پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28 - ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
۰۲ تير ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۳

تجربه مبارزه با اعتیاد در کشوری که نه آن را جرم می دانند نه بیماری!

بعضی می‌گفتند اعتیاد جرم نیست، بیماری است. اما پزشکان پرتغالی گفتند حتی بیماری هم نیست.
کد خبر: ۲۲۹۱۸۶
به گزارش ایران اکونومیست، در فرایند مقابله با اعتیاد می توان تجربه ها و طرح های متفاوتی را برشمرد که هرکدام از نقاط ضعف و قوت برخوردار بوده اند. در این مجال تجربه کشور پرتغال در مقابله با این بلای خانمان سوز را مرور می کنیم. بدیهی چاپ این مقاله به معنی تایید کامل آن نیست و برای آشنایی مخاطبان با سیاست های متفاوت مبارزه با مواد مخدر تقدیم می شود .
 
در دهه 80 میلادی، ناگهان پرتغال با بحران فراگیر اعتیاد مواجه شد. از هر 10 پرتغالی یک‌نفر در اثر اعتیاد به هروئین جان می‌باخت و خانواده‌ای نبود که با این معضل دست به گریبان نباشد. اولین برخورد حکومت زندانی‌کردن موادفروش‌ها و مصرف‌کننده‌ها بود. اما خیلی زود معلوم شد که این کار فایده‌ای ندارد. در مقابل، جرم‌زدایی از مصرف مواد، ارائه مراکز خدمات ویژه برای معتادان و ترغیب آن‌ها به تغییر داوطلبانه سبک زندگی‌شان، نتایجی حیرت‌آور به دنبال آورد.
 
وقتی مواد مخدر در دهه 80 وارد پرتغال شد، یک باره همه را درگیر کرد. در آن دوره، سرانجامِ یک‌نفر از هر 10 ‌نفر به مرگ ناشی از مصرف هروئین ختم می‌شد -بانکداران، دانشجویان، نجاران، شخصیت‌های برجسته جامعه و معدن‌کاران- و کشور در وحشت به سر می‌برد.
 
آلوارو پریرا که در اولاو، از شهرهای جنوبی پرتغال، پزشک خانواده بود، به من گفت: «مردم در خیابان‌ها، میادین عمومی و پارک‌ها مواد تزریق می‌کردند. آن زمان‌ها، روزی نبود که در مغازه‌ها یا خیابان‌ها سرقتی رخ ندهد».
 
بحران از جنوب کشور شروع شد. دهه ۸۰ دوران پررونقی در اولاو بود، شهری در ۳۱ مایلی مرز غربی اسپانیا که کسب‌وکار اصلی‌اش ماهی گیری بود.
 
آب‌های ساحلی تورهای ماهی گیران را از خلیج کادیس تا مراکش پر می‌کرد، صنعت گردشگری رو به رشد بود و پول در سراسر منطقه جنوبی آلگاروه در گردش بود. در پایان این دهه، هروئین شروع کرد به درنوردیدن سواحل اولاو. یک‌باره، باریکه موردعلاقه پریرا در ساحل آلگاروه تبدیل شد به یکی از پایتخت‌های مواد مخدرِ اروپا: آن زمان، از هر ۱۰۰ پرتغالی یک‌نفر با مشکل اعتیاد به هروئین دست و پنجه نرم می‌کرد، اما این رقم در جنوب به‌مراتب بالاتر بود. تیتر مطبوعات محلی زنگ هشدار مرگ‌های ناشی از اُوردوز و رشد جرایم را به صدا در آورد. نرخ ابتلا به عفونت اچ آی وی در پرتغال به بالاترین میزان خود در اتحادیه اروپا رسید. پریرا بیماران و خانواده‌های درمانده‌ای را به یاد می‌آورد که وحشت‌زده و سردرگم درِ خانه‌اش را می‌زدند و کمک می‌خواستند. می‌گفت: «گرفتار شدم، فقط به‌خاطر این که جاهل بودم».
 
حقیقت این است که در آن دوران، جهالت همه‌جا را فراگرفته بود. چهل سال حاکمیت اقتدارگرای رژیمی که آنتونیو سالازار در سال ۱۹۳۳ بنا نهاد، به سرکوب تحصیلات و تضعیف نهادها و کاهش سن ترک تحصیل با هدف تربیت جمعیتی فرمانبردار منجر شده بود. دروازه‌های کشور به روی جهان خارج بسته بود. مردم از فرصت‌های فرهنگ آزمایشگری در دهه ۱۹۶۰ محروم شدند. حال وقتی چنین رژیمی با کودتای نظامی سال ۱۹۷۴ سقوط کرد، ناگهان دروازه‌های پرتغال به روی تأثیرات و بازارهای جدید باز شد. مصرف کوکاکولا در رژیم گذشته ممنوع بود و حتی برای حمل فندکِ سیگار مجوز لازم بود. وقتی سیل ماری جوانا و هروئین وارد شد، کشور هیچ‌گونه آمادگی نداشت.
 
پریرا برای مقابله با موج فزاینده اعتیاد به تنها روشی که می‌شناخت روی آورد: یک بیمار در هر نوبت. دانشجوی ۲۰ساله که هنوز با پدر و مادرش زندگی می‌کند می‌تواند خانواده‌اش را نیز در بازپروری خود دخیل کند؛ ولی مرد میان سالی که جدا از همسرش زندگی خیابانی دارد، با مخاطرات متفاوتی مواجه است و نیازمند حمایتی متفاوت خواهد بود. پریرا در اقدامی مبتکرانه از نهادها و افراد جامعه دعوت کرد او را یاری کنند.
 
در سال ۲۰۰۱، تقریباً دودهه پس از این که پریرا به طور اتفاقی متخصص اعتیاد شد، پرتغال اولین کشوری بود که از حمل و مصرف همه مواد غیرمجاز جرم‌زدایی کرد. به جای بازداشت افراد به دلیل حمل مواد برای مصرف شخصی‌شان، پس از دستگیری به آن‌ها هشداری داده می‌شد، جریمه نقدی اندکی در نظر گرفته می‌شد یا از آن‌ها خواسته می‌شد برای درمان، کاهش آسیب و بهره‌مندی از خدمات حمایتی در یک کمیسیون محلی (متشکل از پزشک، مشاور حقوقی و مددکار اجتماعی) حاضر شوند.
 
بحران افیون به‌زودی فروکش کرد و طی سال‌های بعد مصرف مواد مشکل‌زا، ابتلا به اچ آی وی و هپاتیت، مرگ‌های ناشی از زیاده‌روی در مصرف، جرایم مرتبط با مواد مخدر و میزان حبس کاهش چشمگیری یافت. نرخ ابتلا به اچ آی وی که همیشه بالا بود و در سال ۲۰۰۱ به ۱۰۴/۲ مورد جدید در هر یک‌میلیون نفر رسیده بود، در سال ۲۰۱۵ به ۴/۲ مورد سقوط کرد. جنبش‌های کاهش آسیب در سراسر دنیا از داده‌های مربوط به این تغییرات در مطالعه و استنادات خود بهره برده‌اند. بااین‌حال، این که بخواهیم این نتایج مثبت را تماماً به تغییر قانون نسبت دهیم گمراه‌کننده خواهد بود.
 
بهبود درخورِ توجه وضعیتِ پرتغال و تداوم آن برخلاف تغییرات مختلفی که در دولت به وجود آمده است -از جمله قدرت گرفتن رهبران محافظه‌کار که بازگشت به مبارزه با مواد مخدر به سبک آمریکا را ترجیح می‌دادند- بدون یک تحول فرهنگی شگرف و تغییر در نحوه نگرش مردم به مواد مخدر، اعتیاد و خودشان شدنی نبود. از بسیاری جهات، چنین قانونی صرفاً بازتاب تحولاتی بود که پیشتر در درمانگاه‌ها، داروخانه‌ها و در خانه‌های مردم در سراسر کشور به طور مرتب اتفاق می‌افتاد. سیاست رسمی جرم‌زدایی ارائه خدمات را برای بسیاری از بخش‌ها (ازجمله بهداشت، روان پزشکی، اشتغال، اسکان و...) آسان‌تر کرد. بخش‌هایی که در تلاش بودند منابع و تخصص خود را برای همکاری مؤثرتر در خدمت‌رسانی به جوامع هدف بسیج کنند.
 
زبان نیز شروع به تغییر کرد. کسانی که پیشتر به‌تمسخر با واژه‌هایی مثل شیره‌ای توصیف می‌شدند، دیگر با عباراتی همچون «مصرف‌کننده مواد» یا «افراد دارای اختلالات اعتیادی» از آن‌ها یاد می‌شد که کلی‌تر و نشانگر همدردی بودند. نقش این تحول نیز انکارناپذیر است.
 
این که پرتغال توانست بحران افیون خود را فرونشاند شایان توجه بود، اما این کشور نتوانست آن را کاملاً ازبین ببرد. بااین که نرخ مرگ‌ومیر، حبس و عفونت‌های مرتبط با مواد مخدر افت چشمگیری یافت، کشور همچنان مجبور بود با عوارض بهداشتی مصرف بلندمدت و مشکل‌ساز مواد دست و پنجه نرم کند. بیماری‌هایی مانند هپاتیتc، سیروز و سرطان کبد بر دوش نظام سلامت کشوری که می‌کوشد بحران رکود اقتصادی را پشت سر بگذارد، سنگینی می‌کند. به‌این‌ترتیب، داستان پرتغال هشداری است برای چالش‌های پیش رو در آینده.
 
برخلاف واکنش‌های مثبت بین‌المللی به موفقیت پرتغال، طرفداران محلیِ کاهش آسیب با دیدن رکود و بی‌تحرکی از زمان اجرایی‌شدن جرم‌زدایی دچار یأس شده‌اند. انتقاد آن‌ها از دولت این است که در راه‌اندازی مراکزی برای مصرف و تزریق نظارت‌شده مواد تعلل می‌کند، دسترسی به داروی ضد اوردوز «نالوکسان» را تسهیل نکرده و در زندان‌ها برنامه تعویض سرنگ اجرا نمی‌شود. آن‌ها می‌پرسند آن شجاعت و رهبری جسورانه‌ای که باعث جرم‌زدایی از مصرف مواد مخدر در کشور شد کجا رفت؟
 
در نخستین روزهای وحشت پرتغال، وقتی که اولاو شهر محبوب پریرا جلوی چشمانش از هم می‌پاشید، اولین واکنش غریزی دولت حمله بود. مواد مخدر را مظهر شرارت اعلام کردند، مصرف‌کنندگان مواد را اهریمنی جلوه دادند و نزدیکی به هریک از این دو را از لحاظ کیفری و معنوی مستوجب مجازات دانستند. دولت پرتغال کمپین‌هایی ملی علیه مواد مخدر راه‌اندازی کرد که شباهت چندانی با کمپین «به‌سادگی بگو نه» نداشت و بیشتر به شعار «مواد مخدر شیطانی است» نزدیک بود.
 
روش‌های آزمایشی و درمانی غیررسمی در سراسر کشور پا گرفت چون پزشکان، روان پزشکان و داروسازان به‌طور مستقل برای پاسخ گویی به سیل جمعیت مبتلا به اختلالات ناشی از وابستگی به مواد دست به کار شدند و با به‌جان‌خریدن مخاطرات محرومیت و دستگیری کاری را می‌کردند که معتقد بودند بهترین کار برای درمان بیمارانشان است.
 
در سال ۱۹۷۷، یک روان پزشک در شمال کشور به‌نام ادوینو لوپز یک برنامه متادون‌درمانی را در مرکز بوآویستا در شهر پورتو آغاز کرد. لوپز اولین دکتر در قاره‌ اروپا بود که روش درمان با مواد جایگزین را آزمایش می‌کرد و برای این کار پودر متادون را با حمایت وزارت دادگستری، نه وزارت بهداشت، از بوستون وارد می‌کرد. تلاش‌های او واکنش عمومی منفی و تقبیح همتایانش را برانگیخت، که متادون‌درمانی را صرفاً نوعی اعتیاد به مواد مخدر با حمایت مالی دولت می‌دانستند.
 
در لیسبون، اُدت فریرا که داروسازی باتجربه و پژوهشگری پیشگام در زمینه اچ آی وی بود، با هدف مقابله با بحران فزاینده ایدز یک برنامه غیررسمی برای تعویض سرنگ شروع کرد. او از سوی فروشندگان مواد مخدر تهدید به مرگ و از سوی سیاستمداران تهدید به برخورد قانونی شد.
 
فریرا که اکنون پیرزنی ۹۰ساله است، این برنامه را با پخش سرنگ‌های تمیز در دل بزرگ‌ترین بازار روباز مواد در اروپا یعنی محله «کاسال ونتوسو» در لیسبون شروع کرد. او هدایای مردم را مثل لباس، صابون، تیغ، میوه و ساندویچ جمع‌آوری و بین مصرف‌کنندگان مواد توزیع می‌کرد. وقتی با واکنش تند موادفروشان مواجه می‌شد، می‌گفت: «در کار من دخالت نکنید. شما سرتان به کار خودتان باشد. من هم کار خودم را می‌کنم». به‌این‌ترتیب، این زن انجمن داروخانه‌های پرتغال را وادار کرد اولین برنامه ملی و بلکه جهانیِ تعویض سرنگ را اجرا کند.
 
موجی از کلینیک‌های خصوصی گران‌قیمت و مراکز ایمان‌محور و رایگان به راه افتاد که نوید بازپروری و درمان معجزه‌آسا می‌دادند، اما نخستین مرکز دولتی ترک اعتیاد زیر نظر وزارت بهداشت (مرکز تایپاس در لیسبون) در سال ۱۹۸۷ به بهره‌برداری رسید. پریرا که در اولاو دچار کمبود منابع شده بود، چند تن از بیمارانش را برای درمان به تایپاس فرستاد، هرچند با روش پرهیزمحورِ آن مرکز موافق نبود. او می‌گفت: «اول مواد را از شخص می‌گیرید، سپس با روان‌درمانی خلاء موجود را پر می‌کنید». هیچ شاهد علمی در دست نبود که نشان دهد این روش کارساز خواهد بود و کارگر هم واقع نشد.
 
پریرا برخی از بیمارانش را به برنامه متادون‌درمانی لوپز در پورتو نیز فرستاد و دریافت که این روش در بعضی موارد خوب جواب می‌دهد. ولی پورتو در آن سر کشور قرار داشت. او می‌خواست روش متادون را روی بیمارانش امتحان کند، اما وزارت بهداشت هنوز مجوز استفاده از آن را صادر نکرده بود. برای دورزدن این مشکل، پریرا گاهی از پرستار می‌خواست در صندوق ماشینش برای او دزدکی متادون بیاورد.روش پریرا برای درمان معتادان درنهایت توجه وزارت بهداشت را جلب کرد. او اکنون مردی ۶۸ ساله اما سرزنده و جذاب است و می‌گوید: «در کلینیک به سراغم آمدند و پیشنهاد کردند یک مرکز درمانی باز کنم». پریرا یکی از همکاران جوانش به‌نام ژوآو گولاو را دعوت به همکاری کرد، که در شهر همجوار پزشک خانواده بود.
 
این دو همکار جوان اولین مرکز «سی.اِی.تی» را با همت مشترک خود در سال ۱۹۸۸ در جنوب پرتغال افتتاح کردند. (در این سال‌ها این نوع مراکز اسامی و سرواژه‌های گوناگونی گرفته‌اند، اما عموماً از نام «مرکز درمان معتادان» یا به‌اختصار سی.ای.تی استفاده می‌کنند). ساکنان محلی به‌شدت با این کار مخالفت می‌کردند و پزشکان مرکز درمان خود را بدون برنامه مدونی پیش می‌بردند. یک‌ماه بعد، پریرا و گولاو دومین مرکز سی.ای.تی را در اولاو راه‌اندازی و چند پزشک خانواده دیگر مراکز دیگری در مناطق شمالی و مرکزی افتتاح کردند و بدین‌ترتیب یک شبکه نه‌چندان منسجم شکل گرفت. روزبه‌روز پزشکان بیشتری به این نتیجه می‌رسیدند که مؤثرترین پاسخ به اعتیاد باید شخصی باشد و ریشه در اجتماع داشته باشد. درمان همچنان در مقیاسی کوچک صورت می‌گرفت و محلی و عمدتاً موردی بود.
 
اولین پیشنهاد رسمی برای تغییر قانون مواد مخدر
 
اولین پیشنهاد رسمی برای تغییر قوانین مواد مخدر پرتغال از طرف روئی پریرا قاضی سابق دادگاه قانون اساسی مطرح شد که اقدام به اصلاح قانون مجازات عمومی در سال ۱۹۹۶ کرد. او به این نتیجه رسید که زندانی‌کردن به دلیل مصرف مواد مخدر روشی غیرمؤثر و غیراخلاقی است. او طی دیداری که در دفترش در دانشکده حقوق دانشگاه لیسبون داشتیم به من گفت: «از همان ابتدا نظرم این بود که مجازات مصرف‌کنندگان مواد به‌دست دولت قانونی نیست».
 
او گفت در آن زمان، حدود نصف زندانیان به‌دلایل مرتبط با مواد مخدر به زندان افتاده بودند و این بیماری فراگیر «معضلی حل‌نشدنی» می‌نمود. توصیه او این بود که بدون اعمال مجازات یا طرد مصرف‌کنندگان مواد از جامعه، آن‌ها را به دوری از مواد تشویق کنیم. پیشنهادهای پریرا بلافاصله پذیرفته نشد، اما مغفول هم نماند.
 
