي كه امكان دارد بالا ميبرند و هيچ نهادي هم بر اين موضوع نظارت ندارد.
از اين گذشته، خوب است وزير بهداشت به اين سوال هم پاسخ دهد كه رشد 9 درصدي مربوط به كدام دسته از داروهاست؟ آمارها ميگويند كه اكنون 55 كارخانه فعال در كشور موجود است كه ميتوانند 97درصد نياز دارويي كشور را تامين كنند، اما ناگفته پيداست كه هنوز هم در برخي از حوزههاي خاص، داروهاي خارجي حرف اول را ميزند كه قيمت آنها در همين چند ماه اخير – همزمان با افزايش نرخ ارز- رشدي چشمگير داشته است. سوال اين است كه آيا داروهايي كه اين روزها بدون پوشش بيمه و توسط بخش خصوصي وارد و عرضه ميشود هم تنها 9 درصد رشد داشته يا وزارت بهداشت توان كنترل قيمتها را در بخش واردات نداشته است؟ با اين حساب بيراه نيست اگر بگوييم كه وزارت بهداشت در مجموعه چرخه درمان كشور، تنها حريف داروخانهها ميشود و بس!
در فرهنگ ما ايرانيها خود درماني به يك مهارت عمومي تبديل شده ، اصولا هيچ كدام از ما تا وقتي كه زمينگير نشويم سراغي از پزشك و درمانگاه نميگيريم. گويا سياستهاي جديد حوزه درمان كشور نيز طبق همين عادت قديمي ايرانيها تنظيم ميشود. مردمي كه توانايي پرداخت هزينه پزشك و درمانگاه را ندارند، تنها چارهشان مراجعه به داروخانه محل و خريد داروهاي ارزاني است كه خودشان تجويز كردهاند.
فرهيختگان:جایگاه سوریه در راهبرد منطقهای ایران
«جایگاه سوریه در راهبرد منطقهای ایران»عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم آرمین منتظری است كه در آن ميخوانيد؛کوفی عنان نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور سوریه به ایران سفر کرده است تا درخصوص طرح خود درباره برقراری آرامش و ثبات در سوریه با مقامات ایرانی مذاکره کند. سفر دو روزه عنان به ایران و مذاکرات او با رئیسجمهور، دبیر شورای عالی امنیت ملی و وزیر خارجه نشاندهنده جایگاه ویژه ایران درخصوص تحولات سوریه است.
ایران از همان ابتدای ناآرامیها در سوریه ضمن حمایت از خواستههای مردم مبنیبر اجرای اصلاحات در این کشور بر لزوم حفظ حاکمیت ملی در سوریه تاکید کرده و ضمن حمایت از بشار اسد خواستار توقف ناآرامیهای خونین و جلب رضایت مردم شده است. ایران همچنین با تمام قوا با هرگونه مداخله طرف خارجی در امور داخلی سوریه مخالف بوده و تلاش کرده است با رایزنی با دیگر حامیان سوریه نظیر چین و روسیه، مانع از دخالت قدرت خارجی در تحولات داخلی سوریه شود. اما چرا سوریه و تحولات داخلی آن و حفظ ثبات دولت بشار اسد برای ایران مهم است؟
پاسخ نخست به این سوال میتواند این باشد که جایگاه سوریه چه از لحاظ ژئوپلیتیکی و چه از لحاظ نوع حکومتی که در آن قدرت را در دست دارد از یکسو و همچنین قرار داشتن سوریه در خط مقاومت و در جبهه ایران از سوی دیگر، از اهمیت بسیار زیادی برای سیاستهای راهبردی و منطقهای ایران برخوردار است. ایران برنامهای راهبردی را براساس سند چشمانداز در منطقه دنبال میکند که بر این اساس باید در مدت زمانی مشخص به قدرت اول منطقه تبدیل شود و در این مسیر بیثباتی در سوریه و تغییرات نظام سیاسی در این کشور بهگونهای که برخلاف راهبردهای منطقهای تهران باشد، کاملا خلاف امنیت ملی است. در حال حاضر ایران قدرتمندترین حامی سوریه در منطقه است و به جرات میتوان گفت تا بدینجا حمایتهای ایران از سوریه موجب شده است دولت بشار اسد بتواند در برابر فشارهای همهجانبه غرب و بسیاری از کشورهای عربی و همچنین ترکیه مقاومت کند.
اما ایران برای اینکه بتواند به قدرت نخست منطقه تبدیل شود نیاز دارد تا بالانس قدرت در منطقه را از بالانس قدرت آمریکایی اسرائیلی به بالانس قدرت در راستای منافع خود تغییر دهد.
تاکنون ایران با موفقیت توانسته است گسترهای از عراق و لبنان و غرب افغانستان را در بالانس قدرت خود حفظ کند. اما اگر سوریه با چالش سیاسی داخلی مواجه شود و نظام سیاسی سوریه برخلاف منافع و راهبردهای منطقهای ایران تغییر کند، آنگاه ایران شاهد یک حلقه مفقوده در بالانس قدرتی است که طراحی کرده است.
در آنسو نیز غرب و در راس آنها آمریکا و اسرائیل بهشدت در تلاش هستند تا مانع از شکلگیری این بالانس قدرت بهنفع ایران شوند. اعمال فشار این کشورها چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم از طریق عواملی نظیر عربستان، قطر و ترکیه علیه بشار اسد نیز در همین راستا قابل تعریف است.
اما شاید این سوال ایجاد شود که ایران چرا به دنبال چرخش بالانس قدرت منطقه به نفع خود است و این بالانس قدرت چه منافعی برای ایران در پی دارد؟ در این خصوص میتوان به سه مورد مهم اشاره کرد؛ اگر ایران بتواند به این مهم دست یابد، قادر خواهد بود قدرتهای جهانی بهخصوص آمریکا را مجبور کند تا از تهدیدهایشان علیه ایران دست بردارند. به دیگر سخن امنیت ملی ایران در پی این بالانس قدرت جدید به نحو مقتضی تثبیت شده و افزایش مییابد.
نکته دوم این است که تبدیل شدن ایران به قدرتی منطقهای که در راس یک بالانس قدرت منطقهای قرار دارد میتواند امنیت داخلی کشور را بیش از پیش تضمین کند و موجب ثبات داخلی نظام سیاسی شود. و اما نکته سوم که از اهمیت بسزایی برخوردار است این است که چنانچه حلقه سوریه در راهبرد منطقهای ایران حفظ شود ایران خواهد توانست بر نواری ژئوپلیتیکی از عراق گرفته تا سوریه و لبنان کنترل و تسلط داشته باشد. نکته جالب توجه در این خصوص این است که این نوار بسیار مهم درست در مرزهای شمالی عربستان واقع شده است. به این ترتیب ایران خواهد توانست حوزه نفوذ خود را در مرزهای شمالی عربستان گسترش دهد و این یعنی درآمد نفتی بیشتر. ایران میتواند با استفاده از نفوذ خود در این منطقه تاثیرگذاری زیادی بر نحوه توزیع درآمدهای نفتی داشته باشد و به راحتی جریان عبور نفت را در کنترل خود داشته باشد. از سوی دیگر کشورهایی نظیر عربستان، بحرین و حتی دیگر کشورهای خلیجفارس که با بحران سیاسی داخلی و اعتراضهای خفته مردمی روبهرو هستند و خطر اعتراضات مردمی را احساس میکنند مجبور خواهند شد تا انعطاف بیشتری در رابطه با سیاستهای منطقهای و خواستههای ایران داشته باشند.
علاوهبر این اگر ایران بتواند چنین راهبردی را عملی کند آمریکا نیز مجبور خواهد شد تا در مقابل سیاستهای ایران منفعلانهتر عمل کند تا بتواند به هر نحو ممکن امنیت صادرات نفت منطقه را همانگونه که در مقابل متحدان منطقهای متعهد شده است، تضمین کند. و عملیکردن این تضمین از سوی آمریکا لازمهاش اجتناب از درگیری نظامی با ایران است.
