جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
۰۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۵

شاعر کازرونی به دلیل عارضه مغزی در بیمارستان بستری شد

حسن اجتهادی، از شاعران بنام کشور و اهل کازرون، دچار سکته مغزی شد.
کد خبر: ۲۲۳۸۵۳
به گزارش ایران اکونومیست، حسن اجتهادی، از شاعران بنام کشور، دچار سکته مغزی شد.
 
بر اساس این گزارش، این شاعر کازرونی چند روزی است که به دلیل عارضه مغزی در بیمارستان بستری شده است.
 
حسن اجتهادی تا چند سال پیش در خانه‌ای قدیمی و باصفا در میدان بازارچه کازرون کوچه زیر مسجد حاج رضا زندگی می‌کرد و این امکان برای شاعران، نویسندگان و هنرمندان کازرون وجود داشت تا از حضورش بهره‌مند باشند. او اکنون در شیراز زندگی می‌کند.
 
غزل‌های جنوبی تنها کتابی است که در سال 1381 از اجتهادی چاپ شده است. اما کتاب‌های در جشن تغزل (بیانیه‌های غزل‌ مدرن معاصر)، اشکال و تصاویر (شامل ابداعات و نوآوری‌هایی در شعر کلاسیک- ترکیب و تلفیق قوالب و اسالیب شعر سنتی و ایجاد فرم‌هایی تازه)، ترانه‌های شبنم و گلبرگ (دوبیتی‌ها و رباعی‌ها)، انسان آفتاب و افق (شعرهای آزاد و نیمایی و سپید)، رهگذر و پل‌های طولانی (قصیده‌ها و مثنوی‌ها)، حقیقت پیروز می‌شود (نمایشنامه)، در شهر دیوارها (فیلم‌نامه‌ها و چند نقد و مقاله در مورد سینما)، اوزان غزلیات حافظ (تقسیم‌بندی بحور غزل‌ها)، تبسم و مهمیز (نوشته‌ها، شعرها و قصه‌هایی به طنز) و ... را آماده چاپ دارد.
 
سوم دی‌ماه 1325 در خانواده‌ای اهل علم و ادب در کازرون متولد شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کازرون و شیراز و تحصیلات دانشگاهی را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رسانید. اگرچه غزل‌های حسن اجتهادی از شهرت بیشتری برخوردار است اما او در بیشتر قالب‌ها شعر می‌سراید. قصیده، مثنوی، رباعی و دوبیتی از قالب‌های قدیم است که اجتهادی در آن‌ها طبع‌آزمایی کرده است. شعرهای نیمایی و بی‌وزن او نیز خواندنی و دارای نوآوری و استحکام ذهنی و زبانی است.  
فعالیت اجتهادی تنها در حوزه شعر خلاصه نمی‌شود. او علاوه بر پ‍‍ژوهش در متون ادبی گذشته و معاصر به نمایشنامه‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی نیز اشتغال دارد.  
 
نمونه‌هایی از شعرهای حسن اجتهادی:
 
ای چشم شب‌نمای تو جادوگر سیاه
زلفت سکوت ساحل نیلوفر سیاه
دستم غریو شعله جوشان آفتاب
در سایه‌سار زلف تو، این لنگر سیاه
سر می‌زنی ز بستر من چون نهال نور
در ژرفنای این شب غم‌گستر سیاه
دست نگاه تشنه بی‌طاقتم مدام
کوبد به چشم‌های خموشت در سیاه
شاهین گیسوان تو سرشار اشتیاق
می‌گسترد به شانه من شهپر سیاه
جولان دهد به واحه خاموش لحظه‌ها
شب، شیهه مهاجمه، این استر سیاه
قلب بهاری‌ام چه کند روز و شب دریغ
با شهر، این تجسم خاکستر سیاه
نظر شما در این رابطه چیست