در سال ۱۹۹۷، پس از ۱۰ سال مدیریت مرکز سی.ای.تی در فارو، از گولاو دعوت کردند تا به طراحی و هدایت یک استراتژی ملی درباره مواد مخدر کمک کند. او یک تیم کارشناسی برای مطالعه راهکارهای ممکن برای حل معضل مواد مخدر پرتغال تشکیل داد. توصیه‌های نهایی کارشناسان، ازجمله جرم‌زدایی کامل از مصرف مواد مخدر، در سال ۱۹۹۹ ارائه شد و در سال ۲۰۰۰ به تصویب شورای وزرا رسید و در سال ۲۰۰۱ طرح اقدام ملی جدید اجرایی شد.
 
این روزها، گولاو سلطان سیاست‌گذاری پرتغال در حوزه مواد مخدر شناخته می‌شود. او در دوران هشت دولت محافظه‌کار و ترقی‌خواه، در بن‌بست‌های جنجالیِ قانون‌گذاران و لابی‌گران، در تغییر نگرش علمی به اعتیاد و افزایش رواداری فرهنگی در برابر مصرف مواد، در دوران ریاضت اقتصادی و در فضای سیاست‌گذاری جهانی که فقط در همین اواخر اندکی از جو متخاصم آن کاسته شده، راهنمایی بلامنازع بوده است. گولاو همچنین فعال‌ترین سفیر جهانی جرم‌زدایی از مواد مخدر است. او بی‌وقفه در پاسخ به دعوت‌هایی از سراسر دنیا به همه‌جا سفر می‌کند تا تجربه موفق پرتغال در کاهش آسیب را برای مقامات کشورها تبیین کند، از نروژ گرفته تا برزیل، که با وضعیت بغرنجی مواجه‌اند.
 
گولاو به من گفت: «این جنبش‌های اجتماعی به زمان نیاز دارند. این که چنین اتفاقی در جامعه‌ای محافظه‌کار همچون جامعه ما به‌صورت فراگیر در تمام طبقات اجتماعی رخ داد، تأثیر قابل‌توجهی داشت». گولاو تردید دارد که اگر اپیدمی هروئین فقط طبقات پایین یا اقلیت‌های نژادی پرتغال را گرفتار کرده بود، باز هم گفت‌وگو درباره مواد مخدر، اعتیاد و کاهش آسیب می‌توانست بدین شکل پیش برود.
 
«زمانی فرا رسیده بود که نمی‌توانستید خانواده‌ای پرتغالی پیدا کنید که گرفتار نشده باشد. هر خانواده‌ای معتاد یا معتادان خودش را داشت. این معضل همگانی شده بود، طوری که جامعه احساس کرد: باید کاری کنیم».سیاست پرتغال بر سه رکن استوار است: اول این که چیزی به‌نام مواد مخدر ملایم یا قوی نداریم، بلکه رابطه سالم یا ناسالم با مواد مخدر داریم؛ دوم این که پشت رابطه ناسالم فرد با مواد اغلب روابط سست او با عزیزانش، با دنیای اطرافش و با خودش نهفته است؛ و سوم این که ریشه‌کن‌کردن همه مواد مخدر هدفی دست‌نیافتنی است.گولاو به من گفت: «سیاست کشور این است که هر فرد را به‌صورت متفاوت درمان کند. رمز کار در حضور ماست».
 
در محله‌ای از لیسبون که به‌سرعت درحال نوسازی است و مدت‌ها محل تجمع گروه‌های حاشیه‌نشین بوده مرکزی به‌نام «این‌موراریا» قرار دارد. این مرکز از ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر به مهاجران و پناهندگان فاقد مدارک خدمات می‌دهد و از ساعت ۵ تا ۸ عصر به روی مصرف‌کنندگان مواد باز است. مجموعه‌ای از روان شناسان، پزشکان و پشتیبان‌های همتا (که خودشان قبلاً مصرف می‌کردند) در این مرکز سرنگ تمیز، فویل مربعیِ آماده، بسته مصرف، ساندویچ، قهوه، لباس تمیز، لوازم بهداشتی، تست سریع اچ آی وی و مشاوره می‌دهند و همه این‌ها رایگان و به‌صورت ناشناس انجام می‌شود.
 
روزی که من به آن مرکز رفته بودم، تعدادی جوان در آن اطراف منتظر دریافت نتیجه تست اچ آی وی و تعدادی دیگر مشغول ورق‌بازی بودند، از آزار و اذیت پلیس شکایت می‌کردند، لباس عوض می‌کردند، درباره اوضاع معیشتی مشاوره می‌کردند، فیلم تماشا می‌کردند و به همدیگر روحیه می‌دادند. آن‌ها از لحاظ سنی، مذهبی، نژادی و جنسیتی مختلف بودند و از جای‌جای کشور و جهان در جمع آن‌ها دیده می‌شد. وقتی پیرمردی نحیف از حمام بیرون آمد که پس از اصلاح ریشش قابل شناسایی نبود، جوانی پرانرژی که قبلاً مشغول ورق‌زدن مجله بود دستانش را بلند و ابراز خوشحالی کرد. سپس رو کرد به مردی ساکت که کنارم نشسته بود و ریشی ژولیده و موهای تیره داشت که از کلاهش بیرون زده بود و گفت: «تو چطور؟ چرا نمی‌ری ریشت رو بزنی؟ نباید امیدت رو از دست بدی مرد. وقتشه که تمومش کنی». مرد، در جا، لبخندی زد.در بازدیدهای یک‌ماهه‌ام از مرکز، با برخی از پشتیبان‌های همتا از جمله ژوآو آشنا شدم، مردی با چشمان آبی که به جزئیات چیزی که یاد می‌گرفتم دقت می‌کرد. ژوآو می‌خواست مطمئن شود من فهمیده‌ام که نقش آن‌ها در مرکز وادار کردن کسی به ترک مواد نیست، بلکه کمک به آن‌ها در به حداقل رساندن خطراتی است که مصرف‌کنندگان را تهدید می‌کند.
 
ژوآو گفت: روزبه‌روز افراد به این نتیجه می‌رسیدند که مؤثرترین پاسخ به اعتیاد باید شخصی باشد و ریشه در اجتماع داشته باشدوآن‌ها باید خودشان بخواهند». او در ادامه گفت، حتی وقتی خودشان می‌خواهند دست از مصرف مواد بکشند، همراهی پشتیبان با آن‌ها در ملاقات‌ها و مراکز درمانی ممکن است برای مصرف‌کننده راحت نباشد و اگر درمان خوب پیش نرود، این ریسک هست که شخص از خجالت دوباره به مرکز مراجعه نکند. «آن گاه آن‌ها را از دست خواهیم داد و ما این را نمی‌خواهیم. از آن‌ها می‌خواهم وقتی دوباره سراغ مواد رفتند، بازهم به مرکز برگردند». او معتقد است که شکست بخشی از فرایند درمان است.
 
ژوآو پس از آن که مدتی از پسر جوانش دور مانده بود، اکنون از این که پدربزرگ شده بسیار خرسند است. او پس از چندین بار تلاشِ ناموفق و دردناک برای درمان که هرکدام ویرانگرتر از قبلی بود مصرف اسپیدبال (ترکیبی از کوکائین و مواد مخدر دیگر) را ترک کرده بود. او مدت‌ها از شاهدانه برای درمان استفاده می‌کرد -متادون یا هیچ‌یک از برنامه‌های بستری برایش مؤثر واقع نشد- اما دوگانگیِ بیرحمانه جرم‌زدایی آن جا بود که مصرف، جرم محسوب نمی‌شد اما خرید آن جرم بود.
 
آخرین و بدترین وضع برای او وقتی پیش آمد که برای خرید ماری جوانا سراغ فروشنده همیشگی‌اش رفت اما فروشنده گفت: «چیزی که می‌خواهی الان ندارم، اما مقداری کوکائین خوب دارم.» ژوآو گفت «نه متشکرم» و راهش را کشید و رفت، اما خیلی زود سر از دستگاه خودپرداز درآورد و پیش فروشنده برگشت. وقتی از این وضع عبور کرد، وارد رابطه جدیدی شد و برای خودش کسب‌وکاری راه‌اندازی کرد. زمانی بیش از ۳۰ نفر کارگر داشت. سپس بحران مالی پیش آمد. می‌گوید: «مشتری‌ها بدهی خود را پرداخت نمی‌کردند و کم‌کم سروکله طلبکارها پیدا شد. همه آن چه را که درطول چهار پنج سال ساخته بودم، درعرض شش‌ماه به باد دادم».
 
برخلاف نتایج ملموس تجربه پرتغال، کشورهای دیگر تمایل چندانی به تبعیت از این رویکرد نشان نداده‌اند. پرتغالی‌ها از سال ۱۹۹۸ جرم‌زدایی از مواد مخدر را با جدیت پیگیری کردند، درست پس از اولین اجلاس ویژه مجمع عمومی سازمان ملل درباره معضل جهانی مواد مخدر. این نشست‌ها در سطح سران کشورها و هر ۱۰ سال یک‌بار به‌منظور تعیین سیاست‌های مواد مخدر برای کشورهای عضو و بررسی روندهای اعتیاد، آلودگی به عفونت‌های مرتبط، پولشویی، قاچاق و خشونت‌های کارتلی تشکیل می‌شود. در اولین نشست -با شعار «دنیای عاری از مواد مخدر؛ هدفی دست‌یافتنی برای ما»- کشورهایی از آمریکای لاتین بر یک بازنگری بنیادین در رویکرد جنگ علیه مواد مخدر تأکید داشتند، اما هرگونه تلاش برای ارزیابی مدل‌های جایگزین (مانند جرم‌زدایی) به بن‌بست رسید.
 
تا نشست بعدی در سال ۲۰۰۸، مصرف جهانی مواد و خشونت‌های مربوط به تجارت مواد مخدر افزایش چشمگیری یافت. یک‌سال پیش، جلسه فوق‌العاده‌ای برگزار شد، اما بسیار ناامیدکننده بود؛ مثلاً عبارت «کاهش آسیب» حتی یک بار هم در سند نهاییِ نشست نیامده بود.برخلاف این شکست، در سال ۲۰۱۶ پیشرفت‌های نویدبخش دیگری حاصل شد: شیلی و استرالیا اولین باشگاه‌های حشیشِ طبی خود را افتتاح کردند؛ چهار ایالت دیگر آمریکا به‌تبعیت از دیگران حشیش طبی و چهار نوع حشیش تفننیِ قانونی معرفی کردند؛ دانمارک بزرگ‌ترین مرکز مصرف مواد و فرانسه اولین مرکز خود را افتتاح کرد؛ آفریقای جنوبی پیشنهاد قانونی‌کردن حشیش طبی را مطرح کرد؛ کانادا طرحی تهیه کرد برای قانونی‌کردن مصرف تفننی حشیش و راه‌اندازی مراکز بیشتر برای تزریق نظارت‌شده و غنا اعلام کرد که از هرگونه مصرف شخصی مواد مخدر جرم‌زدایی خواهد کرد.
 
بزرگ‌ترین تحول در نگرش و سیاست‌گذاری جهانی از جنبش قانونی‌کردن حشیش نشأت گرفته است. فعالان محلی به گولاو فشار می‌آورند تا درباره کنترل حشیش و قانونی‌کردن فروش آن در پرتغال موضع‌گیری کند؛ سال‌ها پاسخ او این بوده که هنوز زمان مناسب آن فرا نرسیده است. قانونی‌کردنِ ماده‌ای خاص مبنای فلسفی پرتغال را درمقابله با مواد مخدر و کاهش آسیب زیر سؤال خواهد برد. استدلال او این بود که مشکل مواد مخدر نیست، بلکه نوع رابطه با مواد است، اگر چیزی به‌نام مواد مخدر ملایم و قوی نداریم و اگر تمام مواد غیرمجاز را یکسان می‌دانیم، آن گاه نباید همه آن‌ها را قانونی کنیم؟
 
برای هموارکردنِ راه جرم‌زدایی از مواد مخدر و قانونی‌کردن آن‌ها در سطح جهانی، باید تغییرات فرهنگی بین‌المللی کلانی در نحوه نگرش به مواد مخدر و اعتیاد صورت گیرد. در آمریکا، کاخ سفید تمایلی نشان نمی‌دهد به بررسی آن چه که طرفداران اصلاحات در سیاست مبارزه با مواد مخدر «اعتیاد به مجازات» می‌نامند. اما اگر پرتغال محافظه‌کار، انزواطلب و کاتولیک توانسته به کشوری تبدیل شود که در آن مصرف مواد مخدر جرم‌زدایی شده است، پس تغییر نگرش در جاهای دیگر نیز شدنی به نظر می‌رسد. ولی شعار کاهش آسیب می‌گوید: «برای این که تغییر کنید، اول باید آن را بخواهید.»
 
وقتی پریرا مرکز سی.ای.تی را در اولاو راه‌اندازی کرد، با مخالفت شدید ساکنان مواجه شد؛ آن‌ها نگران بودند که با افزایش معتادان در محله، جرایم نیز بالا خواهد رفت. اما عکس آن اتفاق افتاد. چندماه بعد، یکی از همسایه‌ها برای عذرخواهی پیش پریرا آمد. او آن وقت متوجه نشده بود، ولی سه فروشنده مواد در خیابان آن‌ها بودند که وقتی مشتری‌های محلی خود را از دست دادند، بساطشان را جمع کردند و از محله رفتند.
 
