جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۲۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۲
کد خبر: ۳۲۲۲۲
احمد نقيب‌زاده در اعتماد نوشت:

همانطور كه بارها پيش از اين گفتيم در زمان سقوط مبارك هيچ شاخصي براي دموكراسي و آزادي در جامعه مصر وجود نداشت. نه زير بناهاي اقتصادي نويد تحولي سازنده مي‌داد و نه فرهنگي كه از پس دهه‌هاي متوالي استبداد بتواند ره به آزادي بگشايد. هيچ نيروي سياسي ريشه داري هم وجود نداشت.

تنها گروه منسجم و متشكل سازمان اخوان بود كه با ايدئولوژي هدف وسيله را توجيه مي‌كند سعي داشت خود را با هر وضعيتي منطبق سازد تا روز موعود فرا رسد. امريكايي‌ها هم خام شده بودند كه اين گروه هيچ گرايشي به تماميت‌خواهي ندارد.

در حالي كه اين نيروهاي سياسي ممكن است هر تاكتيكي را آزمايش كنند اما هدف را فراموش نمي‌كنند. در وضعيتي كه اين گروه امكان بسيج نيروهاي محروم جامعه را داشت توانست، رقباي لاييك خود را پشت سر بگذارد. اما فراموش كرده بود كه زير ذره بين ارتش و امريكا قرار دارد و نيروهاي لاييك هم بيكار ننشسته‌اند. معمولا انقلاب در يك جامعه استبداد زده به يكي از دو وضعيت زير منجر مي‌شود. يا يك گروه ميانه رو عملگرا، كار را در دست مي‌گيرد و به نقطه حايل ساير نيروها تبديل مي‌شود كه البته لازمه آن وجود سطحي از فرهنگ سياسي و يك نيروي حمايتگر بين‌المللي است.

در اين صورت جامعه از اقبال ثبات و تحول تدريجي برخوردار مي‌شود. اما در صورت وجود اين نيروهاو فقدان يك داور قدرتمند بين‌المللي، يك نيرو يا حزب، قدرت را قبضه و بقيه نيروها را با سختگيري به حاشيه مي‌راند.

اين قدرت حاكم گرچه خود دموكراتيك نيست ولي معمولا براي ارضاي توده‌هاي مردم دست به كارهايي مي‌زند كه خود زمينه ساز دموكراسي مي‌شود. تجربه اسپانيا تجربه گويايي است. دولت اول پس از سرنگوني سلطنت در سال1931 عملگرا بود و اتفاقي رخ نداد ولي دولت دوم چپگرا بود و به محض آنكه دست به تحكيم قدرت خود زد نيروهاي راست در برابر آن صف كشيدند و پس از سه سال جنگ ويرانگر داخلي قدرت را تماما در دست خود گرفتند.

36 سال ديكتاتوري فرانكو با ساخت زير بناهايي همراه بود كه راه را بر دموكراسي هموار مي‌ساخت. بارها در تاريخ شاهد تلاش‌هاي زودرس و نافرجام چپ‌ها بوده‌ايم كه راه را بر راست هموار ساختند.

مرسي بدون توجه به شرايط و وجود ارتشي نيرومند و غير دموكراتيك عجولانه دست به تغييراتي زد كه نه نيروهاي لاييك را بي‌تفاوت مي‌گذاشت و نه ارتش را. موقعيت بين‌المللي و منطقه‌يي مصر هم اقتضا مي‌كرد اخوان با چراغ خاموش حركت كنند و در داخل دست كم نيروهاي ليبرال و ميانه‌رو را دچار تشويش نكنند.

معلوم نبود دوستي مصر و تركيه چه اهدافي را دنبال مي‌كند. اردوغان كه خود پا را از گليم خود فراتر نهاده بود در فكر احياي امپراتوري عثماني است يا اخوان قصد ايجاد يك امپراتوري را در منطقه دارند.

چنين دوستي‌اي معمولا باعث نگراني ديگر قدرت‌هاي منطقه مي‌شود ولي اين‌بار گويا نگراني غرب را هم درپي داشته است. وحدت جهان عرب همان چيزي است كه غربي‌ها و اسراييل را هراسان مي‌كند.

اگر امريكا و اسراييل از حاكميت اخوان تا حدي استقبال كردند به اين دليل بود كه گمان مي‌كردند آنها در اين سال‌ها استحاله شده و به غرب گرايش يافته‌اند.

از سوي ديگر مشكلات مصر به قدري زياد است كه هر دولتي را در آغاز اين انقلاب ناتوان و غير دوست‌داشتني مي‌سازد. پس چه بهتر كه اين چوب برسر اسلامگرايان بخورد. هرچه بود محاسبات غلط درآمد و مصر بايد روزهاي تاريكي را تجربه كند.

مقاومت اخوان هم در نهايت به تنفر مردم مي‌انجامد و كار ارتش را براي سركوبي بلكه براندازي آنها آسانتر مي‌كند. مشكل اصلي كشورهاي جهان سوم اين است كه بين Etat réel يا واقعيت‌ها و état légal وضعيت حقوقي آنها فاصله زياد است.

از نظر حقوقي آنچه در مصر گذشت بي‌شك يك كودتا بود زيرا در همين مدت مخالفان آنها منسجم‌تر و فعال‌تر شده بودند و تظاهرات آنها گواهي بر نارضايتي نيروهاي بصير جامعه بود.

از اين پس اخوان به صورت نيرويي مخالف و هدف سركوب دولت در صحنه ظاهر شده و ناخواسته نقشي مخرب ايفا خواهد كرد مگر آنكه هوشياري سياسي خود را شتابان بازيابد.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار