روزنامه دنیای اقتصاد در این قسمت از گزارش می آورد: تقابل دیدگاهها نسبت به روند بازار سهام طی هفتههای اخیر تشدید شده و همین امر نوسان کُند شاخص بورس و کاهش ارزش معاملات را رقم زده است. در این میان گروهی با استناد به برخی معیارها ارزشگذاری بیش از اندازه قیمت سهام را مدعی میشوند. حال آنکه بررسی دقیق گزارههای مدافع حباب از نوعی خطای تحلیلی حکایت دارد. ایرادهای اصلی که به این تحلیلها وارد میشود اولا به گذشتهنگری صرف و ثانیا به ناکافی بودن دادههای آماری برای نتیجهگیری مربوط میشود.
کمرمق شدن همزمان ارزش معاملات و نوسان قیمت سهام بار دیگر بازار تحلیلها را داغ کرده است. در این فضای تقابل دیدگاهها، گروههای مختلفی به حبابی شدن بورس تهران و پر شدن ظرف صعودی این بازار اشاره میکنند. برای راستیآزمایی این نوع مدعیات ابتدا باید شناخت دقیقتری از حباب و سپس نسبتها یا به اصطلاح حبابسنجهای قیمت سهام پیدا کرد. نتایج بررسیها نشان میدهد خطاهای مختلفی در فرضیاتی که درباره فراتر رفتن قیمت سهام از ارزش ذاتی آنها مطرح میشود وجود دارد که منجر به تحلیلهای اشتباه میشود.
ریشه تقابل تحلیلهای حبابی
پیش از هر چیز باید بدانیم در ادبیات مالی اجماعی بر سر مساله حباب وجود ندارد. این تفاوت نظر نه تنها در معیارهای پیشبینی حباب، بلکه حتی در تعریف حباب وجود دارد. بهطور کلی اگر دو شاخه اصلی بازارهای مالی را «بازار کارآمد» و «مالی رفتاری» بدانیم، اساسا حباب در نظریات گروه دوم معنا مییابد. نکته جالب آنکه یوجین فاما، بهعنوان فرضیهپرداز «بازار کارآمد» (Efficient Market Hypothesis) و رابرت شیلر، پرچمدار «مالی رفتاری» هر دو در سال ۲۰۱۳ بهطور مشترک نوبل اقتصاد را برنده میشوند. این مساله به وضوح نشان میدهد این دیدگاههای متقابل حتی در سطح جهانی نیز وجود دارد؛ بهطوری که طرفداران بازارهای کارآمد بهطور کلی به مساله حباب اعتقاد ندارند و تاکید میکنند رفتار عقلایی بازیگران بازارها در هر لحظه بیانگر وضعیت نرمال قیمتهاست. بنابراین، مساله حباب در بازارهای مالی یک «پدیده رفتاری» است که با ظهور رفتار گلهای رخ میدهد.
همین تقابل دیدگاهها باعث میشود تا هیچگاه نتوان بهطور مطلق معیاری برای بیشارزشگذاری قیمتها در یک بازار تعریف کرد و همیشه حبابها زمانی مشخص میشوند که ترکیده باشند. یعنی پس از سال ۲۰۰۱ است که با ریزش بورس آمریکا «حباب داتکام» تایید میشود یا بعد از بحران مالی ۹-۲۰۰۸ است که کارشناسان میتوانند به تحلیلهای خود استناد کنند. این موضوع البته برای حبابهای منفی (کمارزشگذاری شدن داراییها) هم صادق است. مثلا تحلیلگر ارشد رویترز در سال ۲۰۱۴ مدعی شد قیمت نفت که از بالای ۱۰۰ دلار به حدود ۷۰ دلار به ازای هر بشکه کاهش یافته بود، دچار حباب منفی شده است. اما ریزش قیمتها به کانال ۲۰ دلاری در چند ماه بعد از آن نشان داد که تحلیل رویترز دچار خطا بوده است و حباب منفی بازار نفت تایید نشد. پس اساسا معیارهای تحلیلی از وضعیت حبابی، صرفا یک دیدگاه است که تحقق یا عدم تحقق آن در آینده معلوم میشود. در ادامه گزارش به برخی گزارههای مطرحشده درباره حبابی شدن بورس تهران پرداخته و صحت آنها ارزیابی میشود.
پیش از هر چیز باید بدانیم در ادبیات مالی اجماعی بر سر مساله حباب وجود ندارد. این تفاوت نظر نه تنها در معیارهای پیشبینی حباب، بلکه حتی در تعریف حباب وجود دارد. بهطور کلی اگر دو شاخه اصلی بازارهای مالی را «بازار کارآمد» و «مالی رفتاری» بدانیم، اساسا حباب در نظریات گروه دوم معنا مییابد.