خود ساختمان سی.ای.تی یک بلوک دوطبقه قهوه‌ای است که دفاتر کاری در بالا و یک سالن انتظار، چند حمام، انباری و کلینیک در طبقه زیرین واقع شده‌اند. درهای ساختمان هر هفت روز هفته و هر ۳۶۵ روز سال ساعت 8:30 صبح باز می‌شود. بیماران در تمام روز در ساختمان رفت‌وآمد می‌کنند تا وقت ملاقات بگیرند، گپ بزنند، وقت‌گذرانی یا استحمام کنند یا مصرف هفتگی متادون خود را دریافت کنند. یک سال خواستند مرکز را در روز کریسمس تعطیل کنند، اما بیماران درخواست کردند که باز بماند. برای بعضی‌ها که از خانواده‌شان جدا افتاده و بی‌خانمان شده بودند، این مرکز نزدیک‌ترین مکان به جامعه و زندگی عادی بود.
 
مرکز اولاو ۹ سال پیش با هزینه کمتر از سه میلیون یورو (۶/۲ میلیون پوند) از بودجه عمومی احداث و راه‌اندازی شد. این ساختمان نیز مانند مراکز دیگر به شبکه خدمات بهداشتی و بازپروری اجتماعی متصل است و می‌تواند همزمان ۱۴ نفر را در خود جای دهد. در این جا درمان به‌صورت رایگان با معرفی پزشک یا درمانگر صورت می‌گیرد و معمولاً بین هشت تا ۱۴ روز طول می‌کشد. بیماران هنگام ورود تمام وسایل شخصی خود -عکس،‌ گوشی و هرچیز دیگر- را تحویل می‌دهند و می‌توانند دوباره هنگام ترخیص پس بگیرند.
 
پریرا توضیح می‌دهد: «ما به این ضرب‌المثل قدیمی باور داریم: بی‌خبری خوش‌خبری است. ما این کار را نه برای تنبیه بلکه برای محافظت از آن‌ها می‌کنیم». ممکن است خاطرات تحریک شود و گاهی خانواده، دوستان و رابطه مسموم مشکل‌ساز شوند.در سمت چپ چند اتاق مصرف و یک اتاق ایزوله با پوشش نرم قرار داشت که در هر گوشه به دوربین‌های امنیتی مجهز شده بود. هریک از بیماران سوئیت خودش را داشت؛ با فضایی ساده، راحت و خصوصی. در سمت راست، یک اتاق «رنگ» قرار داشت با چرخ سفال‌گری، بطری‌های پلاستیکی بازیافتی، رنگ، جعبه‌های تخم‌مرغ، کاغذ براق و سایر لوازم هنرهای دستی. در اتاقی دیگر، مدادرنگی و تعدادی سه‌پایه نقاشی گذاشته بودند. همچنین یک کوره سفال و در کنار آن مجموعه‌ای از زیرسیگاری‌های دست‌ساز زیبا دیده می‌شد. مصرف سیگارِ بسیاری از بیماران همچنان بالا بود.بیماران دایماً مشغول بودند و پیوسته دست‌ها، بدن یا حس‌های خود را در کارهایی مثل ورزش یا ساخت اثر هنری به کار می‌گرفتند و همیشه وقت خود را با کاری پر می‌کردند. پریرا گفت: «اغلب می‌شنویم که بیماران ما از عبارت «من و بدنم» استفاده می‌کنند. گویی نوعی گسستگی بین «من» و «جسم من»‌ بوده است».
 
برای کمک به بازگرداندن بدن بیماران، سالن ورزشی کوچکی با کلاس‌های ورزشی، فیزیوتراپی و جکوزی در نظر گرفته شده بود. پس از آن‌همه رفتار مخرب -به تباهی‌کشاندن بدن، روابط، زندگی و جامعه خود- گاهی با فهمیدن این که می‌توان چیزهای زیبا و سودمندی خلق کرد، تحولی در فرد ایجاد می‌شود.
 
پریرا می‌گوید در کارش قاطع است،‌ اما هرگز بیمارانش را به دلیل بازگشت یا شکست در معرض مجازات یا قضاوت قرار نمی‌دهد. بیماران آزاد هستند هروقت خواستند مرکز را ترک کنند، همین‌طور اگر برگردند مرکز با روی باز آن‌ها را می‌پذیرد، حتی اگر این اتفاق بارها و بارها تکرار شود.پریرا از عصای جادویی یا یک راهکار واحد و همگانی استفاده نمی‌کند، بلکه او به دنبال تعادل روزانه است: از خواب برخاستن، خوردن صبحانه، کاردستی درست کردن، خوردن دارو، ورزش‌کردن، سر کار رفتن، رفتن به مدرسه، وارد اجتماع شدن وپیشرفت کردن. او بارها به من می‌گفت که سرزنده بودن ممکن است کاری بسیار پیچیده باشد.پریرا به من گفت: «موضوع فقط دادن متادون نیست، بلکه باید رابطه را با بیمار حفظ کنید».
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار