هادی هزاره یکی از شاعران جوان کشور افغانستان است که در هفتمین دورهی جایزهی کتاب سال «شعر – خبرنگاران» ایران در بخش شاعران بدون کتاب، به عنوان برگزیدهی دوم معرفی شد.
این شاعر در گفتوگویی با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به اظهارنظر دربارهی وضعیت شعر، نوع نگاه حاکمان و تغییرات آن، تأثیرپذیری شاعران افغان از شاعران ایرانی و جریانهای غالب شعری در ایران و... پرداخته است. او در این گفتوگو آفریدههای ادبی در کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان را متعلق به حوزهی تمدنی ایران بزرگ و زبان فارسی میداند و اعتقاد دارد، در میان مرزبندیهای سیاسی و جغرافیایی، زبان مرزی نمیشناسد و تجربهها و داشتههای ادبی و هنری متعلق به تمامی نوع بشراست. او خلیلالله خلیلی، شاعر افغانستانی، را از جمله شاعرانی میداند که همزمان با نیما شعرهایی سروده که در قید اوزان عروضی نیست، اما با او مخالفت شده است.
هزاره همچنین دربارهی تاجیکها میگوید: تاجیکستانیها در اندیشهی احیای زبان و بازگشت به گذشته و اصل خویشاند، سلطهی روسها و سیاستهای آنها موجب شده که هنوز در فضای ذهنی شعر و داستان قرون گذشتهی زبان فارسی به سر برند.
او همچنین از تلاشهای حاکمان گذشتهی افغانستان برای از بین بردن زبان فارسی در این کشور و همچنین از وجود برخی از بقایای آنها در بین حاکمان حال حاضر روزگار امروز این کشور میگوید و مثال آوردن در این زمینه را شرمآور میخواند و اعتقاد دارد: اینگونه سیاست به منظور جدایی فارسیزبانان و محدود کردن فعالیتهایی در خصوص رشد و احیای زبان فارسی در افغانستان شکل میگیرد.
این شاعر دربارهی مصائب جنگ و تأثیر آن بر فضای ادبی افغانستان هم میگوید، امیدوار است آیندگان دیگر به این موضوع دچار نشوند و دست به خلق آثاری بزنند که در آن جنگ خانهای متروک باشد.
آنچه در پی میآید، حاصل یک گفتوگوی اینترنتی با هادی هزاره، شاعر افغان ساکن افغانستان، است.
***جایگاه شعر و داستان افغانستان حداقل در بین کشورهای فارسیزبان را در چه سطحی میدانید؟
با سطحبندی به عنوان درجهبندی موافق نیستم و به اعتقاد من نمیتوانیم درجهبندی خاصی در این خصوص داشته باشیم، چرا که ادبیات در هر کشورهای فارسیزبان دارای ویژگیهای خاص خود است که با توجه به شرایط زمانی و اوضاع سیاسی اجتماعی هر آنها شکل گرفته است. آفریدههای ادبی در هر سه کشور را باید متعلق به حوزهی تمدنی ایران بزرگ و زبان فارسی دانست و نمیتوان تفکیکی حداقل در این مورد قایل شد. از جهتی شرایط و اوضاع سیاسی موجب شده است که با توجه به مشترکات فرهنگی گذشته سرنوشت سیاسی، اجتماعی و متعاقبا نوعیت زند گی در هر سه کشور تفاوتهایی را داشته باشند. اما این تفاوتها را نمیتوان معیارهای خوبی برای تفکیک و سطحبندی ادبیات در جامعه کشورهای فارسیزبان تلقی کرد. مثل این است که ما بخواهیم بگوییم شاعران جنوب ایران امروز از شاعران تهرانی در سطح پایینتر یا بالاتری قرار دارند، این سطحبندی را ما با چه معیاری انجام میدهیم؟! آیا نوعیت زبان و کیفیت بهکارگیری از تکنیکهای زبانی برای ما ملاک است یا مضمون و نوع پرداخت به مضمون در آثار آنها؟! از لحاظی باید گفت ثبات سیاسی اجتماعی در ایران که در دل خود تحولات بزرگی را نیز در پی داشته، به تدریج موجب شده است دوستان ایرانی در زمینههای مختلف ادبی پیشگام باشند و راه را برای دیگر فارسیزبانان هموار سازند، مثلا در امر ترجمه آثار و تئوریهای ادبی که در پی آن تحولات بنیادینی را ساختار و نوعیت شعر امروز پدید آورده است.
شاید اگر وضعیت سیاسی اجتماعی افغانستان وضعیتی دیگرگونه و جز این میبود که در طول نیم قرن اخیر ما شاهد آن هستیم (جنگ و ناامنی توأمان که چهارده دهه ما را گرفتار کرده) شاعران و نویسنده گان افغانستانی میتوانستند حضوری درخور و پررنگتر از امروز را در کنار نویسندگان و شاعران ایرانی داشته باشند.
نباید از این مسأله هم گذشت که جنگ و پرداختن به جنگ خوشبختانه و متأسفانه تأثیرات خود را بر روی ادبیات ما داشته و در این میان داستاننویسان افغانستانی توانستهاند بهرهی خوبی را از سوژههایی که زادهی جنگ بوده، ببرند.
با این اوصاف من نمیتوانم سطحی را برای هر یک از سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان قایل شوم، چرا که نوعیت زندگی و مقتضیات زندگی مردم این سه کشور موجب شده است که هر کدام به نحوی مسیر خود را بپیمایند. شما اگر نگاهی به زند گی مردم تاجیکستان داشته باشید، شاید متوجه منظور من شوید. نوعیت زندگی و فضای ذهنی که نویسندگان تاجیک در آن قدم میزنند، موجب شده است که قصیده، غزل و دوبیتی و گونههای کهنهی نثر فارسی هنوز هم در آنجا از رونق و استقبال خوبی برخوردار باشد.
*** با توجه به فصل مشترکی همچون زبان فارسی در بین نویسندگان ایرانی و افغان، تأثیرپذیری این دو از هم بخصوص در حوزهی مضامین بهکار گرفتهشده در آثار آنان چه میزان بوده ست؟
اوضاع سیاسی اجتماعی متفاوتی را در دو سوی حوزهی زبانی مشترک داریم که رویکردهای هر یک را در پرداخت مضمون جلوه میدهد، اما اگر نگاهی واقعنگرانه داشته باشیم، متوجه میشویم که ارتباط تنگاتنگی هرچند پراکنده میان نویسندگان افغانستانی و ایرانی وجود داشته، مثلا زمانی که در ایران نیما نخستین تجربههای شعر نو را آغاز میکرد، خلیلالله خلیلی در افغانستان نیز اشعاری را میسراید که در قید اوزان عروضی نیست و با مخالفتهای داخلی نیز مواجه میشود و یا شاعران نوپرداز دیگر که همگام با شاعران ایرانی در دهههای 30 تا 50 به تبعیت از شاعران نوپرداز ایرانی دست به خلق اثر میزنند. این روال تا پیش از دههی 50 وجود دارد و درست زمانی که نابسامانیهای سیاسی و جنگهای داخلی شکل میگیرد، نوعیت ارتباط متفاوت میشود و مهاجرت و مقاومت مبدل به موضوع اصلی کار شاعران و نویسندگان افغانستانی میشود و به نوعی بساط کار بر روی ساختار در شعر و نوآوریهای زبانی جمع میشود و شاعران با احتیاط بیشتری به سراغ آن میروند. هرچند در این تجربهها نیز هنوز نگاهی به شعر و ادبیات ایران صورت میگرفت.
تا پیش از آغاز نابسامانیهای سیاسی و جنگهای داخلی عمده مضامینی که شاعران افغانستانی به آن میپردازند، مضامینی چون آزادی، از بین بردن استبداد سیاسی، دادخواهی، انسانیت و احقاق حقوق انسانی است که همین مؤلفهها را در شعر ایران نیز میتوان مشاهده کرد.
در خصوص تأثیرات شاعران و نویسندگان افغانستان بر روی شاعران و نویسندگان ایرانی که کمتر مورد توجه بوده، باید به بازنگری و پژوهشهای سبک هندی پس از انقلاب اسلامی از سوی شاعران و منتقدان ایرانی اشاره داشت. در مورد داستان نیز به گفتههای بزرگانی چون دولتآبادی و گلشیری در خصوص ادبیات داستانی و تأثیرات آنها نسبت به این حوزه مراجعه کرد.
*** آیا معتقد به حرکت ادبیات و شعر افغانستان در زیر سایهی نویسندگان و شاعران ایرانی هستید؟
بدون شک در خصوص فرم و ساختارهای ادبی نو چنین بوده ست، اما در خصوص مضمونپردازی و برخورد با نوعیت ادبیات تا جایی این تأثیرپذیری کمرنگ بوده است. البته من در خصوص شعر این نظر را دارم، در خصوص داستان نمیتوانم ارایه نظر کنم.
*** تا چه میزان معتقد به تأثیرپذیری نویسندگان و شاعران افغانستان از جریانهای ادبی شکلگرفته از سوی نویسندگان و شاعران ایرانی بخصوص جریانهای تازهتر هستید و این تأثیرپذیری به چه میزان و تا کجا بوده ست؟
شرایط اجتماعی و سیاسی، جنگ و ناامنی و مهاجرت... همه و همه شرایطی متفاوت را برای ما ایجاده کرده است. امروزه بهترین شاعران ما متعلق به جریان ادبیات مقاومت هستند که در خارج از افغانستان دست به خلق آثار هنری میزدند و زندگی کرده و میکنند. متعاقبا حضور در خارج از کشور و بخصوص در کنار همزبانان ایرانی و نبود مرکزی برای فعالیتهای ادبی در کشور موجب میشود تأثیرپذیری چه در ساختارهای ادبی و چه در محتوا شکل بگیرد که تأثیرات مثبت خود را داشته است؛ هر چند در این داد و ستد اندیشه، ما سهم کمتری نسبت به طرف مقابل داشتهایم یا مجالی برای درنظر گرفتن آرای نویسندگان و شاعران ما وجود نداشته و جدی گرفته نشدهاند.
در خصوص اینکه چقدر متأثر از جریانهای ادبی ایران بودهاند، باید گفت که پیکرهی شعر نو در میان نویسندگان و شاعران ایرانی شکل گرفته، رشد و تئوریزه میشود. تألیف و ترجمهی کتابهای نقد ادبی و تئوریهای ادبی و آثار ادبی به طور گسترده توسط نویسندگان و مترجمان ایرانی صورت میگیرد و در دسترس دیگر فارسیزبانان قرار میگیرد (هرچند در شعر و داستان ترجمههای خوبی از سوی افغانستانیها نیز صورت گرفته که کمتر مورد توجه همزبانان ایرانی قرار گرفته که شاید علت آن عدم آشنایی بوده).
در نهایت باید گفت در میان مرزبندیهای سیاسی و جغرافیایی زبان مرزی نمیشناسد و تجربهها و داشتههای ادبی و هنری متعلق به تمامی نوع بشر است، چرا که در زمرهی میراث و دستاوردهای بشری قرار میگیرد.
به اعتقاد من، ما نویسندگان فارسیزبان باید به گذشتهی تاریخی خود رجوع کنیم، به زمانی که نخستین نشریهی فارسیزبان در بنگال از سوی بریتانیاییها به چاپ رسید در قرن هجدهم و چند سال پس از آن در تفلیس، امروز از قلمرو گذشتهی زبان فارسی چه مانده؟ جز حدودی که هر روز محدودتر میشود.
*** وجه تمایز شاعران و نویسندگان فارسیزبان بخصوص در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان با توجه به این موضوع که زبان رسمی هر سه کشور فارسی است، چیست؟
تاجیکستانیها در اندیشهی احیای زبان و بازگشت به گذشته و اصل خویشاند، سلطهی روسها و سیاستهایی که در راستای زدودن و تضعیف فرهنگ و تمدن ایران بزرگ که زبان دری وجه مشخص آن است، موجب شده که آنها هنوز در فضای ذهنی شعر و داستان قرون گذشتهی زبان فارسی به سر برند، هنوز گل و بلبل و اینکه تاجیکان فخر جهان بشریاند، از عمده مضامینی است که به آن می پردازند و شما اگر یک سال هر روز به محافل ادبی تاجیکستان بروید، بعید نیست که هر روز قصیدهای تازه بشنوید با هزار بیت، اما در این میان از انصاف اگر نگذریم، امکان دارد یکی از دوبیتیهایی که از عشق روستایی سخن به میان میآورد، حالت شما را دگرگون کند، خب این به علت نوع زندگی و ساختار زندگی تاجیکهاست. در افغانستان نیز در حداقل سه قرن اخیر حکامی قدرت را به دست داشتند که درصدد از بین بردن و تضعیف زبان فارسی و بقایای فرهنگ و تمدن ایران گذشته بودهاند و به نوعی خود را بیگانه با آن می دانستهاند، چنانچه شما امروزه نیز شاهد این نوع برخوردها از جانب حکومت افغانستان نیز هستید، سیاستهایی که درصدد جدایی فارسیزبانان و محدود کردن فعالیتهایی در خصوص رشد و احیای زبان فارسی در افغانستان شکل میگیرد که حتا مثال آوردن دراین خصوص شرمآور و تأسفبار ست.
اما در ایران وضعیت پس از مشروطه متفاوت بوده و سرمایهگذاری عظیمی برای حفظ و گسترش زبان فارسی صورت گرفته است، هرچند که این فعالیتها خالی از نقص و عیب نیز نبوده، اما درخور ستایش و تقدیر است.
*** نگاه شاعران و نویسندگان افغان به مسأله زبان بخصوص زبان فارسی چیست؟ آیا نویسندگان و شاعران افغان کاری برای جلوگیری از ورود واژههای بیگانه کردهاند؟
گسترش ارتباطات و روابط انسانی و زبانی میان نویسندگان دو کشور در دههی اخیر موجب شده است تا توجه ویژهای برای احیای زبان و ادب فارسی در افغانستان شکل بگیرد (باید متوجه بود که این امر ارتباطی به سیاستهای فرهنگی و زبانی دو کشور ندارد) به نوعی تعاملات غیررسمی نویسندگان دو کشور موجب درک و نزدیکی آنها به یکدیگر شده است، شاید هم بتوان گفت وجود خطراتی که پدیدهای مانند جهانی شدن و یا سیاستهای ناهمگون کشورهای فارسیزبان در قبال هم دارند، موجب این نزدیکی در این اواخر شده است.
امروز برخوردی آگاهانهتر با زبان صورت میگیرد و عزمی جمعی در میان جامعه فارسیزبان در افغانستان وجود دارد که درصدد گسترش و احیای زبان فارسی هستند، هر چند این امر چندان برای سیاستمداران و حکام جالب به نظر نمیرسد.
***آیا در چندسالهی اخیر جریان خاص و غالبی در بین شاعران و نویسندگان افغان شکل گرفته است؟ آیا جریانهای سیاسی و اجتماعی مانند جنگ و تغییر حکومت در این کشور و همچنین حضور نظامیان بیگانه باعث شکلگیری جریان خاصی در بین آنها شده است؟
حضور جامعهی جهانی به مثابهی نفسی بود برای پیکر نیمهجان و خستهی افغانستان (علاقهای به ورود در مباحث سیاسی ندارم) اما با ورود نیروهای بینالمللی در افغانستان فضای خفقانآور و یأسآلودهی طالبانی جای خود را به ارزشهای جدید داد که عرصه را برای فعالیتهای ادبی باز کرد.
در خصوص جریانهای ادبی باید بگویم که به علت همان نابسامانیهای سیاسی و امنیتی که قبلا ذکر کردم، فرصت و مجالی برای شکلگیری جریانهای ادبی روی نداد جز ادبیات مقاومت افغانستان که در دو حوزهی داخل و خارج از کشور شکل گرفت. آثاری که در داخل خلق میشد، از لحاظ کمی و کیفی از جدیت کمتری برخوردار بودند و آثاری که در خارج از کشور بخصوص پاکستان و ایران شکل گرفت، هم از لحاظ کمی و از لحاظ کیفی از مطلوبیت بیشتری برخوردار بودند. در پاکستان در پیشاور و در ایران در تهران، مشهد و قم ما حلقات ادبی را شاهد بودیم که بهترین نمونههای ادبیات معاصر افغانستان را چه در شعر و چه در داستان عرضه کردند. کیفیت این جلسات در ایران به گونهای بود که علاوه بر مهاجرین شرکتکننده در جلسات همزبانان ایرانی نیز علاقهی خاصی به حضور دراین جلسات داشتند که تا هنوز نیز جریان دارد.
*** در طول سال در افغانستان چند جایزهی ادبی برگزار میشود؟
تعداد کمی نسبت به ایران. در طول سال چند جشنواره خرد و کوچک که بیشتر در ولایات و یا در محدودهی پایتخت برای مناسبتهای گوناگون شکل میگیرد. البته چند جشنوارهی دائمی نیز وجود دارد که معمولا دو سال یکبار برگزار میشود از جمله جایزهی نوروز که به داستان اختصاص دارد و جشنوارهی قند پارسی که مختص شعر و داستان جوان افغانستان است.
*** رویکرد شاعران افغان به جایزههای ادبی که در ایران برگزار میشود و همچنین جایزههای ادبی دیگر نقاط دنیا چیست؟
علاقه برای حضور در جشنواره و جوایز ادبی ایرانی وجود دارد، چرا که موضوع زبان فارسی است و حد و مرزی نمیتوان در این مورد قایل بود. شما شاهد هستید که تعدادی از نویسندگان ما جوایز معتبری را هم در ایران در بخش شعر و داستان برنده شدهاند، اما حضور و استقبال شاید آنگونه که باید، صورت نمیگیرد، چرا که دسترسی به این جوایز سخت است. مشکلات رفتوآمد و هماهنگی و ارسال آثار و اخذ ویزا از سفارتخانه. این مشکلات موجب کاهش رغبت حضور در جوایز ادبی ایران شده ست.
در خصوص حضور در جوایز دیگر ادبی مانند پولیتزر و گنکور نویسندگان و شاعرانی افغانستان هستند که موفق بودهاند.
*** در همه جای جهان مصائب بزرگی چون جنگ تأثیر عمیقی بر سرنوشت مردم و به تبع آن نویسندگان و شاعران آن کشور میگذارد. با این اوصاف موضوع جنگ چه تأثیری بر ادبیات و رویکرد شاعران و نویسندگان افغان گذاشته است؟
ما چهار دهه جنگ را سپری کردهایم، شما متصور شوید این به چه معناست. حال آنکه هنوز کشور به ثبات نسبی مورد نظر نرسیده است، به نوعی میتوان گفت جنگ در رگ و استخوان مردم این سرزمین ریشه دوانده است. مطمئنا سخن گفتن از جنگ و مصائب و بدبختیهای آن تا چند نسل دیگر گریبانگیر ما خواهد بود و باید انتظار داشت که نسلهای آینده نیز توجهی به این موضوع داشته باشند (هرچند امیدوارم که آیندگان دیگر به این موضوع دچار نشوند و دست به خلق آثاری بزنند که در آن جنگ خانهای متروک باشد).
*** وقوع جنگ در هر کشوری باعث می شود نویسندگان و شاعران آن کشور هم مثل بخش دیگری از مردم اقدام به مهاجرت کنند. در بین نویسندگان و شاعران افغان این امر به چه شکل بوده ست؟
ما دو گروه شاعر و نویسنده در افغانستان داریم در طول سالهای جنگ. عدهای که در داخل ماندند و عدهای که اقدام به مهاجرت کردند. در این میان سه دسته مهاجر وجود دارد؛ شاعران و نویسندگانی که به ایران مهاجرت کردند، عدهای که به پاکستان مهاجرت کردند و عدهای دیگر که به نقاط دیگر جهان مهاجرت کردند، مانند اروپا و آمریکا و استرالیا. در میان این سه دسته شاعران و نویسندگانی که به پاکستان و ایران مهاجرت کردند، از انسجام و هماهنگی بیشتری بین خود برخوردار بودند و جلسات ادبی پویایی را در خارج از کشور برگزار کردند و نشریات متعددی حاصل این دورهم نشینیها شد که ما تأثیر آن ها را امروزه در کشور شاهد هستیم. حاصل گردهماییهای مهاجرین در خارج از کشور پویایی و چراغ راه شاعران و نویسندگان داخلی بود و روزنهای از امید که آنها را با جهان بیرون از جهان طالبانی وصل میساخت.
*** به طور کلی میزان استفاده مردم افغانستان از ادبیات چقدر ست، یا به تعبیر دیگر جایگاه آن بخصوص شعر در بین آنها چگونه ست؟
منظور از استفاده مردم از ادبیات اگر بازخورد و استقبال از آثار هنری و ادبی باشد، در خصوص آثار ادبی معاصر به قول شاملو: «غم نان اگر بگذارد!» صدق میکند، ولی در کل در هر خانه کنار قرآن کریم، حافظ و مولانا جای خوش کردهاند و در بعضی موارد غزلیات بیدل.
*** جایگاه ادبیات و بخصوص شعر در مطبوعات، نشریات و رسانههای افغانستان کجاست و به طور کلی چند نشریه تخصصی در افغانستان با موضوع ادبیات منتشر میشود؟
به طور معمول هر روزنامه یا رسانهای دیگر از چاپی گرفته تا دیداری و شنیداری یک صفحه یا برنامهی ادبی مختص به خود را دارد که به موضوع ادبیات میپردازد، اما نوع برخورد با ادبیات و موضوعات ادبی در این رسانهها سطحی و سلیقهیی است و رضایت مخاطبان جدی ادبیات فارسی را نمیتواند به خود جلب کند. تعداد کمی نشریه به طور تخصصی به موضوعات ادبی میپردازند تا جایی که من اطلاع دارم در کابل دو هفتهنامه و سه چهار ماهنامه و گاهنامه و در ولایات نیز نشریههایی به چاپ میرسد که در آن خصوص اطلاعات کافی را ندارم.
در کنار این موارد چند سایت ادبی نیز وجود دارد که به گونهای جدیتر حضور دارد.
*** نوع نگاه حاکمان و دولت به نویسندگان و شاعران افغانستان چگونه است؟ وضعیت ممیزی و سانسور در افغانستان چگونه ست؟
در سؤالهای پیشین به نوعی به بخش اول سؤالتان پاسخ گفتهام. در خصوص بخش دوم ممیزی و یا سانسور تاکنون در افغانستان به چنین موردی برنخوردهام. در افغانستان از نگاه قانون اساسی هیچگونه مشکلی در طبع و نشر وجود ندارد. اینکه نویسندهای خود دچار سانسور میشود، بحثی علیحده است.
*** دردهای مشترک بین شاعران و نویسندگان فارسی زبان چیست؟ ارزیابی خود را از وضعیت ادبیات و شعر فارسی امروز بیان کنید؟
مرزبندیهای سیاسی و سیاستهایی که مردمان دو کشور را از یکدیگر دور نگاه داشته، عدم رابطهی فعال و پویا میان نویسندگان ایرانی و افغانستانی است که بخشی از آن ناشی از کمکاری و کملطفی سیاستمداران در قبال فرهنگ و زبان مشترک ماست. خوشبختانه جهان مجازی دنیای حقیقی ما را امروز پیوند داده، اما ما نیاز داریم تا سطح روابط بهتری داشته باشیم و به این بسنده نکنیم.
من احساس میکنم نویسندگان ما میتوانند تصویری روشن از مردمان دو سوی مرز را برای همدیگر به تصویر کشند و پلی باشند برای برقراری ارتباط و درک متقابل خصوصیت و ویژ گیهای فرهنگ مشترک ما. برای بهتر ساختن روابط مردمانی که دستاوردهای فرهنگی بزرگ و مهمی را برای بشریت به ارمغان آوردهاند.
و در خصوص بخش دوم سؤالتان که پرسشی کلی ست و نمیتوان جوابی روشن به آن داد، باید بگویم احساس میکنم شعر فارسی کم کم مسیر خود را میتواند در ادبیات معاصر بیابد و پس از یک دوره نگاه به ادبیات جهان و دستاوردهای دیگر ملل با بازنگری به مشکلات، معضلات و ویژگیها و خصیصههای خود جایگاهی درخور شعر فارسی در ادبیات جهان بیابد. ما میراث مشترکی داریم که بیش از هزار سال شعر ناب را در خود جای داده است و میتوان با اتکا به آن و نگاه به آیندهای که دور از دست نیست، آثار متفاوتی را خلق کنیم.
به گزارش ایسنا، هادی هزاره متولد جایی در حوالی تهران است، اما اصالتا از بهسود است و میگوید: دیوارهای قدیمی شهر بامیان پایتخت امپراتوری کوشانی هنوز در سرزمین آبا و اجدادیام وجود دارد.
او در حال حاضر در شهر کابل زندگی میکند. از سال 1386 به همراه خانواده به امید تجربهای تازه و گریز از مهاجرت به کشورش برگشته کرده است، اما به قول خودش، هرگز طعم وطن را آنگونه که اوصافش را شنیده است و انتظارش را داشته، نچشیده است.
از نوجوانی در مطبوعات فعالیت داشته و کسب تجربه کرده است، تجربههایی که هنوز کسب میشوند. هزاره مدت دو سال مدیر جلسات شعر مؤسسهی فرهنگی هنری «در دری» در کابل بوده و چندی است که عضویت خانهی ادبیات افغانستان را به دست آورده است و مسؤولیت برنامهی نقد کتاب ماه را در کابل به عهده داشته است.
در چندین گزیدهی شعری در افغانستان و ایران، شعرهایش به چاپ رسیده و «گوشوارههای چوبی» که در زمستان1390 از سوی انتشارات تاک به چاپ رسیده، نخستین مجموعهی شعری اوست.
گفتوگو: فرزاد گمار، خبرنگار ایسنا