بنابراین به وضوح مشاهده میشود که سوریه برای ایران از اهمیتی بسیار بالا برخوردار است. با حفظ سوریه بهعنوان کشوری باثبات و حامی ایران که در خط مقاومت نیز قرار دارد، ایران هم از درگیری نظامی با آمریکا اجتناب میکند، هم درآمدهای نفتی خود را افزایش میدهد و هم به اهداف برنامه راهبردی خود مبنیبر تبدیلشدن به قدرت نخست خاورمیانه در مدتزمانی معین دست خواهد یافت اما پیگیری همه این راهبردها از سوی ایران نمیتـواند به این معنی باشد که ایران حمایتی بدون قید و شرط از دولت بشار اسد خواهد داشت. مقامات وزارت خارجه ایران بارها و بارها به صراحت اعلام کرده است که دولت بشار اسد باید ضمن کنترل میزان خشونتها در کشور به سوی اجرای اصلاحات و برآوردن خواستههای مشروع مردم سوریه گام بردارد. قول همکاری نزدیک ایران با کوفی عنان که به ایران سفر کرده نیز موید این مهم است که ایران از تمامی راهکارها برای کمک به برقراری ثبات و امنیت در سوریه استفاده خواهد کرد.
آفرينش:رويارويي غيرمستقيم با آمريکا
«رويارويي غيرمستقيم با آمريکا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد؛پس از خريد تسليحات 5 ميليارد دلاري توسط عربستان و امارات، اقدام ديگري از سوي آمريکا براي به راه افتادن رقابت تسليحاتي در خليج فارس صورت گرفت. پيشنهاد وزيرخارجه آمريکا به کشورهاي عربي براي خريد سامانه سپرموشکي، بازار اين رقابت را داغ خواهد کرد. اما اين بار هدف مشترک اين رقابت مقابله با حملات احتمالي ايران به کشورهاي منطقه عنوان شده است!.
اين پروژه قصد دارد تا دشمني اعراب با اسرائيل را به دشمني با ايران تبديل نمايد. مسلماً اين اقدام اعراب و استقرار سامانه سپرموشکي با منافع ملي و توانايي هاي بازدارندگي ايران در تضاد خواهد بود و تنش ها ميان ما و اعراب را افزايش خواهد داد.برکسي پوشيده نيست که متهم کردن ايران به تلاش براي دست يابي به سلاح هسته اي و خطرناک جلوه دادن ايران به عنوان خطري بزرگ براي جهان، جنبه سياسي دارد. چون اگر امنيت جهاني مدنظر بود، کره شمالي خطري بالفعل و بزرگ تر تلقي مي گردد.
کره شمالي کشوري است که از سلاح هسته اي برخوردار بوده و اظهارات اخير آنها براي پرتاب موشک ماهواره بر به فضا و تهديد جدي کشورها درصورت مداخله در امر اين آزمايش نمونه بارز بالفعل بودن خطرات نظامي اين کشور براي امنيت جهاني است. آيا فعاليت هاي هسته اي ايران که از سوي 16 مرکز اطلاعاتي آمريکا تاييد شده خطري جدي تلقي مي شود که لزوم ايجاد سپردفاع موشکي در ترکيه و خليج فارس را ضروري مي کند!
پس رويکرد ماهم به اين موضوعات بايد سياسي باشد، لذا پافشاري بر رويکردهاي سخت و سرد در روابط خارجي حاصلي براي ما نخواهد داشت. در حال حاضر رابطه ما با کشورهاي حاشيه خليج فارس بسيار کاهش و يا به طور کلي قطع شده است. اين همان هدفي است که آمريکا و اسرائيل به دنبال آن بوده اند.
نبايد اجازه دهيم که تفکر ضد ايراني در بين همسايگان ما شکل بگيرد و در راستاي آن وجهه و اعتبار ما به خطر بيفتد. در وضع فعلي که روابط کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس با ايران مناسب نيست، بايستي عواقب ناخوشايند پيروي اين کشورها از سياست هاي آمريکا را به آنها يادآوري کرد.
ايران مي تواند يک طرح امنيت دسته جمعي را به کشورهاي خليج فارس پيشنهاد دهد و با توسعه روابط سياسي خود با اين کشورها از سياست تعامل سازنده استفاده کند. در مقابل اين ايده شايد گفته شود که مشکل اصلي در خليج فارس اين است که کشورهاي شوراي همکاري با طرح ها و سياست هاي آمريکا در رابطه با ايران عمل مي کنند و نمي توان با آنها به تنظيم يک راه حل اساسي رسيد. «پس تلاش ايران براي ايجاد تغيير در سياست آمريکا درباره خاورميانه و نوع نگاه به ايران موثرتر خواهد بود.»
اما اين امر زماني رخ مي دهد که ما سطح روابطمان را با دنيا و به خصوص غرب افزايش دهيم. متاسفانه درحال حاضر اگر تمام کشورهاي اروپايي با ما مخالف نباشند، موافق هم نيستند. اين نقطه ضعفي است که آمريکا و اسرائيل تاکنون از آن بهره برده و با تقويت ايران هراسي به دنبال انزواي جهاني ايران بوده اند.هرچند که تغيير سياست هاي آمريکا به سبب نفوذ و لابي صهيونيستي در اين کشور بسيار سخت است اما ما مي توانيم از ظرفيت هاي ديگر کشورها يا نهادهاي بين المللي استفاده کنيم.
آمريکا هرچقدر هم که قدرتمند باشد، باز هم نمي تواند از مخالفت هاي کشورهاي غربي در مورد عملکرد خود به راحتي بگذرد. پس زماني که امکان تاثير گذاري مستقيم بر سياست هاي آمريکا وجود نداردما بايد با افزايش مراودات ديپلماتيک خود به اعتماد سازي در بين دوستان آمريکا بپردازيم و با کارت آنها بازي کنيم. درحال حاضر مذاکرات آتي بهترين فرصت است تا ما ضمن تاکيد بر اهدافمان، روند اعتماد سازي در غرب را پيش گيريم و افکار عمومي جهان را با خود همراه کنيم.
حمايت:اصل قانونی بودن جرايم و مجازاتها
«اصل قانونی بودن جرايم و مجازاتها»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم حسن رحیمی است كه در آن ميخوانيد؛يكي از اصول اوليه و مسلّم حقوق جزايي كه شرع مقدس اسلام برآن تصريح کرده، «اصل قانوني بودن جرايم و مجازات ها»ويا همان «قاعده قبح عقاب بلا بيان» است واين قاعده از قواعد مسلم نزد فقيهان و اصوليون به شمار ميرود ودرصدد بيان اين معناست كه هيچ مجازاتي بدون وجود قانون قابل تصور نيست.دين اسلام سالها قبل ازتولد مكاتب مختلف در قرآن و احاديث اين قاعده را مورد توصيه موكد قرار داده است.محاكم اسلامي درطول تاريخ با الهام از قرآن وحديث، مانند سوره اسراء آيه 15 ( ماكنا معذبين حتي نبعث رسولا ) سوره طلاق آيه 7 ( لا يكلف ا... نفسا الاما اتها ) حديث رفع، قاعده درء، قاعده قبح عقاب بلا بيان و اصل اباحه واصولي كه ملل اروپايي بعدها به آن دست يافتند را ملاك رسيدگي و صدور حكم قرار ميدادند و لازم به ذكر است قاعده «قبح عقاب بلا بيان»از قواعد مهم شرعي و مترادف فقهي ديني اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتهاست.
با تمام اهميتي كه دانشمندان «مكتب كلاسيك» براي اصل قانوني بودن قائل هستند، با اين وصف اين اصل در دوران قديم ناشناخته بود در حقوق دول باستاني، در حقوق رم، در حقوق قرون وسطي و حتي در حقوق دوران رنسانس سوابقي از اين اصل ديده نميشود.بررسي كتب تاريخي حقوق جزا نشان ميدهد، «اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتها» تا قبل از دوره رنسانس در نظامهاي كيفري باستان وجود خارجي نداشته و صرفاً در قوانين بابل در برخي امور مجازاتهايي تعيين ميشده كه ميتوان آنرا در نوع خود وبا توجه به شرايط زماني و مكاني آن عصر قابل توجه دانست و در حقوق روم نيز اين اصل به صورت ضعيف مورد توجه قرار گرفته بود ليكن چون فرامين سلطنتي به صورت كلي به مردم و قضات ابلاغ ميشد زمينههاي خود كامگي و استبداد قضايي در برخوردهاي سليقهاي رافراهم ميكرد.
در دوران دادگاههاي كليسايي به صورت خشن و بدون هرگونه وحدت رويهاي مبادرت به اصدار حكم و اجراي مجازات ميكردند وهمين اعمال واكنش دانشمندان و نظريه پردازان قرن هجدهم ميلادي مانند «منتسكيو» در فرانسه، «بنتام» در انگلستان، «بكاريا»در ايتاليا رافراهم آوردتا با كتاب هاو نظريات خود سعي در تنسيق جرم و مجازات، لزوم اعلام قبلي به جامعه و نيز ايجاد تناسب بين جرم و مجازات کنند.در سال 1789 با انقلاب كبير فرانسه آرزوي اين دانشمندان جامه عمل پوشيد و قانونگذار فرانسوي «اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتها» را تصويب کرد، اين اصل رفته رفته در ساير كشورها انعكاس يافت و حتي آن را در قوانين اساسي خود جاي دادندو درقوانين جزايي پيش از انقلاب اسلامي نيز كه متأثر از قوانين فرانسه بود، لحاظ شد.
منظور از اين اصل به طور فشرده اين است كه:
1 - هيچ عملي جرم نيست مگر آنكه قبلاً از طرف قانونگذار تعريف شده باشد.
2 - هيچ مجازاتي ممكن نيست مورد حكم قرار گيرد مگر آنكه قبلاً از طرف قانونگذار براي همان جرم وضع شده باشد.
3- هيچ محكمهاي صالح براي رسيدگي به جرمي نيست مگر آنكه قانون، صلاحيت آن محكمه را براي رسيدگي به آن جرم به رسميت شناخته باشد.
4- هيچ حكمي از محكمه صالح عليه متهمي صادر نخواهد شد مگر پس از رسيدگي ومحاكمه، آن هم با شرايط پيشبيني شده در قانون.
با وصف اين تاريخچه وتعريف مختصر، ملاحظه ميشود دين مبين اسلام، سالها قبل از رنسانس وتحولات ناشي از انقلاب كبير فرانسه، در قرآن و احاديث، همانند ساير موارد همواره گوي نو انديشي و ترقي را از ساير تمدنها ربوده و آنرا مورد توصيه موكد قرار داده است. اصل قانوني بودن مجازاتها كه از قواعدي چون قاعده «قبح عقاب بلا بيان» ناشي مي شود، درصدد بيان اين معناست كه هيچ مجازاتي بدون وجود قانون قابل تصور نيست.در نگاهي اجمالي به قوانين مجازات اسلامي ملاحظه ميشود قانونگذار جمهوري اسلامي نيز با الهام از شرع انور اسلام براصل «قانوني بودن جرايم و مجازاتها» اصرار موكد دارد، اين توجه طي اصول، 22، 23، 25، 32، 36، 37، 159، 166و 169 قانون اساسي و مواد 2و11 قانون مجازات اسلامي مبناي قانوني يافته است.
به موجب اصل 36 قانون اساسي حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد واين اصل كه با قيد كلمه «تنها» تاكيد مطلق بر اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتها دارد. واژه جرم در علوم مختلف داراي معاني متفاوت است مثلا در علوم ديني كه با تعابيري مانند ذنب، اثم، معصيه و... نامگذاري شده و به معناي تخلف از اوامر و نواهي شارع است با مفهوم جرم در علوم جامعه شناسي و روانشناسي متفاوت است. همين مفهوم در علم حقوق تعريفي ديگر دارد، مواد 2 و 11 قانون مجازات اسلامي هم كه به تعريف جرم پرداخته و آنرا فعل يا ترك فعلي دانسته كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده و عنوان ميدارد: مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي به موجب قانوني است كه قبل از وقوع جرم مقرر شده باشد و هيچ فعل يا ترك فعلي را به موجب قانون موخر جرم و قابل مجازات ندانسته و قانون لاحق را صرفا در موارد تخفيف يا عدم مجازات حاكم ميداند، نيز صحه بر اصل موصوف ميگذارد.
قاعده مشهور فقهي «قبح عقاب بلا بيان»نيز مشتمل بر همين معناست كه مفهوم آن زشتي و قباحت مجازات بيان نشده است. يكي از مهم ترين اصول حاكم بر حقوق جزا، اصل قانوني بودن جرم و مجازات است كه در اصول 36، 169 و بند 4 اصل 156 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز به صراحت و فحوا پذيرفته شده است.به موجب اين اصل هيچ رفتاري جرم نيست و هيچ مجازاتي قابل اجرا نيست، مگر آنكه قبلاً به وسيله قانونگذار عنوان مجرمانه و مجازات آن تعيين و اعلام شده باشد.بنابراين اصل، وظيفه قانونگذاري و تعيين عناوين جرايم و ميزان مجازاتها از وظايف و اختيارات انحصاري قوه قانونگذاري است و به موجب اصل تفكيك قوا كه از اصول مسلم قانون اساسي است، قضات تحت هيچ شرايطي حق مداخله در امر تعيين جرايم و مجازاتها را ندارند.
مردم سالاري: نگراني هاي مردم ايران
«نگراني هاي مردم ايران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها با نگاهي هر چند گذرا به اخبار رسانه ها و سايتهاي خبري ، يا با حضوري مختصر در اماکن عمومي ، به راحتي مي توان فهميد که دغدغه ها و نگراني هاي اين روزهاي مردم ايران چيست؟ مشکلات اقتصادي ناشي از سوء مديريت دولت و ترس از آينده ، ماهها است که فکر و ذهن مردم را پر کرده و کمتر محفل و جمعي است که در آن ، اين گونه نگراني ها بازتاب نداشته باشد و درباره آن سخن گفته نشود .
گراني روز به روز کالاها ، نرخ ارز و طلا و اثر آن روي قيمت همه چيز ، نرخ آينده بنزين ، آغاز مرحله جديد طرح هدفمندي يارانه ها ، حذف بدون ضابطه يارانه نقدي بعضي از هموطنان ، تشديد بحران مسکن و اجاره بها و ... بخشي از وضعيت نامساعد اقتصادي کشور است که مردم را هر روز بيش از قبل درگير خود مي کند و زندگي را سخت و سخت تر ميکند.
افزايش عجيب قيمت همه کالاها و تورم بي سابقه در حالي است که متاسفانه مسئولان دولتي ، نه تنها نمي توانند در اين زمينه اقدام موثري انجام دهند ، بلکه سعي مي کنند با انکار گراني ، از زير بار مسئوليت هم فرار کنند يا با دادن وعده هاي عجيب مبنيبر اينکه ظرف يکي دو ماه آينده ، قيمتها ارزانتر از قبل مي شود ، موضوع را به خوبي و خوشي فيصله دهند ! نمونه اين نوع برخورد را در طول اين سالها بارها و بارها شاهد بوده ايم و اگر خداي ناکرده ، فردي هم از روي سادگي ، باور داشته که با اين اقدامات مشکلي حل ميشود، تجربه اين سالها نشان داده که چنين نيست . با اين حال ، هنوز هم در بر همان پاشنه مي چرخد . مثلا وزير راه و مسکن ، برخلاف تمامي آمارها و اطلاعاتي که وجود دارد ، بارها و بارها اعلام کرده که قيمت مسکن افزايش پيدا نکرده است ! اما از اين گونه حرفها عجيب تر حرفي است که روز گذشته محمود احمدي نژاد بيان کرده است .
وي که ماههاست اصولا اظهار نظري درباره گراني نمي کند ومثل بانک مرکزي فارغ از اين دغدغه هاست ، در ابوموسي گفته است: ملت ايران هيچ نگراني از ناحيه تحريف اسامي چون خليج فارس ندارد چراكه نگراني، ناشي از ناتواني و ضعف است كه ملت ايران از اين نقيصه دور هستند.
البته ممکن است منظور ايشان اين باشد که کسي نميتواند نام خليج فارس را عوض کند، اما تحرکات کشورهاي حوزه خليج فارس نگرانيهايي براي مردم ايجاد کرده است. در پاسخ به اين سخن بايد گفت که اتفاقا ملت ايران از آن ناحيه هم نگراني دارد ، اما اين روزها که علي الظاهر حرف و حديثي در اين خصوص وجود ندارد ، چرا بايد رئيس دولت به جاي پاسخگويي به سوالات و نگراني هاي روزافزون مردم ، از اين حرفها بزند ؟!
مردم منتظر هستند که درباره گراني و ناتواني دولت در بهبود شرايط اقتصادي توضيح بشنوند اما به آنها اعلام مي شود که شما هيچ نگراني از ناحيه تحريف نام خليج فارس نداريد! شايد هم در اين روزها احمدي نژاد ياد زماني افتاده که زير تابلويي با نام جعلي خليج ،با سران کشورهاي عربي عکس انداخته بود و هيچوقت نتوانست درباره آن توضيح قانع کننده اي به مردم بدهد و سعي دارد آن نقيصه را با اين حرفها جبران کند ، اما آيا اين روزها وقت جبران آن کارها است ؟!
وقتي دستگاه اجرايي کشور نمي تواند تشخيص دهد که نگراني هاي مردم چيست و اصلا نگراني هاي مردم را درک نمي کند ، نمي توان توقع داشت که مشکلات حل شود و نمي توان به مردم اميدواري داد که روزهاي آينده ، شايد فرجي حاصل شود! تنها اميدواري اين است که مجلس ، مانع از آسيب رساندن بيشتر به مردم شود و به هرطريق ممکن از مردم حمايت کندو نگراني هاي آنها را کاهش دهد ؛ اين مسئوليت تاريخي بر دوش مجلس است و اگر نتواند يا نخواهد که چنين کند ، در تمام تقصيرهاي دولت شريک است.
شرق:ضعف عملکرد مجلس
«ضعف عملکرد مجلس»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حشمتالله فلاحتپيشه است كه در آن مي خوانيد؛تجديد رايگيري درباره لايحه بودجه در كميسيون تلفيق و رايگيري دوباره براي بررسي دوفوريت طرح سوال از رييسجمهور در صحن و در كميسيونهاي مجلس اگرچه غيرمعمول است، اما خلاف قانون نيست و مجلس را زير سوال نخواهد برد. در جريان رايگيري در مورد لايحه بودجه در كميسيون تلفيق، اعضاي اين كميسيون مصلحتگرايانه كليات را تصويب كردند چرا كه لايحه بودجه در حالت عادي هم دير رسيده بود و اگر كليات آن رد ميشد، بررسي آن در صحن علني دچار مشكل ميشد.
بر همين اساس هم بود كه دوباره كميسيون وارد شور شد و به كليات لايحه راي مجدد داد. البته در اين مورد ميتوان گفت كه بخشي از علت آن به اين مساله بازميگردد كه دولت و مجلس نتوانستند نظرات كارشناسي خود را درباره لايحه بودجه به هم نزديك كنند گرچه دليل ديگر آن هم به دير دادن لايحه بودجه از سوي دولت بازميگردد.
بخش ديگر اين مساله هم به نوع نظام سياسي ما و نحوه ارتباط قوه مقننه و مجريه بازميگردد كه نوعي افتراق ميان اين دو نهاد ايجاد كرده است درحالي كه اين مساله در نظامهاي پارلماني به چشم نميخورد چرا كه نمايندگان در قالب حزبي فعاليت ميكنند و با جلسات كارشناسي كه پيش از آن گذاشتهاند جلو اختلافات را ميگيرند.
اما اين در حالي است كه در ايران رابطه ميان مجلس و دولت چندان خوب نيست و اين اختلاف در دولت فعلي به اوج خود رسيده و متاسفانه شاهد هستيم كه بررسي بودجه در اين دولت به امري غيرمتعارف تبديل شده است. در دولتي كه شعار سادهزيستي و صرفهجويي و عدالت ميدهد هميشه ارايه بودجه با تاخير انجام شده است و ضررهاي مادي هنگفتي از اين بابت به كشور وارد كرده و بلاتكليفي و تورم سالهاي عادي را بر بودجه سنواتي بار كرده است.
در مورد دوم هم كه اصلاح آييننامه سوال از رييسجمهور بود 50نماينده بار ديگر درخواست فوريت آن را مطرح كردند چرا كه منشي جلسه روز قبل از آن هنگام رايگيري فقط عنوان آن را ذكر كرد و متن قرائت نشد. از آنجايي كه اين موضوع اهميت خاصي دارد نمايندگان تصميم گرفتند در ماههاي پاياني عمر مجلس هشتم به آن رسيدگي كنند تا اين قانون بتواند عملياتي و اجرايي شود.
همانطور كه مشخص است در جريان سوال از وزير بحث قانع شدن نمايندگان وجود دارد و در اينباره اگر نمايندگان مجلس قانع نشوند ميتوانند مساله راي اعتماد به وزير را مطرح كنند اما در جريان سوال از رييسجمهور از آنجايي كه تجربهاي كه قبل از سال جديد صورت گرفت بينتيجه بود و نوع سوالها و پاسخي كه از سوي رييسجمهوري داده شد مناقشهبرانگيز بود، نمايندگان را بر آن كرد تا اصلاحي روي آييننامه صورت بگيرد و ارزش اين را هم داشت كه روز پيش دوباره دوفوريت آن مطرح شود. اما در مجموع با توجه به دو اتفاق غيرمعمول اخير ميتوان برخي موارد را به عنوان دليل چنين مسايلي ذكر كرد.
نخست عدم مشاركت نمايندگان در كار نمايندگي است كه ناشي از ضعف ساختاري جدياي است كه وجود دارد. چرا كه بيش از 80 درصد زمان نمايندگان در داخل مجلس صرف امور خارج ميشود. نمايندگان در درون مجلس به حدي سرشان شلوغ است كه طراحان و موافقان و مخالفان يك طرح ناچارند يك موضوع را چندينبار مطرح كنند تا اغلب نمايندگان متوجه آن بشوند.
بنابراين به نظر ميرسد در مجلس بايد مكانيزمي شكل بگيرد كه نام آن دسته از نمايندگاني كه راي نميدهند مشخص و مطرح شود. از سوي ديگر ضعفهايي هم در كليت كار مجلس وجود دارد و آن ارايه سخنان و طرحهاي غيركارشناسي و تكراري است كه منجر به ايجاد بيحوصلگي در ميان نمايندگان ميشود كه اين هم ناشي از غيرحزبي بودن است چرا كه در نظام حزبي، افراد با تقسيم كار و بررسي موارد به ارايه طرحهاي كارشناسيشده و دقيق ميپردازند و در حوزه تخصصي آن را بررسي ميكنند اما در ايران چنين روندي وجود ندارد و كار تخصصي صورت نميگيرد و نمايندگان فاقدتخصص وارد مجلس ميشوند و اين خلأ در مجلس وجود دارد. بنابراين در مجموع ميتوان گفت ضمن اينكه دو اقدام اخير مجلس خلاف قانون نبوده است اما شايد بتوان دليل آن را مشكلات ساختاري و ضعف در عملكرد مجلس و برخي نمايندگان عنوان كرد.
ابتكار: نقشه انتخاباتي آمريکا: شخصيتها، گفتمانها و افقها
«نقشه انتخاباتي آمريکا: شخصيتها، گفتمانها و افقها»عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكرا به قلم دکتر سيدمحمدکاظم سجادپور است كه در آن ميخوانيد؛انتخابات رياست جمهوري 2012 آمريکا وارد مراحل حساس و نسبتا داغ خود شده است. با برآمدن ميت رامني در بين کانديداهاي محافظه کار و جمهوري خواه، نبرد انتخاباتي دو سويه شده و از يک طرف اوباما به عنوان کانديد دموکرات ها و ميت رامني به عنوان کانديد جمهوري خواهان حملات شخصي و فردي خود عليه يکديگر را در روزهاي گذشته آغاز کردهاند. هر چند که مراحل اداري و اجرايي انتخاب رامني به عنوان کانديد نهايي حزب جمهوري خواه در پيش است اما ترديدي در اين نکته نيست که او به عنوان اصلي ترين فرد جمهوري خواه در مقابل اوباما قرار خواهد گرفت. تغيير لحن مبارزات انتخاباتي اوباما و رامني روشن کننده ماهيت تنش هاي انتخاباتي بين دو فرد، دو جريان و دو گرايش بر سر موضوعات گوناگون و مباحث مختلف داخلي و خارجي آمريکا است.
چگونه انتخابات آمريکا در اين مقطع قابل ارزيابي است؟ گفتمان ها بر سر چه موضوعاتي است؟ و افق آينده چگونه قابل بررسي است؟ پاسخ به اين سوال ها در مرحله اول بايد با ارزيابي شخصيت هاي دو کانديد شروع شود. لذا ابتدا به بررسي شخصيت هاي اين دو و تاثير شخصيت هاي آنها بر مبارزات انتخاباتي پرداخته خواهد شد. سپس به گفتمان هاي جاري در انتخابات آمريکا پرداخته خواهد شد و سرانجام سعي خواهد شد از افق آينده تصويري ترسيم شود.
شخصيتها: انتخابات آمريکا مثل هر سيستم رياست محوري عميقا شخصيت گرا و شخصيت محور است. لذا ارزيابي دقيق شخصيت ها و افراد کليدي در انتخابات در تجزيه و تحليل روند انتخابات مهم بوده و بايد در نظر داشت که مبارزات انتخاباتي آمريکا فيالواقع مبارزه بين ويژگي هاي شخصيتي، برجسته کردن ضعف ها و نشان دادن قوت هاي شخصيت ها است و در اين چارچوب توجه به ويژگي هاي اوباما و ميت رامني حائز اهميت است.
اوباما در طي سه سالي که از رياست جمهوري او گذشته ويژگي هاي شخصيتي خود را در اينکه فردي خونسرد، برنامه ريز، منطعف و از نظر اجرايي در مجموع ميانه و متوسط است، نشان داده است. او ظرفيت و توانايي ارتباط با مردم عادي آمريکا را داشته و براي بسياري از اقشار فرودست اجتماعي و طبقات متوسط و جمعيت قابل توجه مهاجران و يا افرادي که از نسل هاي اوليه مهاجرين هستند، شخصيتي قابل درک و بر همين منوال با گرايش هاي تند و راديکال نژادگرايانه، نخبه گرا و انحصارگرا در تضاد قرار ميگيرد.
اما ميت رامني از نظر شخصيتي تقريبا در نقطه مقابل اوباما است. او از خانواده اي برجسته و نخبه برآمده؛ پدر او نيز مانند خود او فرماندار ايالت بسيار مهم ماساچوست بوده؛ از نظر تحصيلي در بهترين دانشگاه هاي آمريکا درس خوانده و از زندگي ممتازي برخوردار بوده است؛ به علاوه او در زندگي اقتصادي موفق بوده و سرمايه هاي هنگفتي را گردآوري کرده و توانسته به عنوان يک شخصيت ثروتمند در جامعه آمريکا بدرخشد.
لحن صحبت ميت رامني بر خلاف اوباما از خونسردي کافي و ظرفيت ارتباطي با همه اقشار جامعه آمريکا برخوردار نيست. به علاوه ميت رامني از خانواده اي عميقا مذهبي با گرايش به فرقه مورمون برآمده و در عين اينکه مردم آمريکا به مسائل مذهبي توجه دارند اما درجه و شدت مسائل مذهبي در خانواده و شخص رامني بيشتر از اوباما به نظر ميرسد.
بايد در نظر داشت که فرقه مورمون فرقه ويژه اي در مذهب پروتستان است که به تعدد زوجات معتقد بوده و روش زندگي متفاوتي با ساير پروتستان ها دارند. البته شخص رامني تنها يک همسر با پنج فرزند دارد. تعداد پنج فرزند تعدادي عادي در طبقه شهري آمريکا به حساب نميآيد. در مجموع ميت رامني بر خلاف اوباما که با اقشار عادي و متوسط جامعه توان ارتباطي دارد، در مقايسه با اوباما با بخش خاصي از جامعه آمريکا امکان ارتباط را دارد.
از اين جهت انعکاس نحوه شخصيت هر دوي آنها در ارتباطات سياسي و اجتماعي در چند ماه آينده بسيار حائز اهميت است. تفاوت شخصيتي هر دو اين است که نقدا وارد مباحث انتخاباتي شده و هر کدام سعي ميکنند با تکيه بر کاستي هاي ابعادي از شخصيت طرف مقابل بهره برداري هاي لازم را به خصوص در مورد موضوعات مبتلا به جامعه آمريکا انجام دهند که ذيلا به اين مباحث و موضوعات پرداخته خواهد شد.
گفتمانها: مبارزات انتخاباتي آمريکا، مبارزاتي پيچيده است که علاوه بر ابعاد شخصيتي، نحوه طرح و چگونگي ارائه نقطه نظر کانديداها چه در ابعاد ايجابي و چه در ابعاد سلبي در آن بسيار حائز اهميت است. هرچند که جنبه هاي سلبي در انتخابات رياست جمهوري بعضا بيشتر برجسته شده و هر کانديدي سعي در نفي ديدگاه هاي طرف مقابل و عدم کارايي راه حل هاي او دارد اما در مجموع اين ديدگاه ها نقش تعيين کننده اي در چگونگي جذب آرا و حمايت مردم دارند. نحوه بسته بندي و ساماندهي به بحث ها و گفتمان ها از طرف هر کدام از کانديداها نيز حائز اهميت است. در حال حاضر به طور طبيعي دو دسته مبحث در مباحث انتخاباتي قابل توجه است. وضع داخلي آمريکا و وضع سياست خارجي. هر دو کانديد بر عنصر ترس در مفصل بندي و گفتمان سازي تکيه دارند.
به اين صورت که ميت رامني با طرح گفتمان آمريکاي قوي و لزوم قدرت يابي آمريکا از ترس اقشاري از جامعه آمريکا که احساس ميکنند وضعيت داخلي آنها و وضع بينالمللي ايالات متحده مورد تهديد قرار گرفته استفاده کرده و آراي آنها را جلب کند. لذا در مباحث و گفتمان هاي انتخاباتي اوباما نوعي پرخاشگري مخصوصا در ابعاد بينالمللي ديده ميشود. اين پرخاشگري در خصوص مسائل مربوط به ايران برجسته تر به نظر ميرسد که خود در ارتباط با پديده تهديد و ترس قرار ميگيرد.
در حقيقت ميت رامني سعي دارد با ايجاد ترس از اين که آمريکا در دنيا ضعيف شده و پاسخ هاي آمريکا به تهديدات بينالمللي از موضع ضعف است، خود را به عنوان يک فرد مقتدر و قوي معرفي کند و به عنوان کانديدي که ميتوان آمريکا را از ضعف به قدرت برساند جلوه دهد. در داخل آمريکا هم ميت رامني سعي ميکند ترس اقشاري از جامعه آمريکا که از بزرگ شدن دولت نگران هستند، استفاده کند و بر اينکه سياست هاي دولت اوباما سياست هايي دولت گرا و متمايل به ارزش هاي غير متعارف آمريکايي است تاکيد کرده و به جذب آراي آن ها بپردازد. لذا لحن حملات ميت رامني به اوباما ترکيبي است.
از يک طرف برنامه هاي اوباما را زير فشار قرار ميدهد و از طرف ديگر سعي ميکند ترس از دست دادن موقعيت آمريکا را به طور پي در پي به مردم آمريکا يادآوري کند. اوباما نيز از طرف مقابل سعي ميکند از ترس اقشار برجسته اي از جامعه آمريکا از دو خطر داخلي و خارجي بهره برداري کند. در بعد خارجي خطر جنگ افروزي جمهوري خواهان و در بعد داخلي خطر نخبه گرايي و عدم توجه به تمامي اقشار اجتماعي، مخصوصا اقشار فرودست و طبقه متوسط و همين طور زنان در صورتي که جمهوري خواهان به قدرت برسند در کانون توجه اوباما قرار دارد.
به عبارت ديگر اوباما هم سعي ميکند که نشان دهد بايد از محافظه کاران و جمهوري خواهان ترسيد چون آنها جنگ افروزند و به طور غيرمسئولانه اي بحث حمله به ايران را مطرح کرده اند و هدف آنها هرچند که دسترسي به کاخ سفيد را در پي دارد، اما ممکن است آمريکا را وارد جنگي ناخواسته کند و نه فقط مردم آمريکا بلکه در خارج از آمريکا نيز بر طبل جنگ کوبيدن خطراتي را ايجاد ميکند. لذا اوباما از اظهارات آنها در مورد جنگ با ايران به عنوان اظهارات نامسئولانه ياد کرد اما در وراي آن ترس از يک جنگ ناخواسته و شرايطي که آمريکا درگير منازعه اي نامشخص شود نيز بايد مد نظر قرار گيرد.
در داخل آمريکا نيز اوباما سعي ميکند نشان دهد در صورتي که ميت رامني سر کار آيد بسياري از مردم آمريکا موقعيت خود را از دست خواهند داد. در هفته جاري بحثي در مورد بودجه آمريکا درگرفت و ميت رامني بودجه پيشنهادي جمهوري خواهان را بودجه اي بسيار زيبا و شگفت انگيز توصيف کرد. همين واژه مورد استفاده اوباما قرار گرفت تا نشان دهد که آقاي ميت رامني از واقعيات دور است و صرفا ميتواند با برخي از مسائل آمريکا ارتباط پيدا کند. هيچ سياست مداري لغت زيبا و شگفت انگيز را براي بودجه به کار نميبرد. اوباما سعي ميکند نشان دهد که ميت رامني به طبقات بالادست اجتماعي تعلق دارد و به دليل تعلقات ديني و گرايش مورموني مباحث مربوط به حقوق زنان را مد توجه قرار نميدهد.
اوباما تلاش دارد از ترس جمعيت قابل توجه مهاجران قانوني و مهاجران غير قانوني استفاده کند. در اين زمينه اوباما اظهار ميکند که در صورتي که ميت رامني به رياست جمهوري برسد قوانين ضد مهاجرتي را به تصويت ميرساند. نظرسنجي هاي اخير نشان ميدهد که غالب زنان آمريکايي تمايل بيشتري به اوباما نشان داده اند چون فکر ميکنند که با اوباما در زمينه حقوق اجتماعي خود پيوند بيشتري دارند.
به هر حال گفتمان هاي اصلي آمريکا در خصوص مباحث اقتصادي است و در اين مسائل اقتصادي چگونگي موقعيت افراد حائز اهميت است و در اين معادله عنصر ترس برجسته است. اما در چند ماه آينده قدرتمندي آمريکا، چگونگي وضعيت اقتصادي آمريکا، رابطه با جهان بيرون و چگونگي مديريت داخلي و خارجي آمريکا از محورهاي اصلي بحث است. اما اينکه افق به کجا ميرود بايد به ابعاد گوناگون عوامل خواسته و ناخواسته توجه کرد.
افقهاي آينده: چند ماه آينده در آمريکا از نظر مبارزات انتخاباتي بسيار حائز اهميت و تا حدودي مشخص است. مشخص است که اوباما در موقعيت بهتري قرار دارد؛ مشخص است که حملات شخصيتي فني تر و دقيق تري را عليه ميت رامني شکل خواهد داد؛ مشخص است که زندگي شخصي و ويژگي هاي فردي در کانون مبارزات قرار خواهد گرفت. در اين ميان اوباما با توجه به اين که رياست جمهوري را در اختيار دارد از امکانات رسانه اي بيشتري برخوردار است. در بين موضوعات و مباحث هم به نظر ميرسد که ضعف هاي عمده اي در ميت رامني وجود دارد.
از جمله قضيه معروفي که در حال حاضر در آمريکا بر روي آن بحث هاي زيادي درگرفته است و آن لايحه طرح خدمات بهداشتي است که اوباما در سال 2010 امضا کرد و جمهوري خواهان به طور کلي با آن مخالفند. اما ميت رامني در زماني که فرماندار ايالت ماساچوست بوده خود قانوني شبيه به اين را در آن ايالت امضا و به اجرا در آورده است. لذا در حمله به اوباما در زمينه هاي مربوط به مسائل بهداشتي دچار چالش عمده اي است. مسئله جنگ افروزي جمهوري خواهان نيز حائز اهميت است.
چون به نظر ميرسد مذاق عمومي جامعه آمريکا با ورود به يک جنگ و منازعه جديد چندان سازگاري ندارد و مسائل اقتصادي براي مردم برجسته تر است. به هر حال اين مبارزه سختي است اما مبارزه اي است که تا اين لحظه ترازو و ميزان سنجش قدرت اوباما نسبت به طرف مقابل بيشتر به نظر ميرسد. اما بايد در نظر داشت که تا ماه نوامبر فاصله نسبتا قابل توجهي در پيش است.
اصطلاح معروفي وجود دارد که در سياست بيست و چهار ساعت زمان زيادي است و فاصله بيش از شش ماه تا انتخابات زمان فوقالعاده زيادي است و در اين ميان بايد به نقش حوادث و رخداد ها مخصوصا در خاورميانه توجه داشت. هرگونه حادثه و رخدادي ميتواند بر نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريکا اثر قابل توجهي داشته باشد. در اين ميان نبايد به عنصر اسرائيلي منازعات انتخاباتي آمريکا بي توجه بود. مسئله اسرائيل فقط يک موضوع سياست خارجي در آمريکا نيست. بلکه موضوعي مربوط به سياست داخلي است و چگونگي مديريت اين عنصر حائز اهميت است.
نتانياهو و دست راستي هاي اسرائيل در سه سال گذشته در مجموع از برآمدن اوباما ناراضي و ناخشنود و براي او تا حدود زيادي دردسر ساز بوده اند. بعضي از تحليل گران آمريکايي و غير آمريکايي بر اين باورند که نتانياهو و تيم او تمايل به انتخاب مجدد اوباما نداشته و منافع خود را با کانديداي جمهوري خواه بيشتر نزديک ميدانند.
لذا سعي خواهند کرد که در روند انتخاباتي موانع عمده اي را براي اوباما ايجاد کنند. اوباما نيز از اين مسئله آگاه است و لذا سعي کرده حتي به اقشار دست راستي و افراطي جامعه يهود آمريکا اطمينان دهد که به اندازه کافي طرفدار اسرائيل هست و نبايد در طرفداري او از اسرائيل شک و ترديدي داشت. هم چنين نبايد فراموش کرد که جامعه يهودي آمريکا در عين حمايت همه جانبه از رژيم صهيونيستي در چگونگي حمايت و راه حل هاي صلح خاورميانه دچار چنددستگي است. عده اي از آن ها معتقدند که روش دولت نتانياهو در حاشيهاي کردن مسئله فلسطين و عدم علاقه به حتي حل اوليه و مقدماتي برخي از مسائل فلسطين به ضرر منافع اسرائيل است.
لذا گفتمان هاي مربوط به روابط آمريکا و اسرائيل و همين طور وزن کشي گروه هاي مختلف جانبدار اسرائيل بر انتخابات اثر خواهد داشت و چگونگي رو کردن برگ هاي هر يک از اين دو جناح در اين افق شش ماهه بايد مد نظر قرار گيرد. اما به نظر ميرسد تا اين لحظه اوباما توانسته بر اساس چارچوب هاي سياست داخلي آمريکا مسئله اسرائيل را تا حدودي مديريت کند ولي مشخص نيست که او بتواند اين راه را ادامه دهد. به هر حال آن چه در افق آينده روشن است، سرسخت بودن تلاش دو حزب براي دسترسي به کاخ سفيد است. اما ابهام هاي زيادي در اين افق به چشم ميخورد منجمله بر آمدن عوامل ناخواسته و غيرقابل پيش بيني و وقايع و حواث غير قابل انتظار.
ملت ما:آتشبس، تنها راه بازگشت آرامش به سوريه
«آتشبس، تنها راه بازگشت آرامش به سوريه»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما ب قلم حسين شيخالاسلام است كه در آن ميخوانيد؛امروز (پنجشنبه) 24 فروردين، زمان اجراي طرح صلح كوفي عنان براي پايان دادن به درگيريهاي سوريه است. طرحي ششبندي كه نخستين بند آن خواستار توقف درگيريها از سوي دو طرف است كه ميتواند در بلندمدت تعبير به خروج نيروهاي دو طرف از مناطق بحران زده شود. نيروهاي نظامي سوريه از امروز به حملات خود پايان داده و در صورتي كه معارضين نيز اسلحهها را به زمين بگذارند، تجهيزات نظامي خود را با حضور ناظران سازمان ملل از اين مناطق خارج ميكنند.
آتشبس و توقف حملات از سوي نيروهاي نظامي و همچنين معارضين سوري، تنها راه بازگشت آرامش و پايان دادن به بحران سوريه است. با اين حال اين امر مستلزم اجرايي شدن خواستههاي دمشق و حضور ناظران بينالمللي در مناطق بحرانزده است. براي اجرايي شدن اين طرح سوريه تضمين كتبي معارضين براي پايان دادن به اقدامات مسلحانهشان را خواستار شده است چرا كه اگر سوريه زودتر نيروهاي خود را از مراكز درگيري خارج كند، اوضاع به نفع گروههاي مسلح مساعد ميشود.
وزارت خارجه سوريه درباره طرح كوفي عنان اعلام كرده است كه 10 آوريل به عنوان زمان خروج نيروهاي نظامي سوريه از شهرها تفسيري اشتباه از توافق سوريه از طرح كوفي عنان است. در همين حال سوريه از كوفي عنان خواسته است تا تضميني از طرف دولتهاي قطر، عربستان و تركيه درباره توقف صدور اسلحه و پشتيباني نظامي از معارضين ارايه كند.
متاسفانه اين سه كشور با كمكهاي مالي و تسليحاتي خود به معارضين سوريه همواره آتش درگيريها را روشن نگاه داشته و درصدد هستند تا با پايان دادن به حكومت بشار اسد منافع خود را در سوريه دنبال كنند.
تركيه اگرچه نقش موثرتري در مخالفتها عليه حكومت سوريه دارد اما در صورت عملي نشدن طرح صلح، بعد از ملت سوريه نخستين كشوريست كه متحمل ضررهاي جبرانناپذير ميشود چرا كه اقليتهاي ديني و نژادي از قبيل علويها و كردها امتدادهاي پرجمعيتي در داخل تركيه دارند. با اين حال شكست اين طرح به احتمال زياد سوريه را به جنگي داخلي سوق خواهد داد كه تداوم آن به نفع رژيم صهيونيستي و به ضرر مقاومت و كشورهاي همسايه خواهد بود.
ازآنجا كه سوريه در محورمقاومت و در صف مبارزان رژيم صهيونيستي قرار دارد ادامه بحران ميتواند از توجه و حمايت اين كشور بر مقاومت كاسته و اسرائيل را در شرايط برتري قرار دهد. اگرچه نگرانيهايي براي به سرانجام رسيدن طرح صلح وجود دارد اما نشانههايي براي عملي نشدن آن مشاهده نميشود. اين طرح در صورت موفقيت به احتمال زياد آرامش را به سوريه بازمي گرداند و بار ديگر اقتدار اين كشور به آن بازگردانده ميشود.
اما اگر اين طرح به نتيجه نرسد در بدترين حالت و در صورت تحقق جنگ داخلي به احتمال زياد شوراي امنيت سازمان ملل با اعزام نيروهاي حافظ صلح و نگهباني از منافع امريكا و اسرائيل بزرگترين پيروزي را به دست خواهد آورد و اجتناب از اين امر دليل بارز حمايت جمهوري اسلامي از طرح صلح كوفي عنان است.
دنياي اقتصاد:بريكس؛ غوطهور در آرزوها
«بريكس؛ غوطهور در آرزوها»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم سعيد بازارباشلي است كه در آن ميخوانيد؛اواخر ماه مارس 2012، رهبران پنج كشور برزيل، روسيه، هند، چين و آفريقاي جنوبي موسوم به BRICS (حروف اول انگليسي پنج كشور) چند سال پس از آغاز فعاليت تصميم گرفتند
كه يك شبكه بانكي موسوم به بانك توسعه با هدف جايگزيني بانك جهاني و جلوگيري از تاثيرپذيري از بحرانهاي مالي جهاني تشكيل دهند. اين پنج كشور با اين تصور كه نزديك 30 درصد مبادلات اقتصاد جهاني و قريب نيمي از جمعيت جهان را در خود جاي دادهاند، هدف ديگر خود را افزايش نفوذ سياسي در سازمانهاي جهاني از جمله سازمان ملل متحد قرار دادهاند. اينكه اين طرح تا كجا ميتواند ادامه يافته و عملي گردد بديهي است كه نياز به گذشت زمان دارد، اما در همين اول كار چندين نكته ابهام و سوال به وجود آمده كه بد نيست به آنها پرداخته شود.
پررنگترين بخش علل تصميمگيري، جلوگيري از نفوذ بحرانهاي اقتصادي جهان به اين كشورهاست كه كمي سادهانگارانه به نظر ميرسد. البته اين درست است كه بحران اقتصادي در منطقه يورو جدي است و ركود اقتصادي تا حدودي انگليس و آمريكا را هم در برگرفته، لذا براي تشكيل بلوكهاي جايگزين دلايل محكمتري لازم است؛ ولي مگر قرار است به ازاي هر بحران به صورتي جزيرهاي كشورهاي ديگر دنبال آلترناتيو بگردند. مگر همين دو دهه پيش نبود كه توفان بحران شديد اقتصادي، كشورهاي شرق آسيا را درنورديد و ببرهاي آسيا يكي پس از ديگري در باتلاق بحرانهاي مالي و تورم فرو ميرفتند و در نهايت نهادهاي بينالمللي معتبري مانند صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني به ياريشان شتافتند. از طرف ديگر اگر به كشورهاي عضو BRICS و بافت اجتماعي، فرهنگي، سياسي و سپس نوع توسعه اقتصادي آنها دقت بيشتري كنيم، صريحا ميتوان گفت كه به جز آفريقاي جنوبي و تا حدودي هند، چند پله پايينتر برزيل شايد بتواند در يك چنين حركتهاي تشكيلاتي حرفهاي دوام بياورد و به عبارتي موثر واقع شود.
علم اقتصاد كه منطق رياضي خود را دارا است قرابت بسيار جدي با ميزان سطح توسعه اجتماعي، سياسي و فرهنگي ملل دارد. جوامعي مانند چين، همانطور كه بارها در محافل علمي بحث شده به دليل عدم پايبندي به مبحث توسعه پايدار از طريق حفظ محيط زيست و داشتن سهم فراوان در آلودگي آب، هوا و خاك بخش بزرگي از كره زمين و عدم توسعه سياسي، اجتماعي و فرهنگي نميتوانند شريك قابل اطميناني در درازمدت براي حركتهاي جمعي سازمانهايي مانند BRICS به حساب آيند.
توسعه اقتصادي چين نوعي خاص از توسعه است كه به دليل تجميع اغلب صنايع آلودهكننده جهان در آن كشور و عدم وجود دولتي مسوول يا NGOهاي مستقل جهت تبيين وضعيت وخيم محيط زيست، نميتواند پايدار باشد و در نتيجه به عهده گرفتن مسووليت در تشكيلاتي مانند BRICS زير سوال ميرود.
از سوي ديگر، روسيه، هنوز هم وارث بلامنازع سياستهاي اقتصاد متمركز و تا حدودي مافيايي حكومت توتاليتر شوروي سابق به شمار ميرود و عدم باور به اقتصاد بازار آزاد، هنوز در تار و پود اين كشور ريشه دارد كه نمود صادق آن را شايد بتوان در بلاروس ديد.
مساله عدم توسعه اجتماعي و فرهنگي و مسووليتپذيري نخبگان و شكل نگرفتن و قدرت نيافتن طبقه متوسط در جوامعي مانند چين و روسيه و حتي تا حدودي هند موضوع سادهاي نيست.
اگرچه هند به عنوان بزرگترين دموكراسي دنيا از لحاظ جمعيت پس از روي كار آمدن مجدد حزب كنگره و آقاي موهامو سينگ تا حدودي ليبراليسم اقتصادي را در كشور حاكم گردانيده و توسعه متوازن را تجربه ميكند؛ بنابراين به دليل داشتن جمعيت فراوان راه دشواري براي رسيدن به مقاصد BRICS تجربه خواهد كرد.
در مورد كشور برزيل، پس از آنكه نظاميان سنگ بناي توسعه اقتصادي را نهادند، با شروع واگذاري حكومت از سوي نظاميها به رهبران غيرنظامي، زير ساخت محكمي براي توسعه به وجود آمده است تا جايي كه آن كشور هماكنون در شمار بيست قدرت برتر اقتصادي جهان است، بنابراين ميتواند كمك حال BRICS باشد.
آفريقاي جنوبي هم گذشته از گرفتاري در بحث ديرينه آپارتايد، پس از رفع آن و قرار گرفتن مديريت كشور در دستان اشخاص معتبري مانند نلسون ماندلا و حزبش فرصتي پيدا كرد تا خود را در جمع بزرگان اقتصاد جهان مطرح كند، آفريقاي جنوبي داراي زيرساختهاي تا حدي محكم براي توسعه است كه كفه را به نفع آنها سنگين ميكنند.
موارد فوق و اشاره به بخشي از تاريخ سياسي – اجتماعي پنج كشور به اين دليل بود كه براي تشكيل بلوكهاي اقتصادي – كه نمونههاي شكستخورده آنها كم نيستند، تنها آرزو كردن كافي نيست، به نظر نگارنده اعضاي BRICS بهتر است بازتعريف مجددي از انسجام دروني جوامع خود داشته باشند و بررسي كنند كه تا چه حد قشر متوسط جوامعشان رشد يافته و تثبيت شده است. صرف داشتن هدف جايگزيني دلار يا يورو يا ذكر مصيبت بحرانهاي اقتصادي غرب براي تشكيل اتحاديه مالي كافي به نظر نميرسد.
به علاوه راههاي سادهتري ميتوان براي حل مشكلات ذكر كرد، به عنوان مثال سازمانهاي اقتصادي بينالمللي مانند بانك جهاني يا صندوق بينالمللي پول را ارتقاي برنامه داد و با تغيير دادن اهداف، تاكتيكها و استراتژيها، البته در صورت ضرورت، برنامههاي اصلاحات و توسعه پايدار را براي كل كشورهاي جهان پياده كرد.
از سوي ديگر، سالها تلاش شده تا سازمان تجارت جهاني (WTO) به ثمر بنشيند و تا حدودي هم جايگاه حقيقي خود را پيدا كرده است، بنابراين تقويت بنيانهاي آن اولويت بيشتري دارد تا تشكيل بلوكهاي جديد. در حال حاضر كشورهاي جهان با مصائب بيشتري روبهرو هستند كه حل آنها اولويت دارد.
مسائلي مانند گرم شدن كره زمين، آب شدن يخهاي قطبي، تغييرات آب و هوايي، گازهاي گلخانهاي، افزايش جمعيت، كم شدن منابع آب شيرين و غذا در بسياري از كشورهاي جهان و... بنابراين بهتر است تحت لواي سازمانهاي بينالمللي موجود مانند سازمان ملل متحد، فائو، يونسكو، يونيسف، بانك جهاني، صندوق بينالمللي پول و... اقداماتي عاجل در جهت حل مشكلات يادشده صورت گيرد. اشاعه تفكر تشكيل سازمانهاي جديد مانند BRICS كه البته بارها قبلا با اسامي مختلف آزمايش شده نه تنها راهحل مشكلات نيست، بلكه باعث اتلاف وقت و انرژي از بخشي از مردم جهان خواهد شد.
جهان صنعت:دولت و همکاری با قاچاقچیان؟!
«دولت و همکاری با قاچاقچیان؟!»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم نادر کریمیجونی است كه در آن ميخوانيد؛ آیا دولت به صف دلالان ارز پیوسته است؟ در روزهای پایانی سال گذشته شایعاتی مبنی بر دخالت داشتن دولت در افزایش قیمت دلار مطرح شد. در آن هنگام گفته شد که دولت خود قیمت دلار را افزایش داده تا از این بابت نه فقط پولهای سرگردان را از اقتصاد جمعآوری کند بلکه بخشی از کسری بودجه ریالی خود را نیز جبران کند.
البته این شایعه آنقدر دور از ذهن مینمود که کسی در بدو شنیدن آن را باور نمیکرد و ترجیح میداد علت دیگری را عامل بروز تورم جهشی در قیمت دلار بداند اما کم کم این شایعه گستردهتر شد و ناقلان آن با اطمینان بیشتری از دخالت دولت در جهش قیمت دلار خبر میدادند. گویندگان این خبر به ویژه تاکید میکردند که کمبودهای ریالی دولت را وادار به تبدیل درآمدهای دلاری به ریال کرده است.
در روزهای آغازین سال جدید هم روشن شد که دولت با تبدیل دلار به ریال و برداشت از حساب سپرده بانکها بخشی یا تمام مبلغ مورد نیاز برای پرداخت یارانهها را تامین کرده است.
اکنون ابعاد تازهای از رفتار غیرمتعارف دولت روشن و معلوم شده که دولت بهجای تبدیل دلار به ریال با قیمت رسمی به نرخ دلالی متوسل شده و از مابهالتفاوت آن سود جسته است. این اقدام در حالی رخ داده که حاکمیت در همان روزها معامله دلار با هر نرخی بجز نرخ رسمی را ممنوع و آن را قاچاق تلقی کرد.
اگر خبر فروش دلار به نرخ آزاد از سوی دولت صحت داشته باشد ممکن است بتوان دولت را قاچاقچی یا همکار قاچاقچیان دانست، در این صورت آیا به همراه دانهدرشتها و مفسدان اقتصادی عناصر موثر در این اقدام غیرقانونی نیز محاکمه خواهند شد؟
گسترش صنعت:رقابتپذیری مهمترین شاخص توانایی بنگاهها
«رقابتپذیری مهمترین شاخص توانایی بنگاهها»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حسن رادمرد است كه در آن ميخوانيد؛یکی از مهمترین راهبردها که میتوان آن را با نگاه کلی صنعتی مورد بحث و بررسی قرار داد، افزایش توان رقابتپذیری با محوریت توسعه صادرات است. چنانچه میدانیم بسیاری از خبرگان عرصه تجارت بر این باورند آنچه بر میزان ماندگاری و افزایش سهم کشورها در بازارهای هدف قطعیت میبخشد، نگرشی سیستمی با بکارگیری عوامل موثر در روند تولید و عرضه محصولات کیفی در بازارهای بینالمللی و ایجاد فضای رقابت است.
با توجه به گسترش بازارها و اهمیت رقابتپذیری در تجارت بینالملل، کشورها نیازمند درکی صحیح از جایگاه نسبی خود در مقایسه با سایر رقبا هستند تا از این طریق سیاستهای اقتصادی خود را بهویژه در بخش صادرات، منطبق با موقعیت خود تدوین کنند.
به بیانی دیگر، رقابتپذیری توانایی اقتصاد یک کشور را برای ثابت نگه داشتن یا تقویت سهم خود در بازارهای بینالمللی تعریف میکند.
در مسیر بهبود جایگاه کشورمان در جهان و در گستره تجارت، ارتقای سطح علمی و فناوری فعالیتهای تجاری، اصلاح روندها و رویهها، بهبود کیفی محصولات و خدمات انکارناپذیر است.
اگر ما درصدد ایجاد رقابتپذیری در جامعه هستیم، راهحل آن توسعه صادرات و کسب جایگاه مناسب در عرصه بینالمللی است تا بتوان بر دستیابی به اهداف چشمانداز ۲۰ ساله و برنامه چهارم توسعه به اهداف مورد نظر خود برسیم.
از اینرو لازم است، با بکارگیری استعدادهای موجود، فعالسازی ظرفیتهای خالی، سرمایهگذاریها، تدوین راهبردها، قوانین و آموزشهای تخصصی، روابط تجاری و اقتصادی با کشورهای دیگر را تقویت نموده و با ایجاد زیرساختها، جهتگیری به سمت بازارهای بینالمللی را آغاز کنیم. در این راستا برای بهبود سطح مهارت تجارت و توسعه ارتباطات خارجی، تقویت و توسعه ظرفیتهای تجاری، گسترش و تنوعبخشی به کالاها و خدمات صادراتی، افزایش سهم صادرات کشور از تجارت جهانی و افزایش تولیدات صادراتی باید تلاشها بیشتر شود و برای تحقق این امر با توسعه زیرساختهای تجاری، توسعه تشکلها از جمله تشکیل خوشههای صنعتی صادراتی، حمایت از شرکتهای تولیدی توانمند بخش صنعت برای امر صادرات، گسترش شبکههای اطلاعرسانی و بانکهای اطلاعاتی، تقویت برنامههای تشویق صادرات برای تولیدکنندگان، گسترش بازارهای هدف از طریق عقد تفاهمنامهها و قراردادهای دوجانبه، حمایت از بکارگیری سیستمهای نوین کیفیت و استاندارد و طراحی الگوهای بستهبندی، حمایت از صادرات کالاهای فناوری محور از جمله استراتژیهایی است که باید مورد توجه بخش صنعت قرار گیرد.
اجرای مطلوب این مهم اقتصادی، با توجه به ضرورت اتخاذ سیاستهای اصولی بهمنظور توسعه فضای رقابتی در کشور و هدفمندکردن محورهای مهم دیگری نظیر ارتقای بهرهوری باید در دستور کار تمام مرتبطان با بخش صنعت قرار گیرد. برنامههای حمایتی و تخصیص منابع لازم برای توسعه زیرساختهای تجاری نشاندهنده اشراف کامل دستاندرکاران و متولیان امر به این مهم است.
بهنظر میرسد رشد پایدار اقتصادی، تعامل سازنده و فعال با اقتصاد جهانی، رشد بهرهوری عوامل تولید، رشد اشتغال مولد، توسعه صادرات غیرنقتی و خروج از اقتصاد تکمحصولی و درنهایت رقابتپذیرکردن تولید به برنامههای اصلی دولت تبدیل شده است چراکه در اقتصاد جهانی، رقابتپذیری به یکی از مهمترین و عمدهترین شاخصهای ارزیابی قوت و موفقیت بنگاههای اقتصادی و کشورها تبدیل شده است.